فـضیلت عـقـل از منظر امـام رضا علیه السلام
حوزههای تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
استدلال از طریق مبادی عقلی در کلام حضرت رضا(علیه السلام)
اساساً قرآن کریم ندا سر میدهد که هدف از وجود انسان عبادت است.[۱] انسان عابد کسی است که به غایت خلقت خود رسیده است و در مقابل، انسان منکر و شریر آن کسی است که همچون سوارکار درماندهای، نه مرکوبی باقی گذاشته، نه مسافتی پیموده است.
عبادت دارای مراتبی است که بالاترین مرتبه آن تفکر در مبدأ حقایق اشیا و علت پدیدآورنده و مدبّر آن هاست. چنان که حضرت رضا(علیه السلام) میفرماید: لیس العبادة کثرة الصلاة و الصوم، إنّما العبادة التفکّر فی أمر الله عزّ وجلّ[۲] ؛ عبادت به فراوانی نماز و روزه نیست، بلکه عبادت تفکر در امر خدای والاست. زیرا تفکر دربارهٴ معبود قهراً عبادت عملی را به همراه میآورد؛ ولی این علم و آن عملی که به دنبال آن می آید، در یک درجه ارزش نیستند. زیرا علم اصل است و عمل فرع آن؛ علم درخت طوبی است و عبادت بدنی، میوهٴ آن. چنان که حضرت رضا(علیه السلام) میفرماید: إنما العلم حیاة القلوب من الجهل و ضیاء الأبصار من الظلمة و قوة الأبدان من الضعف. یبلغ بالعبد منازل الأخیار و مجالس الأبرار و الدرجات العُلی فی الدّنیا و الآخرة. الذّکر فیه یعدل بالصیام و مدارسته بالقیام، به یطاع الرّب و یُعبد و به توصل الأرحام و یعرف الحلال من الحرام، العلم أمام العمل و العمل تابعه یلهم به السّعداء و یحرمه الأشقیاء، فطوبی لمن لم یحرمه الله منه حظّه[۳] ؛ علم قلبها را از جهل بیرون میسازد و به آنها حیات میبخشد و دیدگان را از تاریکی بیرون میآورد و به آنها نور میدمد. علم، بدنها را از ضعف و ناتوانی میرهاند و به آن نیرو میبخشد. علم، بنده را به جایگاه شایستگان و مجالس نیکان و درجات عالی دنیا و آخرت میرساند. مذاکره علمی، معادل روزهداری است و تدریس علم، همسان نماز است. به واسطه علم، پروردگار اطاعت و عبادت میشود و به واسطه علم صله رحم محقق، و حلال و حرام شناخته میشود. علم، پیشگام عمل است و عمل پیرو آن، سعادتمندان از علم بهره میگیرند و شقاوتمندان از آن محرومند، خوشا به حال کسی که خداوند بهره علم را بر او حرام نکرده است. این امور در بیان محاسن علم، بدان دلیل است که اصل وجود هر انسانی خرد اوست و علم سبب میشود انسان خردمندتر شود. بنابراین اصل انسان همن علم است، اصلی که انسان باید به آن برسد.حنانه: حضرت رضا(علیه السلام) میفرماید: ضالّة المؤمن[۴] ؛ علم گمشدهٴ مؤمن است که در باغ ولایت پنهان گشته است. از این رو مؤمن باید در آن باغ رود تا گمشدهاش را بیابد. چنان که حضرت رضا(علیه السلام) میفرماید: رحم الله امرء أحییٰ أمرنا؛ خداوند رحمت کند کسی را که امر ما را زنده کند. به ایشان عرض شد: چگونه امر شما را زنده میکند؟ حضرت رضا(علیه السلام) در پاسخ فرمود: یتعلّم علومنا و یعلّمها الناس، فإنّ الناس لو علموا محاسن کلامنا لاتّبعونا[۵] ؛ کسی که علوم ما را فراگیرد و آن را به مردم بیاموزد، امر ما را زنده کرده است، چون اگر مردم از سخنان زیبای ما آگاه گردند، قطعاً از ما پیروی خواهند کرد.
مراد از علم در این حدیث، علم به خداوند و اسمای حسنای او و علم به ملائکه و کتابهای الهی و رسولان اوست و نیز آگهی از «اول» و «آخر» و «ظاهر» و «باطن» بودن خداست، همچنین علم به صاحب حکم بودن خدا و این که مسیر و بازگشت انسانها به سوی اوست. بنابراین هر دانشی جز این معلومات در حقیقت زائد است و علم شمرده نمیشود. زیرا علم سه قسم است؛ آیة محکمة أو فریضة عادلة أو سنّة قائمة[۶] ؛ علم خداشناسی؛ تزکیه و تهذیب اخلاق، احکام شرع/ مراد از زنده کردن امر ائمّه اطهار(علیهم السلام) این است: اصولی را که از ایشان به ما رسیده است، بشناسیم و بفهمیم[۷] و فروع و نتایج آن اصول را بدون افزایش و کاهش ، دریابیم. پس زنده کردن امر ائمّه اطهار(علیهم السلام) به این معنا نیست که سخنان ا یشان را روایت و الفاظ آن را از جایی به جای دیگر منتقل کنیم. چنانکه حضرت رضا(علیه السلام) میفرماید: کونوا دراةً و لا تکونوا رُواة حدیث تعرفون فقهه خیرٌ من ألفٍ ترونه[۸] ؛ بر آن باشید که احادیث را دقیقاً درک کنید، نه فقط آنها را روایت کنید. فهم و درک یک حدیث بسیار بهتر از روایت کردن هزار حدیث است. تفکر در امر خدای متعالی که حضرت رضا(علیه السلام) آن را اصل عبادت و مغز آن خواند، در صورتی محقق میشود که آیات انفسی خداوند و نیز دیگر آیات او شناخته شود تا از این طریق امر الهی نیز روشن شود. شمار اندکی از اولیا، خدای والا را به واسطه خود او میشناسند، از این جهت برای شناخت او نیازی به آیات انفسی ندارند و غیر او را نیز به واسطه او میشناسند. شناخت آنان نسبت به خداوند چنین نیست که او را به واسطه چیز دیگری غیر از او بشناسند. زیرا برای غیر او درخششی که خداوند فاقد آن باشد، وجود ندارد، به گونهای که در پرتو آن درخشش خداوند ظهور یابد.
مهم آن است که مسیر شناخت نفس بهترین راه برای رسیدن به پروردگار است.
