استانداران امیرمؤمنان علیه السلام در مصر (6) نقش سیاسی و نظامی مالک اشتر در حکومت علی علیه السلام
حوزههای تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
نقش سیاسى و نظامى مالک اشتر در حکومت على علیه السلام
در شمارههاى گذشته، حوادث سرزمین مصر پس از قتل عثمان و آغاز خلافت امیرمؤمنان علیه السلام را بر شمردیم و ماموریت محمد بن ابى بکر در مصر، و شهادت او را بحث کردیم و زمینههاى ماموریت مالک اشتر در مصر و ماجراى تلخ شهادت او را از نظر گذراندیم، اینک دنباله بحث:
چون محمد بن ابى بکر شنید حضرت على علیه السلام مالک را به سوى مصر مىفرستد ناراحتشد، وقتى خبر رنجش او به امام علیه السلام رسید، حضرت طى نامهاى، پس از اعلام خبر شهادت مالک، از فرزند ابوبکر استمالت نمود و به وى نوشت:
«... به من گزارش نمودهاند که از اعزام «مالک اشتر» به جانب مصر رنجش خاطر پیدا کردهاى ولى من این کار را نه به این جهت انجام دادهام که تو در انجام ماموریتخود کوتاهى کردهاى . اگر تو را از فرماندارى مصر معزول مىدارم، در عوض کارگزار جایى قرار مىدهم که اداره آنجا چندان سخت نخواهد بود و حکومت آن ناحیه برایت جالبتر خواهد بود . شخصى را که براى فرمانروایى مصر برگزیده بودم، نسبتبه ما خیرخواه و نسبتبه دشمنان سختگیر بود، خدا او را رحمت کند که دوران زندگى خود را سپرى کرد و مرگ را ملاقات نمود درحالى که ما از او راضى بودیم خداوند نیز از او راضى گردد و پاداش او را مضاعف سازد . اکنون بر تو لازم است که براى ستیز با دشمن، سپاه خود را به بیرون از شهر انتقال دهى و در آنجا اردو بزنى و کار را با بصیرت کامل دنبال کنى و براى جنگ کمر همتبه میان ببندى . مردم را به سوى پروردگارت فرا خوان و از او کمک بخواه که امور مهم تو را کفایت مىکند و در شداید تو را یارى مىرساند» .
هنگامى که نامه حضرت على علیه السلام به محمد بن ابى بکر رسید، در پاسخ آن حضرت نامهاى نوشت و عرض کرد:
«نوشته امیرمؤمنان علیه السلام به من رسید، مضمون آن را درک کردم و از مندرجات آن آگاه شدم، در میان مردم کسى مانند من نسبتبه دشمنان مولاى پرهیزکاران سختگیر نمىباشد و نسبتبه دوستان او کسى مهربانتر از من نیست . اکنون از منزل خود بیرون شدم و در لشگرگاه هستم و سپاه تهیه کردهام و به همه مردم امنیت و آسایش دادهام مگر آنهایى که با ما در حال جنگ مىباشند و مخالفتخود را آشکار کردهاند . من از شما متابعت مىنمایم و حافظ امرتان هستم و به شما ملتجى مىباشم و به اجراى فرمایش شما در اینجا اشتغال دارم و در هر حال از خداوند کمک مىخواهم» (1) .
دیانت و صلابت
«مالک اشتر» واپسین کارگزارى بود که حضرت على علیه السلام براى سرزمین مصر در نظر گرفت . این شخصیت پس از ولادت در یکى از روستاهاى «یمن» در میان قوم خود نشو و نما کرد و پس از رشد و شکوفایى، در زمان حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله به اسلام روى آورد و در زمان خلافت ابوبکر به شام آمد و در جنگهاى مسلمانان با رومیان شرکت کرد و در نبرد «قادسیه» به عراق آمد و چون به «کوفه» رفت، همانجا را وطن خویش قرار داد .
«مالک اشتر» مردى بلند قامت و با هیبتبود و صدایى غرا و بلند داشت، و در نبردهاى بسیارى شرکت کرد و تجربههاى خوبى در مسایل نظامى اندوخت و با تاکتیکهاى رزمى کاملا آشنا بود، دلاورى و شهامتش زبانزد موافقان و مخالفان گردید و کسى را یاراى هماورد شدن با او نبود . در هر نبردى که او حضور مىیافت، پیرزوى نصیب سپاهى مىشد که وى در آن حضور داشت و بر اثر لیاقتى که داشت، سرپرست قوم و قبیله خود به شمار آمد .
