چکیده

متن

 

بسم الله الرحمن الرحیم وایّاه نستعین
حمد و ثنای الهی
حمد ازلی و ثنای ابدی خدای سرمدی را سزاست که ماسوی را به بارگاه هویّت مطلق او راه نیست. درود و تحیّتِ مستمرّ پیام‏آوران او، مخصوصاً خاتم آنان را رواست که قائدان بشر در آغاز و سائقان وی در انجام، به صَوب صواب علمی و ثواب عملی‏اند. تسلیم و تصلیه جانشینان آن ذوات مقدس، به ویژه حضرت بقیة الله(ارواح من سواه فداه) را به جاست که حافظان شریعت و حامیان دیانت و مبیّنان کتاب و حکمت، و مفسّران سنّت‏اند؛ «بهم نتولّی ومن اعدائهم نتبرّء الی الله».
گرامیداشت فرهیختگان حکمت و فرهنگ
غِبّ الحمد والتصْلیة، مقدم شما فرهیختگانِ حکمت وفرهنگ را گرامی داشته و از بنیانگذاران این کنگره عظیم که به مناسبت اوّلین سده میلاد وارث مآثر قرآن و آثار عترت(علیهم‌السلام) «حضرت آیت‏الله علامه سیّد محمد حسین طباطبائی» (طاب ثراه) تشکیل شد، سپاسگزاری می‏نمایم و مقام آذریان، خصوصاً تبریزیان را ارج می‏نهم که
کلام مولوی درباره تبریز و تبریزیان
مولانا جلال‏الدین محمّد درباره این مرز و بوم چنین سرود:
اِبْرُکی یا ناقَتی طاب الاُمور ٭٭٭٭ اِنّ تبریزاً مُناخاتُ الصدور
اِسرَحی یا ناقتی حَوْلَ الریاضِ ٭٭٭٭ اِنّ تبریزاً لنا نِعْم المُفاض
ساربانا باربگشا ز اشتران ٭٭٭٭ شهر تبریز است و کوی گلستان
فرّ فردوسی است این پالیز را ٭٭٭٭ شعشعه عرشی است این تبریز را
هر زمانی موج روح انگیز جان ٭٭٭٭ از فراز عرش بر تبریزیان[۱]
علامه طباطبایی (ره) شمس الوحی تبریز
اگر دیروز از این سرزمین شمس‏الحق تبریزی برخاست و شایسته چنان شعری شد؛
شمس الحق تبریزی آنجا که تو پیروزی ٭٭٭٭ از تابش خورشیدت هرگز خطر دَی نی[۲]
امروز از آن دیار شمس الوحی قیام نمود که تفسیرش فروغ قرن شد که در خور چنین شعر است؛
ای بود تو از کَی نی، وی مُلک تو تاکَی نی ٭٭٭٭ عشق تو و جان من جز آتش و جز نَی نی
از ابجد اندیشه یا رب تو بشو لَوحم ٭٭٭٭ در مکتب مشتاقان خود ابجد و حُطّی نی[۳] البتّه:
خدا بود که افزود به تبریز حکیم الحکما را
صبغه تفسیری علامه (ره)
گرچه علامه طباطبائی(قدس‌سرّه) در اثر جامعیت بین معقول و منقول و مشهود، از مصادیق بارِز «اوسع الاشیاء فی التواصف» [۴] است، لیکن این بزرگداشت با صبغه تفسیری سامان یافت. لذا مناسب است نکاتی، طی چند اصل قرآنی در این محضر که مظهر تحقیق و تنمیق است، ارائه شود.
کتاب تدوین و تکوین الهی
اصل یکم. قرآن کریم کتاب تدوینی اسمای حسنای خداست؛ چه اینکه نظام آفرینش کتاب تکوینی اسمای زیبای او است. آنچه در پایان بسیاری از آیات قرآنِ حکیم یاد شده است، به منزله تبیین و تعلیل محتوای آنها است. همان‏طوری که مفاتیح غَیبِ عینی نزد خداست و تقرّب به او سهمی در افاضه الهی نسبت به واگذاری بخشی از آن کلیدها دارد، مفاتیح غَیْبِ علمی نیز پیش خداست و توجّه به او تأثیری در افازه ربوبی نسبت به اعطای بخشی از آن کلیدها خواهد داشت.
تقوا، مهم ترین عامل تقرب و شرط شاگردی خدا
مهم‏ترین عامل تقرّب به سوی خداوند تقواست که ثمره امتثال دستورهای الهی است؛ ﴿یا أیّها النّاس اعبدوا ربّکم الّذی خلقکم و الّذین من قبلکم لعلّکم تتّقون﴾.[۵] اساسی‏ترین شرطِ صلاحیّتِ شاگردی خداوند پرهیزکاری‏است؛ ﴿واتّقوا الله و یعلّمکم الله والله بکلّ شی‏ء علیم﴾.[۶] متعلّمی که فیض اسمای خدا را در قلمرو عَین تلقی کرد، فوز آنها را در منطقه علم فرامی‏گیرد و جامع بین علم‏و معلوم می‏شود.
اسمای حسنا مدار اصیل تعلیم الهی
محور اصلی تعلیم الهی همانا حقایق اسمای حسنا است که به‏منظور تعیینِ خلیفه و استحقاق کرامت و شأنیّت مَسجود فرشتگان شدن است؛ ﴿وعلّم آدم الاسماء کلّها﴾،[۷] زیرا گرچه خداوند به هر چیزی عالم است و گاهی برخی از فروع جزئی را یاد گروهی خاص می‏دهد؛ مانند ﴿… و ما عَلَّمتم من الجوارح مکلّبین تُعلّمونهنّ ممّا عَلَّمکم الله﴾،[۸] لیکن مدار اصیل تعلیم الهی نسبت به اتقیا، همان اسمای حسنا است که مصداق کامل تعلیم است و در اثر بی‏نیازی از ذکر، متعلق آن در آیه مزبور یاد نشد.