چنانکه حضرت رضا(علیه السلام) میفرماید: من حاسب نفسه ربح و من غفل عنها خسر … أفضل العقل معرفة الإنسان نفسه[۹] ؛ کسی که نفس خود را حسابرسی کند، سود برد و کسی که از آن غافل گردد، آسیب میبیند … عقل برتر آن است که انسان نفس خود را بشناسد. چون شناخت نفس، از جهت ذات و صفات و افعال، به سان نردبانی راه گشا برای شناخت پروردگار است. پس تفکر در امر خداوند از طریق شناخت آیات انفسی، از تفکر در امر او از طریق شناخت امور دیگر بهتر است.
چنانکه تعبّد به شناخت نفس از تعبدش نسبت به امور دیگر بهتر است.
تنها معیار در شناخت امور همان علم اوّلی ضروری یا علم بدیهی است و آنچه به این علم منتهی شود. این علم بدیهی تنها از طریق عقل شناسایی میشود و حس و تجربه یا نقل و روایت در شناخت آن نقش ندارد. بنابراین معرفت حقیقی در گروِ عقل خالصی است که از آشوب جدال و دسیسه خیال پیراسته است. در این خصوص ابن السکیت از حضرت رضا(علیه السلام) پرسد: امروز حجّت خداوند بر خلق چیست؟ حضرت(علیه السلام) فرمود: العقل؛ یعرف به الصادق علی الله فیصدقه و الکاذب علی الله فیکذّبه؛ عقل است که با آن انسان راستگو شناسایی شده، راستی او گواهی میشود و نیز دروغگو شناخته شده، دروغ او گواهی میشود. ابنالسکیت میگوید: به خدا سوگند که این پاسخ تمام است[۱۰] زیرا تنها در سایه شناخت خداوند و اسمای حسنای او همچون ربوبیت و هدایت و … میتوان پیامبر صادق را از مدّعی دروغین پیامبری تمیز داد؛ امّا شناخت خداوند تنها به برکت عقل خالص و پاک و برهان محض است. چون حس، توانایی شناخت خداوند را ندارد. زیرا او موجودی است که دیدگان توان درک او را ندارند، با اینکه او همه دیدگان را میبیند و خداوند لطیف و خبیر است.
تفکّر گاهی همراه با ظنّ و وهم است و گاهی به قلّه یقین میرسد، ولی در معارف الهی ظنّ پذیرفته نیست. چون به حقیقت نمیرساند. زیرا گمان همراه با نادانی است و جهل مانع پیدایش یقین است و در عقاید فقط یقین معتبر است. چون هر عقیدهای سرچشمه و مبادی ویژه خود را دارد. اصولی که زمینه تحقق عقیده را فراهم میآورند و از تحقق هر چیزی غیر از آن عقیده خاص، جلوگیری میکنند.
از این جهت اجبار در ایجاد عقیده کارآیی ندارد و با تعبّد به حوزه ظنّ، نمیتوان به عقیدهای رسید و تنها چیزی که به پیدایش عقیده میانجامد، فقط یقینی است که از راه برهان عقلی پدید میآید. بنابراین، رسیدن به یقین در گروِ ترازوی خود، یعنی عقل است. از این جهت ترغیب انسانها برای رسیدن به درجهٴ یقین، در حقیقت تشویق آنان به تعقل است. حضرت رضا(علیه السلام) میفرمایند: و الیقین فوق التقوی بدرجة، ولم یقسم بین الناس شیء أقلُّ من الیقین[۱۱] ؛ مرتبه یقین یک درجه برتر از تقواست و هیچ چیز میان مردم، کمتر از یقین قسمت نشده است.
راز اندک بودن یقین و اهلش آن است که منطق بیشتر مردم احساس است؛ یعنی حوزه فهم آنها در محدوده امور حسی است و روشن است که حس توان دستیابی و درک غیب و امور غیبی را ندارد؛ چنانکه انسانهای حسمدار توان دریافت معرفت غیبی را ندارند. شاید از همین جهت باشد که حضرت رضا(علیه السلام) میفرماید: لم یعط بنوآدم أفضل من الیقین[۱۲] ؛ خداوند چیزی برتر از یقین به فرزندان آدم عطا نکرده است.
پس هر که به مقام یقین رسیده باشد، دلیل روشنی از پروردگار خویش در دست دارد. اهل یقین نعمتی دارند که بزرگتر از آن، نعمت دیگری نیست. چنانکه کسی که از یقین بهرهای ندارد، در گمراهی و هلاکت و شک به سر میبرد. از این جهت تا زمانی که در امر خدای متعالی تفکر نکرده و به یقین نرسد هر چیزی ممکن است او را از یاد خدای متعالی باز دارد. از این رو حضرت رضا(علیه السلام) در پاسخ کشی که دربارهٴ گمراهان فرومایه از ایشان پرسید، چنین فرمود: من کان له شیء یلهیه عن الله[۱۳] ؛ هر که چیزی دارد که او را از یاد خداوند غافل میسازد.
از آنچه گذشت روشن میگردد:
۱ . هدف آفرینش انسان همان تفکر در امر خدای والاست و انسان متفکر کسی است که به هدف خلقت خود دست یافته است؛ امّا کسی که از تفکر دربارهٴ خداوند بزرگ رو گرداند، فقط زندگی دنیوی را میخواهد و نهایت هدف او از علم، همین زندگی دنیایی است. او همان انسان باطل و بیهودهای است که از سرنوشت اصلی خود بریده، از رسیدن به هدف نهایی خود محروم مانده است.
۲ . غایت نهایی تفکر همان علم به خداوند و اسمای حسنای اوست ـ علمی که گمشده مؤمن است ـ و این غایت همان است که انسان آن را میجوید؛ امّا اگر کسی این طریق علمی برای رسیدن به این غایت را نجوید و به این علم (علم به خداوند و اسمای او) رو نیاورد و به آن دست پیدا نکند و به این علم خرسند نباشد، نباید از زمرهٴ مؤمنان باشد.
۳ . عقل یگانه میزان و معیار برای تفکر و علم است؛ عقل موجودی است که جز در برابر حق خضوع نمیکند و جز حق از چیز دیگری فرمان نمیبرد. زیرا تنها چیزی که به عقل اطمینان میدهد، یقین است و ظنّی که مورد رضایت وهم و موضوعاختیار خیال است، اطمینان بخش عقل نیست.
با استفاده از همه این مطالب راز فرمایش حضرت رضا(علیه السلام) آشکار میگردد که به نقل از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید: صدیق کل امرء عقله و عدوّه جهله[۱۴] ؛ دوست هر کسی عقل اوست و دشمنش جهل او.