مخالفت مالک با کارگزاران فاسد عثمان
در زمان خلافت «عثمان» ، «ولید بن عقبه» که برادر مادرى عثمان بود، از سوى وى فرماندار کوفه گردید، اما این حاکم به ابتذال روى آورد فساد و منکرات را از حد گذراند به نحوى که خشم گروهى از مسلمانان را برانگیخت که «مالک اشتر» در راس آنان قرار داشت، اعتراض مالک و اعزام او به مدینه براى این که گزارش خلافکاریهاى ولید را به عثمان برساند، و پیگیرى مستمر در این خصوص موجب گردید که خلیفه سوم ناگزیر گردد ولید را از فرماندارى کوفه برکنار و «سعیدبنعاص» اموى جانشین او شود . وى نیز دست تجاوز به اموال مسلمانان دراز کرد و اعمال ناشایستى از او بروز کرد . در این وقت مالک اشتر به خروش آمد و فرصت را به دست آورد و با کمال شهامت و بیانى قاطع گفت: آیا اموال و غنایمى که در پرتو تلاشهاى نظامى ما به دست آمده، از آن تو و خویشاوندانت مىباشد؟ رئیس ماموران نظامى سعید که «عبدالرحمان اسدى» نام داشت، براى آنکه به دربار امیر تقرب پیدا کند، به مالک سخنان غلیظ و خشن گفت او هم اشاره به یاران خویش کرد تا وى را تنبیه کنند، آنان به شدت رئیس پلیس حاکم کوفه را گوشمالى دادند و آنقدر او را زدند تا بیهوش شد، سعید در خصوص مالک و دیگر پارسایان کوفه گزارشى منفى تهیه کرد و براى عثمان فرستاد او هم دستور تبعید آن اهل ایمان را داد، اما مالک از مخالفتهاى خود دستبرنداشت و با افشاگرىهاى وى دستهاى خائن مزبور قطع گردید .
نقش مالک در جنگ جمل
در زمان خلافت امیر مؤمنان على علیه السلام در غائله «جمل» که توسط «طلحه» و «زبیر» تدارک دیده شد، مالک اشتر از آغاز تا پایان جنگ همراه حضرت على علیه السلام بود . او بود که با حضور در کوفه ابوموسى (والى این دیار) را عزل و مردم آن شهر را براى جنگ با حضرت على علیه السلام همراه ساخت . زیرا ابوموسى در فراهم آوردن نیروها و پیوستن آنان به امیر مؤمنان علیه السلام کارشکنى مىنمود . و چون ابقاى ابوموسى در حکمرانى کوفه به پیشنهاد مالک بود، امام او را برکنار کرد و کار تحویل و تحول حکومت را به مالک واگذار نمود . البته پیش از مالک، امام حسن مجتبى علیه السلام و عمار یاسر، اقدامات کارشکنانه ابوموسى را به امر امام علیه السلام خنثى کرده بودند . مالک در صحنههاى گوناگون جنگ جمل حماسه آفرید و از خود دلاورىها و رشادتهاى قابل تحسینى از خود بروز داد او در این نبرد چندین نفر از مخالفان از جمله «محمد بن طلحه» و «ابن جفیر» را به هلاکت رسانید و «عبدالله بن زبیر» در یک پیکار تن به تن از ضربات کارى مالک نیمهجان به کمک دیگران نجات یافت .
حکمرانى مالک در مناطق مجاور شام
پس از پایان جنگ جمل حضرت على علیه السلام به حکم عدل و انصاف براى تمامى ایالات و مناطقى که تحت قلمرو حکومت اسلامى بود، فرماندارانى لایق تعیین کرد و به این مناطق گسیل داشت، در این برنامه امام موقعیت محل را با لیاقت اشخاص مىسنجید و هرکس را به جایى مناسب مىفرستاد . منطقه خطرناکى که معاویه چشم طمع به آن دوخته و حکامى را در آنجا نصب نموده بود، در جانب شام و حوالى آن قرار داشتبدیهى است فرماندار اعزام شده از ناحیه حضرت براى این سامان، لازم بود مردى شجاع، قوى و با بصیرت باشد تا بتواند از عهده دفع حیلههاى کارساز معاویه برآید، از این روى مالک اشتر را به حکومت «موصل» ، «نصیبین» ، «دارا» ، «سنجار» ، «آمد» ، «هیت» ، «عانات» و بلاد مجاور منصوب نمود . قسمتهایى از این بلاد و مجاور آن همچون: «حران» ، «رقه» و «قیرقیسا» تحتسلطه معاویه بود و «ضحاک بن قیس» از سوى وى در این نواحى حکومت مىکرد و مقر حکومتخود را «حران» قرار داده بود، به گونهاى که این آبادى پناهگاه طرفداران امویان در کوفه و بصره بود و بدانجا پناهنده مىشدند . چون مالک اشتر به سوى این منطقه آمد، با سپاهى فراوان به حران رفت تا ضحاک را از آن ناحیه بیرون کند . با وجود آن که اهالى رقه با سپاه مجهزى به فرماندهى «سماک بن مخزمه» به حمایت از عامل معاویه آمدند، ولى حملههاى پیاپى و برقآساى مالک قوایش را منهزم ساخت معاویه وقتى متوجه شد ضحاک در محاصرهاى سخت گرفتار شده، لشگر شام را به فرماندهى «عبدالرحمان بن خالد» به حران فرستاد تا او و حامیانش را از این تنگنا برهاند . مالک چون شیرى خشمگین با حملههاى پیوسته مقاومت عبدالرحمان را درهم شکست و سرانجام سپاه دشمن شکستخورد و به سوى شام نزد معاویه گریخت . مالک بر تمام اوضاع آن نواحى مسلط شد و مردمان آن سامان را به ولایت و بیعتحضرت على علیه السلام فراخواند و آنچه را که رخ داده بود، ضمن نامهاى براى مولا و پیشواى خود گزارش نمود .
