مروری بر زندگی پیشوایان
حوزههای تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
از آخرین حدیثى که نقل کردیم، چنین نتیجه گرفتیم که نبایدناسازگاریهاى زن و شوهر منتهى به طلاق و جدایى شود; چرا کهتحمیل زنان بیوه بر جامعه -اعم از این که فرزند داشته باشندیا نداشته باشند- مضر است و اینان که در آزمون اول ازدواجشکستخوردهاند، به هیچوجه معلوم نیست که در آزمون یا آزمونهاىبعدى کامیاب شوند، بلکه ناکامیابى آنها به احتمال قوى، معین ومشخص است. در عینحال، اینها هم مىتوانند نقطههاى ضعف خود راپیدا کنند و عیوب خود را برطرف سازند و به زندگى عادى زناشوئىروى آورند و به هرحال، نباید محکوم به یک عمر بیوگى و انزوا وگوشهگیرى باشند.
و اما زنانى که نه از راه طلاق، بلکه از راه مرگ شوهر، بیوهمىشوند، حساب دیگرى دارند. آنها شکستخوردگان آزمون ازدواجنیستند و چهبسا زنانى برجسته و ایدهآل باشند و باید زمینهازدواج مجدد آنها فراهم باشد. یعنى موانع را باید از بین برد.
تا اگر در وجود خود آنها مقتضى ازدواج موجود است، بتوانندازدواج کنند. هرچند که فراهم کردن مقتضى نیز در این مورد،کارى مطلوب و پسندیده است.
باید میان وضع مطلوب و وضع موجود فرق گذاشت. وضع مطلوب ایناست که در جامعه هیچگونه بیوهاى نباشد. خواه بیوه طلاق و خواهبیوه حوادث طبیعى و غیر طبیعى. اما وضع موجود چیز دیگرى است.
همواره زنان بیوه از هر دو قسم در جامعهها بودهاند و هستند.
در برابر وضع موجود نباید بىتفاوت بود. نباید به خاطر این کهوضع مطلوب فراهم نشده و شاید هرگز نشود، در صدد تعدیل وضعموجود برنیامد.
درست است که طبق روایتى که نقل شد، وضع مطلوب این است کهازدواج، با دوشیزگان باشد و زنان بیوه به عنوان زنانى که همنفع دارند، هم ضرر و یا فقط ضرر دارند، مطرحند. اما وضع موجوداین است که هم دوشیزگان باید شوهر کنند و هم بیوههاى جوان.
اعم از این که فرزند داشته باشند یا نداشته باشند.
اکنون با همین دید که همواره میان وضع موجود و وضع مطلوب فرقاست، نگاهى داریم به زندگانى برخى از پیشوایان دینى.
نخستبه زندگانى پیامبر اکرم(ص) نظر مىافکنیم که براى همهانسانها به ویژه مسلمانها «اسوه حسنه» (1) و الگوئى نیکوست.
«زینب» دختر «جحش»، که عمهزاده پیامبر گرامى اسلام(ص) بود،با وساطت آن بزرگوار، به عقد همسرى «زید بن حارثه» درآمد.
زید بن حارثه بردهاى بود که پیامبر خدا او را آزاد کرده بود.
«زینب» از ازدواج با او امتناع داشت. ولى هنگامى احساس کهکرد اراده خدا و پیامبر بر این ازدواج قرار گرفته، سر تسلیمفرود آورد; چرا که قرآن کریم فرمود:
(و ما کان لمومن و لا مومنه اذا قضى الله و رسوله امرا انیکون لهم الخیره من امرهم...) (2) .
«هرگاه خدا و رسولش از جهت ولایتى که دارند، حکمى صادر کنند،هیچ زن و مرد مومنى را درکارهاى مربوط به خودشان اختیارنیست».
در حقیقت پیامبر اکرم(ص) از جانب خداوند بر مردم ولایت دارد ومىتواند در امور سیاسى و اجتماعى و اقتصادى مردم دخالت کند وبراى آنها وظائفى مقرر دارد که خارج از دایره احکام فقهى وتشریعى است. در حقیقت، در جامعه اسلامى دو نوع حکم وجود دارد:
تشریعى یا فقهى و حکومتى.
احکام فقهى غیر قابل تغییر است. فقهاء احکام فقهى را از راهادله اربعه استنباط مىکنند و مقلدین باید بر طبق آنها عملکنند. آنچه در کتابهاى فقهى و رسالههاى عملیه، ثبت مىشود،احکام فقهى است که در قلمرو عبادات و عقود و ایقاعات واحکام،وظائف شرعى مکلفین را بیان مىکنند و مخالفت آنهایى که واجب یاحرامند، گناه کبیره و مستلزم عقاب است. مگر این که شخص توبهکند.
