جامعه مدینة النبی (ص)
حوزههای تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
مدینةالنبى همواره مورد احترام امت اسلامى بوده و خواهد بود . آنجا مهبط وحى و مدفن پاک پیامبر و زهرا و چهار امام معصوم علیهم السلام و بسیارى از شهداى برجسته اسلام و مهاجرین وانصار و تابعین است . آنها که در میان صحابه و یاران پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله همچون اقمار و ستارگان پرفروغ نور مىبخشیدند و مىکوشیدند که از طریق اجراى دستورات خداوند و پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به سوى قله کمال صعود کنند و هرگز درجا نزنند .
بگذریم از این که واضعان حدیثبا جعل حدیث: «اصحابى کالنجوم بآیهم اقتدیتم اهتدیتم» (1) خواستهاند همه اصحاب را به عنوان مقتدا و پیشوا معرفى کنند و آنها را - هرگونه که باشند - ستارگانى پرفروغ بنامند که هرکس به آنها تاسى و اقتدا کند، هدایتشود و به سعادت نائل گردد .
گذشتن از این حدیث و به دیوار زدن آن به ملاحظه یکى از معیارهاى مهم نقد و بررسى حدیث، یعنى نقد متنى است . حدیث هرچند اشکال سندى نداشته باشد، ولى اگر متن آن با قرآن و سنت معتبر مخالف باشد، باید آن را کنار نهیم و تحت تاثیر جاذبه سندى آن قرار نگیریم .
هرگاه در میان اصحاب کسانى چون «معاویه و عمروعاص و ابوسفیان و خالدبن ولید» بودهاند، چگونه مىتوان همه اصحاب را - بدون استثناء - ستارگان درخشان هدایت نامید؟!
هرگاه در میان اصحاب منافقانى بودهاند و شناخته و ناشناخته با توطئههاى خود سعى مىکردهاند که از پشتبه اسلام و مسلمین خنجر بزنند، و چهره منفورى چون «عبدالله بن ابى» که در بازگشت از جنگ بنىالمصطلق، به بهانهاى پوچ، مساله اخراج پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و یارانش را مطرح مىکند، چگونه مىتوان مدینةالنبى را بدون هیچ قید و شرطى الگو دانست؟! (2) .
پیامبر الگوست، نه مدینه پیامبر . قرآن کریم فرموده است:
«لقد کان لکم فى رسول الله اسوة حسنة» (3) «براى شما در افعال پیامبر اکرم، الگو و اسوهاى نیکوست» . و نه تنها در افعال پیامبر اکرم، بلکه در حالات و روحیات و خلقیات آن حضرت و نه تنها در این امور زائد بر ذات منیر آن صفده کائنات و آن مقتداى همه مخلوقات و آن چشم و چراغ همه انبیا و اوصیا و آن قبله امید همه درماندگان و آن راهى و راهیان صراط مستقیم، بلکه در ذات او که در عالم امکان، بىمثل و بىمانند است .
قرآن کریم در بیان اسوه بودن آن حضرت به فعل و خلق و اعتقاد او بسنده نکرده، بلکه محور را رسالت او قرار داده، تا معلوم دارد که رسول، اسوه است، آن هم رسولالله که رسولالله در عالم مخلوقات، کمال مطلق و مقتداى بر حق و منار محقق است . اگر این کمال مطلق در ذاتى حاصل شد، میزان همه کمالات است و کمال او را با میزانى دیگر نباید سنجید که مستلزم دور یا تسلسل است . و صد البته که اگر رسولالله، کمال مطلق و موجود تام است، خداوند فوق کمال مطلق و فوق تمام و فوق مالایتناهى است .
وآنگهى، سرچشمه فضائل اعتقادى و اخلاقى و عملى ذات یگانه اوست . آن که به سرچشمه رسیده، چه نیازى به مجارى دارد و آن که دستبیعت و اطاعت در دست رسول نهاده، چه احتیاجى به واسطهها و آثار و نمودار دارد؟!
اهل بیت پیامبر علیهم السلام - به معناى اخص کلمه - نیز الگوست، نه اقوام و خویشان پیامبر . آنها که پیامبر بتواند در برابر صفوف مدعیان، به آنها «ابنائنا» و «نسائنا» و «انفسنا» (4) بگوید و به اتکاى آنها دست مباهله و ابتهال به درگاه خدا بردارد و بر پیکر مخالفان، رعشه و بر دلشان حیرت و بر چشمشان رعب و وحشت افکند .
ممکن است در میان همسران و سایر خویشاوندان آن حضرت، کسانى باشند که در پیمودن راه اطاعت پیشوا و مقتدا و الگوى انسانها تقصیرى نکرده باشند، ولى آنها هرگز در دایره محصور «ابنائنا» و «نسائنا» و «انفسنا» نمىگنجند . آنها به همراه پیامبر، محورند . سایرین، اعم از خویشاوندان و غیر خویشاوندان هنگامى ارزش و اعتبار مىیابند که پروانه این شمع باشند و بر محور این خمسه طیبه به چرخش و گردش درآیند .
