اوضاع احزاب سیاسی در دوران امامت علی (ع)(2)
آرشیو
چکیده
متن
2 - حزب «تیم و عدى»
این حزب از دو شاخه نسبتا کوچک و ضعیف قریش تشکیل مىشد وسران آن عبارت بودند از: «ابوبکر» ; «عمر» ; «سعد بن ابىوقاص» ; و «خالد بن ولید» .
اکنون از نظر تشکیلات حزبى، برخى از نقاط قدرت و ضعف این حزبرا بررسى خواهیم کرد.
نقاط قوت
الف)این حزب از جهت اطلاعات و اخبار بسیار قوى بود زیرا«عایشه» و «حفصه» دختران ابوبکر و عمر، که همسران رسولخدا(ص)بودند، مىتوانستند منابع خوبى براى دریافت اخبار خصوصىپیامبر باشند. خصوصا عایشه که زنى جوان و سیاستباز بود. و دراین رابطه با بعضى از همسران رسول خدا باندى تشکیل داده بود.
ب)بودن خالد بن ولید در شاخه نظامى این حزب قدرت زیادى بهآنها مىبخشید، زیرا خالد مردى جنگجو بود و در امور جنگىحیلههاى بسیار مىاندیشید. از جمله کارهایى که خالد براى اینحزب انجام داد، سرکوب بسیارى از قبایلى بود که حکومت را بهرسمیت نمىشناختند و از دادن زکات به ماموران حکومتخوددارىمىکردند و در تاریخ به «اهل رده» مشهور شدند; هرچند بسیارىاز آنها در حقیقت از مرتدین محسوب نمىشدند، بلکه چون به حکومتابوبکر راضى نبودند، زکات را بین فقیران قبایل خود تقسیممىکردند (1) .
شخصى به نام «حارثه بن سراقه» به مامور جمعآورى زکات گفت:
ما در دادن زکات به پیامبر اطاعت مىکردیم اما با ابوبکر نهعهدى داریم و نه اطاعت او بر ما واجب است... (2) .
ج)این حزب به جهتخویشاوندى با پیامبر قدرت مانور بیشترىداشت و این مىتوانستبرگ برندهاى باشد. خصوصا در موقعیت آن روزعرب. به همین دلیل بود که عمر در سقیفه چنین استدلال کرد:
«عرب هرگز به امارت و حکومتشما راضى نمىشود زیرا پیامبر ازقبیله شما نیست ولى قطعا از این که مردى از فامیلپیامبر(ص)حکومت کند، امتناع نخواهند کرد... کیست که بتواند باما، در مورد حکومت و میراث محمد(ص) معارضه کند و حال آن که مانزدیکان و خویشاوندان او هستیم» (3) .
در مقابل این جهات قوت تشکیلاتى، نقاط ضعف مهمى هم در این حزبوجود داشت که ذکر آن لازم است.
الف)از جمله مشکلات عمده این حزب داشتن رقیبى بسیار قوى بهنام «شیعه» بود که مدام به وسیله رسول گرامى اسلام(ص)تاییدمىشد، به گونهاى که حتى بعد از رحلت رسول خدا(ص)نیز تاثیرحمایتهاى پیامبر(ص)از «حزبالله شیعه» مانع جدى براى حکومتخلفا محسوب مىشد.
ب)یکى دیگر از مشکلات «تیم و عدى» نداشتن بودجه کافى براىتشکیل و اداره حکومتبود که با غصب «فدک» و سرکوب قبایلى کهحاضر به دادن زکات نبودند این مشکل نیز حل شد.
3 - حزب الله شیعه
هرچند على(ع)و یارانش احتیاج به تعریف و توضیح ندارند، امااز آنجا که این نوشتار، بحثسیاسى است و هدف ما در اینجا بررسىضعفها و قوتهاى تشکیلاتى احزاب است، لازم مىبینیم شیعه را نیز ازاین جهت مورد بررسى قرار دهیم:
قوتها
الف)سران شیعه از جهتسابقه و تقدم در دین، پرسابقهتر از همهمسلمین بودند و قرآن کریم ملاک برترى افراد را سبقت در دینمىداند:(والسابقون السابقون اولئک المقربون) (4) .
على(ع)در این رابطه مىفرماید:
«اللهم انى اول من اناب و سمع و اجاب لم یسبقنى الا رسولالله(ص)بالصلاه» (5) .
«خدایا من اول کسى هستم که به سوى تو آمدم و دعوتت را شنیدمو اجابت کردم، احدى در نماز بر من سبقت نگرفت مگر رسول خدا(ص)» .
پیامبر اکرم(ص)فرمود: «اولکم ورودا على الحوض; اولکم اسلاماعلى بن ابى طالب» (6) .
«اولین کسى که در کنار حوض کوثر بر من وارد مىشود، اولینکسى است که اسلام آورد، یعنى على بن ابى طالب» .
ب)حمایت و پشتیبانى رسول گرامى اسلام از این حزب آن را دروضعیتى کاملا ممتاز قرار داده بود. مردم بارها و بارها ازپیامبر خدا شنیده بودند که على(ع)را برادر(1)، وصى(2)، ولى(3)،و جانشین خود (7) . خطاب مىکرد و مىفرمود:
«من کنت مولاه فهذا على مولاه اللهم وال من والاه و عاد منعاداه» (8) .
«هرکس که من مولى و سرپرست او هستم، پس این على هم مولاىاوستخدایا دوستانش را دوستبدار و با دشمنانش دشمن باش» .
ج)شخصیتهاى معتبر: بودن فاطمه زهرا(س)دختر گرامى پیامبراسلام(ص)در مرکز فرماندهى این تشکیلات یعنى پست رهبرى مبارزاتسیاسى شیعه (9) تا حدود زیادى به تشکیلات آن مصونیت مىبخشید زیراپیامبر(ص)در وصف او فرموده بود:
من آذاها فقد آذانى و من آذانى فقد آذ الله» (10) .
یکى دیگر از شخصیتهاى مهم شیعه «عمار یاسر» بود کهپیامبر(ص)او را ملاک حق و باطل معرفى کرده و فرموده بود: «عماررا گروه ستمگر خواهند کشت» .
د)اطلاعات و اخبار: سران شیعه نزدیکترین افراد به رسولخدا(ص)بودند و شخص على(ع)در هر روز جلسهاى خصوصى با پیامبرداشت. بنابراین از جهت اطلاعات و اخبار در بهترین وضعیت ممکنقرار داشتند. على(ع)مىفرمود:
«من هر روز و هر شب یک مجلس خصوصى با پیامبر(ص)داشتم بهطورخصوصى با من سخن مىگفت هرجا پیامبر مىرفت، با او بودم. از طرفىاصحاب پیامبر(ص)هم مىدانستند که این کار را کسى جز من انجامنمىدهد، چهبسا این دیدار در منزل من بود اما اگر براى دیدار بهمنازل آن حضرت مىرفتم به همسرانش دستور مىداد تا خارج شوندبهطورى که جز من و او کسى در خانه نمىماند. البته هنگامى کهبراى ملاقات به منزل من مىآمد و فاطمه(س)و دو فرزندم از مجلس مابرنمىخواستند...» (11) .
