اتحادیهى امت اسلامى
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
حمله(1) و تهاجم آمریکا و انگلیس به عراق و تصرف و اشغال این کشور اسلامى، بدون موافقت شوراى امنیت سازمان ملل متحد و مخالفت و اعتراضات شدیدى که از طرف دول مختلف و اکثریت قریب به اتفاق افکار عمومى دنیا در این باره به عمل آمد، نشان داد که پدیدهى به اصطلاح جهانى سازى و جهانى شدن نظام بینالمللى امروزى، اسطورهاى بیش نیست. آن چه مشاهده مىشود و تجربیات دههى اخیر ثابت کرده است، جریان ناآرام جهانى کردن قدرت و ثروت و ارزشهاست که دگرگونى دنیاى امروزى را با نوع سلطه گرایى در قرن گذشته متمایز مىسازد. جنگ یک جانبهى آمریکا و انگلیس در عراق همچنین نشانه و شاخص جریان دیگرى است که مدتهاست در دنیاى اسلام و در تاریخ معاصر ملاحظه مىشود و این جریان دو شاخهى متفاوت دربردارد: یکى بیدارى و بسیج مسلمانان و امت اسلامى در جست و جوى یک الگوى وحدت گرا و رهایى بخش، و دیگرى پراکندگى و شکاف و تفرقه در بین دولتهاى ممالک اسلامى.
در بسیارى از کشورهاى اسلامى فاصلهى بین امت اسلامى (مردم و جامعه) و دولتهاى حاکم بر ممالک و سرزمینهاى اسلامى در حال افزایش است. به طور خلاصه روابط و ارتباطات جهانى و جهانشمولى حاصل از آن در چارچوب نظام تکنولوژى و اقتصادى و سیاسى و فرهنگى جهان امروز به معناى روابط و ارتباطات همگانى و جهانى نیست.
دومین موضوع مهمى که باید با دقت مطالعه و بررسى شود پدیدهى نوآورى اسلام در یک ربع قرن اخیر به ویژه از زمان پیروزى انقلاب اسلامى ایران تا امروز بوده است. این پدیده نیز دو بعد اصلى دارد: یکى مقاومت و مبارزهى امت اسلامى علیه تجدد و نوگرایى سلطه جویانهى غرب و دیگرى کوشش و جهد براى یک نظام اسلامى فراسوى نظام ملت دولت کنونى است. به دیگر سخن، اسلام و انقلاب اسلامى تنها اردوگاه مهم و موثر علیه سلطهگرایى و تجددگرایى غرب گردیده و اسلام گرایان و امت اسلامى تنها جامعه و گروهى هستند که به طور جدى یک نظام فرامرزى سیاسى و اقتصادى و فرهنگى را خواستارند.
موضوع سوم در این مقوله، ماهیت خود جهانشمولى اسلام است. بیش از هر الگوى موجود در تاریخ الگوى اسلام با جهانشمولى در آمیخته و بر مبناى جهانشمولى پایهریزى شده است. چهارده قرن قبل، ادوار طولانى پیش از اینکه اصطلاح امروزى جهانى سازى، جهانى شدن و جهانى کردن متداول و سخن روز شود، اسلام براى اولین بار در تاریخ نه تنها چارچوب و نظریات و بنیاد جامع جهانشمولى را به جامعه بشرى عرضه نمود، بلکه در مدت بسیار کوتاهى توانست این جهانشمولى را بر مبناى عقیده و ایمان در بستر و عرصه اجتماعى، سیاسى، اقتصادى و علمى و فرهنگى پیاده کند. دستورهاى اسلام جهانشمول است: «وما أرسلنک إلاّ رحمة للعالمین» یعنى «ما تورا جز رحمتى براى جهانیان نفرستادیم» (انبیاء: 107).
انقلاب اسلامى ایران دو پدیدهى مهم قرن بیستم، یکى بنیاد و ساختار نظام «ملت ـ دولت» و دیگرى مدرنیته یا تجدد و نوگرایى غربى را زیر سوءال برد و یک دید جهانى سازى و جهانى شدن اسلامى را که فراسوى مرزهاى سیاسى، نژادى، ملى و قومى باشد، تقویت و در دستور روز قرار داد. یکى از منابع بزرگ اقتدار در روابط بینالملل تعیین دستور روز است. هر گروهى، هر فردى و هر ملتى که بتواند دستور روز را تعیین کند، در دنیا اولیت پیدا مىکند. امروز به رغم مشکلات و سدهاى بزرگى که براى جلوگیرى از توسعهى انقلاب اسلامى ایران در جهان ایجاد کردند، اسلام در دستور قرن بیست و یکم قرار گرفته، اما در عین حال الگوى غالب مدرنیته در نقاب «جهانى سازى» و «جهانى شدن» احیا گردیده و ممالکى مانند ایران تنها سنگر مقاومت علیه نظام جهانى شدهاند. مسلمانان در سراسر دنیا به مقاومت و مبارزه خود ـ همان گونه که در فلسطین اشغالى و در سایر نقاط در این چند دهه مشاهده کردهایم ـ ادامه مىدهند اما متأسفانه آنها فاقد یک نظام حکومتى و دولتى اسلامى هستند. این، خود سوءال بزرگى را سبب مىشود. آیا دنیاى امت اسلامى در مقابل جریان جهانشمولى اقتصادى، فرهنگى و تکنولوژى امروزى که ادامهى سلطهگرایى گذشته است سکوت اختیار کرده و بىتفاوت خواهد ماند و در نتیجه بیش از پیش در نظام جهانى استکبارى امروز ادغام خواهد شد و یا اینکه با اتحاد، وحدت و واقعشناسى بهجاى واکنش و انعکاسهاى آنى و پروژههاى پراکنده و متفرقه و تزیینى که این روزها اغلب از طرف برخى از دولتها و گروههاى ممالک اسلامى دیده مىشود، مأموریت تاریخى خود را انجام داده و با درایت کاملى مدلولات فکرى و عملى خود را در چارچوب جهانشمولى اسلام به دنیا عرضه خواهد کرد.
موضوع چهارم گفتار ما، طرح تشکیل اتحادیهى امت اسلامى، قدمى است در مسیر و در پىآمد و ساختار جهانشمولى اسلام و در تشکیل یک نظام جهانى جدید فراسوى نظام کنونى ملت ـ دولت و سفسطههاى جهانى سازى آن.
اتحادیهى امت اسلامى در قالب یک واحد جهانى رهایىبخش و وحدتگرا متشکل از جامعه و حکومت اسلامى است. مفهوم امت ثقل و مرکز این اتحادیه را تشکیل مىدهد و در حقیقت چارچوب جامعهشناسى، سیاسى، اقتصادى، فرهنگى، تکنولوژى و نظامى جهانشمولى و نظام اسلامى است. مفهوم امت در این جا متصل به مفهوم جامعه یا مترادف آن در معرفتشناسى و انسانشناسى و جامعه غرب نیست. مفهوم امت ابعاد مردم، اجتماع، جامعه، دولت و اقتصاد را در بردارد؛ بنابراین، اتحادیهى امت اسلامى واحد حکومتى، دولتى، مردمسالارى و بالاتر از همه مکتب و خداشناسى و ایدئولوژى مسلمانان است. اتحادیهى امت اسلامى نه شبیه اتحادیهى اروپا و نه چیزى مانند «ایالات متحده آمریکا» است و بنابراین با چنین عنوانهایى مانند «اتحادیهى کشورهاى اسلامى»، «جماهیر کشورهاى اسلامى» و با سازمانهایى مانند «سازمان کنفرانس ممالک اسلامى» کاملاً تفاوت دارد.
فلسفه و اندیشهى سیاسى غرب همیشه «جامعه» و «دولت» را از یکدیگر جدا نگاه داشته است.
قرنهاست که فلسفههاى سیاسى و اجتماعى غرب به دو موضوع جدا اما مربوط به یکدیگر تکیه کردهاند: جامعه و دولت. جامعهاى زایل شد و جامعهى دیگرى پدید آمد. دولتهایى رفتند و دولتهاى دیگرى به وجود آمدند.
همانگونه که بارها ذکر کردهام، اگر جامعه یا تحقیق در مورد جامعه، جوهر فلسفهى اجتماعى غرب بوده، درگیرى جوامع و رویارویى اجتماعى و ضد اجتماعى نیز روى دیگر همان سکه بودهاست.