فرزانهاى فداکار
دربیان شجاعت و دلیرى مالک و استقامت او در برابر دشمنان دین و قرآن و اهل بیت علیهم السلام و جانبازىهاى وى در راه ولایت و اهداف مولاى متقیان نمىتوان به عبارات و الفاظ اکتفا کرد و براى درک مقام این فرمانده فرزانه و فرمانرواى مقاوم شایسته استبه فرمایش حضرت على علیه السلام تمسک جوئیم که پس از شهادت او فرمود:
«خداوند مالک را رحمت کند، او براى من همانگونه بود که من براى رسول اکرم صلى الله علیه و آله بودم» .
و نیز فرمود:
«کاش در میان سپاه من دو نفر و بلکه یک نفر با مشخصات مالک بود که درباره مخالفان من چون او راى مىداد» .
ابن ابى الحدید در شرح نهجالبلاغه خود مىگوید:
«اگر کسى سوگند یاد کند که خداوند در میان عرب و عجم قهرمانى شجاعتر از مالک جز رهبرش على علیه السلام خلق نکرده است، من او را در این سوگند خاطى و گزافهگوى نمىدانم» .
نقش مالک در جنگ صفین
نمونههایى از فداکاریهاى این مرد بزرگ را در مقالات گذشته از نظر علاقمندان گذراندیم، اما اگر نظرى به جنگ صفین و نقش مالک در این واقعه افکنده شود، مفهوم شهامت و ایثار وى در راه اعتلاى حق و احقاق حقوق اهل بیت علیهم السلام بیشتر درک مىشود . وى در این جنگ جزء نادر افرادى بود که قاطعانه تا آخر خواستار ادامه نبرد بود و توطئههاى امویان و نقشههاى شوم «عمروعاص» و «معاویه» را به خوبى مىشناخت، به عنوان نمونه چون حضرت على علیه السلام و یارانش براى جنگ صفین حرکت کردند، در منطقه «رقه» که اکثریت آنان از امویان حمایت مىکردند، حضرت خطاب به مردمش فرمود: پلى برافرازید تا ما از روى آن عبور کنیم . آنها از پذیرش این تقاضا امتناع کردند، مالک اشتر به مردم گفت اگر چنین نکنید، شما را با شمشیر از میان خواهم برد و اراضى این دیار را ویران مىکنم و اموالتان را مصادره مىنمایم، آنها به هم نگریستند و از بیم این تهدید که یک تاکتیک سیاسى بود، پل را ساختند، حضرت على علیه السلام و یارانش با ساز و برگ و جنگافزارها از روى آن عبور کردند و آخرین کس که از آن گذشت مالک بود، به دلیل این لیاقتها حضرت على علیه السلام وى را به فرماندهى پیشقراولان لشگر خویش برگزید و افراد قبلى را برکنار کرد که در نهجالبلاغه (نامه 13) به این موضوع اشاره شده است . این نامه، شان، مقام و کیاست مالک و نیز اعتمادى را که حضرت به وى داشت، ثابت مىکند .
