حاکمان زن شیعه مذهب در تاریخ ایران (سیده خاتون، ترکان خاتون، جانبیگم خاتون)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
زنان مسلمان و شیعه مذهب تاریخ ایران با الهام از آموزههای مذهبی و فرهنگی خود، همواره در عرصه سیاست و حکومت تأثیرگذار بودهاند. نقش سیاسی این بانوان در زنانی همچون سیده خاتون همسر فخرالدوله دیلمی، ترکان خاتون همسر ملکشاه سلجوقی و جان بیگم خاتون همسر جهانشاه قراقویونلو بسیار شاخص است، تا آنجا که میتوان ایشان را از زنان حکومتگر و سیاستگذار تاریخ دوره اسلامی ایران نامید. سیده خاتون در قوام و اداره حکومت شیعی آلبویه نقش کلیدی داشت. ترکان خاتون با پیوستن به شیعیان مخالف نظامالملک، پای شیعیان را به دربار سلجوقی باز کرد. و جان بیگم خاتون در زمان حکومت همسرش و حتی پس از مرگ او، در امور سیاسی نقشی تعیینکننده داشت. این بانوان قدرتمند علاوه بر تأثیر سیاسی، خدمات فرهنگی بسیاری نیز انجام دادند.متن
مقدّمه
در تاریخ سیاسی و فرهنگی ایران زمین، به شرح حال زنانی برمیخوریم که نقش مؤثری در حکومت همسران و فرزندانشان داشتهاند. مقاله حاضر به اقدامات سیاسی و خدمات فرهنگی سه تن از آنان، سیده خاتون همسر فخرالدوله دیلمی از آلبویه، ترکان خاتون همسر ملکشاه سلجوقی و جان بیگم خاتون همسر جهانشاه قراقویونلو پرداخته است. علت انتخاب آنان تأثیر مستقیم و غیرمستقیم اقداماتشان در سرنوشت سیاسی شیعیان است.
سیده خاتون از زنان قدرتمندی بود که با تدابیر و رفتار سیاسی، نقش مؤثری در حکومت همسرش فخرالدوله به عنوان مشاور سیاسی، و در زمان فرزندش، مجدالدوله، به عنوان مدیر و سیاستمدار قلمرو حکومت برای سالیان دراز اداره داشت و آن را از دستبرد و تهاجم غزنویان به دور داشت و چون در برابر دعوت خداوند سر تسلیم فرود آورد، مجدالدوله نیز نماند.
ترکان خاتون همسر ملکشاه سلجوقی، از زنان مقتدر سیاسی ایران به شمار میرود. در اینباره که او شیعه مذهب بوده باشد، شواهدی در دست نیست. علت بحث درباره او اقدامش علیه نظامالملک ـ مرد سیاستمدار و قدرتمند و اندیشمند ایرانی ـ و دخالت در سیاست داخلی دوره ملکشاه است. او با پیوستن به شیعیان مخالف نظامالملک، هرچند به مقاصد سیاسی خود دست یافت، ولی پای شیعیان نیز در این زمینه به دربار سلجوقیان باز شد. ترکان خاتون پس از ملکشاه در زندگی سیاسی سلجوقیان و حتی خلافت عبّاسی دخالت داشت، به گونهای که خلافت و حکومت سلجوقی را با خلیفه المقتدی معامله سیاسی کرد.
جان بیگم خاتون نیز با داشتن روحیه اقتدار سیاسی در دوران حکومت همسرش، جهانشاه قراقویونلو، با ایفای نقش واسطه و میانجی سعی کرد اختلافات داخلی حکومت جهانشاه را با درایت به مصالحه بکشاند و پس ازجهانشاه نیز خود را در امور سیاسی دخیل میدانست.
سیده خاتون و جان بیگم خاتون هر دو شیعه مذهب بودند. به همین دلیل، علاوه بر امور سیاسی، در امور فرهنگی نیز فعالیتهایی داشتند و نامی خوش از خود در تاریخ ایران برجای گذاشتند.