اگر صحابه و اصحاب را به نیک و بد تعمیم دهیم، همه صحابه در خور تحسین و تمجید نیستند . افرادى چون «سلمان و ابوذر و عمار» را باید تحسین و تمجید کرد، نه همه را . آنها که در حجةالوداع، حاضر نبودند حج تمتع به جاى آوردند و تلویحا مىگفتند که در نبوت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله شک کردهاند و در آن سفر، قلب پیامبر را جریحهدار کردند، نباید به عنوان یاران وفادار پیامبر و چاکران اهل بیت علیهم السلام تلقى شوند .
و اگر صحابه و اصحاب را محدود کنیم به کسانى که متعبد و متنسک بودند، البته و صدالبته در خور صدها و هزارها تمجید و تحسین هستند . چه اینها بودند که سنگینى بار مسؤولیت را بر دوش خود احساس کردند و هرگز از محور خمسه طیبه جدا نشدند و پروانه آن چراغ بودند . این معشر ماضین بودند که جهان را به نیکى سپردند و ما باید همواره به زبان خالص نیایش از خدا بخواهیم که: «تابع اللهم بیننا و بینهم بالخیرات، انک مجیب الدعوات، انک على کل شئ قدیر» . «خداوندا، میان ما و آنها پیوند نیکى برقرار کن، که تو اجابت کننده دعاهایى و تو بر هر چیزى توانایى» .
قرآن و اقشار جامعه مدینةالنبى صلى الله علیه و آله
براى این که آیندگان و مسلمانان شهرها و مناطق دیگر بدانند که جامعه مدینةالنبى صلى الله علیه و آله یکدست نبوده و نباید همه افراد و اقشار این جامعه را به یک چشم بنگرند، قرآن مجید آنها را به چهار گروه تقسیم کرده است:
1 - منافقان
منافق کسى است که به زبان اظهار ایمان مىکند و در دل کافر است . منافقان، همواره خطر بزرگى براى اهل ایمان و رهبران آنها بوده و هستند . متاسفانه، مدینةالنبى از لوث وجود آنها پاک نبود . اینان همواره با توطئههاى خائنانه خود سعى مىکردند که از پشتبه پیامبر و یاران باوفایش خنجر بزنند . خداوند متعال در آیاتى متعدد و طى یک سوره، ویژگیهاى آنها را برشمرده و پیامبر و یارانش را از خطرات آنها آگاه کرده است .
آنجا که مىخواهد گروهها و اقشار جامعه مدینةالنبى را معرفى کند، مىفرماید:
«... و من اهل المدینة مردوا على النفاق لا تعلمهم نحن نعلمهم سنعذبهم مرتین ثم یردون الى عذاب عظیم» (5) .
«گروهى از مردم مدینه بر نفاق پایدار مانده و به لجاجت و گستاخى تن داده و هرگز از آن، روىگردان نشدهاند . تو اى پیامبر، آنها را نمىشناسى، ولى ما آنها را مىشناسیم . آنها را دوبار عذاب مىکنیم: یکى عذاب رسوائى در همین دنیا و دیگرى عذاب قبر (6) آنگاه گرفتار عذاب جاودانى در جهنم خواهند شد» .
قرآن کریم آنها را به صفت: «مردوا علىالنفاق» یعنى زشتترین صفت که همان صفتسرکشى و خروج از جاده حقیقت است، توصیف کرده است .
اینان، مارد و متمردند . قرآن کریم، شیطانها را مارد و مرید خوانده است (7) . منافق، دستکمى از شیطان ندارد . او شیطان انسى است . بعضى از شیطانها از جن و برخى از انسند . شاید بتوان گفت: نفوذ شیطان انسى از شیطان جنى بیشتر است . چرا که اینها به خاطر سنخیت، تاثیرشان بیشتر است . اصولا اینها عوامل شیاطین جنى و جنود آنهایند . دینداران در هیچ شرایطى نباید از خطر شیاطین انسى - یعنى منافقان متمرد - غافل باشند . دشمنان دوستنما باید همواره در زیر ذرهبین مراقبتشدید باشند . عیون اهل ایمان، باید براى حفظ امنیت و سلامت جامعه، آنها را زیر نظر داشته باشند .
2 - آمیزندگان اعمال نیک و بد و معترفان به گناه
دومین گروه اجتماعى جامعه مدینةالنبى صلى الله علیه و آله، قشرى است که گاهى مرتکب اعمال نیک و گاهى مرتکب اعمال زشت مىشدند . ولى اهل عناد و لجاج و تمرد و توطئه و خیانت نبودند، بلکه به گناه خود اعتراف مىکردند و ملتمسانه از رهبر بزرگ اسلام تقاضاى عفو و اغماض و از خداوند متعال درخواست آمرزش و مغفرت مىکردند .