همچنین راز سخن حضرت رضا(علیه السلام) دربارهٴ این فرمودهٴ خدای متعالی: ﴿وَمَن کَانَ فِی هذِهِ أَعْمَی فَهُوَ فِی الآخِرَةِ أَعْمَی وَأَضَلُّ سَبِیلاً﴾[۱۵] که فرمود: یعنی أعمیٰ عن الحقایق الموجودة[۱۶] ؛ مراد آن است که هر کس به حقایق این جهان نابینا باشد، در آخرت نیز نابینا حاضر میشود.
استدلال از طریق مبادی عقلی در کلام حضرت رضا(علیه السلام)
بدون تردید موجودی که وجودش وابسته به غیر است و در وجود خود استقلالی ندارد، باید به مجودی تکیه زند که وجودش ذاتی و وابسته به غیر نباشد. این اصل در موجود عینی (خارجی) و موجود علمی (ذهنی) رسیان دارد. زیرا وجود علمی به گونهای وجود عینی و خارجی است. زیرا ذهن، خود در عالم خارج تحقق دارد و صورتهای ذهنی نیز به وجود ذهنی، در عالم خارج هستند. از این رو معلومی که در وجود علمی به غیر وابسته است و معلوم بالذات نیست، باید به معلوم مستقل و بالذات مستند گردد. معلوم بالذات چیزی است که عقل چرهای جز تصدیق آن ندارد؛ یعنی بدیهیات و قضایای ضروری اوّلی که در مسائل عقلی از آن به مبدأ تصدیقی یاد میشود، مانند استحاله اجتماع ضدین و نقیضین و ارتفاع دو نقیض. [وجود و عدم که در یک موضوع با یکدیگر جمع نمیشوند و نمیتوان هر دو را از ایک موضوع سلب کرد.] نیز اگر قضیهای صادق باشد، عکس نقیض آن نیز صادق است و امثال این موارد از م بادی عقلی که در حوزه معارف یقینی، کارآمد است.
حضرت رضا(علیه السلام) در سخنان نورانی خود بدین شویه استدلال کردهاند؛ برای مثال، در بحث امتناع رؤیت خدای متعالی میفرماید: شناختی که از طریق دیدن با چشمِ سر به دست میآید، ایمان است یا نیست اگر این شناخت همان ایمان باشد، باید بپذیریم که شناختی که جز از راه دیدن، یعنی نظر و اندیشه پدید میآید، هرگز ایمان نیست. با توجه به دلالت این نوع شناخت (شناخت از راه تفکر و اندیشه) بر مجرد بودن خدای متعالی که دیدگان توان درک او را ندارند. (مانند هر موجود مجرد از ماده که چشم مدی تون دیدن آن را ندارد.) زیرا این شناخت که از طریق فکر و اندیشه به دست آمده و نتیجهاش این است که خداوند با چشم حسی دیدنی نیست، با شناختی که از راه حس پدید میآید و ثمرهاش این است که خداوند با چشم سر دیدنی است، دو امر متضاد هستند و دو ضد هیچ گاه با یکدیگر جمع نمیشوند[۱۷] ؛ به ویژه که در اینجا یکی از دو ضدّ به سان نقضیض است. زیرا یک امر وجودی در مقابل یک امر عدمی وقع میشود؛ به این ترتیب که شناخت حسی گویای آن است که خداوند با دیدگان درک شدنی است، ولی معرفت عقلی گوه بر آن است که خدا را با چشم سر نمیتوان درک کرد.
نمونه دیگری از شیوه استدلال حضرت رضا(علیه السلام) از طریق مبادی عقلی، فرمایش ایشان در خصوص حادث بودن اراده است، نه قدیم بودن آن؛ ألا تعلم أنّ ما لم یزللا یکون مفعولاً و حدیثاً و قدیماً فی حالة واحدة[۱۸] ؛ آیا نمیدانی موجودی ازلی و قدیم، نمیتواند در یک لحظه هم مفعول باشد، هم حادث و قدیم؟ مرادحضرت(علیه السلام) آن است که حدوث و قدم با یکدیگر جمع نمیشوند. زیرا قضیه منفصلهای که میگوید: «وجود حادث است یا قدیم»، قضیهٴ منفصلهٴ حقیقیهای است که از دو طرف نقیض تشکیل شده است.
ـ مثل اینکه میگوییم: «عدد زوج است یا فرد» دو طرف این قضیه زوجیت و فردیت نقیض یکدیگرند و جمعناپذیر.
پس ممتنع است که حدوث و قدم در یک موضوع جمع شوند، چنانکه رفع هر دو نیز از یک موضوع شدنی نیست. زیرا دو نقیض نه با یکدیگر در یک موضوع وحد جمع میشوند، نه رفع/
نمونه دیگر از استدلالهای حضرت رضا(علیه السلام) با شیوه به کارگیری مبادی عقلی، فرمایش ایشان دربارهٴ ارادهٴ خداوند است که عین ذات او نیست. هنگامی که سلیمان مروزی به ایشان عرض کرد: ارادهٴ خداوند عین ذات خداوند نیست، ولی ارادهٴ او چیزی غیر از خداوند هم نیست؛ حضرت رضا(علیه السلام) در پاسخ او فرمود: یا جاهل، إذا قلت لیست هو، فقد جعلتها غیرَهُ، و إذا قلت لیست هی غیره، فقد جعلتها هو[۱۹] ای جاهل، هنگامی که میگویی اراده خداوند عین ذات او نیست، بایستی چیزی غیر از او باشد و هنگامی که میگویی اراده چیزی غیر از ذات خدوند نیست، نتیجه آن میشود که ارادهٴ خداوند عین ذات اوست.
اینجا حضرت رضا(علیه السلام) یادآوری کردهاند که «عینیت» و «غیریت» دو امر نقیض یکدیگرند که رفع هر دو از یک موضوع شدنی نیست. زیرا اگر موجودی عین موجود دیگر نباشد، ناچار باید غیر آن باشد و نیز اگر موجودی غیر موجود دیگر نباشد، ناچار باید عین آن موجود باشد. اگر هر دو طرف (عینیت و غیریت) را با هم سلب کنیم، در حقیقت هر دو طرف نقیض را رفع کردهایم، با اآنکه رفع دو طرف نقیض محال است، همانگونه که جمع آن دو با یکدیگر نیز ممتنع است.
این مطلب را حضرت صادق(علیه السلام) به خوبی بیان کردهاند: اذ لم یکن بین الإثبات و النفی منزلة[۲۰] ؛ هنگامی که بین نفی و اثبات جایگاهی (میانی) نباشد دو امر مثبت و منفی با یکدیگر نقیض میشوند. مثالی دیگر از استدلال حضرت رضا(علیه السلام) با استفاده از مبادی عقلی در ازلی نبودن اراده خداوند است و تأکید بر اینکه ارادهٴ خداوند حادث است؛ فإنّ الشیء إذا لم یکن أزلیّاً کان محدثاً و إذا لم یکن محدثاً کان أزلیاً[۲۱] ؛ اگر موجودی قدیم و ازلی نباشد، قطعاً حادث است و اگر موجودی حادث نباشد، ضرورتاً ازلی و قدیم است. قدیم بود ن و حادث بودن نقیض یکدیگرند که هر دو با هم از یک موضوع رفع نمیشوند، همانگونه که در یک موضوع جمع نمیشوند.
