اسـرار نهفته در اعـمال حـج
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
گرچه بحث کنونی، در تبیین اسرار حج است، ولی روح این سخن به تحلیل اسرار همه عبادتها برمیگردد؛ زیرا همه عبادتها سرّ مشترکی دارد و سرّ مختصّی؛ انسان به هر یک از این دو سرّ، راه پیدا کند، میتواند به سرّ سایر عبادات نیز راه یابد. گرچه نحوه راهیابی از لحاظ سهولت و صعوبت یکسان نیست.
هر عبادتی را بطن و سرّی است؛ زیرا اولاً عبادت از اموری است که خدای سبحان در کتاب خویش که بیان همه چیز است از آن سخن گفته است، و ثانیاً کتاب خدا را ظاهری است و باطنی: «إنّ لکتاب الله ظاهراً وباطناً… »[۱] .
بنابراین، همه آنچه در قرآن آمده و از جمله حج، ظاهری دارد که مردم بدانمعرفت دارند و باطنی که تنها شاهدان و عارفان، آنچه را که از نگاه سایریننهان است و دیگران از رسیدن بدان ناتوانند، میبینند و بدان نایل میشوند.
توضیح و شاهد مطلب فوق اینکه، آسمان را ظاهری و باطنی است؛ چنانکه امیرالمؤمنین(علیه السلام) در پاسخ این سؤال که میان آسمان و زمین چقدر فاصله است؟ فرمود: بُردِ دید چشم و دعای مظلوم: «مدّ البصر ودعوة المظلوم»[۲] .
دلالت این حدیث بدین گونه است که چشم جز ظاهر آسمان را نمیبیند، امّا باطن آسمان جز با بصیرت، قابل رؤیت نیست؛ زیرا مظلومی که به خدا پناه برده جز خدا را نمیخواند؛ خدایی که امر هر آسمانی را به همان آسمان وحی کرده: ﴿أوحی فی کل سماء أمرها﴾[۳] و به مردم وعده داده است که روزیشان در آسمان است: ﴿وفی السماء رزقکم﴾[۴] و کفار را تهدید کرده که درهای آسمان(یعنی بواطن و اسرار آن) برای آنها گشوده نخواهد شد: ﴿لا تفتّح لهم أبواب السماء﴾[۵] ؛ زیرا نیایش او به ملکوت آسمان صاعد میشود. بنابر آنچه گفته شد، درمییابیم که هر عبادتی و از جمله حج بطن و سرّی دارد.
شهود قلبی باطن اعمال
نکته شایان ذکر درباره شهود قلبی مزبور اینکه، خداوند متعالی به مردم دستور داده است آنچه را پیامبر به آنان فرمان داد، به کار بندند: ﴿ما اتاکم الرسول فخذوه﴾[۶] و نیز میفرماید:… آنچه را به شما دادیم به نیرو بگیرید: ﴿خذوا ما اتیناکم بقوّة﴾[۷] . امام صادق(علیه السلام) در پاسخ این سؤال که آیا مراد از قوّت در آیه شریفه ﴿خُذوا ما اتَیْناکم بقوَّةٍ﴾ قوّت در بدنهاست یا قوّت در قلب؟ فرمود: در هر دو است[۸] .
امّا قلب، قسطاس مستقیم و میزانی الهی است که خداوند آن را در بندهاش به ودیعت نهاد تا او به وسیله آن به آنچه در نزد خداوند دارد آگاهی یابد؛ چنانکه امام صادق از پدرانش(علیهم السلام) روایت کرده است که رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم فرمود: هر کس دوست دارد بداند نزد خدا چه مقامی دارد پس، باید بنگرد که خداوند در نزداو چه جایگاهی دارد: «من أحبّ أن یعلم ما له عند الله فلیعلم ما لله عنده»[۹] . اینسخن از تابناکترین سخنان شخصیتی است که «جوامعکَلِم»[۱۰] بدو عطا شده بود.
همچنین امام کاظم(علیه السلام) در پاسخ کسی که از وی پرسید: فردی از افراد معمولی مرا میبیند و به خدا سوگند میخورد که مرا دوست دارد. پس آیا من نیز به خداوند قسم یاد کنم که او(در این باره) راست میگوید؟ فرمود: قلب خویش را بیازمای، چنانچه او را دوست میداری سوگند یاد کن و اگر چنین نیست سوگند یاد مکن: «امتحن قلبک فإن کنت تحبه فاحلف وإلاّ فلا»[۱۱] .
خلاصه اینکه، قلب میتواند شاهد غیب بوده، به آنچه چشمها از دریافتشناتوان و عاجز است نایل شود. پس خوشا به حال کسی که قلب دارد یا گوشفرا میدهد و شاهد است[۱۲] . چنین کسی در زمره کسانی است که هر عبادت و از جمله حج را با قوّتقلب فرا میگیرد، چنانکه با قوّت بدن. اوست که میتواندباطن عبادت و از جمله باطن حج را مشاهده کند و با سریرت خویش به سرّ آن، که اوهام نیز از رسیدن به آن ناتوان است تا چه رسد به چشمها نایل آید.
حاصل کلام اینکه، همه اموری که وحی الهی به ارمغان آورده، ظاهری دارد که انسان آنها را با «قالب» خود فرا میگیرد و باطنی دارد که انسان با «قلب» خویش آنها را درمییابد. این خود اصلی است که ثقلین، که رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم آنها را در میان امت خویش بر جای نهاد، بر آن گواهی میدهند و اولیای الهی آن را مشاهده و اَتقیاء با آن معانقه و اَصفیا با آن مباشرت کرده و شهدا بدان عشق ورزیدهاند. پس خوشا به حال کسی که به عبادت عشق ورزید و با آن معانقت و مباشرت جُست[۱۳] .
ظهور ملکوت اعمال
حج نیز ظاهری دارد که مردم با جسمهایشان بدان میرسند و باطنی نیز که خواص بندگان با قلبهای خویش بدان نایل میشوند و هنگام ظهور ملکوت، جلوه آن را میبینند. چنانکه ابوبصیر از یکی از صادقَین(علیهما السلام) روایت کرده است که فرمود: «چون بنده مؤمنی بمیرد، همراه او شش صورت داخل قبرش میشود. یکی از این صورتها زیباتر، نورانیتر، خوشبوتر و پاکسیماتر از دیگران است. آنگاه صورتی در سمت راست و صورتی در سمت چپ و صورتی دیگر روبهرو و صورتی دیگر در پشتسر او و یکی دیگر در کنار پایش و آنکه زیباتر از همه است بالای سرش قرار میگیرند. پس اگر(عذاب یا هر امر ناگوار دیگری) بخواهد از سمت راست آن مؤمن درآید صورتی که در سمت راست قرار دارد او را مانع میشود و همین طور از سایر جهات درمیآید. سپس(آن مؤمن) میپرسد: خدا به شما پاداش نیکو دهد شما کیستید؟ صورتی که در سمت راست بنده قرار دارد میگوید: من نمازم و آنکه در سمت چپ است گوید: من زکاتم و آنکه روبهروی بنده است گوید: من روزهام و آنکه پشتِسر اوست گوید: من حج و عمره هستم و آنکه در کنار پاهای اوست گوید: من نیکیای هستم که به برادرانت رساندی. آنگاه همه این صورتها خطاب به آن صورت زیباتر کرده، میگویند: تو کیستی که از همه ما خوشسیماتر و خوشبوتر و نورانیتر هستی؟ آن صورت پاسخ میدهد: من ولایت و دوستی آل محمّد(صلوات الله علیه وعلیهم) هستم»[۱۴] .
این روایت نشان میدهد که حج صورتی باطنی دارد که در روزی که چشمها خیره شود و ماه تیره گردد[۱۵] و ساقها درهم پیچد و همه به پیشگاه خداوند رانده شوند[۱۶] و هنگامی که همه از عالم مُلک به جهان ملکوت کوچ کنند و دنیا به آخرت مبدل گردد، در قالب آن صورت جلوهگر میشود.
نمایی از باطن حج در پرتو بیان اسرار
امام صادق(علیه السلام) در بیان برخی اسرار حج که ترسیمکننده چهره باطنی حج است فرمود: «چون اراده حج کردی، پیش از عزم بر سفر، دل خود را از هر کار و از هر حجابی خالی کن و همه کارهایت را به آفرینندهات واگذار و در همه حرکات و سکونهایت بر او توکّل کن و تسلیم قضا و فرمان و تقدیر او شو و دنیا و رفاه و آسایش و نیز مردم را وداع گو و حقوقی که از مردم بر گردن داری ادا کن و بر زاد و راحله و یاران و قوّت و جوانی و مال خود تکیه مکن. چهبسا همینها دشمن و وبال تو گردد؛ زیرا هر که به گمان خویش خواهان خشنودی خداوند باشد اما بر چیزی جز او اعتماد ورزد دشمن و وبال او گردد، تا بداند که او را نیرویی نیست. پس تو را و نیز هر کس دیگر را چاره و گریزی جز در پرتو عصمت و نگهبانی خداوند و توفیق او نیست. آنگاه خود را مهیا کن چونان کسی که امید به بازگشت ندارد. خوشمعاشرت باش و اوقات فرایض خدا و سنن پیامبرشصلی الله علیه و آله و سلم و آنچه از ادب و تحمل و صبر و شکر و شفقت و سخا و ایثار زاد که بر تو واجب است، در همه اوقات رعایت کن.
سپس با آب توبه خالصانه، گناهانت را بشوی و جامه صدق و صفا و خشوع دربرکن و از هر آنچه که تو را از یاد خداوند مانع میشود و از اطاعت او بازمیدارد، دوری کن؛ و لبیک گو، بدین معنا که خدا را پاسخی بیآلایش و پاک دادی، چنانکه به ریسمان استوارش چنگ زدی و به قلب خویش با کروبیان به گرد عرش طواف کن، همچون طواف خویشتن با مسلمانان بر گرد کعبه؛ و به قصد فرار از هوا و تبرّی از همه نیرو و توان خویش، هَرْوَله کن.
آنگاه از غفلت و لغزشهایت با رفتن به منا، برون آی و آنچه را بر تو روا و حلال نیست و سزاوار آن نیستی تمنّی مکن؛ و در عرفات به خطاهایت اعتراف کن. در مزدلفه پیمان خویش را بر وحدانیت خداوند تجدید کن و به او تقرّب جو و از او پروا بدار؛ و با صعود به «جبلالرحمة»[۱۷] ، با روح خویش به ملأ اَعلی فراز آی و به هنگام قربان کردن، گلوی هوا و آز را بِبُر؛ و به هنگام سنگزدن به جمرات، شهوات و خساست و دنائت و زشتی را رمی کن و با تراشیدن مویت عیبهای آشکار و نهان را ببر.
سپس با ورود به حرم، از پیروی خواست خویش در امان خداوند و حمایت و نگاهداشت و حفظ او گامنِه؛ و کعبه را زیارت کن در حالی که صاحب آن را بزرگ میداری و به جلال و قدرت او آگاهی؛ و حجرالأسود را به نشان اینکه به قسمت او خشنودی و در برابر عزّت او سرافکندهای استلام کن و با طواف وداع، با هر آنچه جز اوست بِدْرود گوی و با وقوف خویش بر کوه صفا روح خود را برای دیدار خداوند در روزی که دیدارش خواهی کرد پالوده ساز و در کوه مروه با پیراستگی از گناهان، نسبت به خداوند صاحب مروّت باش.
بدان که خداوند حج را واجب نفرمود و از بین همه طاعات آن را با اضافه کردن به نام خویش ویژه نساخت: ﴿وَللهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ البَیْتِ﴾[۱۸] ، و در خلال مناسک، سنتی از برای پیغمبرش تشریع نکرد، مگر برای آمادگی و اشاره به مرگ و قبر و بعث و قیامت که این همه از آغاز تا انجام اشارتی است برای عاقلان و خردمندان»[۱۹] .
نزول حج از خزاین غیب
عبادات و از آن جمله حجّ، مانند دیگر موجودات عالم، از خزاین غیب الهی نازل شده است: ﴿وإن من شیءٍ إلّا عندنا خزائنه وما ننزّله إلّا بقَدَر معلوم﴾[۲۰] و همانند سایر موجودها به واقعیتهای تنزّلیافته از مخازن غیب متکی است. پس کسی که این امور عبادی را بشناسد و بدانها عمل کند، به ریشه آنها که همان مخزن غیب است میرسد. روایتی که پیش از این درباره صورتهای باطنی اعمال عبادی، گذشت ناظر به همین معناست و انسان در برزخ نزولی یا برزخ صعودی با آن واقعیتها آشنا میشود. البته اوحدی از انسانها قبل از تنزل حقایق آن اعمال به این عالم، به آنها (در برزخ نزولی) آگاهی دارند؛ چنانکه سایر مردم بعد از مرگ(در برزخ صعودی) به حقیقت نماز و حجّ و زکات پیمیبرند و آنها را در صورتهای ملکوتیشان میبینند.
آنچه در مخزن غیب است، مجرّد بوده، مصون و منزه از نقص و عیب است. با توجه به این نکته، اگر کسی بداند که حقیقت و سرّ نماز و حج و سایر عبادات، اموری ملکوتی است و نمازگزار و حجگزار واقعی، با این امور ملکوتی همپرواز و همسفر است و فرشتگان قرین و همراه اویند، هنگام اقامه نماز و انجام آن، با نیّت برتری در آن وارد شده، به آن میپردازد.
برای جای جای حرم و نیز مناسک حج و عمره اسرار و رموزی است که جز برای زائران خاص که صاحبخانه را در مجالی گوناگون مشاهده کرده، به دیدار ربّالبیت و شهود آیات آفاقی و انفسی آن و امتثال حج ابراهیمی و اعتمار ناب حسینی(علیهما السلام) نایل میشوند مکشوف نخواهد بود.
سرّ حج در سیر إلیالله
خدای سبحان در تعبیری ویژه درباره حج فرمود: ﴿لله علی النّاس حجُّ البیت من استطاع إلیه سبیلاً﴾[۲۱] . همان گونه که حج برای خدا و وجوب آن از طرف اوست، انجام آن نیز باید «لله» باشد. پس اگر کسی به قصد سیاحت، تجارت و مانند آن، اراده حج کرد، چنین حجی که سیر إلی الله نیست سرّی ندارد؛ زیرا مهمترین سرّ حج سیر إلی الله است. چنانکه در بعضی از روایات، آیه کریمه ﴿ففرّوا إلی الله﴾[۲۲] بر «حج» تطبیق شده است[۲۳] .
