مترفین
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
و اذا اردنا ان نهلک قریة امرنا مترفیها ففسقوا فیها فحق علیها القول فدمرناها تدمیرا. (1)
(و هنگامى که بخواهیم شهر و دیارى را هلاک کنیم نخست اوامر خود را براى «مترفین» آنها (ثروتمندان مستشهوت) بیان مىداریم، سپس هنگامى که به مخالفتبرخاستند و استحقاق مجازات یافتند، آنها را شدیدا درهم مىکوبیم).
راغب در مفردات گفته: کلمه «ترفه» به معناى توسعه در نعمت است وقتى گفته مىشود «اترف فلان» و یا (فلانى مترف است) معنایش این است که فلانى را نعمت از حد گذشته است تا آنجا که مىگوید: مراد از «مترفین» در جمله «امرنا مترفیها» همان کسانى هستند که آیه شریفه: فاما الانسان اذا ما ابتلاه ربه فاکرمه و نعمه (خداوند وقتى انسان را آزمایش کند او را اکرام نموده و غرق در نعمتش مىسازد).
مرحوم «طبرسى» در «مجمع البیان» گفته است: ترفه به معناى نعمت است، ابن عرفه در معناى آن گفته: مترف کسى را گویند که افسارش را رها کرده باشند، هرچه دلش خواستبکند، و جلویش را نگیرند.
از این آیه استفاده مىشود خداوند هرگز قبل از اتمام حجت و بیان دستوراتش کسى را مؤاخذه و مجازات نمىکند، بلکه نخستبه بیان فرمانهایش مىپردازد، اگر مردم از در طاعت وارد شدند و آنها را پذیرا شدند چه بهتر که سعادت دنیا و آخرتشان در آن است و اگر به فسق و فجور و مخالفتبرخاستند و همه را زیر پا گذاشتند، اینجاست که فرمان عذاب درباره آنها تحقق مىپذیرد و به دنبال آن هلاکت است.
ممکن است کسى بگوید چرا امر شدگان تنها «مترفین» هستند؟ در پاسخ مىگوئیم در بسیارى از جوامع «مترفین» سردمداران اجتماع هستند و دیگران تابع و پیرو آنها مىباشند. به علاوه منشا غالب مفاسد اجتماعى نیز ثروتمندان از خدابىخبرى هستند که در ناز و نعمت و عیش و نوش و هوس غرقند و هر نغمه اصلاحى و انسانى و اخلاقى در گوش آنها ناهنجار استبه همین دلیل همیشه در صف اول در مقابل پیامبران ایستاده بودند و دعوت آنها را که به نفع عدل و داد و حمایت از مستضعفان بوده همیشه بر ضد خود مىدیدند، روى این اصل در آیه به خصوص یاد شده است زیرا که ریشه اصلى فساد همین گروهند.
در آیه دیگر مىخوانیم:
و ما ارسلنا فی قریة من نذیر الا قال مترفوها انا بما ارسلتم به کافرون. (2)
(در هیچ شهرى پیامبرى نفرستادیم مگر آن که ثروتمندان آن گفتند: ما به آنچه فرستاده شدهاید، کافریم).
از آیه شریفه استفاده مىشود که در وحله اول طبقه پائین اجتماع از پیامبران حمایت کردهاند و نیز ثروتمندان در ابتداى امر به مبارزه برخاستهاند زیرا پیامبران از عیاشى و خیرهسرى آنها جلوگیرى کرده و به تعدیل و انصاف وادار مىنمودند و آن بر خلاف میل خودکامگان بود.
و ناگفته نماند که ماده «ترفه» در سرتاسر قرآن مجید در مقام مذمتبه کار رفته است.
ممکن است عذاب الهى به «مترفین» به دست گروه محروم جامعه نازل شود و آنها توسط این گروه به سختى درهم کوبیده شوند، زیرا شکاف عمیقى که بین این دو طبقه ایجاد مىشود، مایه انعدام آن اجتماع مىباشد. آرى کمتر فسادى در عالم ظاهر مىشود و کمتر جنگ خونینى است که نسلها را قطع و آبادیها را ویران سازد، منشا آن اسراف و افراط مترفین جامعه در استفاده از نعمتهاى الهى نبوده باشد.
به گفته «جان بویدار» در مقدمه خود بر کتاب «انسان گرسنه» سیرها دوست ندارند درباره گرسنگى دیگران گفتگو کنند و این مسالهاى است در عالم سیاست هرگز مورد توجه و علاقه آنها نبوده استبا این حال در طى قرون و اعصار گرسنگى خود را به خطرناکترین صورتهاى سیاسى نشان داده است. وقوع انقلاب کبیر فرانسه را به سال 1789 گرسنگى تسریع کرد و نهضتهاى انقلابى که حوالى سال 1840 روى دادند همه به علت گرسنگى بود. در انگلستان جمعیتى که خواهان قانون اساسى بود، فریاد مىزد: «یا نان یا خون» و هنگامى که دولت موفق شد خواربار ارزان و فراوان وارد کشور کند روح انقلابى انگلستان محو و ناپدید شد. اما سرانجام امروز با همه دیرى، شروع کردهاند به این که قبول کنند گرسنگى وحشتناکترین درد فقر است و این درد از مهمترین علل اساسى طغیان آسیائیها علیه سلطه اقتصادى قدرتهاى اروپائى است. و مادام که ملتها بدانند و اعتقاد داشته باشند که گرسنگى و فقر آنها دردهاى بیهودهاى هستند محال است که توپها بتوانند از این طغیان جلوگیرى کنند...».. (3)
استفاده از زینت ونه از کالاهاى لوکس
کسانى که در مصرف، کالاى لوکس به کار مىبرند و حتى مساجد و اماکن مذهبى را با لوسترهاى گرانقیمت و اشیاء آنتیک و میزها و مبلهاى منبتکارى بسیار گرانقیمت آرایش مىدهند، در جواب این سؤال که چرا کالاهاى غیر ضرورى آنهم بدین گرانبهائى را به کار مىبرند، استدلال مىکنند که در اسلام استعمال زینت آلات تجویز شده است.
غافل از این که زینتى که براى مسلمانان تجویز شده است، غیر از استفاده از کالاهاى لوکس و غیر ضرورى مىباشد. در مورد استفاده از انواع زینتها، اسلام مانند تمام موارد، حداعتدال را انتخاب کرده است نه مانند بعضى که مىپندارند استفاده از زینتها و تجملات هرچند به صورت معتدل بوده باشد، مخالف زهد و پارسائى است و نه مانند تجملپرستانى که غرق در زینت و تجمل مىشوند.
قرآن مجید مىفرماید:
یا بنی آدم خذوا زینتکم عند کل مسجد و کلوا واشربوا و لا تسرفوا انه لا یحب المسرفین قل من حرم زینة الله التی اخرج لعباده والطیبات من الرزق قل هی للذین آمنوا فى الحیاة الدنیا خالصة یوم القیامة. (4)
(اى فرزندان آدم! زینتخود را به هنگام رفتن به مسجد با خود بردارید و بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید که خداوند مسرفان را دوست نمىدارد. بگو چه کسى زینتهاى الهى را که براى بندگان خود آفریده و روزیهاى پاکیزه را حرام کرده است؟ بگو اینها در زندگى دنیا براى کسانى است که ایمان آوردهاند (اگرچه دیگران نیز با آنها مشارکت دارند) ولى در قیامتخالص (براى مؤمنان) خواهد بود این چنین آیات خود را براى کسانى که آگاهند، شرح مىدهیم).
معناى همراه داشتن زینت در وقع بیرون شدن به سوى مسجد هم مىتواند آرایش ظاهرى باشد که شامل پوشیدن لباسهاى مرتب و پاک و تمیز و شانه زدن موها و به کار بردن عطر و مانند آن مىشود و هم شامل زینتهاى معنوى که مناسب با نماز و طواف و سایر عبادات باشد.
واگر در بعضى از روایات تنها اشاره به لباس خوب یا شانه کردن موها شده، و یا تنها سخن از مراسم نماز اعیاد و نماز جمعه به میان آمده است، دلیل بر انحصار نیست، بلکه هدف بیان مصادیق روشن آن است. (5)
در اسلام، استفاده کردن از زیبائیهاى طبیعت، لباسهاى زیبا و متناسب، به کار بردن انواع عطرها و امثال آن، نه تنها مجاز شمرده شده، بلکه به آن توضیه و سفارش نیز گردیده استدر این باره روایات زیادى در کتب معتبر نقل شده است.
در باره امام حسن مجتبى نقل شده استبه هنگامى که به نماز برمىخاستبهترین لباسهاى خود را مىپوشید، سؤال کردند چرا بهترین لباس خود را مىپوشید؟ فرمود:
«ان الله جمیل یحب الجمال فاتجمل لربى و هو یقول خذوا زینتکم عند کل مسجد». (6)
(خداوند زیباست و زیبائى را دوست دارد و به همین جهت من لباس زیبا براى راز و نیاز با پروردگارم مىپوشم و هم او دستور داده است که زینتخود را به هنگام رفتن به مسجد برگیرید).
