از انقلاب سوررئالیستی تا رئالیسم جادویی
آرشیو
چکیده
متن
الخو کارپانتیه (یا کارپنتیئر) ایوالمون در 29 دسامبر 1904 در حومه هاوانا متولد شد، والدین اروپاییاش در 1902 به کوبا مهاجرت کرده بودند. پدرش آرشیتکتی فرانسوی بود و مادر روستبارش، کاتالینا والمون، در سوئیس پزشکی خواند. الخو تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در هاوانا گذراند. در 1914، برای دیدار پدربزرگ و مادربزرگ مادریاش به باکو سفر کرد که پرولتاریای بیدار و آگاهش در انقلابهای 1905 و 1917 نقشی تعیینکننده داشتند. بیش از نیم قرن بعد، مشاهداتش طی این سفر را در رمانش «نیایش بهار» (1978) درآمیخته با تخیل به قالب کلام ریخت.
منتقد کوبایی، سالبادور بوئنو، با استناد به این تاثیرپذیری، شکلگیری شخصیت ادبی کارپانتیه را حاصل تعلیم و تربیت فرانسوی بر پسزمینه کوبایی میداند و این تلفیق را با ایجازی هوشمندانه چنین توضیح میدهد: «عناصری برآمده از فرهنگ اروپای غربی، آمریکای اسپانیایی زبان و آفریقا، آمیزهای غنی بود که محیط اطرافش را رقم میزد. در منزل کتابها و گفتوگوها پژواک فرهنگهای اروپایی را مترنم میساختند. در خیابانهای شهر و در جمع دوستان، آمیزه فرهنگ استعماری اسپانیا و سنتهای آفریقایی را مییافت و به ذهن میسپرد…»
حاصل این آموزهها در آثار برجستهاش، «سفر به سرچشمه» (1944)، «ملکوت زمین» (1949)، «گامهای گمشده» (1953) که شاهکارش قلمداد میشود، «شکار انسان» (1956)، «جنگ زمان» (1958)، «قرن روشناییها» (1962)، با عنوان انگلیسی «انفجار در کلیسای جامع» که با همین عنوان به قلم سروش حبیبی به فارسی برگردانده شده، «شهرستونها» (1970)، «کنسرت باروک» (1974)، «کاربرد روش» (1974) و… با تنوعی استادانه و بدیع تجلی یافتهاند. کارپانتیه نظریه موسیقی را در پاریس آموخت و به قول خودش، پیانیست مقبولی شد. او عقیده داشت هر نویسنده باید با یک شکل هنری موازی آشنا باشد، زیرا از این رهگذر عالم معنوی و ذهنیت خویش را وسعت میبخشد. فراگیری موسیقی نقشی اساسی در حیات هنری او ایفا کرد. کارپانتیه موسیقیشناسی برجسته شد و در زمینه نظری موسیقی رساله پرآوازه «موسیقی در کوبا» (1946) را نگاشت که از جایگاه و اعتباری ویژه برخوردار است.
در دهه 1920 نویسنده جوان در تکاپوهای روشنفکری و ناآرامیهای سیاسی آن ایام مشارکت کرد و به «آوانگارد» کوبایی پیوست. به اعتقاد خودش، بنیاد این جنبش سیاسی نبود. عنصر آفریقایی/ کوبایی (یا به عبارت دیگر، «نئوآفریقایی») که هنرمندان کارائیبی در دهههای 30 و 1920 کشف کردند و به مثابه میراث خویش بر آن بالیدند، احتمالا مهمترین مولفه ایدئولوژیک زیباشناختی جنبش فرهنگی «آوانگارد» آمریکای لاتین بود.
در 1927، کارپانتیه به علت فعالیتهای سیاسیاش در دادگاهی که به «محاکمه کمونیستها» شهرت یافت مجرم شناخته شد.
او 40 روز را در زندان پرادو گذراند و سپس به قید وثیقه آزاد شد. با الهام از تجربیاتش در محبس داستان آفریقایی/ کوبایی «اکوئه یامبا – او» را از 1 تا 9 آگوست 1927 نوشت. از همان هنگام فکر تبعیدی خودخواسته به مخیلهاش خطور کرد. هفتمین کنگره مطبوعات لاتین در 15 و 16 مارس 1926 در هاوانا برگزار شد و موقعیتی فراهم آورد تا الخو کارپانتیه از پنجه سرکوبگر رژیم مستبد خراردو ماچادو بگریزد. در این کنگره با روبردسنوس، شاعر برجسته سوررئالیست آشنا شد و با گذرنامه فرانسوی او کوبا را ترک کرد. در پاریس، کارپانتیه از طریق روبر دسنوس با آندره برتون ملاقات کرد. رهبر معنوی سوررئالیستها او را به همکاری با نشریه «انقلاب سوررئالیستی» دعوت کرد و زمینه دوستیاش را با لویی آراگون، تریستان تزارا، پل الوار، ژرژ سادول، بنژامن پره و نقاشانی نظیر جورجیو کیریکو، ایو تانگویی و پابلو پیکاسو فراهم ساخت. با این وجود، کارپانتیه از برتون و مریدانش فاصله گرفت و حتی در
شکافی که بین سوررئالیستهای ارتدوکس و هواداران دسنوس رخ داد از گروه دوم جانبداری کرد.