احکام حکومتى به سیاست و اداره جامعه مربوط است. احکامى کهمطابق مصالح و مقتضیات زمان و مکان و شرائط و اوضاع و احوالخاص جامعه از سوى زمامدارانى که مشروعیت دارند، صادر مىشود،واجبالاتباع و مخالفتبا آنها از معاصى کبیره و صد البته کهمستلزم عقاب دنیوى و کیفر الهى است. بدون تردید، اینجا هم درتوبه و بازگشتباز است. البته مجازاتهاى دنیوى حساب دیگرىدارد. برخى از آنها از سوى زمامداران عادل و فقیه قابل عفواست و برخى از آنها -شرعا- قابل عفو نیست.
مانند احکام صادره در مورد مرتدین به ارتداد فطرى که توبهآنها از نظر کیفر دنیوى پذیرفته نیست و قابل عفو هم نیستند.
البته زنان و مردان مسلمان در اختیار همسر -به لحاظ احکامفقهى- آزادند. ولى اگر مقام ولایت امر مسلمین به زن یا مردىامر کند که با شخص معینى ازدواج کند، واجب است که اطاعت کند.
چرا که امر و نهى او به صلاح جامعه اسلامى و به مدیریتسیاسى اومربوط است و تخلف از آن، به معناى تضعیف حکومت و خدشهدار کردنمدیریتسیاسى و اجتماعى اوست.
به همین جهت است که در آیه دیگر مىفرماید: (النبى اولىبالمومنین من انفسهم. ..) (3) . «پیامبر به مومنان از خودآنها اولویت دارد».
یعنى ولایت او بر مومنان، از ولایت مومنان بر خودشان مقدم است.
بنابراین، تصمیمات او بر تصمیمات ایشان مقدم است و اگر اوتصمیمى در مورد ایشان بگیرد و به صورت امر یا نهى ابراز کند،باید اطاعت کنند. هرچند با تصمیماتى که خود ایشان در مورد خودگرفتهاند، مغایرت داشته باشد.
اینها همه مربوط مىشود به مدیریتسیاسى جامعه اسلامى. نه تنهاتصمیمات پیامبر بر تصمیمات مومنین اولویت دارد، بلکه تصمیماتائمه اطهار(علیهم السلام ) نیز چنین است.
در عصر طولانى غیبت امام معصوم(ع) نیز جامعه اسلامى بىنیاز ازمدیریتسیاسى نیست و بنابراین، این مقام به کسانى مىرسد که درمیان امت اسلامى، اقرب به آنهایند.
اینان جز فقهاى جامعالشرائط نمىتوانند باشند. چرا که بابرخوردارى از فقاهت کامل و بینش دقیق سیاسى و توانایى ادارهجامعه اسلامى، مىتوانند ادامه دهنده راه آنان و احیاکننده سنتایشان باشند. امام صادق(ع) فرمود:
«تزاوروا فان فى زیارتکم احیاء لقلوبکم و ذکرا لاحادیثنا واحادیثنا تعطف بعضکم على بعض فان اخذتم بها رشدتم و نجوتم وان ترکتموها ضللتم و هلکتم فخذوا بها و انا بنجاتکمزعیم» (4) .
«یکدیگر را زیارت کنید. چرا که در زیارت شما احیاى دلهاى شماو یاد احادیث و آثار ماست.
احادیث و آثار ما شما را به یکدیگر نزدیک و متمایل مىسازد.
اگر احادیث و آثار ما را اخذ کنید، رشد مىکنید و نجات مىیابیدو اگر آنها را ترک کنید، گمراه و هلاک مىشوید و من عهدهدارنجات و رستگارى شمایم».
هرگاه مدیریتسیاسى و اجتماعى مسلمانان بر عهده کسانى باشد کهنزدیکترین افراد امتبه ائمه اطهار(علیهم السلام ) و پیامبراکرم(ص) باشند، قطعا زمینه تحقق آنچه را امام(ع) بیانفرمودهاند، فراهم مىگردد. همان بزرگوار به اصحاب خود فرمود:
«اتقوا الله و کونوا اخوه برره متحابین فى الله متواصلینمتراحمین تزاوروا و تلاقوا و تذاکروا امرنا و احیوه» (5) .
«از خدا بپرهیزید و در راه خدا برادرانى نیکوکار و دوستانىباشید که به یکدیگر صله رحم کنید و یکدیگر را دیدار و ملاقاتکنید و امر ما را مذاکره و احیا کنید».