امام صادقعلیه السلام مىفرماید:
«البس و تجمل فان الله جمیل و یحب الجمال و لیکن من حلال». (7)
(لباس نیکو بپوش، زیرا خداوند نیکو است و نیکوئى را دوست مىدارد ولى (مواظب باش) و لباس خود را از حلال تهیه کن).
در روایت دیگر از امام صادقعلیه السلام مىخوانیم:
«ان الله جمیل یحب الجمال و التجمل و یبغض البؤس و التباؤس فان الله اذا انعم على عبده بنعمة احب ان یرى علیه اثرها..». (8)
(خداوند جمیل است و زیبایى را دوست دارد و گرفتگى را دشمن مىدارد، زیرا خداوند وقتى به بندهاش نعمتى مىدهد، دوست دارد اثر آن را بر او ببیند).
در حدیث دیگرى آمده است که یکى از زهاد ریائى به نام «عبادبن کثیر بصرى» به امام صادقعلیه السلام روبرو شد، درحالى که امام علیه السلام لباس نسبتا زیبائى بر تن داشتبه امام گفت: تو از خاندان نبوتى و پدرت (علىعلیه السلام) لباس بسیار ساده مىپوشید، چرا چنین لباس جالبى بر تن تو است؟ آیا بهتر نبود که لباسى کماهمیتتر از این مىپوشیدى؟ امام فرمود: واى بر تو اى عباد! «من حرم زینة الله التى اخرج لعباده و الطیبات من الرزق». (9)
(چه کسى حرام کرده است زینتهائى را که خداوند براى بندگانش آفریده و روزیهاى پاکیزه را).
این تعبیر که خداوند زیباست و زیبائى را دوست دارد و یا به تعبیر این که خداوند زیبائیها را آفریده، هرگز اینها را نمىآفرید، آفرینش زیبائیها در جهان هستى خود دلیل بر این است که خالق زیبائیها آن را دوست دارد.
ولى غالبا در اینگونه موضوعات، مردم راه افراط را مىپویند و با بهانههاى مختلف رو به تجملپرستى مىآورند و به همین دلیل قرآن مجید بعد از ذکر این حکم اسلامى از اسراف و زیادهروى و تجاوز از حد، مسلمانان را برحذر داشته است و در قرآن در بیش از بیست مورد به مساله اسراف اشاره شده و از آن نکوهش گردیده است.
در اسلام از پوشیدن لباسهاى نازک و رقیق و بسیار نرم که مرد را به تنپرورى عادت مىدهد، مذمتشده است.
امام سجادعلیه السلام فرمود:
«ان الجسد اذا لبس الثوب اللین طغى». (10)
(بدن انسان اگر لباس نرم بپوشد، طغیان مىکند).
باز امام سجادعلیه السلام فرمود:
«من لبس ثوبا یشهره کساه الله یومالقیامة ثوبا من النار». (11)
(اگر کسى لباس بپوشد که بدان وسیله مشهور و انگشتنما شود خداوند روز قیامت پیراهنى از آتش بر او مىپوشاند).
در روایتى پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله فرمود:
«من لبس ثوبا فاختال فیه خسفالله من شفیر جهنم یتخلخل فیها مادامت السموات والارض».
(کسى که لباس بپوشد و با آن بر دیگرى افتخار کند، شعلهاى از جهنم او را فرا مىگیرد که تا روز قیامت در میان آن بالا پائین برود).
زهد; برداشت کم براى بازدهى زیاد
«زهد» از جمله اوصافى است که کابرد اقتصادى آن قویتر است. «زهد» عبارت است از برداشت کم براى بازدهى زیاد. (12) «زاهد» در زندگى خویش سادگى و قناعت را پیشه مىسازد و از تنعم و تجمل و لذتگرائى پرهیز مىنماید و به اصطلاح از نعمتهاى دنیوى کم برداشت مىکند ولى بازدهیش نسبتبه برداشتش چه از لحاظ عاطفه و اخلاق و چه در قسمت تعاون و همکارى اجتماعى زیاد است. او از دسترنج دیگران به حداقل اکتفاء مىکند و در عوض سود بیشتر به جامعه مىرساند.
«زهد» در نهج البلاغه در دو مورد تعریف شده است:
در یک جا مىفرماید:
«ایها الناس! الزهادة: قصر الامل و الشکر عند النعم والورع عند المحارم، فان عزب ذلک عنکم فلا یغلب الحرام صبرکم و لا تنسوا عد النعم شکرکم فقد اعذر الله الیکم بحجج مسفرة ظاهرة و کتب بارزة العذر واضحة». (13)
(اى مردم! زهد یعنى کوتاهى آرزو، شکر و سپاس در برابر نعمت و پارسائى در مقابل گناه! اگر نتوانستید همه این صفات را فراهم سازید مواظب باشید حرام بر اراده و صبر شما پیروز نگردد و در برابر نعمتها شکر منعم را فراموش مکنید، چه این که خداوند با دلائل روشن و آشکار عذرها را قطع کرده و با کتابهاى خود بهانه را به روشنى از بین برده است).
امیرمؤمنانعلیه السلام در جاى دیگر به استناد قرآن کریم مىفرماید: «الزهد بین کلمتین من القرآن قال الله سبحانه: لکیلا تاسوا على ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم و من لم یاس على الماضى، ولم یفرح بالآتى، فقد اخذالزهد بطرفیه». (4)
(تمام زهد در دو جمله از قرآن آمده است: خداوند سبحان مىفرماید: «این براى آن است که به خاطر آنچه از دست دادهاید، غمگین نشوید و به آنچه خدا به شما داده دلبسته و مغرور نباشید» پس هرکس بر گذشته اندوه نخورد و براى آینده شادمان نشود، بر دو جانب زهد دستیافته است (اشاره به این که حقیقت زهد ترک وابستگیها و اسارتها در چنگال گذشته و آینده است).
این بدان معنى نیست که انسان به مواهب الهى در این جهان پشتپا بزند، و یا از آنها بهره نگیرد، مهم این است که اسیر آن نگردد.
بدیهى است وقتى که چیزى کمال مطلوب نبود، ویا اساسا مطلوب اصلى نبود، بلکه وسیله بود، در این صورت آمدن و رفتنش شادمانى یا اندوه ایجاد نمىکند.
بنابراین «زاهد» کسى است که به آمدن و رفتن دنیا بىاعتناد باشد، کار کند تلاش نماید، استفاده کند ولى دلباخته و دلداده آن نشود.
امام صادقعلیه السلام فرمود:
«لیس الزهد فى الدنیا باضاعة المال ولا بتحریم الحلال بل الزهد فى الدنیا ان لا تکون بما فى یدک اوثق بما فى یدالله عزوجل». (15)
(زهد در دنیا با ضایع کردن مال و یا با حرام کردن حلال نیست، بلکه زهد در دنیا این است که آنچه در دست توست، محکمتر از آنچه در دستخداست، نباشد.
امام صادقعلیه السلام در جاى دیگر فرموده:
«الزهد مفتاح باب الآخرة و البراءة من النار و هو ترکک کل شئیشغلک عن الله من غیر تاسف على فوتها و لا اعجاب فى ترکها ولا انتظار فرج منها، و لا طلب محمدة علیها و لا عوض منها بل ترى فوتها راحة و کونها آفة...» .
(زهد، کلید در آخرت و برائت و دورى از آتش است و زهد این است که هرچه ترا از خدا باز دارد، ترک کنى بدون این که بر فوت آن تاسفى بخورى، و نه عجبى بر ترک آن نمائى و نه به سبب آن، منتظر فرجى در دنیا باشى یا بخواهى ترا به خاطر این صفت تعریف و تمجید کنند و بدین ترتیب عوض بگیرى، بلکه ترک آن را راحتخود بدانى، و گرفتارى به آن را آفتشمارى).
«الزاهد الذى یختاار الآخرة على الدنیا و الذل على العز والجهد على الراحة و الجوع على الشبع و عاقبة الاجل على محبة العاجل والذکر على الغفلة و یکون نفسه فى الدنیا و قبله فى الآخرة». (16)
(زاهد کسى است که آخرت را بر دنیا و ذلت را بر عزت، و سعى در عبادت را بر راحت، و گرسنگى را بر سیرى و یاد خدا را بر غفلت اختیار کند و بدن او در دنیا و دلش در آخرت باشد).
انسان این ویژگى را دارد که برداشت و برخوردارى زیاد از نعمتهاى دنیوى و اسراف در لذت او را در آنچه هنر و کمال انسانى نامیده مىشود، ضعیفتر و بىبارتر مىسازد و برعکس پرهیز از اسراف و برداشت زیاد گوهر او را صفا و جلا مىبخشد و فکر و اراده او را نیرومندتر مىکند. ولى در حیوان مساله درستبرعکس آن استیعنى حیوان هرچه بیشتر بخورد و چاقتر شود، براى آن بهتر و مطلوبتر است.
