عدل الهی و علم و اراده پیشین خدا
حوزههای تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
از شبهاتى که در مورد عدل الهى اززمانهاى دیرینه مطرح مىباشد، مساله علم و اراده پیشین الهى نسبتبه افعال بندگان است و اشکال چنین تقریر مىشود:
«علم خدا از ازل، بر تحقق کلیه حوادث و رخدادهائى که در جهان واقع مىشود، تعلق گرفته است. او از ازل مىدانست که فلان پدیده و یا رویداد در کدام روز و در چه شرائطى جامه هستى مىپوشد. با وجود چنین علم پیشین و خطاناپذیر، تحقق پدیده و یا کار انسان رنگ قطعى به خود گرفته و انسان از انجام کار ناچار و ناگزیر مىشود، و ترک آن براى او ممکن نمىباشد، زیرا اندیشه امکان ترک، ملازم با این است که علم خدا صحیح و پابرجا نبوده و آمیخته با جهل باشد، درحالى که خدا بر همه چیز از ازل آگاه، و دانش او خطاپذیر نیست.
این شبهه تازگى نداشته و از زمانهاى دیرینه دستاویز گروهى بوده که در پوشش جبر، خواهان آزادى عمل، و با ترویج چنین فکر، طرفدار انحلال اخلاقى بودند و دو بیت منسوب به خیام بیانگر این شبهه است:
من مى خورم و هرکه چون من اهل بود مى خوردن به نزد او سهل بود
مى خوردن من حق ز ازل مىدانست گر مى نخورم علم خدا جهل بود
حتى این شبهه اختصاص به گروهى که افعال خدا را مخلوق مستقیم خدا مىدانند ندارد، بلکه دامنگیر گروه مخالف نیز مىباشد حتى آنها که فعل انسان را مخلوق خود انسان مىدانند، با چنین شبهه روبهرو هستند. شارح مواقف بر این نکته توجه پیدا کرده چنین مىنویسد:
«آنچه را خدا مىداند که بندگان او انجام نخواهند داد، انجام آن براى آنها محال است، زیرا در غیر این صورت علم او واقعنما، نخواهد بود و آنچه از اعمال آنها که علم به تحقق آن دارد انجام آن براى آنها، واجب و حتمى بوده و ترک آن محال باشد و در غیر این صورت علم خدا به جهل منقلب خواهد بود در این صورت افعال انسانها پیوسته میان دو حالت دور مىزند:
1- ممتنع و محال.
2- واجب و حتمى.
چیزى که از دائره امتناع و وجوب بیرون نباشد، فعل اختیارى نخواهد بود درنتیجه چیزى که دامنگیر قائلان به «خلق اعمال» شده بود، دامنگیر مخالفان این اصل نیز خواهد بود، هرچند نه از جهتخلقت اعمال، بلکه از جهت علم پیشین خدا که به افعال انسان رنگ امتناع یا وجوب مىبخشد (1) .
این شبهه در نظر فخر رازى به اندازهاى استوار و پابرجا مىباشد که مىگوید:
«اگر همه خردمندان جهان دور هم گرد آیند، نمىتوانند بر این استدلال خرده بگیرند مگر این که مذهب هشام بن حکم شیعى را برگزینند که وى منکر علم پیشین خدا مىباشد» (2) .
این شبهه اختصاص به علم الهى ندارد، بلکه در مورد اراده خدا نیز حاکم است; زیرا آنچه که در جهان تحقق مىپذیرد، خارج از قلمرو اراده خدا نیست.
در این موقع شبهه چنین تقریر مىشود:
«چیزى در جهان آفرینش، بدون اراده خدا صورت نمىپذیرد و آنچه در جهان رخ مىدهد از قلمرو اراده او بیرون نیست، و در نتیجه پدیدهها و رخدادها (و از آن جمله افعال انسان) مراد خدا بوده و اراده ازلى بر تحقق آنها تعلق گرفته است و ناگفته پیداست که تحقق مراد پس از تعلق اراده امر قطعى و الزامى است و نتیجه این اصل این مىشود که فعل انسان به صورت یک رخداد مراد خدا بوده و تحقق آن در ظرف خود ضرورى و واجب مىباشد و ضرورت و وجوب با اختیار سازگار نیست» (3) .
ولى خوشبختانه پاسخ هر دو شبهه یکى است و آن آگاهى از کیفیت تعلق علم و یا اراده الهى بر صدور فعل از انسان است.
اینک ما به پاسخ شبهه به صورت موجز مىپردازیم و تفصیل آن را به کتابهاى کلامى موکول مىکنیم و پاسخ را در مورد علم پیاده مىکنیم. بعدا پیرامون تعلق اراده خدا بر افعال انسان نیز سخن مىگوییم.
پاسخ از شبهه
درست است که علم خدا بر این تعلق گرفته که فعلى از انسانى در روز و مکان مشخصى سر بزند. ولى باید دید متعلق علم او چیست؟ در اینجا دو احتمال وجود دارد:
1- علم او تعلق گرفته است که فعلى از انسان به هر صورتى شده، سر بزند. خواه اضطرارى، و خواه اختیارى.