موضع کارپانتیه نسبت به سوررئالیسم دوگانه بود و در تقابل با آرمانهای هنری آنان نظریه «شگفتی واقعیت در آمریکا» را ارائه میداشت. او این نظریه را به تفصیل در پیشگفتار «ملکوت زمین» شرح داده است. بهرغم این همه، در دهه 1930 کارپانتیه دو داستان کوتاه سوررئالیستی نوشت: «دانشجو» که هرگز چاپ نشد و دستنوشتهاش در کتابخانه ملی کوبا موجود است و «قصه ماهها» که در دسامبر 1933 در نشریه «کایه دوسود» (دفترهای جنوب) منتشر شد.
«فرهنگسرا» یکی از نهادهای فرهنگی فرانسوی حامی جمهوریخواهان اسپانیا که لویی آراگون مدیریتش را بر عهده داشت، در 1937، «دومین گردهمایی بینالمللی نویسندگان مخالف فاشیسم و مدافع فرهنگ» را به صورت همزمان در پاریس، بارسلون، بالنسیا و مادرید برگزار کرد. کارپانتیه از اعضای هیات کوبایی شرکتکننده در این کنگره بود.
10 سال اقامت کارپانتیه در پاریس به جهان فکریاش غنا بخشید و او را به سوی ابزارهای نوین بیانی رهنمون شد. با ظرافت بخشیدن به ادراکات حسیاش، توانست از تجلیات شهرستانی گرایشهای آفریقایی/ کوبایی و سوررئالیسم ارتدوکس فاصله بگیرد. او، همانند پرسوناژ اصلی رمان «گامهای گمشده»، در آستانه جنگ جهانی دوم با آرامش توام با دلآزردگی اروپا را ترک گفت.
در می 1949، رمان «ملکوت زمین»، که نگارشش از 1943 آغاز شده بود، به چاپ رسید. این اثر بازآفرینی تخیلی گذشته خشونتبار هائیتی و فرمانروایی پرتلاطم آنری کریستف است. به گفته سالبادور بوئنو، در «ملکوت زمین» تقابل عقلانیت سده هجدهم فرانسه را با انگیزشهای قدرتمند، غریزی و طبیعی جهان آفریقایی/ آمریکایی جادویی به نظاره مینشینیم.
کارپانتیه ساختار «گامهای گمشده» را بر پای دو قطب متضاد پی افکنده است؛ ویرانی جهان و آفرینش. سفر قهرمان داستان به جنگل اورینوکو فیالواقع بازگشتی است به سرچشمهها، به تکوین، به منشا هنر، موسیقی و تفکر، سرآغاز تاریخ بشریت. روبرتو گونثالث اچباریا در مقدمهاش بر این اثر به این نکته اشاره میکند که شش فصل رمان «شکل هفته تکوین را دارند و عملا وجود هفتمین فصل/روز را خبر میدهند، یکشنبه شگفت داستانپردازی را. رمان نوین آمریکای لاتین در این یکشنبه که کارپانتیه پیشگوییاش کرد نگاشته شد.» رمانها و داستانهای کوتاه کارپانتیه تدریجا عرصه خیالپردازیهای فاضلانه را در مکان و زمان فراختر ساختند تا جهانی غامض و منسجم و همسان با کیستی نویسنده پدید آید. این آثار کنایهآمیز و چندوجهی، متناقض و بدبینانه، عبارتند از «جنگ زمان»، «انفجار در کلیسای جامع»، «کاربرد روش» و «کنسرت باروک».
کارپانتیه بر ماهیت آمریکایی روایتش تاکید ورزید و حیطهاش را گستردهتر کرد. در این میان یگانه استثنا «شکار انسان» است که ماجرای قتل یک تروریست را در هاوانا روایت میکند و سبکگرایی، وجه غالب آن است. از منظری دیگر، «نیایش بهار» به مثابه رمانی که جنبه «زندگینامه شخصی» دارد از سایر روایتهای کارپانتیه متمایز میشود. ناگفته نماند که عنصر رنگ در رمانهای «انفجار در کلیسای جامع» و «کنسرت باروک» جایگاه و نقشی دراماتیک دارد و به عبارتی تکنیک روایی نوینی را رقم میزند که میتوان آن را «درجهبندی الوان» وقایع نامید. شرح و بسط این شیوه ساختاری/ روایی از حوصله این مختصر بیرون است.