امیرمؤمنان علىعلیه السلام در یکى از نامههایش پس از آن که زندگى زاهدانه و کمبرداشتخویش را براى یکى از فرماندارانش تشریح مىکند واو را ترغیب مىنماید که در زندگى این راه را پیشه سازد، مىفرماید:
«فما خلقت لیشغلنى اکل الطیبات کالبهیمة المربوطة همها علفها او المرسلة شغلها تقممها تکترش من اعلافها و تلهو عما یراد بها او اترک سدى، او اهمل عاثبا».
(من آفریده نشدم که خوردن خوراکیهاى پاکیزه مرا به خود مشغول دارد، همچون حیوان پروارى که تمام همش علف است و یا همچون حیوان رها شدهاى که شغلش چریدن و خوردن و پرکردن شکم مىباشد و از سرنوشتى که در انتظار اوست، بىخبر است آیا بیهوده یا مهمل و عبث آفریده شدهام؟ آیا باید سرشتهدار ریسمان گمراهى باشم؟ و یا در طریق سرگردانى قدم گذارم؟
«و کانى بقائلکم یقول: اذا کان هذا قوت ابن ابى طالب، فقد قعد به الضعف عن قتال الاقران و منازل الشجعان». (17)
(گویا مىبینم که گویندهاى از شما مىگوید: هرگاه این (دو قرص نان) قوت و خوراک فرزند ابوطالب استباید هماکنون نیرویش به سستى گرائیده باشد و از مبارزات با همتایان و نبرد با شجاعان باز ماند پس چگونه است که هیچ دلاورى تاب هماوردى او را ندارد ولى اشتباه مىکنند. آن که با سختیهاى زندگى دستبه گریبان است، نیرومندتر و آبدیده تر از کوره بیرون مىآید، همانا چوب درخت صحرائى که دستباغبان نوازشش نمىدهد و هر لحظه به سراغش نمىرود و بامحرومیتها همواره در نبرد است محکمتر، با صلابتتر، و آتشش فروزانتر و دیرپاتر است).
«زهد» براى روح انسان تمرین و ورزش است و تعلقات اضافى را مىریزد، سبکبال و سبکبار مىگردد.
علىعلیه السلام مىفرماید:
«خیرالناس من زهدت نفسه و قلت رغبته و ماتتشهوته و خلص ایمانه و صدق ایفائه». (18)
(بهترین مردم کسى است که نسبتبه دنیا بىرغبت و خواهشش کم باشد و هوا و هوس او مرده و ایمانش خالص و یقینش درستباشد، یعنى یقین کامل داشته باشد به آنچه یقین به آن باید داشت).
باز مىفرماید:
«خیر من صحبت من ولهک بالاخرى و زهدک فى الدنیا و اعانک على طاعة المولى». (19)
(بهترین کسى که با او مصاحبت کنى کسى است که ترا به آخرت شیفته و نسبتبه دنیا بىرغبت گرداند و ترا بر فرمانبردارى پروردگار یارى نماید).
فرمود:
«طوبى للزاهدین فى الدنیا، الراغبین فى الآخرة اولئک قوم اتخذوا الارض بساطا و ترابها فراشا و ماءها طیبا و القرآن شعارا و الدعاء دثارا...».
(خوشا به حال زاهدان در دنیا، و راغبان درآخرت، آنها که زمین را فرش قرار دادند و خاک آن را بستر و آبش را عطر و قرآن را همچون لباس زیرین و دعا را همچون لباس روئین).
هدف این است که انسان دلبسته و اسیر زرق و برق این جهان نباشد یعنى موقعیتخود را در این جهان بداند و دلباخته و دلداده آن نشود.
امیرمؤمنان علىعلیه السلام مىفرماید:
«ینبغى لمن علم شرف نفسه ان ینزهها عن دناءة الدنیا». (20)
(سزاوار است کسى که شرف نفس خود را بداند، خود را از پستى دنیا پاکیزه دارد).
«ینبغى لمن علم سرعة زوال الدنیا ان یزهد فیها». (21) (سزاوار است کسى که به سرعت زوال دنیا توجه دارد نسبتبه آن بىرغبتباشد).
آرى بشر آنگاه شخصیتخود را باز مىیابد که شخصا گریبان خویش را از تسلط دنیا خلاص کند و خود را از اختیار دنیا و نعمتهاى آن خارج سازد و دنیا را در اختیار خود قرار دهد زیرا حکومت اشیاء و پول و کالا بر بشر برخلاف شؤون و حیثیت و شرافت انسانى است و در پستى و دنائت در ردیف بتپرستى است.
در باره رابطه پولپرستى و شخصیت انسانى یکى از نویسندگان مارکسیست تعبیرات جالبى دارد این نویسنده در کتابى که در زمینه اقتصاد و سرمایهدارى و اقتصاد کمونیستى نوشته است، از لحاظ این که به جنبه اخلاقى حکومت پول و کالا بر اجتماع توجه دارد، جالب است.
وى مىنویسد: «تسلط فوق العاده «طلا» در اجتماع معاصر، غالبا باعث تاثر وانزجار قلبهاى حساس است. مردان طالب حقیقت همیشه تنفر خود را نسبتبه این «فلز پلید»! ابراز مىدارند و فساد اصلى اجتماع معاصر را به واسطه وجود طلا مىدانند، ولى در حقیقت تکههاى دائره مانند یک فلز زرد و درخشنده که طلایش مىنامند، تقصیر و گناهى ندارد. قدرت و تسلط پول نماینده و مظهر عمومى قدرت و تسلط اشیاء بر بشر است، این قدرت تسلط اشیاء بر بشر از خصائص عمده اقتصاد بدون نظم و مبتنى بر مبادله مىباشد. همانطور که بشر بىتمدن زمان قدیم بتى را که به دستخود مىساخت معبود و مسجود خود قرار مىداد و آن را مىپرستید، بشر دوران معاصر نیز مصنوع خود را مىپرستد و زندگیش تحت تسلط و اقتدار اشیائى است که به دستخود ساخته و پرداخته است. براى آن که کالاپرستى و پولپرستى که ناپاکترین شکل تکامل یافته کالاپرستى است، به کلى ریشهکن شود، باید علل اجتماعى که آنها را به وجود آورده است، از بین برد و سازمان اجتماع را طورى تنظیم کرد که سلطه واقتدار سکههاى کوچک این فلز زرد و درخشان بر بشر محو و نابود گردد. در چنین سازمانى دیگر حکومت اشیاء بر بشر وجود نخواهد داشت، بلکه بر عکس بشر منطقا و بر طبق نقشه معین بر اشیاء حکومتخواهد کرد و احترام و گرامى داشتن «شخصیتبشر» جایگزین پرستش پول خواهد بود». (22)
خلاصه اسلام با توصیه پیروان خود به «زهد» پولپرستى و کالاپرستى و یا مقامپرستى و به عبارت جامعتر «دنیازدگى» را محکوم کرد و راضى نیست انسان اسیر و گرفتار و بنده و برده مادیات باشد.
زهد اسلامى و فرق آن با رهبانیت مسیحى
اسلام در زمینه «زهد» دو چیز را سخت محکوم کرده است: یکى رهبانیت و دیگرى مادهپرستى «رهبانیت» و «رهبانیت» منسوب به «رهبان» و «رهبان» هر دو به یک معنى است، در اصل لغت از ماده «رهب» به معنى خوف، وحشت و ترس گرفته شده و در عرف به کسانى گفته مىشود که «انقطاع و انفراد از مردم پیدا مىکنند به خاطر عبادت و ترس از خدا».
این عمل از قدیم در میان هندوها معمول بوده و سپس در میان مسیحیان رائج گردید. بعضى معتقدند سرچشمه رواج آن در میان پیروان مسیح یا یهود شکستهاى پىدرپى بود که از یکى از سلاطین جبار و دیکتاتور وقتخوردند و به دنبال آن تصمیم گرفتند پراکنده شوند و در بیابانها به عبادت بپردازند تا پیامبر موعود آشکار گردد و آنها را از ذلت و پراکندگى برهاند. (23)
همین معنى به صورت دقیقترى از پیامبر گرامى اسلامصلى الله علیه وآله نقل شده که روزى آن حضرت به «ابن مسعود» فرمود: (مىدانى رهبانیت از کجا پیدا شد» عرض کرد: خدا و پیامبرش آگاهترند. فرمود: بعد از عیسىعلیه السلام جمعى از جباران ظهور کردند و مؤمنان سه مرتبه با آنها پیکار نموده و شکستخوردند، لذا به بیابانها متوارى شدند و به انتظار ظهور پیامبر موعود عیسى (حضرت محمدصلى الله علیه وآله)در غارها و کوهها به عبادت مشغول گشتند، بعضى از آنها بر دین خود باقى ماندند و بعضى راه کفر پیش گرفتند.