سفر حج، فرار از غیرخدا به سوی خداست و چون خدا همه جا هست: ﴿وهوالّذی فی السّماء إله وفی الأرض إله﴾[۲۴] و ﴿أینما تولّوا فثم وجه الله﴾[۲۵] معنای «سیر إلیالله»، سیر مکانی یا زمانی نیست. فرار به سوی خدا بدین معناست که انسان ماسویالله را ترک کرده، خدا را طلب کند. پس اگر کسی حج را به قصد تجارت یا شهرت و مانند آن انجام داد، فرار «عن الله» کرده است، نه فرار «إلی الله». اگر کسی به زاد و راحله، کسب و کار و همراهان خود تکیه کند، فرار به سوی همراهان کرده است، نه فرار به سوی خدا. سفر به سفره خود کرده است، نه سفر به سفره ضیافتالله.
خلاصه اینکه، یکی از اسرار حج آن است که انسان از غیر خدا بریده، به سوی خدا هجرت کند تا به لقای او نایل آید و این از هنگام تهیه مقدّمات آغاز میشود. کسی که لباس احرام فراهم میکند، مالش را تطهیر، وصیتنامهاش را تنظیم و از بستگانش خداحافظی میکند، همه این امور را با عنوان فرار إلی الله انجام میدهد. قهراً در همه این حالات با خداست. سیر چنین کسی «إلی الله»، «فی الله»، «مع الله» و «لله» است. از اینرو در بعضی از دعاهای حج و مانند آن آمده است: «بسم الله وبالله وفی سبیل الله وعلی ملَّة رسول الله»[۲۶] .
زاد سفر حجّ
در قرآن کریم، تعبیر به «زاد» جز در آیه شریفه ﴿تزوّدوا فإنّ خیر الزّاد التّقوی﴾[۲۷] که مشتمل بر برخی احکام حج است، نیامده است؛ زیرا در حج، مسافرت کردن است: ﴿وأذّن فی النّاس بالحج یأتوک رجالاً وعلی کل ضامرٍ یأتین من کلّ فجٍّ عمیق﴾[۲۸] و چون در سفر، احتیاج به زاد و توشه است به آن سفر اصیل که آخرت است، تذکر داده، امر به تقوا میکند؛ چنانکه در آیهای دیگر که سخن از پوشش ظاهری است: ﴿یا بنی ادم قد أنزلنا علیکم لباساً یواری سَوءتکم وریشاً﴾ تذکر به تقوا داده، میگوید: همان گونه که لباسهای بافتهشده از پنبه و پشم و مانند آن، سَوْآت ظاهر شما را میپوشاند، تقوا سیّئات درونی شما را میپوشاند: ﴿ولباس التقوی ذلک خیرٌ﴾[۲۹] .
آیه شریفه ﴿تزوّدوا فإن خیر الزاد التقوی﴾، اولاً راه را نشان میدهد، ثانیاً هشدار میدهد که همگی مسافرند، ثالثاً آگاه میسازد که مسافر بدون زاد نمیتواند حرکت کند، رابعاً همه را به بهترین توشه که تقواست راهنمایی میکند، خامساً بیان میکند که حج از بارزترین مصادیق تقواست.
مراد از ﴿خیرالزّاد﴾ این نیست که توشههای معنوی دیگر خوب است ولی تقوا بهتر است، بلکه مقصود آن است که تنها زاد سودمند تقواست و انسان غیرمتقی توشهای ندارد و هرگونه وصف معنوی باید بر اساس تقوا متحقّق شود.
برخی مفسران گفتهاند: افرادی در سفر حج بدون زاد و توشه حرکت میکردند و بر این باور بودند که در راه حق نیازی به نان و آب نیست و توکل، زاد و توشه زائر سالک است، از اینرو خدای سبحان فرمود: ﴿تزوّدوا﴾ ولی از ذیل آیه که میفرماید: ﴿فإنّ خیر الزّاد التّقوی﴾ استفاده میشود که مراد، تشویق به اعمال صالح است[۳۰] ؛ زیرا گاه امر بر خودِ چنان زائری نیز مشتبه میشود و در حقیقت کَلّ بر مردم بودن که عملی ناپسند است را توکل میپندارد.
آیه شریفه مذکور، در پایانْ یکی از مصادیق تقوا را که تقوای الهی است بیان میکند: ﴿واتقونِ﴾؛ زیرا گاهی منشأ پرهیز و تقوا، ترس از آتش جهنّم است، چنانکه خدای سبحان فرمود: ﴿واتّقوا النّار الّتی أُعدّت للکافرین﴾[۳۱] و ﴿قُوا أنفسکم وأهلیکم ناراً﴾[۳۲] ، و گاهی تقوا به خاطر شوق به بهشت است. چنین رهتوشههایی در بین راه تمام میشود و مسافر إلیالله را در سفر آخرت به لقای خدا نمیرساند؛ زیرا هدف وی رهیدن از جهنّم و یا رسیدن به بهشت بود وپس از آن چون زادی ندارد میماند، ولی تقوای اَحرار که نه ناشی از خوفِ جهنّم بوده و نه به خاطر شوقِ بهشت است، بلکه بر اثر محبت خداست، آنان را تا لقای پروردگار میبرد.
خلاصه اینکه، چون زاد آنان تا لقاء الله است خود نیز به لقای او میرسند؛ چنانکه خداوند درباره قربانی در حج فرمود: ﴿لن ینال الله لحومها ولا دماؤها ولکن یناله التّقوی منکم﴾[۳۳] . قربانی آن است که وسیله تقرّب انسان به خداوند شود. گوشت و خون به خدا نمیرسد تا قربانی باشد، آنچه قربانی است و بالا میرود ذبح گوسفند برای خداست و آن چون عبادت است نه تنها مقرِّب است، بلکه خود به خداوند میرسد و چون تقوایی که به خدا نایل میشود وصف جدای از جان متقی نیست صاحب آن هم که شخص متقی است به لقاء الله نائل میگردد؛ زیرا بنده صالحی که مطیع خداست توانگر است: «…وطاعته غنی… »[۳۴] ، از اینرو ابنالسبیل نخواهد بود تا در بین راه سلوک به مقصد لقای حقّ بماند.
سفر حج برای زائری که به مقصد رسیده، مقصود را در مقصد یافته و بازگشته است، سیر «من الحق إلی الخلق بالحق»[۳۵] است و او به همراه سیر اُفُقی و آفاقی، سیر انفسی نیز دارد و مییابد که: ﴿هو معکم أین ما کنتم﴾[۳۶] . چنین زائری به همراه مهماندار[۳۷] به دیار خود بازمیگردد، با نورانیّتی که گویی تازه از مادر متولد شده است: «من أمّ هذا البیت حاجّاً أو معتمرا مبرءا من الکبر رجع من ذنوبه کهیئة یوم ولدته أمه»[۳۸] . و مردم موظفند پیش از آنکه آن نور الهی حجّ به سبب آلودهشدن حاجی به گناه از وی زایل شود به زیارت او بروند[۳۹] .
تزکیه روح در پرتو شناخت اسرار
تعلیم کتاب و حکمت که در آیه شریفه ﴿یعلّمهم الکتاب والحکمة ویزکّیهم﴾[۴۰] آمده، هم عقاید و اخلاق و اعمال عبادی را شامل است و هم مسایل اقتصادی، سیاسی، نظامی و مانند آن را دربرمیگیرد. از اینرو تزکیه مذکورِ در آیه نیز برای بیان باطن همه این امور است. پس همانطور که تزکیه هر عمل به سبب نیل به اسرار آن عمل است، هر عملی سرّی دارد که توجه به آن مایه تزکیه روح خواهد بود.
بنابراین، بخش مهم تزکیه نفوس در پرتو آشنایی با اسرار عبادتها و دستورهای دینی است. ویژگی و امتیاز حج در این زمینه آن است که اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) و شاگردان آنها درباره اسرار آن، رهنمودهای روشن و سخنان بیشتری بیان کردهاند.
تهذیب نفس در حج
حج، همانند دیگر عبادتها، آداب، سنن و فرایضی دارد که برای تحصیل صفاتثبوتیّه و پرهیز از صفات سلبیّه است. انسان از آن جهت که خلیفه حقّ ومظهر جمال و جلال اوست، دارای صفات ثبوتی و سلبی است. از اینرو موظّفاست که به «تخلیه» و «تحلیه» بپردازد؛ بدین صورت که ابتدا خود را از رذایل اخلاقی خالی کند و سپس به فضایل اخلاقی مزین سازد و جلوه جمال و جلال حق شود. حج بهترین فرصت برای تأمین این هدف است؛ زیرا حج برای تهذیب نفس است.
محرمات حج برای تطهیر قوایی است که احیاناً گرفتار عصیان و تباهی میشود؛ چنانکه آیه شریفه ﴿فلا رفث ولا فسوق ولا جدال فی الحج﴾[۴۱] به سه مورد از محرمات حج که هر یک در تطهیر یکی از آن قوای نفسانی نقش دارد اشاره میکند؛ یعنی ﴿لا رَفَث﴾ به پاک کردن قوه شهویه مربوط است و ﴿لا فسوق﴾ به تطهیر قوه غضب برمیگردد و ﴿لا جدال﴾ ناظر به تهذیب قوای فکری است، و با طهارت این قوای سهگانه همه کارهای انسانی پاک میشود؛ زیرا هر کاری که از انسان صادر میشود با تحلیل دقیق به یکی از سه قوه بر میگردد و تفصیل آن بر عهده علم اخلاق است.
نکته دیگر درباره آشنایی با اسرار عبادات اینکه، زائر بیتالله به هر میزان که به اسرار حج آگاه باشد، حج او خالصانه و خلوص او مشروحتر است؛ زیرا خلوص که معیار بهرهمندی از ثواب و شأنی از شئون عقل عملی است، مسبوق به معرفت است و معرفت از شئون عقل نظری است. شخصِ سالک باید ابتدا مراحل عبادی را بفهمد، تا برابر فهم و معرفتش، اقدام خالصانه داشته باشد. پس بدون آشنایی به اسرار اعمال، پیمودن مراحل کامل اخلاص، میسّر نیست.
راز دشواری فهم اسرار حجّ
راز بسیاری از عبادات بر انجامدهندگان آنها پوشیده نیست: نماز ذکرهایی دارد که معنای آن روشن است، و رکوع و سجودی که تعظیم را تفهیم میکند و تشهدی که همراه با اعتراف به وحدانیت حق و رسالت رسول اکرمصلی الله علیه و آله و سلم است.
روزه پرهیز از مشتهیات است. تأثیر آن در همدلی و همدردی و هماهنگی با مستمندان و یادآوری فشار گرسنگی و تشنگی بعد از مرگ، مشهود است. هم منافع طبّی و دنیایی آن و هم منافع معنوی آن در جهت تهذیب روح معلوم است. همچنین آگاهی از منافع زکات، که انفاق و تعدیل ثروت و رسیدگی به حال مستمندان و ضعیفان است و نیز ثمرات جهاد و مرزداری و دفاع در برابر تهاجم بیگانگان دشوار نیست، لیکن پیبردن به راز مناسک حج دشوار است و اسرار بسیاری از آنها با عقل بشری قابل تبیین نیست. از اینرو تعبّد در حجّ بیش از سایر دستورات دینی است. چنانکه از رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است که به هنگام لبیک گفتن، به خدا عرض کرد: خدایا! من با رقیّت و عبودیّت محض لبیک میگویم و مناسک حجّ را انجام میدهم: «لبّیک بحجَّةٍ حقّاً تعبُّداً ورقّاً»[۴۲] .
بنابراین، مراسم و مناسک حج با بندگی محض و رقیّت صرف و عبودیّت تامّ هماهنگتر است.
عبادت اگرچه به معنایی که پیش از این گفته شد، غایت آفرینش است، امّا خود بنفسه مقدّمه یقین، و یقین غایت آن است، چنانکه خدای سبحان میفرماید: ﴿واعبد ربّک حتی یأتیک الیقین﴾[۴۳] .
مقصود از غایت در اینجا همان هدف والا و منفعت مطلوب است، نه حد و نهایت؛ زیرا حد و نهایتْ غایت حرکت است، نه غایت آنچه(عبادتی) که برتر و بزرگتر از حرکت است و یقین مستفاد از عبادت، بیهیچ عُطلت و غفلتی، خودْ مبدأ عبادت است.
فرق بسیاری است میان عبادتی که به سمت یقین صعود میکند و عبادت صادر از یقینی که در آن غایت عقل نظری و غایت عقل عملی متحد شده، شهود بعینه تبدیل به قدرت، و علم بنفسه تبدیل به عمل، و معرفت بذاته سرچشمه اعمال صالح میگردد، آنسان که چیزی از عمل صالح و ادب حَسَن از یقین بازنمیماند و از دایره آن بیرون قرار نمیگیرد. در چنین صورتی یقین بنفسه خُلقی عظیم میگردد؛ چون در این حالت هیچ تفاوتی بین شهود و عمل وجود ندارد؛ زیرا خُلق عظیم بدون شهود تحقّق نمییابد، چنانکه عمل صالح و ادب پاک، از شهود جدا نیست، بلکه شاهد، خود از کسانی است که از عبادت سرنمیتابند و به ستوه نمیآیند[۴۴] .
پس شاهد متیقّن همان عابد است و او متخلّق به خُلقی عظیم است. او خدا را از ترس دوزخش و از شوق بهشتش نمیپرستد، بلکه تنها به خاطر عشقی که به خدا میورزد، او را عبادت میکند و این همان مقام مکنونی است که جز پاکان بر آن دست نسایند[۴۵] .
نیل به هدف والای حجّ
با توجه به مطالب فوق، حج نیز نشانه و فراهمآورنده هدف والای عبادت، یعنی یقین است؛ زیرا حج، نور و بصیرت است و از همینرو در روایات آمده است که تارک حج، کور محشور میشود و او در دنیا کور است و در آخرت کورتر و گمراهتر. چنانکه امام صادق(علیه السلام) درباره آیه شریفه ﴿ومن کان فی هذه أعمی فهو فی الاخرة أعمی وأضلّ سبیلاً﴾[۴۶] فرمود: این درباره کسی است که حج واجب خود را تأخیر میاندازد و بر این حال میمیرد: «ذلک الذی یسوّف نفسه الحج، یعنی حجةالإسلام حتی یأتیه الموت»[۴۷] و از آنجا که حج، نور و شهود است، نمایشگر خُلق عظیم میباشد.
