آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

ابو ایوب در خط مبارزه با توطئه‏گران بر ضد حکومت علوى، از هیچ کوششى فروگذار نمى‏کرد و پیشگویى پیامبر را در مورد توطئه‏هاى ناکثین و قاسطین و مارقین را براى مردم بازگو مى‏کرد .
ابوایوب پس از رحلت پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله آرزوى حکومت على علیه السلام را که دنباله حکومت الهى پیامبر بود، در دل داشت و همواره براى رسیدن به این آرزو تلاش مى‏کرد . پس از قتل عثمان که مسلمانان جهت‏بحث و گفتگو پیرامون انتخاب خلیفه، در مسجد پیامبر صلى الله علیه و آله گردآمده بودند، گروهى از شخصیت‏هاى بزرگ و چهره‏هاى درخشان بپا خاستند و فضایل و سوابق درخشان و مبارزات على علیه السلام را در راه اسلام برشمردند و او را شایسته‏ترین فرد براى رهبرى امت معرفى کردند . یکى از این شخصیت‏ها «ابوایوب انصارى‏» بود که با سخنان خود کوشید زمینه را براى رسیدن على علیه السلام به حکومت، هموار سازد (1) .
چنانکه اشاره شد، کسانى که از حکومت عثمان حمایت مى‏کردند، به خاطر پست و مقام و منافع خودشان بود، آنان مى‏دانستند که اگر حکومت عدل اسلامى به رهبرى على علیه السلام روى کار بیاید، دست آنان از بیت‏المال مسلمانان کوتاه خواهد شد، به همین دلیل بود که این گروه، پس از پیروزى انقلاب و کشته‏شدن عثمان که على علیه السلام بر اثر استقبال شدید و بى‏سابقه انقلابیون، به خلافت رسید، از همان روزهاى نخست، در برابر حکومت عدل او به توطئه‏گرى و دسیسه‏بازى پرداختند و به بهانه‏هاى گوناگون، سعى در تضعیف حکومت امیرمؤمنان علیه السلام نمودند .
ابوایوب که به خوبى از انگیزه‏هاى آنان آگاه بود، نمى‏توانست در برابر تحریکات آنان بى‏تفاوت باشد . از اینرو براى خنثى‏کردن کارشکنى‏هاى مغرضانه آنان، تلاش مى‏کرد .
روزى طلحه، زبیر، مروان، سعید بن عاص، عبدالله بن زبیر، و ولید بن عقبه که عموما از عناصر فاسد و مخالف على علیه السلام بودند، در مسجد گرد آمدند و مدتى آهسته با هم گفتگو کردند و آنگاه ولید به نمایندگى از طرف آنان، نزد امیرمؤمنان علیه السلام آمد و خواسته‏هاى آنان را که غیرقانونى بود، مطرح کرد، و وقتى که پاسخ منفى و دندان‏شکن از آن حضرت شنید، برگشت و سخنان امام را براى آنان بازگو کرد و چون از سازشکارى امام ناامید بودند، متفرق شدند، اما پیدا بود که آرام نخواهند نشست و به اظهار عداوت و گسترش دامنه اختلاف خواهند پرداخت .
ابوایوب و عمار یاسر و تنى چند از شخصیت‏هاى شیعه که شاهد فعالیت‏هاى مغرضانه آنان بودند، به پیشنهاد عمار، به حضور امیرمؤمنان رسیدند و جریان را گزارش کرده چنین گفتند:
«... این گروه از قریش نقض بیعت کرده، وعده‏هاى خود را زیر پا گذاشته‏اند، و ما را مخفیانه دعوت به جدایى از تو مى‏کنند، آنان از پیروى تو کراهت دارند و راه ثروت‏اندوزى نامشروع را به روى خود بسته دیده‏اند، و چون شما در تقسیم بیت‏المال، بین عرب و عجم فرق نمى‏گذارید، به مخالفت‏با تو برخاسته‏اند ...» .
امیرمؤمنان علیه السلام مردم را در مسجد گردآورد و سخنرانى تند و مستدلى ایراد کرد و این گروه را مورد انتقاد قرار داده آنان را دعوت به تحمل عدل و پیروى از حق نمود ... (2) .