ه)قدرت نظامى: از آنجا که على(ع)قدرتمندترین مرد عرب،ضربالمثل شجاعت، رکن اساسى و محور آسیاى این حزب بود، مىتوانشیعه را از نظر طراحى نظامى و فرماندهى جنگى، قوىترین حزب آنزمان محسوب داشت; هرچند از نظر تعداد نیرو در وضیعتبسیار بدىبود. ابن ابى الحدید در شجاعت و دلاورى حضرت خیلى مختصر بحثمىکند و علت اختصار کتابش را در این باب چنین بیان مىکند:
«و هذا الفصل لا معنى للاطناب فیه لانه من المعلومات الضروریهکالعلم بوجود مکه و مصر و نحوها» (12) .
«طولانى کردن این بحث معنى ندارد زیرا شجاعت على(ع)ازمعلومات ضرورى است و کسى در آن شک ندراد مثل علم به وجود مکه ومصر و...» .
آنگاه چند مورد را به عنوان نمونه ذکر مىکند از جمله در بابشجاعتحضرت در جنگ بدر مىگوید:
«قتل فیها(بدر کبرى)سبعون من المشرکین، قتل على(ع)نصفهم وقتل المسلمون والملائکه نصف الاخرى» (13) .
«در جنگ بدر کبرى هفتاد نفر از مشرکین کشته شدند که نیمى ازآنها را على(ع) کشته بود و نیم دیگر را ملائکه و مسلمین» .
شجاعتهاى على(ع)موجب آن شد که کفار او را مرگ سرخ نام نهادند (14) .
و)قرابتبا رسول خدا: شیعیان از جهتخویشاوندى نزدیکترینافراد به رسول خدا(ص)و اهل بیت او بودند. حتى از «تیم و عدى»که ادعاى خویشاوندى پیامبر را داشتند، به رسول خدا(ص)نزدیکتربودند فلذا على(ع)وقتى استدلال ابوبکر را در سقیفه شنید که گفتهبود: «نحن عشیره رسول الله(ص » (15) جواب فرمودند:
«احتجوا بالشجره و اضاعوا الثمره» (16) .
ضعفهاى شیعهالبته مواردى که ذکر مىشود، تنها از جهت تشکیلات حزبى، ضعفاست گرچه از جهات دیگر قوت محسوب مىشود.
هرچند شیعیان برفراز بلندترین قلههاى شجاعت و مردانگى بودند،اما از جهت تعداد نفرات در میان احزاب آن روز کمترین نیرو رادارا بودند.
«سلیم بن قیس» از «سلمان» نقل مىکند که على(ع)فرمود:
«بعد از پیامبر همه مردم از دین برگشتند، مگر چهار نفر» (17) .
مشکل دیگر شیعه این بود که بسیارى از سران کفر و نفاق بهشمشیر على(ع)کشته شده بودند، بنابراین، قبایل مختلف خصوصاقریش، کینه فراوانى از حضرت به دل داشتند.
در نظر بسیارى از مردم، سومین اشکال شیعه سختگیرى على(ع)دراحکام الهى بود. این امر علت پراکنده شدن مقام دوستان ودنیاپرستان از گرد حضرت بود و کمتر کسى طاقت تحمل عدالتعلى(ع)را داشت.
لشگر اسلام به فرماندهى على(ع)از یمن برمىگشت، حضرت یکى ازلشگریان را به جاى خود گذاشت و به سرعتبه خدمت پیامبر شتافتتا گزارش سفر را تقدیم نماید و چون به لشگرگاه برگشت متوجه شد،جانشینش حلههایى را که به همراه آورده بودند، بین نیروها تقسیمکرده تا با لباس نو، به خدمت پیامبر بروند. حضرت بسیار ناراحتشد و دستور داد لباسها را بیرون بیاورند، زیرا این عمل نوعىبىانضباطى محسوب مىشد. این برخورد حضرت موجبات نارضایتى بسیارىاز لشگریان را فراهم آورد سربازان، هنگام ورود به مدینه بهرسول خدا(ص)شکایت کردند. رسول الله(ص) فرمودند:
«یا ایها الناس لا تشکوا علیا فو الله انه لاخشن فى ذاتاللهمن ان یشکى» (18) .
«مردم از على(ع)شکوه نکنید که به خدا سوگند او در راه خداشدیدتر از این است که کسى درباره وى شکایت کند» .
ابن عباس در نامهاى به امام حسن(ع)علت پراکنده شدن مردم رااز دور على(ع) عدالت وى مىداند و مىنویسد:
«این را مىدانى که از آن جهت مردم از پدرت على(ع)روىگردانده و به معاویه روى آوردند که او همه مردم را برابرمىشمرد و در تقسیم غنیمتها و درآمدهاى دولتى بین همگان بهتساوى رفتار مىکرد و این عدالتبر مردم گران آمد» (19) .
4 - حزب طلقا(بنىامیهاین گروه اکثرا از اهل مکه بودند و تا آخرین لحظات که مکهفتح مىشد، مقاومت کردند و بسیارى از آنها هرگز قلبا مسلماننشدند، بلکه از روى اجبار و اکراه و براى حفظ جان خود، اسلام راپذیرفتند.
براى بررسى نقش این حزب به ظاهر مسلمان، در تاریخ سیاسىدوران على(ع)لازم استبعد از بیان ویژگیهاى این حزب، آن را دردو دوره مجزا بحث کنیم:
دوران رحلت رسول خدا(ص)تا مرگ خلیفه سوم و دوران بعد از مرگعثمان.
نقاط قوت
الف)سران حزب نیروهایى پرسابقه و سیاسى بودند که مدتها درپستهاى سیاسى مکه بر مردم حکم رانده و ریاست کرده بودند و برفنون سیاستبازى و حیلهگرى تسلط فراوان داشتند.
از مهمترین چهرههاى این گروه، ابوسفیان و فرزندش معاویهبودند. معاویه کسى است که پدرش دندان پیامبر(ص)را شکست، مادرش«هند» ; جگر حمزه عموى پیامبر را به دندان گرفت (20) . خودش باحضرت على و امام مجتبى(علیهما السلام)جنگید و حق این دو امام راغصب کرد و فرزندش یزید امام حسین(ع)را به شهادت رساند و کعبهرا به آتش کشید (21) . و در مدینه واقعه حره را به وجود آورد کهدر مسجد پیامبر خون جارى شد (22) .
ابن ابى الحدید معاویه را به چهار نفر نسبت مىدهد: «مسافربن ابى عمرو; عماره بن ابى ولید; و عباس بن عبدالمطلب; وصباح» .
معاویه کسى است که از بودن نام پیامبر در اذان افسوس مىخوردو سوگند یاد مىکرد که آن را از یادها محو خواهد کرد (23) . و عملابا سخنان پیامبر مخالفت مىکرداز جمله وقتى ابودرداء مخالفتخودرا با بعضى از اعمال ناشایسته معاویه اعلام کرد، و گفت کهپیامبر(ص)از این عمل نهى کرده است، معاویه گفت: «اما مناشکالى در آن نمىبینم» (24) .
یکى دیگر از نیروهاى این حزب «مغیره بن شعبه» جاسوس زبردستو خطیب توانا بود که با جاسوسى و سخنرانى خود در جاى جاى کشوربه نفع ابوسفیان و حزبش فعالیت مىکرد (25) .