نیز فرمایش حضرت(علیه السلام) دربارهٴ اینکه اراده خداوند چیزی غیر از علم اوست و اراده عین علم نیست. هنگامی که سلیمان میگوید: اراده خدای متعالی عین علم اوست؛ حضرت رضا(علیه السلام) میفرمایند: یا جاهل، فإذا علم الشیء فقد أراده؛ ای جاهل، ابتدا خداوند به چیزی علم دارد و پس از آن وجود آن را اراده میکند سلیمان گفت: آری. سپس حضرت فرمود: فإذا لم یرده لم یعلمه[۲۲] ؛ هنگامی که چیزی را اراده نکرده است، به آن علم هم ندارد. بر پایهٴ فرمایش حضرت رضا(علیه السلام) اگر قضیه اول که در منطق به آن اصل گفته میشود، صادق باشد، باید عکس نقیض آن نیز صادق باشد. چون عکس نقیض لازم اصل قضیه است. از این رو استدلال حضرت(علیه السلام) چنین است: از آنجا که خداوند به اشیا آگاه است، چه آنها را اراده کرده باشد یا نه؛ باید چنین حکم کرد که اراده خداوند عین علم او نیست.
استدلال دیگر حضرت رضا(علیه السلام) با به کارگیری مبادی عقلی در عدم شناخت ذات خداوند و نرسیدن به کنه ذات اوست و اینکه خداوند ماهیتی ندارد؛ کلّ معروف بنفسه مصنوع ؛[۲۳] هر چیزی که ذاتش شناخته شود، در حقیقت ساخته آدمی است. خداوند که ساختهٴ دست کسی نیست، بلکه خ ود سازنده هر چیز است، ذات و ماهیتش شناختپذیر نیست. چون خداوند ماهیت ندارد و تنها وجود محضی است که عقل آدمی کنه آن را درک نمیکند. خداوند را صورتی نیست که حکایتگر او باشد و مثالی ندارد که با او برابری کند. زیرا هیچ چیز مثل و مانند او نیست؛ ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ﴾[۲۴] .
استدلال دیگر حضرت رضا(علیه السلام) در سلب احتیاج خدای متعالی به غیر خ ود است؛ بدین معنا که خداوند به کسی نیازمند نیست و به هیچ کس ت کیه ندارد؛ کلّ قائم فی سواه معلول[۲۵] ؛ هر چیزی که به غیر خود قوام یابد، معلول است.
حضرت(علیه السلام) به اصل علیت اشاره میکند؛ یعنی اگر موجودی وجودش عین ذاتش نباشد و به تعبیر دیگر در موجودیتش مستقل نباشد، باید به واسطهٴ موجودی غیر از خود قوام یابد و به واسطهٴ او محقق و موجود گردد و بر او تکیه داشته باشد و در یک کلام معلول باشد. عکس نقیض این قضیه آن است که هر چه معلول نیست، قوام به غیر ندارد و اعتمادی به غیر نمیکند، بلکه قائم به ذات و مستقل در وجود و بینیاز از غیر است؛ بنابراین روشن میگردد:
۱ . تفکری که انسان را به آن دعوت و تشویق کردهاند، رسیدن به معلومات نظری (اکتسابی) از طریق استدلال به معلومات اوّلی ضروری (بدیهی)، به گونهای که به پیدایش یقین بینجامد.
۲ . اگر در استدلال، به مبادی تصدیقی اعتماد شود که از مقبولات است، یعنی از قضایایی که عدهای از مردم آن را پذیرفتهاند، چنین استدلالی سست و ضعیف است و پذیرفتنی نیست، مگر این گونه از مبادی تصدیقی به نوعی به مبادی ذاتاً یقینی منتهی شود.
۳ . سیره علمی حضرت رضا(علیه السلام) در اراده برهان برای هر اصل کلی در معارف الهی، استناد به مبادی تصدیقی عام و خاص بوده است.
۴ . همانگونه که حضرت رضا(علیه السلام) از مبادی بدیهی تصدیقی در استدلال عقلی استفاده میکردند، به کارگیری این مبادی بدیهی در اسلوب منطقی کلام نیز، در قیاس استثنایی و غیر آن، مورد پسند ایشان(علیه السلام) بوده است و چنین نظمی به طور متداول در کلام حضرت رضا(علیه السلام) مشهود است.
پاورقی: ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* فلسفه الهی از منظر امام رضا علیه السلام، صفحات ۱۹-۳۴
۱ . سورهٴ ذاریات، آیهٴ ۵۶/
۲ . مسند امام رضا(علیه السلام)، ج ۱، ص ۳/
۳ . مسند امام رضا(علیه السلام) ج۱، ص ۷/
۴ . و ۳ همان، ص ۶/
۵ . همان، ص ۶/
۶ . کافی، ج ۱، ص ۳۲، باب صفت علم و فضل آن، ح ۱/
۷ . مسند امام رضا(علیه السلام)، ج ۱، ص ۱۵ و ج ۲، ص ۸ و ۸۶/
۸ . همان، ص ۸/
۹ . مسند امام رضا(علیه السلام)، ج ۱، ص ۳۰۲ و ۳۰۴/
۱۰ . کافی، ج ۱، ص ۲۵، کتاب عقل و جهل، ح ۲۰/
۱۱ . مسند امام رضا(علیه السلام) ج ۱، ص ۲۵۸/
۱۲ . همان، ص ۲۸۴/
۱۳ . مسند امام رضا(علیه السلام)، ج ۱، ص ۲۸۵/
۱۴ . مسنده امام رضا(علیه السلام)، ج ۱، ص ۳/
۱۵ . سورهٴ اسراء، آیهٴ ۷۲/
۱۶ . توحید صدوق، ص ۴۳۸/
۱۷ . مسند امام رضا(علیه السلام)، ج ۱، ص ۱۷ (با توضیحی از مؤلف).