در 4 آوریل 1978، آلخو کارپانتیه به کسب جایزه ادبی سروانتس نائل آمد. او در 24 آوریل 1980 در پاریس از دنیا رفت. در 24 می 1982 «بنیاد توسعه فرهنگی الخو کارپانتیه» در هاوانا تاسیس شد.
منتقد کوبایی، سالبادور بوئنو، با استناد به این تاثیرپذیری، شکلگیری شخصیت ادبی کارپانتیه را حاصل تعلیم و تربیت فرانسوی بر پسزمینه کوبایی میداند و این تلفیق را با ایجازی هوشمندانه چنین توضیح میدهد: «عناصری برآمده از فرهنگ اروپای غربی، آمریکای اسپانیایی زبان و آفریقا، آمیزهای غنی بود که محیط اطرافش را رقم میزد. در منزل کتابها و گفتوگوها پژواک فرهنگهای اروپایی را مترنم میساختند. در خیابانهای شهر و در جمع دوستان، آمیزه فرهنگ استعماری اسپانیا و سنتهای آفریقایی را مییافت و به ذهن میسپرد…»
حاصل این آموزهها در آثار برجستهاش، «سفر به سرچشمه» (1944)، «ملکوت زمین» (1949)، «گامهای گمشده» (1953) که شاهکارش قلمداد میشود، «شکار انسان» (1956)، «جنگ زمان» (1958)، «قرن روشناییها» (1962)، با عنوان انگلیسی «انفجار در کلیسای جامع» که با همین عنوان به قلم سروش حبیبی به فارسی برگردانده شده، «شهرستونها» (1970)، «کنسرت باروک» (1974)، «کاربرد روش» (1974) و… با تنوعی استادانه و بدیع تجلی یافتهاند. کارپانتیه نظریه موسیقی را در پاریس آموخت و به قول خودش، پیانیست مقبولی شد. او عقیده داشت هر نویسنده باید با یک شکل هنری موازی آشنا باشد، زیرا از این رهگذر عالم معنوی و ذهنیت خویش را وسعت میبخشد. فراگیری موسیقی نقشی اساسی در حیات هنری او ایفا کرد. کارپانتیه موسیقیشناسی برجسته شد و در زمینه نظری موسیقی رساله پرآوازه «موسیقی در کوبا» (1946) را نگاشت که از جایگاه و اعتباری ویژه برخوردار است.
در دهه 1920 نویسنده جوان در تکاپوهای روشنفکری و ناآرامیهای سیاسی آن ایام مشارکت کرد و به «آوانگارد» کوبایی پیوست. به اعتقاد خودش، بنیاد این جنبش سیاسی نبود. عنصر آفریقایی/ کوبایی (یا به عبارت دیگر، «نئوآفریقایی») که هنرمندان کارائیبی در دهههای 30 و 1920 کشف کردند و به مثابه میراث خویش بر آن بالیدند، احتمالا مهمترین مولفه ایدئولوژیک زیباشناختی جنبش فرهنگی «آوانگارد» آمریکای لاتین بود.
در 1927، کارپانتیه به علت فعالیتهای سیاسیاش در دادگاهی که به «محاکمه کمونیستها» شهرت یافت مجرم شناخته شد.
او 40 روز را در زندان پرادو گذراند و سپس به قید وثیقه آزاد شد. با الهام از تجربیاتش در محبس داستان آفریقایی/ کوبایی «اکوئه یامبا – او» را از 1 تا 9 آگوست 1927 نوشت. از همان هنگام فکر تبعیدی خودخواسته به مخیلهاش خطور کرد. هفتمین کنگره مطبوعات لاتین در 15 و 16 مارس 1926 در هاوانا برگزار شد و موقعیتی فراهم آورد تا الخو کارپانتیه از پنجه سرکوبگر رژیم مستبد خراردو ماچادو بگریزد. در این کنگره با روبردسنوس، شاعر برجسته سوررئالیست آشنا شد و با گذرنامه فرانسوی او کوبا را ترک کرد. در پاریس، کارپانتیه از طریق روبر دسنوس با آندره برتون ملاقات کرد. رهبر معنوی سوررئالیستها او را به همکاری با نشریه «انقلاب سوررئالیستی» دعوت کرد و زمینه دوستیاش را با لویی آراگون، تریستان تزارا، پل الوار، ژرژ سادول، بنژامن پره و نقاشانی نظیر جورجیو کیریکو، ایو تانگویی و پابلو پیکاسو فراهم ساخت. با این وجود، کارپانتیه از برتون و مریدانش فاصله گرفت و حتی در
شکافی که بین سوررئالیستهای ارتدوکس و هواداران دسنوس رخ داد از گروه دوم جانبداری کرد.