سیده خاتون؛ اولین زن حکومتگر شیعی مذهب در تاریخ ایران
سیده خاتون متعلّق به خاندان «باوندی» طبرستان بود. قدمت خاندان «باوندی» و حضور آنان در طبرستان به اواخر دوره ساسانیان میرسد. سرآغاز قدرت سیاسی آنان در طبرستان را میتوان به زمان اسپهبد قارن باوندی (قرن سوم ه) مربوط دانست. از این زمان، آنان را «ملک الجبال» لقب دادند. شیرین دختر رستم بن شروین بن رستم بن... قارن بود. «نام او شیرین بود بنت سپهبد [رستم بن [شروین و نیاکان سیده همه پادشاهان طبرستان و دیلم بودند». (مجمل التواریخ و القصص، 1318، ص 395)
«آلبویه» یکی از مهمترین حکومتهای ایرانی در سدههای دوره نخستین اسلامی محسوب میشود. آنان اولین حکومت ایرانی و شیعه بودند که توانستند در جهت استقلال و بازگشت به هویّت ایرانی، بر خلافت عبّاسی دست یابند. حکومت آلبویه در سه شاخه جبال و فارس و بغداد فعّال بود. بخش جبال، که شامل ری، همدان، اصفهان و توابع آنها میشد، مستقل عمل میکرد و امرای برجسته این شاخه رکنالدوله، فخرالدوله و مجدالدوله بودند. فخرالدوله در ارتباط با خاندان «باوندی»، با شیرین ازدواج کرد و او سیده خاتون لقب گرفت.
جنبههای مثبت شخصیتی سیده خاتون در ابعاد فرهنگی، مذهبی، سیاسی و مدیریتی مورد توجه مورّخان قرار گرفته است. عنصر المعالی درباره سیده خاتون مینویسد: «زنی ملکزاده و عفیفه و زاهد بود.» (عنصرالمعالی، 1347، ص 104)
آنچه سیده خاتون را بیش از هر چیز دیگری مورد توجه مورّخان قرار داده، نقش سیاسی او در دوره حکومت همسرش فخرالدوله و فرزندش مجدالدوله است. فخرالدوله در طول دوران اولیه حکومتش، بر اندیشه سیاسی و مدیریت صاحب بن عبّاد، وزیر مشهور شیعی مذهب، متّکی بود و پس از مرگ صاحب (385 ه)، سیده خاتون سمت مشاورت او را بر عهده گرفت. هرچند امور دربار و دیوان به دو تن ار کارگزاران سپرده شد، ولی سیده خاتون بر آنان نظارت مستقیم داشت و در واقع، فخرالدوله این بار در امور سیاسی و مدیریتی به سیده خاتون تکیه کرد. نظارت سیده خاتون به امور سیاسی محدود نمیشد. او بر امور مالی نیز نظارت کامل داشت و کلید خزاین فخرالدوله تا هنگام مرگ در اختیار سیده خاتون بود. (ابن اثیر، 1399 ق، ج 9، ص 132) به گواهی تاریخ، او بهتر از فخرالدوله مملکت را اداره میکرد و در حفظ و توسعه آن موفق بود.
پس از مرگ فخرالدوله (387 ه)، سیده خاتون فرزندش ابوطالب رستم مجدالدوله را جانشین پدر کرد. پسر دیگرش، ابوطاهر شاه خسرو، ملقّب به شمسالدوله، را نیز به حکومت همدان فرستاد و حکومت اصفهان را به پسر دیگرش ابوشجاع بویه عینالدوله، که هفت ساله بود، سپرد. به همین علت، سیده خاتون از آن پس «امّالملوک» لقب گرفت.