۱۸ . توحید صدوق، ص ۴۵۰/
۱۹ . ت وحید صدوق، ص ۴۵۳/
۲۰ . همان، ص ۲۴۶/
۲۱ . توحید صدوق، ص ۴۴۵/
۲۲ . همان، ص ۴۵۱/
۲۳ . همن، ص ۳۵/
۲۴ . سورهٴ شوریٰ، آیهٴ ۱۱/
۲۵ . توحید صدوق، ص ۳۵/
اساساً قرآن کریم ندا سر میدهد که هدف از وجود انسان عبادت است.[۱] انسان عابد کسی است که به غایت خلقت خود رسیده است و در مقابل، انسان منکر و شریر آن کسی است که همچون سوارکار درماندهای، نه مرکوبی باقی گذاشته، نه مسافتی پیموده است.
عبادت دارای مراتبی است که بالاترین مرتبه آن تفکر در مبدأ حقایق اشیا و علت پدیدآورنده و مدبّر آن هاست. چنان که حضرت رضا(علیه السلام) میفرماید: لیس العبادة کثرة الصلاة و الصوم، إنّما العبادة التفکّر فی أمر الله عزّ وجلّ[۲] ؛ عبادت به فراوانی نماز و روزه نیست، بلکه عبادت تفکر در امر خدای والاست. زیرا تفکر دربارهٴ معبود قهراً عبادت عملی را به همراه میآورد؛ ولی این علم و آن عملی که به دنبال آن می آید، در یک درجه ارزش نیستند. زیرا علم اصل است و عمل فرع آن؛ علم درخت طوبی است و عبادت بدنی، میوهٴ آن. چنان که حضرت رضا(علیه السلام) میفرماید: إنما العلم حیاة القلوب من الجهل و ضیاء الأبصار من الظلمة و قوة الأبدان من الضعف. یبلغ بالعبد منازل الأخیار و مجالس الأبرار و الدرجات العُلی فی الدّنیا و الآخرة. الذّکر فیه یعدل بالصیام و مدارسته بالقیام، به یطاع الرّب و یُعبد و به توصل الأرحام و یعرف الحلال من الحرام، العلم أمام العمل و العمل تابعه یلهم به السّعداء و یحرمه الأشقیاء، فطوبی لمن لم یحرمه الله منه حظّه[۳] ؛ علم قلبها را از جهل بیرون میسازد و به آنها حیات میبخشد و دیدگان را از تاریکی بیرون میآورد و به آنها نور میدمد. علم، بدنها را از ضعف و ناتوانی میرهاند و به آن نیرو میبخشد. علم، بنده را به جایگاه شایستگان و مجالس نیکان و درجات عالی دنیا و آخرت میرساند. مذاکره علمی، معادل روزهداری است و تدریس علم، همسان نماز است. به واسطه علم، پروردگار اطاعت و عبادت میشود و به واسطه علم صله رحم محقق، و حلال و حرام شناخته میشود. علم، پیشگام عمل است و عمل پیرو آن، سعادتمندان از علم بهره میگیرند و شقاوتمندان از آن محرومند، خوشا به حال کسی که خداوند بهره علم را بر او حرام نکرده است. این امور در بیان محاسن علم، بدان دلیل است که اصل وجود هر انسانی خرد اوست و علم سبب میشود انسان خردمندتر شود. بنابراین اصل انسان همن علم است، اصلی که انسان باید به آن برسد.حنانه: حضرت رضا(علیه السلام) میفرماید: ضالّة المؤمن[۴] ؛ علم گمشدهٴ مؤمن است که در باغ ولایت پنهان گشته است. از این رو مؤمن باید در آن باغ رود تا گمشدهاش را بیابد. چنان که حضرت رضا(علیه السلام) میفرماید: رحم الله امرء أحییٰ أمرنا؛ خداوند رحمت کند کسی را که امر ما را زنده کند. به ایشان عرض شد: چگونه امر شما را زنده میکند؟ حضرت رضا(علیه السلام) در پاسخ فرمود: یتعلّم علومنا و یعلّمها الناس، فإنّ الناس لو علموا محاسن کلامنا لاتّبعونا[۵] ؛ کسی که علوم ما را فراگیرد و آن را به مردم بیاموزد، امر ما را زنده کرده است، چون اگر مردم از سخنان زیبای ما آگاه گردند، قطعاً از ما پیروی خواهند کرد.
مراد از علم در این حدیث، علم به خداوند و اسمای حسنای او و علم به ملائکه و کتابهای الهی و رسولان اوست و نیز آگهی از «اول» و «آخر» و «ظاهر» و «باطن» بودن خداست، همچنین علم به صاحب حکم بودن خدا و این که مسیر و بازگشت انسانها به سوی اوست. بنابراین هر دانشی جز این معلومات در حقیقت زائد است و علم شمرده نمیشود. زیرا علم سه قسم است؛ آیة محکمة أو فریضة عادلة أو سنّة قائمة[۶] ؛ علم خداشناسی؛ تزکیه و تهذیب اخلاق، احکام شرع/ مراد از زنده کردن امر ائمّه اطهار(علیهم السلام) این است: اصولی را که از ایشان به ما رسیده است، بشناسیم و بفهمیم[۷] و فروع و نتایج آن اصول را بدون افزایش و کاهش ، دریابیم. پس زنده کردن امر ائمّه اطهار(علیهم السلام) به این معنا نیست که سخنان ا یشان را روایت و الفاظ آن را از جایی به جای دیگر منتقل کنیم. چنانکه حضرت رضا(علیه السلام) میفرماید: کونوا دراةً و لا تکونوا رُواة حدیث تعرفون فقهه خیرٌ من ألفٍ ترونه[۸] ؛ بر آن باشید که احادیث را دقیقاً درک کنید، نه فقط آنها را روایت کنید. فهم و درک یک حدیث بسیار بهتر از روایت کردن هزار حدیث است. تفکر در امر خدای متعالی که حضرت رضا(علیه السلام) آن را اصل عبادت و مغز آن خواند، در صورتی محقق میشود که آیات انفسی خداوند و نیز دیگر آیات او شناخته شود تا از این طریق امر الهی نیز روشن شود. شمار اندکی از اولیا، خدای والا را به واسطه خود او میشناسند، از این جهت برای شناخت او نیازی به آیات انفسی ندارند و غیر او را نیز به واسطه او میشناسند. شناخت آنان نسبت به خداوند چنین نیست که او را به واسطه چیز دیگری غیر از او بشناسند. زیرا برای غیر او درخششی که خداوند فاقد آن باشد، وجود ندارد، به گونهای که در پرتو آن درخشش خداوند ظهور یابد.
مهم آن است که مسیر شناخت نفس بهترین راه برای رسیدن به پروردگار است.
