مثلهای زیبای قرآن (25) مثل بیست و یکم: مقایسه حق و باطل
آرشیو
چکیده
متن
حق، همچون آب، سودمند و پایدار است . اما باطل، همانند کف روى آب، بىفایده و نابود شدنى است .
انزل من السماء ماء فسالت اودیة بقدرها فاحتمل السیل زبدا رابیا و مما یوقدون علیه فی النار ابتغاء حلیة او متاع زبد مثله کذلک یضرب الله الحق و الباطل فاما الزبد فیذهب جفاء و اما ما ینفع الناس فیمکث فی الارض کذلک یضرب الله الامثال» (1) .
خداوند از آسمان آبى فرستاد، [آب] هر رودخانهاى به اندازه گنجایش آن جارى گشت . سپس سیل بر روى خود کفى را حمل کرد و از آنچه در کورهها براى به دست آوردن زینتآلات یا چیزهاى دیگر به آن آتش روشن مىکنند [ذوب مىکنند] نیز کفهایى پدید مىآید . اما کفها به بیرون ریخته مىشوند ولى آنچه بر مردم سود مىرساند - آب یا فلز خالص - در زمین مىماند . خداوند این چنین مثل مىزند» .
تفسیر آیه
آیه یاد شده از آیههاى بس زیبا و پر معناى قرآن است (هرچند همه آیات آن، زیبا و پرمعناست) . قبل از تبیین تشبیه، به تفسیر جملههاى آیه مىپردازیم:
1 . «انزل من السماء ماء» ناظر به آب باران است که از بالا فرو مىریزد و حیاتبخش و حرکتآفرین است .
2 . «فسالت اودیة» آب رودها به راه مىافتند، زیرا در سایه ریختن باران شدید، سیلابها از نقطه بالا مانند کوهها و تپهها به سمت پایین سرازیر شده، و آبها پشتهم رود عظیمى را تشکیل مىدهند و رودخانهها را پر مىکنند .
3 . «بقدرها» درست است آب سیلآسا از بالا فرو مىریزد و از کوهها و تپهها به سمت پایین سرازیر مىشود، ولى هر رودى به اندازه گنجایش خود، آب برمىدارد . چهبسا آب پشت رود، ده برابر باشد ولى رود جز گنجایش خود آب نمىگیرد . با واژه «بقدرها» به این حقیقت اشاره مىکند .
4 . «فاحتمل السیل زبدا رابیا» . هنگامى که سیل در رودها به راه مىافتد، کفى را نیز همراه دارد و آن را روى خود حمل مىکند «زبد» به معنى کف و «رابى» به معنى بلندى است .
5 . «و مما یوقدون علیه فی النار ابتغاء حلیة او متاع زبد مثله» ، نه تنها سیل کفى را با خود حمل مىکند، بلکه آنگاه که فلزات براى ساختن زینتآلات یا وسائل دیگر در کوره قرار مىگیرد، از آن نیز کفى برمىخیزد، بسان کفى که در آب است .
در لغت عرب هرگاه چیزى را روى آتش قرار دادند . و عرب هنگامى که براى پختن، آتش روشن کند، مىگویند: «اوقد النار» ، ولى این جمله در آیه با واژه « علیه» همراه است، تو گوئى آتش کوره همه جوانب فلز را از بالا و پایین دربر گرفته تا به خوبى ذوب شود و ناخالصىهاى آن بیرون رود و ماده خالص در کف دیگ باقى بماند .
6 . «کذلک یضرب الله الحق والباطل» این جمله یادآور آن است که هدف از مطرح کردن این دو مطلب:
الف . سیلاب جارى مىشود و کف را همراه خود مىبرد .
ب . فلزاتى که در کوره ذوب قرار مىگیرند، ناخالصیهاى آنها بیرون ریخته مىشود، ترسیم واقعیتحق و باطل است .
7 . «فاما الزبد فیذهب جفاء» کف بیرون ریخته مىشود و از بین مىرود .
8 . «و اما ما ینفع الناس فیمکث فى الارض» ولى آنچه به مردم سود مىرساند، مانند فلز خالص، در زمین مىماند .