سپس افزود: آیا مىدانى رهبانیت امت من چیست؟ عرض کرد: خدا و رسولش آگاهترند. فرمود: رهبانیت امت من هجرت و جهاد و نماز و روزه و حج و عمره است. (24)
اسلام با «رهبانیت» و «زهدگرائى» به مخالفتبرخاسته و آن را بدعتى از راهبان شمرده است ...و رهبانیة ابتدعوها ما کتبناها علیهم الا ابتغاء رضوان الله فما رعوها حق رعایتها فاتینا الذین آمنوا منهم اجرهم و کثیر منهم فاسقون. (25)
(رهبانیتى را که ابداع کرده بودند و ما بر آنها مقرر نداشته بودیم، گرچه هدفشان جلب خشنودى خدا بود، ولى حق آن را رعایت نکردند، لذا ما به آنها که ایمان آوردند پاداش دادیم و بسیارى از آنها فاسقند).
از آیه استفاده مىشود که «رهبانیت» در آئین مسیح نبوده و پیروانش آن را بعد از او ابداع کردند ولى در آغاز نوعى زهدگرائى واز ابداعات نیک محسوب مىشد، مانند بسیارى از مراسم و سنتهاى حسنهاى که هماکنون در میان مردم رائج است. ولى این سنتبعدا به انحراف گرائید و آلوده با امورى مخالف فرمان الهى و حتى گناهان زشتى شد. به همین دلیل اسلام رهبانیت را به شدت محکوم کرده و حدیث معروف «لا رهبانیة فى الاسلام» (در اسلام رهبانیت وجود ندارد) در بسیارى از منابع دیده مىشود. (26)
از جمله بدعتهاى زشت مسیحیان درباره «رهبانیت»، «تحریم ازدواج» براى مردان و زنان تارک دنیا بود و دیگر «انزواى اجتماعى» و پشتپا زدن به وظائف انسانى در اجتماع و انتخاب صومعهها و دیرهاى دورافتاده براى عبادت و زندگى در محیطى دور از اجتماع بود، سپس مفاسد زیادى در دیرها و مراکز زندگى رهبانها به وجود آمد.
زهد اسلامى که به معنى سادگى زندگى و حذف تجملات و عدم اسارت در چنگال مال و مقام است هیچ ارتباطى به مساله رهبانیت ندارد، زیرا رهبانیتیعنى جدائى و بیگانگى از اجتماع است و زهد به معنى آزادگى و وارستگى به خاطر اجتماعىتر زیستن است. رهبانیت، بریدن از مردم و روآوردن به عبادت است، براساس این اندیشه که کار دنیا و آخرت از یکدیگر جداست. این است که رهبانیتبر ضد زندگى و بر ضد جامعهگرائى است، و مستلزم کنارهگیرى از خلق و بریدن از مردم و سلب هرگونه مسؤولیت و تعهد از خود است.
اما زهد اسلامى در عین این که مستلزم انتخاب زندگى ساده و بىتکلف است و براساس پرهیز از تنعم و تجمل و لذتگرائى است در متن زندگى و در بطن روابط اجتماعى قرار دارد و عین جامعهگرائى است، براى خوب از عهده مسؤولیتها برآمدن است و از مسؤولیتها و تعهدهاى اجتماعى سرچشمه مىگیرد.
به قول استاد شهید مطهرى:
«فلسفه زهد در اسلام آن چیزى نیست که رهبانیت را به وجود آورده است، در اسلام مساله جدا بودن حساب این جهان با آن جهان مطرح نیست. از نظر اسلام نه خود آن جهان و این جهان از یکدیگر جدا و بیگانه هستند و نه کار این جهان با کار آن جهان بیگانه است ارتباط دو جهان با یکدیگر از قبیل ارتباط ظاهر و باطن شئ واحد است، از قبیل پیوستگى دو رویه یک پارچه است، از قبیل پیوند روح و بدن است که چیزى استحد وسط میان یگانگى و دوگانگى. کار این جهان با کار آن جهان نیز عینا همینطور است، بیشتر جنبه اختلاف کیفى دارد تا اختلاف ذاتى». (27)
در حدیثى مىخوانیم: هنگامى که به پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله اطلاع دادند که گروهى از اصحاب از همهچیز اعراض نمودهاند و به عزلت و عبادت روى آوردهاند، سخت آنها را مورد عتاب قرار داد، فرمود: من که پیامبر شما هستم این چنین نمىکنم. (28) پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله بدین وسیله فهماند که اسلام دینى جامعهگرا و زندگىگر است، نه جامعهگریز و زهدگرا.
در حدیث دیگرى آمده است که: «عثمان بن مظعون» فرزندش از دنیا رفته بود، بسیار غمگین شد تا آنجا که خانهاش را مسجد قرار داد و مشغول عبادت شد (وهر کار را جز عبادت ترک گفت) این خبر به رسول خداصلى الله علیه وآله رسید، او را احضار کرده فرمود:
«یا عثمان ان الله تبارک و تعالى لم یکتب علینا الرهبانیة، انما رهبانیة امتى الجهاد فى سبیلالله». (29) (اى عثمان! خداوند متعال رهبانیت را براى امت من مقرر نداشته، رهبانیت امت من جهاد در راه خداست).
سپس پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله بحث مشروحى درباره فضیلت نماز جماعتبراى او بیان فرمود که تاییدى بر نفى رهبانیت و انزواطلبى است.
تفاوت روش «زاهد» و «راهب» از دو جهانبینى مختلف ناشى مىشود، از نظر راهب، دنیا و آخرت دو جهان کاملا جدا از یکدیگرند، بلکه کاملا متضاد با یکدیگر مىباشند و حساب سعادت دنیا نیز از حساب سعادت آخرت کاملا جداست.
ولى در جهانبینى «زاهد» دنیا و آخرت به یکدیگر پیوستهاند، دنیا مزرعه آخرت است از نظر زاهد دنیا عین آخرت است و آنچه به زندگى دنیا سامان مىبخشد، همان وسیله سعادت آخرت نیز مىباشد.
البته ممکن است زاهدانى هم باشند که از فلسفه «زهد» آگاهى نداشته باشند عملشان مانند عمل راهبان باشد. «ابن سینا» در نمط نهم اشارات که به «مقامات العارفین» اختصاص یافته است، زهد را به زهد عارف و زهد غیر عارف تقسیم کرده و گفته است: «زاهدانى که از فلسفه زهد آگاهى ندارند، به خیال خود «معامله»اى انجام مىدهند، کالاى آخرت را با کالاى دنیا معاوضه مىکنند از تمتعات دنیا دست مىشویند که در عوض از تمتعات اخروى بهرهمند گردند به عبارت دیگر در این جهان برداشت نمىکنند تا در جهان دیگر برداشت نمایند ولى زاهد آگاه و آشنا به فلسفه زهد از آن جهت زهد مىورزد که نمىخواهد ضمیر خویش را به غیر ذات حق مشغول بدارد چنین شخصى شخصیتخویش را گرامى مىدارد و جز خدا چیز دیگر را کوچکتر از آن مىداند که خود را بدان مشغول سازد و دربند اسارتش درآید». (30)
حقیقت این است که فلسفه زهد «زاهد» و رهبانیت «راهب» کاملا مغایر یکدیگر است. اساسا رهبانیت تحریف و انحرافى است که افراد بشر از روى جهالتیا اغراض سوء درباره تعلیمات زهدگرایانه پیامبران الهى ایجاد کردهاند.
پىنوشتها:
1) سوره اسراء، آیه 16..
2) سوره سبا، آیه 34..
3) انسان گرسنه، مقدمه لردجان بویدار، ص 12..
4) سوره اعراف، آیه 30 و 31..
5) براى اطلاع از این اخبار به تفسیر برهان، ج2، ص 9 و 10 - تفسیر نورالثقلین، ج2، ص 18 و 19 مراجعه شود..
6) تفسیر نمونه، ج8، ص 151..
7) فروع کافى، ج2، ص 203 - وسائل الشیعة، ج3، ص 340..
8) امالى، ص 172 - وسائل الشیعة، ج3، ص 341..
9) فروع کافى، ج2، ص 203 - وسائل الشیعة، ج3، ص 347..
10) وسائل الشیعة، ج1، ص 364..
11) وسائل الشیعة، ج1، ص 354..
12) استاد مطهرى، سیرى در نهج البلاغه، ص 247..
13) نهج البلاغه، خطبه شماره 81..
14) نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 439..
15) سفینة البحار، ج1، ص 568 کلمه زهد..
16) بحارالانوار، ج70 ، ص 315..
17) نهج البلاغه، قسمت نامهها، نامه شماره 45..
18) غرر و درر آمدى، ج3، ص 436..
19) غرر و درر آمدى، ج6، ص 442..
20) نهج البلاغه، کلمات قصار، 104..
21) غرر و درر آمدى، ج6، ص 442..
22) اصول اقتصاد نوشین، فضل شکل ارزش، پول بنقل سیرى در نهج البلاغه، ص 252 و 253..
23) تاریخ تمدن ویل دورانت، ج13، ص 443..
24) مجمع البیان، ج9، ص 243 - با کمى تفاوت تفسیر درالمنثور، ج6، ص 177..
25) سوره حدید، آیه 27..
26) مجمع البحرین، ماده «رهب» و نهایه ابن اثیر..
27) سیرى در نهج البلاغه، ص 217..
28) تفسیر القمى، ص 166، ذیل آیه 89 سوره مائده..
29) امالى صدوق، ص 40..