در روز سیزدهم ربیعالاول سال سى و هفتم هجرى که امیرمؤمنان علیه السلام یورش وسیعى را علیه شامیان شروع کرد و آنان را وادار به عقبنشینى نمود، «مالک اشتر» به حالت نقابدار پس از حمد خداوند و وصف خصوصیات حضرت على علیه السلام بر شامیان تاخت و در شب سرنوشتسازى که به «لیلةالمبیت» شهرت یافت، شدت یورشهاى مالک به حدى بود که زنگ خطر را براى معاویه به صدا درآورد و او احساس کرد نمىتواند در مقابل سپاهیان امام مقاومت کند بنابراین با مشورت «عمروعاص» به حیلهاى متوسل گردید و قرآنها را بر سر نیزه کردند و سپاه حضرت را به حکم قرآن دعوت کردند و عدهاى از سربازان امیرمؤمنان فریب این نیرنگ را خورده و خواهان آتشبس شدند، حضرت نپذیرفت و فرمود: من قرآن ناطقم، این حرکتیک حیله است، آنها که در جهل مرکب فرو رفته بودند، قبول نکردند و از حضرت خواستند دستور دهد مالک برگردد و این درحالى بود که مالک نزدیک چادر فرماندهى معاویه شمشیر مىزد . و شکستسپاهیان شام قریبالوقوع و حتمى بود و چون وى از مراجعت تاخیر نمود . فریاد و خروش آنها نسبتبه بازگشت مالک اوج گرفت . سرانجام با اصرار حضرت على علیه السلام مالک برگشت و طرفین از جنگ دست کشیدند و مالک به آنان پرخاش کرد و گفت و گوهاى تندى در میان آنان درگرفت .
به این ترتیب جنگ بزرگ صفین خاتمه یافت ولى مقدمات نبرد خونین نهروان بنیان نهاده شد و در این بحرانهاى شگفت و آمیخته به نیرنگ و نفاق یار باوفا و سردار راستین حضرت على علیه السلام یعنى مالک اشتر بر صفحه تاریخ، اخلاص و فداکارى را ترسیم کرد . به راستى که مالک اشتر مشعلى فروزان و چراغى تابناک بود که قدم بر جاى قدمهاى رهبرش نهاده بود، این سردار قهرمان و فرمانرواى سیاستمدار نه تنها در نبرد با دشمنان شجاعت داشت، بلکه در ستیز با نفس خود شجاعترین مردم بود و فرمایش حضرت على علیه السلام دربارهاش صدق مىکند که فرمودهاند:
«اشجع الناس من غلب هواه» «شجاعترین شخص کسى است که بر هواى نفس خود غلبه کند» .
مالک نرمش، آرامش و عاطفه را با شدت و قهر بر دشمن توام مىکرد و هرجا که اقتضایى داشت، در همان مسیر گام مىنهاد، لباس سادهاى بر تن مىکرد و از دنیا به امورى مختصر اکتفا مىنمود و در برابر خداوند خضوع داشت و اثر سجود در پیشانیش هویدا بود . با وجود آن که فرماندهى والامقام به شمار مىرفت، و پستهاى حساس را عهدهدار گردید، با نهایتسادگى و کمال فروتنى و به حالت گمنامى روزگار مىگذرانید او از نظر معنوى به کمالاتى دستیافته و خصالى چون حلم، سخاوت، کرم و استقامت در وجود او تجلى داشت . تمامى رجال نویسان، او را توثیق کردهاند و شیخ «مفید» در کتاب «اختصاص» او را از مقربین اصحاب امیرمؤمنان علیه السلام دانسته است . چنین شخصیتى براى حکومت مصر تعیین مىشود و شایستگى آن را مىیابد که حضرت على علیه السلام منصب فرمانروایى این سرزمین وسیع و حساس را به وى بسپارد (2) .
پىنوشت:
1) الغارات، ص 136 - 137 و نیز بنگرید به شرح نهجالبلاغه ابن ابى الحدید، ج6، ص 78 - تاریخ طبرى، ج4، ص 72 - شرح نهجالبلاغه، ابن میثم بحرانى، ج5، ص 75 - الکامل فى التاریخ، ابن اثیر، ج3، ص 354 - بحارالانوار، ج33، ص 593 ضمنا این نامه با اندکى تفاوت در نهجالبلاغه (نامه 34) آمده است .
2) در خصوص شرح حال مالک نگاه کنید به این منابع:
پیکار صفین، نصر بن مزاحم منقرى، سفینةالبحار، ج1 - شرح نهجالبلاغه ابن ابى الحدید، ج15 - مالک اشتر، عبدالواحد مظفر - مالک الاشتر، محمد رضا الحکیم، الکنى و الالقاب، ج2 - اعیان الشیعة، ذیل مالک اشتر - بحارالانوار، ج8 - منتهى الآمال، ج1 - تتمة المنتهى - ناسخ التواریخ (حضرت على)، ج1 - مجالس المؤمنین، ج1 - مناقب ابن شهراشوب سروى مازندرانى، ج3 - على کیست، فضلالله کمپانى - تاریخ یعقوبى، ج2 - سیماى مالک اشتر، محمد محمدى اشتهاردى - سیماى کارگزاران على بن ابیطالب، ج2، على اکبر ذاکرى - حماسهآفرینان، هادى دستباز، ج2 .