گرچه آن گروه توطئه‏گر، همچنان به اعمال نارواى خود ادامه دادند، اما در هر حال ابو ایوب و دیگر یاران صمیمى و وفادار او مراقب توطئه دشمنان داخلى اسلام بودند و در برابر تحریکات مخالفان به منظور تضعیف حکومت على علیه السلام آرام نمى‏نشستند .
پیش‏گویى پیامبر صلى الله علیه و آله
ابوایوب بر اساس شناخت عمیق و علاقه صمیمانه‏اى که نسبت‏به امیرمؤمنان علیه السلام داشت، در هر سه جنگى که در زمان خلافت آن حضرت پیش آمد (جنگ جمل، صفین، نهروان) در رکاب آن حضرت شمشیر زد و با ناکثین و مارقین و قاسطین مبارزه نمود (3) .
او پیشگویى پیامبر را در مورد توطئه‏هاى ناکثین و مارقین و قاسطین براى مردم بازگو مى‏کرد و حقیقت را براى کسانى که دچار شک و تردید بودند ، روشن مى‏ساخت که یک نمونه آن ذیلا نقل مى‏گردد:
یکى از عراقیان مى‏گوید: هنگامى که ابوایوب وارد عراق شد (تا از آنجا همراه على علیه السلام به جنگ معاویه برود)، قبیله «ازد» شترى توسط من به او اهدا کردند، من شتر را به وى دادم و چنین گفتم:
ابوایوب! خداوند با نعمت میزبانى و صحابى بودن براى پیامبر، تو را عزت و شرف بخشیده است، اینک چرا هر روز به روى مردم شمشیر مى‏کشى؟ یک روز با این دسته و روز دیگر با آن دسته مى‏جنگى؟!
او پاسخ داد: پیامبر به ما توصیه کرد که در رکاب على علیه السلام با ناکثین (پیمان‏شکنان) و قاسطین (ستمگران) و مارقین (از دین خارج‏شدگان) بجنگیم، ما با ناکثین (طلحه و زبیر و . .). جنگیدیم و در راه جنگ با قاسطین (معاویه و طرفدارانش) هستیم و هنوز با مارقین روبه‏رو نشده‏ایم! (4) .
گویا با توجه به وزنه اجتماعى ابوایوب و احترامى که مردم نسبت‏به راى و نظر او قائل بودند، او غیر از موقع ورود به عراق، در موارد دیگر نیز با این پرسش و اعتراض روبه‏رو شده و هر بار پیشگویى پیامبر را تکرار نموده است که یکى از آنها در بازگشت از جنگ صفین بوده (5) و دیگرى پس از خاتمه جنگ جمل در شهر بصره، و چون آنچه در بصره رخ داده با توجه به کثرت پرسش کنندگان از اهمیت‏بیشترى برخوردار است، که خلاصه آن را ذیلا از نظر خوانندگان مى‏گذرانیم:
پس از خاتمه جنگ جمل، ابوایوب به منزل یکى از بنى‏هاشم رفت، در این هنگام سى‏نفر از بزرگان بصره نزد وى رفتند و گفتگوى زیر میان آنان صورت گرفت، بصریان به وى گفتند:
- تو در رکاب پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله در جنگ بدر و احد با مشرکان جنگیدى، اکنون چرا با مسلمانان مى‏جنگى؟! .
- به خدا سوگند پیامبر به من فرمود: تو بعد از من در کنار على بن ابى‏طالب با ناکثین و قاسطین و مارقین خواهى جنگید .
- تو را به خدا این جمله را از رسول خدا شنیدى؟! .
- به خدا سوگند عین این جمله را از زبان خود پیامبر شنیدم!
- آنچه درباره على علیه السلام از پیامبر شنیده‏اى براى ما نقل کن .
- رسول خدا مى‏فرمود: على با حق، و حق با على است، او امام و خلیفه بعد از من است (6) ، من بر سر نزول قرآن با مشرکان جنگیدم، على نیز بر سر تاویل آن خواهد جنگید، دو فرزند او حسن و حسین که دو نوه من از این امتند، دو پیشوا و امامند، چه قیام بکنند و چه صلح، پدر آن دو، از آنان بهتر است، امامان بعد از حسین، نه نفر و از صلب او خواهند بود، و از آنان است قائمى که در آخرالزمان قیام کرده دژهاى گمراهى را خواهد گشود همچنانکه من در آغاز اسلام قیام کردم .