فرقان بین حق و باطل و … ثمره درخت علم است
بهترین ثمرِ شجرِ علم الاسماء همانا فرقان بین «بود و نبود» در حکمت نظری و «باید و نباید» در حکمت عملی و سرانجام بین «بود و نمود» در عرفان است که انسان با تقوا برپایه پرهیزکاری ویژه‏اش به آن نایل می‏شود و به همان حدّ ،مصداق آیه ﴿…اِنْ تتّقوا الله یجعَل لکم فرقاناً﴾[۹] خواهد بود. چنین انسانِ متّقی که توفیق فراگیری علم اسمای حسنا را به دست آورد و صاحب مقام فرقان بین حق و باطل، صدق و کذب، و حَسَن و قبیح شد،
مقتدرانه می‏تواند عهده دار سباحت در بحر وحی شود و بدون غرق غوّاصی کند و ره‏توشه او در این غوص، میزان ارزیابی صاحب‏نظران عقلی و معیار سنجش صاحب بصران قلبی گردد. و گر نه
عقل جزئی کی تواند گشت بر قرآن محیط ٭٭٭٭ عنکبوتی کی تواند کرد سیمرغی شکار[۱۰]
اوصاف سلبی و ثبوتی قرآن کریم
اصل دوم. فتوای خدای سبحان در نعوت سلبی وحی این است که قرآن نه افسانه و افسون است، نه اسطوره و نه افیون، و حکم حضرت باری در اوصاف ثبوتی وحی این است که قرآن حیات بخش است؛ یعنی نه تنها خود زنده است، بلکه قوام حیات جامعه انسانی به او است؛ پس قرآن مظهر حی قیوم است: ﴿…استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم﴾.[۱۱]
مراتب حیات و تعامل بین عقل و وحی
حیات مراتبی دارد و ادراک آن نیز درجاتی، هر اندازه که به وحی اعتماد شود، حیات شکوفاتر می‏گردد و هر اندازه زندگی بشر کامل شد، بهره‏وری وی از تفسیر قرآن بیشتر خواهد شد. این تعاملِ متقابل بین عقل و وحی از یک سو و بین قلب و وحی از سوی دیگر، همچنان مستمرّ است، همچون داد و ستد پی‏گیر بین معلّم و متعلّم.
گوهر خلافت الهی و تدسیه نفس
در نهان بشر گوهر خلافت الهی نهادینه شد که از آن به عنوان دفائن‏العقول یاد می‏شود. پیامبران خدا آن گنجینه‏های مستور را مشهور می‏کنند تا صاحبان این گنجینه‏های مشهور، دفائن مغمور وحی را مسفور نمایند و آن پرده‏نشین را شاهد بازاری کنند. کژ راهه رفتنِ بشر قفل دل است و گرایش به غیرِ پیام الهی تَدْسیه نفس/ از آن به عنوانِ ﴿أمْ علی قلوبٍ أقفالها﴾ [۱۲] یاد شد و از این به عنوانِ ﴿قد خاب من دسّاها﴾ [۱۳] تعبیر شد. خامْ اندیشی که به دانش محدود بشری بسنده نمود و به آن خرسند شد؛ ﴿فلمّا جائتهم رُسُلُهم بالبیّنات فرحوا بما عندهم من العلم و حاق بهم ما کانوا به یستهزؤون﴾،[۱۴] گرفتار آن قفل و این خَیْبَتْ است.
مصطفی اندر جهان، آنگه کسی گوید که عقل ٭٭٭٭ آفتاب اندر سما، آنگه کسی گوید سُها[۱۵]
حفظ ادب عبودی نسبت به پیام ربوبی راه
شکوفایی عقل و فطرت
اگر کسی در ساحت قرآن، ادب عبودی را نسبت به پیام ربوبی حفظ کرد و در قبال نفحه رحمان از خود دم بر نیاورد، ﴿و إذا قُرء القرآن فاستمعوا له و أنصتوا﴾[۱۶] زنده می‏شود و از آن قفل می‏رهد و از این تَدْسیه و خَیْبَتْ می‏جهد و با اثاره وحی الهی دفینه او شکفته می‏گردد و توان تدبّر در آیات الهی بهره او می‏شود، و با این دلمایه، خزائن قرآنی را می‏گشاید و با حظّ تازه از آن، دفائن دیگری را از نهانخانه جان می‏شکفد و با بهترین وضع خود را می‏شناسد و با معرفت برتر مجدّداً به خدمت خزائن قرآنی می‏رود و این سعی سامی را بین صفای وحی و مَرْوه دل همچنان ادامه می‏دهد و به غُرَر آیات قرآنی که پیرامون توحید خداست می‏رسد،و در آن مقطعِ خاص، سعی عادی را به هَرْوَله تبدیل می‏نماید تا به قصور خود و سائر ما سوی آگاه می‏گردد و تقصیر می‏نماید؛ یعنی از غیر خدا منفصل و به قرب الهی متصل می‏شود، و زادِراهی برای منتظران آن تعاملِ متقابلِ محمود، و این سعی و تقصیرِ مسعود به همراه می‏آورد و آن را «المیزان فی تفسیر القرآن» می‏نامد طوبی له و حُسن مآب و اگر مفسّری چنان نباشد، تفسیر وی چنین نخواهد شد، زیرا یا اهل سلوک نیست و یا نیمه راه بر می‏گردد؛
نه هر کو آید از کوهی، بود با دعوت موسی ٭٭٭٭ نه هر کو زاید از زالی، بود با سطوت دستان
شرط ره یابی به قله تفسیر ناب
اولین شرط رهیابی به قلّه تفسیر ناب تضحیه و اراقه دم است؛
اسرار طریقت نشود حلّ به سؤال ٭٭٭٭ نی نیز به در باختن حشمت و مال
تا خون نکنی دیده و دل پنجه سال ٭٭٭٭ هرگز ندهند راهت از قال به حال[۱۷]
حیات بخشی کوثر قرآن
اصل سوم. کوثر وحی مرده را زنده می‏کند، زنده بیمار را درمان، سالم را کامل و تامّ می‏نماید و جامع بین کمال و تمام را مکمّل و متمّم جامعه بشری قرار می‏دهد. لذا این جامه پرنیانی براندام متعادل آن جام جهان‏نما برازنده است که وی گذشته از ماء الحیات، ماء مَعِیْن نیز می‏باشد؛ یعنی حیات ساری و احیای جاری، به‏طوری که اگر جایی این حیات برین را فاقد بود، آنجا مرده است.