در شمارههاى گذشته، حوادث سرزمین مصر پس از قتل عثمان و آغاز خلافت امیرمؤمنان علیه السلام را بر شمردیم و ماموریت محمد بن ابى بکر در مصر، و شهادت او را بحث کردیم و زمینههاى ماموریت مالک اشتر در مصر و ماجراى تلخ شهادت او را از نظر گذراندیم، اینک دنباله بحث:
چون محمد بن ابى بکر شنید حضرت على علیه السلام مالک را به سوى مصر مىفرستد ناراحتشد، وقتى خبر رنجش او به امام علیه السلام رسید، حضرت طى نامهاى، پس از اعلام خبر شهادت مالک، از فرزند ابوبکر استمالت نمود و به وى نوشت:
«... به من گزارش نمودهاند که از اعزام «مالک اشتر» به جانب مصر رنجش خاطر پیدا کردهاى ولى من این کار را نه به این جهت انجام دادهام که تو در انجام ماموریتخود کوتاهى کردهاى . اگر تو را از فرماندارى مصر معزول مىدارم، در عوض کارگزار جایى قرار مىدهم که اداره آنجا چندان سخت نخواهد بود و حکومت آن ناحیه برایت جالبتر خواهد بود . شخصى را که براى فرمانروایى مصر برگزیده بودم، نسبتبه ما خیرخواه و نسبتبه دشمنان سختگیر بود، خدا او را رحمت کند که دوران زندگى خود را سپرى کرد و مرگ را ملاقات نمود درحالى که ما از او راضى بودیم خداوند نیز از او راضى گردد و پاداش او را مضاعف سازد . اکنون بر تو لازم است که براى ستیز با دشمن، سپاه خود را به بیرون از شهر انتقال دهى و در آنجا اردو بزنى و کار را با بصیرت کامل دنبال کنى و براى جنگ کمر همتبه میان ببندى . مردم را به سوى پروردگارت فرا خوان و از او کمک بخواه که امور مهم تو را کفایت مىکند و در شداید تو را یارى مىرساند» .
هنگامى که نامه حضرت على علیه السلام به محمد بن ابى بکر رسید، در پاسخ آن حضرت نامهاى نوشت و عرض کرد:
«نوشته امیرمؤمنان علیه السلام به من رسید، مضمون آن را درک کردم و از مندرجات آن آگاه شدم، در میان مردم کسى مانند من نسبتبه دشمنان مولاى پرهیزکاران سختگیر نمىباشد و نسبتبه دوستان او کسى مهربانتر از من نیست . اکنون از منزل خود بیرون شدم و در لشگرگاه هستم و سپاه تهیه کردهام و به همه مردم امنیت و آسایش دادهام مگر آنهایى که با ما در حال جنگ مىباشند و مخالفتخود را آشکار کردهاند . من از شما متابعت مىنمایم و حافظ امرتان هستم و به شما ملتجى مىباشم و به اجراى فرمایش شما در اینجا اشتغال دارم و در هر حال از خداوند کمک مىخواهم» (1) .
دیانت و صلابت
«مالک اشتر» واپسین کارگزارى بود که حضرت على علیه السلام براى سرزمین مصر در نظر گرفت . این شخصیت پس از ولادت در یکى از روستاهاى «یمن» در میان قوم خود نشو و نما کرد و پس از رشد و شکوفایى، در زمان حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله به اسلام روى آورد و در زمان خلافت ابوبکر به شام آمد و در جنگهاى مسلمانان با رومیان شرکت کرد و در نبرد «قادسیه» به عراق آمد و چون به «کوفه» رفت، همانجا را وطن خویش قرار داد .
«مالک اشتر» مردى بلند قامت و با هیبتبود و صدایى غرا و بلند داشت، و در نبردهاى بسیارى شرکت کرد و تجربههاى خوبى در مسایل نظامى اندوخت و با تاکتیکهاى رزمى کاملا آشنا بود، دلاورى و شهامتش زبانزد موافقان و مخالفان گردید و کسى را یاراى هماورد شدن با او نبود . در هر نبردى که او حضور مىیافت، پیرزوى نصیب سپاهى مىشد که وى در آن حضور داشت و بر اثر لیاقتى که داشت، سرپرست قوم و قبیله خود به شمار آمد .