سیده خاتون با توجه به سن کم فرزندش، مجدالدوله و با برخورداری از حمایت برادرش، اسپهبد طبرستان، امور حکومت ری، یعنی حکومت شاخه جبال آلبویه را در دست گرفت. سیده خاتون بر تمام امور حکومتی مسلّط بود. فرامین حکومتی با صلاحدید او صادر میشد. ابن اثیر مینویسد: «مادر مجدالدوله همچنان فرمان میراند و نامه شهریاران بدو میخواندند و او بدیشان پاسخ میفرستاد.» (ابن اثیر، 1399 ق، ج 9، ص 207)
سیده خاتون با اقتدار تمام و با کسب حمایت از مقتدران محلّی، که با آنان رابطه خویشاوندی نیز داشت، توانست شورشهای فرماندهان سپاه و توطئه کارگزاران دیوانی و درباری را فرونشاند. به قول عتبی، او «کافله ملک بود.» (جرفادقانی، 1345، ص 358)
نقش فعّال او در مسائل سیاسی و نظامی دوره مجدالدوله تا آنجا پیش رفت که وقتی پسرش، مجدالدوله، به کوشش وزیرش سعی در کوتاه کردن دست سیده خاتون از امور حکومتی داشت و برای این منظور حمایت بعضی از سرداران سپاه را نیز کسب کرده بود، سیده خاتون این شورش را با عزل و دستگیری مجدالدوله به سود خود خاتمه داد و پسر دیگرش، شمسالدوله را به امیری برگزید. به گفته عتبی، مادر مجدالدوله معتضد به کثرت اقارب و شوکت عشایر [بود] و از سر تحکّم و تغلّب در حل و عقد و امر و نهی ملک با لشکر دیلم سخن میراند و میان او و مادر بدین سبب وحشت افتاد». (جرفادقانی، 1345، ص 358) هرچند سیده خاتون بلافاصله پس از مدتی کوتاه ـ چون شمس الدوله را نسبت به مجدالدوله سرکشتر یافت ـ مجددا حکومت را به مجدالدوله باز گرداند، اما مسلّما این نوع تغییرات سیاسی، آن هم با سرعتی اینچنین، نیاز به اقتدار سیاسی و حمایت نظامی و درایت و کیاست فوق العاده داشت که سیده خاتونآن را دارا بود.
گردش امور درباری و دیوانی به دست یک زن در ایران دوره اسلامی تا زمان سیده خاتون سابقه نداشت و او یک زن شیعی مذهب بود که با تدبیر سیاسی، قلمرو وسیعی از ایران را تحت سلطه گرفته بود و بر آن حکومت میکرد. مهمترین نقش سیده خاتون در حکومت شاخه جبال آلبویه، حفظ قلمروش از تهدید و حملات نظامی قدرتمندترین امیر منطقه در آن زمان، سلطان محمود غزنوی، بود. سلطان محمود غزنوی، که همزمان با حکومت مجدالدوله و مادرش، فتوحات بسیاری در خراسان و هند و غزنه داشت، در ادامه توسعهطلبیهای خود به جانب ری کشیده شد و از سیده خاتون خواست تا نسبت به او اعلام اطاعت نماید و در صورت استنکاف، او را تهدید به لشکرکشی به ری نمود. پاسخ سیده خاتون حکایت از تدبیر سیاسی او داشت و همین جواب مانع پیشروی سلطان محمود در آن زمان به ری گردید.
عنصرالمعالی مینویسد: سیده خاتون جواب داده بود: «تا شوی من زنده بود مرا اندیشه آن بود که تو را مگر این راه بود و قصد ری کنی. چون وی فرمان یافت و شغل به من افتاد، مرا این اندیشه از دل برخاست، گفتم: محمود پادشاهی عاقل است، داند که چون او پادشاهی را به جنگ زنی نباید آمدن. اکنون اگر بیایی خدای آگاه است که من نخواهم گریخت و جنگ را ایستادهام، از آنچه در دو بیرون نباشد: از دو لشکر یکی شکسته شود؛ اگر من تو را بشکنم، به همه عالم نویسم که سلطان محمود را بشکستم که صد پادشاه را شکسته بود، مرا هم فتحنامه بود و رسد و هم شعر فتح [و اگر تو مرا بشکنی چه توانی نوشت؟ گویی زنی را بشکستم؟ تو را نه فتحنامه رسد و نه شعر فتح] که شکستن زنی بس فخر نباشد؛ گویند که سلطان محمود زنی را بشکست». (عنصرالمعالی، 1347، ص 105)