چنانکه حضرت رضا(علیه السلام) میفرماید: من حاسب نفسه ربح و من غفل عنها خسر … أفضل العقل معرفة الإنسان نفسه[۹] ؛ کسی که نفس خود را حسابرسی کند، سود برد و کسی که از آن غافل گردد، آسیب میبیند … عقل برتر آن است که انسان نفس خود را بشناسد. چون شناخت نفس، از جهت ذات و صفات و افعال، به سان نردبانی راه گشا برای شناخت پروردگار است. پس تفکر در امر خداوند از طریق شناخت آیات انفسی، از تفکر در امر او از طریق شناخت امور دیگر بهتر است.
چنانکه تعبّد به شناخت نفس از تعبدش نسبت به امور دیگر بهتر است.
تنها معیار در شناخت امور همان علم اوّلی ضروری یا علم بدیهی است و آنچه به این علم منتهی شود. این علم بدیهی تنها از طریق عقل شناسایی میشود و حس و تجربه یا نقل و روایت در شناخت آن نقش ندارد. بنابراین معرفت حقیقی در گروِ عقل خالصی است که از آشوب جدال و دسیسه خیال پیراسته است. در این خصوص ابن السکیت از حضرت رضا(علیه السلام) پرسد: امروز حجّت خداوند بر خلق چیست؟ حضرت(علیه السلام) فرمود: العقل؛ یعرف به الصادق علی الله فیصدقه و الکاذب علی الله فیکذّبه؛ عقل است که با آن انسان راستگو شناسایی شده، راستی او گواهی میشود و نیز دروغگو شناخته شده، دروغ او گواهی میشود. ابنالسکیت میگوید: به خدا سوگند که این پاسخ تمام است[۱۰] زیرا تنها در سایه شناخت خداوند و اسمای حسنای او همچون ربوبیت و هدایت و … میتوان پیامبر صادق را از مدّعی دروغین پیامبری تمیز داد؛ امّا شناخت خداوند تنها به برکت عقل خالص و پاک و برهان محض است. چون حس، توانایی شناخت خداوند را ندارد. زیرا او موجودی است که دیدگان توان درک او را ندارند، با اینکه او همه دیدگان را میبیند و خداوند لطیف و خبیر است.
تفکّر گاهی همراه با ظنّ و وهم است و گاهی به قلّه یقین میرسد، ولی در معارف الهی ظنّ پذیرفته نیست. چون به حقیقت نمیرساند. زیرا گمان همراه با نادانی است و جهل مانع پیدایش یقین است و در عقاید فقط یقین معتبر است. چون هر عقیدهای سرچشمه و مبادی ویژه خود را دارد. اصولی که زمینه تحقق عقیده را فراهم میآورند و از تحقق هر چیزی غیر از آن عقیده خاص، جلوگیری میکنند.
از این جهت اجبار در ایجاد عقیده کارآیی ندارد و با تعبّد به حوزه ظنّ، نمیتوان به عقیدهای رسید و تنها چیزی که به پیدایش عقیده میانجامد، فقط یقینی است که از راه برهان عقلی پدید میآید. بنابراین، رسیدن به یقین در گروِ ترازوی خود، یعنی عقل است. از این جهت ترغیب انسانها برای رسیدن به درجهٴ یقین، در حقیقت تشویق آنان به تعقل است. حضرت رضا(علیه السلام) میفرمایند: و الیقین فوق التقوی بدرجة، ولم یقسم بین الناس شیء أقلُّ من الیقین[۱۱] ؛ مرتبه یقین یک درجه برتر از تقواست و هیچ چیز میان مردم، کمتر از یقین قسمت نشده است.
راز اندک بودن یقین و اهلش آن است که منطق بیشتر مردم احساس است؛ یعنی حوزه فهم آنها در محدوده امور حسی است و روشن است که حس توان دستیابی و درک غیب و امور غیبی را ندارد؛ چنانکه انسانهای حسمدار توان دریافت معرفت غیبی را ندارند. شاید از همین جهت باشد که حضرت رضا(علیه السلام) میفرماید: لم یعط بنوآدم أفضل من الیقین[۱۲] ؛ خداوند چیزی برتر از یقین به فرزندان آدم عطا نکرده است.
پس هر که به مقام یقین رسیده باشد، دلیل روشنی از پروردگار خویش در دست دارد. اهل یقین نعمتی دارند که بزرگتر از آن، نعمت دیگری نیست. چنانکه کسی که از یقین بهرهای ندارد، در گمراهی و هلاکت و شک به سر میبرد. از این جهت تا زمانی که در امر خدای متعالی تفکر نکرده و به یقین نرسد هر چیزی ممکن است او را از یاد خدای متعالی باز دارد. از این رو حضرت رضا(علیه السلام) در پاسخ کشی که دربارهٴ گمراهان فرومایه از ایشان پرسید، چنین فرمود: من کان له شیء یلهیه عن الله[۱۳] ؛ هر که چیزی دارد که او را از یاد خداوند غافل میسازد.
از آنچه گذشت روشن میگردد:
۱ . هدف آفرینش انسان همان تفکر در امر خدای والاست و انسان متفکر کسی است که به هدف خلقت خود دست یافته است؛ امّا کسی که از تفکر دربارهٴ خداوند بزرگ رو گرداند، فقط زندگی دنیوی را میخواهد و نهایت هدف او از علم، همین زندگی دنیایی است. او همان انسان باطل و بیهودهای است که از سرنوشت اصلی خود بریده، از رسیدن به هدف نهایی خود محروم مانده است.
۲ . غایت نهایی تفکر همان علم به خداوند و اسمای حسنای اوست ـ علمی که گمشده مؤمن است ـ و این غایت همان است که انسان آن را میجوید؛ امّا اگر کسی این طریق علمی برای رسیدن به این غایت را نجوید و به این علم (علم به خداوند و اسمای او) رو نیاورد و به آن دست پیدا نکند و به این علم خرسند نباشد، نباید از زمرهٴ مؤمنان باشد.
۳ . عقل یگانه میزان و معیار برای تفکر و علم است؛ عقل موجودی است که جز در برابر حق خضوع نمیکند و جز حق از چیز دیگری فرمان نمیبرد. زیرا تنها چیزی که به عقل اطمینان میدهد، یقین است و ظنّی که مورد رضایت وهم و موضوعاختیار خیال است، اطمینان بخش عقل نیست.
با استفاده از همه این مطالب راز فرمایش حضرت رضا(علیه السلام) آشکار میگردد که به نقل از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید: صدیق کل امرء عقله و عدوّه جهله[۱۴] ؛ دوست هر کسی عقل اوست و دشمنش جهل او.
همچنین راز سخن حضرت رضا(علیه السلام) دربارهٴ این فرمودهٴ خدای متعالی: ﴿وَمَن کَانَ فِی هذِهِ أَعْمَی فَهُوَ فِی الآخِرَةِ أَعْمَی وَأَضَلُّ سَبِیلاً﴾[۱۵] که فرمود: یعنی أعمیٰ عن الحقایق الموجودة[۱۶] ؛ مراد آن است که هر کس به حقایق این جهان نابینا باشد، در آخرت نیز نابینا حاضر میشود.