30) بنا به نقل، استاد مطهرى، سیرى در نهج البلاغه، ص 243..
(و هنگامى که بخواهیم شهر و دیارى را هلاک کنیم نخست اوامر خود را براى «مترفین» آنها (ثروتمندان مستشهوت) بیان مىداریم، سپس هنگامى که به مخالفتبرخاستند و استحقاق مجازات یافتند، آنها را شدیدا درهم مىکوبیم).
راغب در مفردات گفته: کلمه «ترفه» به معناى توسعه در نعمت است وقتى گفته مىشود «اترف فلان» و یا (فلانى مترف است) معنایش این است که فلانى را نعمت از حد گذشته است تا آنجا که مىگوید: مراد از «مترفین» در جمله «امرنا مترفیها» همان کسانى هستند که آیه شریفه: فاما الانسان اذا ما ابتلاه ربه فاکرمه و نعمه (خداوند وقتى انسان را آزمایش کند او را اکرام نموده و غرق در نعمتش مىسازد).
مرحوم «طبرسى» در «مجمع البیان» گفته است: ترفه به معناى نعمت است، ابن عرفه در معناى آن گفته: مترف کسى را گویند که افسارش را رها کرده باشند، هرچه دلش خواستبکند، و جلویش را نگیرند.
از این آیه استفاده مىشود خداوند هرگز قبل از اتمام حجت و بیان دستوراتش کسى را مؤاخذه و مجازات نمىکند، بلکه نخستبه بیان فرمانهایش مىپردازد، اگر مردم از در طاعت وارد شدند و آنها را پذیرا شدند چه بهتر که سعادت دنیا و آخرتشان در آن است و اگر به فسق و فجور و مخالفتبرخاستند و همه را زیر پا گذاشتند، اینجاست که فرمان عذاب درباره آنها تحقق مىپذیرد و به دنبال آن هلاکت است.
ممکن است کسى بگوید چرا امر شدگان تنها «مترفین» هستند؟ در پاسخ مىگوئیم در بسیارى از جوامع «مترفین» سردمداران اجتماع هستند و دیگران تابع و پیرو آنها مىباشند. به علاوه منشا غالب مفاسد اجتماعى نیز ثروتمندان از خدابىخبرى هستند که در ناز و نعمت و عیش و نوش و هوس غرقند و هر نغمه اصلاحى و انسانى و اخلاقى در گوش آنها ناهنجار استبه همین دلیل همیشه در صف اول در مقابل پیامبران ایستاده بودند و دعوت آنها را که به نفع عدل و داد و حمایت از مستضعفان بوده همیشه بر ضد خود مىدیدند، روى این اصل در آیه به خصوص یاد شده است زیرا که ریشه اصلى فساد همین گروهند.
در آیه دیگر مىخوانیم:
و ما ارسلنا فی قریة من نذیر الا قال مترفوها انا بما ارسلتم به کافرون. (2)
(در هیچ شهرى پیامبرى نفرستادیم مگر آن که ثروتمندان آن گفتند: ما به آنچه فرستاده شدهاید، کافریم).
از آیه شریفه استفاده مىشود که در وحله اول طبقه پائین اجتماع از پیامبران حمایت کردهاند و نیز ثروتمندان در ابتداى امر به مبارزه برخاستهاند زیرا پیامبران از عیاشى و خیرهسرى آنها جلوگیرى کرده و به تعدیل و انصاف وادار مىنمودند و آن بر خلاف میل خودکامگان بود.
و ناگفته نماند که ماده «ترفه» در سرتاسر قرآن مجید در مقام مذمتبه کار رفته است.
ممکن است عذاب الهى به «مترفین» به دست گروه محروم جامعه نازل شود و آنها توسط این گروه به سختى درهم کوبیده شوند، زیرا شکاف عمیقى که بین این دو طبقه ایجاد مىشود، مایه انعدام آن اجتماع مىباشد. آرى کمتر فسادى در عالم ظاهر مىشود و کمتر جنگ خونینى است که نسلها را قطع و آبادیها را ویران سازد، منشا آن اسراف و افراط مترفین جامعه در استفاده از نعمتهاى الهى نبوده باشد.
به گفته «جان بویدار» در مقدمه خود بر کتاب «انسان گرسنه» سیرها دوست ندارند درباره گرسنگى دیگران گفتگو کنند و این مسالهاى است در عالم سیاست هرگز مورد توجه و علاقه آنها نبوده استبا این حال در طى قرون و اعصار گرسنگى خود را به خطرناکترین صورتهاى سیاسى نشان داده است. وقوع انقلاب کبیر فرانسه را به سال 1789 گرسنگى تسریع کرد و نهضتهاى انقلابى که حوالى سال 1840 روى دادند همه به علت گرسنگى بود. در انگلستان جمعیتى که خواهان قانون اساسى بود، فریاد مىزد: «یا نان یا خون» و هنگامى که دولت موفق شد خواربار ارزان و فراوان وارد کشور کند روح انقلابى انگلستان محو و ناپدید شد. اما سرانجام امروز با همه دیرى، شروع کردهاند به این که قبول کنند گرسنگى وحشتناکترین درد فقر است و این درد از مهمترین علل اساسى طغیان آسیائیها علیه سلطه اقتصادى قدرتهاى اروپائى است. و مادام که ملتها بدانند و اعتقاد داشته باشند که گرسنگى و فقر آنها دردهاى بیهودهاى هستند محال است که توپها بتوانند از این طغیان جلوگیرى کنند...».. (3)
استفاده از زینت ونه از کالاهاى لوکس
کسانى که در مصرف، کالاى لوکس به کار مىبرند و حتى مساجد و اماکن مذهبى را با لوسترهاى گرانقیمت و اشیاء آنتیک و میزها و مبلهاى منبتکارى بسیار گرانقیمت آرایش مىدهند، در جواب این سؤال که چرا کالاهاى غیر ضرورى آنهم بدین گرانبهائى را به کار مىبرند، استدلال مىکنند که در اسلام استعمال زینت آلات تجویز شده است.
غافل از این که زینتى که براى مسلمانان تجویز شده است، غیر از استفاده از کالاهاى لوکس و غیر ضرورى مىباشد. در مورد استفاده از انواع زینتها، اسلام مانند تمام موارد، حداعتدال را انتخاب کرده است نه مانند بعضى که مىپندارند استفاده از زینتها و تجملات هرچند به صورت معتدل بوده باشد، مخالف زهد و پارسائى است و نه مانند تجملپرستانى که غرق در زینت و تجمل مىشوند.
قرآن مجید مىفرماید:
یا بنی آدم خذوا زینتکم عند کل مسجد و کلوا واشربوا و لا تسرفوا انه لا یحب المسرفین قل من حرم زینة الله التی اخرج لعباده والطیبات من الرزق قل هی للذین آمنوا فى الحیاة الدنیا خالصة یوم القیامة. (4)
(اى فرزندان آدم! زینتخود را به هنگام رفتن به مسجد با خود بردارید و بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید که خداوند مسرفان را دوست نمىدارد. بگو چه کسى زینتهاى الهى را که براى بندگان خود آفریده و روزیهاى پاکیزه را حرام کرده است؟ بگو اینها در زندگى دنیا براى کسانى است که ایمان آوردهاند (اگرچه دیگران نیز با آنها مشارکت دارند) ولى در قیامتخالص (براى مؤمنان) خواهد بود این چنین آیات خود را براى کسانى که آگاهند، شرح مىدهیم).
معناى همراه داشتن زینت در وقع بیرون شدن به سوى مسجد هم مىتواند آرایش ظاهرى باشد که شامل پوشیدن لباسهاى مرتب و پاک و تمیز و شانه زدن موها و به کار بردن عطر و مانند آن مىشود و هم شامل زینتهاى معنوى که مناسب با نماز و طواف و سایر عبادات باشد.
واگر در بعضى از روایات تنها اشاره به لباس خوب یا شانه کردن موها شده، و یا تنها سخن از مراسم نماز اعیاد و نماز جمعه به میان آمده است، دلیل بر انحصار نیست، بلکه هدف بیان مصادیق روشن آن است. (5)
در اسلام، استفاده کردن از زیبائیهاى طبیعت، لباسهاى زیبا و متناسب، به کار بردن انواع عطرها و امثال آن، نه تنها مجاز شمرده شده، بلکه به آن توضیه و سفارش نیز گردیده استدر این باره روایات زیادى در کتب معتبر نقل شده است.
در باره امام حسن مجتبى نقل شده استبه هنگامى که به نماز برمىخاستبهترین لباسهاى خود را مىپوشید، سؤال کردند چرا بهترین لباس خود را مىپوشید؟ فرمود:
«ان الله جمیل یحب الجمال فاتجمل لربى و هو یقول خذوا زینتکم عند کل مسجد». (6)
(خداوند زیباست و زیبائى را دوست دارد و به همین جهت من لباس زیبا براى راز و نیاز با پروردگارم مىپوشم و هم او دستور داده است که زینتخود را به هنگام رفتن به مسجد برگیرید).