2- علم او تعلق گرفته است که فعلى از انسان بهطور آزادانه و به صورت اختیار صادر گردد.
محور اشکال احتمال نخستین است، درحالى که در احتمال دوم نه تنها اشکالى متوجه نیست، بلکه علم خدا مؤید اختیارى بودن فعل است.
توضیح این که: فعل انسان را به دو قسم مىتوان تقسیم نمود:
اول: افعالى که از او به صورت اضطرارى و ناخواسته سر مىزند مانند گردش خون در عروق و ضربان قلب و تحلیل غذا در دستگاه هاضمه.
دوم: افعالى که از روى اراده و اختیار از او سر مىزند به گونهاى که بخواهد انجام مىدهد و نخواهد انجام نمىدهد.
با توجه به این تقسیم، باید دید متعلق علم خدا چیست؟ ، آیا علم او بر اصل صدور فعل تعلق گرفته یا دانش او علاوه بر صدور فعل، بر حدود فعل و صدور آن از فاعل با ویژگى خاصى نیز تعلق گرفته است.
اگر تعلق علم او به صورت نخستباشد، اشکال موجه خواهد بود، ولى اگر علم او بر صدور هر فعل باویژگیهاى موجود در فاعل تعلق بگیرد، در این صورت علم خدا مؤکد اختیارى بودن فعل خواهد بود.
و از آنجا که علم خدا، علم واقعنما است، طبعا احتمال دوم متعین است. بنابراین تقسیم، رشته نخست از افعال باید از فاعل ناخواسته سر بزند، و قسم دوم از روى اختیار، و اگر صدور فعل در هر دو مورد برخلاف فرض یاد شده باشد، علم خدا واقعنما نخواهد نمود.
خوشبختانه حکیمان و بزرگان فن کلام و فلسفه، فخر رازى را خلع سلاح کرده به شبهه او پاسخ روشن دادهاند که عصاره آن همان بود که یادآور شدیم.
در اینجا سخنى را که حکیم سبزوارى بیان کرده است و عصاره آن در اسفار صدرالمتالهین (4) نیز موجود است، یادآور مىشویم. وى مىگوید:
«خدا نه تنها از صدور فعل از انسان آگاه است، بلکه ازمبادى و مقدمات دور و نزدیک آن نیز آگاه مىباشد، و یکى از مقدمات و اسباب فعل توانائى و انتخاب انسان است. تا آنجا که مىگوید: اختیار براى انسان یک امر ضرورى و حتمى است و اگر صدور افعال او به مرز ضرورت و لزوم مىرسد، این ضرورت از قدرت و اختیار وى نشات گرفته و هرگز با اختیار او منافات ندارد.
وى سپس به یک بیان عرفانى پرداخته و حاصل آن این است که انسان مظهر اسماء و صفات خداى قادر و مختار بالذات است، پس چگونه مىشود مظهر او، فاعل مجبور باشد (5) .
تا اینجا بیان شبهه و نقد آن از دریچه تعلق علم الهى به افعال بشر به پایان رسید. اکنون شبهه را از نظر دیگر مطرح مىکنیم و آن تعلق اراده خدا به آنچه از جهان امکانى رخ مىدهد.
عدل الهى و اراده گسترده او
در گذشته خود شبهه و نحوه تعارض آن با عدل الهى بیان گردید. اینک به تحلیل آن مىپردازیم:
نخستباید دید اراده الهى تنها بر صدور فعل از موجودات طبیعى تعلق مىگیرد یا اراده او گسترده است و تمام آنچه که در جهان امکانى روى دهد، حتى افعال انسان، متعلق اراده اوست.
مسلما نظر دوم مقتضاى برهان عقل و آیات و روایات است; زیرا با توجه به توحید افعالى و این که در جهان، خالق مستقلى جز او نیست و نیز با توجه به وابستگى جهان امکانى به ذات، حق چاره جز گستردگى اراده او چیز دیگرى نیست.
و به دیگر سخن: به مقتضاى اصل نخست این است: هیچ پدیده از قلم آفرینش و خلقتخدا بیرون نیست و با توجه به اصل دوم: فقر و نیاز سراسر جهان هستى را فراگرفته، چاره جز تعلق ممکن به واجب چیزى نیست. (با توجه به این دو اصل) نمىتوان فعل انسان را از گستره اراده خدا بیرون دانست.
قرآن نیز این برهان عقلى را تایید مىکند و در دو مورد چنین مىفرماید: «و ما تشاؤون الا ان یشاء الله رب العالمین» (تکویر: 29) و (انسان: 30) ..
نمىتوانید چیزى را اراده کنید مگر این که پروردگار جهانیان آن را بخواهد.
در آیه سوم مىفرماید: «و ما کان لنفس ان تؤمن الا باذن الله...» (یونس: 100) .
هیچ انسانى ممکن نیستبدون خواستخدا ایمان بیاورد» .
در آیه چهارم مىفرماید: «ما قطعتم من لینة او ترکتموها قائمة على اصولها فباذن الله و لیخزى الفاسقین» (حشر: 5) .
«هر نخلى را بریدید و یا آن را بر ریشههاى خود رها کردید، همگى به اذن خداوند بوده است.» مجموع این آیات حاکى از اصل کلى در نظام آفرینش است و آن این که تمام رخدادهاى جهان دور از قلمرو اراده او نیست.