ب)قدرت نظامى
این حزب از جهت قدرت نظامى و نیروهاى رزمى بالقوه بسیار قوىبود و مىتوانست نیروهاى زیادى را جمعآورى و سازماندهى کند.
بعد از آن که ابوسفیان از جریان سقیفه باخبر شد، بهعلى(ع)گفت:
«ما بال هذا الامر فى اقل من قریش! و الله لئن شئت لاملانهاعلیه خیلا و جالا» (26) .
«چه شده که امر حکومت در دست پستترین قبائل قریش قرار گرفتهبه خدا قسم اگر بخواهى مدینه را پر از نیروهاى نظامى سواره وپیاده مىکنم» .
قدرت اقتصادى
از آنجا که زمینداران بزرگ مانند عثمان خلیفه سوم در این حزبشرکت داشتند مىتوان حزب طلقا را از جهت اقتصادى قوى ارزیابىکرد زیرا در صورت لزوم مىتوانستبه خوبى از این سرمایههااستفاده کند.
نقاط ضعف
الف)طلقاء آزادشدگان رسول خدا(ص)بودند زیرا در فتح مکهپیامبر آنها را آزاد کرد و فرمود: «اذهبوا انتم الطلقاء» (27) . درحالى که مىتوانست آنها را به عنوان اسیر به بندگى بگیردیا اعدام کند ولى آنها را آزاد کرد به این ترتیب عنوان«طلقا» براى آنها ماند که عنوانى بسیار خفتبار و ننگ آوربود.
ب)این حزب از نظر موقعیت اجتماعى در سطح بسیار پایینى بود وسران آن هیچگونه اعتبارى در نزد مردم نداشتند، رسولخدا(ص)اجازه هیچگونه فعالیت اجتماعى به اینها نداد.
ج)این حزب به علت موقعیتبد اجتماعى، هیچ فرد قابل ارایهاىنداشتبه این جهتبعد از رحلت رسول گرامى اسلام(ص)، زیر چترعثمان بن عفان(خلیفه سوم)و عبدالرحمن بن عوف جمع شدند،(این دونفر علاوه بر سابقه مبارزاتى در نزد مردم، صاحب اعتبار بودند،عثمان از سرمایهداران بزرگ و عبدالرحمن رئیس قبیله بود).
از آنجا که سران حزب طلقا بعد از رحلت رسول خدا(ص)براى خودزمینه ادعاى حکومت و ریاست نمىدیدند، سعى کردند از نقشههاىشیطانى و مکارانهاى استفاده کنند; طلقا مجبور بودند یکى از اینسه طرح را انتخاب کنند.
1 - ایجاد اختلاف و جنگ بین دیگر احزاب و مدعیان حکومت. تا باضعیف شدن آنها، خود بتوانند بر آنها پیروز شده و حکومتسلطنتىو جاهلى دلخواه خود را پیاده کنند.
2 - راضى شدن به حکومت عموزادههایشان. یعنى بنىهاشم، البتهبهطور موقت.
3 - کنار آمدن با حکومت فعلى و سعى در نفوذ به درون حکومت وبرنامهریزى براى آینده.
همانطور که قبلا اشاره شد، ابوسفیان و حزب طلقا به علت نداشتنوجه اجتماعى نمىتوانستند کسى را به عنوان کاندید حکومت و خلافتمعرفى کنند پس ابوسفیان که با داشتن تجربیات سیاسى، آینده راخوب پیشبینى مىکرد. به مدینه آمد و پرسید چه کسى خلیفه شد؟
گفتند: ابوبکر.. گفت: اگر زنده بمانم پاى عباس و على را برفراز بلندى مىرسانم، سپس گفت: غبارى را در محیط اجتماع مىبینمکه جز بارش خون چیز دیگرى آن را فرو نمىنشاند.
«انى لارى عجاجه لا یطفئها الا الدم» (28) .
با توجه به این که ابوسفیان یکى از سران کفر و از سردمدارانبتپرستى بود، که تنها براى حفظ جانش بعد از فتح مکه مسلمان شدهبود، معلوم مىشود حمایت او از خلافت على(ع)به خاطر خدا و اطاعتاز اوامر پیامبر نبود خصوصا با در نظر گرفتن اختلافاتشان باعلى(ع)و خونهایى که از حضرت طلب داشتند; پس مىتوان سیاست او رااینطور حدس زد که: امروز از على(ع)و عباس پشتیبانى مىکنیم وآنها را با ابوبکر و حزبش وارد جنگ مىکنیم، در این صورت یاهردو آنقدر ضعیف مىشوند که بتوان هر دو را خرد کرد و خود حاکمشد و اساس اسلام را از بین برد، که به هدف اصلى و نهایى خودرسیدهایم. و اگر چنین نشد، حتما على(ع)پیروز خواهد شد، در آنصورت به هدف دوم و سوم خود رسیدهایم، زیرا در عرب جاهلى، اصلىحاکم بود که مىگفت: براى رسیدن به حکومتبا برادرت بجنگ امااگر پسر عمویتحمله کرد، با برادرت متحد شو و باهم به جنگ پسرعمو بروید و اگر غریبهاى حمله کرد با برادر و پسر عمویت متحدشو و با غریبه بجنگ، بنابراین ابوسفیان که مىدانستبا فتح مکهحکومت از دستش خارج شده و به دست عموزادههایش افتاده و حالامىرود که از دست آنها هم خارج شود و به دست غریبهها بیفتد، بهحکم اخلاق جاهلى لازم بود تا با على(ع)بیعت کند و با تمام قوا درکنارش بایستد هرچند بعد از پیروزى لازم بود براى حکومتباعلى(ع)هم بجنگد، زیرا براى مثل ابوسفیان دین، هیچ اهمتى نداشت.
در این میان اگر موقعیتى براى جنگ با على(ع)هم پیدا نمىشد،باز زمینه خوبى براى رسیدن به هدف سوم بود، یعنى نفوذ درحکومتى که به کمک او قوت گرفته و بسیار آسان مىشد.
پس مىتوان بهطور خلاصه گفت: که هدف اساسى ابوسفیان در بیعتباعلى(ع)اهداف جاهلى و حکومتخودش بوده است و مىخواسته تا ازعنوان على(ع)براى رسیدن به اهداف شیطانى خود استفاده کند، کمااین که بعدها در مقابل گرفتن حکومتشام براى فرزندش معاویه باابوبکر و عمر کنار آمد (29) .
مرحله دوم بعد از مرگ عثمان
اگر نتوانیم ثابت کنیم که یکى از محرکین اصلى مرگ عثمانمعاویه بود، باید بگوییم بیشترین استفاده را از مرگ خلیفه، معاویه برد. زیرا بعد از مرگ عثمان به عنوان خونخواهى او، ازاطاعت و حکومت على(ع)خارج شد و با تحریک اصحاب جمل، سعى دربرهم زدن حکومتحضرت داشت و آنگاه خود وارد میدان شد و جنگصفین را به راه انداخت و هم او بود که باعث تحریک و تشکیل گروهمنحرف خوارج و غائله جنگ نهروان شد و به این ترتیب خودش راامیرالمومنین خواند و توانستحکومتبنىامیه را پایهگذارى کند.
