آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

علم اخلاق مجموعه اصولى معیارى و سنجشى است که شایسته است رفتار انسانها مطابق آن‏ها صورت گیرد و به عبارت دیگر: اصول اخلاقى راه رفتار پسندیده و هدفها و انگیزه‏ها را توضیح و ترسیم مى‏نماید. (1)
از اینرو علم اخلاق و به دو بخش اصلى و بنیانى تقسیم مى‏گردد و هرکدام از آن دو آثار و ویژگیهائى دارد که آن دیگرى فاقد آن است.
بخش اول: این که انسانها از نظر اخلاقى چه تکالیفى دارند و چه وظائفى خواه مادى یا معنوى، اجتماعى یا فردى و خا نوادگى و غیر آن در رابطه با سایر انسانها عهده‏دار است و باید انجام دهند و چه چیزهائى را نباید انجام دهند؟
بخش دوم: این که این تکالیف و وظائف را براى چه مقصودى باید انجام دهد یا ندهد؟ و هدف و غایت این وظائف و تکالیف چیست؟
بخش اول در اصطلاح علماء علم اخلاق، اخلاق عملى و بخش دوم را اخلاق نظرى و یا فلسفه اخلاق مى‏نامند.
پس فلسفه اخلاق عین علم اخلاق نیست گرچه با آن در رابطه نزدیکى قرار دارد زیرا علم اخلاق عام بوده، شامل هر دو بخش مى‏گردد پس نسبت‏بین آن دو نسبت میان عام و خاص است و فلسفه اخلاق یک بخشى از آن محسوب مى‏گردد.
و به عبارت دقیق‏تر مى‏توان گفت نسبت فلسفه اخلاق (یعنى اخلاق نظرى) و اخلاق عملى نسبت میان مبادى و غایت محسوب مى‏گردد از اینرو لازم است قبل از هر چیز از اخلاق نظرى بحث نمود زیرا باید ابتداء غایت را شناخت‏سپس راه‏هاى وصول به آن را مورد بررسى قرار داد. (2)
فلسفه اخلاق از جهت رده‏بندى علوم، داخل در فلسفه نظرى مى‏باشد و فلسفه نظرى عبارت است از برداشت کلى از جهان و رابطه ذهن با خارج و داراى پنج جزء است:
1 - فلسفه اولى.
2 - منطق.
3 - زیبائى شناسى.
4 - علم النفس.
5 - علم اخلاق.
پس هر حکم و اثر و یا ویژگى که فلسفه (به عنوان پدر) دارد در اجزاء آن (به عنوان فرزند) از جمله علم اخلاق و در نتیجه فلسفه اخلاق نیز جارى و سارى است.
در نتیجه علم اخلاق و به دنبال آن دو بخش اخلاق عملى و نظرى (و فلسفه اخلاق) رابطه نزدیکى با فعل و عمل و وظیفه و تکلیف انسانها وجود دارد و علم اخلاق در زمینه فعل و عمل انسانى متجلى مى‏گردد.
تحقیق و بررسى طبیعى و علمى در مورد علم اخلاق و یافتن آثار و ویژگیهاى آن در مقایسه با سایر علوم ما را رهنمون مى‏گردد به این که افعال انسانها را از جهات گوناگون مورد مداقه قرار دهیم.
اقسام افعال انسانها
به طور کلى ما مى‏دانیم که افعال انسانها به یک نسق نیست، افعال انسانها سه‏گونه‏اند:
1 - افعال اخلاقى.
2 - افعال طبیعى.
3 - افعال عادى.
نمونه‏هاى عملى و توضیح این سه قسم و موارد آن براى همه ما تا حدودى روشن و واضح است و نیاز به تفصیل زیاد ندارد.
آرى بیان آثار و ویژگى هر یک از اقسام سه‏گانه بالا و بیان فرق بین آنها نیاز به توضیح دارد به این ترتیب که عمل اخلاقى قابل ستایش و تحسین هستند برخلاف عمل عادى بشرى. پس انسانها براى اعمال اخلاقى، ارزش قائل بوده و افعال اخلاقى مثل احسان به مستمندان و محبت‏به غیر و غیر اینها از افعال اخلاقى در وجدان بشرى ارزشمند از نوع ارزشمندى یک کارگر در برابر کارش مثلا نیست زیرا این ارزش، ارزش مادى و سبب استحقاق مبلغى پول یا کالا در مقابل کار کارگر مثلا نیست و ارزش کار اخلاقى فوق این ارزشها بوده، با پول و کالاى مادى قابل مقایسه نمى‏باشد مثل شهادت در راه خدا و نقد جان باختن براى احیاء دین محمدى‏صلى الله علیه وآله از قبیل ارزش مادى نیست، بلکه ارزش معنوى دارد.