9 . «کذلک یضربالله الامثال» خدا اینگونه مثل مىزند و حق و باطل را ترسیم مىکند . حق بسان آب و فلز خالص است که پس از طى مراحلى در زمین باقى مىماند، یکى مایه حیات، دیگرى هم مایه زینتیا وسیله زندگى است . درحالى که باطل بسان کف روى آب، یا روى دیگ کوره است که پس از اندى خاموش مىشود یا به دور ریخته مىشود اما آب یا فلز باقى مىماند، حق و باطل نیز چنیناند . حق پایدار و باطل لرزان و ناپایدار است .
تا اینجا از تفسیر جملههاى آیه فارغ شدیم، اکنون هنگام آن رسیده است که نکاتى را که آیه به آن اشاره مىکند، بیان کنیم:
آیه در تمثیل به نکات دهگانهاى اشاره مىکند، و این خود مىرساند که قرآن و بالاخص این آیه محصول فکر انسانى نیست که در محیطى دور از علم و دانش پرورش یافته باشد، بلکه سخنى است که از عالم بالا بر او القا گردیده است . این نکات عبارتند از:
1 . گاهى مبارزه حق و باطل به صورت مبارزه ایمان به خدا و کفر به او در مىآید، در این صورت تشبیه حق (ایمان) به آب، تجلى خاصى پیدا مىکند، زیرا همانطور که آب، مایه حیات، بلکه آغاز حیات جانداران و گیاهان است و قرآن مجید درباره آن مىگوید:
«... و جعلنا من الماء کل شى حى ...» (2) .
«هر موجود زندهاى را از آب آفریدیم» .
همچنین ایمان به خدا و روز رستاخیز مایه حیات اجتماعى مىباشد و در پرتو ایمان به خدا، عدل اجتماعى که در حقیقت مایه زندگى اجتماعى است، زنده مىگردد . عواطف انسانى و احساسات پاک بشرى، تجلى خاصى پیدا مىکنند، در صورتى که ملت فاقد ایمان، هیچ انگیزهاى براى مراعات حقوق افتادگان و اجراى عدالت اجتماعى ندارد و پیوسته در لب پرتگاه فاصله طبقاتى قرار گرفته و با جنگهاى کوچک و بزرگ دستبه گریبان است .
روزى «فروید» روانکاو معروف تصور مىکرد که روزگار دین سپرى گردیده و نظامات مدنى و تربیتهاى اجتماعى، جایگزین دین شده است، ولى تلفات وحشتآور جنگ اول جهانى، که آمار آن از ده میلیون نفر تجاوز کرد، او را مجبور کرد که فرضیه خود را پس بگیرد . جنگ دوم جهانى روشن ساخت که اروپاى ماشینى فاقد حیات انسان اجتماعى است و هنوز به صورت درندگان باقى است .
اگر ایمان به فلزات تشبیه شده است، آن نیز براى این است که برخى از آنها مایه حیات انسان است و قرآن درباره یکى از آنها چنین مىفرماید:
«... و انزلنا الحدید فیه باس شدید و منافع للناس ...» (3) .
«آهن را آفریدیم، در آن قدرت عظیم و سودهایى براى مردم است» .
اگر این فلز از بین برود، زندگى انسان دچار اختلال مىگردد .
2 . کفهاى روى سیل یا فلزات ذوب شده بسان حجابى است که تا مدتى چهره آب و فلز را مىپوشاند ولى طولى نمىکشد که تمام کفها نابود شده و سیماى شفاف آب، چشمها را خیره مىسازد . همچنین چهره حقیقت گاهى به وسیله نقاب باطل پوشیده مىشود، اما سرانجام نقاب باطل به کنار مىرود، و سیماى حق با درخشندگى خاصى خودنمایى مىکند .
گاهى افکار شیطانى و آراى باطل، تا مدتى آفتاب حق را بسان ابرهاى تیره بهار مىپوشاند ولى این «پردهپوشى» همیشگى نیست و قرآن این حقیقت را به زبان دیگر نیز بیان کرده است آنجا که مىفرماید:
«و قل جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا» (4) .