مفهوم جامعهى مدنى پدیدهى غرب است و تلاش دیگرى است براى جست و جوى جامعهاى که در آن حقوق دولت و افراد به روشنى از یک دیگر متمایز شود. چنین شکافى بین مردم و دولت، بین جامعه و حکومت در جهانشمولى اسلام و مفهوم امت وجود ندارد. از دوران قرون وسطى در غرب، به ویژه از دوران «سن بندیک» و نوشتههاى «سرتوماس مورتا»، کارهاى متفکران سیاسى و اجتماعى در قرون هجدهم و نوزدهم نظیر «پرودون»، «مارکس»، «دوتوکویل» و دیگران، موضوع جامعهى موءید ارتباط بین انسان و دنیاى فیزیکى، رابطهى گروهها و پدیدههاى طبیعى بوده است. این موضوع به ابعاد تکنولوژى، سیاسى، دیوان سالارى (بوروکراسى) و حتى زیستشناسى و محیطشناسى (اکولوژى) جامعه مىپرداخت و بر نظام چند حزبى متمرکز بود، اما همیشه در مقام همبستگى وجوه متفاوت فعالیتهاى انسانى به مثابهى یک واحد، ناموفق بود.
امور نظامى، سیاسى، اقتصادى، دیوان سالارى و فکرى، همگى از یک دیگر مجزا گردیدند. تأکید بر یکى تعیین کننده منازعهى اجتماعى و جامعهاى به ارث رسیده در دیگرى بود. جوامع با تأکید بر پدیدههاى واحد نظیر دین یا سیاست شناخته شده و یا نامگذارى مىشدند؛ براى مثال، موضوع جامعهى دینى در غرب تا اندازهاى بازتاب عدم کفایت جامعهى سیاسى بود که در کارها و آثار متفکران و نظریه پردازانى نظیر اگوستین، آکوئیناس، لوتر، کالوین و کگارد شاهد آن هستیم.
اتحادیهى امت اسلامى طبیعتاً باید از پایین یعنى از ردیف مردم و اجتماع و رهبران اسلامى شروع گردد و بُعد بسیج جهانى به خود بگیرد و سپس شامل دولتهاى اسلامى شود، زیرا قریب به اتفاق دولتهاى کنونى ممالک اسلامى بر پایهى الگوى «ملت / دولت» غرب بنا شده و در آن با خاصیت سکولار (غیر دینى) یا نیمه سکولار و غیر مردمى و انحصارى، هرگونه پیوستگى و وحدت از روزنهى منافع ملى و طایفهاى و قومى، و از دیدگاه فلسفهى سیاسى مسلط امروز غرب و نظام حاکم بر جهان نگریسته مىشود. بحران مشروعیت سیاسى در ممالک و دنیاى اسلام در عصر حاضر در تغییر و تحولات مربوط به «الگوى ملت ـ دولت» یا «دولت ملى» نیست، بلکه در اصلِ وجود و تعارض با چنین نظام سیاسى است. به طور خلاصه، از نظر ما نظام «ملت ـ دولت» با فرهنگ سیاسى و جهانشمولى اسلامى متناقض بوده و این خود مبنا و علت اصلى بحران مشروعیت سیاسى و حکومتى در سرزمینهاى اسلامى به شمار مىآید.
در جهان امروز دیگر نمىتوان تلقى کلاسیک از روابط بینالملل، یعنى روابط متقابل بین دولتها و زبدگان سیاستگذار را به منزلهى تنها بعد مطالعات سیاسى و اقتصادى در نظر گرفت. چیزى که در این دوره به ظاهر کنشهاى بینالمللى و جهانى به همان اندازه مهم تلقى مىشود ناتوانى کشورهاى به اصطلاح در حال توسعه ازجمله ممالک اسلامى در اثرگذارى بر روند پیشرفتهاى کنونى جهان در یک حد درخور اعتناست. مفهوم متداول امروز جهانشمولى بودن با مفهوم همگانى یکى نیست. آشنایى با دو نگرش متضاد در عرصهى بینالملل که ظهور جدید ملىگرایى و قوم گرایى را در برابر جنبش همه شمول قرار داده است، ضرورى است. از طرفى، حرکت به سمت منطقهگرایى که در وهلهى اول در یک چارچوب اقتصادى، که منعکس کنندهى تکنولوژىها و فرآیندهاى تولیدى در حال ظهور باشد، بروز کرده است. کمرنگ شدن حاکمیت ملى، افول نظام قدرتى «ملت ـ دولت» موجودیتهاى نوین دولتهاى حاشیهاى یا ناحیهاى ابعاد مهم این پدیده است.
اتحادیهى امت اسلامىِ پیشنهاد شده، در این جا امت اسلامى واحدى است وحدت گرا از مجموع ممالک متحده اسلامى. اتحادیهى امت اسلامى، امت متحدهى اسلام است که نظام «ملت ـ دولت» را پشت سر گذاشته و از آن عبور کرده است. مفهوم امت در طرح پیشنهادى اتحاد امت اسلامى به صورت جامع و گستردهاى به کار رفته است و شامل تمام جوانب اجتماعى، سیاسى، اقتصادى و حکومتى مىشود. مقصود ما از امت، بررسى آن در مقطع جامعه ـ حکومت است و نه توغل در امور فردى و گروهى یا سطوح اختصاصى و باریک جامعهشناسى، علوم سیاسى و اقتصادى آن. با وضع دولتهاى ممالک اسلامى و وابستگىهاى موجود در نظام کنونى جهانى، نباید انتظار داشت که فکر و پیشنهاد تشکیل اتحادیهى امت اسلامى به معناى یک نظام مستقل و واحد مورد استقبال همه یا حتى اکثر دولتهاى کنونى حاکم بر سرزمینهاى اسلامى قرار گیرد، زیرا ابداع و تأسیس چنین اتحادیهاى منافع شخصى و گروهى نخبگان حاکم را به خطر انداخته و پایههاى موجود قدرت را به چالش طلبیده و تهدید خواهد نمود. اما رشد و نمو چنین نهضتى از طریق آگاهى، بسیج و تشکل بیش از یک میلیارد و نیم مسلمان دنیا که فراسوى مرزها را در برگرفته و سبب حرکت جهانى گردد امکانپذیر و در حقیقت ضرورى است. در وضع کنونى جنبش و نهضتهاى اسلامى اغلب در سطح ملى و مملکتى بوده فاقد یک رهبرى و رهنمود بینالمللى و جهانى است. در وضعیت کنونى تنها جنبشهاى مردمى در سطح امتى است که باعث جابه جایى قدرت و تغییر و اصلاح در سطح بالا و حکمرانان و دولتها خواهد بود و نه به عکس، زیرا تجربهى جوامع اسلامى در چند قرن اخیر به خوبى نشان مىدهد که هستههاى قدرت و احساسات آن در حوزهى جوامع اسلامى نهفته است و رهبران مدبر و موفق و با ایمان به جهانشمولى اسلامى از میان مردم برخاستهاند. نهضتهاى پیروزمندانهى اسلامى قرن اخیر بهویژه انقلاب اسلامى ایران بهترین نمونهى این جریان بوده است. انتقال قدرت در سطح جهانى مىتواند از تجربیات چند دههى اخیر بهرهمند شود.
اتحادیهى امت اسلامى به عکس «اتحادیهى اروپا» و سایر اتحادیههاى مشابه ملى و منطقهاى و جهانى نمىتواند از آغاز با اتحادیههاى گمرکى، مالى و اقتصادى و حتى سیاسىِ دولتى صورت عمل به خود بگیرد، زیرا پایه جهانشمولى اسلام و استوار بودن آن در سطح بینالمللى باید با ارزشها و اخلاق اسلامى هماهنگ و هموار باشد. الگوى جهانشمولى اسلامى امت با الگوى سرمایه دارى امپریالیسم و نئولیبرالیسم و سکولار امروزى منافات داشته در دو قطب مخالف قرار دارند. بحران و کشمکش هنگامى به وجود مىآید که یک الگو بر الگوى دیگرى تحمیل شود. سلطهگرایى در چارچوب الگوى امت اسلامى ممنوع است. بحران امروز جهانى و در حقیقت، بحران امروزى در غرب این است که جهانشمولى مورد حمایت غرب مىخواهد ارزشها و اخلاق خود را بر جوامع اسلامى و دیگران تحمیل کند. علاوه بر این، چنین جهانشمولى که پایههاى مادى و اقتصادى و تکنولوژى داشته فاقد یک تئورى و نظریهپردازى سیاسى و اجتماعى است. همانگونه که تجربیات و آمار چند دههى اخیر نشان مىدهد این گونه جهانى سازى و جهانى شدن از بالا به پایین تحمیل مىشود و تراوش پیدا مىکند.