شایان ذکر اینکه، انسان، متخلّق به خُلق عظیم نمیگردد مگر آنکه در روح و جان وی جز خالق هستی، هر چیزی کوچک و حقیر شمرده شود. پس آنکه به خُلق عظیم متخلّق شد و خود نیز عظیم گشت اصلاً چیزی نزد او جز خدای سبحان بزرگی و عظمت نمیگیرد؛ چون او مظهر اسم عظیم است. در این باره نکتهای تکمیلی در بحث از «تلبیه» خواهد آمد.
برترین کسی که متخلّق به خُلق عظیم شد، مظهر بزرگترین اسمای الهی، یعنی خاتمالانبیاءصلی الله علیه و آله و سلم بود که خداوند او را چنین وصف کرد: ﴿إنَّک لعلی خُلُقٍ عظیمٍ﴾[۴۸] . یقین خصلت بزرگی است که رسول اکرمصلی الله علیه و آله و سلم بدان متخلق بود؛ چنانکه بنیانگذار کعبه، ابراهیم(علیه السلام)، بدین ویژگی آراسته بود: ﴿وکذلک نُری إبراهیم ملکوت السّموات والأرض ولیکون من الموقنین﴾[۴۹] .
حاصل اینکه، عبادت، مورث یقین است و حج نیز عبادت خاصی است که مورث یقین، یعنی همان خُلق عظیم است که در آن خُلق و متخلّق به اتحاد میرسند.
متخلقین به خُلق عظیم از زُمره کسانیهستند که امام صادق(علیه السلام) درباره آنان فرمود: هر کس علم آموخت و بدان عمل کرد و برای خدا آن را به دیگران یاد داد، در ملکوت آسمانها «عظیم» خوانده میشود: «من تعلّم العلم وعمل به وعلّمه لله دُعی فی ملکوت السماوات عظیماً»[۵۰] .
سخن مزبور، بدین معناست که عالمِ عاملِ معلّم، اگر در همه شئونی که بدانوصف شد برای خدا باشد، در باطن آسمانها وی را عظیم خوانند و چه تفاوتبزرگی است میان کسی که خود عظیم است با کسی که فوز عظیم[۵۱] و اجرعظیم[۵۲] و فضل عظیم[۵۳] برای اوست و چه فرق بزرگی است میان کسی که به مقام رفیع ﴿والله خیرٌ وأبقی﴾[۵۴] فراخوانده شده، با کسی که به رتبه ﴿وما عند الله خیرٌ وأبقی﴾[۵۵] دعوت شده است و چه اختلاف بزرگی است میان کسی که خود صالح است با کسی که کرداش صالح است؛ زیرا صالح کسی است که خداوند راهبر و یاور اوست: ﴿وهو یتولّی الصالحین﴾[۵۶] امّا آنکه کار صالح میکند از کسی که خداوند را راهبر و یار خود گرفته است، دور است! و چه فرق بزرگی است میان کسی که خود خالص است و خداوند او را برای خویش خالص کرده و از مخلَصین است، با کسی که کردارش خالص و از زمره مخلِصین است!
حاصل اینکه، چنانچه کسی پیش از معرفت به اسرار حج، راهی بیتالله شود، گرچه ممکن است بر حسب ظاهر حج او صحیح باشد، لیکن حج کامل و مقبول انجام نداده و ضیافتالله نصیب او نشده است؛ زیرا روحِ چنین حجگزاری به خاطر عدم آگاهی به اسرار حج، تعالی پیدا نکرده است.
برای آشنایی بهتر و بیشتر با اسرار حج، باید سنّت و سیرت حجگزاران راستین، یعنی معصومین(علیهم الصلاة والسلام) به دقت مورد بررسی و تأسّی قرار گیرد؛ زیرا آنان در کنار رعایت آداب و سنن و فرایض حج و عمل به احکام ظاهری آن، تکیهگاه تکوینی آنها را هم در نظر داشتند.
هماهنگی سیرت حاجّ با سرّ حجّ
خدای سبحان، حاجّ و معتمر را در شمار شعائر خود آورده است: ﴿یا أیّها الّذین امنوا لا تُحلّوا شعائر الله ولا الشهر الحرام ولا الهَدی ولا القلائد ولا امّین البیت الحرام یبتغون فضلاً من ربّهم ورضوانا﴾[۵۷] . حاجی از اَوان عزم بر زیارت، جزو شعائر الهی است. از اینرو هنگام تهیه مقدّمات سفر و در مبادی خروجی و ورودی و نیز در ارائه خدمات به او و همچنین هنگام خرید و فروش و مانند آن، در طول سفر حج و عمره، توهین به او و ایجاد مشکلات برای وی جایز نیست.
از آنجا که خطاب مذکور عام است، خود حجگزار نیز مکلف است ارج و حرمتی را که خداوند برایش نهاده، پاس بدارد و از اعمال وهنآمیز بپرهیزد. البته روشن است کسی که از سفر حج و عمره، قصد سیاحت، تجارت، شهرت و مانند آن را دارد جزو حُرمات الهی نیست.
اوصاف زائران بیتالله
زائرانی دعوتشدگان حقّ و شایسته آن تکریم الهیهستند که واجد شرایط و اوصاف خاصی باشند. قرآن کریم آن اوصاف را هم به نحو عموم بیان کرد و هم مصادیق آن را ذکر فرمود. آن شرایط عام در تعهد الهی معمار و دستیار کعبه، یعنی حضرت ابراهیم و اسماعیل(علیهما السلام) این گونه بیان شد: ﴿وعَهِدنا إلی إبراهیم وإسمعیل أن طهّرا بیتی للطائفین والعاکفین والرُّکَّع السّجود﴾[۵۸] . و بر اساس آیه شریفه ﴿محمّد رسول الله والّذین معه أشدّاء علی الکفّار رحماء بینهم تراهم رُکّعاً سجّداً یبتغون فضلاً من الله ورضواناً… ﴾[۵۹] ، مصداق «راکعان و ساجدانی» که حضرت خلیل و ذبیح(علیهما السلام) مأمور تطهیر بیت الله برای ضیافت آنان شدند، امت راستین رسول اکرمصلی الله علیه و آله و سلم هستند که در کنار نماز و رکوع و سجود، صلابت ابراهیمی را علیه نمرودیان و سران کفر و نفاق و طغیان دارند و رأفت خلیلالرحمان را نسبت به مسلمانان محروم سراسر جهان اسلام دارا هستند.
بنابراین، آنکه آلوده «فکر باطل» یا آلوده «عمل طالح» است مهمان بیت طاهر نیست، و آنکه امتیازطلب و برتری خواه است مهمان بیت مساوات و مواسات نیست، و آنکه بنده هوا و برده هوس یا بنده غرب مستکبر یا نوکر شرق مُلحد است مهمان بیت عتیق و خانه آزاد و آزادگی نخواهد بود، و آنکه صدها بت در آستین دارد مهمان بیت توحید نیست، و آنکه رو در خلق دارد و پشت بر قبله، نماز میگذارد مهمان قبله مسلمانان نیست، و آنکه به جای تبرّی از شرک و نفاق و کفر، از متولیان سران اِلحاد است مهمان مطاف عاکفان نیست، و آنکه در قبال استعمارگر کرنش میکند مهمانِ خانه راکعان و ساجدان نخواهد بود.
چنین نیست که هر مستطیعی که به مکه میرود به اسرار حجّ آشنا باشد و حج کامل به جا آورَد، تنها حافظان سرّ الهی و گنجینههای علوم ربانی که خداوند آنان را بر حفظ اسرار خویش آگاه کرد، از سرّ حکم آگاهند و به آن سرّ میرسند. البته اینکه امام سجّاد(سلام الله علیه) به شبلی فرمود: «… بنابراین، تو نه به میقات رفتهای، نه احرام بستهای و… »[۶۰] ، لسانِ نفی «کمال» است، نه نفی «صحّت»؛ یعنی ممکن است حج او صحیح بوده، قضا نداشته و در ظاهر، ذمّهاش بری شده باشد، لیکن چون به اسرار آن آگاه نبوده و در هنگام عمل، اسرار را قصد نکرده، روحش تعالی پیدا نکرده است؛ زیرا سرّ حج و «صورت» واقعی آن، «سیرت» حاجی و زائر میشود و حقیقت او را میسازد.
سیرت حیوانی برخی حجگزاران
حقیقت هر کسی را عقاید، اخلاق، اعمال و نیّات او میسازد. از اینرو حج، همچون سایر عباداتْ انسانساز است. پس اگر کسی به سرّ و حقیقت نماز و روزه و حجّ راهنیافت صورتش صورت آدمی است ولی حقیقت و سیرتش سیرت حیوان: «فالصّورةُ صورةُ إنسانٍ والقَلبُ قَلبُ حَیَوان»[۶۱] .
سریره انسان با سرّ حج هماهنگ است و بر اساس آن ساخته میشود. ابوبصیر میگوید: در یکی از سالها که به حج مشرف بودم در محضر امام باقر(علیه السلام)، با تعجّب گفتم: چه بسیارند زائران و چه نالهها دارند: «ما أکثر الحَجیج وأعظم الضجیج! ».
امام باقر(سلام الله علیه) فرمود: حاجیان اندکند ولی ناله و فریاد بسیار است: «ما أکثر الضجیج وأقلَّ الحجیج». ابوبصیر میگوید:آنگاه آن حضرت دست مبارک خویش را بر چشمانم کشید؛ در این حال آن جمع را حیوانات گوناگون دیدم که تنها انسانهای معدودی در میان آنان بودند: «فنظرتُ فإذا أکثر الناس قردة وخنازیر والمؤمن بینهم مثل الکوکب اللامع فی الظلماء»[۶۲] .
همچنین در حدیث دیگر است که امام سجّاد(علیه السلام) به زُهری فرمود: به نظر شما امسال تعداد زائران چقدر است؟ زهری عرض کرد: چهارصد یا پانصد هزارنفر حجگزار که همگی خدا را قصد کردهاند. امام سجاد(علیه السلام) فرمود: گرچه ضجّه و ناله زیاد است، لیکن حاجیان راستین بسیار کمند: «ما أکثر الضجیج وأقلَّ الحجیج». آنگاه آن حضرت گوشههایی از اسرار ملکوت را به زهری نمایاندند، آنسان که او سیرت حیوانی بسیاری از افراد را دید.
آنگاه امام سجاد(علیه السلام) فرمود: «افرادی که ملکوتشان را به شکل انسان میبینی، متمسکان به قرآن و عترت و معتقدان به وحی و رسالت و ولایتند». ظاهر و باطن اینان را دین احاطه و تأمین کرده است، از این رو ظاهر و باطنشان انسانی است. امّا آنان که قائل به جدایی قرآن و عترت از یکدیگرند و میگویند: رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم در تعیین رهبری اجتهاد کرد، مصداق ﴿نؤمن ببعضٍ ونکفر ببعض﴾[۶۳] هستند؛ زیرا قرآن و عترت جداییناپذیرند و قرآن منهای عترت، قرآن حقیقی نیست. پس کسی که عترت را نمیپذیرد، در حقیقت قرآن را نپذیرفته است. آنها که خواستند راه نزدیکتری انتخاب کنند، به بیراهه رفتند: ﴿یریدون أن یتّخذوا بین ذلک سبیلا٭ أولئک هم الکافرون حقّاً﴾[۶۴] . باطن اینها در حقیقت جحود و انکار حق است و انکار حق به صورت حیوانیت ظهور میکند. البته آنچه مذموم است تحول از انسانیت به حیوانیت است، وگرنه حیوانی که از آغاز در حد حیات حیوانی خود خلق شده، مذموم نیست.
در ادامه این روایت، امام سجّاد(سلام الله علیه) پس از بیان برخی اسرار حج، فرمودند: افرادی که در باطن و ظاهر، دین را با همه شئون و ابعاد آن میپذیرند، نورانی هستند. البته همان گونه که ایمان دارای درجاتی است، مؤمنان نیز درجاتی دارند: ﴿لهم درجات﴾[۶۵] و ﴿هم درجاتٌ﴾[۶۶] .
گروهی که ایمانشان ضعیف است، نور باطنشان مسیر کوتاهی را روشن میکند. آنان که در کمال شدّت و قوّت ایمانیاند، نورشان مسافت و مسیر سیصدهزار سال را که معلوم نیست مراد، سال دنیایی است یا آخرتی روشن میکندکه این، همه محدوده مسافت آن صحنه است. گروه سوم که متوسطان از اهل ایمانند درجاتشان متفاوت و قلمرو نورشان بین آن حدّاَقلّ و «سیصدهزار سال»، مختلف است. خدای سبحان به آنان تا آنجا که شعاع نورشان بتابد، اجازه شفاعت میدهد[۶۷] .
پس حاجی راستین که از اسرار حج آگاه است و در پرتو آشنایی با اسرار ولایت، قرآن و عترت را حقیقتی تفکیکناپذیر میداند میتواند در قیامت صحنه وسیعی را روشن کرده، در قلمرو شعاع نور خود شفاعت کند و به یاری گرفتاران در صحنه قیامت بشتابد. در آن روز کسانی که حق شفاعت ندارند عاجزند. در آن روز رابطهْ حکومت نمیکند. در آن روز برادر از برادر و فرزند ازپدر و مادر فرار میکند: ﴿یوم یفرّ المرءُ من أخیه٭ وأُمِّه وأبیه٭ وصاحبته وبنیه٭ لکلّ امرِیءٍ منهم یومئذ شأن یغنیه﴾[۶۸] ؛ مانند هنگام خطر سقوط هواپیما در فضا یا غرق کشتی در دریا که هیچ کس به فکر دیگری نبوده و هر کس به فکر نجات خویش است. آن روز تنها مؤمنان راستین و حجگزاران واقعی که به اسرار ولایت و حج آشنایند از کسی فرار نکرده، به یاری و شفاعت گرفتاران میشتابند.
سیرت حیوانی منکران ولایت
نقش پذیرش یا انکار ولایت معصومین(علیهم السلام) در ساختار سیرت و حقیقت انسان، در روایت گذشته به روشنی بیان شده بود. همچنین در این باره سَدِیر صیرفی میگوید: در سرزمین عرفات، در محضر امام صادق(علیه السلام) بودم. مشاهده انبوه جمعیتِ در حال نیایش و دعا، مرا در این اندیشه فرود برد که آیا همه اینان گمراه و اهل عذابند؟ در این حال، امام صادق(علیه السلام) فرمود: سدیر! تأمّل و دقّت کن. با تصرف آن حضرت مشاهده کردم که باطن بسیاری از آن جمعیت حجگزار، انسانی نیست[۶۹] . راز این مطلب همانگونه که در حدیث قبل آمده بود، این است: کسی که نصّ صریح پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم درباره جانشینی امامان معصوم(علیهم السلام) را از روی علم و عمد نادیده گرفته، انکار کند و معتقد به ولایت آنان نباشد حقیقت او حقیقت انسان نیست.