«بگو حق آمد و باطل نابود گردید و باطل از میان رفتنى است» .
و در جاى دیگر مىفرماید:
«... یمح الله الباطل و یحق الحق بکلماته ...» (5) .
«خداوند باطل را نابود مىسازد، و حق را با سخنان خود پایدار مىدارد» .
3 . باطل; بىخاصیت و بىفایده است ولى حق; منبع انواع برکات مىباشد، از کفهاى روى آب گلى رشد نمىکند و درختى سبز نمىشود . و تشنهاى سیراب نمىگردد، ولى آب سرچشمه هزاران جلوه حیات و زندگى در جانداران و گیاهان مىباشد .
4 . همانطور که باران از آسمان مىبارد، و هر نقطه به اندازه گنجایش و ظرفیتخود از آن بهرهمند مىگردد و به اصطلاح «در باغ لاله روید و در شورهزار خس» . همچنین روح و روان افراد بشر از نظر گنجایش یکسان نیستند و هر کدام به اندازه شایستگى خود، از معارف و تعالیم آسمانى بهره مىگیرند . قلوب و ارواح از نظر گنجایش باهم اختلاف دارند، برخى به اندازه یک سبو، و برخى دیگر به اندازه یک دریا است و هرکدام به نسبت گنجایش خود، از تعالیم آسمانى بهرهمند مىگردد .
قرآن براى رسانیدن این نکته لفظ «بقدرها» را آورده است .
اختلاف در مساله آفرینش به اندازهاى مهم است که قرآن روى آن تکیه کرده و مىفرماید: «و قد خلقکم اطوارا» (6) . «شماها را مختلف و جوراجور آفریدهایم» .
پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله استعداد و شایستگى افراد را به معادن زیرزمینى تشبیه کرده که برخى طلا و برخى دیگر نقره است آنجا که فرموده است: «الناس معادن کمعادن الذهب و الفضة» (7) .
امیرمؤمنان در سخن معروف خود به کمیل چنین فرمود:
«ان هذه القلوب اوعیة فخیرها اوعاها» (8) .
«قلوب و ارواح مردم ظرفهایى هستند، بهترین آنها، وسیعترین آنها است» .
خلاصه هر فردى به اندازه شایستگى خود از نعمتهاى معنوى و مادى بهره مىگیرد .
5 . رمز بقا و پیروزى در صحنههاى مبارزه این است که شىء، مفید و سودمند باشد . خداوند براى تفهیم این مطلب چنین فرموده است:
«و اما ما ینفع الناس فیمکث فی الارض» . «آنچه که به حال مردم مفید است، در زمین باقى مىماند» .
6 . باطل به شکلهاى گوناگون و چهرههاى مختلفى در صحنههاى متعددى خودنمایى مىکند همانطور که کف، هم بر روى آبها و هم بر روى فلزهاى ذوب شده، آشکار مىگردد چنانکه مىفرماید: «و مما یوقدون علیه فى النار» . «کف نه تنها بر روى آبها، بلکه بر روى فلزات ذوب شده نیز ظاهر مىگردد» .
7 . فروغ ناپایدار باطل، از فروغ پیوستگى حق است، و باطل در خودنمایى موقتخود مدیون حق مىباشد و تا از حیثحق بهره نگیرد، نمىتواند خود را به جایى قالب بزند، کفهاى باطل از موقعیت آب استفاده مىکنند و خود را نشان مىدهند و اگر آبى در کار نبود، کف را یاراى خودنمایى نبود، قرآن براى افهام این نکته جمله «فاحتمل السیل زبدا» را آورده است .
8 . باطل همواره از بازار آشفته و محیطهاى هرج و مرج استفاده کرده و خود را نشان مىدهد و در محیطهاى آرام و بىصدا، نمىتواند خودنمایى کند همچنان که کف موقعى ظاهر مىشود که سیلاب از سراشیبى تند کوهها با هیجان و شور، به پایین بریزد اما وقتى آب به جلگه و نقاط صاف و هموار رسید، و شور و هیجان سپرى گردید، بهطور تدریجبه خاموشى مىگراید .