قرآن درباره این گروه مىفرماید:
«و آخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملا صالحا و آخر سیئا عسىالله انیتوب علیهم ان الله غفور رحیم» (8) .
«در جامعه مدینةالنبى افراد دیگرى هم بودند که به گناهان خود اعتراف مىکردند، هم کار نیک مىکردند و هم کار زشت و اعمال آنها آمیزهاى از نیک و بد بود . براى آنها این امیدوارى هست که خداوند توبه آنها را بپذیرد و نباید گرفتار یاس و نومیدى شوند . چرا که خداوند آمرزگار و رحیم است» .
«ابو حمزه ثمالى» گفته است: به ما خبر رسیده که اینان سه نفر از انصار بودهاند: «ابو لبابة بن عبدالمنذر» و «ثعلبة بن ودیعه» و «اوس بن حذام» . اینان از حضور در جنگ تبوک خوددارى کردند و از همراهى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله متخلف شدند . همین که متوجه شدند که خداوند درباره تخلف آنها آیه نازل کرده است، یقین به هلاک کردند و خود را به ستونهاى مسجد بستند . هنگامى که پیامبر به مدینه برگشت، سراغ آنها را گرفت . معروض داشتند که آنها خود را به ستونهاى مسجد بسته و سوگند یاد کردهاند که خود را نگشایند، تا پیامبر خدا آنها را بگشاید . پیامبر فرمود: من هم سوگند یاد مىکنم که آنها را نمىگشایم تا از خداوند فرمانى برسد . هنگامى که آیه «عسى الله ان یتوب علیهم» (9) نازل شد، پیامبر تشریف آوردند و آنها را از ستون باز کردند .
آنها به شکرانه قبول توبه، اموال خود را تقدیم محضر پیامبر کردند، ولى رهبر بزرگ اسلام از قبول آن، خوددارى کرد و فرمود: دراین باره دستورى به من داده نشده است . آنگاه آیات: «خذ من اموالهم صدقة تطهرهم ... بما کنتم تعملون» (10) نازل شد و پیامبر از اموال آنها زکات گرفت (11) .
بسیار فرق است میان منافقان مغرور و متمرد و این افراد متواضع و نادم و شرمنده از گناه و تخلف خود . از آنجایى که تمام افراد یک جامعه - چه جامعه مدینةالنبى و چه جامعههاى دیگر - به درجه عصمت نرسیده و نمىرسند و افرادى که نیک و بد را به هم مىآمیزند، بسیارند . چه خوب است که گنهکاران هر جامعهاى از این قبیل افراد گنهکار، سرمشق بگیرند و در ندامت و توبه و عذرخواهى به آنها تاسى جویند و از آنها سرمشق گیرند .
3 - آنهایى که میان خوف و رجا بودند
گروه دیگرى از اقشار اجتماعى مدینةالنبى کسانى بودند که نه وقاحت نفاق بر چهره داشتند و نه از توابینى بودند که بىدرنگ توبه خالصانه آنها به درگاه حق پذیرفته شد و از گناهان و جرائم خویش تبرئه شدند .
اینان را قرآن «مرجون لامرالله» نامیده است . یعنى فرمان خداوند درباره آنها به تاخیر افتاده و معلوم نیست که بخشوده یا عذاب شوند .
در این باره فرمود:
«و آخرون مرجون لامرالله اما یعذبهم و اما یتوب علیهم والله علیم حکیم» (12) .
«گروهى دیگر کسانى هستند که امر خدا نسبتبه عذاب یا عفو آنها به تاخیر افتاده و باید میان خوف و رجا باشند . سرانجام، خداوند یا آنها را عذاب مىکند یا توبه آنها را مىپذیرد . خداوند، دانا و حکیم است و تمام کارهایش از روى علم و حکمت است» .
«مجاهد و قتاده» گفتهاند: این آیه درباره «هلال بن امیه» و «مرارةبن ربیع» و «کعب بن مالک» که از طایفه اوس و خزرج بودهاند، نازل شده است . اینان نیز از شرکت در میدان جنگ خوددارى کردند . پس از بازگشت پیامبر صلى الله علیه و آله، به محضرش شتافتند و به خطاى خود اعتراف کردند . پیامبر از آنها خواست که صبر کنند تا خداوند درباره آنها حکم کند . سپس دستور داد که هیچکس با آنها سخن نگوید . همسران نیز مامور شدند که از آنها کنارهگیرى کنند . در نتیجه جهان با این فراخى تنگشان آمد و پنجاه شب را در نهایتسختى پشتسر نهادند تا توبه آنها مقبول افتاد (13) .
اینان پنجاه شبانهروز میان خوف و رجا به سر مىبردند . در این مدت توانستند با قطرات اشک، لکه ضخیم گناه را پاک کنند و نجات یابند .