آنان که از روی علم و عمد احکامشان را از غیر اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) فرا گرفتهاند گرچه ممکن است برای خدا و نیز با مال حلال به مکّه روند و مناسک حجّ و زیارت را هم به ظاهر بر طبق دستورهای فقهی مذهب خود انجام دهند، لیکن چون به ولایت تکوینی و تشریعی عترت طاهرین ایمان ندارند، باطنشان که انکار ولایت است به صورت حیوانیت ظهور میکند. در نتیجه حجّ و زیارت و سایر عبادات آنها پذیرفته نخواهد شد.
صحنه مزبور گرچه در عرفات اتفاق افتاده است، لیکن ممکن است مشابه آن در صفوف طولانی نمازهای جماعت که گاه رقم آنها بسیار است نیز پیش آید و نمازگزار واقعی کم باشد.
حاصل اینکه، گرچه ممکن است همه افراد حاضر در مراسم حج در شمار آمار ظاهری به حساب زائران خانه خداوند آیند، لیکن بسیاری از آنان در سَرشماری سِرّ و حقیقت افراد که مربوط به اسرار حجّ است، انسان به شمار نیایند.
شایان توجه اینکه، این بحث گرچه در باب حجّ مطرح است، لیکن به سرّ ولایت برمیگردد، نه سرّ حج؛ مگر اینکه گفته شود: از آن جهت که ولایت بر همه اعمال و عبادات پرتوافکن است، حقیقت ولایت به عنوان سرّ اعمال و عبادات ظهور میکند.
با توجه به همین جایگاه ویژه و نقش اساسی ولایت، در روایات آمده است[۷۰] که والی و امام، دلیل و راهنمای مبانی و خطوط کلّی دین، همچون نماز، روزه، حجّ و مانند آن بوده، مُجری و مفسّر و حافظ احکام و حدود الهی است. اوست که متخلّفان را مجازات و امتثالکنندگان را تشویق و تأیید میکند. از همینرو امیرمؤمنان(علیه السلام) در وصیتنامهاش فرمود: این دو پایه استوار و مشعل فروزان، یعنی قرآن و عترت(ولایت) را همچنان پابرجا و روشن نگاه دارید: «أقیموا هذین العمودین وأوقدوا هذین المصباحین»[۷۱] . پس آنکه حقیقت ولایت را نپذیرد گرچه به نماز، روزه، زکات و حجّ عمل کند، از آن جهت که اعمال او فاقد سرّ است قهراً انسانیت را هم از دست داده است؛ زیرا سرّ عبادات تربیتکننده و انسانساز است و اگر کسی به سرّ عبادت راه نیافت سریرت او انسانی نخواهد بود.
نکته: کسانی که اخلاق را در حدّ ملکات فاضله یا رذیله تبیین میکردند، توان تحلیل مسئله تجسّم و تجسّد انسان به صورت ملکات نفسانی و حشر برخی انسانها به صورت حیوان را نداشتند. آنان گرچه اینگونه حقایق را تعبّداً میپذیرفتند و نقل هم میکردند، لیکن راهی علمی برای اثبات آن نمییافتند. امّا بر اساس اصل حرکت جوهری و نیز اصل «جسمانیةالحدوث و روحانیةالبقاء»بودن نفس که از مبانی حکمت متعالیه است، به خوبی میتوان مضمون این گونه روایات را از راههای علمی تحلیل و اثبات کرد که چگونه یک شخص به صورتْ انسان امّا در واقع حیوان است؛ یعنی در عین حال که انسان بوده حیوان شده است، نه اینکه نظیر حیوانات دیگر حیوانی باشد در عَرْض انسان، بلکه مثلاً میمون یا خوک یا گرگی است انساننما.
خلاصه اینکه ممکن است انسان، نوع متوسط شود و تحت او انواع دیگر قرار گیرند که برخی از آنها حیوانند. پس چنین شخصی در عین اینکه «انسان» بر او صادق است(به عنوان جنس سافل و نوع متوسط) واقعاً «حیوان» است و حیوانیت او در طول انسانیت اوست، نه در عرض آن.
پاورقی،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،
*.صهبای حج، صفحات ۳۱۷-۳۴۱
۱ ـ بحار، ج ۸۹، ص ۹۰/
۲ ـ بحار، ج ۵۵، ص ۹۳/ در بسیاری از روایات، کلام مذکور از امام مجتبی(علیهالسلام) نقل شده است؛ مانند: بحار، ج ۱۰، ص ۱۳۰ و ج۳۳، ص۲۳۹ و ج۴۳، ص۳۲۵ و۳۵۷/
۳ ـ سوره فصّلت، آیه ۱۲/
۴ ـ سوره ذاریات، آیه ۲۲/
۵ ـ سوره اعراف، آیه ۴۰/
۶ ـ سوره حشر، آیه ۷/
۷ ـ سوره بقره، آیه ۶۳/
۸ ـ بحار، ج ۶۷، ص ۱۷۸/
۹ ـ همان، ج ۷۰، ص ۴۰/
۱۰ ـ همان، ج ۸، ص ۲۷ و ۳۸/
۱۱ ـ همان، ج ۷۱، ص ۱۸۲/
۱۲ ـ سوره ق، آیه ۳۷/
۱۳ ـ کافی، ج ۲، ص ۸۳/
۱۴ ـ بحار، ج ۶، ص ۲۳۴/
۱۵ ـ سوره قیامت، آیات ۸ ـ ۷/
۱۶ ـ سوره قیامت، آیات ۳۰ ـ ۲۹/
۱۷ ـ در این باره توضیحی در پانوشت شماره ۲ صفحه ۴۱۸ (مبحث «اسرار وقوف») آمده است.
۱۸ ـ سوره آل عمران، آیه ۹۷/
۱۹ ـ بحار، ج ۹۶، ص ۱۲۴/
۲۰ ـ سوره حجر، آیه ۲۱/
۲۱ ـ سوره آل عمران، آیه ۹۷/
۲۲ ـ سوره ذاریات، آیه ۵۰/
۲۳ ـ وسائل الشیعه، ج ۸، ص ۵/
۲۴ ـ سوره زخرف، آیه ۸۴/
۲۵ ـ سوره بقره، آیه ۱۱۵/
۲۶ ـ بحار، ج ۹۶، ص ۱۲۰/
۲۷ ـ سوره بقره، آیه ۱۹۷/
۲۸ ـ سوره حج، آیه ۲۷/
۲۹ ـ سوره اعراف، آیه ۲۶/
۳۰ ـ مجمعالبیان، ج ۲ ـ ۱، ص ۵۲۵/
۳۱ ـ سوره آل عمران، آیه ۱۳۱/
۳۲ ـ سوره تحریم، آیه ۶/
۳۳ ـ سوره حج، آیه ۳۷/
۳۴ ـ مفاتیح الجنان، دعای کمیل.
۳۵ ـ برای سلوک إلی الله چهار مرحله ترسیم شده است که از آنها به اسفار اربعه تعبیر میشود: ۱ـ سیر «من الخلق إلی الحق». ۲ـ سیر «من الحق إلی الحق». ۳ـ سیر «من الحق إلی الخلق بالحق». ۴ـ سیر «من الخلق إلی الحق بالحق». برای آگاهی بیشتر به مقدمه اسفار اربعه و مقدمه فصوصالحکم قیصری مراجعه شود.
۳۶ ـ سوره حدید، آیه ۴/
۳۷ ـ تعبیر «مهمان» درباره زائر بیتالله الحرام در روایات متعددی آمده است، از آن جمله: «ثلاثة نفر من خالصة الله عزّوجلّ یوم القیامة… والحاجّ والمعتمر، فهما وفدالله وحقعلی الله أن یکرم وفده» (وسائلالشیعه، ج ۳، ص ۸۴) و «إن ضیف الله عزّوجلّ رجل حجّ واعتمر فهو ضیف الله حتی یرجع إلی منزله… » (وسائل الشیعه، ج۱۰، ص ۴۵۸).
۳۸ ـ وسائل الشیعه، ج ۸، ص ۶۴/
۳۹ ـ همان، ص ۳۲۷/
۴۰ ـ سوره بقره، آیه ۱۲۹/
۴۱ ـ سوره بقره، آیه ۱۹۷/
۴۲ ـ محجّةالبیضاء، ج ۲، ص ۱۹۷/ در برخی متون، این عبارت به «انس بن مالک» اِسناد داده شده است.
۴۳ ـ سوره حجر، آیه ۹۹/
۴۴ ـ سوره انبیاء، آیه ۱۹/
۴۵ ـ سوره واقعه، آیات ۷۹ ـ ۷۸/
۴۶ ـ سوره إسراء، آیه ۷۲/
۴۷ ـ وسائل الشیعه، ج ۸، ص۱۹ ـ ۱۷/
۴۸ ـ سوره قلم، آیه ۴/
۴۹ ـ سوره انعام، آیه ۷۵/
۵۰ ـ کافی، ج ۱، ص ۳۵/
۵۱ ـ سوره نساء، آیه ۱۳/
۵۲ ـ سوره آل عمران، آیه ۱۷۲/
۵۳ ـ سوره بقره، آیه ۱۰۵/
۵۴ ـ سوره طه، آیه ۷۳/
۵۵ ـ سوره قصص، آیه ۶۰/
۵۶ ـ سوره اعراف، آیه ۱۹۶/
۵۷ ـ سوره مائده، آیه ۲/
۵۸ ـ سوره بقره، آیه ۱۲۵/
۵۹ ـ سوره فتح، آیه ۲۹/
۶۰ ـ ر.ک: همین کتاب، ص۳۴۷ ـ ۳۴۳ (حدیث شبلی).
۶۱ ـ نهج البلاغه، خطبه ۸۷، بند ۱۲/
۶۲ ـ بحار، ج ۴۶، ص ۲۶۱/
۶۳ ـ سوره نساء، آیه ۱۵۰/
۶۴ ـ سوره نساء، آیات ۱۵۱ ـ ۱۵۰/
۶۵ ـ سوره انفال، آیه ۴/
۶۶ ـ سوره آل عمران، آیه ۱۶۳/
۶۷ ـ بحار، ج ۹۶، ص ۲۵۸/ متن حدیث مزبور، چنین است: قال علیبن الحسین(علیهالسلام) وهو واقف بعرفات للزُهری: «کم تقدّر من الناس ههنا». قال:أقدّرأربعةألفألف و [ظ أربعمائة ألف أو] خمسمائةألف؛ کلّهم حجاج قصدواالله بأموالهم ویدعونه بضجیج أصواتهم. فقال له: «یا زُهری! ما أکثرالضجیج وأقلّ الحجیج». فقال الزهری: کلهم حجاج أفَهم قلیل. فقال: «یا زُهری! اُدنُ إلیّ وجهک». فأدناه إلیه فمسح بیده وجهه ثم قال: «انظر». فنظر إلی الناس/ قال الزهری: فرأیت أولئک الخلق کلهم قردة لا أری فیهم إنسانا إلا فی کل عشرةألف واحد من الناس/ ثم قال لی: «اُدنُ یا زهری». فدنوت منه فمسح بیده وجهی ثم قال: «انظر». فنظرت إلی الناس/ قال الزهری: فرأیت أولئک الخلق کلهم خنازیر. ثم قال لی: «اُدنُ إلیّ وجهک». فأدنیت منه فمسح بیده وجهی فاذا هم کلّهم دیبة(ذئبة) إلا تلک الخصائص من الناس النفر الیسیر. فقلت: بأبی وأمی أنت یاابنرسولالله قد أدهشتنی آیاتک وحیرتنی عجائبک. قال: «یا زهری! ما الحجیج من هؤلاء إلا النفر الیسیر الذین رأیتهم بین هذا الخلق الجمّ الغفیر». ثم قال لی: «امسح یدک علی وجهک». ففعلت فعاد أولئک الخلق فی عینی أُناسا کما کانوا أوّلاً. ثم قال لی: «مَن حجّ ووالی موالینا وهَجَر معادینا ووطّن نفسه علی طاعتنا ثم حضر هذا الموقف مسلّما إلی الحجرالأسود ما قلّده الله من أمانتنا(أماناتنا) ووفیّاً بما ألزمه من عهودنا فذلک هو الحاج والباقون هم من قدرأیتهم. یازهری! حدّثنی أبی عن جدی رسولاللهصلی الله علیه و آله و سلم أنه قال: لیس الحاج المنافقون المعاندون لمحمدٍ وعلیٍ محبیهما الموالون لشانئیهما وإنما الحاج المؤمن المخلصون الموالون لمحمدٍ وعلیٍ ومحبیهما المعادون لشانئیهما. إن هؤلاء المؤمنین الموالین لنا المعادین لأعدائنا لتسطع أنوارهم فی عرصات القیامة علی قدر موالاتهم لنا فمنهم من یسطع نوره مسیرة ثلاثمائةألفسنة وهو جمیع مسافة تلک العرصات ومنهم من تسطع أنواره إلی مسافاة بین ذلک یزید بعضها علی بعض علی قدر مراتبهم فی موالاتنا ومعادات أعدائنا یعرفهم أهل العرصات من المسلمین والکافرین بأنهم الموالون المتولون المتبرؤون، یقال لکل واحد منهم یا ولیّ الله! اُنظر فی هذه العرصات إلی کل من أسدی إلیک فی الدنیا معروفاً أو نفّس عنک کرْباً أو أغاثک إذ کنت ملهوفاً أو کفّ عنک عدواً أو أحسن إلیک فی معاملةٍ فأنت شفیعه… ».
۶۸ ـ سوره عبس، آیات ۳۷ ـ ۳۴/
۶۹ ـ مناقب، ج ۴، ص ۲۳۵ ـ ۲۳۴/ سدیر الصیرفی قال: کنت مع الصادق(علیهالسلام) فی عرفات، فرأیت الحجیج وسمعت الضجیج فتوسمتُ وقلتُ فی نفسی: أتری هؤلاء کلّهم علی الضلال؟ فنادانی الصادق(علیهالسلام) فقال: «تأمّلْ! » فتأملتُهم فإذاهم قردة وخنازیر.