استدلال از طریق مبادی عقلی در کلام حضرت رضا(علیه السلام)
بدون تردید موجودی که وجودش وابسته به غیر است و در وجود خود استقلالی ندارد، باید به مجودی تکیه زند که وجودش ذاتی و وابسته به غیر نباشد. این اصل در موجود عینی (خارجی) و موجود علمی (ذهنی) رسیان دارد. زیرا وجود علمی به گونهای وجود عینی و خارجی است. زیرا ذهن، خود در عالم خارج تحقق دارد و صورتهای ذهنی نیز به وجود ذهنی، در عالم خارج هستند. از این رو معلومی که در وجود علمی به غیر وابسته است و معلوم بالذات نیست، باید به معلوم مستقل و بالذات مستند گردد. معلوم بالذات چیزی است که عقل چرهای جز تصدیق آن ندارد؛ یعنی بدیهیات و قضایای ضروری اوّلی که در مسائل عقلی از آن به مبدأ تصدیقی یاد میشود، مانند استحاله اجتماع ضدین و نقیضین و ارتفاع دو نقیض. [وجود و عدم که در یک موضوع با یکدیگر جمع نمیشوند و نمیتوان هر دو را از ایک موضوع سلب کرد.] نیز اگر قضیهای صادق باشد، عکس نقیض آن نیز صادق است و امثال این موارد از م بادی عقلی که در حوزه معارف یقینی، کارآمد است.
حضرت رضا(علیه السلام) در سخنان نورانی خود بدین شویه استدلال کردهاند؛ برای مثال، در بحث امتناع رؤیت خدای متعالی میفرماید: شناختی که از طریق دیدن با چشمِ سر به دست میآید، ایمان است یا نیست اگر این شناخت همان ایمان باشد، باید بپذیریم که شناختی که جز از راه دیدن، یعنی نظر و اندیشه پدید میآید، هرگز ایمان نیست. با توجه به دلالت این نوع شناخت (شناخت از راه تفکر و اندیشه) بر مجرد بودن خدای متعالی که دیدگان توان درک او را ندارند. (مانند هر موجود مجرد از ماده که چشم مدی تون دیدن آن را ندارد.) زیرا این شناخت که از طریق فکر و اندیشه به دست آمده و نتیجهاش این است که خداوند با چشم حسی دیدنی نیست، با شناختی که از راه حس پدید میآید و ثمرهاش این است که خداوند با چشم سر دیدنی است، دو امر متضاد هستند و دو ضد هیچ گاه با یکدیگر جمع نمیشوند[۱۷] ؛ به ویژه که در اینجا یکی از دو ضدّ به سان نقضیض است. زیرا یک امر وجودی در مقابل یک امر عدمی وقع میشود؛ به این ترتیب که شناخت حسی گویای آن است که خداوند با دیدگان درک شدنی است، ولی معرفت عقلی گوه بر آن است که خدا را با چشم سر نمیتوان درک کرد.
نمونه دیگری از شیوه استدلال حضرت رضا(علیه السلام) از طریق مبادی عقلی، فرمایش ایشان در خصوص حادث بودن اراده است، نه قدیم بودن آن؛ ألا تعلم أنّ ما لم یزللا یکون مفعولاً و حدیثاً و قدیماً فی حالة واحدة[۱۸] ؛ آیا نمیدانی موجودی ازلی و قدیم، نمیتواند در یک لحظه هم مفعول باشد، هم حادث و قدیم؟ مرادحضرت(علیه السلام) آن است که حدوث و قدم با یکدیگر جمع نمیشوند. زیرا قضیه منفصلهای که میگوید: «وجود حادث است یا قدیم»، قضیهٴ منفصلهٴ حقیقیهای است که از دو طرف نقیض تشکیل شده است.
ـ مثل اینکه میگوییم: «عدد زوج است یا فرد» دو طرف این قضیه زوجیت و فردیت نقیض یکدیگرند و جمعناپذیر.
پس ممتنع است که حدوث و قدم در یک موضوع جمع شوند، چنانکه رفع هر دو نیز از یک موضوع شدنی نیست. زیرا دو نقیض نه با یکدیگر در یک موضوع وحد جمع میشوند، نه رفع/
نمونه دیگر از استدلالهای حضرت رضا(علیه السلام) با شیوه به کارگیری مبادی عقلی، فرمایش ایشان دربارهٴ ارادهٴ خداوند است که عین ذات او نیست. هنگامی که سلیمان مروزی به ایشان عرض کرد: ارادهٴ خداوند عین ذات خداوند نیست، ولی ارادهٴ او چیزی غیر از خداوند هم نیست؛ حضرت رضا(علیه السلام) در پاسخ او فرمود: یا جاهل، إذا قلت لیست هو، فقد جعلتها غیرَهُ، و إذا قلت لیست هی غیره، فقد جعلتها هو[۱۹] ای جاهل، هنگامی که میگویی اراده خداوند عین ذات او نیست، بایستی چیزی غیر از او باشد و هنگامی که میگویی اراده چیزی غیر از ذات خدوند نیست، نتیجه آن میشود که ارادهٴ خداوند عین ذات اوست.
اینجا حضرت رضا(علیه السلام) یادآوری کردهاند که «عینیت» و «غیریت» دو امر نقیض یکدیگرند که رفع هر دو از یک موضوع شدنی نیست. زیرا اگر موجودی عین موجود دیگر نباشد، ناچار باید غیر آن باشد و نیز اگر موجودی غیر موجود دیگر نباشد، ناچار باید عین آن موجود باشد. اگر هر دو طرف (عینیت و غیریت) را با هم سلب کنیم، در حقیقت هر دو طرف نقیض را رفع کردهایم، با اآنکه رفع دو طرف نقیض محال است، همانگونه که جمع آن دو با یکدیگر نیز ممتنع است.
این مطلب را حضرت صادق(علیه السلام) به خوبی بیان کردهاند: اذ لم یکن بین الإثبات و النفی منزلة[۲۰] ؛ هنگامی که بین نفی و اثبات جایگاهی (میانی) نباشد دو امر مثبت و منفی با یکدیگر نقیض میشوند. مثالی دیگر از استدلال حضرت رضا(علیه السلام) با استفاده از مبادی عقلی در ازلی نبودن اراده خداوند است و تأکید بر اینکه ارادهٴ خداوند حادث است؛ فإنّ الشیء إذا لم یکن أزلیّاً کان محدثاً و إذا لم یکن محدثاً کان أزلیاً[۲۱] ؛ اگر موجودی قدیم و ازلی نباشد، قطعاً حادث است و اگر موجودی حادث نباشد، ضرورتاً ازلی و قدیم است. قدیم بود ن و حادث بودن نقیض یکدیگرند که هر دو با هم از یک موضوع رفع نمیشوند، همانگونه که در یک موضوع جمع نمیشوند.