حال این سؤال اساسى و منطقى در اینجا مطرح مى‏گردد که پس توجیه این ارزشها چگونه است؟ یعنى با چه فلسفه و یا با چه مکتبى و معیارى (انسانى، دینى یا عقلى و وجدانى) مى‏توانیم این ارزشها را توجیه کنیم؟
قبل از این که پاسخ این سؤال را بررسى کنیم، ناچار باید نمونه‏ها و مثالهائى براى اثبات اخلاقى بودن برخى از افعال و کارهاى انسان‏ها را در اینجا ذکر نمائیم.
الف - عفو و گذشت در انسانها یکى ازاعمال و افعال قابل ستایش و تحسین مى‏باشد یعنى انسانى فرض کنیم که به گردن دیگرى حقى دارد مثلا او را آزرده باشد و یا طلبى از او داشته باشد در این هنگام او مى‏تواند از حق خود نگذرد و مى‏تواند از حق خود بگذرد و او را عفو نماید.
و لذا در دین اسلام و قوانین آن مى‏بینیم که عفو را یکى از صفات حمیده و پسندیده انسانها در رابطه با دیگران به حساب آورده است چنانکه از رسول خداصلى الله علیه وآله چنین نقل شده است:
«ثلاث من مکارم الاخلاق‏» : یصل من قطعک و تعطی من حرمک و تعفو ممن ظلمک‏». (3)
یعنى: سه چیز از اخلاق بزرگوارانه است: یکى اینکه با کسى که با توقطع رابطه کرده است، بپیوندى و به آن که ترا محروم ساخته ببخشى و کسى را که به تو ظلم کرده است، عفو نمائى.
ب - حق‏شناسى و وفادارى یعنى در مقابل احسان کسى به این نحو که او را تا آخر عمر فراموش نکردن و نیکى او را قدردانى نمودن یکى از افعال اخلاقى نیکو و پسندیده انسانى است.
در قرآن مجید در سوره «الرحمن‏» آیه 60 مى‏فرماید:
هل جزاء الاحسان الا الاحسان یعنى آیا جزاى نیکى جز نیکى است؟
پس نیکى در مقابل نیکى یک اصل اخلاقى فطرى است که قرآن آن را یادآور مى‏شود.
ج - ترحم به حیوانات حتى حیواناتى که پلید هستند و آن پلیدى منافاتى با ترحم به آنها ندارد مثلا سگ به جهت داشتن میکرب در لعاب دهانش یا در همه بدنش و یا به جهات دیگرى مى‏گوئیم که پلید است، باید از آن اجتناب نمود این، منافات ندارد به این که این حیوان قابل ترحم است پس ترحم به حیوان گرسته و یا تشنه جزء افعال اخلاقى انسانها محسوب مى‏شود.
مردى از بیابانى مى‏گذشت‏سگى را دید که از شدت تشنگى زبانش را به خاکهاى نمناک مى‏مالد در آنجا چاه آبى بود مرد کفش خود را به دستار شالى بست و آن را فرستاد به ته چاه و از آن آب کشید و بعد با دست‏خودش آب به این حیوان داد و او را سیراب و از مرگ حتمى نجات داد وحى به پیامبر زمانش رسید که خدا کار این انسان را پاداش مى‏دهد و این عمل نزد خداوند داراى ارزش و بها است (شکرالله له و ادخله الجنة) خداوند از عمل نیک این مرد قدردانى نمود و او را به پاس این عمل اخلاقى و پسندیده به بهشت‏برد.
سعدى در در کتاب بوستان در توضیح این حدیث‏شریف اشعارى سروده است که مى‏گوید:
یکى در بیابان سگى تشنه یافت برون از رمق در حیاتش نیافت کله دلو کرد آن پسندیده کیش چه حبل اندر آن بست دستار خویش به خدمت میان بست و بازو گشاد که داور گناهان او عفو کرد
نتیجه این حدیث و حاصل آن این است که این عمل، عمل اخلاقى بوده، نزد خداوند و خلق ارزش دارد از این جهت در دعاى مکارم‏الاخلاق که یکى از دعاهاى صحیفه سجادیه (4) است اینگونه از پیامبر نقل کرده مى‏فرماید:
«بعثت لاتمم مکارم الاخلاق‏» (5) و به روایت دیگر شیعى: «علیکم بمکارم الاخلاق فان ربی بعثنی بها» یعنى من مبعوث گشتم که اصول اخلاقى را براى جامعه انسانها تتمیم و تکمیل نمایم و بر شما است که این اصول اخلاقى را عمل نمائید زیرا پروردگار من مرا براساس این اصول گرانقدر مبعوث گردانید.