ضرورت بازنگرى و تغییرات حاصل در نظام بینالمللى و جهان امروزى را باید با ذکر تلویحى در توصیف شرایط و با توجه به پدیدار شدن شاخصهاى جدید و اهمیت روزافزون عوامل فرهنگى و معنوى و دینى، و افول اقتدار حکومتى، و سرانجام براساس تغییر در مقولهها و شیوههاى نظرى به کار رفته، بررسى و مطالعه نمود:
منظور از جهانشمولى چیست؟ عملکرد آن چگونه است؟ چه کسى یا چه چیزى آن را هدایت مىکند؟ اخلاقیات جدید موجود در این نوع ساختارها چیست؟ منافع چه کسانى از این طریق تأمین مىگردد؟ اگر گروههاى انسانى از مرحلهى جهانى شدن به دور هستند، پس علایم جهانى شدن و جهانشمولى اسلامى چه باید باشد؟ اگر جهان به سوى یک قطبى شدن قدرت پیش مىرود، آن قطب قدرت چه مىتواند و چه باید باشد؟ محورهاى حرکت و اقدام در تشکیل و تأسیس اتحادیهى امت اسلامى که ملیتها و فرهنگها و تنوعات محلى و منطقهاى را در برداشته باشد، چیست؟
مدلولات چند قرن اخیر غرب براین اصل متکى بوده که «صلح» و «دموکراسى» در سطح ملى و بینالمللى با «توسعهى اقتصادى»، «اتحادیهها» و «بازارهاى آزاد» سرمایهدارى پدیدار شده و ارزشهاى سکولاریسم نجاتدهندهى بشریت بوده است. تجربیات جنگهاى جهانى اول و دوم، جنگ سرد، فروپاشى شوروى، ظهور قومگرایى در اروپا و ملىگرایى در آمریکا، اختلاف سیاسى و فرهنگى در اتحادیهى اروپا و جنگهاى منطقهاى از کره و ویتنام گرفته تا جنگ خلیج فارس و حملهى اخیر به عراق این نظریه را بیش از هر موقع بىاعتبار کرده است. امروز تحلیلگران غربى که از جریان جهانشمولى امروزى حمایت مىکنند معمولا طرحى از چگونگى تغییرات در دوران مدرن و به اصطلاح «پسامدرن» عرضه مىدارند. به زعم آنها یکى از نتایج اولیهى مدرن بودن همانا جهانشمولى است. این چیزى است که بیشتر از انتشار نهادهاى غربى در پهنهى گیتى منجر به تخریب دیگر فرهنگها مىشود. جهانشمول سازى فرآیندى است ناهموار که هم پیوند مىزند و هم متلاشى مىسازد. اشکال جدیدى از وابستگى متقابل مىآفریند که در آن خبرى از «دیگران» نیست. استدلال این نظریهپردازان ماهیتاً تناقضآمیز است. اگر جهانشمولى سازى اساس مدرن بودن است و اگر جهانشمول کردن فرهنگ غربى دنیاى مستقلى به وجود مىآورد که در آن کسان دیگرى وجود ندارند، پس چگونه است که فرهنگهاى غیر غربى در ایجاد شرایط مدرن سهمى ایفا نمىکنند؟ افزون بر آن، اگر به زعم این تحلیل گران غرب، مدرن بودن «ذاتاً آیندهنگر است» و «پیشبینى آینده به عنوان جزئى از حال عمل مىکند و نتیجتاً منعکس کنندهى نحوهى پیشرفت آینده است»، پس آینده به نحو موثرى به مالکیت مطلق در آمده است. مدرن بودن نه تنها تسلط قطعى غرب بر زمان حاضر را تضمین مىکند، بلکه به همین ترتیب بر آینده نیز چنگ مىاندازد.
امروز انحصار یا مونوپولى نخبگان غرب بر دانش و علم و سیاست و اقتصاد شکسته شده است. آن چه دنیا و جهان امروز را با قرون نوزدهم و حتى اوایل قرن بیستم متفاوت مىسازد وجود قدرتهاى علمى و فکرى، و بیدارى تودههاى مردم فراسوى قارههاى اروپا و آمریکاست. اگر نوگرایى و جهانشمولى با ایجاد «فضاهاى آزاد» در جوامع صورت مىگیرد و اگر به حکایت غرب، رشد دموکراسى و جامعهى مدنى با رشد این فضاى باز رابطهى مستقیم دارد، بنابراین باید تصدیق کرد که وجود فضاى باز و متنوعى که در نیم قرن اخیر بنابر سنت اسلامى و با کمک تکنولوژىهاى اطلاعاتى و ارتباطى بین مسلمانان جهان و در داخل و خارج ممالک اسلامى ایجاد شده است، شرایط کافى براى یک نهضتى فراهم آمده که طرح تشکیل اتحادیهى امت اسلامى را توسعه داده و جهانشمولى و مردم سالارى اسلامى را به وجود مىآورد. پیشنهاد ایجاد اتحادیهى امت اسلامى گرچه بر آگاهى و بسیج افکار عمومى مردم مسلمان جهان متکى است، اما به هیچ وجه از نقشى که دولتمردان و حکومتهاى با اصالت اسلامى امروزى مىتوانند در سطح ملى و بینالمللى و سازمانهاى جهانى ایفا کنند، غافل نیست.
وحدت اسلامى، مردم سالارى اسلامى، امت اسلامى، جهان شمولى اسلامى، آزادى و عدالت اجتماعى، حقوق و دیدگاههاى اسلامى باید جایگزین گفتمان سیاست خارجى دولتهایى گردد که ادعاى هویت اسلامى را دارند و ارزشهاى فرهنگى و اجتماعى و دینى خود را گرامى مىشمارند. نهضت اتحادیههاى امت اسلامى ممکن است در آغاز فقط با چند کشور اسلامى عملى شود ولى این چنین جنبش اگر با دقت و بصیرت رهبرى گردد، به تدریج وسعت پیدا کرده و با تغییر ساختارهاى سیاسى و اقتصادى که در ردیف ملى و محلى به وجود خواهد آمد، عضویت و شرکت سایر ممالک و دول اسلامى را دربر خواهد داشت.
دگرگونىها و تحولاتى که امروز در نتیجهى افزایش جمعیت، توسعهى تعلیم و تربیت پیشرفت تکنولوژى ها و تغییرات ارتباطات و اطلاعات در سطح انسانى و سازمانى صورت مىگیرد، انکارناپذیر است. اگر مسلمانان و امت و دولتهاى اسلامى برنامه و نقشهاى معین براى مقابله با این تحولات نداشته باشند دیگران از آن به نفع خود استفاده کرده همانند انقلاب صنعتى که چند قرن قبل صورت گرفت، اسیر کنترل و مقررات و اخلاق این جریان خواهند بود.
جهانى سازى امروز غرب برخلاف گذشته تنها با تصرف اراضى و منابع و کار و ثروت سرو کار ندارد، بلکه هدف اصلى آن تصرف و اشغال مغزهاست، از این رو، بسیج و کنترل مسلمانان به منزلهى مصرف کنندگان و دریافت کنندگان محصول و پیامهاى جهان شمولى جزو دستور گردانندگان این جریان است.
تناقضات در جریان جهانى سازى و جهانى شدن امروز فراوان است. بحران حاکمیت ملى در غرب نمودارى از این تناقضات به شمار مىآید. در حالى که اتحادیهى اروپا از همفکرى جهانى اروپایىها و از وحدت اقتصادى و سیاسى اعضاى خود سخن به میان مىآورد. آمریکا از حق حاکمیت ملى خود و دیدگاه حق شفعه -حق حمله و ضربت اولیه- سخن مىراند. در تاریخ سیاسى و بینالمللى غرب از حقوق و قوانین جهانى خبرى نبود تا این که ژان بودین (1530 ـ 1645 میلادى) هلندى سالهاى بعد در نوشتههاى خود دربارهى روابط بینالملل، شالودهى حقوق بینالمللى اروپا را ریخته و با خاتمهى جنگهاى سىساله در 1648 میلادى و عهدنامهى صلح وستفالى اصل حاکمیت ملى و چارچوب نظام ملت ـ دولت از طرف کشورهاى اروپایى شناخته شد. حقوق و قوانین بین المللى امروزى در اصل بر عقاید این متفکران اروپایى بنا شده و از این جهت با ایده و تجربیات فرهنگ و تاریخ و مذاهب غرب آغشته مىباشد.