نیز فرمایش حضرت(علیه السلام) دربارهٴ اینکه اراده خداوند چیزی غیر از علم اوست و اراده عین علم نیست. هنگامی که سلیمان میگوید: اراده خدای متعالی عین علم اوست؛ حضرت رضا(علیه السلام) میفرمایند: یا جاهل، فإذا علم الشیء فقد أراده؛ ای جاهل، ابتدا خداوند به چیزی علم دارد و پس از آن وجود آن را اراده میکند سلیمان گفت: آری. سپس حضرت فرمود: فإذا لم یرده لم یعلمه[۲۲] ؛ هنگامی که چیزی را اراده نکرده است، به آن علم هم ندارد. بر پایهٴ فرمایش حضرت رضا(علیه السلام) اگر قضیه اول که در منطق به آن اصل گفته میشود، صادق باشد، باید عکس نقیض آن نیز صادق باشد. چون عکس نقیض لازم اصل قضیه است. از این رو استدلال حضرت(علیه السلام) چنین است: از آنجا که خداوند به اشیا آگاه است، چه آنها را اراده کرده باشد یا نه؛ باید چنین حکم کرد که اراده خداوند عین علم او نیست.
استدلال دیگر حضرت رضا(علیه السلام) با به کارگیری مبادی عقلی در عدم شناخت ذات خداوند و نرسیدن به کنه ذات اوست و اینکه خداوند ماهیتی ندارد؛ کلّ معروف بنفسه مصنوع ؛[۲۳] هر چیزی که ذاتش شناخته شود، در حقیقت ساخته آدمی است. خداوند که ساختهٴ دست کسی نیست، بلکه خ ود سازنده هر چیز است، ذات و ماهیتش شناختپذیر نیست. چون خداوند ماهیت ندارد و تنها وجود محضی است که عقل آدمی کنه آن را درک نمیکند. خداوند را صورتی نیست که حکایتگر او باشد و مثالی ندارد که با او برابری کند. زیرا هیچ چیز مثل و مانند او نیست؛ ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ﴾[۲۴] .
استدلال دیگر حضرت رضا(علیه السلام) در سلب احتیاج خدای متعالی به غیر خ ود است؛ بدین معنا که خداوند به کسی نیازمند نیست و به هیچ کس ت کیه ندارد؛ کلّ قائم فی سواه معلول[۲۵] ؛ هر چیزی که به غیر خود قوام یابد، معلول است.
حضرت(علیه السلام) به اصل علیت اشاره میکند؛ یعنی اگر موجودی وجودش عین ذاتش نباشد و به تعبیر دیگر در موجودیتش مستقل نباشد، باید به واسطهٴ موجودی غیر از خود قوام یابد و به واسطهٴ او محقق و موجود گردد و بر او تکیه داشته باشد و در یک کلام معلول باشد. عکس نقیض این قضیه آن است که هر چه معلول نیست، قوام به غیر ندارد و اعتمادی به غیر نمیکند، بلکه قائم به ذات و مستقل در وجود و بینیاز از غیر است؛ بنابراین روشن میگردد:
۱ . تفکری که انسان را به آن دعوت و تشویق کردهاند، رسیدن به معلومات نظری (اکتسابی) از طریق استدلال به معلومات اوّلی ضروری (بدیهی)، به گونهای که به پیدایش یقین بینجامد.
۲ . اگر در استدلال، به مبادی تصدیقی اعتماد شود که از مقبولات است، یعنی از قضایایی که عدهای از مردم آن را پذیرفتهاند، چنین استدلالی سست و ضعیف است و پذیرفتنی نیست، مگر این گونه از مبادی تصدیقی به نوعی به مبادی ذاتاً یقینی منتهی شود.
۳ . سیره علمی حضرت رضا(علیه السلام) در اراده برهان برای هر اصل کلی در معارف الهی، استناد به مبادی تصدیقی عام و خاص بوده است.
۴ . همانگونه که حضرت رضا(علیه السلام) از مبادی بدیهی تصدیقی در استدلال عقلی استفاده میکردند، به کارگیری این مبادی بدیهی در اسلوب منطقی کلام نیز، در قیاس استثنایی و غیر آن، مورد پسند ایشان(علیه السلام) بوده است و چنین نظمی به طور متداول در کلام حضرت رضا(علیه السلام) مشهود است.
پاورقی: ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* فلسفه الهی از منظر امام رضا علیه السلام، صفحات ۱۹-۳۴
۱ . سورهٴ ذاریات، آیهٴ ۵۶/
۲ . مسند امام رضا(علیه السلام)، ج ۱، ص ۳/
۳ . مسند امام رضا(علیه السلام) ج۱، ص ۷/
۴ . و ۳ همان، ص ۶/
۵ . همان، ص ۶/
۶ . کافی، ج ۱، ص ۳۲، باب صفت علم و فضل آن، ح ۱/
۷ . مسند امام رضا(علیه السلام)، ج ۱، ص ۱۵ و ج ۲، ص ۸ و ۸۶/
۸ . همان، ص ۸/
۹ . مسند امام رضا(علیه السلام)، ج ۱، ص ۳۰۲ و ۳۰۴/
۱۰ . کافی، ج ۱، ص ۲۵، کتاب عقل و جهل، ح ۲۰/
۱۱ . مسند امام رضا(علیه السلام) ج ۱، ص ۲۵۸/
۱۲ . همان، ص ۲۸۴/
۱۳ . مسند امام رضا(علیه السلام)، ج ۱، ص ۲۸۵/
۱۴ . مسنده امام رضا(علیه السلام)، ج ۱، ص ۳/
۱۵ . سورهٴ اسراء، آیهٴ ۷۲/
۱۶ . توحید صدوق، ص ۴۳۸/
۱۷ . مسند امام رضا(علیه السلام)، ج ۱، ص ۱۷ (با توضیحی از مؤلف).
۱۸ . توحید صدوق، ص ۴۵۰/
۱۹ . ت وحید صدوق، ص ۴۵۳/
۲۰ . همان، ص ۲۴۶/
۲۱ . توحید صدوق، ص ۴۴۵/
۲۲ . همان، ص ۴۵۱/
۲۳ . همن، ص ۳۵/
۲۴ . سورهٴ شوریٰ، آیهٴ ۱۱/
۲۵ . توحید صدوق، ص ۳۵/