مخالفت مالک با کارگزاران فاسد عثمان
در زمان خلافت «عثمان» ، «ولید بن عقبه» که برادر مادرى عثمان بود، از سوى وى فرماندار کوفه گردید، اما این حاکم به ابتذال روى آورد فساد و منکرات را از حد گذراند به نحوى که خشم گروهى از مسلمانان را برانگیخت که «مالک اشتر» در راس آنان قرار داشت، اعتراض مالک و اعزام او به مدینه براى این که گزارش خلافکاریهاى ولید را به عثمان برساند، و پیگیرى مستمر در این خصوص موجب گردید که خلیفه سوم ناگزیر گردد ولید را از فرماندارى کوفه برکنار و «سعیدبنعاص» اموى جانشین او شود . وى نیز دست تجاوز به اموال مسلمانان دراز کرد و اعمال ناشایستى از او بروز کرد . در این وقت مالک اشتر به خروش آمد و فرصت را به دست آورد و با کمال شهامت و بیانى قاطع گفت: آیا اموال و غنایمى که در پرتو تلاشهاى نظامى ما به دست آمده، از آن تو و خویشاوندانت مىباشد؟ رئیس ماموران نظامى سعید که «عبدالرحمان اسدى» نام داشت، براى آنکه به دربار امیر تقرب پیدا کند، به مالک سخنان غلیظ و خشن گفت او هم اشاره به یاران خویش کرد تا وى را تنبیه کنند، آنان به شدت رئیس پلیس حاکم کوفه را گوشمالى دادند و آنقدر او را زدند تا بیهوش شد، سعید در خصوص مالک و دیگر پارسایان کوفه گزارشى منفى تهیه کرد و براى عثمان فرستاد او هم دستور تبعید آن اهل ایمان را داد، اما مالک از مخالفتهاى خود دستبرنداشت و با افشاگرىهاى وى دستهاى خائن مزبور قطع گردید .
نقش مالک در جنگ جمل
در زمان خلافت امیر مؤمنان على علیه السلام در غائله «جمل» که توسط «طلحه» و «زبیر» تدارک دیده شد، مالک اشتر از آغاز تا پایان جنگ همراه حضرت على علیه السلام بود . او بود که با حضور در کوفه ابوموسى (والى این دیار) را عزل و مردم آن شهر را براى جنگ با حضرت على علیه السلام همراه ساخت . زیرا ابوموسى در فراهم آوردن نیروها و پیوستن آنان به امیر مؤمنان علیه السلام کارشکنى مىنمود . و چون ابقاى ابوموسى در حکمرانى کوفه به پیشنهاد مالک بود، امام او را برکنار کرد و کار تحویل و تحول حکومت را به مالک واگذار نمود . البته پیش از مالک، امام حسن مجتبى علیه السلام و عمار یاسر، اقدامات کارشکنانه ابوموسى را به امر امام علیه السلام خنثى کرده بودند . مالک در صحنههاى گوناگون جنگ جمل حماسه آفرید و از خود دلاورىها و رشادتهاى قابل تحسینى از خود بروز داد او در این نبرد چندین نفر از مخالفان از جمله «محمد بن طلحه» و «ابن جفیر» را به هلاکت رسانید و «عبدالله بن زبیر» در یک پیکار تن به تن از ضربات کارى مالک نیمهجان به کمک دیگران نجات یافت .
حکمرانى مالک در مناطق مجاور شام
پس از پایان جنگ جمل حضرت على علیه السلام به حکم عدل و انصاف براى تمامى ایالات و مناطقى که تحت قلمرو حکومت اسلامى بود، فرماندارانى لایق تعیین کرد و به این مناطق گسیل داشت، در این برنامه امام موقعیت محل را با لیاقت اشخاص مىسنجید و هرکس را به جایى مناسب مىفرستاد . منطقه خطرناکى که معاویه چشم طمع به آن دوخته و حکامى را در آنجا نصب نموده بود، در جانب شام و حوالى آن قرار داشتبدیهى است فرماندار اعزام شده از ناحیه حضرت براى این سامان، لازم بود مردى شجاع، قوى و با بصیرت باشد تا بتواند از عهده دفع حیلههاى کارساز معاویه برآید، از این روى مالک اشتر را به حکومت «موصل» ، «نصیبین» ، «دارا» ، «سنجار» ، «آمد» ، «هیت» ، «عانات» و بلاد مجاور منصوب نمود . قسمتهایى از این بلاد و مجاور آن همچون: «حران» ، «رقه» و «قیرقیسا» تحتسلطه معاویه بود و «ضحاک بن قیس» از سوى وى در این نواحى حکومت مىکرد و مقر حکومتخود را «حران» قرار داده بود، به گونهاى که این آبادى پناهگاه طرفداران امویان در کوفه و بصره بود و بدانجا پناهنده مىشدند . چون مالک اشتر به سوى این منطقه آمد، با سپاهى فراوان به حران رفت تا ضحاک را از آن ناحیه بیرون کند . با وجود آن که اهالى رقه با سپاه مجهزى به فرماندهى «سماک بن مخزمه» به حمایت از عامل معاویه آمدند، ولى حملههاى پیاپى و برقآساى مالک قوایش را منهزم ساخت معاویه وقتى متوجه شد ضحاک در محاصرهاى سخت گرفتار شده، لشگر شام را به فرماندهى «عبدالرحمان بن خالد» به حران فرستاد تا او و حامیانش را از این تنگنا برهاند . مالک چون شیرى خشمگین با حملههاى پیوسته مقاومت عبدالرحمان را درهم شکست و سرانجام سپاه دشمن شکستخورد و به سوى شام نزد معاویه گریخت . مالک بر تمام اوضاع آن نواحى مسلط شد و مردمان آن سامان را به ولایت و بیعتحضرت على علیه السلام فراخواند و آنچه را که رخ داده بود، ضمن نامهاى براى مولا و پیشواى خود گزارش نمود .