مراحل سه گانه مرگ و زندگی بهشت و دوزخ
معنای مرگ و زندگی و تصدیق به وجود آنها برای همگان، از لحاظ علم حصولی روشن است، ولی معنای مرگ، گذشته از ادراک مفهوم ذهنی آن و نیز صرف‏نظر از تصدیق به تحقّق آن، در موطن مناسب خود دو مرحله دیگر دارد که خواه و ناخواه پدید می‏آید؛ یکی عبور از علم الیقین به عین الیقینِ مرگ است که در حال احتضار نصیب انسانِ مهاجر و منتقل از دنیا به برزخ می‏شود، و دیگری گذر از عین الیقین به حق الیقینِ موت است که شخص محتضر بعد از عبور از دوران احتضار آن را کاملاً می‏چشد؛ ﴿کلّ نفسٍ ذائقة الموت﴾؛[۱۸] چه اینکه جریان دوزخ نیز همین سه مرحله را دارد، حقیقت حیات و بهشت نیز واجد این سه مرحله بوده و خواهد بود. بر مردان و زنان با تقواست که در ظلّ اهتمام به قرآن کریم، با همراهی خضر ولایت این مراحل را طی نمایند.
مرحله اول؛ ادراک علم حصولی (علم الیقین)
مرحله نخست آن ادراک حصولی مفهوم حیات و بهشت و نیز تصدیق ذهنی به وجود آنها به طور علم الیقین است که تحصیل آن دشوار نیست.
مرحله دوم؛ شهود عینی (عین الیقین)
مرحله دوم آن شهود حیات و بهشت به طور عین الیقین است که خالی از صعوبت نیست، هر چند نیل به علم الیقین وسیله صعود به عین الیقین است؛ ﴿کلاّ لو تعلمون علم الیقین ٭ لتروّن الجحیم﴾.[۱۹]
آنچه درباره دوزخ آمد، یقیناً در جریان بهشت مطرح است و سرّ نام بردن جحیم برای آن است که بسیاری از مردم از راه انذار، تخویف و تحذیر بهتر به مقصد می‏رسند، گرچه راه اصلی ادراک درجات معاد محبّت و بعد از آن تبشیر و ترغیب و تشویق به بهشت است. لذا در قرآن کریم مسئولیت رسول اکرم‏صلی الله علیه و آله و سلم در تبشیر منحصر نشد، ولی در انذار محصور شد، هر چند این حصر حقیقی نیست: ﴿إن هو الاّ نذیر مبین﴾،[۲۰] ﴿إن أنت إلاّ نذیرٌ﴾[۲۱] و ﴿إنّما أنا لکم نذیر مبین﴾.[۲۲]
مرحله سوم؛ حیات حقیقی (حق الیقین)
و مرحله سوم آن زنده و بهشتی شدن به طور حق الیقین است. همانطوری که مرده به نحو حق الیقین مرده است، زنده قرآنی نیز به طور حق‏الیقین زنده می‏باشد. چنین انسان با تقوای ویژه، حیات قرآنی را در تمام هویّت اصیل خود می‏یابد و با آن می‏اندیشد و با آن تصمیم می‏گیرد؛ یعنی اندیشه و انگیزه او هر دو قرآنی خواهد بود.
علم جویای یقین باشد بدان ٭٭٭٭ وان یقین جویای دید است و عیان
می‏کِشد دانش به بینش ای علیم ٭٭٭٭ گر یقین بودی بدیدندی جحیم
اندر الهاکم بیان این ببین ٭٭٭٭ که شود علم الیقین عین الیقین
آنچه گل را گفت حق خندانش کرد ٭٭٭٭ با دل من گفت و صد چندانش کرد[۲۳]
اقسام حیات مفسران وحی الهی
مفسّران وحی الهی حیات‏های متفاوت دارند؛ برخی حیات مفهومی و ماهوی دارند که با ابزار علم الیقین می‏فهمند و با همان وسیله از چهره آیات قرآنی پرده برمی‏دارند و مفاهیم ذهنی آنها را به دیگران منتقل می‏کنند. بعضی حیات مصداقی و فردی دارند، لیکن از منظر عین الیقین. این طائفه هر چند خود مصادیق مفهوم و افراد خارجی ماهیّت را می‏بینند، ولی آنچه به دیگران بازگو می‏نمایند، از سنخ مفهوم و ماهیت است، نه مصداق و فرد. البته شاید در جمع اینان، اوحدی از صاحب بصر پیدا شود که عین‏الیقین او برای دیگران وسیله شهود گردد و شاگردان خود را همراه با تعلیم کتاب و حکمت اشهاد نمایند و ملکوت آیات را به آنان ارایه کند، تا آنها نیز ببینند چیزی را که مشایخ آنان مشاهده می‏نمایند.