محمود با پاسخ مدبّرانه سیده خاتون قانع شد و تا او زنده بود به ری لشکر نکشید. هرچند بیهقی، مورّخ دوره غزنویان، به گونهای دیگر به قصد محمود غزنوی برای فتح ری در زمان سیده خاتون اشاره کرده است و به نقل از خواجه احمد مینویسد: «امیر ماضی در خلوت با من حدیث ری بسیار گفتی که آنجا قصد باید کرد و من گفتمی: رأی، رأی خداوند است که آن ولایت را خطری نیست و والی آن زنی است. بخندیدی و گفتی: آن زن اگر مرد بودی ما را لشکر بسیار بایستی داشت به نیشابور». (بیهقی، 1358 ق، ص 263)، ولی اینهمه از ارزش تدابیر سیده خاتون در حفظ قلمرو حکومتی همسر و فرزندش چیزی نمیکاهد. با مرگ سیده خاتون (419 ه)، ضعف مجدالدوله آشکارتر گردید و چون سپاهیان با او راه مدارا در پیش نگرفتند، نامهای به سلطان محمود نوشت و از او دعوت کرد تا به ری آید. سلطان محمود در همان سال به ری لشکر کشید و آن را فتح کرد. مجدالدوله دستگیر شد و به قتل رسید و شاخه جبال حکومت آلبویه پس از سیده خاتون دوام نیاورد. (420 ه)
منابع تاریخی اشاراتی نیز به خدمات فرهنگی سیده خاتون دارند؛ از جمله انتخاب استادان صاحبنام و عالم برای فرزندش مجدالدوله. احمد بن فارسی همدانی، عالم لغوی، از جمله استادان مجدالدوله به شمار میرفت. سیده خاتون علاوه بر مسائل سیاسی، چون مادری دلسوز، زمینه آموزشهای مذهبی و علمی را برای فرزندش مجدالدوله فراهم آورد. مجدالدوله با کیاست و درایت مادر، در محضر استادان دانشمند و شیعه مذهب از فلسفه و کلام بهره گرفت.
ابوعلی سینا، دانشمند و فیلسوف نامی ایران، نیز مدتی از عمرش را نزد سیده خاتون و مجدالدوله گذراند. او، که نزد سامانیان به امر مطالعه و تحقیق مشغول بود، با قدرتیابی محمود غزنوی و مخالفت او با شیعیان، مجبور شد از خراسان خارج شود. پس در فرار از مقابل سپاهیان غزنوی و ضعف بسیاری از مخالفان محمود غزنوی به ری رفت و به خدمت سیده خاتون و مجدالدوله رسید و مورد لطف و محبت آنان قرار گرفت و ایشان چون حالات نفسانی او را شنیده بودند، در تعظیم او کوشیدند. (بیهقی، 1358 ق، ص 40) کتابخانه مجدالدوله چنان غنی بود که ابن سینا، فیلسوف معروف شیعی مذهب، مدتها در دربار او اقامت کرد و از کتابهایش، که بیشتر در علم نجوم و حکمت بود، استفاده کرد.
ترکان خاتون
ترکان خاتون، دختر طمغاجخان، از ملوک قراخانی ماوراءالنهر بود که در سال 456 ه به ازدواج ملکشاه سلجوقی درآمد. او زنی قدرتمند بود که در زندگی سیاسی همسرش ملکشاه و نظام الملک وزیر ملکشاه و انتخاب جانشین ملکشاه و حتی در دربار خلیفه، نقش مؤثری ایفا نمود. راوندی مینویسد: «بر سلطان استیلا داشت.» (راوندی، 1333، ص 133)
ملکشاه دو تن از پسران ترکان خاتون، داود و احمد، را به جانشینی خود انتخاب کرد، ولی هر دوی آنان پیش از پدر از دنیا رفتند. ترکان خاتون این بار فعالیتی برای ولیعهدی فرزند دیگرش، محمود که چند سال بیشتر نداشت، آغاز کرد، ولی با مخالفت نظامالملک، وزیر قدرتمند ملکشاه، روبهرو شد. نظامالملک و بسیاری از افراد سپاه از برکیارق، پسر دیگر ملکشاه، که از زبیده خاتون، از شاهزادگان سلجوقی، بود و بیشتر از هرکس شایستگی احراز این مقام را داشت، حمایت میکردند. همین مسئله موجب کدورت میان ترکان خاتون و نظامالملک گشت. «ترکان خاتون را وزیری بود تاجالملک ابوالغنایم پارسی، مردی با منظر و مخبر و کفایت و فضل و همّت و نیز کدخدای جامهخانه بود. ترکانخاتون میخواست او را به روی نظامالملک بر کشد». (راوندی، 1333، ص 133) تاجالملک به تدریج، در امور سیاسی، همردیف نظامالملک شد و در مراسم رسمی و سفرهای جنگی ملکشاه حضور مییافت. خواجه، که موقعیت خود را در خطر میدید، ملکشاه را در مورد دخالت ترکان خاتون هشدار میداد: «به همه روزگار، هر آن وقت که زن پادشاه بر پادشاه مسلّط شده است، جز رسوایی و شر و فتنه و فساد حاصل نیامده است.» (خواجه نظامالملک، 1340، ص 226)