9 . حرکتباطل بر حرکتحق استوار است، تا باطل بر دوش حق سوار نشود، نمىتواند حتى به صورت موقتحرکت کند همچنان که حرکت کف، بر اثر حرکت آب انجام مىگیرد .
10 . باطل محض، چون تاریکى و تیرگى خالص است و نمىتواند خود را نشان دهد، بلکه باید خود را به نوعى با حق بیامیزد تا بتواند خود را نشان دهد، همچنان که کف در همان خودنمایى موقتخود نیازمند ذرات آبى است که در درون آن نهفته است و به خاطر همین ذرات است که مىتواند خود رانشان دهد و کف بدون ذرات از هر نوع خودنمایى ناتوان است .
امیرمؤمنان علیه السلام در یکى از سخنان پرمغز خود به این حقیقت اشاره کرده و مىفرماید:
«... فلو ان الباطل خلص من مزاج الحق لم یخف على المرتادین، و لو ان الحق خلص من لبس الباطل انقطعت عنه السن المعاندین و لکن یؤخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فیمزجان فهنالک یستولى الشیطان على اولیائه و ینجو الذین سبقت لهم من الله الحسنى» (9) .
«اگر باطل با حق آمیخته نمىشد، حق براى راهپویان پوشیده نمىشد و اگر حق در میان باطل پنهان نمىگشت، زبان معاندان بریده مىشد ولى بخشى از باطل و بخشى از حق گرفته و آمیخته به هم گردیده، آنگاه شیطان بر دوستان خود تسلط یافت و کسانى که قضاى الهى بر هدایت آنان رفته است، نجات مىیابند» .
پىنوشت:
1) رعد، 17 .
2) انبیاء، 30 .
3) حدید، 25 .
4) اسراء ، 81 .
5) شورى، 24 .
6) نوح، 14 .
7) بحارالانوار، ج4، ص 405 .
8) نهجالبلاغه، کلمات قصار، شماره 127 .
9) نهجالبلاغه، خطبه 49، چاپ عبده .
انزل من السماء ماء فسالت اودیة بقدرها فاحتمل السیل زبدا رابیا و مما یوقدون علیه فی النار ابتغاء حلیة او متاع زبد مثله کذلک یضرب الله الحق و الباطل فاما الزبد فیذهب جفاء و اما ما ینفع الناس فیمکث فی الارض کذلک یضرب الله الامثال» (1) .
خداوند از آسمان آبى فرستاد، [آب] هر رودخانهاى به اندازه گنجایش آن جارى گشت . سپس سیل بر روى خود کفى را حمل کرد و از آنچه در کورهها براى به دست آوردن زینتآلات یا چیزهاى دیگر به آن آتش روشن مىکنند [ذوب مىکنند] نیز کفهایى پدید مىآید . اما کفها به بیرون ریخته مىشوند ولى آنچه بر مردم سود مىرساند - آب یا فلز خالص - در زمین مىماند . خداوند این چنین مثل مىزند» .
تفسیر آیه
آیه یاد شده از آیههاى بس زیبا و پر معناى قرآن است (هرچند همه آیات آن، زیبا و پرمعناست) . قبل از تبیین تشبیه، به تفسیر جملههاى آیه مىپردازیم:
1 . «انزل من السماء ماء» ناظر به آب باران است که از بالا فرو مىریزد و حیاتبخش و حرکتآفرین است .
2 . «فسالت اودیة» آب رودها به راه مىافتند، زیرا در سایه ریختن باران شدید، سیلابها از نقطه بالا مانند کوهها و تپهها به سمت پایین سرازیر شده، و آبها پشتهم رود عظیمى را تشکیل مىدهند و رودخانهها را پر مىکنند .
3 . «بقدرها» درست است آب سیلآسا از بالا فرو مىریزد و از کوهها و تپهها به سمت پایین سرازیر مىشود، ولى هر رودى به اندازه گنجایش خود، آب برمىدارد . چهبسا آب پشت رود، ده برابر باشد ولى رود جز گنجایش خود آب نمىگیرد . با واژه «بقدرها» به این حقیقت اشاره مىکند .