علامه طباطبایی (ره) در ردیف مفسران وحی به حیات عینی
حیات قرآنی این دو طائفه علمی است، با این تمایز که یکی زنده به علم الیقین است و دیگری زنده به عین الیقین. حیات بعض دیگر عینی است؛ یعنی زنده به معلوم‏اند نه علم، و این طائفه گرچه نه پیامبراند و نه امام معصوم(علیه‌السلام)، اما همان‏طوری که در متون دینی آمده است: «فکانما أدرجت النبوّة بین جنبیه إلاّ إنّه لایوحی إلیه»،[۲۴] این‏گروه، عین الیقین سند علم الیقین آنها است و حق الیقین پشتوانه عین الیقین آنان. نام علاّمه طباطبائی)رضوان الله علیه( را می‏توان در این فهرست یافت و زادگاهش تبریز را می‏شود در جدول اماکن این صحیفه نورانی ثبت کرد؛
به تَرک تُرک اولی‌تر، سیه رویان هندو را ٭٭٭٭ که تُرکان راست جانبازی و هندو راست لالایی
منم باری بحمد الله، غلام تُرک همچون مَه ٭٭٭٭ که مَه رویان گردونی، از او دارند زیبایی
چو او آب است و تو جویی، چرا خود را نمی‌جویی ٭٭٭٭ چون او مُشک است و تو بویی، چرا خود را نیفشانی
زعشق شمس تبریزی، چو موسی گفته‌ام اَرْنی ٭٭٭٭ ز سوی طور تبریزی، چرا چون لن نمی‌آیی[۲۵]
طهارت، راه دستیابی به آسمان معرفت
اصل چهارم. سپهر وحی نه تنها در اوج معرفت است، و نیل به آن ویژه طاهران است؛ ﴿انّه لقرآن کریم ٭ فی کتاب مکنون ٭ لا یمسّه إلاّ المطهّرون﴾[۲۶] ، و طاهران در قلمرو انسانیّت، بالاصالة اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم‏السلام)اند و بالتَبَع پیروان راستین آنان در علم و عمل، بلکه در حصن حصین الهی‏اند و هرگونه سوء قصدی نسبت به آن وحی با شهاب قرآنی دفع می‏شود و هماره از تطاول کژاندیشان و محرِّفان مصون خواهد ماند، زیرا آخرین کتاب خدا در زمین اگر به سرنوشت مشئوم کتاب‏های گذشته مبتلا می‏شد، هیچ میزانی برای تشخیص احکام الهی در دسترس نبود و چنین ضایعه‏ای مخالف برهان قطعی بر ضرورت اصل وحی و نبوّت است؛ ﴿مَنْ یستمع الان یجد له شهاباً رصداً﴾.[۲۷]
رصد آیات الهی توسط خداوند در همه مراحل
گرچه آیه مزبور ناظر به صعود شیاطین و استراق سمع آنها نسبت به مخازن وحی بوده و هست، لیکن پیام آیات دیگر قرآن مجید این است که خداوند آیات خود را از صدر تا ساقه رصد می‏نماید و برای تمام مراحل هبوط آن حَرَس می‏گمارد تا متن حکم خداوند که حجّت قطعی است، به جامعه بشری برسد و صریح وحی الهی بدون افزایش و کاهش معلوم گردد. آنگاه قبول یا نکولْ آگاهانه بوده، عذری در بین نباشد: ﴿… فانّه یسلک من بین یدیه و من خلفه رصداً ٭ لِیِعلَم ان قد اَبلغُوا رسالات ربّهم و احاط بما لدیهم و اَحصی کلّ شی‏ء عدداً﴾.[۲۸]
عالمان وحی شناس، نگهبانان وحی در زمین
قبول وحی الهی با حیات برین همراه است و نکول آن با هلاکت بیّن قرین؛ ﴿لِیَهلِک من هلک عن بیّنة و یَحیی من حَی عَن بیّنة﴾.[۲۹] نگهبانان وحی در صحنه آسمان فرشتگان ویژه‏اند که از آنان گاهی به عنوان ﴿بأیدی سفرة ٭ کرامٍ بررة﴾ [۳۰] یاد می‏شود و حافظان آن را در زمین غیر از فرشتگان مخصوص و امامان معصوم(علیهم‌السلام)، می‏توان عالمان وحی شناس و عادلان ولایت‏مدار دانست که در معرفت صائب قرآن و عترت ساعی‏اند و در عمل صالح کوشا هستند. اینان طبق بیان نورانی حضرت رسول اکرم(‏صلی الله علیه و آله و سلم) وارثان پیامبران‏اند[۳۱] و برابر گفتار حضرت امام جعفر صادق(علیه‌السلام) مرزداران مکتب اهل بیت عصمت(علیهم‏السلام)اند.[۳۲]
عالمان عادل، مدافعان حریم فرهنگی مکتب
همان‏طوری که مجاهدان نستوه مدافعان حریم نظامی میهن اسلامی‏اند، عالمان عادل مدافعان حریم فرهنگی مکتب الهی‏اند؛ ﴿لولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدّمت صوامعُ و بِیَعٌ و صلواتٌ و مساجد یذکر فیها اسم الله﴾[۳۳] . حافظان مکتب دینی آگاه به زمان و مطلع از زمانه‏اند، شبهاتِ مهاجم را که در دل‏های خالی و مستعد و شفّاف نسل نو سریعاً اثر سوء می‏گذارند، شناسایی نموده و با تبیین، تعلیل و تحلیل عقلی و نقلی به آنها پاسخ مناسب داده می‏شود؛ «العالمُ بزمانه لا تَهجُمُ علیه اللوابسُ».[۳۴] عکس نقیض این قضیّه آن است: «من هجمَت علیه اللوابس فلیس بعالمٍ»، و چون قرآن اولین منبع دین پژوهی است، با تفسیر متقن آن بسیاری از اهداف سامی مدافعان مکتب الهی حاصل می‏شود، زیرا حلّ شبهات هر عصر در بستر این مائده و مأدبه میسور است و انسان جامعی همچون علامه طباطبائی(قدس‌سرّه) که هم به زبان قرآن آگاه بود و از آن متضلّعانه خبر می‏داد و هم به زمان خود مطلع بود و از آن خبیرانه گزارش می‏داد و هم از کیفیت ارجاع شبهات معاصر به محکمات قرآنی باخبر بود و هم از نحوه پاسخ دادن قرآن به شبهات معروض بر آن مطلع نمود و هم طهارت ضمیر وی مصاحب همه این عناصر محوری قرآن پژوهی بود، لذا می‏توان حضرت استاد(قدس‌سرّه) را در زمین همانند شهاب رصد دانست که مانع نفوذ بیگانه بوده و هستند.