و به قول فردوسى:
اگر تیغ عالم بجنبد ز جاى نبرد رگى تا نخواهد خداى
از روایات پیشوایان معصوم نیز گستردگى اراده او نسبتبه موجودات امکانى استفاده مىشود. اینک برخى را یادآور مىشویم:
1- از آنجا که اندیشه محدودیت اراده خدا و بیرون بودن کارهاى اختیارى انسان از قلمرو اراده الهى به معناى محدود کردن قدرت و سلطنتخدا در نظام هستى است; رسول خدا صلى الله علیه وآله در رد این اندیشه مىفرماید:
«من زعم ان الخیر و الشر بغیر مشیئةالله فقد اخرجالله من سلطانه» (6) .
«آن کسى که مىاندیشد که خیر و شر بدون خواست و مشیتخدا تحقق مىیابد پس خدا را از قدرت نامحدود و حکمرانى مطلق بیرون کرده است» .
2- در حدیث دیگرى امام صادق علیه السلام نادرستى اندیشه کسانى که کارهاى اراده انسان را از قلمرو اراده خدا بیرون مىدانند، چنین بیان کردهاند:
«والله اعز من ان یکون فی سلطانه ما لا یرید» (7) .
خداوند عزیزتر و تواناتر از آن است که در قلمرو حکمرانى (نامحدود) او چیزى که اراده او به آن تعلق نگرفته است، صورت پذیرد.
3- در حدیث قدسى چنین روایتشده است:
«یابن آدم بمشیئتى کنت الذى تشاء لنفسک ما تشاء و بارادتى کنت انت الذى ترید لنفسک ما ترید» (8) .
«اى انسان به مشیت و اراده من کارهاى مورد خواستخود را اراده مىکنى» .
4- امام باقر علیه السلام فرمودند:
هیچ پدیدهاى در آسمان و یا زمین قدم به هستى نمىگذارد، مگر از رهگذر این امور هفتگانه:
1- مشیت; 2- اراده; 3- قدر; 4- قضاء; 5- اذن; 6- کتاب; 7- اجل.
آنگاه فرمود: فمن زعم انه یقدر على نقض واحده منهن فقد کفر» (9) .
«کسى که گمان مىکند مىتواند یکى از آنها را در پیدایش پدیدهاى حذف نماید، طریق کفر را پیموده است» .
مساله گستردگى اراده خدا مورد تصدیق عقل و نقل است، ولى برداشت جبر از این اصل کاملا نااستوار مىباشد و پاسخ ما در این مورد همان پاسخى است که در مورد علم گسترده و پیشین خدا یادآور شدیم، زیرا درست است که افعال بشر به عنوان پدیدههاى امکانى متعلق قدرت و اراده خدا مىباشد، و درست است که متعلق اراده تکوینى حتما تحقق مىپذیرد، ولى باید دید اراده او به چه چیز تعلق گرفته است. هرگاه بگوییم اراده خدا بر صدور فعل از انسان بدون قید و شرط (اختیار و آزادى) تعلق گرفته است در این صورت وجود چنین اراده گسترده، مایه جبر خواهد بود. ولى اگر بگوییم اراده او بر صدور فعلى از انسان با خصوصیات و ویژگىهائى که فاعل دارا است تعلق گرفته است، در چنین صورت تعلق این اراده نه تنها مایه جبر نیست، بلکه پشتوانه اختیار است، زیرا: اراده او تعلق گرفته است که آتش بدون اختیار بسوزاند و انسان از روى اختیار و آزادى کارى را صورت دهد و اگر انسان با چنین قیدى مبدا فعل شد، مراد خدا تحقق پذیرفته است. و اما اگر او بدون این قید مبدا فعل گردد، در این صورت مراد وى جامه هستى نپوشیده است.
در کتابهاى کلامى بحثهاى فراوانى درباره واقعیت اراده خدا هست و آن این که اراده صفت ذات خداستبا صفت فعل، آنگاه در مورد اشکال یاد شده جوابهاى مختلف و گوناگونى گفتهاند که مجال بازگوئى آنها نیست (10) .
توضیح مفاد سه آیه
لازم استبه توضیح برخى از آیات (که در نظر نخست، با آیات پیشین که حاکى از گستردگى اراده خدا منافات دارد) بپردازیم. اینک متن و ترجمه آیات آنگاه تحلیل آنها.
1- «...و ما الله یرید ظلما للعباد» (غافر: 31) «خدا بر بندگان خود اراده ظلم نمىکند» .
2- «...و لا یرضى لعباده الکفر...» (زمر: 7) «و خداوند بر کفر بندگان خود راضى نمىباشد» .
3- «...والله لا یحب الفساد» (بقره: 205) «خداوند تباهى وگناه را دوست ندارد.
درباره آیه نخستیادآور مىشویم: این آیه ارتباطى به بحث ما (افعال بندگان خارج از قلمرو اراده خدا نیست) ندارد، و آیه در باره افعال خدا سخن مىگوید، نه افعال انسان و هرگز در این صدد نیست که ظلمى را که بندهاى بر بنده انجام مىدهد، اراده مىکند یا نه.