فرزانهاى فداکار
دربیان شجاعت و دلیرى مالک و استقامت او در برابر دشمنان دین و قرآن و اهل بیت علیهم السلام و جانبازىهاى وى در راه ولایت و اهداف مولاى متقیان نمىتوان به عبارات و الفاظ اکتفا کرد و براى درک مقام این فرمانده فرزانه و فرمانرواى مقاوم شایسته استبه فرمایش حضرت على علیه السلام تمسک جوئیم که پس از شهادت او فرمود:
«خداوند مالک را رحمت کند، او براى من همانگونه بود که من براى رسول اکرم صلى الله علیه و آله بودم» .
و نیز فرمود:
«کاش در میان سپاه من دو نفر و بلکه یک نفر با مشخصات مالک بود که درباره مخالفان من چون او راى مىداد» .
ابن ابى الحدید در شرح نهجالبلاغه خود مىگوید:
«اگر کسى سوگند یاد کند که خداوند در میان عرب و عجم قهرمانى شجاعتر از مالک جز رهبرش على علیه السلام خلق نکرده است، من او را در این سوگند خاطى و گزافهگوى نمىدانم» .
نقش مالک در جنگ صفین
نمونههایى از فداکاریهاى این مرد بزرگ را در مقالات گذشته از نظر علاقمندان گذراندیم، اما اگر نظرى به جنگ صفین و نقش مالک در این واقعه افکنده شود، مفهوم شهامت و ایثار وى در راه اعتلاى حق و احقاق حقوق اهل بیت علیهم السلام بیشتر درک مىشود . وى در این جنگ جزء نادر افرادى بود که قاطعانه تا آخر خواستار ادامه نبرد بود و توطئههاى امویان و نقشههاى شوم «عمروعاص» و «معاویه» را به خوبى مىشناخت، به عنوان نمونه چون حضرت على علیه السلام و یارانش براى جنگ صفین حرکت کردند، در منطقه «رقه» که اکثریت آنان از امویان حمایت مىکردند، حضرت خطاب به مردمش فرمود: پلى برافرازید تا ما از روى آن عبور کنیم . آنها از پذیرش این تقاضا امتناع کردند، مالک اشتر به مردم گفت اگر چنین نکنید، شما را با شمشیر از میان خواهم برد و اراضى این دیار را ویران مىکنم و اموالتان را مصادره مىنمایم، آنها به هم نگریستند و از بیم این تهدید که یک تاکتیک سیاسى بود، پل را ساختند، حضرت على علیه السلام و یارانش با ساز و برگ و جنگافزارها از روى آن عبور کردند و آخرین کس که از آن گذشت مالک بود، به دلیل این لیاقتها حضرت على علیه السلام وى را به فرماندهى پیشقراولان لشگر خویش برگزید و افراد قبلى را برکنار کرد که در نهجالبلاغه (نامه 13) به این موضوع اشاره شده است . این نامه، شان، مقام و کیاست مالک و نیز اعتمادى را که حضرت به وى داشت، ثابت مىکند .