مبانی تفسیری متون
اصل پنجم. تفسیر هر متنی مبتنی بر شناخت محدوده آن متن از یک سو و پرهیز از اختلاف و تخلف از سوی دیگر است. تفسیر متن مطلق از منظر مقید یا تفسیر متن مقید از دیدگاه مطلق کامیاب نخواهد بود؛ چه اینکه اگر برخی از اجزای متن طبق روش مطابق با آن متن تفسیر شود و بعضی با روش موافق با متن بیگانه، اعم از خود مفسّر یا دیگران، و همچنین تفکیک کردن اجزای متن واحد به اخذ بعضی و طرد بعض دیگر روا نیست.
قرآن کریم، میزان عرضه آرای مفسران
قرآن کریم از آن جهت که ابدی است؛ یعنی واجد کلیّت و دوام بوده، همگانی و همیشگی است و از سوی دیگر، دعوای میزان عام بودن دارد، لازم است مفسر تمام آرای راجع به جهان‏بینی و مبدأ و منتهای عالم و راه بین آغاز و انجام را بر قرآن مجید عرضه بدارد و حق و باطل آن را طبق میزان آسمانی تشخیص دهد. البته این کار مربوط به مکاتیبی است که تا عصر مفسّر مطرح شده‏اند و اما آرای دیگری که هنوز طرح نشدند، عرضه آنها بر قرآن مجید به عهده خردورزان آینده است.
نیازمندی عرضه مکاتب بر وحی به مطالب سه گانه
بنابراین عرضه مکاتب بر وحی آسمانی محتاج چند تفسیر صحیح است اوّلاً، و تطبیق غیر جانب‏دارانه آرای دیگران با فتوای خداست ثانیاً، و آماده دریافت فیض فائق وحی بودن است ثالثاً.
امّا مطلب اوّل، اگر متن غیر قرآنی به دقت تفسیر نشود و مراد گوینده به طور صحیح به ترازوی وحی وارد نگردد، پاسخ راست یا داوری عادلانه صورت نمی‏پذیرد، و امّا مطلب دوم تطبیق جانب دارانه نتیجه غیر عالمانه و نا عادلانه را بر روش عالمانه و عادلانه ترجیح دادن است که دور از ساحت صحابه تفسیر ناب است.
امّا مطلب سوم، قرآن به منزله فنّ عروض شاعران یا منطق حکیمان و متکلّمان نیست که صرفاً کالاسنج باشد نه کالا بخش، بلکه وحی الهی گذشته از توزین هر مکتبی که با او سنجیده شود و اظهار نظر درباره صواب و خطا بودن آن و انجام سِمَت مهمّ قضای عادلانه درباره آنها، سهم به‏سزایی در تعلیم و ارشاد دارد که در مکاتب دیگر یافت نمی‏شود و برای ارزیابی آن عطای زاید، میزانی را ارائه کرده و موزونی را عطا می‏نماید، زیرا خدای سبحان گذشته از آنکه قرآن را به عنوانِ «میزان» معرفی کرد؛ ﴿الله الّذی انزل الکتاب بالحقّ و المیزان﴾ [۳۵] و ﴿و انزلنا معهم الکتاب و المیزان﴾[۳۶] ، آن را به عنوان مُهَیْمِن ستود؛ یعنی هَیْمَنه و نفوذ و سلطه وحی الهی بر سایر کتاب‏های آسمانی، چه رسد به کتاب‏های بشری، ایجاب می‏نماید که قرآن هم‏سطح با سایر مکاتب نباشد، بلکه چیزهای حقی که در آنها است، امضا نماید؛ ﴿مصدّقاً لما بین یدیه من الکتاب﴾[۳۷] و مطالبی که در آنها نیست و به منزله تکمیل و تتمیم آنها محسوب می‏شود، افاضه نماید؛ ﴿و یعلّمکم ما لم تکونوا تعلمون﴾ [۳۸] ، یعنی خداوند توسّط قرآن کریم مطالبی به شما می‏آموزد که هرگز توان عالم شدن آنها را ندارید.
