مثلهاى زیباى قرآن (31) مثل بیست و ششم: پیراستگى خدا از صفات مادى
حوزههای تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
مشرکان، به اشتباه، خدا را همچون فردى عاجز و نیازمند تصور کرده سهمى از زراعت و دام خود را به او اختصاص مىدادند . همچنین آنان خدا را همچون یک انسان، داراى زاد و ولد مىپنداشتند و فرشتگان را دختران خدا مىنامیدند .
«و یجعلون لما لا یعلمون نصیبا مما رزقناهم تالله لتسئلن عما کنتم تفترون» (1) .
«آنان براى بتهایى که هیچگونه آگاهى ندارند، از آنچه به ایشان روزى دادهایم سهمى قرار مىدهند . به خدا سوگند در روز رستاخیز از آن دروغ و تهمت، بازپرسى مىشوند» .
«و یجعلون لله البنات سبحانه و لهم ما یشتهون» (2) .
«آنان براى خدا دخترانى قائل مىشوند، او از داشتن فرزند منزه است ولى براى خودشان آنچه میل دارند، قائل مىشوند» .
«یتوارى من القوم من سوء ما بشر به ایمسکه على هون ام یدسه فی التراب الا ساء ما یحکمون» (3) .
«او از قبیله خود به خاطر بشارت بدى که به او داده شده است، پنهان مىشود، و نمىداند چه کند، آیا این ننگ را بپذیرد (دختر را زنده نگه دارد) یا در خاک پنهانش کند؟ چه بد داورى مىکنند» .
«للذین بالآخرة مثل السوء و لله المثل الاعلى و هو العزیز الحکیم» (4) .
«آنان که براى سراى آخرت ایمان ندارند، صفتبد; و خدا صفتبرتر را دارد و او قدرتمند و حکیم است» .
صفات مشرکان
مشرکان عهد رسالت که بتها را به عنوان رب و پروردگار جهان و انسان مىانگاشتند، و تصور مىکردند که کارهاى خدا به آنها تفویض شده است، آنها را با صفاتى توصیف مىکردند که با توجه به دیگر آیات مىتوان بدین صورت خلاصهبندى کرد:
1 . از آنچه خدا از دام و غله روزى مشرکان کرده بود، بخشى از آن را از آن خدا، و بخشى دیگر را از آن بتان قرار مىدادند، چنانکه در آیات نیز به این اشاره مىکند:
«و جعلوا لله مما ذرا من الحرث و الانعام نصیبا فقالوا هذا لله بزعمهم و هذا لشرکائنا فما کان لشرکائهم فلا یصل الى الله و ما کان الله فهو یصل الى شرکائهم ساء ما یحکمون» (5) .
«آنان از زراعت و دامى که خدا آفریده بود، بخشى را به خدا اختصاص مىدادند و به اعتقاد خود مىگفتند این براى خدا و این هم براى شریکان ما (که همان بتها باشند)، آنچه براى بتها قرار مىدادند، به خدا نمىرسید ولى از آنچه براى خدا قرار مىدادند، به بتها داده مىشود، چه بد داورى مىکردند» .
در آیه مورد بحث، مىفرماید: «و یجعلون لما لا یعلمون نصیبا مما رزقناهم» ، آنگاه یادآور مىشود، در روز قیامت از این تقسیم بىپایه و بىاساس که نوعى افترا است، بازخواست مىشوند .
2 . یکى دیگر از ویژگیهاى آنان این بود که براى خداى پیراسته از جسم و جسمانیات، دخترانى قائل بودند و معتقد بودند که آنها فرزندان خدا هستند خداوند به این معنى با این جمله اشاره مىکند: «و یجعلون لله البنات» ، آنگاه قرآن به نقد این نظر با لفظ «سبحانه» مىپردازد، یعنى خدا منزه از چنین فرزنددارى است، خواه دختر باشد، خواه پسر، و همگى در سوره توحید در نمازها مىخوانیم «لم یلد و لم یولد» «نه زائیده و نه زاییده شده است» .