در این جا باید یادآورى کنیم که اولین و جامعترین حقوق بینالمللى براى نخستین بار در تاریخ بشریت از طرف اسلام و دقیقا یک هزار سال قبل از حقوق و قوانین بینالمللى اروپایىها به جهانیان ارائه شد. در حقوق و قوانین بینالملل اسلامى اصل حاکمیت الهى مستقر است؛ نه حاکمیت ملى. اصل منافع امتى در نظر است؛ نه فقط منافع ملى. اصل امنیت بشرى مورد توجه است؛ نه امنیت داخلى و ملى به تنهایى. و اصل عدالت اجتماعى مبناى سیاستگذارى است؛ نه اصل اقتصاد سیاسى و سودجویى. امروز اصول حاکمیت ملى و منافع ملى دیکته شده و تعریف شده از طرف قدرتهاى بزرگ غربى است که بر نظامهاى جهانى و ملى از جمله نظامهاى موجود در ممالک اسلامى حکومت مىکند و این در حالى است که خود مفهوم حاکمیت ملى بر اثر اقدامات بازیگران سیاست بینالمللى زیر پا گذاشته شده است.
بسیارى از صاحبنظران دربارهى فرآیند جهانىسازى و جهانى شدن اظهار نظر کردهاند و برخى این فرآیند را محصول فرعى و گریزناپذیر تکامل و پیشرفت بشر خواندهاند. گویى این پدیده فرآیند ارگانیک است که تحت حاکمیت قوانین طبیعى عمل مىکند. اما دیدگاه دیگرى نیز وجود دارد که مىگوید: جهانى سازى و جهانى شدن امروزى لزوماً پیشرفت طبیعى برآمده از سیر تعاملات و ارتباطات معمول بشر و فرهنگهاى متنوع بشرى در سراسر کرهى خاکى نیست، بلکه این پدیده، فرآیندى است که از ارادهى بشر منتج شده است، اراده و انتخاب مجموعهاى از کشورهاى قدرتمند، شرکتهاى فراملیتى و سازمانهاى بینالمللى که از ظهور چنین پدیدهاى جهانى سازى و جهانى شدن نفع مىبرند. بنابراین، جهانى شدن عصر حاضر پدیدهى پیچیدهاى است که دو جریان و نیروى متعارض را در دل خود دارد: یکى توسعهى اقتصادى عظیم و ابداعات فنى، و دیگرى نابرابرى افزونتر، بحران اجتماعى ـ فرهنگى، و بیگانگى فردى.
گفتمان جهانى سازى امروزى همانند گفتمان «توسعه ملى» دهههاى پیشین، تاریخ بسیار کوتاهى دارد و از برخى جهات آفریدهى مصنوعى تبلیغات نظام حاکم بر جهان امروز است. قرنها پیش وقتى که در اجتماعات، ملل و تمدنها از طایفه گرایى، قوم گرایى، ملى گرایى و منطقهگرایى سخن مىرفت، اسلام تنها مکتبى بود که از جهان شمولى و از جهانى سازى و جهانى شدن «اسلام» سخن به میان آورد.
جهان شمولى اسلامى از دو منظر بىنظیر است: نخست این که جهانشمولى اسلامى از جنبهى نظرى، مکتبى و تئوریک، زاییدهى یک جهانبینى دقیق و منظم و جامع الهى هست که عدالت بر آن حکمفرماست است. دیگر آن که اسلام تنها مکتبى است که به این دیدگاه جهانشمولى در تاریخ جنبهى عملى داد. ظهور و گسترش اسلام در تاریخ بشریت تأثیر فوقالعادهاى در جهانى شدن فرهنگ، اقتصاد و علوم و دانش داشت.
روابط تجارى و اقتصادى و مالى بینالمللى در سطح محدود بینالملل از زمان تاریخ باستان و در قرون وسطى وجود داشته است، اما اولین نظام جهانى اقتصاد و بازرگانى و مالى در تاریخ، توسط مسلمانان و در حدود قرون دوازدهم و سیزدهم میلادى صورت گرفت. جادهى ابریشم که از چین تا کرانههاى دریاى مدیترانه ادامه پیدا کرد در حقیقت یک نماد ملموس از این نظام اقتصادى جهانى بود. سیصد سال بعد در قرن شانزدهم بود که براى اولین بار نظام کاپیتالیسم یا سرمایهدارى به مثابهى یک نظام جهانى جایگزین سیستم اسلامى گردید.
جهانشمولى اسلامى بر پایهى اخلاق اسلامى بنا شده در حالى که جهانى سازى امروزى غرب در انتظار پیدایش اخلاق ویژهى جریان است، در اسلام جهانشمولى به معنى «عالمى بودن» است؛ در حالى که در لیبرالیسم جهانشمولى به معنى «جهانى کردن» است و طبیعتاً با عالمیت در تعارض قرار مىگیرد.
در دنیاى باستان، قوانین آشورىها، بابلىها، یونانىها، روسىها، همگى از عقاید و مکتبهاى بتپرستى سرچشمه مىگرفت، و آرزو و آمال جهانشمولى آباء، شاهان و فراعنهى آنها در خاک دفن گردید. قانوننامه حمورابى (2081 قبل از میلاد) که الهام بخش تمدن سومرى محسوب مىشد و قانون و دیوانسالارى نظامى رومىها که در قرون پایانى خود مسیحیت را شامل گردید هیچ گاه موفق نشدند مدلولات نظرى و علمى خود را فراسوى جهانگشایى ادارى تبیین کنند و بدین ترتیب، افکار و ایده و نظریات و جهانشمولى آنها نیز با شکست و افول امپراتورىها از بین رفت.
جهانشمولى اسلامى ابعاد مختلفى را دارا بود. جهانى شدن زبان عربى با عنوان زبان قرآن و اسلامى، بینالمللى شدن زبان فارسى و ترکى و گسترش آن در آسیا و اروپا و آفریقاى شمالى و مناطق اقیانوس هند و آسیاى مرکزى و مدیترانه و وسعتگیرى و اشاعهى زبان جدید «سواحیلى» در قارهى آفریقا و پیدایش زبانهاى محلى در کشورهایى مانند نیجریهى امروزى، همه مرهون جهانشمولى اسلام و روابط فرهنگى، سیاسى و اقتصادى دنیاى اسلام در آمیزش و تماس با جوامع و اجتماعات مختلف جغرافیایى و نژادى است. نظام شمارهاى و عددى و هندسى جهان امروز اختراع و هدیه مسلمانان در مسیر جهانشمولى بود و پیشرفت و جهانى شدن علم و دانش از جبر و نجوم و پزشکى گرفته تا بازنگرى بنیان شناختشناسى، معرفتشناسى، جامعهشناسى، و جمعیتشناسى همه به مناسبت جهانى سازى اسلام صورت گرفت. حج یک نماد بزرگ از جهان شمولى اسلامى است که در هیچ یک از مکتبهاى دینى و سیاسى و اجتماعى وجود ندارد.
از جنبهى جهانشمولى جریان حج بزرگترین واقعهى میان فرهنگى است که به طور مداوم از زمان ظهور اسلام تا امروز در سطح جهانى صورت مىگیرد. حج تنها جریان ارتباطى میان فردى و میان فرهنگى امت است که بر واسطههاى سازمانى، رسانهاى و ابزارى و تکنولوژى تکیه ندارد و اساس آن بر سه موضوع خلقت، وحدت و امت متکى است. حج تنها بسیج جهانى و مردمى است که براى صلح و امنیت برپا مىشود. در تمام همایشها و کنگرههاى جهانى افراد بانام، شغل، تابعیت، ملیت، نژاد، لباس، ثروت و قدرت شناخته مىشوند. در حالىکه در جهان شمولى اسلامى، حج که تنها یکى از فرایض مختلف اسلام است این شاخصهاى هویت به دور ریخته شده است. حج کنگرهى ملل متحد است.
امروز قرآن پرتیراژترین و پرخوانندهترین کتاب موجود به زبان اصلى در تاریخ بشریت است. مسلمانان قرآن را به زبان اصلى آن (عربى) مىخوانند و قرائت مىکنند و نه ترجمهى آن.
انجیل مسیحیت پرتیراژترین کتاب ترجمه شده است.
پرثروتترین منابع طبیعى مانند نفت و گاز، مهمترین مراکز سوق الجیشى و استراتژیکى مانند کانال سوئز، جبلالطارق، داردانل، تنگهى هرمز، و بیشترین رشد جمعیت و مذاهب جهان متعلق به مسلمانان است. مسلمانان بزرگترین گروه مهاجرین در اروپا (30 میلیون) و آمریکا (7 میلیون) را تشکیل مىدهند و اسلام پس از مسیحیت بزرگترین پیروان را در قارهها و مناطق جهان داراست. مهمتر از همه این که جهانى سازى امروزى غرب بدون شرکت یا ادغام دنیاى اسلام غیر ممکن است. و دقیقاً با این شرایط سیاسى، اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى است که دنیاى اسلام و امت اسلامى بیش از هر زمان دیگر در طول تاریخ مورد توجه و در بسیارى موارد مورد حمله و تجاوز و تصرف بازیگران نظام جهانى قرار گرفته است.