در اخلاق شیعیان و پیروان مکتب اهلبیت(علیهم السلام )
جبههگیریها و جناحها و خط و ربطها همه باید منتهى به دین ومذهب شود، تا اسباب تفاهم و همدلى و همفکرى فراهم آید.
اکنون که لزوم اولویت مدیریتسیاسى مسلمانان و ضرورت آن معلومشد، برمىگردیم به اصل قضیه.
جالب این است که «زینب» و «زید» پس از مدتى از یکدیگر جداشدند. البته جدا شدن آنها از یکدیگر مطابق احکام فقهى بود، نهاحکام حکومتى. یعنى پیامبر اکرم(ص) فرمانى درباره این که ازیکدیگر جدا شوند یا جدا نشوند، صادر نکرده بود.
فلسفه این که بر ازدواج آنها حکم حکومتى صادر شده بود،سنتشکنى بود.
دخترانى که از خانوادهها و طایفههاى مهم عرب بودند، هرگز بابردگان و آزادشدگان ازدواج نمىکردند. لازم بود که این سنتشومشکسته شود. آن هم با دخالت پیامبر اکرم(ص) و به وسیله دخترىکه عمهزاده آن بزرگوار و از خانوادهاى محترم و از طایفه قریشو بنىهاشم بود.
اما بر استمرار این زناشویى فرمان حکومتى صادر نشده بود. اگرزن و شوهر با یکدیگر تفاهم و سازش نداشته باشند و نتوانند بهتوافق اخلاقى برسند، چارهاى جز جدایى نیست. توافق و تفاهم زن وشوهر را با فرمان نمىتوان تامین کرد. بلکه به شرائط وزمینههایى بستگى دارد که معلوم مىشود در زندگى زینب و زیدوجود نداشت. البته پیامبر اکرم(ص) براى جلوگیرى از طلاق، پند واندرز لازم را مىداد.
با جدائى آنها از یکدیگر حکم حکومتى دیگرى پدید آمد. زیدپسرخوانده پیامبر اکرم(ص) بود. در سنت عربى فرقى میان پسر وپسرخوانده نبود و کسى با همسر فرزندخواندهئخود ازدواجنمىکرد. این سنت هم باید شکسته شود. قرآن کریم فرموده است:
(... و ما جعل ادعیائکم ابنائکم...) (6) .«خداوندپسرخواندههاى شما را پسران شما قرار نداده است».
چه کسى باید براى سنتشکنى پیشگام شود؟ از همه بالاتر و برتر،خود پیامبر اکرم(ص) است. به همین جهت است که خداوند مىفرماید:
(و اذ تقول للذى انعم الله علیه و انعمت علیه امسک علیکزوجک و اتقالله و تخفى فى نفسک ما الله مبدیه و تخشى الناسوالله احق ان تخشیه فلما قضى زید منها وطرا زوجناکها لکىلایکون على المومنین حرج فى ازواج ادعیائهم اذا قضوا منهنو طرا و کان امر الله مفعولا) (7) .
«به یاد آور هنگامى را که به زید -که مورد انعام خدا و توقرار گرفته بود- مىگفتى همسرت را نگاه دار و تقوى پیشه کن وچیزى را در دل خود پنهان مىکردى که خداوند آشکار کننده آن بودو از مردم بیم داشتى و خداوند سزاوارتر است که از او بیمناکباشى. هنگامى که زید از همسر خود تمتع گرفت و طلاقش داد، او رابه عقد همسرى تو درآوردیم، تا براى مومنان در مورد همسرانمطلقه فرزندخواندههایشان عسر و حرجى نباشد و فرمان خداوند،انجام شدنى است». چند نکته در مورد آیه فوق در خور توجه است:
1 - انعام خدا و پیامبر به زید این بود که از بردگى آزاد شدهو پیامبر اکرم(ص) دختر عمه خود را به عقد او درآورده بود.
2 - زید اصرار بر طلاق داشت و پیامبر اکرم(ص) سعى مىکرد که باموعظه و نصیحت مانع طلاق شود.
3 - خداوند که فرمانش انجام شدنى است، از پیامبر خواسته بودکه با مطلقه زید ازدواج کند.
4 - پیامبر بیمناک بود که این ازدواج موجب بدبینى مردم و سستىایمان آنها گردد.
5 - خداوند از او مىخواهد که فقط از او بیمناک باشد، نه ازمردم.
6 - آنچه را پیامبر از ترس مردم در دل پنهان مىکرد، خداوندمتعال آن را ظاهر کرد.
7 - براى این که از بدبینى مردم جلوگیرى شود، خداوند اینازدواج را به خود نسبت داد و فرمود: (زوجناکها) ما زینب را بهعقد تو درآوردیم.