موضع کارپانتیه نسبت به سوررئالیسم دوگانه بود و در تقابل با آرمانهای هنری آنان نظریه «شگفتی واقعیت در آمریکا» را ارائه میداشت. او این نظریه را به تفصیل در پیشگفتار «ملکوت زمین» شرح داده است. بهرغم این همه، در دهه 1930 کارپانتیه دو داستان کوتاه سوررئالیستی نوشت: «دانشجو» که هرگز چاپ نشد و دستنوشتهاش در کتابخانه ملی کوبا موجود است و «قصه ماهها» که در دسامبر 1933 در نشریه «کایه دوسود» (دفترهای جنوب) منتشر شد.
«فرهنگسرا» یکی از نهادهای فرهنگی فرانسوی حامی جمهوریخواهان اسپانیا که لویی آراگون مدیریتش را بر عهده داشت، در 1937، «دومین گردهمایی بینالمللی نویسندگان مخالف فاشیسم و مدافع فرهنگ» را به صورت همزمان در پاریس، بارسلون، بالنسیا و مادرید برگزار کرد. کارپانتیه از اعضای هیات کوبایی شرکتکننده در این کنگره بود.
10 سال اقامت کارپانتیه در پاریس به جهان فکریاش غنا بخشید و او را به سوی ابزارهای نوین بیانی رهنمون شد. با ظرافت بخشیدن به ادراکات حسیاش، توانست از تجلیات شهرستانی گرایشهای آفریقایی/ کوبایی و سوررئالیسم ارتدوکس فاصله بگیرد. او، همانند پرسوناژ اصلی رمان «گامهای گمشده»، در آستانه جنگ جهانی دوم با آرامش توام با دلآزردگی اروپا را ترک گفت.
در می 1949، رمان «ملکوت زمین»، که نگارشش از 1943 آغاز شده بود، به چاپ رسید. این اثر بازآفرینی تخیلی گذشته خشونتبار هائیتی و فرمانروایی پرتلاطم آنری کریستف است. به گفته سالبادور بوئنو، در «ملکوت زمین» تقابل عقلانیت سده هجدهم فرانسه را با انگیزشهای قدرتمند، غریزی و طبیعی جهان آفریقایی/ آمریکایی جادویی به نظاره مینشینیم.
کارپانتیه ساختار «گامهای گمشده» را بر پای دو قطب متضاد پی افکنده است؛ ویرانی جهان و آفرینش. سفر قهرمان داستان به جنگل اورینوکو فیالواقع بازگشتی است به سرچشمهها، به تکوین، به منشا هنر، موسیقی و تفکر، سرآغاز تاریخ بشریت. روبرتو گونثالث اچباریا در مقدمهاش بر این اثر به این نکته اشاره میکند که شش فصل رمان «شکل هفته تکوین را دارند و عملا وجود هفتمین فصل/روز را خبر میدهند، یکشنبه شگفت داستانپردازی را. رمان نوین آمریکای لاتین در این یکشنبه که کارپانتیه پیشگوییاش کرد نگاشته شد.» رمانها و داستانهای کوتاه کارپانتیه تدریجا عرصه خیالپردازیهای فاضلانه را در مکان و زمان فراختر ساختند تا جهانی غامض و منسجم و همسان با کیستی نویسنده پدید آید. این آثار کنایهآمیز و چندوجهی، متناقض و بدبینانه، عبارتند از «جنگ زمان»، «انفجار در کلیسای جامع»، «کاربرد روش» و «کنسرت باروک».
کارپانتیه بر ماهیت آمریکایی روایتش تاکید ورزید و حیطهاش را گستردهتر کرد. در این میان یگانه استثنا «شکار انسان» است که ماجرای قتل یک تروریست را در هاوانا روایت میکند و سبکگرایی، وجه غالب آن است. از منظری دیگر، «نیایش بهار» به مثابه رمانی که جنبه «زندگینامه شخصی» دارد از سایر روایتهای کارپانتیه متمایز میشود. ناگفته نماند که عنصر رنگ در رمانهای «انفجار در کلیسای جامع» و «کنسرت باروک» جایگاه و نقشی دراماتیک دارد و به عبارتی تکنیک روایی نوینی را رقم میزند که میتوان آن را «درجهبندی الوان» وقایع نامید. شرح و بسط این شیوه ساختاری/ روایی از حوصله این مختصر بیرون است.
در 4 آوریل 1978، آلخو کارپانتیه به کسب جایزه ادبی سروانتس نائل آمد. او در 24 آوریل 1980 در پاریس از دنیا رفت. در 24 می 1982 «بنیاد توسعه فرهنگی الخو کارپانتیه» در هاوانا تاسیس شد.