امام صادقعلیه السلام مىفرماید:
«البس و تجمل فان الله جمیل و یحب الجمال و لیکن من حلال». (7)
(لباس نیکو بپوش، زیرا خداوند نیکو است و نیکوئى را دوست مىدارد ولى (مواظب باش) و لباس خود را از حلال تهیه کن).
در روایت دیگر از امام صادقعلیه السلام مىخوانیم:
«ان الله جمیل یحب الجمال و التجمل و یبغض البؤس و التباؤس فان الله اذا انعم على عبده بنعمة احب ان یرى علیه اثرها..». (8)
(خداوند جمیل است و زیبایى را دوست دارد و گرفتگى را دشمن مىدارد، زیرا خداوند وقتى به بندهاش نعمتى مىدهد، دوست دارد اثر آن را بر او ببیند).
در حدیث دیگرى آمده است که یکى از زهاد ریائى به نام «عبادبن کثیر بصرى» به امام صادقعلیه السلام روبرو شد، درحالى که امام علیه السلام لباس نسبتا زیبائى بر تن داشتبه امام گفت: تو از خاندان نبوتى و پدرت (علىعلیه السلام) لباس بسیار ساده مىپوشید، چرا چنین لباس جالبى بر تن تو است؟ آیا بهتر نبود که لباسى کماهمیتتر از این مىپوشیدى؟ امام فرمود: واى بر تو اى عباد! «من حرم زینة الله التى اخرج لعباده و الطیبات من الرزق». (9)
(چه کسى حرام کرده است زینتهائى را که خداوند براى بندگانش آفریده و روزیهاى پاکیزه را).
این تعبیر که خداوند زیباست و زیبائى را دوست دارد و یا به تعبیر این که خداوند زیبائیها را آفریده، هرگز اینها را نمىآفرید، آفرینش زیبائیها در جهان هستى خود دلیل بر این است که خالق زیبائیها آن را دوست دارد.
ولى غالبا در اینگونه موضوعات، مردم راه افراط را مىپویند و با بهانههاى مختلف رو به تجملپرستى مىآورند و به همین دلیل قرآن مجید بعد از ذکر این حکم اسلامى از اسراف و زیادهروى و تجاوز از حد، مسلمانان را برحذر داشته است و در قرآن در بیش از بیست مورد به مساله اسراف اشاره شده و از آن نکوهش گردیده است.
در اسلام از پوشیدن لباسهاى نازک و رقیق و بسیار نرم که مرد را به تنپرورى عادت مىدهد، مذمتشده است.
امام سجادعلیه السلام فرمود:
«ان الجسد اذا لبس الثوب اللین طغى». (10)
(بدن انسان اگر لباس نرم بپوشد، طغیان مىکند).
باز امام سجادعلیه السلام فرمود:
«من لبس ثوبا یشهره کساه الله یومالقیامة ثوبا من النار». (11)
(اگر کسى لباس بپوشد که بدان وسیله مشهور و انگشتنما شود خداوند روز قیامت پیراهنى از آتش بر او مىپوشاند).
در روایتى پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله فرمود:
«من لبس ثوبا فاختال فیه خسفالله من شفیر جهنم یتخلخل فیها مادامت السموات والارض».
(کسى که لباس بپوشد و با آن بر دیگرى افتخار کند، شعلهاى از جهنم او را فرا مىگیرد که تا روز قیامت در میان آن بالا پائین برود).
زهد; برداشت کم براى بازدهى زیاد
«زهد» از جمله اوصافى است که کابرد اقتصادى آن قویتر است. «زهد» عبارت است از برداشت کم براى بازدهى زیاد. (12) «زاهد» در زندگى خویش سادگى و قناعت را پیشه مىسازد و از تنعم و تجمل و لذتگرائى پرهیز مىنماید و به اصطلاح از نعمتهاى دنیوى کم برداشت مىکند ولى بازدهیش نسبتبه برداشتش چه از لحاظ عاطفه و اخلاق و چه در قسمت تعاون و همکارى اجتماعى زیاد است. او از دسترنج دیگران به حداقل اکتفاء مىکند و در عوض سود بیشتر به جامعه مىرساند.
«زهد» در نهج البلاغه در دو مورد تعریف شده است:
در یک جا مىفرماید:
«ایها الناس! الزهادة: قصر الامل و الشکر عند النعم والورع عند المحارم، فان عزب ذلک عنکم فلا یغلب الحرام صبرکم و لا تنسوا عد النعم شکرکم فقد اعذر الله الیکم بحجج مسفرة ظاهرة و کتب بارزة العذر واضحة». (13)
(اى مردم! زهد یعنى کوتاهى آرزو، شکر و سپاس در برابر نعمت و پارسائى در مقابل گناه! اگر نتوانستید همه این صفات را فراهم سازید مواظب باشید حرام بر اراده و صبر شما پیروز نگردد و در برابر نعمتها شکر منعم را فراموش مکنید، چه این که خداوند با دلائل روشن و آشکار عذرها را قطع کرده و با کتابهاى خود بهانه را به روشنى از بین برده است).
امیرمؤمنانعلیه السلام در جاى دیگر به استناد قرآن کریم مىفرماید: «الزهد بین کلمتین من القرآن قال الله سبحانه: لکیلا تاسوا على ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم و من لم یاس على الماضى، ولم یفرح بالآتى، فقد اخذالزهد بطرفیه». (4)
(تمام زهد در دو جمله از قرآن آمده است: خداوند سبحان مىفرماید: «این براى آن است که به خاطر آنچه از دست دادهاید، غمگین نشوید و به آنچه خدا به شما داده دلبسته و مغرور نباشید» پس هرکس بر گذشته اندوه نخورد و براى آینده شادمان نشود، بر دو جانب زهد دستیافته است (اشاره به این که حقیقت زهد ترک وابستگیها و اسارتها در چنگال گذشته و آینده است).
این بدان معنى نیست که انسان به مواهب الهى در این جهان پشتپا بزند، و یا از آنها بهره نگیرد، مهم این است که اسیر آن نگردد.
بدیهى است وقتى که چیزى کمال مطلوب نبود، ویا اساسا مطلوب اصلى نبود، بلکه وسیله بود، در این صورت آمدن و رفتنش شادمانى یا اندوه ایجاد نمىکند.
بنابراین «زاهد» کسى است که به آمدن و رفتن دنیا بىاعتناد باشد، کار کند تلاش نماید، استفاده کند ولى دلباخته و دلداده آن نشود.
امام صادقعلیه السلام فرمود:
«لیس الزهد فى الدنیا باضاعة المال ولا بتحریم الحلال بل الزهد فى الدنیا ان لا تکون بما فى یدک اوثق بما فى یدالله عزوجل». (15)
(زهد در دنیا با ضایع کردن مال و یا با حرام کردن حلال نیست، بلکه زهد در دنیا این است که آنچه در دست توست، محکمتر از آنچه در دستخداست، نباشد.
امام صادقعلیه السلام در جاى دیگر فرموده:
«الزهد مفتاح باب الآخرة و البراءة من النار و هو ترکک کل شئیشغلک عن الله من غیر تاسف على فوتها و لا اعجاب فى ترکها ولا انتظار فرج منها، و لا طلب محمدة علیها و لا عوض منها بل ترى فوتها راحة و کونها آفة...» .
(زهد، کلید در آخرت و برائت و دورى از آتش است و زهد این است که هرچه ترا از خدا باز دارد، ترک کنى بدون این که بر فوت آن تاسفى بخورى، و نه عجبى بر ترک آن نمائى و نه به سبب آن، منتظر فرجى در دنیا باشى یا بخواهى ترا به خاطر این صفت تعریف و تمجید کنند و بدین ترتیب عوض بگیرى، بلکه ترک آن را راحتخود بدانى، و گرفتارى به آن را آفتشمارى).
«الزاهد الذى یختاار الآخرة على الدنیا و الذل على العز والجهد على الراحة و الجوع على الشبع و عاقبة الاجل على محبة العاجل والذکر على الغفلة و یکون نفسه فى الدنیا و قبله فى الآخرة». (16)
(زاهد کسى است که آخرت را بر دنیا و ذلت را بر عزت، و سعى در عبادت را بر راحت، و گرسنگى را بر سیرى و یاد خدا را بر غفلت اختیار کند و بدن او در دنیا و دلش در آخرت باشد).
انسان این ویژگى را دارد که برداشت و برخوردارى زیاد از نعمتهاى دنیوى و اسراف در لذت او را در آنچه هنر و کمال انسانى نامیده مىشود، ضعیفتر و بىبارتر مىسازد و برعکس پرهیز از اسراف و برداشت زیاد گوهر او را صفا و جلا مىبخشد و فکر و اراده او را نیرومندتر مىکند. ولى در حیوان مساله درستبرعکس آن استیعنى حیوان هرچه بیشتر بخورد و چاقتر شود، براى آن بهتر و مطلوبتر است.