هیچکدام از این سه طایفه، ایدهآل نیستند . هرچند طایفه اول در بدترین شرایط بودند و طایفه دوم نسبتبه دو طایفه دیگر وضع بهترى داشت و طایفه سوم بر طایفه اول امتیاز داشت .
4 - مهاجران و انصار نخستین و تابعان آنها
البته یک طایفه - هرچند تعداد آنها اندک - بودند که تمام اعمال و افکار و اقوال آنها در خور تمجید است و هیچگونه نقطه ضعفى ندارند . اینها همانهایند که قرآن دربارهشان مىفرماید:
«والسابقون الاولون من المهاجرین والانصار والذین اتبعوهم باحسان رضىالله عنهم و رضوا عنه و اعد لهم جنات تجرى تحتها الانهار خالدین فیها ابدا ذلکالفوزالعظیم» (14) .
«و مهاجران و انصارى که سبقت در ایمان گرفته و از مسلمانان اولیه و پیشگام محسوب مىشوند و کسانى که به احسان و نیکى از آنها تبعیت کردند، همانهایى هستند که خداوند از آنها خشنود گردیده و آنها نیز از خداوند خشنود شدهاند و خداوند براى آنها بهشتهایى مهیا کرده که نهرها از زیر آنها جارى است و در آنجا براى همیشه خلود دارند . همین است رستگارى بزرگ» .
این پیشگامان کیانند؟ همانهایى هستند که در روز ضعف اسلام از تهدید دشمنان نترسیدند و براى خدمتبه اسلام، از جان و مال و خانواده و هستى و تعلقات گذشتند . به روایتى اینان ده نفر از قریش بودهاند . که اول آنها على علیه السلام بوده است (15) بعدا هم کسانى پیدا شدند که راه و رسم خداپسندانه آنها را دنبال کردند و این سلسله جلیله تا ظهور حضرت مهدى علیه السلام و تا قیام قیامت ادامه و استمرار دارد .
«عفیف» مىگوید: من تاجرى بودم یمنى و با «عباس» دوستى داشتم . در موسم حجبا عباس در منى بودم . دیدم مرد جوانى آمد و رو به کعبه ایستاد . طولى نکشید که نوجوانى از راه رسید و در سمت راست او ایستاد . سپس زنى از راه رسید و پشتسر آنها قرار گرفت . دیدم مرد جوان به رکوع رفت . آن نوجوان و آن زن نیز به رکوع رفتند . سپس وى به سجده رفت . آنها هم به سجده رفتند . به عباس گفتم: امرى استبزرگ . عباس نیز گفت: امرى استبزرگ . پرسیدم: کیست؟ گفت: این جوان پسر بردارم «محمد بن عبدالله صلى الله علیه و آله» است . اعتقاد دارد که خدا او را به رسالتبرگزیده و گنجهاى کسرى و قیصر را فتح مىکند . این نوجوان، على بن ابیطالب و این زن، خدیجه دختر خویلد همسر محمد صلى الله علیه و آله است . اینها از او تبعیت کردهاند . به خدا سوگند، جز این سه تن، هیچکس در روى زمین پیرو این دین نیست . عفیف بعد از آن که مسلمان شد، گفت: کاش آن روز نفر چهارم بودم (16) .
تنها اینانند که مورد افتخار مدینةالنبى بوده و هستند . و اگر اینها را از مدینةالنبى جدا کنید، هیچ امتیازى بر جاهاى دیگر ندارد . منافقان لکه ننگ بودند بر چهره مدینةالنبى . گنهکاران هم اگر توبه نمىکردند، لکههاى ننگ دیگرى بودند . ولى سابقان ثابتقدم، نه تنها افتخار مدینةالنبى، بلکه افتخار جهان اسلامند در همه ادوار تاریخ و تنها باید از آنها سرمشق گرفت .
پىنوشت:
1) رجوع شود به مجله علوم حدیث، شماره 1 صفحه 153 تا صفحه 181 .
2) یقولون لئن رجعنا الى المدینة لیخرجن الاعز منها الازل ...» . (المنافقون/8) .
3) احزاب: 21 .
4) عناوینى از آیه مباهله، سوره آل عمران، آیه 61 .
5) توبه: 101 .
6) از آیه معلوم مىشود که براى منافقین مدینةالنبى سه عذاب بوده است . دو عذاب، قبل از ورود به جهنم و یکى عذاب جهنم . نقل کردهاند که عذاب اول آنها این بود که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در روز جمعهاى در ضمن خطبههاى نماز جمعه آنها را معرفى کرد و دستور داد که از مسجد خارج شوند . اقوال دیگرى نیز درباره عذابهاى اول و دوم آنها نقل شده است (مجمعالبیان، ج5، ص 66، ذیل آیه مورد بحث) .
7) و حفظا من کل شیطان مارد» (الصافات/7) «... و یتبع کل شیطان مرید» (الحج/4) .
8) توبه: 102 .
9) توبه: 102 .
10) توبه: آیه 103 تا 105 .