و ما آیات مربوط به این جمله را مطرح مىکنیم، آنگاه به توضیح آیه مىپردازیم. خدا از قول آل فرعون چنین نقل مىکند:
«و قال الذى آمن یا قوم انى اخاف علیکم مثل یوم الاحزاب. مثل داب قوم نوح و عاد و ثمود والذین من بعدهم و ما الله یرید ظلما للعباد» (غافر: 30- 31) .
«آن مرد با ایمان گفت اى قوم من، من بر شما از روزى همانند روز (عذاب) اقوام پیشین بیمناکم. و از سرنوشت، چون سرنوشت قوم نوح و عاد و ثمود و کسانى که بعد از آنان بودهاند مىترسم، خداوند ظلم و ستمى بر بندگانش نمىخواهد» .
بررسى این آیات و همچنین آیاتى که پس از آنها آمدهاند، حاکى است که مؤمن آل فرعون با این جمله هدف دیگرى را تعقیب مىکند و آن این که هلاک اقوام مانند قوم نوح و عاد و ثمود و آنان که پشتسر آنها آمدهاند و هلاک شدندهاند نتیجه و واکنش عمل آنان بوده است و هرگز خدا با این عمل بر آنها ستم نکرد.
بنابراین اگر شما هم به نداى موسى لبیک نگفتید گرفتار همان عکسالعمل خواهید بود و چنین سرنوشت و کیفر دادن عین عدل و داد بوده و برخاسته از ظلم و ستم نخواهد بود.
بنابراین آیه ناظر به تبین کیفرهاى الهى است و مسلما خدا در کیفر دادن عادل و دادگر ا ست و این مطلب ارتباطى به مساله کلامى ندارد.
و اما دو آیه دیگر نیز از موضوع بحث ما بیرون است، زیرا در آنها راضى نبودن خدا نسبتبه کفر و فساد مطرح است نه اراده تکوینى و این مطلب در برخى ازروایات پیشوایان معصوم وارد شده است. در برخى از روایات آمده که اراده و مشیت و رضا و خرسندى از نظر گسترش متعلق متفاوت مىباشند و متعلق اراده او گسترده، درحالى که متعلق رضا و خرسندى او به آن گستردگى نیست و دلیل این تفصیل روشن است، زیرا به حکم این که در جهان خالق اصیل و موحد مستقل جز خدا نیست. کفر کافران نمىتواند دور از قلمرو اراده او باشد، اما در عین حال او دوستدار کفر انسانها نیست. اینک ضمن دو روایت:
1- فضیل بن یسار مىگوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم مىفرمود: «شاء و اراد و لم یحب و لم یرضى لا یکون شى الا بعلمه و اراد مثل ذلک و لم یحب ان یقال له ثالث ثلاثة و لم یرض لعباده الکفر» (11) .
«خداوند (برخى از کارها را) اراده کرده ولى آن را دوست نداشته و از آن راضى نیست آنگاه فرمود: اراده خدا مانند علم او گسترده است و به همه چیز تعلق دارد ولى عقیده تثلیث را دوست ندارد و از کفر کافران راضى نیست» .
2- ا بو بصیر مىگوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: شاء لهم الکفر و اراد؟
فقال: نعم.
قلت: فاحب ذلک و رضى، فقال: لا.
قلت: شاء و اراد ما لم یحب و ما لم یرض، قال: هکذا خرج الینا (12) .
آیا خدا کفر کافران را اراده کرده است؟
فرمود: آرى.
گفتم: آیا آن را دوست داشته و از آن راضى است؟
فرمود: خیر.
گفتم: پس خدا کارهائى را اراده کرده ولى آنها را دوست نداشته و از آنها راضى نیست.
فرمود: این مطلب به همین صورت از عالم غیب به ما رسیده است.
پىنوشتها:
1) شرح مواقف: ج8، ص 154 این استدلال را تفتازانى در شرح مقاصد: ج2، ص 130 و فاضل قوشچى در شرح تجرید، ص 335 در مبحث علم و ص 444 در مبحث افعال خدا، و علامه حلى در کشفالمراد، ط صیدا، ص 189 نیز نقل نمودهاند.
2) شرح مواقف: ج8، ص 155 آنچه که رازى به هشام نسبت داده است، عارى از حقیقت است.
3) شرح مواقف: ج8، ص 156.
4) اسفار: ج6، ص 385.
5) شرح منظومه، ص 176.
6) بحارالانوار: ابواب عدل، باب1، حدیث 85.
7) بحارالانوار، ابواب عدل، باب 1، حدیث 64.
8) توحید صدوق، باب 55، حدیث 6 و 10 و 13.
9) بحارالانوار: ج5، ص 12 باب قضاء و قدر، حدیث 65.
10) علاقمندان مىتوانند به بحثهاى اینجانب در کتابهاى: جبر و اختیار نگارش جناب آقاى على ربانى دامتبرکاته مراجعه کنند، در این کتاب مساله اراده خدا و پاسخهاى حکیمان و متکلمان که در این مورد گفتهاند به صورت گسترده مورد بحث واقع شده است.