ویژگی هیمنه قرآن
تعبیر ﴿مالم تکونوا تعلمون﴾ غیر از تعبیر ما لا تعلمون است، ویژگی هیمنه قرآن به این است که هم قابلیت‏های موجود را شکوفا می‏کند اولاً، و هم قابلیّت مفقود را موجود می‏نماید ثانیاً، آنگاه برابر آن فیض عطا می‏نماید ثالثاً؛
چارهٴآن دل عطای مبدلی است ٭٭٭٭ دادِ او را قابلیت شرط نیست
بلکه شرط قابلیت دادِ اوست ٭٭٭٭ دادْ لُبّ و قابلیت هست پوست قابلی گر شرط فعل حق بدی ٭٭٭٭ هیچ معدومی به هستی نامدی[۳۹]
ظرفیت قابلیت انسان و توسعه آن
آنچه مهم است عنایت به ظرفیت قابلیت است؛ یعنی جان ملکوتی انسان قابل توسعه ظرفیت و استعداد و صالح برای افاضه قابلیّت هست، به طوری که می‏تواند با عنایت الهی فقیر گردد، آن‏گاه از مبدء مغْنی و مقْنی غنا و قُنْیه دریافت نماید؛
آن یکی فیضش گدا آرَد پدید ٭٭٭٭ وان دگر بخشد گدایان را مزید
نشان صلوح دل برای توسعه قبول و شرح صدر این است:
گوشه بی‏گوشه دل شه رهی است ٭٭٭٭ تابه لا شرقی و لا غربی مأیست
البته بعد از چنان توسعه قابلی می‏توان بحر پیما شد؛
هر پری بر عرض دریا کی پرد ٭٭٭٭ تا لَدُن علم لدنّی پی‏برد[۴۰]
هیمنه مفسر بر مفسران شرط تفسیر متن مهیمن
تفسیر متن مُهَیْمن بدون هَیْمَنه مفسّر میسور نخواهد بود، چون هَیْمَنه مفسّر از ناحیه قرآن کریم به وی رسیده است، لازم است او پیام قرآنی را برباورهای پیشین خود و دیگران ترجیح دهد؛ یعنی هم مهیمن بر آرای شخصی خود باشد و هم بر افکار صاحبانِ مکاتب.
علامه طباطبایی (ره)، مصداق بارز مفسر مهیمن
علاّمه طباطبائی(قدس‌سرّه) این توفیق را یافت که مکاتب دیگران را درباره هستی شناسی و نیز معرفت شناسی امینانه و عادلانه بررسی کند، آنگاه بر وحی فراگیر و غیر مرهون به زمان و مکان عرضه نماید و به دور از اعتساف و کژراهه‏روی، مطالب دیگران را با عرض بر قرآن ارزیابی کرده و با شاهین وحی، به حیات و ممات مکاتب متنوع راه یابد و به حق یا باطل بودن آنها فتوا دهد. چنین مفسّر مهیمنی آگاه است که تمام دانش‏های پیشین در صورت صواب، برای توسعه ظرف و گسترش قابلیّت است تا پیام وحی بهتر ادراک گردد و هرگز مبانی مقبول قبلی که قلمرو تأثیر آنها فقط در محدوده شرح صدر و بسترسازی است نه بیش از آن، به جای مظروف قرار نمی‏گیرد، تا مفسّر آهنگ خویش را در ای قافله غیب تلقی می‏کند و جریان خود محوری و انسان مداری به جای حق محوری و وحی مداری قرار گیرد.
راز کم گویی و آرامش علامه طباطبایی (ره)
سرّ لزوم صَمْت برای سالک و راز کم گویی و آرام بودن حضرت استاد(قدس‌سرّه) را می‏توان در آنچه گذشت، جست‏وجو نمود؛
بر بند دهان زیرا، دریا خمشی خواهد ٭٭٭٭ ورنی دهن ماهی پر گفت و زبانستی[۴۱]
اگر این پیام بی‏درنگ به مشهد تبریزیان شتافت، نه برای مقبول طبع شدن صاحب بصران آذری است، بلکه تأدّبی بیش نخواهد بود؛
بگذار تنی‏ها را، بشنو اَرنی‏ها را ٭٭٭٭ چون سوخت منی‏ها را، پس طعنه گه «لن» نی
تن را تو مبر سوی شمس الحق تبریزی ٭٭٭٭ کز غلبه جان آنجا، جای سرسوزن نی[۴۲]
٭ ٭ ٭
ایا تبریز اگر سرّت شدی محسوس هر حسّی ٭٭٭ غلام خاک تو سنجر، اسیرت کیقبادستی[۴۳]
سجده، نردبان ترقی جان ملکوتی انسان
اصل ششم. جان ملکوتی اگر رهن تن نشود، می‏تواند دانشِ زمینی را برای رهیافت به بینش آسمانی وسیله قرار دهد، زیرا ریشه تمام دانش‏های صائب مخزن الهی است. عقل برهانی پیام خدا را در نهاد خود دارد و با اثاره وحی شکوفا می‏گردد و می‏تواند رهنمودهای وحی را بهتر ادراک کند و یافته‏های خود را بدون اختلاط یا امتزاج با باورهایی که خارج از قلمرو حجیّت است، به عنوان تفسیر قرآن عرضه نماید. بهترین نردبان این ترقّی سجده در پیشگاه خداوند است؛
گفتم که بنما نردبان، تا بر روم بر آسمان ٭٭٭٭ گفتا سر تو نردبان، سر را در آور زیر پا[۴۴]
بارقه الهی به علامه طباطبایی (ره) از زبان خودش
اولین فیض چنین ترقّی‏ای، تحوّل روحی یافتن و مشاهده چیزی که بر دیگران مستور است و احساس طمأنینه که در طبیعت یافت نمی‏شود و بالاخره سالک را مجذوب نمودن است. حضرت استاد علامه طباطبائی(قدس‌سرّه) در این باره چنین مرقوم فرموده‏اند: «در اوائل تحصیل که به صرف و نحو اشتغال داشتم، علاقه زیادی به ادامه تحصیل نداشتم و از این‏روی هر چه می‏خواندم نمی‏فهمیدم و چهار سال به همین نحو گذرانیدم. پس از آن یکباره عنایت خدایی دامنگیرم شده، عوضم کرد و در خود یک نوع شیفتگی و بی‏تابی نسبت به تحصیل کمال حسّ نمودم… ».[۴۵]
ظهور دولت قرآن به واسطه تفسیر المیزان
این بارقه را می‏توان ظهور دولت قرآن دانست که در هنگام گستره این صبح صادق، شمس الوحی به نام «المیزان فی تفسیر القرآن» طلوع نمود و به برکت متن خود، یعنی قرآن کریم، پهنه زمان و سینَه زمین را روشن می‏نماید.