8 - براى این که مومنین با فلسفه این ازدواج آشنا شوند،فرمود: (لکىلا یکون على المومنین حرج فى ازواج ادعیائهم).
9 - زینب که هم در ازدواج اول و هم در ازدواج دوم، از صمیمقلب حکم حکومتى را پذیرا شده بود، بدون این که از ازدواج اولاظهار ناخشنودى کند، همواره به ازدواج دوم افتخار مىکرد و بهسایر زنهاى پیامبر مىگفت:
«زوجنى الله من النبى و انتن انما زوجکن اولیائکن» (8) .
«مرا خدا به عقد پیامبر درآورد و شما را پدرانتان به عقد اودرآوردند».
پیامبر براى ازدواج با زینب گوسفندى سر برید و ولیمهاى ازگوشت و نان ترتیب داد و از مومنین پذیرایى کرد. کارى که درعروسیهاى دیگر انجام نداده بود (9) .
دیگر از زنان پیامبر اکرم(ص) «هند» بود که به «امسلمه»معروف است. او پیش از آن که با پیامبر خدا ازدواج کند، همسر«عبدالله» بود و از او سه فرزند به نام «سلمه و عمرو وزینب» داشت. او بامرگ شوهر خود بیوه شد و پیامبر خدا او رابه عقد خود درآورد (10) .
«صفیه» دختر «حیى بن اخطب» از کلیمیان خیبر بود که شوهراولش مرده و شوهر دومش در جنگ خیبر به قتل رسید. پیامبراکرم(ص) او را از میان اسیران خیبر برگزید و آزادش کرد و اورا به عقد خود درآورد. او در میان زنان بنىقریظه مقام والایىداشت (11) .
«ام حبیبه» دختر «ابوسفیان» نیز از زنانى بود که با همسرش«عبدالله بن جحش» مهاجرت به حبشه کرد. عبدالله در حبشهمسیحى شد و چندان شراب خورد تا هلاک شد. ولى امحبیبه پایدارىکرد و بر دین مبین اسلام باقى ماند. پیامبر خدا(ص) نامهاى بهنجاشى پادشاه حبشه نوشت و از او خواست که این زن بیوه را براىوى عقد کند.
نجاشى به وکالت پیامبر و «خالد بن سعید» به وکالت«امحبیبه»، صیغه عقد را جارى کردند. نجاشى مبلغ چهارصددینار مهریه قرار داد و خودش آن را پرداخت (12) .
درباره حضرت «خدیجه» که پیامبر اکرم(ص) در سن بیست و پنجسالگى با او ازدواج کرده، نوشتهاند که او نخست همسر «عتیق بنعایذ مخزومى» بود و از او دخترى به دنیا آورد. آنگاه با«ابوهاله اسدى» ازدواج کرد و از او نیز «هند» را به دنیاآورد.
سپس با پیامبر اکرم(ص) ازدواج کرد. پیامبر اکرم(ص) فرزند شوهردوم خدیجه را هم تربیت کرد (13) .
تنها زنى که دوشیزه بود و پیامبر اکرم(ص) با اذن «ابوبکر»در هفتسالگى -یعنى دو سال قبل از هجرت، بعد از وفات حضرتخدیجه- با او ازدواج و در مدینه درحالى که سنش نه سال و هشتماه بود، با او عروسى کرد، «عایشه» بود (14) .
ظاهرا «ماریه قبطیه» هم که پادشاه حبشه بعد از گرایش بهاسلام به او هدیه کرد، دوشیزه بوده. تنها زنى که بعد از خدیجهاز پیامبر صاحب فرزند شد، همو بود.
فرزندش ابراهیم نام داشت. برخى گفتهاند: «مقوقس» در سالهفتم هجرى ماریه و سیرین را که دو خواهر و کنیز بودند، بهمحضر پیامبر خدا فرستاد. حضرت، ماریه را براى خود نگاه داشت وسیرین را به «حسان بن وهب» بخشید (15) .
با این مطالعهاى که درباره زندگانى پیامبر اکرم(ص) و برخى ازهمسران آن بزرگوار داشتیم، معلوم شد که زنان بیوه -اعم ازمطلقه و غیر مطلقه و اعم از این که داراى فرزند باشندیانباشند- نباید تا آخر عمر محکوم به تجرد و انزوا باشند.
بازهم در این باره سخن مىگوئیم.
پىنوشت:
1- (لقد کان لکم فى رسول الله اسوه حسنه...)(الاحزاب: 21).
2- الاحزاب: 36.
3- الاحزاب: 6.
4- الکافى: ج2، ص 186، روایت 2.