امیرمؤمنان علىعلیه السلام در یکى از نامههایش پس از آن که زندگى زاهدانه و کمبرداشتخویش را براى یکى از فرماندارانش تشریح مىکند واو را ترغیب مىنماید که در زندگى این راه را پیشه سازد، مىفرماید:
«فما خلقت لیشغلنى اکل الطیبات کالبهیمة المربوطة همها علفها او المرسلة شغلها تقممها تکترش من اعلافها و تلهو عما یراد بها او اترک سدى، او اهمل عاثبا».
(من آفریده نشدم که خوردن خوراکیهاى پاکیزه مرا به خود مشغول دارد، همچون حیوان پروارى که تمام همش علف است و یا همچون حیوان رها شدهاى که شغلش چریدن و خوردن و پرکردن شکم مىباشد و از سرنوشتى که در انتظار اوست، بىخبر است آیا بیهوده یا مهمل و عبث آفریده شدهام؟ آیا باید سرشتهدار ریسمان گمراهى باشم؟ و یا در طریق سرگردانى قدم گذارم؟
«و کانى بقائلکم یقول: اذا کان هذا قوت ابن ابى طالب، فقد قعد به الضعف عن قتال الاقران و منازل الشجعان». (17)
(گویا مىبینم که گویندهاى از شما مىگوید: هرگاه این (دو قرص نان) قوت و خوراک فرزند ابوطالب استباید هماکنون نیرویش به سستى گرائیده باشد و از مبارزات با همتایان و نبرد با شجاعان باز ماند پس چگونه است که هیچ دلاورى تاب هماوردى او را ندارد ولى اشتباه مىکنند. آن که با سختیهاى زندگى دستبه گریبان است، نیرومندتر و آبدیده تر از کوره بیرون مىآید، همانا چوب درخت صحرائى که دستباغبان نوازشش نمىدهد و هر لحظه به سراغش نمىرود و بامحرومیتها همواره در نبرد است محکمتر، با صلابتتر، و آتشش فروزانتر و دیرپاتر است).
«زهد» براى روح انسان تمرین و ورزش است و تعلقات اضافى را مىریزد، سبکبال و سبکبار مىگردد.
علىعلیه السلام مىفرماید:
«خیرالناس من زهدت نفسه و قلت رغبته و ماتتشهوته و خلص ایمانه و صدق ایفائه». (18)
(بهترین مردم کسى است که نسبتبه دنیا بىرغبت و خواهشش کم باشد و هوا و هوس او مرده و ایمانش خالص و یقینش درستباشد، یعنى یقین کامل داشته باشد به آنچه یقین به آن باید داشت).
باز مىفرماید:
«خیر من صحبت من ولهک بالاخرى و زهدک فى الدنیا و اعانک على طاعة المولى». (19)
(بهترین کسى که با او مصاحبت کنى کسى است که ترا به آخرت شیفته و نسبتبه دنیا بىرغبت گرداند و ترا بر فرمانبردارى پروردگار یارى نماید).
فرمود:
«طوبى للزاهدین فى الدنیا، الراغبین فى الآخرة اولئک قوم اتخذوا الارض بساطا و ترابها فراشا و ماءها طیبا و القرآن شعارا و الدعاء دثارا...».
(خوشا به حال زاهدان در دنیا، و راغبان درآخرت، آنها که زمین را فرش قرار دادند و خاک آن را بستر و آبش را عطر و قرآن را همچون لباس زیرین و دعا را همچون لباس روئین).
هدف این است که انسان دلبسته و اسیر زرق و برق این جهان نباشد یعنى موقعیتخود را در این جهان بداند و دلباخته و دلداده آن نشود.
امیرمؤمنان علىعلیه السلام مىفرماید:
«ینبغى لمن علم شرف نفسه ان ینزهها عن دناءة الدنیا». (20)
(سزاوار است کسى که شرف نفس خود را بداند، خود را از پستى دنیا پاکیزه دارد).
«ینبغى لمن علم سرعة زوال الدنیا ان یزهد فیها». (21) (سزاوار است کسى که به سرعت زوال دنیا توجه دارد نسبتبه آن بىرغبتباشد).
آرى بشر آنگاه شخصیتخود را باز مىیابد که شخصا گریبان خویش را از تسلط دنیا خلاص کند و خود را از اختیار دنیا و نعمتهاى آن خارج سازد و دنیا را در اختیار خود قرار دهد زیرا حکومت اشیاء و پول و کالا بر بشر برخلاف شؤون و حیثیت و شرافت انسانى است و در پستى و دنائت در ردیف بتپرستى است.
در باره رابطه پولپرستى و شخصیت انسانى یکى از نویسندگان مارکسیست تعبیرات جالبى دارد این نویسنده در کتابى که در زمینه اقتصاد و سرمایهدارى و اقتصاد کمونیستى نوشته است، از لحاظ این که به جنبه اخلاقى حکومت پول و کالا بر اجتماع توجه دارد، جالب است.
وى مىنویسد: «تسلط فوق العاده «طلا» در اجتماع معاصر، غالبا باعث تاثر وانزجار قلبهاى حساس است. مردان طالب حقیقت همیشه تنفر خود را نسبتبه این «فلز پلید»! ابراز مىدارند و فساد اصلى اجتماع معاصر را به واسطه وجود طلا مىدانند، ولى در حقیقت تکههاى دائره مانند یک فلز زرد و درخشنده که طلایش مىنامند، تقصیر و گناهى ندارد. قدرت و تسلط پول نماینده و مظهر عمومى قدرت و تسلط اشیاء بر بشر است، این قدرت تسلط اشیاء بر بشر از خصائص عمده اقتصاد بدون نظم و مبتنى بر مبادله مىباشد. همانطور که بشر بىتمدن زمان قدیم بتى را که به دستخود مىساخت معبود و مسجود خود قرار مىداد و آن را مىپرستید، بشر دوران معاصر نیز مصنوع خود را مىپرستد و زندگیش تحت تسلط و اقتدار اشیائى است که به دستخود ساخته و پرداخته است. براى آن که کالاپرستى و پولپرستى که ناپاکترین شکل تکامل یافته کالاپرستى است، به کلى ریشهکن شود، باید علل اجتماعى که آنها را به وجود آورده است، از بین برد و سازمان اجتماع را طورى تنظیم کرد که سلطه واقتدار سکههاى کوچک این فلز زرد و درخشان بر بشر محو و نابود گردد. در چنین سازمانى دیگر حکومت اشیاء بر بشر وجود نخواهد داشت، بلکه بر عکس بشر منطقا و بر طبق نقشه معین بر اشیاء حکومتخواهد کرد و احترام و گرامى داشتن «شخصیتبشر» جایگزین پرستش پول خواهد بود». (22)
خلاصه اسلام با توصیه پیروان خود به «زهد» پولپرستى و کالاپرستى و یا مقامپرستى و به عبارت جامعتر «دنیازدگى» را محکوم کرد و راضى نیست انسان اسیر و گرفتار و بنده و برده مادیات باشد.
زهد اسلامى و فرق آن با رهبانیت مسیحى
اسلام در زمینه «زهد» دو چیز را سخت محکوم کرده است: یکى رهبانیت و دیگرى مادهپرستى «رهبانیت» و «رهبانیت» منسوب به «رهبان» و «رهبان» هر دو به یک معنى است، در اصل لغت از ماده «رهب» به معنى خوف، وحشت و ترس گرفته شده و در عرف به کسانى گفته مىشود که «انقطاع و انفراد از مردم پیدا مىکنند به خاطر عبادت و ترس از خدا».
این عمل از قدیم در میان هندوها معمول بوده و سپس در میان مسیحیان رائج گردید. بعضى معتقدند سرچشمه رواج آن در میان پیروان مسیح یا یهود شکستهاى پىدرپى بود که از یکى از سلاطین جبار و دیکتاتور وقتخوردند و به دنبال آن تصمیم گرفتند پراکنده شوند و در بیابانها به عبادت بپردازند تا پیامبر موعود آشکار گردد و آنها را از ذلت و پراکندگى برهاند. (23)
همین معنى به صورت دقیقترى از پیامبر گرامى اسلامصلى الله علیه وآله نقل شده که روزى آن حضرت به «ابن مسعود» فرمود: (مىدانى رهبانیت از کجا پیدا شد» عرض کرد: خدا و پیامبرش آگاهترند. فرمود: بعد از عیسىعلیه السلام جمعى از جباران ظهور کردند و مؤمنان سه مرتبه با آنها پیکار نموده و شکستخوردند، لذا به بیابانها متوارى شدند و به انتظار ظهور پیامبر موعود عیسى (حضرت محمدصلى الله علیه وآله)در غارها و کوهها به عبادت مشغول گشتند، بعضى از آنها بر دین خود باقى ماندند و بعضى راه کفر پیش گرفتند.
سپس افزود: آیا مىدانى رهبانیت امت من چیست؟ عرض کرد: خدا و رسولش آگاهترند. فرمود: رهبانیت امت من هجرت و جهاد و نماز و روزه و حج و عمره است. (24)
اسلام با «رهبانیت» و «زهدگرائى» به مخالفتبرخاسته و آن را بدعتى از راهبان شمرده است ...و رهبانیة ابتدعوها ما کتبناها علیهم الا ابتغاء رضوان الله فما رعوها حق رعایتها فاتینا الذین آمنوا منهم اجرهم و کثیر منهم فاسقون. (25)
(رهبانیتى را که ابداع کرده بودند و ما بر آنها مقرر نداشته بودیم، گرچه هدفشان جلب خشنودى خدا بود، ولى حق آن را رعایت نکردند، لذا ما به آنها که ایمان آوردند پاداش دادیم و بسیارى از آنها فاسقند).