على(ع)علىرغم اصرار و مصلحتاندیشى اصحابش حاضر نشد معاویه رادر پست استاندارى شام ابقاء کند و در این رابطه مىفرمود:
«والله لا استعمل معاویه یومین ابدا» (30) .
«به خدا قسم که حتى به اندازه دو روز هم اجازه نمىدهممعاویه در پستش باقى بماند» .
و در جاى دیگر مىفرماید: «لا والله لا اعطینه الا السیف» (31) .
«نه به خدا سوگند جز ضربات شمشیر چیزى به معاویه نخواهم داد»اما در جواب این که چرا على(ع)معاویه را ابقاء نکرد، مىتوانجوابهاى زیر را بیان کرد:
1 - على(ع)و معاویه در قطب متضاد بودند و امکان نداشتباهمبه توافق برسند و کار کنند حضرت به خوبى مىدانست که معاویه درهر صورت با او بیعت نخواهد کرد و فرمان او را نخواهد برددرحالى که ابقاء معاویه فرع بیعت کردن او بود.
2 - اگر حضرت فرمان حکومت معاویه را مىنوشت پایگاه او را قوىکرده و به آن مسوولیت مىبخشید.
3 - وجود افرادى چون معاویه در دستگاه حکومت على(ع)آن حضرت وحکومتش را زیر سوال مىبرد.
4 - گروه انقلابى هنوز در مدینه بود و ابقاء افرادى چونمعاویه آنها را به شورش وامىداشت و ممکن بود با على(ع) همانگونهعمل کنند که با عثمان کردند.
در واقع مىتوان گفتسیاست على(ع)در مقابل این حزب همیشه عدمهمکارى و سازش بود. على(ع)هرگز راضى نمىشد تا با شمشیر کفر ونفاق به پیروزى برسد، بلکه آن پیروزى که با شمشیر ابوسفیان وهمکارى معاویه حاصل شود، نه تنها شکست على(ع)، بلکه شکست دین وآرمان او محسوب مىشد.
همان على که حاضر مىشود در موارد لزوم به کشندگان همسر وفرزندش، همانهایى که درب منزلش را آتش زدند و به زور او را بهمسجد کشاندند، راهنمایى و کمک کند، حاضر نمىشود براى به دستگرفتن حکومت کمکهاى حزب طلقا را قبول کند.
در این دوران مشکل عمده على(ع)در مقابل حزب طلقا کمبود نیروو امکانات بود همانطور که حضرت قبل از به دست گرفتن حکومتپیشبینى مىکرد; نه مردم آمادگى پذیرفتن حکومتى مانند حکومتعلى(ع)را داشتند و نه حضرت براى برپایى چنین نظام عادلانهاىنیروهاى مدیر و سیاستمدارى داشت که بتواند در همه استانهاىکشور پهناور اسلامى استانداران مناسب جایگزین کند.
پىنوشت:
1- تاریخ سیاسى اسلام از تاریخ الرده، ص 2.
2- الفتوح، ج1، ص 51.
3- ابن ابى الحدید، ذیل خطبه 65.
4- سوره واقعه: 5.
5- نهج البلاغه، 129 - 242 - شرح نهجالبلاغه، ص 131 و ص 263.
6- الغدیر، ج3، ص 220. از مستدرک حاکم ج2، ص 136 - کشفالغمه، ج1، ص 105 - تاریخ بغداد ج2، ص 81 - شرح نهجالبلاغه ابنابى الحدید، ج13، ص 238 و 229 و باکمى تغییر از السیرهالحلبیه،ج1، ص 285.
در این رابطه روایات زیادى موجود استبه کتب ذیل رجوع کنید:
اسد الغابه، ص 16 - 18 - سیره ابن هشام، ج1، ص 25 - کشف الغمه،ج1، ص 131 - الکامل فى التاریخ، ج2، ص 57 - سنن ابن ماجه، ج1،ص 57.
7- بعد از نزول آیه «انذر عشیرتک الاقربین» پیامبر تمامنزدیکانش را جمع کرد و آنها را به اسلام دعوت کرد اما در آنمیان تنها على(ع)دعوت حضرت را پذیرفت پس رسول خدا فرمود «انهذا اخى و وصیى و خلیفتى فیکم فاسمعوا له و اطیعو» (الغدیر،ج1، ص 26 - 25 - 50 و ج2، ص 277 الى 289.
8- این خبر را علامه امینى در الغدیر، ج1، ص 13 - 14 از 110نفر از صحابه 81 نفر از تابعین و 360 نفر از دانشمندان اهل سنتنقل کرده است.
9- علامه امینى مضمون این حدیث را از بیش از 50 نفر از علماىاهل سنت نقل کرده. به کتاب فاطمهالزهرا، ص92 مراجعه شود).
10- دلائل زیادى وجود دارد که در دوران کوتاه زندگى فاطمهزهرا بعد از رسول خدا محور مبارزات سیاسى شیعه آن حضرت بوده والبته این به معنى امامت منصوب که على است نیست، بلکه شرائطخاص زمان و شخصیت ویژه بانوى بزرگ اسلام موجب شد که مامورمبارزات سیاسى باشد.
11- سلیم بن قیس، اسرار آل محمد، ص 64.
12- ابن ابى الحدید معتزلى، شرح نهجالبلاغه، ج1، ص 26،(20جلدى)، چاپ اسماعیلیان.
13- ابن ابى الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج1، ص 24، چاپاسماعیلیان.
14 الصحیح من سیرهالنبى - مناقب - بحار، ج19، ص 279، ص276،ص 291.
15- الامامه والسیاسه، ص 8 - شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید،ج6، باب 66، ص7.
16- ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ذیل خطبه 65، ج6، باب66، ص 4.
17- اسرار آل محمد(ص)، ص 43.
18- جاذبه و دافعه على(ع)، ص 108 - سیره ابن هشام، ج4، ص250.
19- تحلیلى از زندگى امام حسن مجتبى، ص 92 از فتوح ابن اعثم،ج4، ص 149 و شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید.
20- این ماجرا در جنگ احد اتفاق افتاد.
21- در سال سوم حکومتیزید.
22- واقعه حره که در سال دوم حکومتیزید به وقوع پیوست.
23- کشف الهاویه، ص 10 - ابن ابى الحدید، ج1، باب 25، ص 336- شرح نهجالبلاغه زمخشرى، در ربیع الابرار.
24- زندگانى امام حسن مجتبى، ص 97 - مروج الذهب، ج3، ص 454 -شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج5، ص 129 - قاموس الرجال، ج9،ص 20.
25- تحلیلى از زندگانى امام حسن(ع)، ص 101 - المصنف، ج11، ص201.
26- تاریخ طبرى(5 جلدى)، ج2، ص 237 - ارشاد مفید، ص 102 -ابن اثیر، الکامل فى التاریخ.
27- بروید که شما آزادید.
28- تاریخ طبرى (5 جلدى)، ج2، ص 237 - شرح نهج البلاغه، ابنابى الحدید، ج1، باب 5، ص 221.
29- تاریخ طبرى(5 جلدى)ج2، ص 237.