5- همان، ص 175، روایت 1.
6- الاحزاب: 4.
7- الاحزاب: 37.
8- سفینهالبحار: ج1، ص 558 : زینب.
9- همان.
10- سفینهالبحار: ج1، ص 646(سلم).
11- همان: ج2، ص 36 (صفا).
12- همان: ج1، ص 206(حبیب).
13- همان: ج2، ص 296، (عیش).
14- همان: ص537(مراء).
15- همان: (مراء).
و اما زنانى که نه از راه طلاق، بلکه از راه مرگ شوهر، بیوهمىشوند، حساب دیگرى دارند. آنها شکستخوردگان آزمون ازدواجنیستند و چهبسا زنانى برجسته و ایدهآل باشند و باید زمینهازدواج مجدد آنها فراهم باشد. یعنى موانع را باید از بین برد.
تا اگر در وجود خود آنها مقتضى ازدواج موجود است، بتوانندازدواج کنند. هرچند که فراهم کردن مقتضى نیز در این مورد،کارى مطلوب و پسندیده است.
باید میان وضع مطلوب و وضع موجود فرق گذاشت. وضع مطلوب ایناست که در جامعه هیچگونه بیوهاى نباشد. خواه بیوه طلاق و خواهبیوه حوادث طبیعى و غیر طبیعى. اما وضع موجود چیز دیگرى است.
همواره زنان بیوه از هر دو قسم در جامعهها بودهاند و هستند.
در برابر وضع موجود نباید بىتفاوت بود. نباید به خاطر این کهوضع مطلوب فراهم نشده و شاید هرگز نشود، در صدد تعدیل وضعموجود برنیامد.
درست است که طبق روایتى که نقل شد، وضع مطلوب این است کهازدواج، با دوشیزگان باشد و زنان بیوه به عنوان زنانى که همنفع دارند، هم ضرر و یا فقط ضرر دارند، مطرحند. اما وضع موجوداین است که هم دوشیزگان باید شوهر کنند و هم بیوههاى جوان.
اعم از این که فرزند داشته باشند یا نداشته باشند.
اکنون با همین دید که همواره میان وضع موجود و وضع مطلوب فرقاست، نگاهى داریم به زندگانى برخى از پیشوایان دینى.
نخستبه زندگانى پیامبر اکرم(ص) نظر مىافکنیم که براى همهانسانها به ویژه مسلمانها «اسوه حسنه» (1) و الگوئى نیکوست.
«زینب» دختر «جحش»، که عمهزاده پیامبر گرامى اسلام(ص) بود،با وساطت آن بزرگوار، به عقد همسرى «زید بن حارثه» درآمد.
زید بن حارثه بردهاى بود که پیامبر خدا او را آزاد کرده بود.
«زینب» از ازدواج با او امتناع داشت. ولى هنگامى احساس کهکرد اراده خدا و پیامبر بر این ازدواج قرار گرفته، سر تسلیمفرود آورد; چرا که قرآن کریم فرمود:
(و ما کان لمومن و لا مومنه اذا قضى الله و رسوله امرا انیکون لهم الخیره من امرهم...) (2) .
«هرگاه خدا و رسولش از جهت ولایتى که دارند، حکمى صادر کنند،هیچ زن و مرد مومنى را درکارهاى مربوط به خودشان اختیارنیست».
در حقیقت پیامبر اکرم(ص) از جانب خداوند بر مردم ولایت دارد ومىتواند در امور سیاسى و اجتماعى و اقتصادى مردم دخالت کند وبراى آنها وظائفى مقرر دارد که خارج از دایره احکام فقهى وتشریعى است. در حقیقت، در جامعه اسلامى دو نوع حکم وجود دارد:
تشریعى یا فقهى و حکومتى.
احکام فقهى غیر قابل تغییر است. فقهاء احکام فقهى را از راهادله اربعه استنباط مىکنند و مقلدین باید بر طبق آنها عملکنند. آنچه در کتابهاى فقهى و رسالههاى عملیه، ثبت مىشود،احکام فقهى است که در قلمرو عبادات و عقود و ایقاعات واحکام،وظائف شرعى مکلفین را بیان مىکنند و مخالفت آنهایى که واجب یاحرامند، گناه کبیره و مستلزم عقاب است. مگر این که شخص توبهکند.