11) تفسیر مجمعالبیان، ج5، ص 67 ذیل آیه مورد بحث .
12) توبه: 106 .
13) مجمعالبیان: ج5، ص 69 ذیل آیه مورد بحث .
14) توبه: 100 .
15) مجمعالبیان: ج5، ص 65 ذیل آیه مورد بحث .
16) همان مدرک .
بگذریم از این که واضعان حدیثبا جعل حدیث: «اصحابى کالنجوم بآیهم اقتدیتم اهتدیتم» (1) خواستهاند همه اصحاب را به عنوان مقتدا و پیشوا معرفى کنند و آنها را - هرگونه که باشند - ستارگانى پرفروغ بنامند که هرکس به آنها تاسى و اقتدا کند، هدایتشود و به سعادت نائل گردد .
گذشتن از این حدیث و به دیوار زدن آن به ملاحظه یکى از معیارهاى مهم نقد و بررسى حدیث، یعنى نقد متنى است . حدیث هرچند اشکال سندى نداشته باشد، ولى اگر متن آن با قرآن و سنت معتبر مخالف باشد، باید آن را کنار نهیم و تحت تاثیر جاذبه سندى آن قرار نگیریم .
هرگاه در میان اصحاب کسانى چون «معاویه و عمروعاص و ابوسفیان و خالدبن ولید» بودهاند، چگونه مىتوان همه اصحاب را - بدون استثناء - ستارگان درخشان هدایت نامید؟!
هرگاه در میان اصحاب منافقانى بودهاند و شناخته و ناشناخته با توطئههاى خود سعى مىکردهاند که از پشتبه اسلام و مسلمین خنجر بزنند، و چهره منفورى چون «عبدالله بن ابى» که در بازگشت از جنگ بنىالمصطلق، به بهانهاى پوچ، مساله اخراج پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و یارانش را مطرح مىکند، چگونه مىتوان مدینةالنبى را بدون هیچ قید و شرطى الگو دانست؟! (2) .
پیامبر الگوست، نه مدینه پیامبر . قرآن کریم فرموده است:
«لقد کان لکم فى رسول الله اسوة حسنة» (3) «براى شما در افعال پیامبر اکرم، الگو و اسوهاى نیکوست» . و نه تنها در افعال پیامبر اکرم، بلکه در حالات و روحیات و خلقیات آن حضرت و نه تنها در این امور زائد بر ذات منیر آن صفده کائنات و آن مقتداى همه مخلوقات و آن چشم و چراغ همه انبیا و اوصیا و آن قبله امید همه درماندگان و آن راهى و راهیان صراط مستقیم، بلکه در ذات او که در عالم امکان، بىمثل و بىمانند است .
قرآن کریم در بیان اسوه بودن آن حضرت به فعل و خلق و اعتقاد او بسنده نکرده، بلکه محور را رسالت او قرار داده، تا معلوم دارد که رسول، اسوه است، آن هم رسولالله که رسولالله در عالم مخلوقات، کمال مطلق و مقتداى بر حق و منار محقق است . اگر این کمال مطلق در ذاتى حاصل شد، میزان همه کمالات است و کمال او را با میزانى دیگر نباید سنجید که مستلزم دور یا تسلسل است . و صد البته که اگر رسولالله، کمال مطلق و موجود تام است، خداوند فوق کمال مطلق و فوق تمام و فوق مالایتناهى است .
وآنگهى، سرچشمه فضائل اعتقادى و اخلاقى و عملى ذات یگانه اوست . آن که به سرچشمه رسیده، چه نیازى به مجارى دارد و آن که دستبیعت و اطاعت در دست رسول نهاده، چه احتیاجى به واسطهها و آثار و نمودار دارد؟!
اهل بیت پیامبر علیهم السلام - به معناى اخص کلمه - نیز الگوست، نه اقوام و خویشان پیامبر . آنها که پیامبر بتواند در برابر صفوف مدعیان، به آنها «ابنائنا» و «نسائنا» و «انفسنا» (4) بگوید و به اتکاى آنها دست مباهله و ابتهال به درگاه خدا بردارد و بر پیکر مخالفان، رعشه و بر دلشان حیرت و بر چشمشان رعب و وحشت افکند .
ممکن است در میان همسران و سایر خویشاوندان آن حضرت، کسانى باشند که در پیمودن راه اطاعت پیشوا و مقتدا و الگوى انسانها تقصیرى نکرده باشند، ولى آنها هرگز در دایره محصور «ابنائنا» و «نسائنا» و «انفسنا» نمىگنجند . آنها به همراه پیامبر، محورند . سایرین، اعم از خویشاوندان و غیر خویشاوندان هنگامى ارزش و اعتبار مىیابند که پروانه این شمع باشند و بر محور این خمسه طیبه به چرخش و گردش درآیند .