۷۰ ـ وسائل الشیعه، ج۱، ص۱۰۷/
۷۱ ـ نهج البلاغه، خطبه ۱۴۹، بند ۳ و نامه ۲۳، بند ۲ ـ ۱/
هر عبادتی را بطن و سرّی است؛ زیرا اولاً عبادت از اموری است که خدای سبحان در کتاب خویش که بیان همه چیز است از آن سخن گفته است، و ثانیاً کتاب خدا را ظاهری است و باطنی: «إنّ لکتاب الله ظاهراً وباطناً… »[۱] .
بنابراین، همه آنچه در قرآن آمده و از جمله حج، ظاهری دارد که مردم بدانمعرفت دارند و باطنی که تنها شاهدان و عارفان، آنچه را که از نگاه سایریننهان است و دیگران از رسیدن بدان ناتوانند، میبینند و بدان نایل میشوند.
توضیح و شاهد مطلب فوق اینکه، آسمان را ظاهری و باطنی است؛ چنانکه امیرالمؤمنین(علیه السلام) در پاسخ این سؤال که میان آسمان و زمین چقدر فاصله است؟ فرمود: بُردِ دید چشم و دعای مظلوم: «مدّ البصر ودعوة المظلوم»[۲] .
دلالت این حدیث بدین گونه است که چشم جز ظاهر آسمان را نمیبیند، امّا باطن آسمان جز با بصیرت، قابل رؤیت نیست؛ زیرا مظلومی که به خدا پناه برده جز خدا را نمیخواند؛ خدایی که امر هر آسمانی را به همان آسمان وحی کرده: ﴿أوحی فی کل سماء أمرها﴾[۳] و به مردم وعده داده است که روزیشان در آسمان است: ﴿وفی السماء رزقکم﴾[۴] و کفار را تهدید کرده که درهای آسمان(یعنی بواطن و اسرار آن) برای آنها گشوده نخواهد شد: ﴿لا تفتّح لهم أبواب السماء﴾[۵] ؛ زیرا نیایش او به ملکوت آسمان صاعد میشود. بنابر آنچه گفته شد، درمییابیم که هر عبادتی و از جمله حج بطن و سرّی دارد.
شهود قلبی باطن اعمال
نکته شایان ذکر درباره شهود قلبی مزبور اینکه، خداوند متعالی به مردم دستور داده است آنچه را پیامبر به آنان فرمان داد، به کار بندند: ﴿ما اتاکم الرسول فخذوه﴾[۶] و نیز میفرماید:… آنچه را به شما دادیم به نیرو بگیرید: ﴿خذوا ما اتیناکم بقوّة﴾[۷] . امام صادق(علیه السلام) در پاسخ این سؤال که آیا مراد از قوّت در آیه شریفه ﴿خُذوا ما اتَیْناکم بقوَّةٍ﴾ قوّت در بدنهاست یا قوّت در قلب؟ فرمود: در هر دو است[۸] .
امّا قلب، قسطاس مستقیم و میزانی الهی است که خداوند آن را در بندهاش به ودیعت نهاد تا او به وسیله آن به آنچه در نزد خداوند دارد آگاهی یابد؛ چنانکه امام صادق از پدرانش(علیهم السلام) روایت کرده است که رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم فرمود: هر کس دوست دارد بداند نزد خدا چه مقامی دارد پس، باید بنگرد که خداوند در نزداو چه جایگاهی دارد: «من أحبّ أن یعلم ما له عند الله فلیعلم ما لله عنده»[۹] . اینسخن از تابناکترین سخنان شخصیتی است که «جوامعکَلِم»[۱۰] بدو عطا شده بود.
همچنین امام کاظم(علیه السلام) در پاسخ کسی که از وی پرسید: فردی از افراد معمولی مرا میبیند و به خدا سوگند میخورد که مرا دوست دارد. پس آیا من نیز به خداوند قسم یاد کنم که او(در این باره) راست میگوید؟ فرمود: قلب خویش را بیازمای، چنانچه او را دوست میداری سوگند یاد کن و اگر چنین نیست سوگند یاد مکن: «امتحن قلبک فإن کنت تحبه فاحلف وإلاّ فلا»[۱۱] .
خلاصه اینکه، قلب میتواند شاهد غیب بوده، به آنچه چشمها از دریافتشناتوان و عاجز است نایل شود. پس خوشا به حال کسی که قلب دارد یا گوشفرا میدهد و شاهد است[۱۲] . چنین کسی در زمره کسانی است که هر عبادت و از جمله حج را با قوّتقلب فرا میگیرد، چنانکه با قوّت بدن. اوست که میتواندباطن عبادت و از جمله باطن حج را مشاهده کند و با سریرت خویش به سرّ آن، که اوهام نیز از رسیدن به آن ناتوان است تا چه رسد به چشمها نایل آید.
حاصل کلام اینکه، همه اموری که وحی الهی به ارمغان آورده، ظاهری دارد که انسان آنها را با «قالب» خود فرا میگیرد و باطنی دارد که انسان با «قلب» خویش آنها را درمییابد. این خود اصلی است که ثقلین، که رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم آنها را در میان امت خویش بر جای نهاد، بر آن گواهی میدهند و اولیای الهی آن را مشاهده و اَتقیاء با آن معانقه و اَصفیا با آن مباشرت کرده و شهدا بدان عشق ورزیدهاند. پس خوشا به حال کسی که به عبادت عشق ورزید و با آن معانقت و مباشرت جُست[۱۳] .
ظهور ملکوت اعمال
حج نیز ظاهری دارد که مردم با جسمهایشان بدان میرسند و باطنی نیز که خواص بندگان با قلبهای خویش بدان نایل میشوند و هنگام ظهور ملکوت، جلوه آن را میبینند. چنانکه ابوبصیر از یکی از صادقَین(علیهما السلام) روایت کرده است که فرمود: «چون بنده مؤمنی بمیرد، همراه او شش صورت داخل قبرش میشود. یکی از این صورتها زیباتر، نورانیتر، خوشبوتر و پاکسیماتر از دیگران است. آنگاه صورتی در سمت راست و صورتی در سمت چپ و صورتی دیگر روبهرو و صورتی دیگر در پشتسر او و یکی دیگر در کنار پایش و آنکه زیباتر از همه است بالای سرش قرار میگیرند. پس اگر(عذاب یا هر امر ناگوار دیگری) بخواهد از سمت راست آن مؤمن درآید صورتی که در سمت راست قرار دارد او را مانع میشود و همین طور از سایر جهات درمیآید. سپس(آن مؤمن) میپرسد: خدا به شما پاداش نیکو دهد شما کیستید؟ صورتی که در سمت راست بنده قرار دارد میگوید: من نمازم و آنکه در سمت چپ است گوید: من زکاتم و آنکه روبهروی بنده است گوید: من روزهام و آنکه پشتِسر اوست گوید: من حج و عمره هستم و آنکه در کنار پاهای اوست گوید: من نیکیای هستم که به برادرانت رساندی. آنگاه همه این صورتها خطاب به آن صورت زیباتر کرده، میگویند: تو کیستی که از همه ما خوشسیماتر و خوشبوتر و نورانیتر هستی؟ آن صورت پاسخ میدهد: من ولایت و دوستی آل محمّد(صلوات الله علیه وعلیهم) هستم»[۱۴] .
این روایت نشان میدهد که حج صورتی باطنی دارد که در روزی که چشمها خیره شود و ماه تیره گردد[۱۵] و ساقها درهم پیچد و همه به پیشگاه خداوند رانده شوند[۱۶] و هنگامی که همه از عالم مُلک به جهان ملکوت کوچ کنند و دنیا به آخرت مبدل گردد، در قالب آن صورت جلوهگر میشود.
نمایی از باطن حج در پرتو بیان اسرار
امام صادق(علیه السلام) در بیان برخی اسرار حج که ترسیمکننده چهره باطنی حج است فرمود: «چون اراده حج کردی، پیش از عزم بر سفر، دل خود را از هر کار و از هر حجابی خالی کن و همه کارهایت را به آفرینندهات واگذار و در همه حرکات و سکونهایت بر او توکّل کن و تسلیم قضا و فرمان و تقدیر او شو و دنیا و رفاه و آسایش و نیز مردم را وداع گو و حقوقی که از مردم بر گردن داری ادا کن و بر زاد و راحله و یاران و قوّت و جوانی و مال خود تکیه مکن. چهبسا همینها دشمن و وبال تو گردد؛ زیرا هر که به گمان خویش خواهان خشنودی خداوند باشد اما بر چیزی جز او اعتماد ورزد دشمن و وبال او گردد، تا بداند که او را نیرویی نیست. پس تو را و نیز هر کس دیگر را چاره و گریزی جز در پرتو عصمت و نگهبانی خداوند و توفیق او نیست. آنگاه خود را مهیا کن چونان کسی که امید به بازگشت ندارد. خوشمعاشرت باش و اوقات فرایض خدا و سنن پیامبرشصلی الله علیه و آله و سلم و آنچه از ادب و تحمل و صبر و شکر و شفقت و سخا و ایثار زاد که بر تو واجب است، در همه اوقات رعایت کن.
سپس با آب توبه خالصانه، گناهانت را بشوی و جامه صدق و صفا و خشوع دربرکن و از هر آنچه که تو را از یاد خداوند مانع میشود و از اطاعت او بازمیدارد، دوری کن؛ و لبیک گو، بدین معنا که خدا را پاسخی بیآلایش و پاک دادی، چنانکه به ریسمان استوارش چنگ زدی و به قلب خویش با کروبیان به گرد عرش طواف کن، همچون طواف خویشتن با مسلمانان بر گرد کعبه؛ و به قصد فرار از هوا و تبرّی از همه نیرو و توان خویش، هَرْوَله کن.
آنگاه از غفلت و لغزشهایت با رفتن به منا، برون آی و آنچه را بر تو روا و حلال نیست و سزاوار آن نیستی تمنّی مکن؛ و در عرفات به خطاهایت اعتراف کن. در مزدلفه پیمان خویش را بر وحدانیت خداوند تجدید کن و به او تقرّب جو و از او پروا بدار؛ و با صعود به «جبلالرحمة»[۱۷] ، با روح خویش به ملأ اَعلی فراز آی و به هنگام قربان کردن، گلوی هوا و آز را بِبُر؛ و به هنگام سنگزدن به جمرات، شهوات و خساست و دنائت و زشتی را رمی کن و با تراشیدن مویت عیبهای آشکار و نهان را ببر.
سپس با ورود به حرم، از پیروی خواست خویش در امان خداوند و حمایت و نگاهداشت و حفظ او گامنِه؛ و کعبه را زیارت کن در حالی که صاحب آن را بزرگ میداری و به جلال و قدرت او آگاهی؛ و حجرالأسود را به نشان اینکه به قسمت او خشنودی و در برابر عزّت او سرافکندهای استلام کن و با طواف وداع، با هر آنچه جز اوست بِدْرود گوی و با وقوف خویش بر کوه صفا روح خود را برای دیدار خداوند در روزی که دیدارش خواهی کرد پالوده ساز و در کوه مروه با پیراستگی از گناهان، نسبت به خداوند صاحب مروّت باش.
بدان که خداوند حج را واجب نفرمود و از بین همه طاعات آن را با اضافه کردن به نام خویش ویژه نساخت: ﴿وَللهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ البَیْتِ﴾[۱۸] ، و در خلال مناسک، سنتی از برای پیغمبرش تشریع نکرد، مگر برای آمادگی و اشاره به مرگ و قبر و بعث و قیامت که این همه از آغاز تا انجام اشارتی است برای عاقلان و خردمندان»[۱۹] .
نزول حج از خزاین غیب
عبادات و از آن جمله حجّ، مانند دیگر موجودات عالم، از خزاین غیب الهی نازل شده است: ﴿وإن من شیءٍ إلّا عندنا خزائنه وما ننزّله إلّا بقَدَر معلوم﴾[۲۰] و همانند سایر موجودها به واقعیتهای تنزّلیافته از مخازن غیب متکی است. پس کسی که این امور عبادی را بشناسد و بدانها عمل کند، به ریشه آنها که همان مخزن غیب است میرسد. روایتی که پیش از این درباره صورتهای باطنی اعمال عبادی، گذشت ناظر به همین معناست و انسان در برزخ نزولی یا برزخ صعودی با آن واقعیتها آشنا میشود. البته اوحدی از انسانها قبل از تنزل حقایق آن اعمال به این عالم، به آنها (در برزخ نزولی) آگاهی دارند؛ چنانکه سایر مردم بعد از مرگ(در برزخ صعودی) به حقیقت نماز و حجّ و زکات پیمیبرند و آنها را در صورتهای ملکوتیشان میبینند.
آنچه در مخزن غیب است، مجرّد بوده، مصون و منزه از نقص و عیب است. با توجه به این نکته، اگر کسی بداند که حقیقت و سرّ نماز و حج و سایر عبادات، اموری ملکوتی است و نمازگزار و حجگزار واقعی، با این امور ملکوتی همپرواز و همسفر است و فرشتگان قرین و همراه اویند، هنگام اقامه نماز و انجام آن، با نیّت برتری در آن وارد شده، به آن میپردازد.
برای جای جای حرم و نیز مناسک حج و عمره اسرار و رموزی است که جز برای زائران خاص که صاحبخانه را در مجالی گوناگون مشاهده کرده، به دیدار ربّالبیت و شهود آیات آفاقی و انفسی آن و امتثال حج ابراهیمی و اعتمار ناب حسینی(علیهما السلام) نایل میشوند مکشوف نخواهد بود.
سرّ حج در سیر إلیالله
خدای سبحان در تعبیری ویژه درباره حج فرمود: ﴿لله علی النّاس حجُّ البیت من استطاع إلیه سبیلاً﴾[۲۱] . همان گونه که حج برای خدا و وجوب آن از طرف اوست، انجام آن نیز باید «لله» باشد. پس اگر کسی به قصد سیاحت، تجارت و مانند آن، اراده حج کرد، چنین حجی که سیر إلی الله نیست سرّی ندارد؛ زیرا مهمترین سرّ حج سیر إلی الله است. چنانکه در بعضی از روایات، آیه کریمه ﴿ففرّوا إلی الله﴾[۲۲] بر «حج» تطبیق شده است[۲۳] .