احکام حکومتى به سیاست و اداره جامعه مربوط است. احکامى کهمطابق مصالح و مقتضیات زمان و مکان و شرائط و اوضاع و احوالخاص جامعه از سوى زمامدارانى که مشروعیت دارند، صادر مىشود،واجبالاتباع و مخالفتبا آنها از معاصى کبیره و صد البته کهمستلزم عقاب دنیوى و کیفر الهى است. بدون تردید، اینجا هم درتوبه و بازگشتباز است. البته مجازاتهاى دنیوى حساب دیگرىدارد. برخى از آنها از سوى زمامداران عادل و فقیه قابل عفواست و برخى از آنها -شرعا- قابل عفو نیست.
مانند احکام صادره در مورد مرتدین به ارتداد فطرى که توبهآنها از نظر کیفر دنیوى پذیرفته نیست و قابل عفو هم نیستند.
البته زنان و مردان مسلمان در اختیار همسر -به لحاظ احکامفقهى- آزادند. ولى اگر مقام ولایت امر مسلمین به زن یا مردىامر کند که با شخص معینى ازدواج کند، واجب است که اطاعت کند.
چرا که امر و نهى او به صلاح جامعه اسلامى و به مدیریتسیاسى اومربوط است و تخلف از آن، به معناى تضعیف حکومت و خدشهدار کردنمدیریتسیاسى و اجتماعى اوست.
به همین جهت است که در آیه دیگر مىفرماید: (النبى اولىبالمومنین من انفسهم. ..) (3) . «پیامبر به مومنان از خودآنها اولویت دارد».
یعنى ولایت او بر مومنان، از ولایت مومنان بر خودشان مقدم است.
بنابراین، تصمیمات او بر تصمیمات ایشان مقدم است و اگر اوتصمیمى در مورد ایشان بگیرد و به صورت امر یا نهى ابراز کند،باید اطاعت کنند. هرچند با تصمیماتى که خود ایشان در مورد خودگرفتهاند، مغایرت داشته باشد.
اینها همه مربوط مىشود به مدیریتسیاسى جامعه اسلامى. نه تنهاتصمیمات پیامبر بر تصمیمات مومنین اولویت دارد، بلکه تصمیماتائمه اطهار(علیهم السلام ) نیز چنین است.
در عصر طولانى غیبت امام معصوم(ع) نیز جامعه اسلامى بىنیاز ازمدیریتسیاسى نیست و بنابراین، این مقام به کسانى مىرسد که درمیان امت اسلامى، اقرب به آنهایند.
اینان جز فقهاى جامعالشرائط نمىتوانند باشند. چرا که بابرخوردارى از فقاهت کامل و بینش دقیق سیاسى و توانایى ادارهجامعه اسلامى، مىتوانند ادامه دهنده راه آنان و احیاکننده سنتایشان باشند. امام صادق(ع) فرمود:
«تزاوروا فان فى زیارتکم احیاء لقلوبکم و ذکرا لاحادیثنا واحادیثنا تعطف بعضکم على بعض فان اخذتم بها رشدتم و نجوتم وان ترکتموها ضللتم و هلکتم فخذوا بها و انا بنجاتکمزعیم» (4) .
«یکدیگر را زیارت کنید. چرا که در زیارت شما احیاى دلهاى شماو یاد احادیث و آثار ماست.
احادیث و آثار ما شما را به یکدیگر نزدیک و متمایل مىسازد.
اگر احادیث و آثار ما را اخذ کنید، رشد مىکنید و نجات مىیابیدو اگر آنها را ترک کنید، گمراه و هلاک مىشوید و من عهدهدارنجات و رستگارى شمایم».
هرگاه مدیریتسیاسى و اجتماعى مسلمانان بر عهده کسانى باشد کهنزدیکترین افراد امتبه ائمه اطهار(علیهم السلام ) و پیامبراکرم(ص) باشند، قطعا زمینه تحقق آنچه را امام(ع) بیانفرمودهاند، فراهم مىگردد. همان بزرگوار به اصحاب خود فرمود:
«اتقوا الله و کونوا اخوه برره متحابین فى الله متواصلینمتراحمین تزاوروا و تلاقوا و تذاکروا امرنا و احیوه» (5) .
«از خدا بپرهیزید و در راه خدا برادرانى نیکوکار و دوستانىباشید که به یکدیگر صله رحم کنید و یکدیگر را دیدار و ملاقاتکنید و امر ما را مذاکره و احیا کنید».
در اخلاق شیعیان و پیروان مکتب اهلبیت(علیهم السلام )
جبههگیریها و جناحها و خط و ربطها همه باید منتهى به دین ومذهب شود، تا اسباب تفاهم و همدلى و همفکرى فراهم آید.
اکنون که لزوم اولویت مدیریتسیاسى مسلمانان و ضرورت آن معلومشد، برمىگردیم به اصل قضیه.