اگر صحابه و اصحاب را به نیک و بد تعمیم دهیم، همه صحابه در خور تحسین و تمجید نیستند . افرادى چون «سلمان و ابوذر و عمار» را باید تحسین و تمجید کرد، نه همه را . آنها که در حجةالوداع، حاضر نبودند حج تمتع به جاى آوردند و تلویحا مىگفتند که در نبوت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله شک کردهاند و در آن سفر، قلب پیامبر را جریحهدار کردند، نباید به عنوان یاران وفادار پیامبر و چاکران اهل بیت علیهم السلام تلقى شوند .
و اگر صحابه و اصحاب را محدود کنیم به کسانى که متعبد و متنسک بودند، البته و صدالبته در خور صدها و هزارها تمجید و تحسین هستند . چه اینها بودند که سنگینى بار مسؤولیت را بر دوش خود احساس کردند و هرگز از محور خمسه طیبه جدا نشدند و پروانه آن چراغ بودند . این معشر ماضین بودند که جهان را به نیکى سپردند و ما باید همواره به زبان خالص نیایش از خدا بخواهیم که: «تابع اللهم بیننا و بینهم بالخیرات، انک مجیب الدعوات، انک على کل شئ قدیر» . «خداوندا، میان ما و آنها پیوند نیکى برقرار کن، که تو اجابت کننده دعاهایى و تو بر هر چیزى توانایى» .
قرآن و اقشار جامعه مدینةالنبى صلى الله علیه و آله
براى این که آیندگان و مسلمانان شهرها و مناطق دیگر بدانند که جامعه مدینةالنبى صلى الله علیه و آله یکدست نبوده و نباید همه افراد و اقشار این جامعه را به یک چشم بنگرند، قرآن مجید آنها را به چهار گروه تقسیم کرده است:
1 - منافقان
منافق کسى است که به زبان اظهار ایمان مىکند و در دل کافر است . منافقان، همواره خطر بزرگى براى اهل ایمان و رهبران آنها بوده و هستند . متاسفانه، مدینةالنبى از لوث وجود آنها پاک نبود . اینان همواره با توطئههاى خائنانه خود سعى مىکردند که از پشتبه پیامبر و یاران باوفایش خنجر بزنند . خداوند متعال در آیاتى متعدد و طى یک سوره، ویژگیهاى آنها را برشمرده و پیامبر و یارانش را از خطرات آنها آگاه کرده است .
آنجا که مىخواهد گروهها و اقشار جامعه مدینةالنبى را معرفى کند، مىفرماید:
«... و من اهل المدینة مردوا على النفاق لا تعلمهم نحن نعلمهم سنعذبهم مرتین ثم یردون الى عذاب عظیم» (5) .
«گروهى از مردم مدینه بر نفاق پایدار مانده و به لجاجت و گستاخى تن داده و هرگز از آن، روىگردان نشدهاند . تو اى پیامبر، آنها را نمىشناسى، ولى ما آنها را مىشناسیم . آنها را دوبار عذاب مىکنیم: یکى عذاب رسوائى در همین دنیا و دیگرى عذاب قبر (6) آنگاه گرفتار عذاب جاودانى در جهنم خواهند شد» .
قرآن کریم آنها را به صفت: «مردوا علىالنفاق» یعنى زشتترین صفت که همان صفتسرکشى و خروج از جاده حقیقت است، توصیف کرده است .
اینان، مارد و متمردند . قرآن کریم، شیطانها را مارد و مرید خوانده است (7) . منافق، دستکمى از شیطان ندارد . او شیطان انسى است . بعضى از شیطانها از جن و برخى از انسند . شاید بتوان گفت: نفوذ شیطان انسى از شیطان جنى بیشتر است . چرا که اینها به خاطر سنخیت، تاثیرشان بیشتر است . اصولا اینها عوامل شیاطین جنى و جنود آنهایند . دینداران در هیچ شرایطى نباید از خطر شیاطین انسى - یعنى منافقان متمرد - غافل باشند . دشمنان دوستنما باید همواره در زیر ذرهبین مراقبتشدید باشند . عیون اهل ایمان، باید براى حفظ امنیت و سلامت جامعه، آنها را زیر نظر داشته باشند .
2 - آمیزندگان اعمال نیک و بد و معترفان به گناه
دومین گروه اجتماعى جامعه مدینةالنبى صلى الله علیه و آله، قشرى است که گاهى مرتکب اعمال نیک و گاهى مرتکب اعمال زشت مىشدند . ولى اهل عناد و لجاج و تمرد و توطئه و خیانت نبودند، بلکه به گناه خود اعتراف مىکردند و ملتمسانه از رهبر بزرگ اسلام تقاضاى عفو و اغماض و از خداوند متعال درخواست آمرزش و مغفرت مىکردند .
قرآن درباره این گروه مىفرماید:
«و آخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملا صالحا و آخر سیئا عسىالله انیتوب علیهم ان الله غفور رحیم» (8) .