4 . «فاحتمل السیل زبدا رابیا» . هنگامى که سیل در رودها به راه مىافتد، کفى را نیز همراه دارد و آن را روى خود حمل مىکند «زبد» به معنى کف و «رابى» به معنى بلندى است .
5 . «و مما یوقدون علیه فی النار ابتغاء حلیة او متاع زبد مثله» ، نه تنها سیل کفى را با خود حمل مىکند، بلکه آنگاه که فلزات براى ساختن زینتآلات یا وسائل دیگر در کوره قرار مىگیرد، از آن نیز کفى برمىخیزد، بسان کفى که در آب است .
در لغت عرب هرگاه چیزى را روى آتش قرار دادند . و عرب هنگامى که براى پختن، آتش روشن کند، مىگویند: «اوقد النار» ، ولى این جمله در آیه با واژه « علیه» همراه است، تو گوئى آتش کوره همه جوانب فلز را از بالا و پایین دربر گرفته تا به خوبى ذوب شود و ناخالصىهاى آن بیرون رود و ماده خالص در کف دیگ باقى بماند .
6 . «کذلک یضرب الله الحق والباطل» این جمله یادآور آن است که هدف از مطرح کردن این دو مطلب:
الف . سیلاب جارى مىشود و کف را همراه خود مىبرد .
ب . فلزاتى که در کوره ذوب قرار مىگیرند، ناخالصیهاى آنها بیرون ریخته مىشود، ترسیم واقعیتحق و باطل است .
7 . «فاما الزبد فیذهب جفاء» کف بیرون ریخته مىشود و از بین مىرود .
8 . «و اما ما ینفع الناس فیمکث فى الارض» ولى آنچه به مردم سود مىرساند، مانند فلز خالص، در زمین مىماند .
9 . «کذلک یضربالله الامثال» خدا اینگونه مثل مىزند و حق و باطل را ترسیم مىکند . حق بسان آب و فلز خالص است که پس از طى مراحلى در زمین باقى مىماند، یکى مایه حیات، دیگرى هم مایه زینتیا وسیله زندگى است . درحالى که باطل بسان کف روى آب، یا روى دیگ کوره است که پس از اندى خاموش مىشود یا به دور ریخته مىشود اما آب یا فلز باقى مىماند، حق و باطل نیز چنیناند . حق پایدار و باطل لرزان و ناپایدار است .
تا اینجا از تفسیر جملههاى آیه فارغ شدیم، اکنون هنگام آن رسیده است که نکاتى را که آیه به آن اشاره مىکند، بیان کنیم:
آیه در تمثیل به نکات دهگانهاى اشاره مىکند، و این خود مىرساند که قرآن و بالاخص این آیه محصول فکر انسانى نیست که در محیطى دور از علم و دانش پرورش یافته باشد، بلکه سخنى است که از عالم بالا بر او القا گردیده است . این نکات عبارتند از:
1 . گاهى مبارزه حق و باطل به صورت مبارزه ایمان به خدا و کفر به او در مىآید، در این صورت تشبیه حق (ایمان) به آب، تجلى خاصى پیدا مىکند، زیرا همانطور که آب، مایه حیات، بلکه آغاز حیات جانداران و گیاهان است و قرآن مجید درباره آن مىگوید:
«... و جعلنا من الماء کل شى حى ...» (2) .
«هر موجود زندهاى را از آب آفریدیم» .
همچنین ایمان به خدا و روز رستاخیز مایه حیات اجتماعى مىباشد و در پرتو ایمان به خدا، عدل اجتماعى که در حقیقت مایه زندگى اجتماعى است، زنده مىگردد . عواطف انسانى و احساسات پاک بشرى، تجلى خاصى پیدا مىکنند، در صورتى که ملت فاقد ایمان، هیچ انگیزهاى براى مراعات حقوق افتادگان و اجراى عدالت اجتماعى ندارد و پیوسته در لب پرتگاه فاصله طبقاتى قرار گرفته و با جنگهاى کوچک و بزرگ دستبه گریبان است .