اقدامات ترکان خاتون موجب ورود و نفوذ شیعیان به دربار ملکشاه شده بود. «نفوذ برخی از کارگزاران دولتی مایل به تشیّع نیز یکی از عوامل پراهمیت نگرانی خواجه از اوضاع و احوالی است که تا پایان عمر او ایجاد شده بود». (طباطبائی، 1348، ص 35)
اینکه آیا ترکان خاتون مذهب تشیّع اختیار کرده بود، منابع مطلبی را روشن نمیسازد، ولی به هر حال، اقدامات او علیه نظامالملک ـ مرد قدرتمند تاریخ سلجوقی ـ که علاوه بر نقش مؤثر در تاریخ ایران، بر خلافت و دربار خلیفه عبّاسی نیز مسلّط بود و وزرای خلیفه را عزل و نصب میکرد (نخجوانی، 1344، ص 283) اقدامی سیاسی بود که نتیجه را به نفع شیعیان به پیش میبرد.
ورود شیعیان به دربار ملکشاه، به روحیه مدارای مذهبی ملکشاه و حضور همسرش ترکان خاتون مربوط میشد. ترکان خاتون، که درصدد جانشینی پسرش محمود بود، چون با مخالفت نظامالملک روبهرو شده بود، برای رسیدن به مقصود، به شیعیان نزدیک شد و آنها فرصتی یافتند تا با ورود به دربار، نفوذ شیعیان را بر سلطان سلجوقی اعمال نمایند.
ورود شیعیان به دربار، باعث ضعف موقعیت سیاسی و مذهبی نظامالملک شد و در مقابل، به شیعیان کمک کرد تا فعالیتهای فرهنگی خود را از سر گیرند. مدارس و مساجد شیعهمذهبان در خراسان و مازندران و قم و آبه و کاشان و ری تأسیس شد و به فعالیت پرداخت. (رازی، 1358، ص 47)
اختلاف نظامالملک و ترکان خاتون تا آنجا پیش رفت که ترکان خاتون و اطرافیانش در ملکشاه نفوذ کردند و او را نسبت به جاهطلبی و اهداف زیادهخواهانه نظامالملک به فکر انداختند. «تقبیح صورت نظامالملک میکرد و تتبّع عثرات او میفرمود تا سلطان را بر او متغیّر گردانید، از بس مساوی که بشنید.» (راوندی، 1333، ص 133) سرانجام، نظام الملک موقعیت سیاسی خود را از دست داد و در سفر جنگی نهاوند «به اغرای خواجه تاجالملک ملاحده مخاذیل نظامالملک را کارد زدند». (راوندی، 1358، ص 135)
با کنار رفتن نظامالملک از صحنه سیاست، تاجالملک ابوالغنایم، نایب ترکان خاتون، به جای او نشست. مجدالملک ابوالفضل قمی نیز به منصب کاتب ملکشاه و سدیدالدوله ابوالمعارض به عنوان عارض لشکر انتخاب شد. بدینسان، شیعیان به پشتگرمی ترکان خاتون، مشاغل دیوانی را در دست گرفتند و آزادی عمل یافتند. عبدالجلیل رازی به شیعه بودن مجدالملک اشاره دارد و مینویسد: «مجدالملک ابوالفضل اسعد بن محمد بن موسی الفراوستانی ـ قدس اللّه روحه ـ، شاعر و معتقد و مستبصر و عالم و عادل بود.» (رازی، 1358، ص 120) ابناثیر نیز از مجدالملک به نیکی یاد میکند و مینویسد: «مجدالملک مردی خیّر بود و بسیار نماز شب میخواند و بسیار صدقه میداد، بخصوص به علویان و اهل بیت، بی شمار صدقه میداد.» (ابن اثیر، 1399 ق، ج 10 ص 290)
با درگذشت ملکشاه، تاجالملک و ترکان خاتون اقداماتی در جهت به دست آوردن منافع مشترک صورت دادند. آنان درباریان و دیوانیان را جمع کردند و گروهی علیه غلامان نظامیه تشکیل دادند و توانستند نظر خلیفه را در مورد جانشینی محمود چهار ساله جلب نمایند. خلیفه المقتدی در معاملهای سیاسی برای حفظ خلافتش، ناگزیر به این کار گردید.