طبق آیات دیگر، این دختران در اندیشه مشرکان، همگان فرشتگان هستند، چنانکه مىفرماید: «و جعلوا الملائکة الذین هم عباد الرحمن اناثا ...» (6) . «فرشتگان را که بندگان خدا هستند، دختر مىپنداشتند» .
سپس یادآور مىشود که آنان براى خدا دختر قائل شده ولى حاضر نبودند که براى خود، دخترى را بپذیرند، به گواه این که دختران را زندهبگور مىکردند و از داشتن دختر رنج مىبردند و آن را ننگ مىدانستند، و به این مطلب با جمله «و لهم ما یشتهون» اشاره مىکند .
در آیه دیگر باز از این منطق که براى خدا فرزندان دختر و براى خویش، فرزندان ذکور قائل شده بودند، انتقاد مىکند و مىفرماید: «افاصفاکم ربکم بالبنین و اتخذ من الملائکة اناثا ...» (7) «آیا شما را با دادن پسر، امتیاز داده، و خود از ملائکه فرزند دختر را برگزیده است» ؟ .
3 . سومین ویژگى آنان این بود که اصولا وجود دختر را مایه ننگ و عار مىدانستند و هرگاه همسر آنان پسر مىزایید، با چهره باز، با همسر و اطرافیانش روبهرو مىشدند و هرگاه به آنان خبر تولد دختر داده مىشد، رنگشان سیاه شده و در جهانى از خشم فرو مىرفتند، چنانکه مىفرماید: «یتوارى من القوم من سوء ما بشر به» «به خاطر خبر بدى که به او داده شده بود، از قبیله خود پنهان مىگشت» .
پس از این، قرآن به مشکل دیگر مشرکان اشاره مىکند، و آن این که پدر از نگهدارى دختر رنج مىبرد و خود را میان دو محذور مىپنداشت:
الف: این ننگ را بپذیرد، چنانکه مىفرماید: «ایمسکه على هون» .
ب: این دختر را زنده بگور کند «ام یدسه فی التراب» .
قرآن هر دو اندیشه را محکوم مىکند، زیرا وجود دختر یک نعمت الهى است که به خانواده داده شده و اگر زایمان منحصر به پسر گردد، نسل بشر منقرض مىشود . گذشته از این، دختر نیز مانند پسر، انسان کاملى است . او هم فکر و اندیشه، مهر و عاطفه و دیگر سجایاى انسانى دارد و مىتواند براى شوهر، مایه آرامش خاطر باشد . قرآن در محکومیت هر دو نظر مىفرماید: «الا ساء ما یحکمون» .
مساله زنده بگور کردن دختران، سابقه دیرینهاى دارد که فعلا مجال بازگویى آن نیست، همچنین حقوقى که اسلام براى زن قائل شده و او را یکى از ارکان اجتماع دانسته، خود موضوع مستقلى است که در کتابهاى حقوق زن، از آن گفتگو شده است . تنها باید ببینیم، تمثیل در کجاى این بحثهاى پیشین است؟
مثل در این آیات، در این نقطه متمرکز است که مشرکان، خدا را مانند یک انسان عاجز و ناتوان مىاندیشیدهاند که به حکم آیه نخست، براى او نصیبى قائل مىشدند، تو گویى خدا نیاز به دام و دانه آنها دارد! و از طرف دیگر او را بسان موجودى مادى مىاندیشیدند که داراى فرزند است . این موقعیتخدا بود در اندیشه مشرکان .
درحالى که جایگاه خدا در اندیشه افراد موحد این است که او موجود بىهمتایى است که همه صفات برجسته را داراست . او داراى حیات و علم و قدرت و عزت و عظمت است، و به کسى نیازى ندارد .
قرآن به این دو اندیشه در آخر این آیه چنین اشاره مىکند:
«الذین لا یؤمنون بالآخرة مثل السوء و لله المثل الاعلى و هو العزیز الحکیم» .
«آنان که براى سراى آخرت ایمان ندارند، صفتبد و خدا صفتبرتر را دارد و او قدرتمند و حکیم است» .
پس واقعیت تشبیه در این آیه روشن شد که فرد کافر، خدا را به موجود مادى نیازمند تشبیه مىکند، درحالى که فرد مؤمن او را موجودى برتر و والاتر و داراى همه صفات کمال مىشناسد .