سفر حج، فرار از غیرخدا به سوی خداست و چون خدا همه جا هست: ﴿وهوالّذی فی السّماء إله وفی الأرض إله﴾[۲۴] و ﴿أینما تولّوا فثم وجه الله﴾[۲۵] معنای «سیر إلیالله»، سیر مکانی یا زمانی نیست. فرار به سوی خدا بدین معناست که انسان ماسویالله را ترک کرده، خدا را طلب کند. پس اگر کسی حج را به قصد تجارت یا شهرت و مانند آن انجام داد، فرار «عن الله» کرده است، نه فرار «إلی الله». اگر کسی به زاد و راحله، کسب و کار و همراهان خود تکیه کند، فرار به سوی همراهان کرده است، نه فرار به سوی خدا. سفر به سفره خود کرده است، نه سفر به سفره ضیافتالله.
خلاصه اینکه، یکی از اسرار حج آن است که انسان از غیر خدا بریده، به سوی خدا هجرت کند تا به لقای او نایل آید و این از هنگام تهیه مقدّمات آغاز میشود. کسی که لباس احرام فراهم میکند، مالش را تطهیر، وصیتنامهاش را تنظیم و از بستگانش خداحافظی میکند، همه این امور را با عنوان فرار إلی الله انجام میدهد. قهراً در همه این حالات با خداست. سیر چنین کسی «إلی الله»، «فی الله»، «مع الله» و «لله» است. از اینرو در بعضی از دعاهای حج و مانند آن آمده است: «بسم الله وبالله وفی سبیل الله وعلی ملَّة رسول الله»[۲۶] .
زاد سفر حجّ
در قرآن کریم، تعبیر به «زاد» جز در آیه شریفه ﴿تزوّدوا فإنّ خیر الزّاد التّقوی﴾[۲۷] که مشتمل بر برخی احکام حج است، نیامده است؛ زیرا در حج، مسافرت کردن است: ﴿وأذّن فی النّاس بالحج یأتوک رجالاً وعلی کل ضامرٍ یأتین من کلّ فجٍّ عمیق﴾[۲۸] و چون در سفر، احتیاج به زاد و توشه است به آن سفر اصیل که آخرت است، تذکر داده، امر به تقوا میکند؛ چنانکه در آیهای دیگر که سخن از پوشش ظاهری است: ﴿یا بنی ادم قد أنزلنا علیکم لباساً یواری سَوءتکم وریشاً﴾ تذکر به تقوا داده، میگوید: همان گونه که لباسهای بافتهشده از پنبه و پشم و مانند آن، سَوْآت ظاهر شما را میپوشاند، تقوا سیّئات درونی شما را میپوشاند: ﴿ولباس التقوی ذلک خیرٌ﴾[۲۹] .
آیه شریفه ﴿تزوّدوا فإن خیر الزاد التقوی﴾، اولاً راه را نشان میدهد، ثانیاً هشدار میدهد که همگی مسافرند، ثالثاً آگاه میسازد که مسافر بدون زاد نمیتواند حرکت کند، رابعاً همه را به بهترین توشه که تقواست راهنمایی میکند، خامساً بیان میکند که حج از بارزترین مصادیق تقواست.
مراد از ﴿خیرالزّاد﴾ این نیست که توشههای معنوی دیگر خوب است ولی تقوا بهتر است، بلکه مقصود آن است که تنها زاد سودمند تقواست و انسان غیرمتقی توشهای ندارد و هرگونه وصف معنوی باید بر اساس تقوا متحقّق شود.
برخی مفسران گفتهاند: افرادی در سفر حج بدون زاد و توشه حرکت میکردند و بر این باور بودند که در راه حق نیازی به نان و آب نیست و توکل، زاد و توشه زائر سالک است، از اینرو خدای سبحان فرمود: ﴿تزوّدوا﴾ ولی از ذیل آیه که میفرماید: ﴿فإنّ خیر الزّاد التّقوی﴾ استفاده میشود که مراد، تشویق به اعمال صالح است[۳۰] ؛ زیرا گاه امر بر خودِ چنان زائری نیز مشتبه میشود و در حقیقت کَلّ بر مردم بودن که عملی ناپسند است را توکل میپندارد.
آیه شریفه مذکور، در پایانْ یکی از مصادیق تقوا را که تقوای الهی است بیان میکند: ﴿واتقونِ﴾؛ زیرا گاهی منشأ پرهیز و تقوا، ترس از آتش جهنّم است، چنانکه خدای سبحان فرمود: ﴿واتّقوا النّار الّتی أُعدّت للکافرین﴾[۳۱] و ﴿قُوا أنفسکم وأهلیکم ناراً﴾[۳۲] ، و گاهی تقوا به خاطر شوق به بهشت است. چنین رهتوشههایی در بین راه تمام میشود و مسافر إلیالله را در سفر آخرت به لقای خدا نمیرساند؛ زیرا هدف وی رهیدن از جهنّم و یا رسیدن به بهشت بود وپس از آن چون زادی ندارد میماند، ولی تقوای اَحرار که نه ناشی از خوفِ جهنّم بوده و نه به خاطر شوقِ بهشت است، بلکه بر اثر محبت خداست، آنان را تا لقای پروردگار میبرد.
خلاصه اینکه، چون زاد آنان تا لقاء الله است خود نیز به لقای او میرسند؛ چنانکه خداوند درباره قربانی در حج فرمود: ﴿لن ینال الله لحومها ولا دماؤها ولکن یناله التّقوی منکم﴾[۳۳] . قربانی آن است که وسیله تقرّب انسان به خداوند شود. گوشت و خون به خدا نمیرسد تا قربانی باشد، آنچه قربانی است و بالا میرود ذبح گوسفند برای خداست و آن چون عبادت است نه تنها مقرِّب است، بلکه خود به خداوند میرسد و چون تقوایی که به خدا نایل میشود وصف جدای از جان متقی نیست صاحب آن هم که شخص متقی است به لقاء الله نائل میگردد؛ زیرا بنده صالحی که مطیع خداست توانگر است: «…وطاعته غنی… »[۳۴] ، از اینرو ابنالسبیل نخواهد بود تا در بین راه سلوک به مقصد لقای حقّ بماند.
سفر حج برای زائری که به مقصد رسیده، مقصود را در مقصد یافته و بازگشته است، سیر «من الحق إلی الخلق بالحق»[۳۵] است و او به همراه سیر اُفُقی و آفاقی، سیر انفسی نیز دارد و مییابد که: ﴿هو معکم أین ما کنتم﴾[۳۶] . چنین زائری به همراه مهماندار[۳۷] به دیار خود بازمیگردد، با نورانیّتی که گویی تازه از مادر متولد شده است: «من أمّ هذا البیت حاجّاً أو معتمرا مبرءا من الکبر رجع من ذنوبه کهیئة یوم ولدته أمه»[۳۸] . و مردم موظفند پیش از آنکه آن نور الهی حجّ به سبب آلودهشدن حاجی به گناه از وی زایل شود به زیارت او بروند[۳۹] .
تزکیه روح در پرتو شناخت اسرار
تعلیم کتاب و حکمت که در آیه شریفه ﴿یعلّمهم الکتاب والحکمة ویزکّیهم﴾[۴۰] آمده، هم عقاید و اخلاق و اعمال عبادی را شامل است و هم مسایل اقتصادی، سیاسی، نظامی و مانند آن را دربرمیگیرد. از اینرو تزکیه مذکورِ در آیه نیز برای بیان باطن همه این امور است. پس همانطور که تزکیه هر عمل به سبب نیل به اسرار آن عمل است، هر عملی سرّی دارد که توجه به آن مایه تزکیه روح خواهد بود.
بنابراین، بخش مهم تزکیه نفوس در پرتو آشنایی با اسرار عبادتها و دستورهای دینی است. ویژگی و امتیاز حج در این زمینه آن است که اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) و شاگردان آنها درباره اسرار آن، رهنمودهای روشن و سخنان بیشتری بیان کردهاند.
تهذیب نفس در حج
حج، همانند دیگر عبادتها، آداب، سنن و فرایضی دارد که برای تحصیل صفاتثبوتیّه و پرهیز از صفات سلبیّه است. انسان از آن جهت که خلیفه حقّ ومظهر جمال و جلال اوست، دارای صفات ثبوتی و سلبی است. از اینرو موظّفاست که به «تخلیه» و «تحلیه» بپردازد؛ بدین صورت که ابتدا خود را از رذایل اخلاقی خالی کند و سپس به فضایل اخلاقی مزین سازد و جلوه جمال و جلال حق شود. حج بهترین فرصت برای تأمین این هدف است؛ زیرا حج برای تهذیب نفس است.
محرمات حج برای تطهیر قوایی است که احیاناً گرفتار عصیان و تباهی میشود؛ چنانکه آیه شریفه ﴿فلا رفث ولا فسوق ولا جدال فی الحج﴾[۴۱] به سه مورد از محرمات حج که هر یک در تطهیر یکی از آن قوای نفسانی نقش دارد اشاره میکند؛ یعنی ﴿لا رَفَث﴾ به پاک کردن قوه شهویه مربوط است و ﴿لا فسوق﴾ به تطهیر قوه غضب برمیگردد و ﴿لا جدال﴾ ناظر به تهذیب قوای فکری است، و با طهارت این قوای سهگانه همه کارهای انسانی پاک میشود؛ زیرا هر کاری که از انسان صادر میشود با تحلیل دقیق به یکی از سه قوه بر میگردد و تفصیل آن بر عهده علم اخلاق است.
نکته دیگر درباره آشنایی با اسرار عبادات اینکه، زائر بیتالله به هر میزان که به اسرار حج آگاه باشد، حج او خالصانه و خلوص او مشروحتر است؛ زیرا خلوص که معیار بهرهمندی از ثواب و شأنی از شئون عقل عملی است، مسبوق به معرفت است و معرفت از شئون عقل نظری است. شخصِ سالک باید ابتدا مراحل عبادی را بفهمد، تا برابر فهم و معرفتش، اقدام خالصانه داشته باشد. پس بدون آشنایی به اسرار اعمال، پیمودن مراحل کامل اخلاص، میسّر نیست.
راز دشواری فهم اسرار حجّ
راز بسیاری از عبادات بر انجامدهندگان آنها پوشیده نیست: نماز ذکرهایی دارد که معنای آن روشن است، و رکوع و سجودی که تعظیم را تفهیم میکند و تشهدی که همراه با اعتراف به وحدانیت حق و رسالت رسول اکرمصلی الله علیه و آله و سلم است.
روزه پرهیز از مشتهیات است. تأثیر آن در همدلی و همدردی و هماهنگی با مستمندان و یادآوری فشار گرسنگی و تشنگی بعد از مرگ، مشهود است. هم منافع طبّی و دنیایی آن و هم منافع معنوی آن در جهت تهذیب روح معلوم است. همچنین آگاهی از منافع زکات، که انفاق و تعدیل ثروت و رسیدگی به حال مستمندان و ضعیفان است و نیز ثمرات جهاد و مرزداری و دفاع در برابر تهاجم بیگانگان دشوار نیست، لیکن پیبردن به راز مناسک حج دشوار است و اسرار بسیاری از آنها با عقل بشری قابل تبیین نیست. از اینرو تعبّد در حجّ بیش از سایر دستورات دینی است. چنانکه از رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است که به هنگام لبیک گفتن، به خدا عرض کرد: خدایا! من با رقیّت و عبودیّت محض لبیک میگویم و مناسک حجّ را انجام میدهم: «لبّیک بحجَّةٍ حقّاً تعبُّداً ورقّاً»[۴۲] .
بنابراین، مراسم و مناسک حج با بندگی محض و رقیّت صرف و عبودیّت تامّ هماهنگتر است.
عبادت اگرچه به معنایی که پیش از این گفته شد، غایت آفرینش است، امّا خود بنفسه مقدّمه یقین، و یقین غایت آن است، چنانکه خدای سبحان میفرماید: ﴿واعبد ربّک حتی یأتیک الیقین﴾[۴۳] .
مقصود از غایت در اینجا همان هدف والا و منفعت مطلوب است، نه حد و نهایت؛ زیرا حد و نهایتْ غایت حرکت است، نه غایت آنچه(عبادتی) که برتر و بزرگتر از حرکت است و یقین مستفاد از عبادت، بیهیچ عُطلت و غفلتی، خودْ مبدأ عبادت است.
فرق بسیاری است میان عبادتی که به سمت یقین صعود میکند و عبادت صادر از یقینی که در آن غایت عقل نظری و غایت عقل عملی متحد شده، شهود بعینه تبدیل به قدرت، و علم بنفسه تبدیل به عمل، و معرفت بذاته سرچشمه اعمال صالح میگردد، آنسان که چیزی از عمل صالح و ادب حَسَن از یقین بازنمیماند و از دایره آن بیرون قرار نمیگیرد. در چنین صورتی یقین بنفسه خُلقی عظیم میگردد؛ چون در این حالت هیچ تفاوتی بین شهود و عمل وجود ندارد؛ زیرا خُلق عظیم بدون شهود تحقّق نمییابد، چنانکه عمل صالح و ادب پاک، از شهود جدا نیست، بلکه شاهد، خود از کسانی است که از عبادت سرنمیتابند و به ستوه نمیآیند[۴۴] .
پس شاهد متیقّن همان عابد است و او متخلّق به خُلقی عظیم است. او خدا را از ترس دوزخش و از شوق بهشتش نمیپرستد، بلکه تنها به خاطر عشقی که به خدا میورزد، او را عبادت میکند و این همان مقام مکنونی است که جز پاکان بر آن دست نسایند[۴۵] .
نیل به هدف والای حجّ
با توجه به مطالب فوق، حج نیز نشانه و فراهمآورنده هدف والای عبادت، یعنی یقین است؛ زیرا حج، نور و بصیرت است و از همینرو در روایات آمده است که تارک حج، کور محشور میشود و او در دنیا کور است و در آخرت کورتر و گمراهتر. چنانکه امام صادق(علیه السلام) درباره آیه شریفه ﴿ومن کان فی هذه أعمی فهو فی الاخرة أعمی وأضلّ سبیلاً﴾[۴۶] فرمود: این درباره کسی است که حج واجب خود را تأخیر میاندازد و بر این حال میمیرد: «ذلک الذی یسوّف نفسه الحج، یعنی حجةالإسلام حتی یأتیه الموت»[۴۷] و از آنجا که حج، نور و شهود است، نمایشگر خُلق عظیم میباشد.