سالها پیش خلیفه با مهملک خاتون، دختر ملکشاه از ترکان خاتون، ازدواج کرده بود. این ازدواج سرانجام خوشی نداشت، ولی نتیجه آن به نفع ترکان خاتون رقم خورد. دختر ملکشاه با شکایت از خلیفه، به زودی همراه پسرش جعفر به دربار ملکشاه بازگشت. این پسر «معروف به امیرالمؤمنین کوچک، محبوب و مقرّب سلطان گردید.» (ابن اثیر، 1399 ق، ج 10، ص 290) به همین دلیل، ملکشاه به مقتدی بیاعتنایی میکرد و میخواست او را از بغداد اخراج نماید و جعفر نوه خود را به خلافت بنشاند.
پس از مرگ ملکشاه، ترکان خاتون از وجود جعفر، که مادرش سالها پیش از دنیا رفته بود و نزد ترکان خاتون بزرگ میشد، برای رسیدن به مقصود سود جست. او، جعفر را «با وجود پدرش، مقتدی، امیرالمؤمنین میخواند و پیش از وفات ملکشاه، بر آن عزم بودند که در اصفهان به بازار لشکر، دارالخلافه و حرمی بسازند و او را آنجا بنشانند و خلیفه از این معنی مستشعر بود و جای آن داشت. ترکان او را به خلیفه فرستاد تا اجابت کرد و به نام پسرش خطبه فرمود.» (راوندی، 1333، ص 140)
در داخل ایران نیز ترکان خاتون هدایت سپاهی را علیه غلامان نظامیه و طرفداران دیگر برکیارق، رقیب پسرش، بر عهده گرفت. تاجالملک و ترکان خاتون در سال 485 ه خزانه مرکزی را به دست آوردند و از آن برای جلب حمایت سپاهیان جهت بر تخت نشاندن محمود استفاده کردند. تلاشهای ترکان خاتون در این زمینه به نتیجه نرسید. او در سال 487 ه ناگهان درگذشت و یک ماه بعد، پسرش محمود نیز به او پیوست.
جان بیگم خاتون، زن شیعهمذهب قدرتمند عرصه سیاست و فرهنگ
جان بیگم از خاتونهای صاحبنام سلسله قراقویونلوها است. قراقویونلوها به داشتن مذهب تشیّع یا گرایش به جانب این مذهب شهرت دارند. مقرّ اصلی آنان آذربایجان شرقی و شرق آناتولی و سرسلسله آنان، شخصی به نام قرایوسفبود. جان بیگم همسر جهانشاه بود که از پسران قرایوسف و مطرحترین پادشاه این سلسله به شمار میرود. او به گواه مورّخان، زنی «صالحه و عفیفه و خیّر بوده است.» (ابن الکربلائی، 1344، ج 1، ص 524)
جان بیگم خاتون دارای سوابق سیاسی بسیار است. او در زندگی سیاسی همسرش جهانشاه و پسرش پیربوداق و حتی فرزندان همسرش، از جمله حسنعلی میرزا نقش مؤثری داشت. جان بیگم پس از مرگ همسرش جهانشاه نیز در سرنوشت سیاسی این خاندان و تعیین جانشین برای ادامه حکومت قراقویونلوها دخالت مینمود.