اتحادیهى امت اسلامى پاسخى است به این چالشها و پرسشها، «إنّ هذه أُمّتکم أُمّة واحدة وأنا ربّکم فاتّقون» «این امت واحد شماست و من خداى شمایم پس از من تقوا پیشه کنید.» (سورهى موءمنون، آیهى 52).
________________________________________
* استاد ارشد روابط بین الملل و رئیس قسمت مطالعات عالى ارتباطات جهانى در دانشگاه امریکن واشنگتن.
در بسیارى از کشورهاى اسلامى فاصلهى بین امت اسلامى (مردم و جامعه) و دولتهاى حاکم بر ممالک و سرزمینهاى اسلامى در حال افزایش است. به طور خلاصه روابط و ارتباطات جهانى و جهانشمولى حاصل از آن در چارچوب نظام تکنولوژى و اقتصادى و سیاسى و فرهنگى جهان امروز به معناى روابط و ارتباطات همگانى و جهانى نیست.
دومین موضوع مهمى که باید با دقت مطالعه و بررسى شود پدیدهى نوآورى اسلام در یک ربع قرن اخیر به ویژه از زمان پیروزى انقلاب اسلامى ایران تا امروز بوده است. این پدیده نیز دو بعد اصلى دارد: یکى مقاومت و مبارزهى امت اسلامى علیه تجدد و نوگرایى سلطه جویانهى غرب و دیگرى کوشش و جهد براى یک نظام اسلامى فراسوى نظام ملت دولت کنونى است. به دیگر سخن، اسلام و انقلاب اسلامى تنها اردوگاه مهم و موثر علیه سلطهگرایى و تجددگرایى غرب گردیده و اسلام گرایان و امت اسلامى تنها جامعه و گروهى هستند که به طور جدى یک نظام فرامرزى سیاسى و اقتصادى و فرهنگى را خواستارند.
موضوع سوم در این مقوله، ماهیت خود جهانشمولى اسلام است. بیش از هر الگوى موجود در تاریخ الگوى اسلام با جهانشمولى در آمیخته و بر مبناى جهانشمولى پایهریزى شده است. چهارده قرن قبل، ادوار طولانى پیش از اینکه اصطلاح امروزى جهانى سازى، جهانى شدن و جهانى کردن متداول و سخن روز شود، اسلام براى اولین بار در تاریخ نه تنها چارچوب و نظریات و بنیاد جامع جهانشمولى را به جامعه بشرى عرضه نمود، بلکه در مدت بسیار کوتاهى توانست این جهانشمولى را بر مبناى عقیده و ایمان در بستر و عرصه اجتماعى، سیاسى، اقتصادى و علمى و فرهنگى پیاده کند. دستورهاى اسلام جهانشمول است: «وما أرسلنک إلاّ رحمة للعالمین» یعنى «ما تورا جز رحمتى براى جهانیان نفرستادیم» (انبیاء: 107).
انقلاب اسلامى ایران دو پدیدهى مهم قرن بیستم، یکى بنیاد و ساختار نظام «ملت ـ دولت» و دیگرى مدرنیته یا تجدد و نوگرایى غربى را زیر سوءال برد و یک دید جهانى سازى و جهانى شدن اسلامى را که فراسوى مرزهاى سیاسى، نژادى، ملى و قومى باشد، تقویت و در دستور روز قرار داد. یکى از منابع بزرگ اقتدار در روابط بینالملل تعیین دستور روز است. هر گروهى، هر فردى و هر ملتى که بتواند دستور روز را تعیین کند، در دنیا اولیت پیدا مىکند. امروز به رغم مشکلات و سدهاى بزرگى که براى جلوگیرى از توسعهى انقلاب اسلامى ایران در جهان ایجاد کردند، اسلام در دستور قرن بیست و یکم قرار گرفته، اما در عین حال الگوى غالب مدرنیته در نقاب «جهانى سازى» و «جهانى شدن» احیا گردیده و ممالکى مانند ایران تنها سنگر مقاومت علیه نظام جهانى شدهاند. مسلمانان در سراسر دنیا به مقاومت و مبارزه خود ـ همان گونه که در فلسطین اشغالى و در سایر نقاط در این چند دهه مشاهده کردهایم ـ ادامه مىدهند اما متأسفانه آنها فاقد یک نظام حکومتى و دولتى اسلامى هستند. این، خود سوءال بزرگى را سبب مىشود. آیا دنیاى امت اسلامى در مقابل جریان جهانشمولى اقتصادى، فرهنگى و تکنولوژى امروزى که ادامهى سلطهگرایى گذشته است سکوت اختیار کرده و بىتفاوت خواهد ماند و در نتیجه بیش از پیش در نظام جهانى استکبارى امروز ادغام خواهد شد و یا اینکه با اتحاد، وحدت و واقعشناسى بهجاى واکنش و انعکاسهاى آنى و پروژههاى پراکنده و متفرقه و تزیینى که این روزها اغلب از طرف برخى از دولتها و گروههاى ممالک اسلامى دیده مىشود، مأموریت تاریخى خود را انجام داده و با درایت کاملى مدلولات فکرى و عملى خود را در چارچوب جهانشمولى اسلام به دنیا عرضه خواهد کرد.
موضوع چهارم گفتار ما، طرح تشکیل اتحادیهى امت اسلامى، قدمى است در مسیر و در پىآمد و ساختار جهانشمولى اسلام و در تشکیل یک نظام جهانى جدید فراسوى نظام کنونى ملت ـ دولت و سفسطههاى جهانى سازى آن.
اتحادیهى امت اسلامى در قالب یک واحد جهانى رهایىبخش و وحدتگرا متشکل از جامعه و حکومت اسلامى است. مفهوم امت ثقل و مرکز این اتحادیه را تشکیل مىدهد و در حقیقت چارچوب جامعهشناسى، سیاسى، اقتصادى، فرهنگى، تکنولوژى و نظامى جهانشمولى و نظام اسلامى است. مفهوم امت در این جا متصل به مفهوم جامعه یا مترادف آن در معرفتشناسى و انسانشناسى و جامعه غرب نیست. مفهوم امت ابعاد مردم، اجتماع، جامعه، دولت و اقتصاد را در بردارد؛ بنابراین، اتحادیهى امت اسلامى واحد حکومتى، دولتى، مردمسالارى و بالاتر از همه مکتب و خداشناسى و ایدئولوژى مسلمانان است. اتحادیهى امت اسلامى نه شبیه اتحادیهى اروپا و نه چیزى مانند «ایالات متحده آمریکا» است و بنابراین با چنین عنوانهایى مانند «اتحادیهى کشورهاى اسلامى»، «جماهیر کشورهاى اسلامى» و با سازمانهایى مانند «سازمان کنفرانس ممالک اسلامى» کاملاً تفاوت دارد.
فلسفه و اندیشهى سیاسى غرب همیشه «جامعه» و «دولت» را از یکدیگر جدا نگاه داشته است.
قرنهاست که فلسفههاى سیاسى و اجتماعى غرب به دو موضوع جدا اما مربوط به یکدیگر تکیه کردهاند: جامعه و دولت. جامعهاى زایل شد و جامعهى دیگرى پدید آمد. دولتهایى رفتند و دولتهاى دیگرى به وجود آمدند.
همانگونه که بارها ذکر کردهام، اگر جامعه یا تحقیق در مورد جامعه، جوهر فلسفهى اجتماعى غرب بوده، درگیرى جوامع و رویارویى اجتماعى و ضد اجتماعى نیز روى دیگر همان سکه بودهاست.
مفهوم جامعهى مدنى پدیدهى غرب است و تلاش دیگرى است براى جست و جوى جامعهاى که در آن حقوق دولت و افراد به روشنى از یک دیگر متمایز شود. چنین شکافى بین مردم و دولت، بین جامعه و حکومت در جهانشمولى اسلام و مفهوم امت وجود ندارد. از دوران قرون وسطى در غرب، به ویژه از دوران «سن بندیک» و نوشتههاى «سرتوماس مورتا»، کارهاى متفکران سیاسى و اجتماعى در قرون هجدهم و نوزدهم نظیر «پرودون»، «مارکس»، «دوتوکویل» و دیگران، موضوع جامعهى موءید ارتباط بین انسان و دنیاى فیزیکى، رابطهى گروهها و پدیدههاى طبیعى بوده است. این موضوع به ابعاد تکنولوژى، سیاسى، دیوان سالارى (بوروکراسى) و حتى زیستشناسى و محیطشناسى (اکولوژى) جامعه مىپرداخت و بر نظام چند حزبى متمرکز بود، اما همیشه در مقام همبستگى وجوه متفاوت فعالیتهاى انسانى به مثابهى یک واحد، ناموفق بود.