11) توحید صدوق، باب مشیت و اراده، ص 339 حدیث 9.
12) بحارالانوار: ج5، ص 121 باب قضاء و قدر، حدیث 66.
«علم خدا از ازل، بر تحقق کلیه حوادث و رخدادهائى که در جهان واقع مىشود، تعلق گرفته است. او از ازل مىدانست که فلان پدیده و یا رویداد در کدام روز و در چه شرائطى جامه هستى مىپوشد. با وجود چنین علم پیشین و خطاناپذیر، تحقق پدیده و یا کار انسان رنگ قطعى به خود گرفته و انسان از انجام کار ناچار و ناگزیر مىشود، و ترک آن براى او ممکن نمىباشد، زیرا اندیشه امکان ترک، ملازم با این است که علم خدا صحیح و پابرجا نبوده و آمیخته با جهل باشد، درحالى که خدا بر همه چیز از ازل آگاه، و دانش او خطاپذیر نیست.
این شبهه تازگى نداشته و از زمانهاى دیرینه دستاویز گروهى بوده که در پوشش جبر، خواهان آزادى عمل، و با ترویج چنین فکر، طرفدار انحلال اخلاقى بودند و دو بیت منسوب به خیام بیانگر این شبهه است:
من مى خورم و هرکه چون من اهل بود مى خوردن به نزد او سهل بود
مى خوردن من حق ز ازل مىدانست گر مى نخورم علم خدا جهل بود
حتى این شبهه اختصاص به گروهى که افعال خدا را مخلوق مستقیم خدا مىدانند ندارد، بلکه دامنگیر گروه مخالف نیز مىباشد حتى آنها که فعل انسان را مخلوق خود انسان مىدانند، با چنین شبهه روبهرو هستند. شارح مواقف بر این نکته توجه پیدا کرده چنین مىنویسد:
«آنچه را خدا مىداند که بندگان او انجام نخواهند داد، انجام آن براى آنها محال است، زیرا در غیر این صورت علم او واقعنما، نخواهد بود و آنچه از اعمال آنها که علم به تحقق آن دارد انجام آن براى آنها، واجب و حتمى بوده و ترک آن محال باشد و در غیر این صورت علم خدا به جهل منقلب خواهد بود در این صورت افعال انسانها پیوسته میان دو حالت دور مىزند:
1- ممتنع و محال.
2- واجب و حتمى.
چیزى که از دائره امتناع و وجوب بیرون نباشد، فعل اختیارى نخواهد بود درنتیجه چیزى که دامنگیر قائلان به «خلق اعمال» شده بود، دامنگیر مخالفان این اصل نیز خواهد بود، هرچند نه از جهتخلقت اعمال، بلکه از جهت علم پیشین خدا که به افعال انسان رنگ امتناع یا وجوب مىبخشد (1) .
این شبهه در نظر فخر رازى به اندازهاى استوار و پابرجا مىباشد که مىگوید:
«اگر همه خردمندان جهان دور هم گرد آیند، نمىتوانند بر این استدلال خرده بگیرند مگر این که مذهب هشام بن حکم شیعى را برگزینند که وى منکر علم پیشین خدا مىباشد» (2) .
این شبهه اختصاص به علم الهى ندارد، بلکه در مورد اراده خدا نیز حاکم است; زیرا آنچه که در جهان تحقق مىپذیرد، خارج از قلمرو اراده خدا نیست.
در این موقع شبهه چنین تقریر مىشود:
«چیزى در جهان آفرینش، بدون اراده خدا صورت نمىپذیرد و آنچه در جهان رخ مىدهد از قلمرو اراده او بیرون نیست، و در نتیجه پدیدهها و رخدادها (و از آن جمله افعال انسان) مراد خدا بوده و اراده ازلى بر تحقق آنها تعلق گرفته است و ناگفته پیداست که تحقق مراد پس از تعلق اراده امر قطعى و الزامى است و نتیجه این اصل این مىشود که فعل انسان به صورت یک رخداد مراد خدا بوده و تحقق آن در ظرف خود ضرورى و واجب مىباشد و ضرورت و وجوب با اختیار سازگار نیست» (3) .
ولى خوشبختانه پاسخ هر دو شبهه یکى است و آن آگاهى از کیفیت تعلق علم و یا اراده الهى بر صدور فعل از انسان است.
اینک ما به پاسخ شبهه به صورت موجز مىپردازیم و تفصیل آن را به کتابهاى کلامى موکول مىکنیم و پاسخ را در مورد علم پیاده مىکنیم. بعدا پیرامون تعلق اراده خدا بر افعال انسان نیز سخن مىگوییم.
پاسخ از شبهه
درست است که علم خدا بر این تعلق گرفته که فعلى از انسانى در روز و مکان مشخصى سر بزند. ولى باید دید متعلق علم او چیست؟ در اینجا دو احتمال وجود دارد:
1- علم او تعلق گرفته است که فعلى از انسان به هر صورتى شده، سر بزند. خواه اضطرارى، و خواه اختیارى.
2- علم او تعلق گرفته است که فعلى از انسان بهطور آزادانه و به صورت اختیار صادر گردد.