روزى «فروید» روانکاو معروف تصور مىکرد که روزگار دین سپرى گردیده و نظامات مدنى و تربیتهاى اجتماعى، جایگزین دین شده است، ولى تلفات وحشتآور جنگ اول جهانى، که آمار آن از ده میلیون نفر تجاوز کرد، او را مجبور کرد که فرضیه خود را پس بگیرد . جنگ دوم جهانى روشن ساخت که اروپاى ماشینى فاقد حیات انسان اجتماعى است و هنوز به صورت درندگان باقى است .
اگر ایمان به فلزات تشبیه شده است، آن نیز براى این است که برخى از آنها مایه حیات انسان است و قرآن درباره یکى از آنها چنین مىفرماید:
«... و انزلنا الحدید فیه باس شدید و منافع للناس ...» (3) .
«آهن را آفریدیم، در آن قدرت عظیم و سودهایى براى مردم است» .
اگر این فلز از بین برود، زندگى انسان دچار اختلال مىگردد .
2 . کفهاى روى سیل یا فلزات ذوب شده بسان حجابى است که تا مدتى چهره آب و فلز را مىپوشاند ولى طولى نمىکشد که تمام کفها نابود شده و سیماى شفاف آب، چشمها را خیره مىسازد . همچنین چهره حقیقت گاهى به وسیله نقاب باطل پوشیده مىشود، اما سرانجام نقاب باطل به کنار مىرود، و سیماى حق با درخشندگى خاصى خودنمایى مىکند .
گاهى افکار شیطانى و آراى باطل، تا مدتى آفتاب حق را بسان ابرهاى تیره بهار مىپوشاند ولى این «پردهپوشى» همیشگى نیست و قرآن این حقیقت را به زبان دیگر نیز بیان کرده است آنجا که مىفرماید:
«و قل جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا» (4) .
«بگو حق آمد و باطل نابود گردید و باطل از میان رفتنى است» .
و در جاى دیگر مىفرماید:
«... یمح الله الباطل و یحق الحق بکلماته ...» (5) .
«خداوند باطل را نابود مىسازد، و حق را با سخنان خود پایدار مىدارد» .
3 . باطل; بىخاصیت و بىفایده است ولى حق; منبع انواع برکات مىباشد، از کفهاى روى آب گلى رشد نمىکند و درختى سبز نمىشود . و تشنهاى سیراب نمىگردد، ولى آب سرچشمه هزاران جلوه حیات و زندگى در جانداران و گیاهان مىباشد .
4 . همانطور که باران از آسمان مىبارد، و هر نقطه به اندازه گنجایش و ظرفیتخود از آن بهرهمند مىگردد و به اصطلاح «در باغ لاله روید و در شورهزار خس» . همچنین روح و روان افراد بشر از نظر گنجایش یکسان نیستند و هر کدام به اندازه شایستگى خود، از معارف و تعالیم آسمانى بهره مىگیرند . قلوب و ارواح از نظر گنجایش باهم اختلاف دارند، برخى به اندازه یک سبو، و برخى دیگر به اندازه یک دریا است و هرکدام به نسبت گنجایش خود، از تعالیم آسمانى بهرهمند مىگردد .
قرآن براى رسانیدن این نکته لفظ «بقدرها» را آورده است .
اختلاف در مساله آفرینش به اندازهاى مهم است که قرآن روى آن تکیه کرده و مىفرماید: «و قد خلقکم اطوارا» (6) . «شماها را مختلف و جوراجور آفریدهایم» .
پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله استعداد و شایستگى افراد را به معادن زیرزمینى تشبیه کرده که برخى طلا و برخى دیگر نقره است آنجا که فرموده است: «الناس معادن کمعادن الذهب و الفضة» (7) .
امیرمؤمنان در سخن معروف خود به کمیل چنین فرمود:
«ان هذه القلوب اوعیة فخیرها اوعاها» (8) .
