آرشیو

آرشیو شماره ها:
۴۷

چکیده

این جستار با بررسی انواع مفروض رابطه اخلاق و سیاست، مسأله تقلیل پذیری امر سیاسی به اخلاق کلاسیک را مورد بازبینی قرار می دهد. از این رو پس از کاویدن معرفت شناسی کلاسیک، به نقد پیش فرض های آن می پردازد. سپس به این نتیجه می رسد که هرچند اندیشه مدرن معرفت شناسی را دیگرگون ساخته است اما در رهانیدن اخلاق از پیش فرض های ناب گرایانه به جا مانده از دوران متافیزیکی ناکام مانده است. چراکه معرفت شناسی مدرن با تاریخی دانستن مفاهیم از جمله اخلاق و سیاست از ناب گرایی و اصول مطلق فاصله گرفته است. درحالی که اخلاق کلاسیک در جست وجوی امری ناب هم چنان به دنبال فهرستی از خوب و بدهای از پیش تعیین شده می گردد. در این میان ماکیاولی از اولین کسانی است که لزوم بازنگری در نظام ارزش ها و منطبق ساختن اخلاق با معرفت شناسی مدرن را تشخیص داد. وی ادعا می کند که اخلاق جدید، نه تنها قابل فروکاستن به چند اصل ازپیش موجود نیست، بلکه به عنوان یک برساخت تاریخی، خودش را در موقعیت های مختلف بازتولید می کند. در واقع دستیابی به این اخلاق جدید، در سایه پذیرش شر و سازگاری با طبع زمانه ممکن می گردد. به این ترتیب سیاست نیز فرصتی می یابد تا به هدف اصلی خود یعنی کمینه کردن خشونت بپردازد. پژوهش حاضر ایده «اخلاق در سیاست» را به عنوان اخلاق خاص سیاست ورزی مدرن معرفی می کند.

تبلیغات