محور اشکال احتمال نخستین است، درحالى که در احتمال دوم نه تنها اشکالى متوجه نیست، بلکه علم خدا مؤید اختیارى بودن فعل است.
توضیح این که: فعل انسان را به دو قسم مىتوان تقسیم نمود:
اول: افعالى که از او به صورت اضطرارى و ناخواسته سر مىزند مانند گردش خون در عروق و ضربان قلب و تحلیل غذا در دستگاه هاضمه.
دوم: افعالى که از روى اراده و اختیار از او سر مىزند به گونهاى که بخواهد انجام مىدهد و نخواهد انجام نمىدهد.
با توجه به این تقسیم، باید دید متعلق علم خدا چیست؟ ، آیا علم او بر اصل صدور فعل تعلق گرفته یا دانش او علاوه بر صدور فعل، بر حدود فعل و صدور آن از فاعل با ویژگى خاصى نیز تعلق گرفته است.
اگر تعلق علم او به صورت نخستباشد، اشکال موجه خواهد بود، ولى اگر علم او بر صدور هر فعل باویژگیهاى موجود در فاعل تعلق بگیرد، در این صورت علم خدا مؤکد اختیارى بودن فعل خواهد بود.
و از آنجا که علم خدا، علم واقعنما است، طبعا احتمال دوم متعین است. بنابراین تقسیم، رشته نخست از افعال باید از فاعل ناخواسته سر بزند، و قسم دوم از روى اختیار، و اگر صدور فعل در هر دو مورد برخلاف فرض یاد شده باشد، علم خدا واقعنما نخواهد نمود.
خوشبختانه حکیمان و بزرگان فن کلام و فلسفه، فخر رازى را خلع سلاح کرده به شبهه او پاسخ روشن دادهاند که عصاره آن همان بود که یادآور شدیم.
در اینجا سخنى را که حکیم سبزوارى بیان کرده است و عصاره آن در اسفار صدرالمتالهین (4) نیز موجود است، یادآور مىشویم. وى مىگوید:
«خدا نه تنها از صدور فعل از انسان آگاه است، بلکه ازمبادى و مقدمات دور و نزدیک آن نیز آگاه مىباشد، و یکى از مقدمات و اسباب فعل توانائى و انتخاب انسان است. تا آنجا که مىگوید: اختیار براى انسان یک امر ضرورى و حتمى است و اگر صدور افعال او به مرز ضرورت و لزوم مىرسد، این ضرورت از قدرت و اختیار وى نشات گرفته و هرگز با اختیار او منافات ندارد.
وى سپس به یک بیان عرفانى پرداخته و حاصل آن این است که انسان مظهر اسماء و صفات خداى قادر و مختار بالذات است، پس چگونه مىشود مظهر او، فاعل مجبور باشد (5) .
تا اینجا بیان شبهه و نقد آن از دریچه تعلق علم الهى به افعال بشر به پایان رسید. اکنون شبهه را از نظر دیگر مطرح مىکنیم و آن تعلق اراده خدا به آنچه از جهان امکانى رخ مىدهد.
عدل الهى و اراده گسترده او
در گذشته خود شبهه و نحوه تعارض آن با عدل الهى بیان گردید. اینک به تحلیل آن مىپردازیم:
نخستباید دید اراده الهى تنها بر صدور فعل از موجودات طبیعى تعلق مىگیرد یا اراده او گسترده است و تمام آنچه که در جهان امکانى روى دهد، حتى افعال انسان، متعلق اراده اوست.
مسلما نظر دوم مقتضاى برهان عقل و آیات و روایات است; زیرا با توجه به توحید افعالى و این که در جهان، خالق مستقلى جز او نیست و نیز با توجه به وابستگى جهان امکانى به ذات، حق چاره جز گستردگى اراده او چیز دیگرى نیست.
و به دیگر سخن: به مقتضاى اصل نخست این است: هیچ پدیده از قلم آفرینش و خلقتخدا بیرون نیست و با توجه به اصل دوم: فقر و نیاز سراسر جهان هستى را فراگرفته، چاره جز تعلق ممکن به واجب چیزى نیست. (با توجه به این دو اصل) نمىتوان فعل انسان را از گستره اراده خدا بیرون دانست.
قرآن نیز این برهان عقلى را تایید مىکند و در دو مورد چنین مىفرماید: «و ما تشاؤون الا ان یشاء الله رب العالمین» (تکویر: 29) و (انسان: 30) ..
نمىتوانید چیزى را اراده کنید مگر این که پروردگار جهانیان آن را بخواهد.
در آیه سوم مىفرماید: «و ما کان لنفس ان تؤمن الا باذن الله...» (یونس: 100) .
هیچ انسانى ممکن نیستبدون خواستخدا ایمان بیاورد» .
در آیه چهارم مىفرماید: «ما قطعتم من لینة او ترکتموها قائمة على اصولها فباذن الله و لیخزى الفاسقین» (حشر: 5) .
«هر نخلى را بریدید و یا آن را بر ریشههاى خود رها کردید، همگى به اذن خداوند بوده است.» مجموع این آیات حاکى از اصل کلى در نظام آفرینش است و آن این که تمام رخدادهاى جهان دور از قلمرو اراده او نیست.