«قلوب و ارواح مردم ظرفهایى هستند، بهترین آنها، وسیعترین آنها است» .
خلاصه هر فردى به اندازه شایستگى خود از نعمتهاى معنوى و مادى بهره مىگیرد .
5 . رمز بقا و پیروزى در صحنههاى مبارزه این است که شىء، مفید و سودمند باشد . خداوند براى تفهیم این مطلب چنین فرموده است:
«و اما ما ینفع الناس فیمکث فی الارض» . «آنچه که به حال مردم مفید است، در زمین باقى مىماند» .
6 . باطل به شکلهاى گوناگون و چهرههاى مختلفى در صحنههاى متعددى خودنمایى مىکند همانطور که کف، هم بر روى آبها و هم بر روى فلزهاى ذوب شده، آشکار مىگردد چنانکه مىفرماید: «و مما یوقدون علیه فى النار» . «کف نه تنها بر روى آبها، بلکه بر روى فلزات ذوب شده نیز ظاهر مىگردد» .
7 . فروغ ناپایدار باطل، از فروغ پیوستگى حق است، و باطل در خودنمایى موقتخود مدیون حق مىباشد و تا از حیثحق بهره نگیرد، نمىتواند خود را به جایى قالب بزند، کفهاى باطل از موقعیت آب استفاده مىکنند و خود را نشان مىدهند و اگر آبى در کار نبود، کف را یاراى خودنمایى نبود، قرآن براى افهام این نکته جمله «فاحتمل السیل زبدا» را آورده است .
8 . باطل همواره از بازار آشفته و محیطهاى هرج و مرج استفاده کرده و خود را نشان مىدهد و در محیطهاى آرام و بىصدا، نمىتواند خودنمایى کند همچنان که کف موقعى ظاهر مىشود که سیلاب از سراشیبى تند کوهها با هیجان و شور، به پایین بریزد اما وقتى آب به جلگه و نقاط صاف و هموار رسید، و شور و هیجان سپرى گردید، بهطور تدریجبه خاموشى مىگراید .
9 . حرکتباطل بر حرکتحق استوار است، تا باطل بر دوش حق سوار نشود، نمىتواند حتى به صورت موقتحرکت کند همچنان که حرکت کف، بر اثر حرکت آب انجام مىگیرد .
10 . باطل محض، چون تاریکى و تیرگى خالص است و نمىتواند خود را نشان دهد، بلکه باید خود را به نوعى با حق بیامیزد تا بتواند خود را نشان دهد، همچنان که کف در همان خودنمایى موقتخود نیازمند ذرات آبى است که در درون آن نهفته است و به خاطر همین ذرات است که مىتواند خود رانشان دهد و کف بدون ذرات از هر نوع خودنمایى ناتوان است .
امیرمؤمنان علیه السلام در یکى از سخنان پرمغز خود به این حقیقت اشاره کرده و مىفرماید:
«... فلو ان الباطل خلص من مزاج الحق لم یخف على المرتادین، و لو ان الحق خلص من لبس الباطل انقطعت عنه السن المعاندین و لکن یؤخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فیمزجان فهنالک یستولى الشیطان على اولیائه و ینجو الذین سبقت لهم من الله الحسنى» (9) .
«اگر باطل با حق آمیخته نمىشد، حق براى راهپویان پوشیده نمىشد و اگر حق در میان باطل پنهان نمىگشت، زبان معاندان بریده مىشد ولى بخشى از باطل و بخشى از حق گرفته و آمیخته به هم گردیده، آنگاه شیطان بر دوستان خود تسلط یافت و کسانى که قضاى الهى بر هدایت آنان رفته است، نجات مىیابند» .
پىنوشت:
1) رعد، 17 .
2) انبیاء، 30 .
3) حدید، 25 .
4) اسراء ، 81 .
5) شورى، 24 .
6) نوح، 14 .
7) بحارالانوار، ج4، ص 405 .
8) نهجالبلاغه، کلمات قصار، شماره 127 .
9) نهجالبلاغه، خطبه 49، چاپ عبده .