جغرافی دانان سده های هجده و نوزده میلادی، عموماً متأثر از فیزیک نیوتنی که با مرتبط کردن فیزیک با نظام تغییرات و تضعیف ضرورت غایتمندی برای تبیین پدیده های طبیعی باب نوینی برای نفی غایت شناسی به عنوان دیدگاهی فاقد موضوعیت علمی گشوده بود، تنها تفسیری مکانیکی از طبیعت پدیداری عرضه کردند و بدین سان، درک مفاد غایتمندی طبیعت در جغرافیا به شکل چشمگیری از بین رفت. کارل ریتر، جغرافی دان آلمانی، بر اساس اعتقادات مذهبی خود و با تأسی از آرای فیلسوفانی چون کانت و مکتب رمانتیسم، تحلیل های جغرافیایی مبنی بر مکانیسم را ناقص دانسته و بر آن است که چنین تحلیلی، علاوه بر اینکه علم جغرافیا را فاقد اعتبار کلی و ضروری معرفی می کند، از تبیین طبیعت به عنوان کلی هدفمند و دارای غایت ناتوان است؛ از این رو، ریتر، غایتمندی طبیعت را به عنوان یکی از مهم ترین مبادی شناخت طبیعت در جغرافیا ضروری دانسته است و تلاش می کند در عین توجه به فیزیک نیوتنی، به منظور تبیین غایتمندی طبیعت و ضرورت توجه به این اصل در جغرافیا، آن را تبیین و این اصل را احیا کند که در جغرافیای مدرن به شکلی کنار گذاشته یا تضعیف شده بود. نوشتار حاضر، نظر به نیازمندی جغرافیا به گسترش حوزه معرفتی خویش، به روش توصیفی - تحلیلی و پس از معرفی تصویر نیوتنی از طبیعت، نقش فلسفه غایت گرایی را در اندیشه کارل ریتر بررسی می کند و در پی پاسخ گویی به این سؤال است که چرا جغرافی دانی همچون کارل ریتر مطابق سایر جغرافی دانان عصر خویش برای تفسیر طبیعت، صرف اکتفا به فیزیک نیوتنی را کافی ندانسته و نظام طبیعت را نظام هدفمندی دانسته است؟