امور نظامى، سیاسى، اقتصادى، دیوان سالارى و فکرى، همگى از یک دیگر مجزا گردیدند. تأکید بر یکى تعیین کننده منازعهى اجتماعى و جامعهاى به ارث رسیده در دیگرى بود. جوامع با تأکید بر پدیدههاى واحد نظیر دین یا سیاست شناخته شده و یا نامگذارى مىشدند؛ براى مثال، موضوع جامعهى دینى در غرب تا اندازهاى بازتاب عدم کفایت جامعهى سیاسى بود که در کارها و آثار متفکران و نظریه پردازانى نظیر اگوستین، آکوئیناس، لوتر، کالوین و کگارد شاهد آن هستیم.
اتحادیهى امت اسلامى طبیعتاً باید از پایین یعنى از ردیف مردم و اجتماع و رهبران اسلامى شروع گردد و بُعد بسیج جهانى به خود بگیرد و سپس شامل دولتهاى اسلامى شود، زیرا قریب به اتفاق دولتهاى کنونى ممالک اسلامى بر پایهى الگوى «ملت / دولت» غرب بنا شده و در آن با خاصیت سکولار (غیر دینى) یا نیمه سکولار و غیر مردمى و انحصارى، هرگونه پیوستگى و وحدت از روزنهى منافع ملى و طایفهاى و قومى، و از دیدگاه فلسفهى سیاسى مسلط امروز غرب و نظام حاکم بر جهان نگریسته مىشود. بحران مشروعیت سیاسى در ممالک و دنیاى اسلام در عصر حاضر در تغییر و تحولات مربوط به «الگوى ملت ـ دولت» یا «دولت ملى» نیست، بلکه در اصلِ وجود و تعارض با چنین نظام سیاسى است. به طور خلاصه، از نظر ما نظام «ملت ـ دولت» با فرهنگ سیاسى و جهانشمولى اسلامى متناقض بوده و این خود مبنا و علت اصلى بحران مشروعیت سیاسى و حکومتى در سرزمینهاى اسلامى به شمار مىآید.
در جهان امروز دیگر نمىتوان تلقى کلاسیک از روابط بینالملل، یعنى روابط متقابل بین دولتها و زبدگان سیاستگذار را به منزلهى تنها بعد مطالعات سیاسى و اقتصادى در نظر گرفت. چیزى که در این دوره به ظاهر کنشهاى بینالمللى و جهانى به همان اندازه مهم تلقى مىشود ناتوانى کشورهاى به اصطلاح در حال توسعه ازجمله ممالک اسلامى در اثرگذارى بر روند پیشرفتهاى کنونى جهان در یک حد درخور اعتناست. مفهوم متداول امروز جهانشمولى بودن با مفهوم همگانى یکى نیست. آشنایى با دو نگرش متضاد در عرصهى بینالملل که ظهور جدید ملىگرایى و قوم گرایى را در برابر جنبش همه شمول قرار داده است، ضرورى است. از طرفى، حرکت به سمت منطقهگرایى که در وهلهى اول در یک چارچوب اقتصادى، که منعکس کنندهى تکنولوژىها و فرآیندهاى تولیدى در حال ظهور باشد، بروز کرده است. کمرنگ شدن حاکمیت ملى، افول نظام قدرتى «ملت ـ دولت» موجودیتهاى نوین دولتهاى حاشیهاى یا ناحیهاى ابعاد مهم این پدیده است.
اتحادیهى امت اسلامىِ پیشنهاد شده، در این جا امت اسلامى واحدى است وحدت گرا از مجموع ممالک متحده اسلامى. اتحادیهى امت اسلامى، امت متحدهى اسلام است که نظام «ملت ـ دولت» را پشت سر گذاشته و از آن عبور کرده است. مفهوم امت در طرح پیشنهادى اتحاد امت اسلامى به صورت جامع و گستردهاى به کار رفته است و شامل تمام جوانب اجتماعى، سیاسى، اقتصادى و حکومتى مىشود. مقصود ما از امت، بررسى آن در مقطع جامعه ـ حکومت است و نه توغل در امور فردى و گروهى یا سطوح اختصاصى و باریک جامعهشناسى، علوم سیاسى و اقتصادى آن. با وضع دولتهاى ممالک اسلامى و وابستگىهاى موجود در نظام کنونى جهانى، نباید انتظار داشت که فکر و پیشنهاد تشکیل اتحادیهى امت اسلامى به معناى یک نظام مستقل و واحد مورد استقبال همه یا حتى اکثر دولتهاى کنونى حاکم بر سرزمینهاى اسلامى قرار گیرد، زیرا ابداع و تأسیس چنین اتحادیهاى منافع شخصى و گروهى نخبگان حاکم را به خطر انداخته و پایههاى موجود قدرت را به چالش طلبیده و تهدید خواهد نمود. اما رشد و نمو چنین نهضتى از طریق آگاهى، بسیج و تشکل بیش از یک میلیارد و نیم مسلمان دنیا که فراسوى مرزها را در برگرفته و سبب حرکت جهانى گردد امکانپذیر و در حقیقت ضرورى است. در وضع کنونى جنبش و نهضتهاى اسلامى اغلب در سطح ملى و مملکتى بوده فاقد یک رهبرى و رهنمود بینالمللى و جهانى است. در وضعیت کنونى تنها جنبشهاى مردمى در سطح امتى است که باعث جابه جایى قدرت و تغییر و اصلاح در سطح بالا و حکمرانان و دولتها خواهد بود و نه به عکس، زیرا تجربهى جوامع اسلامى در چند قرن اخیر به خوبى نشان مىدهد که هستههاى قدرت و احساسات آن در حوزهى جوامع اسلامى نهفته است و رهبران مدبر و موفق و با ایمان به جهانشمولى اسلامى از میان مردم برخاستهاند. نهضتهاى پیروزمندانهى اسلامى قرن اخیر بهویژه انقلاب اسلامى ایران بهترین نمونهى این جریان بوده است. انتقال قدرت در سطح جهانى مىتواند از تجربیات چند دههى اخیر بهرهمند شود.
اتحادیهى امت اسلامى به عکس «اتحادیهى اروپا» و سایر اتحادیههاى مشابه ملى و منطقهاى و جهانى نمىتواند از آغاز با اتحادیههاى گمرکى، مالى و اقتصادى و حتى سیاسىِ دولتى صورت عمل به خود بگیرد، زیرا پایه جهانشمولى اسلام و استوار بودن آن در سطح بینالمللى باید با ارزشها و اخلاق اسلامى هماهنگ و هموار باشد. الگوى جهانشمولى اسلامى امت با الگوى سرمایه دارى امپریالیسم و نئولیبرالیسم و سکولار امروزى منافات داشته در دو قطب مخالف قرار دارند. بحران و کشمکش هنگامى به وجود مىآید که یک الگو بر الگوى دیگرى تحمیل شود. سلطهگرایى در چارچوب الگوى امت اسلامى ممنوع است. بحران امروز جهانى و در حقیقت، بحران امروزى در غرب این است که جهانشمولى مورد حمایت غرب مىخواهد ارزشها و اخلاق خود را بر جوامع اسلامى و دیگران تحمیل کند. علاوه بر این، چنین جهانشمولى که پایههاى مادى و اقتصادى و تکنولوژى داشته فاقد یک تئورى و نظریهپردازى سیاسى و اجتماعى است. همانگونه که تجربیات و آمار چند دههى اخیر نشان مىدهد این گونه جهانى سازى و جهانى شدن از بالا به پایین تحمیل مىشود و تراوش پیدا مىکند.