سپس امام سجادعلیه السلام به دنبال این روایات جملاتى بسیار لطیف که مى‏تواند شاهد گویاى اخلاقى بودن برخى از افعال باشد مى‏فرماید: «اللهم صل على محمد و آله و سددنی لان اعارض من غشنی بالنصح و اجزى من هجرنی بالبر و اثیب من حرمنی بالبذل و اکافى من قطعنی بالصلة‏» یعنى پروردگارا درود بفرست‏بر پیامبر و خاندانش و به من توفیق بده که با آن کسانى را که مرا ترک کردند با آنها مقابله به مثل نکنم، بلکه با بر و نیکى با آنها مقابله نمایم و پاداش نیکو دهم آنکه مرا محروم کرد و مکافات ندهم هرکس را که با من قطع رابطه مى‏کند ارحام و دوستانى که قطع صله رحم یا قطع صله مودت مى‏کنند، به اینکه رابطه را با آنها برقرار کنم آنها مى‏برند و من پیوند کنم! مکافات من این باشد که آنها این رابطه را مى‏برند و من در مقابل وصل کنم آنها فصل مى‏کند و من وصل کنم...
آیا این نوع دعاها و درخواستها از پروردگار حکایت از حد اعلاى محبت‏به خلق و احسان به غیر نمى‏نماید؟ آیا این امور ارزش دارد یا نه؟ قطعا ارزش دارد و ارزش آن مادى نیست، بلکه معنوى است.
در تواریخ معتبر اسلامى نقل شده است که روزى مالک اشتر از بازار کوفه مى‏گذشت فردى از بازاریان که مالک اشتر را نمى‏شناخت کیسه زباله‏اى به سر و صورت مالک انداخت مالک اعتنائى نکرد و شخص دیگرى که نظاره‏گر این جریان بود، به آن مرد گفت: آیا شناختى کى بود که کیسه زباله را تو به سر و صورت او انداختى؟ گفت: نشناختم گفت: او مالک اشتر نخعى بود فرمانده کل سپاه على‏علیه السلام بدنش به لرزه افتاد و گفت: قبل از اینکه او تصمیمى درباره تو بگیرد از او عذرخواهى کن به عقبش رفت، دید داخل مسجد شد شروع به نماز کرد، دو رکعت نماز خواند صبر کرد تا سلام داد پس سلام داده افتاد به التماس مالک گفت‏به خدا قسم نمى‏خواستم به مسجد بیایم مسجد نیامدم جز اینکه دو رکعت نماز بخوانم و بعد درباره تو دعا کنم که خداوند از گناه تو بگذرد و ترا هدایت نماید.
ادامه دارد
پى‏نوشتها:
1) فلسفه اخلاق، ص 15..
2) فلسفه اخلاق از دیدگاه قرآن...ص 16..
3) تحف العقول، درباب مواعظ النبى و حکمه..
4) صحیفه سجادیه کتابى است جامع و دعاهائى با مضامین بسیار عالى و لطیف در موضوعات مختلف رابطه انسانها با یکدیگر و رابطه انسانها با خالق خویش. این مجموعه دعاهاى پرمحتوا منسوب به امام على بن الحسین‏علیه السلام معروف به زین‏العابدین، امام چهارم شیعیان است که از صدر اسلام مورد توجه علماء و بزرگان بوده، بعد از قرآن تنها مجموعه‏اى است که از اواخر قرن اول و اوائل قرن دوم هجرى به صورت تالیف و تصنیف باقى مانده است و پس از قرآن قدیمى‏ترین کتاب شیعى که از اول به صورت تالیف کتابى به وجود آمده واکنون در دست ما است همان صحیفه سجادیه است که جناب زید بن على بن الحسین‏علیه السلام وقتى که در جنگ با امویان در بیابان معروف به «فخ‏» نزدیک شهر مکه شهید گردید، همین کتاب همراهش بود و آن را به کسى سپرد و از آن دو نسخه موجود بوده است.
5) سفینة‏البحار، ج‏1، ص 411 - محجة‏البیضاء، ج‏4، ص 121 - علم‏الیقین، ص 439.

تبلیغات