جالب این است که «زینب» و «زید» پس از مدتى از یکدیگر جداشدند. البته جدا شدن آنها از یکدیگر مطابق احکام فقهى بود، نهاحکام حکومتى. یعنى پیامبر اکرم(ص) فرمانى درباره این که ازیکدیگر جدا شوند یا جدا نشوند، صادر نکرده بود.
فلسفه این که بر ازدواج آنها حکم حکومتى صادر شده بود،سنتشکنى بود.
دخترانى که از خانوادهها و طایفههاى مهم عرب بودند، هرگز بابردگان و آزادشدگان ازدواج نمىکردند. لازم بود که این سنتشومشکسته شود. آن هم با دخالت پیامبر اکرم(ص) و به وسیله دخترىکه عمهزاده آن بزرگوار و از خانوادهاى محترم و از طایفه قریشو بنىهاشم بود.
اما بر استمرار این زناشویى فرمان حکومتى صادر نشده بود. اگرزن و شوهر با یکدیگر تفاهم و سازش نداشته باشند و نتوانند بهتوافق اخلاقى برسند، چارهاى جز جدایى نیست. توافق و تفاهم زن وشوهر را با فرمان نمىتوان تامین کرد. بلکه به شرائط وزمینههایى بستگى دارد که معلوم مىشود در زندگى زینب و زیدوجود نداشت. البته پیامبر اکرم(ص) براى جلوگیرى از طلاق، پند واندرز لازم را مىداد.
با جدائى آنها از یکدیگر حکم حکومتى دیگرى پدید آمد. زیدپسرخوانده پیامبر اکرم(ص) بود. در سنت عربى فرقى میان پسر وپسرخوانده نبود و کسى با همسر فرزندخواندهئخود ازدواجنمىکرد. این سنت هم باید شکسته شود. قرآن کریم فرموده است:
(... و ما جعل ادعیائکم ابنائکم...) (6) .«خداوندپسرخواندههاى شما را پسران شما قرار نداده است».
چه کسى باید براى سنتشکنى پیشگام شود؟ از همه بالاتر و برتر،خود پیامبر اکرم(ص) است. به همین جهت است که خداوند مىفرماید:
(و اذ تقول للذى انعم الله علیه و انعمت علیه امسک علیکزوجک و اتقالله و تخفى فى نفسک ما الله مبدیه و تخشى الناسوالله احق ان تخشیه فلما قضى زید منها وطرا زوجناکها لکىلایکون على المومنین حرج فى ازواج ادعیائهم اذا قضوا منهنو طرا و کان امر الله مفعولا) (7) .
«به یاد آور هنگامى را که به زید -که مورد انعام خدا و توقرار گرفته بود- مىگفتى همسرت را نگاه دار و تقوى پیشه کن وچیزى را در دل خود پنهان مىکردى که خداوند آشکار کننده آن بودو از مردم بیم داشتى و خداوند سزاوارتر است که از او بیمناکباشى. هنگامى که زید از همسر خود تمتع گرفت و طلاقش داد، او رابه عقد همسرى تو درآوردیم، تا براى مومنان در مورد همسرانمطلقه فرزندخواندههایشان عسر و حرجى نباشد و فرمان خداوند،انجام شدنى است». چند نکته در مورد آیه فوق در خور توجه است:
1 - انعام خدا و پیامبر به زید این بود که از بردگى آزاد شدهو پیامبر اکرم(ص) دختر عمه خود را به عقد او درآورده بود.
2 - زید اصرار بر طلاق داشت و پیامبر اکرم(ص) سعى مىکرد که باموعظه و نصیحت مانع طلاق شود.
3 - خداوند که فرمانش انجام شدنى است، از پیامبر خواسته بودکه با مطلقه زید ازدواج کند.
4 - پیامبر بیمناک بود که این ازدواج موجب بدبینى مردم و سستىایمان آنها گردد.
5 - خداوند از او مىخواهد که فقط از او بیمناک باشد، نه ازمردم.
6 - آنچه را پیامبر از ترس مردم در دل پنهان مىکرد، خداوندمتعال آن را ظاهر کرد.
7 - براى این که از بدبینى مردم جلوگیرى شود، خداوند اینازدواج را به خود نسبت داد و فرمود: (زوجناکها) ما زینب را بهعقد تو درآوردیم.
8 - براى این که مومنین با فلسفه این ازدواج آشنا شوند،فرمود: (لکىلا یکون على المومنین حرج فى ازواج ادعیائهم).
9 - زینب که هم در ازدواج اول و هم در ازدواج دوم، از صمیمقلب حکم حکومتى را پذیرا شده بود، بدون این که از ازدواج اولاظهار ناخشنودى کند، همواره به ازدواج دوم افتخار مىکرد و بهسایر زنهاى پیامبر مىگفت:
«زوجنى الله من النبى و انتن انما زوجکن اولیائکن» (8) .