پیربوداق، فرزند جهانشاه، از جان بیگم خاتون بود. او از شجاعترین فرزندان جهانشاه محسوب میشد. زمانی که پیربوداق از جانب پدر مأمور فتح کرمان شد، مادرش جان بیگم او را در این لشکرکشی همراهی میکرد. مسلّما جان بیگم از درایتها و مهارتهایی در امور سیاسی و نظامی برخوردار بوده است که جهانشاه و پیربوداق به استفاده از همکاریهای او تمایل نشان میدادند. این مطلب از مشورتهای پیربوداق با مادرش نیز آشکار میشود. طهرانی مینویسد: «به اشارت والده، کرمان را به برادرش ابویوسف میرزا ارزانی داشت و به شیراز توجه نمود.» (طهرانی، 1356، ص 340) پیربوداق پس از غلبه بر فارس، حکومت آن را برعهده گرفت. نقش سیاسی جان بیگم خاتون در فرونشاندن شورش حسن علی میرزا، فرزند همسرش جهانشاه، از نقاط قوّت سیاسی او محسوب میشود. این کار به فرجامی نسبتا خوش خاتمه یافت. حسن علی میرزا چندین سال به علت بدگمانی پدر در قلعه «قهقهه» ماکو گرفتار بود. او در سال 863 ه از غیبت پدر، که مشغول جنگ در خراسان بود، سود جست و با همراهی گروهی از ترکمانان و مردم تبریز، علیه پدر قیام نمود. جهانشاه مجبور شد بلافاصله کار خراسان را تمام کند و با تیموریان مصالحه نماید و برای خواباندن غائله پسر، به آذربایجان بازگردد. تبریز در محاصره بود که «حسنعلی به حرم پدر ملتجی گشت و بیگم را، که مادر سایر فرزندان جهانشاه میرزا بود،... وسیله نجات ساخت.» (همان، ص 361) با وساطت جان بیگم خاتون، حسنعلی میرزا موردعفو قرار گرفت. اقامت حسنعلی میرزا در دربار برای جهانشاه، که نسبت به پسر بدگمان شده بود، گران میآمد. به همین دلیل، او را به حکومت بغداد منصوب کرد.
پیربوداق پسر دیگر جهانشاه، که مادرش جان بیگم خاتون بود، پس از بازگشت از لشکرکشی خراسان، علیه پدر در شیراز قیام کرد. مورّخان علت آن را صلح جهانشاه با ابوسعید تیموری میدانند که پیربوداق آن را دلیلی بر ضعف پدر دانسته و علیه او قیام کرده بود. برخی مورّخان نیز علت آن را اقدام جهانشاه در انتخاب فردی غیر او به جانشینی میدانند. جان بیگم خاتون در این قضیه نیز واسطه قرار گرفت. «آخرالامر، والده پیربوداق، حرم محترم میرزا جهانشاه، بعد از آمد و شد بسیار، قرار بدان داد که میرزا پیر بوداق با اتباع و اشیاع و اولاد و اموال به جانب دارالسلام بغداد رفته، از شیراز دست باز دارد.» (میرخواند، 1339، ج 6، ص 853)
پیربوداق در بغداد، قیام خود را علیه پدر ادامه داد. جهانشاه برای خلاصی از مشکلات داخلی ناشی از قیام پسران، با دادن حکومت بغداد به حسنعلی میرزا، دو برادر را در مقابل هم قرار داد. جان بیگم خاتون، مادر پیربوداق، مأمور شد حسنعلی میرزا را تا بغداد همراهی نماید. مأموریت دیگر خاتون این بود که به کار پیربوداق نیز رسیدگی نماید. احتمالاً این خواسته خاتون بود که بدان وسیله، فرزند را ملاقات و او را به مصالحه دعوت نموده، از مقابله با پدر برحذر دارد.
بغدادیان، که در جریان اصل واقعه قرار گرفته بودند، به جان بیگم خاتون اجازه ورود به بغداد ندادند. حسنعلی مجبور شد به شام رود و به آققویونلوها پناه برد. جان بیگم نیز بازگشت. او در راه بازگشت، گروهی از عشایر «قراالوس» را، که قریب پنجاه هزار خانوار میشدند، با خود به حوالی آذربایجان کوچاند. این افراد بعدها از همراهان و یاران جان بیگم خاتون شدند.