30- الکامل فى التاریخ، ابن اثیر، ج2، ص 11.
31- همان.
این حزب از دو شاخه نسبتا کوچک و ضعیف قریش تشکیل مىشد وسران آن عبارت بودند از: «ابوبکر» ; «عمر» ; «سعد بن ابىوقاص» ; و «خالد بن ولید» .
اکنون از نظر تشکیلات حزبى، برخى از نقاط قدرت و ضعف این حزبرا بررسى خواهیم کرد.
نقاط قوت
الف)این حزب از جهت اطلاعات و اخبار بسیار قوى بود زیرا«عایشه» و «حفصه» دختران ابوبکر و عمر، که همسران رسولخدا(ص)بودند، مىتوانستند منابع خوبى براى دریافت اخبار خصوصىپیامبر باشند. خصوصا عایشه که زنى جوان و سیاستباز بود. و دراین رابطه با بعضى از همسران رسول خدا باندى تشکیل داده بود.
ب)بودن خالد بن ولید در شاخه نظامى این حزب قدرت زیادى بهآنها مىبخشید، زیرا خالد مردى جنگجو بود و در امور جنگىحیلههاى بسیار مىاندیشید. از جمله کارهایى که خالد براى اینحزب انجام داد، سرکوب بسیارى از قبایلى بود که حکومت را بهرسمیت نمىشناختند و از دادن زکات به ماموران حکومتخوددارىمىکردند و در تاریخ به «اهل رده» مشهور شدند; هرچند بسیارىاز آنها در حقیقت از مرتدین محسوب نمىشدند، بلکه چون به حکومتابوبکر راضى نبودند، زکات را بین فقیران قبایل خود تقسیممىکردند (1) .
شخصى به نام «حارثه بن سراقه» به مامور جمعآورى زکات گفت:
ما در دادن زکات به پیامبر اطاعت مىکردیم اما با ابوبکر نهعهدى داریم و نه اطاعت او بر ما واجب است... (2) .
ج)این حزب به جهتخویشاوندى با پیامبر قدرت مانور بیشترىداشت و این مىتوانستبرگ برندهاى باشد. خصوصا در موقعیت آن روزعرب. به همین دلیل بود که عمر در سقیفه چنین استدلال کرد:
«عرب هرگز به امارت و حکومتشما راضى نمىشود زیرا پیامبر ازقبیله شما نیست ولى قطعا از این که مردى از فامیلپیامبر(ص)حکومت کند، امتناع نخواهند کرد... کیست که بتواند باما، در مورد حکومت و میراث محمد(ص) معارضه کند و حال آن که مانزدیکان و خویشاوندان او هستیم» (3) .
در مقابل این جهات قوت تشکیلاتى، نقاط ضعف مهمى هم در این حزبوجود داشت که ذکر آن لازم است.
الف)از جمله مشکلات عمده این حزب داشتن رقیبى بسیار قوى بهنام «شیعه» بود که مدام به وسیله رسول گرامى اسلام(ص)تاییدمىشد، به گونهاى که حتى بعد از رحلت رسول خدا(ص)نیز تاثیرحمایتهاى پیامبر(ص)از «حزبالله شیعه» مانع جدى براى حکومتخلفا محسوب مىشد.
ب)یکى دیگر از مشکلات «تیم و عدى» نداشتن بودجه کافى براىتشکیل و اداره حکومتبود که با غصب «فدک» و سرکوب قبایلى کهحاضر به دادن زکات نبودند این مشکل نیز حل شد.
3 - حزب الله شیعه
هرچند على(ع)و یارانش احتیاج به تعریف و توضیح ندارند، امااز آنجا که این نوشتار، بحثسیاسى است و هدف ما در اینجا بررسىضعفها و قوتهاى تشکیلاتى احزاب است، لازم مىبینیم شیعه را نیز ازاین جهت مورد بررسى قرار دهیم:
قوتها
الف)سران شیعه از جهتسابقه و تقدم در دین، پرسابقهتر از همهمسلمین بودند و قرآن کریم ملاک برترى افراد را سبقت در دینمىداند:(والسابقون السابقون اولئک المقربون) (4) .
على(ع)در این رابطه مىفرماید:
«اللهم انى اول من اناب و سمع و اجاب لم یسبقنى الا رسولالله(ص)بالصلاه» (5) .
«خدایا من اول کسى هستم که به سوى تو آمدم و دعوتت را شنیدمو اجابت کردم، احدى در نماز بر من سبقت نگرفت مگر رسول خدا(ص)» .
پیامبر اکرم(ص)فرمود: «اولکم ورودا على الحوض; اولکم اسلاماعلى بن ابى طالب» (6) .
«اولین کسى که در کنار حوض کوثر بر من وارد مىشود، اولینکسى است که اسلام آورد، یعنى على بن ابى طالب» .
ب)حمایت و پشتیبانى رسول گرامى اسلام از این حزب آن را دروضعیتى کاملا ممتاز قرار داده بود. مردم بارها و بارها ازپیامبر خدا شنیده بودند که على(ع)را برادر(1)، وصى(2)، ولى(3)،و جانشین خود (7) . خطاب مىکرد و مىفرمود:
«من کنت مولاه فهذا على مولاه اللهم وال من والاه و عاد منعاداه» (8) .
«هرکس که من مولى و سرپرست او هستم، پس این على هم مولاىاوستخدایا دوستانش را دوستبدار و با دشمنانش دشمن باش» .
ج)شخصیتهاى معتبر: بودن فاطمه زهرا(س)دختر گرامى پیامبراسلام(ص)در مرکز فرماندهى این تشکیلات یعنى پست رهبرى مبارزاتسیاسى شیعه (9) تا حدود زیادى به تشکیلات آن مصونیت مىبخشید زیراپیامبر(ص)در وصف او فرموده بود:
من آذاها فقد آذانى و من آذانى فقد آذ الله» (10) .
یکى دیگر از شخصیتهاى مهم شیعه «عمار یاسر» بود کهپیامبر(ص)او را ملاک حق و باطل معرفى کرده و فرموده بود: «عماررا گروه ستمگر خواهند کشت» .
د)اطلاعات و اخبار: سران شیعه نزدیکترین افراد به رسولخدا(ص)بودند و شخص على(ع)در هر روز جلسهاى خصوصى با پیامبرداشت. بنابراین از جهت اطلاعات و اخبار در بهترین وضعیت ممکنقرار داشتند. على(ع)مىفرمود:
«من هر روز و هر شب یک مجلس خصوصى با پیامبر(ص)داشتم بهطورخصوصى با من سخن مىگفت هرجا پیامبر مىرفت، با او بودم. از طرفىاصحاب پیامبر(ص)هم مىدانستند که این کار را کسى جز من انجامنمىدهد، چهبسا این دیدار در منزل من بود اما اگر براى دیدار بهمنازل آن حضرت مىرفتم به همسرانش دستور مىداد تا خارج شوندبهطورى که جز من و او کسى در خانه نمىماند. البته هنگامى کهبراى ملاقات به منزل من مىآمد و فاطمه(س)و دو فرزندم از مجلس مابرنمىخواستند...» (11) .