از آیه استفاده مىشود که «رهبانیت» در آئین مسیح نبوده و پیروانش آن را بعد از او ابداع کردند ولى در آغاز نوعى زهدگرائى واز ابداعات نیک محسوب مىشد، مانند بسیارى از مراسم و سنتهاى حسنهاى که هماکنون در میان مردم رائج است. ولى این سنتبعدا به انحراف گرائید و آلوده با امورى مخالف فرمان الهى و حتى گناهان زشتى شد. به همین دلیل اسلام رهبانیت را به شدت محکوم کرده و حدیث معروف «لا رهبانیة فى الاسلام» (در اسلام رهبانیت وجود ندارد) در بسیارى از منابع دیده مىشود. (26)
از جمله بدعتهاى زشت مسیحیان درباره «رهبانیت»، «تحریم ازدواج» براى مردان و زنان تارک دنیا بود و دیگر «انزواى اجتماعى» و پشتپا زدن به وظائف انسانى در اجتماع و انتخاب صومعهها و دیرهاى دورافتاده براى عبادت و زندگى در محیطى دور از اجتماع بود، سپس مفاسد زیادى در دیرها و مراکز زندگى رهبانها به وجود آمد.
زهد اسلامى که به معنى سادگى زندگى و حذف تجملات و عدم اسارت در چنگال مال و مقام است هیچ ارتباطى به مساله رهبانیت ندارد، زیرا رهبانیتیعنى جدائى و بیگانگى از اجتماع است و زهد به معنى آزادگى و وارستگى به خاطر اجتماعىتر زیستن است. رهبانیت، بریدن از مردم و روآوردن به عبادت است، براساس این اندیشه که کار دنیا و آخرت از یکدیگر جداست. این است که رهبانیتبر ضد زندگى و بر ضد جامعهگرائى است، و مستلزم کنارهگیرى از خلق و بریدن از مردم و سلب هرگونه مسؤولیت و تعهد از خود است.
اما زهد اسلامى در عین این که مستلزم انتخاب زندگى ساده و بىتکلف است و براساس پرهیز از تنعم و تجمل و لذتگرائى است در متن زندگى و در بطن روابط اجتماعى قرار دارد و عین جامعهگرائى است، براى خوب از عهده مسؤولیتها برآمدن است و از مسؤولیتها و تعهدهاى اجتماعى سرچشمه مىگیرد.
به قول استاد شهید مطهرى:
«فلسفه زهد در اسلام آن چیزى نیست که رهبانیت را به وجود آورده است، در اسلام مساله جدا بودن حساب این جهان با آن جهان مطرح نیست. از نظر اسلام نه خود آن جهان و این جهان از یکدیگر جدا و بیگانه هستند و نه کار این جهان با کار آن جهان بیگانه است ارتباط دو جهان با یکدیگر از قبیل ارتباط ظاهر و باطن شئ واحد است، از قبیل پیوستگى دو رویه یک پارچه است، از قبیل پیوند روح و بدن است که چیزى استحد وسط میان یگانگى و دوگانگى. کار این جهان با کار آن جهان نیز عینا همینطور است، بیشتر جنبه اختلاف کیفى دارد تا اختلاف ذاتى». (27)
در حدیثى مىخوانیم: هنگامى که به پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله اطلاع دادند که گروهى از اصحاب از همهچیز اعراض نمودهاند و به عزلت و عبادت روى آوردهاند، سخت آنها را مورد عتاب قرار داد، فرمود: من که پیامبر شما هستم این چنین نمىکنم. (28) پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله بدین وسیله فهماند که اسلام دینى جامعهگرا و زندگىگر است، نه جامعهگریز و زهدگرا.
در حدیث دیگرى آمده است که: «عثمان بن مظعون» فرزندش از دنیا رفته بود، بسیار غمگین شد تا آنجا که خانهاش را مسجد قرار داد و مشغول عبادت شد (وهر کار را جز عبادت ترک گفت) این خبر به رسول خداصلى الله علیه وآله رسید، او را احضار کرده فرمود:
«یا عثمان ان الله تبارک و تعالى لم یکتب علینا الرهبانیة، انما رهبانیة امتى الجهاد فى سبیلالله». (29) (اى عثمان! خداوند متعال رهبانیت را براى امت من مقرر نداشته، رهبانیت امت من جهاد در راه خداست).
سپس پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله بحث مشروحى درباره فضیلت نماز جماعتبراى او بیان فرمود که تاییدى بر نفى رهبانیت و انزواطلبى است.
تفاوت روش «زاهد» و «راهب» از دو جهانبینى مختلف ناشى مىشود، از نظر راهب، دنیا و آخرت دو جهان کاملا جدا از یکدیگرند، بلکه کاملا متضاد با یکدیگر مىباشند و حساب سعادت دنیا نیز از حساب سعادت آخرت کاملا جداست.
ولى در جهانبینى «زاهد» دنیا و آخرت به یکدیگر پیوستهاند، دنیا مزرعه آخرت است از نظر زاهد دنیا عین آخرت است و آنچه به زندگى دنیا سامان مىبخشد، همان وسیله سعادت آخرت نیز مىباشد.
البته ممکن است زاهدانى هم باشند که از فلسفه «زهد» آگاهى نداشته باشند عملشان مانند عمل راهبان باشد. «ابن سینا» در نمط نهم اشارات که به «مقامات العارفین» اختصاص یافته است، زهد را به زهد عارف و زهد غیر عارف تقسیم کرده و گفته است: «زاهدانى که از فلسفه زهد آگاهى ندارند، به خیال خود «معامله»اى انجام مىدهند، کالاى آخرت را با کالاى دنیا معاوضه مىکنند از تمتعات دنیا دست مىشویند که در عوض از تمتعات اخروى بهرهمند گردند به عبارت دیگر در این جهان برداشت نمىکنند تا در جهان دیگر برداشت نمایند ولى زاهد آگاه و آشنا به فلسفه زهد از آن جهت زهد مىورزد که نمىخواهد ضمیر خویش را به غیر ذات حق مشغول بدارد چنین شخصى شخصیتخویش را گرامى مىدارد و جز خدا چیز دیگر را کوچکتر از آن مىداند که خود را بدان مشغول سازد و دربند اسارتش درآید». (30)
حقیقت این است که فلسفه زهد «زاهد» و رهبانیت «راهب» کاملا مغایر یکدیگر است. اساسا رهبانیت تحریف و انحرافى است که افراد بشر از روى جهالتیا اغراض سوء درباره تعلیمات زهدگرایانه پیامبران الهى ایجاد کردهاند.
پىنوشتها:
1) سوره اسراء، آیه 16..
2) سوره سبا، آیه 34..
3) انسان گرسنه، مقدمه لردجان بویدار، ص 12..
4) سوره اعراف، آیه 30 و 31..
5) براى اطلاع از این اخبار به تفسیر برهان، ج2، ص 9 و 10 - تفسیر نورالثقلین، ج2، ص 18 و 19 مراجعه شود..
6) تفسیر نمونه، ج8، ص 151..
7) فروع کافى، ج2، ص 203 - وسائل الشیعة، ج3، ص 340..
8) امالى، ص 172 - وسائل الشیعة، ج3، ص 341..
9) فروع کافى، ج2، ص 203 - وسائل الشیعة، ج3، ص 347..
10) وسائل الشیعة، ج1، ص 364..
11) وسائل الشیعة، ج1، ص 354..
12) استاد مطهرى، سیرى در نهج البلاغه، ص 247..
13) نهج البلاغه، خطبه شماره 81..
14) نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 439..
15) سفینة البحار، ج1، ص 568 کلمه زهد..
16) بحارالانوار، ج70 ، ص 315..
17) نهج البلاغه، قسمت نامهها، نامه شماره 45..
18) غرر و درر آمدى، ج3، ص 436..
19) غرر و درر آمدى، ج6، ص 442..
20) نهج البلاغه، کلمات قصار، 104..
21) غرر و درر آمدى، ج6، ص 442..
22) اصول اقتصاد نوشین، فضل شکل ارزش، پول بنقل سیرى در نهج البلاغه، ص 252 و 253..
23) تاریخ تمدن ویل دورانت، ج13، ص 443..
24) مجمع البیان، ج9، ص 243 - با کمى تفاوت تفسیر درالمنثور، ج6، ص 177..
25) سوره حدید، آیه 27..
26) مجمع البحرین، ماده «رهب» و نهایه ابن اثیر..
27) سیرى در نهج البلاغه، ص 217..
28) تفسیر القمى، ص 166، ذیل آیه 89 سوره مائده..
29) امالى صدوق، ص 40..
30) بنا به نقل، استاد مطهرى، سیرى در نهج البلاغه، ص 243..