و به قول فردوسى:
اگر تیغ عالم بجنبد ز جاى نبرد رگى تا نخواهد خداى
از روایات پیشوایان معصوم نیز گستردگى اراده او نسبتبه موجودات امکانى استفاده مىشود. اینک برخى را یادآور مىشویم:
1- از آنجا که اندیشه محدودیت اراده خدا و بیرون بودن کارهاى اختیارى انسان از قلمرو اراده الهى به معناى محدود کردن قدرت و سلطنتخدا در نظام هستى است; رسول خدا صلى الله علیه وآله در رد این اندیشه مىفرماید:
«من زعم ان الخیر و الشر بغیر مشیئةالله فقد اخرجالله من سلطانه» (6) .
«آن کسى که مىاندیشد که خیر و شر بدون خواست و مشیتخدا تحقق مىیابد پس خدا را از قدرت نامحدود و حکمرانى مطلق بیرون کرده است» .
2- در حدیث دیگرى امام صادق علیه السلام نادرستى اندیشه کسانى که کارهاى اراده انسان را از قلمرو اراده خدا بیرون مىدانند، چنین بیان کردهاند:
«والله اعز من ان یکون فی سلطانه ما لا یرید» (7) .
خداوند عزیزتر و تواناتر از آن است که در قلمرو حکمرانى (نامحدود) او چیزى که اراده او به آن تعلق نگرفته است، صورت پذیرد.
3- در حدیث قدسى چنین روایتشده است:
«یابن آدم بمشیئتى کنت الذى تشاء لنفسک ما تشاء و بارادتى کنت انت الذى ترید لنفسک ما ترید» (8) .
«اى انسان به مشیت و اراده من کارهاى مورد خواستخود را اراده مىکنى» .
4- امام باقر علیه السلام فرمودند:
هیچ پدیدهاى در آسمان و یا زمین قدم به هستى نمىگذارد، مگر از رهگذر این امور هفتگانه:
1- مشیت; 2- اراده; 3- قدر; 4- قضاء; 5- اذن; 6- کتاب; 7- اجل.
آنگاه فرمود: فمن زعم انه یقدر على نقض واحده منهن فقد کفر» (9) .
«کسى که گمان مىکند مىتواند یکى از آنها را در پیدایش پدیدهاى حذف نماید، طریق کفر را پیموده است» .
مساله گستردگى اراده خدا مورد تصدیق عقل و نقل است، ولى برداشت جبر از این اصل کاملا نااستوار مىباشد و پاسخ ما در این مورد همان پاسخى است که در مورد علم گسترده و پیشین خدا یادآور شدیم، زیرا درست است که افعال بشر به عنوان پدیدههاى امکانى متعلق قدرت و اراده خدا مىباشد، و درست است که متعلق اراده تکوینى حتما تحقق مىپذیرد، ولى باید دید اراده او به چه چیز تعلق گرفته است. هرگاه بگوییم اراده خدا بر صدور فعل از انسان بدون قید و شرط (اختیار و آزادى) تعلق گرفته است در این صورت وجود چنین اراده گسترده، مایه جبر خواهد بود. ولى اگر بگوییم اراده او بر صدور فعلى از انسان با خصوصیات و ویژگىهائى که فاعل دارا است تعلق گرفته است، در چنین صورت تعلق این اراده نه تنها مایه جبر نیست، بلکه پشتوانه اختیار است، زیرا: اراده او تعلق گرفته است که آتش بدون اختیار بسوزاند و انسان از روى اختیار و آزادى کارى را صورت دهد و اگر انسان با چنین قیدى مبدا فعل شد، مراد خدا تحقق پذیرفته است. و اما اگر او بدون این قید مبدا فعل گردد، در این صورت مراد وى جامه هستى نپوشیده است.
در کتابهاى کلامى بحثهاى فراوانى درباره واقعیت اراده خدا هست و آن این که اراده صفت ذات خداستبا صفت فعل، آنگاه در مورد اشکال یاد شده جوابهاى مختلف و گوناگونى گفتهاند که مجال بازگوئى آنها نیست (10) .
توضیح مفاد سه آیه
لازم استبه توضیح برخى از آیات (که در نظر نخست، با آیات پیشین که حاکى از گستردگى اراده خدا منافات دارد) بپردازیم. اینک متن و ترجمه آیات آنگاه تحلیل آنها.
1- «...و ما الله یرید ظلما للعباد» (غافر: 31) «خدا بر بندگان خود اراده ظلم نمىکند» .
2- «...و لا یرضى لعباده الکفر...» (زمر: 7) «و خداوند بر کفر بندگان خود راضى نمىباشد» .
3- «...والله لا یحب الفساد» (بقره: 205) «خداوند تباهى وگناه را دوست ندارد.
درباره آیه نخستیادآور مىشویم: این آیه ارتباطى به بحث ما (افعال بندگان خارج از قلمرو اراده خدا نیست) ندارد، و آیه در باره افعال خدا سخن مىگوید، نه افعال انسان و هرگز در این صدد نیست که ظلمى را که بندهاى بر بنده انجام مىدهد، اراده مىکند یا نه.