ه)قدرت نظامى: از آنجا که على(ع)قدرتمندترین مرد عرب،ضربالمثل شجاعت، رکن اساسى و محور آسیاى این حزب بود، مىتوانشیعه را از نظر طراحى نظامى و فرماندهى جنگى، قوىترین حزب آنزمان محسوب داشت; هرچند از نظر تعداد نیرو در وضیعتبسیار بدىبود. ابن ابى الحدید در شجاعت و دلاورى حضرت خیلى مختصر بحثمىکند و علت اختصار کتابش را در این باب چنین بیان مىکند:
«و هذا الفصل لا معنى للاطناب فیه لانه من المعلومات الضروریهکالعلم بوجود مکه و مصر و نحوها» (12) .
«طولانى کردن این بحث معنى ندارد زیرا شجاعت على(ع)ازمعلومات ضرورى است و کسى در آن شک ندراد مثل علم به وجود مکه ومصر و...» .
آنگاه چند مورد را به عنوان نمونه ذکر مىکند از جمله در بابشجاعتحضرت در جنگ بدر مىگوید:
«قتل فیها(بدر کبرى)سبعون من المشرکین، قتل على(ع)نصفهم وقتل المسلمون والملائکه نصف الاخرى» (13) .
«در جنگ بدر کبرى هفتاد نفر از مشرکین کشته شدند که نیمى ازآنها را على(ع) کشته بود و نیم دیگر را ملائکه و مسلمین» .
شجاعتهاى على(ع)موجب آن شد که کفار او را مرگ سرخ نام نهادند (14) .
و)قرابتبا رسول خدا: شیعیان از جهتخویشاوندى نزدیکترینافراد به رسول خدا(ص)و اهل بیت او بودند. حتى از «تیم و عدى»که ادعاى خویشاوندى پیامبر را داشتند، به رسول خدا(ص)نزدیکتربودند فلذا على(ع)وقتى استدلال ابوبکر را در سقیفه شنید که گفتهبود: «نحن عشیره رسول الله(ص » (15) جواب فرمودند:
«احتجوا بالشجره و اضاعوا الثمره» (16) .
ضعفهاى شیعهالبته مواردى که ذکر مىشود، تنها از جهت تشکیلات حزبى، ضعفاست گرچه از جهات دیگر قوت محسوب مىشود.
هرچند شیعیان برفراز بلندترین قلههاى شجاعت و مردانگى بودند،اما از جهت تعداد نفرات در میان احزاب آن روز کمترین نیرو رادارا بودند.
«سلیم بن قیس» از «سلمان» نقل مىکند که على(ع)فرمود:
«بعد از پیامبر همه مردم از دین برگشتند، مگر چهار نفر» (17) .
مشکل دیگر شیعه این بود که بسیارى از سران کفر و نفاق بهشمشیر على(ع)کشته شده بودند، بنابراین، قبایل مختلف خصوصاقریش، کینه فراوانى از حضرت به دل داشتند.
در نظر بسیارى از مردم، سومین اشکال شیعه سختگیرى على(ع)دراحکام الهى بود. این امر علت پراکنده شدن مقام دوستان ودنیاپرستان از گرد حضرت بود و کمتر کسى طاقت تحمل عدالتعلى(ع)را داشت.
لشگر اسلام به فرماندهى على(ع)از یمن برمىگشت، حضرت یکى ازلشگریان را به جاى خود گذاشت و به سرعتبه خدمت پیامبر شتافتتا گزارش سفر را تقدیم نماید و چون به لشگرگاه برگشت متوجه شد،جانشینش حلههایى را که به همراه آورده بودند، بین نیروها تقسیمکرده تا با لباس نو، به خدمت پیامبر بروند. حضرت بسیار ناراحتشد و دستور داد لباسها را بیرون بیاورند، زیرا این عمل نوعىبىانضباطى محسوب مىشد. این برخورد حضرت موجبات نارضایتى بسیارىاز لشگریان را فراهم آورد سربازان، هنگام ورود به مدینه بهرسول خدا(ص)شکایت کردند. رسول الله(ص) فرمودند:
«یا ایها الناس لا تشکوا علیا فو الله انه لاخشن فى ذاتاللهمن ان یشکى» (18) .
«مردم از على(ع)شکوه نکنید که به خدا سوگند او در راه خداشدیدتر از این است که کسى درباره وى شکایت کند» .
ابن عباس در نامهاى به امام حسن(ع)علت پراکنده شدن مردم رااز دور على(ع) عدالت وى مىداند و مىنویسد:
«این را مىدانى که از آن جهت مردم از پدرت على(ع)روىگردانده و به معاویه روى آوردند که او همه مردم را برابرمىشمرد و در تقسیم غنیمتها و درآمدهاى دولتى بین همگان بهتساوى رفتار مىکرد و این عدالتبر مردم گران آمد» (19) .
4 - حزب طلقا(بنىامیهاین گروه اکثرا از اهل مکه بودند و تا آخرین لحظات که مکهفتح مىشد، مقاومت کردند و بسیارى از آنها هرگز قلبا مسلماننشدند، بلکه از روى اجبار و اکراه و براى حفظ جان خود، اسلام راپذیرفتند.
براى بررسى نقش این حزب به ظاهر مسلمان، در تاریخ سیاسىدوران على(ع)لازم استبعد از بیان ویژگیهاى این حزب، آن را دردو دوره مجزا بحث کنیم:
دوران رحلت رسول خدا(ص)تا مرگ خلیفه سوم و دوران بعد از مرگعثمان.
نقاط قوت
الف)سران حزب نیروهایى پرسابقه و سیاسى بودند که مدتها درپستهاى سیاسى مکه بر مردم حکم رانده و ریاست کرده بودند و برفنون سیاستبازى و حیلهگرى تسلط فراوان داشتند.
از مهمترین چهرههاى این گروه، ابوسفیان و فرزندش معاویهبودند. معاویه کسى است که پدرش دندان پیامبر(ص)را شکست، مادرش«هند» ; جگر حمزه عموى پیامبر را به دندان گرفت (20) . خودش باحضرت على و امام مجتبى(علیهما السلام)جنگید و حق این دو امام راغصب کرد و فرزندش یزید امام حسین(ع)را به شهادت رساند و کعبهرا به آتش کشید (21) . و در مدینه واقعه حره را به وجود آورد کهدر مسجد پیامبر خون جارى شد (22) .
ابن ابى الحدید معاویه را به چهار نفر نسبت مىدهد: «مسافربن ابى عمرو; عماره بن ابى ولید; و عباس بن عبدالمطلب; وصباح» .
معاویه کسى است که از بودن نام پیامبر در اذان افسوس مىخوردو سوگند یاد مىکرد که آن را از یادها محو خواهد کرد (23) . و عملابا سخنان پیامبر مخالفت مىکرداز جمله وقتى ابودرداء مخالفتخودرا با بعضى از اعمال ناشایسته معاویه اعلام کرد، و گفت کهپیامبر(ص)از این عمل نهى کرده است، معاویه گفت: «اما مناشکالى در آن نمىبینم» (24) .
یکى دیگر از نیروهاى این حزب «مغیره بن شعبه» جاسوس زبردستو خطیب توانا بود که با جاسوسى و سخنرانى خود در جاى جاى کشوربه نفع ابوسفیان و حزبش فعالیت مىکرد (25) .