ارزیابی هیمنه دولت قرآن
هَیمنَه دولت قرآن بر دولت‏های دیگر را می‏توان در ارزیابی مُلک رسول گرامی‏صلی الله علیه و آله و سلم و مُلک سلیمان(علیه‌السلام) یافت، زیرا دولت سلیمان(علیه‌السلام) بر مدارِ ﴿غدوّها شهرٌ و رواحها شهرٌ﴾[۴۶] ، راه یک ماهه را بامداد و راه یک ماهه را شامگاه می‏پیمود، چون مرکب رهوار او «باد» بود؛ ﴿فسخّرنا له الریح﴾[۴۷] ، ولی دولت قرآن بر محورِ ﴿لیلة القدر خیر من الف شهر﴾[۴۸] ، راه هزار ماهه هشتاد سال) را یک شبه طی می‏نماید؛ گذشته از آنکه طی الزمان از طی‏المکان ممتاز است.
آنان‏که بهره‏مند از دولت قرآن‏اند، گاهی چنان می‏سرایند: «…کاین طفل یکشبه ره صد ساله می‏رود» [۴۹] ، و زمانی چنین می‏سرایند: «یک بیت از این قصیده به از صد رساله بود».[۵۰]
رضای به قضای الهی محصول این گونه بارقه ها
این‏گونه از بارقه‏ها که در سیره علمی و عملی بزرگ مردان تاریخ رخ می‏دهد، محصول رضای به‏قضای الهی و تخضّع در پیشگاه او است؛ لذا می‏توان گفت:
بر وفقِ رضای حق رسان روز به شب ٭٭٭٭ تا کُرد بخسبی عربی بر خیزی[۵۱]
کسی که چنین لامعی بهره او شد، از منطقه موجودهای ناقص پرواز می‏کند و به مرز مستکفی می‏رسد؛
یونسی دیدم نشسته بر لب دریای عشق ٭٭٭٭ گفتمش چونی، جوابم داد بر قانون خویش
گفت بودم اندرین دریا غذای ماهی‏ای ٭٭٭٭ پس چو حرف نون خمیدم تا شدم ذاالنون خویش[۵۲]
اثر اخلاص حضرت علامه (ره)
اخلاص حضرت‏استاد مایه جوشش شریف‏ترین دانش، یعنی تفسیر وحی و پایه نافذترین اثر در دل‏های مخاطبان وی است. رسول اکرم(‏صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «مَن أَخلَصَ لله اربعین صباحاً ظهرت ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه»[۵۳] . البته اخلاص جزء متمم قابلیّت است، وگرنه مبدأ فاعلی‏بالذات خدای سبحان است.
نفوذ عمیق و عریق رهنمود حضرت علامه(قدس‌سرّه)، از مرز عمل صالح صعود کرد و به پرورش صالحان رسید، زیرا مهم‏ترین سند برای خاموش کردن نائره شبهات در فرایند انقلاب اسلامی، بیانات معظم له در تدریس و تألیف بود که اساس دین قویم را از تهاجم حفظ می‏نمود، و قوی‏ترین مرجع برای از بین بردن شبیخون بیگانه، کتاب قیّم المیزان و سایر آثار سترگ آن ابرمرد وحی شناس بود.
معتبرترین پایگاه علمی برای مقاومت پیروان امام راحل(قدس‌سرّه) محصول قلم آن نویسنده معارف آسمانی بود که چنین قلمی مصداق بارز سوگند خداست؛ ﴿ن و القلم و ما یسطرون﴾[۵۴] ، و نتیجه مرکّب آن عالم حق مداری است که در وصف چنین مرکّب‏ها از رسول اکرم(‏صلی الله علیه و آله و سلم) رسیده است: «یوزن یوم القیامة مداد العلماء و دم الشهداء فَیَرجحُ علیهم مداد العُلماء علی دم الشهداء» [۵۵] ؛ آری آن فوز مستور هماره افازه می‏شود، لیکن دردمند نیست، وگرنه دیگران هم بکنند آنچه طباطبائی(قدس‌سرّه) کرد:
از سرپستان عشق، چونک دمی‏شیر یافت ٭٭٭٭ قامت سروی‏گرفت کودکک یک مَهه(۵۶)
استفاده از سرمایه عمر
این راه برای عموم علاقمندان قرآن و عترت باز است؛ حوزویان و دانشگاهیان فرصت مغتنمی در پیش دارند و آگاهند که عمر، نه در آمد و نه میراث و نه جائزه و نه هدیّه و هبه است تا بتوان آن‏را رایگان هزینه نمود، بلکه عمر سرمایه است و تبدیل آن به سرمایه برین، تنها راه بهره‏وری از آن است.