«مرا خدا به عقد پیامبر درآورد و شما را پدرانتان به عقد اودرآوردند».
پیامبر براى ازدواج با زینب گوسفندى سر برید و ولیمهاى ازگوشت و نان ترتیب داد و از مومنین پذیرایى کرد. کارى که درعروسیهاى دیگر انجام نداده بود (9) .
دیگر از زنان پیامبر اکرم(ص) «هند» بود که به «امسلمه»معروف است. او پیش از آن که با پیامبر خدا ازدواج کند، همسر«عبدالله» بود و از او سه فرزند به نام «سلمه و عمرو وزینب» داشت. او بامرگ شوهر خود بیوه شد و پیامبر خدا او رابه عقد خود درآورد (10) .
«صفیه» دختر «حیى بن اخطب» از کلیمیان خیبر بود که شوهراولش مرده و شوهر دومش در جنگ خیبر به قتل رسید. پیامبراکرم(ص) او را از میان اسیران خیبر برگزید و آزادش کرد و اورا به عقد خود درآورد. او در میان زنان بنىقریظه مقام والایىداشت (11) .
«ام حبیبه» دختر «ابوسفیان» نیز از زنانى بود که با همسرش«عبدالله بن جحش» مهاجرت به حبشه کرد. عبدالله در حبشهمسیحى شد و چندان شراب خورد تا هلاک شد. ولى امحبیبه پایدارىکرد و بر دین مبین اسلام باقى ماند. پیامبر خدا(ص) نامهاى بهنجاشى پادشاه حبشه نوشت و از او خواست که این زن بیوه را براىوى عقد کند.
نجاشى به وکالت پیامبر و «خالد بن سعید» به وکالت«امحبیبه»، صیغه عقد را جارى کردند. نجاشى مبلغ چهارصددینار مهریه قرار داد و خودش آن را پرداخت (12) .
درباره حضرت «خدیجه» که پیامبر اکرم(ص) در سن بیست و پنجسالگى با او ازدواج کرده، نوشتهاند که او نخست همسر «عتیق بنعایذ مخزومى» بود و از او دخترى به دنیا آورد. آنگاه با«ابوهاله اسدى» ازدواج کرد و از او نیز «هند» را به دنیاآورد.
سپس با پیامبر اکرم(ص) ازدواج کرد. پیامبر اکرم(ص) فرزند شوهردوم خدیجه را هم تربیت کرد (13) .
تنها زنى که دوشیزه بود و پیامبر اکرم(ص) با اذن «ابوبکر»در هفتسالگى -یعنى دو سال قبل از هجرت، بعد از وفات حضرتخدیجه- با او ازدواج و در مدینه درحالى که سنش نه سال و هشتماه بود، با او عروسى کرد، «عایشه» بود (14) .
ظاهرا «ماریه قبطیه» هم که پادشاه حبشه بعد از گرایش بهاسلام به او هدیه کرد، دوشیزه بوده. تنها زنى که بعد از خدیجهاز پیامبر صاحب فرزند شد، همو بود.
فرزندش ابراهیم نام داشت. برخى گفتهاند: «مقوقس» در سالهفتم هجرى ماریه و سیرین را که دو خواهر و کنیز بودند، بهمحضر پیامبر خدا فرستاد. حضرت، ماریه را براى خود نگاه داشت وسیرین را به «حسان بن وهب» بخشید (15) .
با این مطالعهاى که درباره زندگانى پیامبر اکرم(ص) و برخى ازهمسران آن بزرگوار داشتیم، معلوم شد که زنان بیوه -اعم ازمطلقه و غیر مطلقه و اعم از این که داراى فرزند باشندیانباشند- نباید تا آخر عمر محکوم به تجرد و انزوا باشند.
بازهم در این باره سخن مىگوئیم.
پىنوشت:
1- (لقد کان لکم فى رسول الله اسوه حسنه...)(الاحزاب: 21).
2- الاحزاب: 36.
3- الاحزاب: 6.
4- الکافى: ج2، ص 186، روایت 2.
5- همان، ص 175، روایت 1.
6- الاحزاب: 4.
7- الاحزاب: 37.
8- سفینهالبحار: ج1، ص 558 : زینب.
9- همان.
10- سفینهالبحار: ج1، ص 646(سلم).
11- همان: ج2، ص 36 (صفا).
12- همان: ج1، ص 206(حبیب).
13- همان: ج2، ص 296، (عیش).
14- همان: ص537(مراء).
15- همان: (مراء).