و ما آیات مربوط به این جمله را مطرح مىکنیم، آنگاه به توضیح آیه مىپردازیم. خدا از قول آل فرعون چنین نقل مىکند:
«و قال الذى آمن یا قوم انى اخاف علیکم مثل یوم الاحزاب. مثل داب قوم نوح و عاد و ثمود والذین من بعدهم و ما الله یرید ظلما للعباد» (غافر: 30- 31) .
«آن مرد با ایمان گفت اى قوم من، من بر شما از روزى همانند روز (عذاب) اقوام پیشین بیمناکم. و از سرنوشت، چون سرنوشت قوم نوح و عاد و ثمود و کسانى که بعد از آنان بودهاند مىترسم، خداوند ظلم و ستمى بر بندگانش نمىخواهد» .
بررسى این آیات و همچنین آیاتى که پس از آنها آمدهاند، حاکى است که مؤمن آل فرعون با این جمله هدف دیگرى را تعقیب مىکند و آن این که هلاک اقوام مانند قوم نوح و عاد و ثمود و آنان که پشتسر آنها آمدهاند و هلاک شدندهاند نتیجه و واکنش عمل آنان بوده است و هرگز خدا با این عمل بر آنها ستم نکرد.
بنابراین اگر شما هم به نداى موسى لبیک نگفتید گرفتار همان عکسالعمل خواهید بود و چنین سرنوشت و کیفر دادن عین عدل و داد بوده و برخاسته از ظلم و ستم نخواهد بود.
بنابراین آیه ناظر به تبین کیفرهاى الهى است و مسلما خدا در کیفر دادن عادل و دادگر ا ست و این مطلب ارتباطى به مساله کلامى ندارد.
و اما دو آیه دیگر نیز از موضوع بحث ما بیرون است، زیرا در آنها راضى نبودن خدا نسبتبه کفر و فساد مطرح است نه اراده تکوینى و این مطلب در برخى ازروایات پیشوایان معصوم وارد شده است. در برخى از روایات آمده که اراده و مشیت و رضا و خرسندى از نظر گسترش متعلق متفاوت مىباشند و متعلق اراده او گسترده، درحالى که متعلق رضا و خرسندى او به آن گستردگى نیست و دلیل این تفصیل روشن است، زیرا به حکم این که در جهان خالق اصیل و موحد مستقل جز خدا نیست. کفر کافران نمىتواند دور از قلمرو اراده او باشد، اما در عین حال او دوستدار کفر انسانها نیست. اینک ضمن دو روایت:
1- فضیل بن یسار مىگوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم مىفرمود: «شاء و اراد و لم یحب و لم یرضى لا یکون شى الا بعلمه و اراد مثل ذلک و لم یحب ان یقال له ثالث ثلاثة و لم یرض لعباده الکفر» (11) .
«خداوند (برخى از کارها را) اراده کرده ولى آن را دوست نداشته و از آن راضى نیست آنگاه فرمود: اراده خدا مانند علم او گسترده است و به همه چیز تعلق دارد ولى عقیده تثلیث را دوست ندارد و از کفر کافران راضى نیست» .
2- ا بو بصیر مىگوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: شاء لهم الکفر و اراد؟
فقال: نعم.
قلت: فاحب ذلک و رضى، فقال: لا.
قلت: شاء و اراد ما لم یحب و ما لم یرض، قال: هکذا خرج الینا (12) .
آیا خدا کفر کافران را اراده کرده است؟
فرمود: آرى.
گفتم: آیا آن را دوست داشته و از آن راضى است؟
فرمود: خیر.
گفتم: پس خدا کارهائى را اراده کرده ولى آنها را دوست نداشته و از آنها راضى نیست.
فرمود: این مطلب به همین صورت از عالم غیب به ما رسیده است.
پىنوشتها:
1) شرح مواقف: ج8، ص 154 این استدلال را تفتازانى در شرح مقاصد: ج2، ص 130 و فاضل قوشچى در شرح تجرید، ص 335 در مبحث علم و ص 444 در مبحث افعال خدا، و علامه حلى در کشفالمراد، ط صیدا، ص 189 نیز نقل نمودهاند.
2) شرح مواقف: ج8، ص 155 آنچه که رازى به هشام نسبت داده است، عارى از حقیقت است.
3) شرح مواقف: ج8، ص 156.
4) اسفار: ج6، ص 385.
5) شرح منظومه، ص 176.
6) بحارالانوار: ابواب عدل، باب1، حدیث 85.
7) بحارالانوار، ابواب عدل، باب 1، حدیث 64.
8) توحید صدوق، باب 55، حدیث 6 و 10 و 13.
9) بحارالانوار: ج5، ص 12 باب قضاء و قدر، حدیث 65.
10) علاقمندان مىتوانند به بحثهاى اینجانب در کتابهاى: جبر و اختیار نگارش جناب آقاى على ربانى دامتبرکاته مراجعه کنند، در این کتاب مساله اراده خدا و پاسخهاى حکیمان و متکلمان که در این مورد گفتهاند به صورت گسترده مورد بحث واقع شده است.
11) توحید صدوق، باب مشیت و اراده، ص 339 حدیث 9.
12) بحارالانوار: ج5، ص 121 باب قضاء و قدر، حدیث 66.