در روز سیزدهم ربیعالاول سال سى و هفتم هجرى که امیرمؤمنان علیه السلام یورش وسیعى را علیه شامیان شروع کرد و آنان را وادار به عقبنشینى نمود، «مالک اشتر» به حالت نقابدار پس از حمد خداوند و وصف خصوصیات حضرت على علیه السلام بر شامیان تاخت و در شب سرنوشتسازى که به «لیلةالمبیت» شهرت یافت، شدت یورشهاى مالک به حدى بود که زنگ خطر را براى معاویه به صدا درآورد و او احساس کرد نمىتواند در مقابل سپاهیان امام مقاومت کند بنابراین با مشورت «عمروعاص» به حیلهاى متوسل گردید و قرآنها را بر سر نیزه کردند و سپاه حضرت را به حکم قرآن دعوت کردند و عدهاى از سربازان امیرمؤمنان فریب این نیرنگ را خورده و خواهان آتشبس شدند، حضرت نپذیرفت و فرمود: من قرآن ناطقم، این حرکتیک حیله است، آنها که در جهل مرکب فرو رفته بودند، قبول نکردند و از حضرت خواستند دستور دهد مالک برگردد و این درحالى بود که مالک نزدیک چادر فرماندهى معاویه شمشیر مىزد . و شکستسپاهیان شام قریبالوقوع و حتمى بود و چون وى از مراجعت تاخیر نمود . فریاد و خروش آنها نسبتبه بازگشت مالک اوج گرفت . سرانجام با اصرار حضرت على علیه السلام مالک برگشت و طرفین از جنگ دست کشیدند و مالک به آنان پرخاش کرد و گفت و گوهاى تندى در میان آنان درگرفت .
به این ترتیب جنگ بزرگ صفین خاتمه یافت ولى مقدمات نبرد خونین نهروان بنیان نهاده شد و در این بحرانهاى شگفت و آمیخته به نیرنگ و نفاق یار باوفا و سردار راستین حضرت على علیه السلام یعنى مالک اشتر بر صفحه تاریخ، اخلاص و فداکارى را ترسیم کرد . به راستى که مالک اشتر مشعلى فروزان و چراغى تابناک بود که قدم بر جاى قدمهاى رهبرش نهاده بود، این سردار قهرمان و فرمانرواى سیاستمدار نه تنها در نبرد با دشمنان شجاعت داشت، بلکه در ستیز با نفس خود شجاعترین مردم بود و فرمایش حضرت على علیه السلام دربارهاش صدق مىکند که فرمودهاند:
«اشجع الناس من غلب هواه» «شجاعترین شخص کسى است که بر هواى نفس خود غلبه کند» .
مالک نرمش، آرامش و عاطفه را با شدت و قهر بر دشمن توام مىکرد و هرجا که اقتضایى داشت، در همان مسیر گام مىنهاد، لباس سادهاى بر تن مىکرد و از دنیا به امورى مختصر اکتفا مىنمود و در برابر خداوند خضوع داشت و اثر سجود در پیشانیش هویدا بود . با وجود آن که فرماندهى والامقام به شمار مىرفت، و پستهاى حساس را عهدهدار گردید، با نهایتسادگى و کمال فروتنى و به حالت گمنامى روزگار مىگذرانید او از نظر معنوى به کمالاتى دستیافته و خصالى چون حلم، سخاوت، کرم و استقامت در وجود او تجلى داشت . تمامى رجال نویسان، او را توثیق کردهاند و شیخ «مفید» در کتاب «اختصاص» او را از مقربین اصحاب امیرمؤمنان علیه السلام دانسته است . چنین شخصیتى براى حکومت مصر تعیین مىشود و شایستگى آن را مىیابد که حضرت على علیه السلام منصب فرمانروایى این سرزمین وسیع و حساس را به وى بسپارد (2) .
پىنوشت:
1) الغارات، ص 136 - 137 و نیز بنگرید به شرح نهجالبلاغه ابن ابى الحدید، ج6، ص 78 - تاریخ طبرى، ج4، ص 72 - شرح نهجالبلاغه، ابن میثم بحرانى، ج5، ص 75 - الکامل فى التاریخ، ابن اثیر، ج3، ص 354 - بحارالانوار، ج33، ص 593 ضمنا این نامه با اندکى تفاوت در نهجالبلاغه (نامه 34) آمده است .
2) در خصوص شرح حال مالک نگاه کنید به این منابع:
پیکار صفین، نصر بن مزاحم منقرى، سفینةالبحار، ج1 - شرح نهجالبلاغه ابن ابى الحدید، ج15 - مالک اشتر، عبدالواحد مظفر - مالک الاشتر، محمد رضا الحکیم، الکنى و الالقاب، ج2 - اعیان الشیعة، ذیل مالک اشتر - بحارالانوار، ج8 - منتهى الآمال، ج1 - تتمة المنتهى - ناسخ التواریخ (حضرت على)، ج1 - مجالس المؤمنین، ج1 - مناقب ابن شهراشوب سروى مازندرانى، ج3 - على کیست، فضلالله کمپانى - تاریخ یعقوبى، ج2 - سیماى مالک اشتر، محمد محمدى اشتهاردى - سیماى کارگزاران على بن ابیطالب، ج2، على اکبر ذاکرى - حماسهآفرینان، هادى دستباز، ج2 .