شایان ذکر اینکه، انسان، متخلّق به خُلق عظیم نمیگردد مگر آنکه در روح و جان وی جز خالق هستی، هر چیزی کوچک و حقیر شمرده شود. پس آنکه به خُلق عظیم متخلّق شد و خود نیز عظیم گشت اصلاً چیزی نزد او جز خدای سبحان بزرگی و عظمت نمیگیرد؛ چون او مظهر اسم عظیم است. در این باره نکتهای تکمیلی در بحث از «تلبیه» خواهد آمد.
برترین کسی که متخلّق به خُلق عظیم شد، مظهر بزرگترین اسمای الهی، یعنی خاتمالانبیاءصلی الله علیه و آله و سلم بود که خداوند او را چنین وصف کرد: ﴿إنَّک لعلی خُلُقٍ عظیمٍ﴾[۴۸] . یقین خصلت بزرگی است که رسول اکرمصلی الله علیه و آله و سلم بدان متخلق بود؛ چنانکه بنیانگذار کعبه، ابراهیم(علیه السلام)، بدین ویژگی آراسته بود: ﴿وکذلک نُری إبراهیم ملکوت السّموات والأرض ولیکون من الموقنین﴾[۴۹] .
حاصل اینکه، عبادت، مورث یقین است و حج نیز عبادت خاصی است که مورث یقین، یعنی همان خُلق عظیم است که در آن خُلق و متخلّق به اتحاد میرسند.
متخلقین به خُلق عظیم از زُمره کسانیهستند که امام صادق(علیه السلام) درباره آنان فرمود: هر کس علم آموخت و بدان عمل کرد و برای خدا آن را به دیگران یاد داد، در ملکوت آسمانها «عظیم» خوانده میشود: «من تعلّم العلم وعمل به وعلّمه لله دُعی فی ملکوت السماوات عظیماً»[۵۰] .
سخن مزبور، بدین معناست که عالمِ عاملِ معلّم، اگر در همه شئونی که بدانوصف شد برای خدا باشد، در باطن آسمانها وی را عظیم خوانند و چه تفاوتبزرگی است میان کسی که خود عظیم است با کسی که فوز عظیم[۵۱] و اجرعظیم[۵۲] و فضل عظیم[۵۳] برای اوست و چه فرق بزرگی است میان کسی که به مقام رفیع ﴿والله خیرٌ وأبقی﴾[۵۴] فراخوانده شده، با کسی که به رتبه ﴿وما عند الله خیرٌ وأبقی﴾[۵۵] دعوت شده است و چه اختلاف بزرگی است میان کسی که خود صالح است با کسی که کرداش صالح است؛ زیرا صالح کسی است که خداوند راهبر و یاور اوست: ﴿وهو یتولّی الصالحین﴾[۵۶] امّا آنکه کار صالح میکند از کسی که خداوند را راهبر و یار خود گرفته است، دور است! و چه فرق بزرگی است میان کسی که خود خالص است و خداوند او را برای خویش خالص کرده و از مخلَصین است، با کسی که کردارش خالص و از زمره مخلِصین است!
حاصل اینکه، چنانچه کسی پیش از معرفت به اسرار حج، راهی بیتالله شود، گرچه ممکن است بر حسب ظاهر حج او صحیح باشد، لیکن حج کامل و مقبول انجام نداده و ضیافتالله نصیب او نشده است؛ زیرا روحِ چنین حجگزاری به خاطر عدم آگاهی به اسرار حج، تعالی پیدا نکرده است.
برای آشنایی بهتر و بیشتر با اسرار حج، باید سنّت و سیرت حجگزاران راستین، یعنی معصومین(علیهم الصلاة والسلام) به دقت مورد بررسی و تأسّی قرار گیرد؛ زیرا آنان در کنار رعایت آداب و سنن و فرایض حج و عمل به احکام ظاهری آن، تکیهگاه تکوینی آنها را هم در نظر داشتند.
هماهنگی سیرت حاجّ با سرّ حجّ
خدای سبحان، حاجّ و معتمر را در شمار شعائر خود آورده است: ﴿یا أیّها الّذین امنوا لا تُحلّوا شعائر الله ولا الشهر الحرام ولا الهَدی ولا القلائد ولا امّین البیت الحرام یبتغون فضلاً من ربّهم ورضوانا﴾[۵۷] . حاجی از اَوان عزم بر زیارت، جزو شعائر الهی است. از اینرو هنگام تهیه مقدّمات سفر و در مبادی خروجی و ورودی و نیز در ارائه خدمات به او و همچنین هنگام خرید و فروش و مانند آن، در طول سفر حج و عمره، توهین به او و ایجاد مشکلات برای وی جایز نیست.
از آنجا که خطاب مذکور عام است، خود حجگزار نیز مکلف است ارج و حرمتی را که خداوند برایش نهاده، پاس بدارد و از اعمال وهنآمیز بپرهیزد. البته روشن است کسی که از سفر حج و عمره، قصد سیاحت، تجارت، شهرت و مانند آن را دارد جزو حُرمات الهی نیست.
اوصاف زائران بیتالله
زائرانی دعوتشدگان حقّ و شایسته آن تکریم الهیهستند که واجد شرایط و اوصاف خاصی باشند. قرآن کریم آن اوصاف را هم به نحو عموم بیان کرد و هم مصادیق آن را ذکر فرمود. آن شرایط عام در تعهد الهی معمار و دستیار کعبه، یعنی حضرت ابراهیم و اسماعیل(علیهما السلام) این گونه بیان شد: ﴿وعَهِدنا إلی إبراهیم وإسمعیل أن طهّرا بیتی للطائفین والعاکفین والرُّکَّع السّجود﴾[۵۸] . و بر اساس آیه شریفه ﴿محمّد رسول الله والّذین معه أشدّاء علی الکفّار رحماء بینهم تراهم رُکّعاً سجّداً یبتغون فضلاً من الله ورضواناً… ﴾[۵۹] ، مصداق «راکعان و ساجدانی» که حضرت خلیل و ذبیح(علیهما السلام) مأمور تطهیر بیت الله برای ضیافت آنان شدند، امت راستین رسول اکرمصلی الله علیه و آله و سلم هستند که در کنار نماز و رکوع و سجود، صلابت ابراهیمی را علیه نمرودیان و سران کفر و نفاق و طغیان دارند و رأفت خلیلالرحمان را نسبت به مسلمانان محروم سراسر جهان اسلام دارا هستند.
بنابراین، آنکه آلوده «فکر باطل» یا آلوده «عمل طالح» است مهمان بیت طاهر نیست، و آنکه امتیازطلب و برتری خواه است مهمان بیت مساوات و مواسات نیست، و آنکه بنده هوا و برده هوس یا بنده غرب مستکبر یا نوکر شرق مُلحد است مهمان بیت عتیق و خانه آزاد و آزادگی نخواهد بود، و آنکه صدها بت در آستین دارد مهمان بیت توحید نیست، و آنکه رو در خلق دارد و پشت بر قبله، نماز میگذارد مهمان قبله مسلمانان نیست، و آنکه به جای تبرّی از شرک و نفاق و کفر، از متولیان سران اِلحاد است مهمان مطاف عاکفان نیست، و آنکه در قبال استعمارگر کرنش میکند مهمانِ خانه راکعان و ساجدان نخواهد بود.
چنین نیست که هر مستطیعی که به مکه میرود به اسرار حجّ آشنا باشد و حج کامل به جا آورَد، تنها حافظان سرّ الهی و گنجینههای علوم ربانی که خداوند آنان را بر حفظ اسرار خویش آگاه کرد، از سرّ حکم آگاهند و به آن سرّ میرسند. البته اینکه امام سجّاد(سلام الله علیه) به شبلی فرمود: «… بنابراین، تو نه به میقات رفتهای، نه احرام بستهای و… »[۶۰] ، لسانِ نفی «کمال» است، نه نفی «صحّت»؛ یعنی ممکن است حج او صحیح بوده، قضا نداشته و در ظاهر، ذمّهاش بری شده باشد، لیکن چون به اسرار آن آگاه نبوده و در هنگام عمل، اسرار را قصد نکرده، روحش تعالی پیدا نکرده است؛ زیرا سرّ حج و «صورت» واقعی آن، «سیرت» حاجی و زائر میشود و حقیقت او را میسازد.
سیرت حیوانی برخی حجگزاران
حقیقت هر کسی را عقاید، اخلاق، اعمال و نیّات او میسازد. از اینرو حج، همچون سایر عباداتْ انسانساز است. پس اگر کسی به سرّ و حقیقت نماز و روزه و حجّ راهنیافت صورتش صورت آدمی است ولی حقیقت و سیرتش سیرت حیوان: «فالصّورةُ صورةُ إنسانٍ والقَلبُ قَلبُ حَیَوان»[۶۱] .
سریره انسان با سرّ حج هماهنگ است و بر اساس آن ساخته میشود. ابوبصیر میگوید: در یکی از سالها که به حج مشرف بودم در محضر امام باقر(علیه السلام)، با تعجّب گفتم: چه بسیارند زائران و چه نالهها دارند: «ما أکثر الحَجیج وأعظم الضجیج! ».
امام باقر(سلام الله علیه) فرمود: حاجیان اندکند ولی ناله و فریاد بسیار است: «ما أکثر الضجیج وأقلَّ الحجیج». ابوبصیر میگوید:آنگاه آن حضرت دست مبارک خویش را بر چشمانم کشید؛ در این حال آن جمع را حیوانات گوناگون دیدم که تنها انسانهای معدودی در میان آنان بودند: «فنظرتُ فإذا أکثر الناس قردة وخنازیر والمؤمن بینهم مثل الکوکب اللامع فی الظلماء»[۶۲] .
همچنین در حدیث دیگر است که امام سجّاد(علیه السلام) به زُهری فرمود: به نظر شما امسال تعداد زائران چقدر است؟ زهری عرض کرد: چهارصد یا پانصد هزارنفر حجگزار که همگی خدا را قصد کردهاند. امام سجاد(علیه السلام) فرمود: گرچه ضجّه و ناله زیاد است، لیکن حاجیان راستین بسیار کمند: «ما أکثر الضجیج وأقلَّ الحجیج». آنگاه آن حضرت گوشههایی از اسرار ملکوت را به زهری نمایاندند، آنسان که او سیرت حیوانی بسیاری از افراد را دید.
آنگاه امام سجاد(علیه السلام) فرمود: «افرادی که ملکوتشان را به شکل انسان میبینی، متمسکان به قرآن و عترت و معتقدان به وحی و رسالت و ولایتند». ظاهر و باطن اینان را دین احاطه و تأمین کرده است، از این رو ظاهر و باطنشان انسانی است. امّا آنان که قائل به جدایی قرآن و عترت از یکدیگرند و میگویند: رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم در تعیین رهبری اجتهاد کرد، مصداق ﴿نؤمن ببعضٍ ونکفر ببعض﴾[۶۳] هستند؛ زیرا قرآن و عترت جداییناپذیرند و قرآن منهای عترت، قرآن حقیقی نیست. پس کسی که عترت را نمیپذیرد، در حقیقت قرآن را نپذیرفته است. آنها که خواستند راه نزدیکتری انتخاب کنند، به بیراهه رفتند: ﴿یریدون أن یتّخذوا بین ذلک سبیلا٭ أولئک هم الکافرون حقّاً﴾[۶۴] . باطن اینها در حقیقت جحود و انکار حق است و انکار حق به صورت حیوانیت ظهور میکند. البته آنچه مذموم است تحول از انسانیت به حیوانیت است، وگرنه حیوانی که از آغاز در حد حیات حیوانی خود خلق شده، مذموم نیست.
در ادامه این روایت، امام سجّاد(سلام الله علیه) پس از بیان برخی اسرار حج، فرمودند: افرادی که در باطن و ظاهر، دین را با همه شئون و ابعاد آن میپذیرند، نورانی هستند. البته همان گونه که ایمان دارای درجاتی است، مؤمنان نیز درجاتی دارند: ﴿لهم درجات﴾[۶۵] و ﴿هم درجاتٌ﴾[۶۶] .
گروهی که ایمانشان ضعیف است، نور باطنشان مسیر کوتاهی را روشن میکند. آنان که در کمال شدّت و قوّت ایمانیاند، نورشان مسافت و مسیر سیصدهزار سال را که معلوم نیست مراد، سال دنیایی است یا آخرتی روشن میکندکه این، همه محدوده مسافت آن صحنه است. گروه سوم که متوسطان از اهل ایمانند درجاتشان متفاوت و قلمرو نورشان بین آن حدّاَقلّ و «سیصدهزار سال»، مختلف است. خدای سبحان به آنان تا آنجا که شعاع نورشان بتابد، اجازه شفاعت میدهد[۶۷] .
پس حاجی راستین که از اسرار حج آگاه است و در پرتو آشنایی با اسرار ولایت، قرآن و عترت را حقیقتی تفکیکناپذیر میداند میتواند در قیامت صحنه وسیعی را روشن کرده، در قلمرو شعاع نور خود شفاعت کند و به یاری گرفتاران در صحنه قیامت بشتابد. در آن روز کسانی که حق شفاعت ندارند عاجزند. در آن روز رابطهْ حکومت نمیکند. در آن روز برادر از برادر و فرزند ازپدر و مادر فرار میکند: ﴿یوم یفرّ المرءُ من أخیه٭ وأُمِّه وأبیه٭ وصاحبته وبنیه٭ لکلّ امرِیءٍ منهم یومئذ شأن یغنیه﴾[۶۸] ؛ مانند هنگام خطر سقوط هواپیما در فضا یا غرق کشتی در دریا که هیچ کس به فکر دیگری نبوده و هر کس به فکر نجات خویش است. آن روز تنها مؤمنان راستین و حجگزاران واقعی که به اسرار ولایت و حج آشنایند از کسی فرار نکرده، به یاری و شفاعت گرفتاران میشتابند.
سیرت حیوانی منکران ولایت
نقش پذیرش یا انکار ولایت معصومین(علیهم السلام) در ساختار سیرت و حقیقت انسان، در روایت گذشته به روشنی بیان شده بود. همچنین در این باره سَدِیر صیرفی میگوید: در سرزمین عرفات، در محضر امام صادق(علیه السلام) بودم. مشاهده انبوه جمعیتِ در حال نیایش و دعا، مرا در این اندیشه فرود برد که آیا همه اینان گمراه و اهل عذابند؟ در این حال، امام صادق(علیه السلام) فرمود: سدیر! تأمّل و دقّت کن. با تصرف آن حضرت مشاهده کردم که باطن بسیاری از آن جمعیت حجگزار، انسانی نیست[۶۹] . راز این مطلب همانگونه که در حدیث قبل آمده بود، این است: کسی که نصّ صریح پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم درباره جانشینی امامان معصوم(علیهم السلام) را از روی علم و عمد نادیده گرفته، انکار کند و معتقد به ولایت آنان نباشد حقیقت او حقیقت انسان نیست.