پىنوشت:
1) نحل: 56 .
2) نحل: 57 .
3) نحل: 59 .
4) نحل: 60 .
5) انعام: 136 .
6) زخرف: 19 .
7) اسراء: 40 .
«و یجعلون لما لا یعلمون نصیبا مما رزقناهم تالله لتسئلن عما کنتم تفترون» (1) .
«آنان براى بتهایى که هیچگونه آگاهى ندارند، از آنچه به ایشان روزى دادهایم سهمى قرار مىدهند . به خدا سوگند در روز رستاخیز از آن دروغ و تهمت، بازپرسى مىشوند» .
«و یجعلون لله البنات سبحانه و لهم ما یشتهون» (2) .
«آنان براى خدا دخترانى قائل مىشوند، او از داشتن فرزند منزه است ولى براى خودشان آنچه میل دارند، قائل مىشوند» .
«یتوارى من القوم من سوء ما بشر به ایمسکه على هون ام یدسه فی التراب الا ساء ما یحکمون» (3) .
«او از قبیله خود به خاطر بشارت بدى که به او داده شده است، پنهان مىشود، و نمىداند چه کند، آیا این ننگ را بپذیرد (دختر را زنده نگه دارد) یا در خاک پنهانش کند؟ چه بد داورى مىکنند» .
«للذین بالآخرة مثل السوء و لله المثل الاعلى و هو العزیز الحکیم» (4) .
«آنان که براى سراى آخرت ایمان ندارند، صفتبد; و خدا صفتبرتر را دارد و او قدرتمند و حکیم است» .
صفات مشرکان
مشرکان عهد رسالت که بتها را به عنوان رب و پروردگار جهان و انسان مىانگاشتند، و تصور مىکردند که کارهاى خدا به آنها تفویض شده است، آنها را با صفاتى توصیف مىکردند که با توجه به دیگر آیات مىتوان بدین صورت خلاصهبندى کرد:
1 . از آنچه خدا از دام و غله روزى مشرکان کرده بود، بخشى از آن را از آن خدا، و بخشى دیگر را از آن بتان قرار مىدادند، چنانکه در آیات نیز به این اشاره مىکند:
«و جعلوا لله مما ذرا من الحرث و الانعام نصیبا فقالوا هذا لله بزعمهم و هذا لشرکائنا فما کان لشرکائهم فلا یصل الى الله و ما کان الله فهو یصل الى شرکائهم ساء ما یحکمون» (5) .
«آنان از زراعت و دامى که خدا آفریده بود، بخشى را به خدا اختصاص مىدادند و به اعتقاد خود مىگفتند این براى خدا و این هم براى شریکان ما (که همان بتها باشند)، آنچه براى بتها قرار مىدادند، به خدا نمىرسید ولى از آنچه براى خدا قرار مىدادند، به بتها داده مىشود، چه بد داورى مىکردند» .
در آیه مورد بحث، مىفرماید: «و یجعلون لما لا یعلمون نصیبا مما رزقناهم» ، آنگاه یادآور مىشود، در روز قیامت از این تقسیم بىپایه و بىاساس که نوعى افترا است، بازخواست مىشوند .
2 . یکى دیگر از ویژگیهاى آنان این بود که براى خداى پیراسته از جسم و جسمانیات، دخترانى قائل بودند و معتقد بودند که آنها فرزندان خدا هستند خداوند به این معنى با این جمله اشاره مىکند: «و یجعلون لله البنات» ، آنگاه قرآن به نقد این نظر با لفظ «سبحانه» مىپردازد، یعنى خدا منزه از چنین فرزنددارى است، خواه دختر باشد، خواه پسر، و همگى در سوره توحید در نمازها مىخوانیم «لم یلد و لم یولد» «نه زائیده و نه زاییده شده است» .
طبق آیات دیگر، این دختران در اندیشه مشرکان، همگان فرشتگان هستند، چنانکه مىفرماید: «و جعلوا الملائکة الذین هم عباد الرحمن اناثا ...» (6) . «فرشتگان را که بندگان خدا هستند، دختر مىپنداشتند» .