«در جامعه مدینةالنبى افراد دیگرى هم بودند که به گناهان خود اعتراف مىکردند، هم کار نیک مىکردند و هم کار زشت و اعمال آنها آمیزهاى از نیک و بد بود . براى آنها این امیدوارى هست که خداوند توبه آنها را بپذیرد و نباید گرفتار یاس و نومیدى شوند . چرا که خداوند آمرزگار و رحیم است» .
«ابو حمزه ثمالى» گفته است: به ما خبر رسیده که اینان سه نفر از انصار بودهاند: «ابو لبابة بن عبدالمنذر» و «ثعلبة بن ودیعه» و «اوس بن حذام» . اینان از حضور در جنگ تبوک خوددارى کردند و از همراهى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله متخلف شدند . همین که متوجه شدند که خداوند درباره تخلف آنها آیه نازل کرده است، یقین به هلاک کردند و خود را به ستونهاى مسجد بستند . هنگامى که پیامبر به مدینه برگشت، سراغ آنها را گرفت . معروض داشتند که آنها خود را به ستونهاى مسجد بسته و سوگند یاد کردهاند که خود را نگشایند، تا پیامبر خدا آنها را بگشاید . پیامبر فرمود: من هم سوگند یاد مىکنم که آنها را نمىگشایم تا از خداوند فرمانى برسد . هنگامى که آیه «عسى الله ان یتوب علیهم» (9) نازل شد، پیامبر تشریف آوردند و آنها را از ستون باز کردند .
آنها به شکرانه قبول توبه، اموال خود را تقدیم محضر پیامبر کردند، ولى رهبر بزرگ اسلام از قبول آن، خوددارى کرد و فرمود: دراین باره دستورى به من داده نشده است . آنگاه آیات: «خذ من اموالهم صدقة تطهرهم ... بما کنتم تعملون» (10) نازل شد و پیامبر از اموال آنها زکات گرفت (11) .
بسیار فرق است میان منافقان مغرور و متمرد و این افراد متواضع و نادم و شرمنده از گناه و تخلف خود . از آنجایى که تمام افراد یک جامعه - چه جامعه مدینةالنبى و چه جامعههاى دیگر - به درجه عصمت نرسیده و نمىرسند و افرادى که نیک و بد را به هم مىآمیزند، بسیارند . چه خوب است که گنهکاران هر جامعهاى از این قبیل افراد گنهکار، سرمشق بگیرند و در ندامت و توبه و عذرخواهى به آنها تاسى جویند و از آنها سرمشق گیرند .
3 - آنهایى که میان خوف و رجا بودند
گروه دیگرى از اقشار اجتماعى مدینةالنبى کسانى بودند که نه وقاحت نفاق بر چهره داشتند و نه از توابینى بودند که بىدرنگ توبه خالصانه آنها به درگاه حق پذیرفته شد و از گناهان و جرائم خویش تبرئه شدند .
اینان را قرآن «مرجون لامرالله» نامیده است . یعنى فرمان خداوند درباره آنها به تاخیر افتاده و معلوم نیست که بخشوده یا عذاب شوند .
در این باره فرمود:
«و آخرون مرجون لامرالله اما یعذبهم و اما یتوب علیهم والله علیم حکیم» (12) .
«گروهى دیگر کسانى هستند که امر خدا نسبتبه عذاب یا عفو آنها به تاخیر افتاده و باید میان خوف و رجا باشند . سرانجام، خداوند یا آنها را عذاب مىکند یا توبه آنها را مىپذیرد . خداوند، دانا و حکیم است و تمام کارهایش از روى علم و حکمت است» .
«مجاهد و قتاده» گفتهاند: این آیه درباره «هلال بن امیه» و «مرارةبن ربیع» و «کعب بن مالک» که از طایفه اوس و خزرج بودهاند، نازل شده است . اینان نیز از شرکت در میدان جنگ خوددارى کردند . پس از بازگشت پیامبر صلى الله علیه و آله، به محضرش شتافتند و به خطاى خود اعتراف کردند . پیامبر از آنها خواست که صبر کنند تا خداوند درباره آنها حکم کند . سپس دستور داد که هیچکس با آنها سخن نگوید . همسران نیز مامور شدند که از آنها کنارهگیرى کنند . در نتیجه جهان با این فراخى تنگشان آمد و پنجاه شب را در نهایتسختى پشتسر نهادند تا توبه آنها مقبول افتاد (13) .
اینان پنجاه شبانهروز میان خوف و رجا به سر مىبردند . در این مدت توانستند با قطرات اشک، لکه ضخیم گناه را پاک کنند و نجات یابند .
هیچکدام از این سه طایفه، ایدهآل نیستند . هرچند طایفه اول در بدترین شرایط بودند و طایفه دوم نسبتبه دو طایفه دیگر وضع بهترى داشت و طایفه سوم بر طایفه اول امتیاز داشت .