آنان که از روی علم و عمد احکامشان را از غیر اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) فرا گرفتهاند گرچه ممکن است برای خدا و نیز با مال حلال به مکّه روند و مناسک حجّ و زیارت را هم به ظاهر بر طبق دستورهای فقهی مذهب خود انجام دهند، لیکن چون به ولایت تکوینی و تشریعی عترت طاهرین ایمان ندارند، باطنشان که انکار ولایت است به صورت حیوانیت ظهور میکند. در نتیجه حجّ و زیارت و سایر عبادات آنها پذیرفته نخواهد شد.
صحنه مزبور گرچه در عرفات اتفاق افتاده است، لیکن ممکن است مشابه آن در صفوف طولانی نمازهای جماعت که گاه رقم آنها بسیار است نیز پیش آید و نمازگزار واقعی کم باشد.
حاصل اینکه، گرچه ممکن است همه افراد حاضر در مراسم حج در شمار آمار ظاهری به حساب زائران خانه خداوند آیند، لیکن بسیاری از آنان در سَرشماری سِرّ و حقیقت افراد که مربوط به اسرار حجّ است، انسان به شمار نیایند.
شایان توجه اینکه، این بحث گرچه در باب حجّ مطرح است، لیکن به سرّ ولایت برمیگردد، نه سرّ حج؛ مگر اینکه گفته شود: از آن جهت که ولایت بر همه اعمال و عبادات پرتوافکن است، حقیقت ولایت به عنوان سرّ اعمال و عبادات ظهور میکند.
با توجه به همین جایگاه ویژه و نقش اساسی ولایت، در روایات آمده است[۷۰] که والی و امام، دلیل و راهنمای مبانی و خطوط کلّی دین، همچون نماز، روزه، حجّ و مانند آن بوده، مُجری و مفسّر و حافظ احکام و حدود الهی است. اوست که متخلّفان را مجازات و امتثالکنندگان را تشویق و تأیید میکند. از همینرو امیرمؤمنان(علیه السلام) در وصیتنامهاش فرمود: این دو پایه استوار و مشعل فروزان، یعنی قرآن و عترت(ولایت) را همچنان پابرجا و روشن نگاه دارید: «أقیموا هذین العمودین وأوقدوا هذین المصباحین»[۷۱] . پس آنکه حقیقت ولایت را نپذیرد گرچه به نماز، روزه، زکات و حجّ عمل کند، از آن جهت که اعمال او فاقد سرّ است قهراً انسانیت را هم از دست داده است؛ زیرا سرّ عبادات تربیتکننده و انسانساز است و اگر کسی به سرّ عبادت راه نیافت سریرت او انسانی نخواهد بود.
نکته: کسانی که اخلاق را در حدّ ملکات فاضله یا رذیله تبیین میکردند، توان تحلیل مسئله تجسّم و تجسّد انسان به صورت ملکات نفسانی و حشر برخی انسانها به صورت حیوان را نداشتند. آنان گرچه اینگونه حقایق را تعبّداً میپذیرفتند و نقل هم میکردند، لیکن راهی علمی برای اثبات آن نمییافتند. امّا بر اساس اصل حرکت جوهری و نیز اصل «جسمانیةالحدوث و روحانیةالبقاء»بودن نفس که از مبانی حکمت متعالیه است، به خوبی میتوان مضمون این گونه روایات را از راههای علمی تحلیل و اثبات کرد که چگونه یک شخص به صورتْ انسان امّا در واقع حیوان است؛ یعنی در عین حال که انسان بوده حیوان شده است، نه اینکه نظیر حیوانات دیگر حیوانی باشد در عَرْض انسان، بلکه مثلاً میمون یا خوک یا گرگی است انساننما.
خلاصه اینکه ممکن است انسان، نوع متوسط شود و تحت او انواع دیگر قرار گیرند که برخی از آنها حیوانند. پس چنین شخصی در عین اینکه «انسان» بر او صادق است(به عنوان جنس سافل و نوع متوسط) واقعاً «حیوان» است و حیوانیت او در طول انسانیت اوست، نه در عرض آن.
پاورقی،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،
*.صهبای حج، صفحات ۳۱۷-۳۴۱
۱ ـ بحار، ج ۸۹، ص ۹۰/
۲ ـ بحار، ج ۵۵، ص ۹۳/ در بسیاری از روایات، کلام مذکور از امام مجتبی(علیهالسلام) نقل شده است؛ مانند: بحار، ج ۱۰، ص ۱۳۰ و ج۳۳، ص۲۳۹ و ج۴۳، ص۳۲۵ و۳۵۷/
۳ ـ سوره فصّلت، آیه ۱۲/
۴ ـ سوره ذاریات، آیه ۲۲/
۵ ـ سوره اعراف، آیه ۴۰/
۶ ـ سوره حشر، آیه ۷/
۷ ـ سوره بقره، آیه ۶۳/
۸ ـ بحار، ج ۶۷، ص ۱۷۸/
۹ ـ همان، ج ۷۰، ص ۴۰/
۱۰ ـ همان، ج ۸، ص ۲۷ و ۳۸/
۱۱ ـ همان، ج ۷۱، ص ۱۸۲/
۱۲ ـ سوره ق، آیه ۳۷/
۱۳ ـ کافی، ج ۲، ص ۸۳/
۱۴ ـ بحار، ج ۶، ص ۲۳۴/
۱۵ ـ سوره قیامت، آیات ۸ ـ ۷/
۱۶ ـ سوره قیامت، آیات ۳۰ ـ ۲۹/
۱۷ ـ در این باره توضیحی در پانوشت شماره ۲ صفحه ۴۱۸ (مبحث «اسرار وقوف») آمده است.
۱۸ ـ سوره آل عمران، آیه ۹۷/
۱۹ ـ بحار، ج ۹۶، ص ۱۲۴/
۲۰ ـ سوره حجر، آیه ۲۱/
۲۱ ـ سوره آل عمران، آیه ۹۷/
۲۲ ـ سوره ذاریات، آیه ۵۰/
۲۳ ـ وسائل الشیعه، ج ۸، ص ۵/
۲۴ ـ سوره زخرف، آیه ۸۴/
۲۵ ـ سوره بقره، آیه ۱۱۵/
۲۶ ـ بحار، ج ۹۶، ص ۱۲۰/
۲۷ ـ سوره بقره، آیه ۱۹۷/
۲۸ ـ سوره حج، آیه ۲۷/
۲۹ ـ سوره اعراف، آیه ۲۶/
۳۰ ـ مجمعالبیان، ج ۲ ـ ۱، ص ۵۲۵/
۳۱ ـ سوره آل عمران، آیه ۱۳۱/
۳۲ ـ سوره تحریم، آیه ۶/
۳۳ ـ سوره حج، آیه ۳۷/
۳۴ ـ مفاتیح الجنان، دعای کمیل.
۳۵ ـ برای سلوک إلی الله چهار مرحله ترسیم شده است که از آنها به اسفار اربعه تعبیر میشود: ۱ـ سیر «من الخلق إلی الحق». ۲ـ سیر «من الحق إلی الحق». ۳ـ سیر «من الحق إلی الخلق بالحق». ۴ـ سیر «من الخلق إلی الحق بالحق». برای آگاهی بیشتر به مقدمه اسفار اربعه و مقدمه فصوصالحکم قیصری مراجعه شود.
۳۶ ـ سوره حدید، آیه ۴/
۳۷ ـ تعبیر «مهمان» درباره زائر بیتالله الحرام در روایات متعددی آمده است، از آن جمله: «ثلاثة نفر من خالصة الله عزّوجلّ یوم القیامة… والحاجّ والمعتمر، فهما وفدالله وحقعلی الله أن یکرم وفده» (وسائلالشیعه، ج ۳، ص ۸۴) و «إن ضیف الله عزّوجلّ رجل حجّ واعتمر فهو ضیف الله حتی یرجع إلی منزله… » (وسائل الشیعه، ج۱۰، ص ۴۵۸).
۳۸ ـ وسائل الشیعه، ج ۸، ص ۶۴/
۳۹ ـ همان، ص ۳۲۷/
۴۰ ـ سوره بقره، آیه ۱۲۹/
۴۱ ـ سوره بقره، آیه ۱۹۷/
۴۲ ـ محجّةالبیضاء، ج ۲، ص ۱۹۷/ در برخی متون، این عبارت به «انس بن مالک» اِسناد داده شده است.
۴۳ ـ سوره حجر، آیه ۹۹/
۴۴ ـ سوره انبیاء، آیه ۱۹/
۴۵ ـ سوره واقعه، آیات ۷۹ ـ ۷۸/
۴۶ ـ سوره إسراء، آیه ۷۲/
۴۷ ـ وسائل الشیعه، ج ۸، ص۱۹ ـ ۱۷/
۴۸ ـ سوره قلم، آیه ۴/
۴۹ ـ سوره انعام، آیه ۷۵/
۵۰ ـ کافی، ج ۱، ص ۳۵/
۵۱ ـ سوره نساء، آیه ۱۳/
۵۲ ـ سوره آل عمران، آیه ۱۷۲/
۵۳ ـ سوره بقره، آیه ۱۰۵/
۵۴ ـ سوره طه، آیه ۷۳/
۵۵ ـ سوره قصص، آیه ۶۰/
۵۶ ـ سوره اعراف، آیه ۱۹۶/
۵۷ ـ سوره مائده، آیه ۲/
۵۸ ـ سوره بقره، آیه ۱۲۵/
۵۹ ـ سوره فتح، آیه ۲۹/
۶۰ ـ ر.ک: همین کتاب، ص۳۴۷ ـ ۳۴۳ (حدیث شبلی).
۶۱ ـ نهج البلاغه، خطبه ۸۷، بند ۱۲/
۶۲ ـ بحار، ج ۴۶، ص ۲۶۱/
۶۳ ـ سوره نساء، آیه ۱۵۰/
۶۴ ـ سوره نساء، آیات ۱۵۱ ـ ۱۵۰/
۶۵ ـ سوره انفال، آیه ۴/
۶۶ ـ سوره آل عمران، آیه ۱۶۳/
۶۷ ـ بحار، ج ۹۶، ص ۲۵۸/ متن حدیث مزبور، چنین است: قال علیبن الحسین(علیهالسلام) وهو واقف بعرفات للزُهری: «کم تقدّر من الناس ههنا». قال:أقدّرأربعةألفألف و [ظ أربعمائة ألف أو] خمسمائةألف؛ کلّهم حجاج قصدواالله بأموالهم ویدعونه بضجیج أصواتهم. فقال له: «یا زُهری! ما أکثرالضجیج وأقلّ الحجیج». فقال الزهری: کلهم حجاج أفَهم قلیل. فقال: «یا زُهری! اُدنُ إلیّ وجهک». فأدناه إلیه فمسح بیده وجهه ثم قال: «انظر». فنظر إلی الناس/ قال الزهری: فرأیت أولئک الخلق کلهم قردة لا أری فیهم إنسانا إلا فی کل عشرةألف واحد من الناس/ ثم قال لی: «اُدنُ یا زهری». فدنوت منه فمسح بیده وجهی ثم قال: «انظر». فنظرت إلی الناس/ قال الزهری: فرأیت أولئک الخلق کلهم خنازیر. ثم قال لی: «اُدنُ إلیّ وجهک». فأدنیت منه فمسح بیده وجهی فاذا هم کلّهم دیبة(ذئبة) إلا تلک الخصائص من الناس النفر الیسیر. فقلت: بأبی وأمی أنت یاابنرسولالله قد أدهشتنی آیاتک وحیرتنی عجائبک. قال: «یا زهری! ما الحجیج من هؤلاء إلا النفر الیسیر الذین رأیتهم بین هذا الخلق الجمّ الغفیر». ثم قال لی: «امسح یدک علی وجهک». ففعلت فعاد أولئک الخلق فی عینی أُناسا کما کانوا أوّلاً. ثم قال لی: «مَن حجّ ووالی موالینا وهَجَر معادینا ووطّن نفسه علی طاعتنا ثم حضر هذا الموقف مسلّما إلی الحجرالأسود ما قلّده الله من أمانتنا(أماناتنا) ووفیّاً بما ألزمه من عهودنا فذلک هو الحاج والباقون هم من قدرأیتهم. یازهری! حدّثنی أبی عن جدی رسولاللهصلی الله علیه و آله و سلم أنه قال: لیس الحاج المنافقون المعاندون لمحمدٍ وعلیٍ محبیهما الموالون لشانئیهما وإنما الحاج المؤمن المخلصون الموالون لمحمدٍ وعلیٍ ومحبیهما المعادون لشانئیهما. إن هؤلاء المؤمنین الموالین لنا المعادین لأعدائنا لتسطع أنوارهم فی عرصات القیامة علی قدر موالاتهم لنا فمنهم من یسطع نوره مسیرة ثلاثمائةألفسنة وهو جمیع مسافة تلک العرصات ومنهم من تسطع أنواره إلی مسافاة بین ذلک یزید بعضها علی بعض علی قدر مراتبهم فی موالاتنا ومعادات أعدائنا یعرفهم أهل العرصات من المسلمین والکافرین بأنهم الموالون المتولون المتبرؤون، یقال لکل واحد منهم یا ولیّ الله! اُنظر فی هذه العرصات إلی کل من أسدی إلیک فی الدنیا معروفاً أو نفّس عنک کرْباً أو أغاثک إذ کنت ملهوفاً أو کفّ عنک عدواً أو أحسن إلیک فی معاملةٍ فأنت شفیعه… ».
۶۸ ـ سوره عبس، آیات ۳۷ ـ ۳۴/
۶۹ ـ مناقب، ج ۴، ص ۲۳۵ ـ ۲۳۴/ سدیر الصیرفی قال: کنت مع الصادق(علیهالسلام) فی عرفات، فرأیت الحجیج وسمعت الضجیج فتوسمتُ وقلتُ فی نفسی: أتری هؤلاء کلّهم علی الضلال؟ فنادانی الصادق(علیهالسلام) فقال: «تأمّلْ! » فتأملتُهم فإذاهم قردة وخنازیر.
۷۰ ـ وسائل الشیعه، ج۱، ص۱۰۷/
۷۱ ـ نهج البلاغه، خطبه ۱۴۹، بند ۳ و نامه ۲۳، بند ۲ ـ ۱/