هشدار به جوانان نسبت به کژاندیشی
هان ای جوانان غیورِ آذری! از کژاندیشی برخی با خبرید، مهمّ‏ترین راه مبارزه با آن، پژوهش درباره انسان شناسی، خداشناسی، معادشناسی، وحی و نبوّت شناسی و بالاخره حکومت دینی‏شناسی، و به آن شناخته شده دل‏دادن و به تبیین، تعلیل، اجرا و حمایت از احکام و حِکم کردن است؛
دردی که به افسانه شنیدیم ز مردم ٭٭٭٭ از علم به عین آمد و از گوش به آغوش
اگر نسل امروز همراه اصول ناب اسلامی حرکت نکند، یخ می‏بندد؛
آبی میان جو روان، آبی لب جو بسته یخ ٭٭٭٭ آن تیز رو و این سست رو، هین تیز رو تا نَفْسُری[۵۷]
امید است نخبگان بیش از پیش نوآوری داشته و به نیازهای فرهنگی پاسخ متقن عطا نمایند.
نیایش به درگاه خدای سبحان
پروردگارا! نظام اسلامی، مقام معظّم رهبری، مراجع بزرگوار تقلید، دولت و ملّت و مملکت، حوزه و دانشگاه را در ظلّ عنایت ولی عصر)ارواحنا فداه( از هر گزندی حفظ فرما!
ارواح مؤمنان، محقّقان، امام راحل، علامه طباطبائی، شهدای انقلاب و جنگ تحمیلی را با انبیا و اولیا محشور فرما. از بنیانگذاران این کنگره با شکوه بپذیر!
جوادی آملی
قم آذر ۱۳۸۱
پاورقی: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*. پیام حضرت آیت الله جوادی آملی به بزرگداشت علامه طبا طبایی، کتاب سروش هدایت
۱ ـ مثنوی معنوی، دفتر ششم، ابیات ۳۱۱۵ ـ ۳۱۱۱/
۲ ـ دیوان شمس تبریزی.
۳ ـ همان.
۴ ـ نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶/
۵ ـ سوره بقره، آیه ۲۱/
۶ ـ سوره بقره، آیه ۲۸۲/
۷ ـ سوره بقره، آیه ۳۱/
۸ ـ سوره مائده، آیه ۴/
۹ ـ سوره انفال، آیه ۲۹/
۱۰ ـ دیوان حکیم سنایی.
۱۱ ـ سوره انفال، آیه ۲۴/
۱۲ ـ سوره محمدصلی الله علیه و آله و سلم، آیه ۲۴/
۱۳ ـ سوره شمس، آیه ۱۰/
۱۴ ـ سوره غافر، آیه ۸۳/
۱۵ ـ دیوان حکیم سنایی؛ سُها ستاره کم نوری است که با آن نور چشم را می‏آزمایند.
۱۶ ـ سوره اعراف، آیه ۲۰۴/
۱۷ ـ اوحد الدین کرمانی.
۱۸ ـ سوره عنکبوت، آیه ۵۷/
۱۹ ـ سوره تکاثر، آیات ۶ ـ ۵/
۲۰ ـ سوره اعراف، آیه ۱۸۴/
۲۱ ـ سوره فاطر، آیه ۲۳/
۲۲ ـ سوره حج، آیه ۴۹/
۲۳ ـ مثنوی معنوی، دفتر سوم، ابیات ۴۱۲۹ ـ ۴۱۲۱/
۲۴ ـ وسائل الشیعه، ج ۶، ص ۱۹۱/
۲۵ ـ دیوان شمس تبریزی.
۲۶ ـ سوره واقعه، آیات ۷۹ ـ ۷۷/
۲۷ ـ سوره جن، آیه ۷/
۲۸ ـ سوره جنّ، آیات ۲۸ ـ ۲۷/
۲۹ ـ سوره انفال، آیه ۴۲/
۳۰ ـ سوره عبس، آیات ۱۵ ـ ۱۴/
۳۱ ـ بحارالأنوار، ج۱، ص۱۶۴؛ ج۲، ص۹۲/
۳۲ ـ الاحتجاج، ج۱، ص۱۳/
۳۳ ـ سوره حج، آیه ۴۰/
۳۴ ـ الکافی، ج ۱، ص ۲۶/
۳۵ ـ سوره شوری، آیه ۱۷/
۳۶ ـ سوره حدید، آیه ۲۵/
۳۷ ـ سوره مائده، آیه ۴۸/
۳۸ ـ سوره بقره، آیه ۱۵۱/
۳۹ ـ مثنوی معنوی، دفتر پنجم، ابیات ۱۵۴۲ ـ ۱۵۳۷/
۴۰ ـ همان،دفتر سوم، بیت ۱۱۲۵/
۴۱ ـ دیوان شمس تبریزی.
۴۲ ـ دیوان شمس تبریزی.
۴۳ ـ همان.
۴۴ ـ همان.
۴۵ ـ آیینه مهر، ص۱۳۱۱/
۴۶ ـ سوره سبأ، آیه ۱۲/
۴۷ ـ سوره ص، آیه ۳۶/
۴۸ ـ سوره قدر، آیه ۳/
۴۹ ـ دیوان حافظ.
۵۰ ـ همان.
۵۱ ـ تا ترک بخسبی عربی برخیزی.
۵۲ ـ دیوان شمس تبریزی.
۵۳ ـ نهج الفصاحه، ج۲، ص۵۳۴/
۵۴ ـ سوره قلم، آیه ۱/
۵۵ ـ نهج الفصاحه، ج۲، ص۱۰۳۱/
۵۶ ـ دیوان شمس تبریزی.
۵۷ ـ همان.

تبلیغات