سپس یادآور مىشود که آنان براى خدا دختر قائل شده ولى حاضر نبودند که براى خود، دخترى را بپذیرند، به گواه این که دختران را زندهبگور مىکردند و از داشتن دختر رنج مىبردند و آن را ننگ مىدانستند، و به این مطلب با جمله «و لهم ما یشتهون» اشاره مىکند .
در آیه دیگر باز از این منطق که براى خدا فرزندان دختر و براى خویش، فرزندان ذکور قائل شده بودند، انتقاد مىکند و مىفرماید: «افاصفاکم ربکم بالبنین و اتخذ من الملائکة اناثا ...» (7) «آیا شما را با دادن پسر، امتیاز داده، و خود از ملائکه فرزند دختر را برگزیده است» ؟ .
3 . سومین ویژگى آنان این بود که اصولا وجود دختر را مایه ننگ و عار مىدانستند و هرگاه همسر آنان پسر مىزایید، با چهره باز، با همسر و اطرافیانش روبهرو مىشدند و هرگاه به آنان خبر تولد دختر داده مىشد، رنگشان سیاه شده و در جهانى از خشم فرو مىرفتند، چنانکه مىفرماید: «یتوارى من القوم من سوء ما بشر به» «به خاطر خبر بدى که به او داده شده بود، از قبیله خود پنهان مىگشت» .
پس از این، قرآن به مشکل دیگر مشرکان اشاره مىکند، و آن این که پدر از نگهدارى دختر رنج مىبرد و خود را میان دو محذور مىپنداشت:
الف: این ننگ را بپذیرد، چنانکه مىفرماید: «ایمسکه على هون» .
ب: این دختر را زنده بگور کند «ام یدسه فی التراب» .
قرآن هر دو اندیشه را محکوم مىکند، زیرا وجود دختر یک نعمت الهى است که به خانواده داده شده و اگر زایمان منحصر به پسر گردد، نسل بشر منقرض مىشود . گذشته از این، دختر نیز مانند پسر، انسان کاملى است . او هم فکر و اندیشه، مهر و عاطفه و دیگر سجایاى انسانى دارد و مىتواند براى شوهر، مایه آرامش خاطر باشد . قرآن در محکومیت هر دو نظر مىفرماید: «الا ساء ما یحکمون» .
مساله زنده بگور کردن دختران، سابقه دیرینهاى دارد که فعلا مجال بازگویى آن نیست، همچنین حقوقى که اسلام براى زن قائل شده و او را یکى از ارکان اجتماع دانسته، خود موضوع مستقلى است که در کتابهاى حقوق زن، از آن گفتگو شده است . تنها باید ببینیم، تمثیل در کجاى این بحثهاى پیشین است؟
مثل در این آیات، در این نقطه متمرکز است که مشرکان، خدا را مانند یک انسان عاجز و ناتوان مىاندیشیدهاند که به حکم آیه نخست، براى او نصیبى قائل مىشدند، تو گویى خدا نیاز به دام و دانه آنها دارد! و از طرف دیگر او را بسان موجودى مادى مىاندیشیدند که داراى فرزند است . این موقعیتخدا بود در اندیشه مشرکان .
درحالى که جایگاه خدا در اندیشه افراد موحد این است که او موجود بىهمتایى است که همه صفات برجسته را داراست . او داراى حیات و علم و قدرت و عزت و عظمت است، و به کسى نیازى ندارد .
قرآن به این دو اندیشه در آخر این آیه چنین اشاره مىکند:
«الذین لا یؤمنون بالآخرة مثل السوء و لله المثل الاعلى و هو العزیز الحکیم» .
«آنان که براى سراى آخرت ایمان ندارند، صفتبد و خدا صفتبرتر را دارد و او قدرتمند و حکیم است» .
پس واقعیت تشبیه در این آیه روشن شد که فرد کافر، خدا را به موجود مادى نیازمند تشبیه مىکند، درحالى که فرد مؤمن او را موجودى برتر و والاتر و داراى همه صفات کمال مىشناسد .
پىنوشت:
1) نحل: 56 .
2) نحل: 57 .
3) نحل: 59 .
4) نحل: 60 .
5) انعام: 136 .
6) زخرف: 19 .
7) اسراء: 40 .