ب)قدرت نظامى
این حزب از جهت قدرت نظامى و نیروهاى رزمى بالقوه بسیار قوىبود و مىتوانست نیروهاى زیادى را جمعآورى و سازماندهى کند.
بعد از آن که ابوسفیان از جریان سقیفه باخبر شد، بهعلى(ع)گفت:
«ما بال هذا الامر فى اقل من قریش! و الله لئن شئت لاملانهاعلیه خیلا و جالا» (26) .
«چه شده که امر حکومت در دست پستترین قبائل قریش قرار گرفتهبه خدا قسم اگر بخواهى مدینه را پر از نیروهاى نظامى سواره وپیاده مىکنم» .
قدرت اقتصادى
از آنجا که زمینداران بزرگ مانند عثمان خلیفه سوم در این حزبشرکت داشتند مىتوان حزب طلقا را از جهت اقتصادى قوى ارزیابىکرد زیرا در صورت لزوم مىتوانستبه خوبى از این سرمایههااستفاده کند.
نقاط ضعف
الف)طلقاء آزادشدگان رسول خدا(ص)بودند زیرا در فتح مکهپیامبر آنها را آزاد کرد و فرمود: «اذهبوا انتم الطلقاء» (27) . درحالى که مىتوانست آنها را به عنوان اسیر به بندگى بگیردیا اعدام کند ولى آنها را آزاد کرد به این ترتیب عنوان«طلقا» براى آنها ماند که عنوانى بسیار خفتبار و ننگ آوربود.
ب)این حزب از نظر موقعیت اجتماعى در سطح بسیار پایینى بود وسران آن هیچگونه اعتبارى در نزد مردم نداشتند، رسولخدا(ص)اجازه هیچگونه فعالیت اجتماعى به اینها نداد.
ج)این حزب به علت موقعیتبد اجتماعى، هیچ فرد قابل ارایهاىنداشتبه این جهتبعد از رحلت رسول گرامى اسلام(ص)، زیر چترعثمان بن عفان(خلیفه سوم)و عبدالرحمن بن عوف جمع شدند،(این دونفر علاوه بر سابقه مبارزاتى در نزد مردم، صاحب اعتبار بودند،عثمان از سرمایهداران بزرگ و عبدالرحمن رئیس قبیله بود).
از آنجا که سران حزب طلقا بعد از رحلت رسول خدا(ص)براى خودزمینه ادعاى حکومت و ریاست نمىدیدند، سعى کردند از نقشههاىشیطانى و مکارانهاى استفاده کنند; طلقا مجبور بودند یکى از اینسه طرح را انتخاب کنند.
1 - ایجاد اختلاف و جنگ بین دیگر احزاب و مدعیان حکومت. تا باضعیف شدن آنها، خود بتوانند بر آنها پیروز شده و حکومتسلطنتىو جاهلى دلخواه خود را پیاده کنند.
2 - راضى شدن به حکومت عموزادههایشان. یعنى بنىهاشم، البتهبهطور موقت.
3 - کنار آمدن با حکومت فعلى و سعى در نفوذ به درون حکومت وبرنامهریزى براى آینده.
همانطور که قبلا اشاره شد، ابوسفیان و حزب طلقا به علت نداشتنوجه اجتماعى نمىتوانستند کسى را به عنوان کاندید حکومت و خلافتمعرفى کنند پس ابوسفیان که با داشتن تجربیات سیاسى، آینده راخوب پیشبینى مىکرد. به مدینه آمد و پرسید چه کسى خلیفه شد؟
گفتند: ابوبکر.. گفت: اگر زنده بمانم پاى عباس و على را برفراز بلندى مىرسانم، سپس گفت: غبارى را در محیط اجتماع مىبینمکه جز بارش خون چیز دیگرى آن را فرو نمىنشاند.
«انى لارى عجاجه لا یطفئها الا الدم» (28) .
با توجه به این که ابوسفیان یکى از سران کفر و از سردمدارانبتپرستى بود، که تنها براى حفظ جانش بعد از فتح مکه مسلمان شدهبود، معلوم مىشود حمایت او از خلافت على(ع)به خاطر خدا و اطاعتاز اوامر پیامبر نبود خصوصا با در نظر گرفتن اختلافاتشان باعلى(ع)و خونهایى که از حضرت طلب داشتند; پس مىتوان سیاست او رااینطور حدس زد که: امروز از على(ع)و عباس پشتیبانى مىکنیم وآنها را با ابوبکر و حزبش وارد جنگ مىکنیم، در این صورت یاهردو آنقدر ضعیف مىشوند که بتوان هر دو را خرد کرد و خود حاکمشد و اساس اسلام را از بین برد، که به هدف اصلى و نهایى خودرسیدهایم. و اگر چنین نشد، حتما على(ع)پیروز خواهد شد، در آنصورت به هدف دوم و سوم خود رسیدهایم، زیرا در عرب جاهلى، اصلىحاکم بود که مىگفت: براى رسیدن به حکومتبا برادرت بجنگ امااگر پسر عمویتحمله کرد، با برادرت متحد شو و باهم به جنگ پسرعمو بروید و اگر غریبهاى حمله کرد با برادر و پسر عمویت متحدشو و با غریبه بجنگ، بنابراین ابوسفیان که مىدانستبا فتح مکهحکومت از دستش خارج شده و به دست عموزادههایش افتاده و حالامىرود که از دست آنها هم خارج شود و به دست غریبهها بیفتد، بهحکم اخلاق جاهلى لازم بود تا با على(ع)بیعت کند و با تمام قوا درکنارش بایستد هرچند بعد از پیروزى لازم بود براى حکومتباعلى(ع)هم بجنگد، زیرا براى مثل ابوسفیان دین، هیچ اهمتى نداشت.
در این میان اگر موقعیتى براى جنگ با على(ع)هم پیدا نمىشد،باز زمینه خوبى براى رسیدن به هدف سوم بود، یعنى نفوذ درحکومتى که به کمک او قوت گرفته و بسیار آسان مىشد.
پس مىتوان بهطور خلاصه گفت: که هدف اساسى ابوسفیان در بیعتباعلى(ع)اهداف جاهلى و حکومتخودش بوده است و مىخواسته تا ازعنوان على(ع)براى رسیدن به اهداف شیطانى خود استفاده کند، کمااین که بعدها در مقابل گرفتن حکومتشام براى فرزندش معاویه باابوبکر و عمر کنار آمد (29) .
مرحله دوم بعد از مرگ عثمان
اگر نتوانیم ثابت کنیم که یکى از محرکین اصلى مرگ عثمانمعاویه بود، باید بگوییم بیشترین استفاده را از مرگ خلیفه، معاویه برد. زیرا بعد از مرگ عثمان به عنوان خونخواهى او، ازاطاعت و حکومت على(ع)خارج شد و با تحریک اصحاب جمل، سعى دربرهم زدن حکومتحضرت داشت و آنگاه خود وارد میدان شد و جنگصفین را به راه انداخت و هم او بود که باعث تحریک و تشکیل گروهمنحرف خوارج و غائله جنگ نهروان شد و به این ترتیب خودش راامیرالمومنین خواند و توانستحکومتبنىامیه را پایهگذارى کند.