4 - مهاجران و انصار نخستین و تابعان آنها
البته یک طایفه - هرچند تعداد آنها اندک - بودند که تمام اعمال و افکار و اقوال آنها در خور تمجید است و هیچگونه نقطه ضعفى ندارند . اینها همانهایند که قرآن دربارهشان مىفرماید:
«والسابقون الاولون من المهاجرین والانصار والذین اتبعوهم باحسان رضىالله عنهم و رضوا عنه و اعد لهم جنات تجرى تحتها الانهار خالدین فیها ابدا ذلکالفوزالعظیم» (14) .
«و مهاجران و انصارى که سبقت در ایمان گرفته و از مسلمانان اولیه و پیشگام محسوب مىشوند و کسانى که به احسان و نیکى از آنها تبعیت کردند، همانهایى هستند که خداوند از آنها خشنود گردیده و آنها نیز از خداوند خشنود شدهاند و خداوند براى آنها بهشتهایى مهیا کرده که نهرها از زیر آنها جارى است و در آنجا براى همیشه خلود دارند . همین است رستگارى بزرگ» .
این پیشگامان کیانند؟ همانهایى هستند که در روز ضعف اسلام از تهدید دشمنان نترسیدند و براى خدمتبه اسلام، از جان و مال و خانواده و هستى و تعلقات گذشتند . به روایتى اینان ده نفر از قریش بودهاند . که اول آنها على علیه السلام بوده است (15) بعدا هم کسانى پیدا شدند که راه و رسم خداپسندانه آنها را دنبال کردند و این سلسله جلیله تا ظهور حضرت مهدى علیه السلام و تا قیام قیامت ادامه و استمرار دارد .
«عفیف» مىگوید: من تاجرى بودم یمنى و با «عباس» دوستى داشتم . در موسم حجبا عباس در منى بودم . دیدم مرد جوانى آمد و رو به کعبه ایستاد . طولى نکشید که نوجوانى از راه رسید و در سمت راست او ایستاد . سپس زنى از راه رسید و پشتسر آنها قرار گرفت . دیدم مرد جوان به رکوع رفت . آن نوجوان و آن زن نیز به رکوع رفتند . سپس وى به سجده رفت . آنها هم به سجده رفتند . به عباس گفتم: امرى استبزرگ . عباس نیز گفت: امرى استبزرگ . پرسیدم: کیست؟ گفت: این جوان پسر بردارم «محمد بن عبدالله صلى الله علیه و آله» است . اعتقاد دارد که خدا او را به رسالتبرگزیده و گنجهاى کسرى و قیصر را فتح مىکند . این نوجوان، على بن ابیطالب و این زن، خدیجه دختر خویلد همسر محمد صلى الله علیه و آله است . اینها از او تبعیت کردهاند . به خدا سوگند، جز این سه تن، هیچکس در روى زمین پیرو این دین نیست . عفیف بعد از آن که مسلمان شد، گفت: کاش آن روز نفر چهارم بودم (16) .
تنها اینانند که مورد افتخار مدینةالنبى بوده و هستند . و اگر اینها را از مدینةالنبى جدا کنید، هیچ امتیازى بر جاهاى دیگر ندارد . منافقان لکه ننگ بودند بر چهره مدینةالنبى . گنهکاران هم اگر توبه نمىکردند، لکههاى ننگ دیگرى بودند . ولى سابقان ثابتقدم، نه تنها افتخار مدینةالنبى، بلکه افتخار جهان اسلامند در همه ادوار تاریخ و تنها باید از آنها سرمشق گرفت .
پىنوشت:
1) رجوع شود به مجله علوم حدیث، شماره 1 صفحه 153 تا صفحه 181 .
2) یقولون لئن رجعنا الى المدینة لیخرجن الاعز منها الازل ...» . (المنافقون/8) .
3) احزاب: 21 .
4) عناوینى از آیه مباهله، سوره آل عمران، آیه 61 .
5) توبه: 101 .
6) از آیه معلوم مىشود که براى منافقین مدینةالنبى سه عذاب بوده است . دو عذاب، قبل از ورود به جهنم و یکى عذاب جهنم . نقل کردهاند که عذاب اول آنها این بود که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در روز جمعهاى در ضمن خطبههاى نماز جمعه آنها را معرفى کرد و دستور داد که از مسجد خارج شوند . اقوال دیگرى نیز درباره عذابهاى اول و دوم آنها نقل شده است (مجمعالبیان، ج5، ص 66، ذیل آیه مورد بحث) .
7) و حفظا من کل شیطان مارد» (الصافات/7) «... و یتبع کل شیطان مرید» (الحج/4) .
8) توبه: 102 .
9) توبه: 102 .
10) توبه: آیه 103 تا 105 .
11) تفسیر مجمعالبیان، ج5، ص 67 ذیل آیه مورد بحث .
12) توبه: 106 .
13) مجمعالبیان: ج5، ص 69 ذیل آیه مورد بحث .
14) توبه: 100 .
15) مجمعالبیان: ج5، ص 65 ذیل آیه مورد بحث .
16) همان مدرک .