ضرورت بازنگرى و تغییرات حاصل در نظام بینالمللى و جهان امروزى را باید با ذکر تلویحى در توصیف شرایط و با توجه به پدیدار شدن شاخصهاى جدید و اهمیت روزافزون عوامل فرهنگى و معنوى و دینى، و افول اقتدار حکومتى، و سرانجام براساس تغییر در مقولهها و شیوههاى نظرى به کار رفته، بررسى و مطالعه نمود:
منظور از جهانشمولى چیست؟ عملکرد آن چگونه است؟ چه کسى یا چه چیزى آن را هدایت مىکند؟ اخلاقیات جدید موجود در این نوع ساختارها چیست؟ منافع چه کسانى از این طریق تأمین مىگردد؟ اگر گروههاى انسانى از مرحلهى جهانى شدن به دور هستند، پس علایم جهانى شدن و جهانشمولى اسلامى چه باید باشد؟ اگر جهان به سوى یک قطبى شدن قدرت پیش مىرود، آن قطب قدرت چه مىتواند و چه باید باشد؟ محورهاى حرکت و اقدام در تشکیل و تأسیس اتحادیهى امت اسلامى که ملیتها و فرهنگها و تنوعات محلى و منطقهاى را در برداشته باشد، چیست؟
مدلولات چند قرن اخیر غرب براین اصل متکى بوده که «صلح» و «دموکراسى» در سطح ملى و بینالمللى با «توسعهى اقتصادى»، «اتحادیهها» و «بازارهاى آزاد» سرمایهدارى پدیدار شده و ارزشهاى سکولاریسم نجاتدهندهى بشریت بوده است. تجربیات جنگهاى جهانى اول و دوم، جنگ سرد، فروپاشى شوروى، ظهور قومگرایى در اروپا و ملىگرایى در آمریکا، اختلاف سیاسى و فرهنگى در اتحادیهى اروپا و جنگهاى منطقهاى از کره و ویتنام گرفته تا جنگ خلیج فارس و حملهى اخیر به عراق این نظریه را بیش از هر موقع بىاعتبار کرده است. امروز تحلیلگران غربى که از جریان جهانشمولى امروزى حمایت مىکنند معمولا طرحى از چگونگى تغییرات در دوران مدرن و به اصطلاح «پسامدرن» عرضه مىدارند. به زعم آنها یکى از نتایج اولیهى مدرن بودن همانا جهانشمولى است. این چیزى است که بیشتر از انتشار نهادهاى غربى در پهنهى گیتى منجر به تخریب دیگر فرهنگها مىشود. جهانشمول سازى فرآیندى است ناهموار که هم پیوند مىزند و هم متلاشى مىسازد. اشکال جدیدى از وابستگى متقابل مىآفریند که در آن خبرى از «دیگران» نیست. استدلال این نظریهپردازان ماهیتاً تناقضآمیز است. اگر جهانشمولى سازى اساس مدرن بودن است و اگر جهانشمول کردن فرهنگ غربى دنیاى مستقلى به وجود مىآورد که در آن کسان دیگرى وجود ندارند، پس چگونه است که فرهنگهاى غیر غربى در ایجاد شرایط مدرن سهمى ایفا نمىکنند؟ افزون بر آن، اگر به زعم این تحلیل گران غرب، مدرن بودن «ذاتاً آیندهنگر است» و «پیشبینى آینده به عنوان جزئى از حال عمل مىکند و نتیجتاً منعکس کنندهى نحوهى پیشرفت آینده است»، پس آینده به نحو موثرى به مالکیت مطلق در آمده است. مدرن بودن نه تنها تسلط قطعى غرب بر زمان حاضر را تضمین مىکند، بلکه به همین ترتیب بر آینده نیز چنگ مىاندازد.
امروز انحصار یا مونوپولى نخبگان غرب بر دانش و علم و سیاست و اقتصاد شکسته شده است. آن چه دنیا و جهان امروز را با قرون نوزدهم و حتى اوایل قرن بیستم متفاوت مىسازد وجود قدرتهاى علمى و فکرى، و بیدارى تودههاى مردم فراسوى قارههاى اروپا و آمریکاست. اگر نوگرایى و جهانشمولى با ایجاد «فضاهاى آزاد» در جوامع صورت مىگیرد و اگر به حکایت غرب، رشد دموکراسى و جامعهى مدنى با رشد این فضاى باز رابطهى مستقیم دارد، بنابراین باید تصدیق کرد که وجود فضاى باز و متنوعى که در نیم قرن اخیر بنابر سنت اسلامى و با کمک تکنولوژىهاى اطلاعاتى و ارتباطى بین مسلمانان جهان و در داخل و خارج ممالک اسلامى ایجاد شده است، شرایط کافى براى یک نهضتى فراهم آمده که طرح تشکیل اتحادیهى امت اسلامى را توسعه داده و جهانشمولى و مردم سالارى اسلامى را به وجود مىآورد. پیشنهاد ایجاد اتحادیهى امت اسلامى گرچه بر آگاهى و بسیج افکار عمومى مردم مسلمان جهان متکى است، اما به هیچ وجه از نقشى که دولتمردان و حکومتهاى با اصالت اسلامى امروزى مىتوانند در سطح ملى و بینالمللى و سازمانهاى جهانى ایفا کنند، غافل نیست.
وحدت اسلامى، مردم سالارى اسلامى، امت اسلامى، جهان شمولى اسلامى، آزادى و عدالت اجتماعى، حقوق و دیدگاههاى اسلامى باید جایگزین گفتمان سیاست خارجى دولتهایى گردد که ادعاى هویت اسلامى را دارند و ارزشهاى فرهنگى و اجتماعى و دینى خود را گرامى مىشمارند. نهضت اتحادیههاى امت اسلامى ممکن است در آغاز فقط با چند کشور اسلامى عملى شود ولى این چنین جنبش اگر با دقت و بصیرت رهبرى گردد، به تدریج وسعت پیدا کرده و با تغییر ساختارهاى سیاسى و اقتصادى که در ردیف ملى و محلى به وجود خواهد آمد، عضویت و شرکت سایر ممالک و دول اسلامى را دربر خواهد داشت.
دگرگونىها و تحولاتى که امروز در نتیجهى افزایش جمعیت، توسعهى تعلیم و تربیت پیشرفت تکنولوژى ها و تغییرات ارتباطات و اطلاعات در سطح انسانى و سازمانى صورت مىگیرد، انکارناپذیر است. اگر مسلمانان و امت و دولتهاى اسلامى برنامه و نقشهاى معین براى مقابله با این تحولات نداشته باشند دیگران از آن به نفع خود استفاده کرده همانند انقلاب صنعتى که چند قرن قبل صورت گرفت، اسیر کنترل و مقررات و اخلاق این جریان خواهند بود.
جهانى سازى امروز غرب برخلاف گذشته تنها با تصرف اراضى و منابع و کار و ثروت سرو کار ندارد، بلکه هدف اصلى آن تصرف و اشغال مغزهاست، از این رو، بسیج و کنترل مسلمانان به منزلهى مصرف کنندگان و دریافت کنندگان محصول و پیامهاى جهان شمولى جزو دستور گردانندگان این جریان است.
تناقضات در جریان جهانى سازى و جهانى شدن امروز فراوان است. بحران حاکمیت ملى در غرب نمودارى از این تناقضات به شمار مىآید. در حالى که اتحادیهى اروپا از همفکرى جهانى اروپایىها و از وحدت اقتصادى و سیاسى اعضاى خود سخن به میان مىآورد. آمریکا از حق حاکمیت ملى خود و دیدگاه حق شفعه -حق حمله و ضربت اولیه- سخن مىراند. در تاریخ سیاسى و بینالمللى غرب از حقوق و قوانین جهانى خبرى نبود تا این که ژان بودین (1530 ـ 1645 میلادى) هلندى سالهاى بعد در نوشتههاى خود دربارهى روابط بینالملل، شالودهى حقوق بینالمللى اروپا را ریخته و با خاتمهى جنگهاى سىساله در 1648 میلادى و عهدنامهى صلح وستفالى اصل حاکمیت ملى و چارچوب نظام ملت ـ دولت از طرف کشورهاى اروپایى شناخته شد. حقوق و قوانین بین المللى امروزى در اصل بر عقاید این متفکران اروپایى بنا شده و از این جهت با ایده و تجربیات فرهنگ و تاریخ و مذاهب غرب آغشته مىباشد.
در این جا باید یادآورى کنیم که اولین و جامعترین حقوق بینالمللى براى نخستین بار در تاریخ بشریت از طرف اسلام و دقیقا یک هزار سال قبل از حقوق و قوانین بینالمللى اروپایىها به جهانیان ارائه شد. در حقوق و قوانین بینالملل اسلامى اصل حاکمیت الهى مستقر است؛ نه حاکمیت ملى. اصل منافع امتى در نظر است؛ نه فقط منافع ملى. اصل امنیت بشرى مورد توجه است؛ نه امنیت داخلى و ملى به تنهایى. و اصل عدالت اجتماعى مبناى سیاستگذارى است؛ نه اصل اقتصاد سیاسى و سودجویى. امروز اصول حاکمیت ملى و منافع ملى دیکته شده و تعریف شده از طرف قدرتهاى بزرگ غربى است که بر نظامهاى جهانى و ملى از جمله نظامهاى موجود در ممالک اسلامى حکومت مىکند و این در حالى است که خود مفهوم حاکمیت ملى بر اثر اقدامات بازیگران سیاست بینالمللى زیر پا گذاشته شده است.