- نه نفر امام که یاد کردى چه کسانى هستند؟
- آنان امامان بعد از حسین هستند که یکى پس از دیگرى به امامت مى‏رسند .
- پیامبر، تعداد امامان بعد از خود را چند نفر معرفى کرد؟
- دوازده نفر ... (7) .
پى‏نوشت:
1) شرح نهج‏البلاغه ابن ابى الحدید، ج‏7، ص‏36 .
2) مدرک قبل، ص‏39 .
3) الدرجات الرفیعة، ص‏315 - الاستیعاب، ج‏1، ص‏404 و ج‏4، ص‏6 - اسدالغابة، ج‏2، ص‏81 و ج‏5، ص‏143 - الکامل، ج‏3، ص‏459 - 495 . برخى از مورخان و محدثان، تنها شرکت او را در جنگ نهروان نقل نموده و یا شرکت او را در جنگ صفین انکار کرده‏اند (البدایة و النهایة، ج‏8، ص‏58 - الطبقات الکبرى، ج‏3، ص‏143 - الاستیعاب، ج‏4، ص‏24 و ج‏4، ص‏6 - اسدالغابة، ج‏5، ص‏143 - الاصابة، ج‏1، ص‏405 - مستدرک حاکم، ج‏3، ص‏458 - تهذیب تاریخ ابن عساکر، ج‏5، ص‏44) ولى در صفحات آینده خواهیم دید که او در هر سه جنگ شرکت داشته است، و در اینجا تنها اعتراف «ابن حجر عسقلانى‏» را یادآور مى‏شویم که مى‏نویسد، واقدى و ابوالقاسم بغوى و دیگران گفته‏اند که، ابوایوب در صفین در سپاه على علیه السلام شرکت داشته است .
4) شرح نهج‏البلاغه ابن ابى الحدید، ج‏3، ص‏207 - الدرجات الرفیعة، ص‏316 - رجال‏کشى، ص‏37 - تاریخ ابن عساکر، ج‏3، ص‏172 . مرحوم سید علیخان مدنى مشابه این قضیه را در صفحات 316 و 317 الدرجات نیز نقل کرده است .
5) او در بازگشت از صفین وقتى که با چنین اعتراضى روبه‏رو گردید، پس از نقل گفتار پیامبر، چنین گفت،
«... با ناکثین یعنى طلحه و زبیر و اهل جمل جنگیدیم، و اینک از جنگ با قاسطین یعنى معاویه و عمروعاص بر مى‏گردیم، ولى نمى‏دانم مارقین در کجا هستند لکن بخواست‏خدا با آنان نیز حتما خواهیم جنگید ...» .
سپس افزود، «شنیدم پیامبر به عمار مى‏فرمود، تو را گروه ستمگر مى‏کشند، و تو در آن هنگام بر حق بوده و حق با تو خواهد بود، عمار! اگر دیدى على از راهى رفت و تمام مردم از راه دیگر، همراه على برو; زیرا او تو را گرفتار هلاکت نمى‏کند و از راه هدایت‏بیرون نمى‏رود ...» (بحارالانوار، ج‏38، ص‏38 - الدرجات الرفیعة، ص‏317 - تاریخ بغداد، ج‏13، ص‏186 - تاریخ ابن عساکر، ج‏3، ص‏170) ابن‏عساکر علاوه بر این روایت، پیشگویى پیامبر صلى الله علیه و آله را از دو طریق دیگر نیز از قول ابوایوب نقل کرده است (ج‏3، ص‏169 - 170) .
6) على مع الحق و الحق معه، و هو الامام و الخلیفة بعدى .
7) بحارالانوار، ج‏36، ص‏325 - 326 . ذیل این حدیث‏حاکى است که پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله اسامى دوازده امام را ذکر نموده و فرموده است، «در شب معراج دیدم این اسامى در ساق عرش نوشته شده است‏» و چون دنباله حدیث، شامل مطالب دیگرى است و از بحث ما بیرون است، از نقل آن خوددارى شد .

تبلیغات