على(ع)علىرغم اصرار و مصلحتاندیشى اصحابش حاضر نشد معاویه رادر پست استاندارى شام ابقاء کند و در این رابطه مىفرمود:
«والله لا استعمل معاویه یومین ابدا» (30) .
«به خدا قسم که حتى به اندازه دو روز هم اجازه نمىدهممعاویه در پستش باقى بماند» .
و در جاى دیگر مىفرماید: «لا والله لا اعطینه الا السیف» (31) .
«نه به خدا سوگند جز ضربات شمشیر چیزى به معاویه نخواهم داد»اما در جواب این که چرا على(ع)معاویه را ابقاء نکرد، مىتوانجوابهاى زیر را بیان کرد:
1 - على(ع)و معاویه در قطب متضاد بودند و امکان نداشتباهمبه توافق برسند و کار کنند حضرت به خوبى مىدانست که معاویه درهر صورت با او بیعت نخواهد کرد و فرمان او را نخواهد برددرحالى که ابقاء معاویه فرع بیعت کردن او بود.
2 - اگر حضرت فرمان حکومت معاویه را مىنوشت پایگاه او را قوىکرده و به آن مسوولیت مىبخشید.
3 - وجود افرادى چون معاویه در دستگاه حکومت على(ع)آن حضرت وحکومتش را زیر سوال مىبرد.
4 - گروه انقلابى هنوز در مدینه بود و ابقاء افرادى چونمعاویه آنها را به شورش وامىداشت و ممکن بود با على(ع) همانگونهعمل کنند که با عثمان کردند.
در واقع مىتوان گفتسیاست على(ع)در مقابل این حزب همیشه عدمهمکارى و سازش بود. على(ع)هرگز راضى نمىشد تا با شمشیر کفر ونفاق به پیروزى برسد، بلکه آن پیروزى که با شمشیر ابوسفیان وهمکارى معاویه حاصل شود، نه تنها شکست على(ع)، بلکه شکست دین وآرمان او محسوب مىشد.
همان على که حاضر مىشود در موارد لزوم به کشندگان همسر وفرزندش، همانهایى که درب منزلش را آتش زدند و به زور او را بهمسجد کشاندند، راهنمایى و کمک کند، حاضر نمىشود براى به دستگرفتن حکومت کمکهاى حزب طلقا را قبول کند.
در این دوران مشکل عمده على(ع)در مقابل حزب طلقا کمبود نیروو امکانات بود همانطور که حضرت قبل از به دست گرفتن حکومتپیشبینى مىکرد; نه مردم آمادگى پذیرفتن حکومتى مانند حکومتعلى(ع)را داشتند و نه حضرت براى برپایى چنین نظام عادلانهاىنیروهاى مدیر و سیاستمدارى داشت که بتواند در همه استانهاىکشور پهناور اسلامى استانداران مناسب جایگزین کند.
پىنوشت:
1- تاریخ سیاسى اسلام از تاریخ الرده، ص 2.
2- الفتوح، ج1، ص 51.
3- ابن ابى الحدید، ذیل خطبه 65.
4- سوره واقعه: 5.
5- نهج البلاغه، 129 - 242 - شرح نهجالبلاغه، ص 131 و ص 263.
6- الغدیر، ج3، ص 220. از مستدرک حاکم ج2، ص 136 - کشفالغمه، ج1، ص 105 - تاریخ بغداد ج2، ص 81 - شرح نهجالبلاغه ابنابى الحدید، ج13، ص 238 و 229 و باکمى تغییر از السیرهالحلبیه،ج1، ص 285.
در این رابطه روایات زیادى موجود استبه کتب ذیل رجوع کنید:
اسد الغابه، ص 16 - 18 - سیره ابن هشام، ج1، ص 25 - کشف الغمه،ج1، ص 131 - الکامل فى التاریخ، ج2، ص 57 - سنن ابن ماجه، ج1،ص 57.
7- بعد از نزول آیه «انذر عشیرتک الاقربین» پیامبر تمامنزدیکانش را جمع کرد و آنها را به اسلام دعوت کرد اما در آنمیان تنها على(ع)دعوت حضرت را پذیرفت پس رسول خدا فرمود «انهذا اخى و وصیى و خلیفتى فیکم فاسمعوا له و اطیعو» (الغدیر،ج1، ص 26 - 25 - 50 و ج2، ص 277 الى 289.
8- این خبر را علامه امینى در الغدیر، ج1، ص 13 - 14 از 110نفر از صحابه 81 نفر از تابعین و 360 نفر از دانشمندان اهل سنتنقل کرده است.
9- علامه امینى مضمون این حدیث را از بیش از 50 نفر از علماىاهل سنت نقل کرده. به کتاب فاطمهالزهرا، ص92 مراجعه شود).
10- دلائل زیادى وجود دارد که در دوران کوتاه زندگى فاطمهزهرا بعد از رسول خدا محور مبارزات سیاسى شیعه آن حضرت بوده والبته این به معنى امامت منصوب که على است نیست، بلکه شرائطخاص زمان و شخصیت ویژه بانوى بزرگ اسلام موجب شد که مامورمبارزات سیاسى باشد.
11- سلیم بن قیس، اسرار آل محمد، ص 64.
12- ابن ابى الحدید معتزلى، شرح نهجالبلاغه، ج1، ص 26،(20جلدى)، چاپ اسماعیلیان.
13- ابن ابى الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج1، ص 24، چاپاسماعیلیان.
14 الصحیح من سیرهالنبى - مناقب - بحار، ج19، ص 279، ص276،ص 291.
15- الامامه والسیاسه، ص 8 - شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید،ج6، باب 66، ص7.
16- ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ذیل خطبه 65، ج6، باب66، ص 4.
17- اسرار آل محمد(ص)، ص 43.
18- جاذبه و دافعه على(ع)، ص 108 - سیره ابن هشام، ج4، ص250.
19- تحلیلى از زندگى امام حسن مجتبى، ص 92 از فتوح ابن اعثم،ج4، ص 149 و شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید.
20- این ماجرا در جنگ احد اتفاق افتاد.
21- در سال سوم حکومتیزید.
22- واقعه حره که در سال دوم حکومتیزید به وقوع پیوست.
23- کشف الهاویه، ص 10 - ابن ابى الحدید، ج1، باب 25، ص 336- شرح نهجالبلاغه زمخشرى، در ربیع الابرار.
24- زندگانى امام حسن مجتبى، ص 97 - مروج الذهب، ج3، ص 454 -شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج5، ص 129 - قاموس الرجال، ج9،ص 20.
25- تحلیلى از زندگانى امام حسن(ع)، ص 101 - المصنف، ج11، ص201.
26- تاریخ طبرى(5 جلدى)، ج2، ص 237 - ارشاد مفید، ص 102 -ابن اثیر، الکامل فى التاریخ.
27- بروید که شما آزادید.
28- تاریخ طبرى (5 جلدى)، ج2، ص 237 - شرح نهج البلاغه، ابنابى الحدید، ج1، باب 5، ص 221.
29- تاریخ طبرى(5 جلدى)ج2، ص 237.
30- الکامل فى التاریخ، ابن اثیر، ج2، ص 11.
31- همان.