بسیارى از صاحبنظران دربارهى فرآیند جهانىسازى و جهانى شدن اظهار نظر کردهاند و برخى این فرآیند را محصول فرعى و گریزناپذیر تکامل و پیشرفت بشر خواندهاند. گویى این پدیده فرآیند ارگانیک است که تحت حاکمیت قوانین طبیعى عمل مىکند. اما دیدگاه دیگرى نیز وجود دارد که مىگوید: جهانى سازى و جهانى شدن امروزى لزوماً پیشرفت طبیعى برآمده از سیر تعاملات و ارتباطات معمول بشر و فرهنگهاى متنوع بشرى در سراسر کرهى خاکى نیست، بلکه این پدیده، فرآیندى است که از ارادهى بشر منتج شده است، اراده و انتخاب مجموعهاى از کشورهاى قدرتمند، شرکتهاى فراملیتى و سازمانهاى بینالمللى که از ظهور چنین پدیدهاى جهانى سازى و جهانى شدن نفع مىبرند. بنابراین، جهانى شدن عصر حاضر پدیدهى پیچیدهاى است که دو جریان و نیروى متعارض را در دل خود دارد: یکى توسعهى اقتصادى عظیم و ابداعات فنى، و دیگرى نابرابرى افزونتر، بحران اجتماعى ـ فرهنگى، و بیگانگى فردى.
گفتمان جهانى سازى امروزى همانند گفتمان «توسعه ملى» دهههاى پیشین، تاریخ بسیار کوتاهى دارد و از برخى جهات آفریدهى مصنوعى تبلیغات نظام حاکم بر جهان امروز است. قرنها پیش وقتى که در اجتماعات، ملل و تمدنها از طایفه گرایى، قوم گرایى، ملى گرایى و منطقهگرایى سخن مىرفت، اسلام تنها مکتبى بود که از جهان شمولى و از جهانى سازى و جهانى شدن «اسلام» سخن به میان آورد.
جهان شمولى اسلامى از دو منظر بىنظیر است: نخست این که جهانشمولى اسلامى از جنبهى نظرى، مکتبى و تئوریک، زاییدهى یک جهانبینى دقیق و منظم و جامع الهى هست که عدالت بر آن حکمفرماست است. دیگر آن که اسلام تنها مکتبى است که به این دیدگاه جهانشمولى در تاریخ جنبهى عملى داد. ظهور و گسترش اسلام در تاریخ بشریت تأثیر فوقالعادهاى در جهانى شدن فرهنگ، اقتصاد و علوم و دانش داشت.
روابط تجارى و اقتصادى و مالى بینالمللى در سطح محدود بینالملل از زمان تاریخ باستان و در قرون وسطى وجود داشته است، اما اولین نظام جهانى اقتصاد و بازرگانى و مالى در تاریخ، توسط مسلمانان و در حدود قرون دوازدهم و سیزدهم میلادى صورت گرفت. جادهى ابریشم که از چین تا کرانههاى دریاى مدیترانه ادامه پیدا کرد در حقیقت یک نماد ملموس از این نظام اقتصادى جهانى بود. سیصد سال بعد در قرن شانزدهم بود که براى اولین بار نظام کاپیتالیسم یا سرمایهدارى به مثابهى یک نظام جهانى جایگزین سیستم اسلامى گردید.
جهانشمولى اسلامى بر پایهى اخلاق اسلامى بنا شده در حالى که جهانى سازى امروزى غرب در انتظار پیدایش اخلاق ویژهى جریان است، در اسلام جهانشمولى به معنى «عالمى بودن» است؛ در حالى که در لیبرالیسم جهانشمولى به معنى «جهانى کردن» است و طبیعتاً با عالمیت در تعارض قرار مىگیرد.
در دنیاى باستان، قوانین آشورىها، بابلىها، یونانىها، روسىها، همگى از عقاید و مکتبهاى بتپرستى سرچشمه مىگرفت، و آرزو و آمال جهانشمولى آباء، شاهان و فراعنهى آنها در خاک دفن گردید. قانوننامه حمورابى (2081 قبل از میلاد) که الهام بخش تمدن سومرى محسوب مىشد و قانون و دیوانسالارى نظامى رومىها که در قرون پایانى خود مسیحیت را شامل گردید هیچ گاه موفق نشدند مدلولات نظرى و علمى خود را فراسوى جهانگشایى ادارى تبیین کنند و بدین ترتیب، افکار و ایده و نظریات و جهانشمولى آنها نیز با شکست و افول امپراتورىها از بین رفت.
جهانشمولى اسلامى ابعاد مختلفى را دارا بود. جهانى شدن زبان عربى با عنوان زبان قرآن و اسلامى، بینالمللى شدن زبان فارسى و ترکى و گسترش آن در آسیا و اروپا و آفریقاى شمالى و مناطق اقیانوس هند و آسیاى مرکزى و مدیترانه و وسعتگیرى و اشاعهى زبان جدید «سواحیلى» در قارهى آفریقا و پیدایش زبانهاى محلى در کشورهایى مانند نیجریهى امروزى، همه مرهون جهانشمولى اسلام و روابط فرهنگى، سیاسى و اقتصادى دنیاى اسلام در آمیزش و تماس با جوامع و اجتماعات مختلف جغرافیایى و نژادى است. نظام شمارهاى و عددى و هندسى جهان امروز اختراع و هدیه مسلمانان در مسیر جهانشمولى بود و پیشرفت و جهانى شدن علم و دانش از جبر و نجوم و پزشکى گرفته تا بازنگرى بنیان شناختشناسى، معرفتشناسى، جامعهشناسى، و جمعیتشناسى همه به مناسبت جهانى سازى اسلام صورت گرفت. حج یک نماد بزرگ از جهان شمولى اسلامى است که در هیچ یک از مکتبهاى دینى و سیاسى و اجتماعى وجود ندارد.
از جنبهى جهانشمولى جریان حج بزرگترین واقعهى میان فرهنگى است که به طور مداوم از زمان ظهور اسلام تا امروز در سطح جهانى صورت مىگیرد. حج تنها جریان ارتباطى میان فردى و میان فرهنگى امت است که بر واسطههاى سازمانى، رسانهاى و ابزارى و تکنولوژى تکیه ندارد و اساس آن بر سه موضوع خلقت، وحدت و امت متکى است. حج تنها بسیج جهانى و مردمى است که براى صلح و امنیت برپا مىشود. در تمام همایشها و کنگرههاى جهانى افراد بانام، شغل، تابعیت، ملیت، نژاد، لباس، ثروت و قدرت شناخته مىشوند. در حالىکه در جهان شمولى اسلامى، حج که تنها یکى از فرایض مختلف اسلام است این شاخصهاى هویت به دور ریخته شده است. حج کنگرهى ملل متحد است.
امروز قرآن پرتیراژترین و پرخوانندهترین کتاب موجود به زبان اصلى در تاریخ بشریت است. مسلمانان قرآن را به زبان اصلى آن (عربى) مىخوانند و قرائت مىکنند و نه ترجمهى آن.
انجیل مسیحیت پرتیراژترین کتاب ترجمه شده است.
پرثروتترین منابع طبیعى مانند نفت و گاز، مهمترین مراکز سوق الجیشى و استراتژیکى مانند کانال سوئز، جبلالطارق، داردانل، تنگهى هرمز، و بیشترین رشد جمعیت و مذاهب جهان متعلق به مسلمانان است. مسلمانان بزرگترین گروه مهاجرین در اروپا (30 میلیون) و آمریکا (7 میلیون) را تشکیل مىدهند و اسلام پس از مسیحیت بزرگترین پیروان را در قارهها و مناطق جهان داراست. مهمتر از همه این که جهانى سازى امروزى غرب بدون شرکت یا ادغام دنیاى اسلام غیر ممکن است. و دقیقاً با این شرایط سیاسى، اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى است که دنیاى اسلام و امت اسلامى بیش از هر زمان دیگر در طول تاریخ مورد توجه و در بسیارى موارد مورد حمله و تجاوز و تصرف بازیگران نظام جهانى قرار گرفته است.
اتحادیهى امت اسلامى پاسخى است به این چالشها و پرسشها، «إنّ هذه أُمّتکم أُمّة واحدة وأنا ربّکم فاتّقون» «این امت واحد شماست و من خداى شمایم پس از من تقوا پیشه کنید.» (سورهى موءمنون، آیهى 52).
________________________________________
* استاد ارشد روابط بین الملل و رئیس قسمت مطالعات عالى ارتباطات جهانى در دانشگاه امریکن واشنگتن.