پیربوداق در ادامه قیامش، با مشعشعیان همراه شد و به درخواست پناهندگی برادرش حسنعلی میرزا پاسخ مثبت داد. سپاه جهانشاه متوجه بغداد شدند و پس از محاصرهای طولانی در سال 870 ه پیربوداق شکست خورد و تسلیم شد و به سعایت برادرش، محمّدی، به قتل رسید.
جان بیگم خاتون علیرغم کشته شدن پسرش، پیربوداق، همچنان در مسائل سیاسی فعّال بود. پس از مرگ جهانشاه، حرکتهایی از جانب دختران اسکندرمیرزا، آرایش خاتون و شاهسرای خاتون، برای انتخاب امیر قراقویونلوها صورت گرفت. آنان سعی کردند با اهدای پول و سیم و زر از خزانه شهر تبریز، سپاهیان را به کمک و همراهی خود دعوت کنند و حسنعلی میرزا برادرشان را به تخت سلطنت بنشانند. به گفته طهرانی، «خزانه، که در شهر بود، از نقود و اجناس بین سپاهیان قسمت نمودند. آرایش بیگم زیورهای زنانه به آلات رزم مبدّل ساخت، معجر مغفر گردانید و سپر را چون نقاب بر سر کشید و آینه خودبین را، که با او برابری میکرد، شمشیر دو روی ساخت و بر روی دشمن کشید و با کمان، که پیاپی بر ابروی محبوبان دعوی مبارزه داشت، چنان تیری بر سینه زد که از پشت او برون جست و سنان را، که با مژگان خوبان دم از خونریزی میزد، بر سر چوب نیزهاش کرد و چون عرصه را از شیرمردان خالی دید، طرح بنیان سلطنت انداخت.» (طهرانی، 1356، ص 435)
آنان به نام برادرشان، حسنعلی میرزا، که اهل سیاست و تدبیر نبود، سکه زدند و خطبه خواندند. این خبر به جان بیگم رسید. او بلافاصله دست به کار شد؛ زیرا نمیخواست حکومت قراقویونلوها در خاندان اسکندر میرزا استمرار یابد و چون پیربوداق کشته شده بود، برای پسر دیگرش ابوالقاسم میرزا، سعی در سرکوب اسکندریان نمود. او با دختران جهانشاهیه و با یاری گرفتن از شاهزادگان و طرفداران خود از قبیله «قراالوس» به مقابله با دختران اسکندر میرزا برخاست و در مراغه مستقر شد و سپاه را به تبریز فرستاد. این رویارویی به نفع سپاه جانبیگم خاتون خاتمه یافت و دختران اسکندر میرزا به اسارت درآمدند، ولی طرفداران حسنعلی میرزا از فرصت به دست آمده استفاده کردند و پیروزی نهایی را از آن حسنعلی میرزا ساختند. حسنعلی میرزا به حکومت قراقویونلوها رسید و در تصفیههای سیاسی، جان بیگم خاتون را، که بارها جان او را از مرگ نجات داده بود، به قتل رساند.
جان بیگم خاتون علاوه بر اقدامات سیاسی، در امور فرهنگی نیز پیشقدم بود. از جمله خدمات ارزنده او بنای مسجد و خانقاه مظفّریه با الهام از لقب جهانشاه قراقویونلو، ابوالمظفّر در تبریز است که امروزه به «مسجد کبود» یا «گوگ مسجد» معروف است. وجه تسمیه این نامگذاری استفاده از کاشیکاری فیروزهای در بنای مسجد است.
جان بیگم خاتون بنای مسجد را در سال 870 ه آغاز نمود. ابن الکربلائی ضمن توصیف آثار دوره جهانشاه، اشاره دارد که «در درآمد تبریز به جانب شرق، که "خیابان" گویند، عمارتی است در کمال لطافت و نکویی موسوم به "مظفّریه" از مآثر ابوالمظفّر جهانشاه پادشاه بن قرایوسف بن توره مش بن بیرام خواجه ترکمان، و این طبقه را "قراقویونلو" و "بارانی" نیز گویند. گویا این عمارت به سعی و اهتمام حرم محترم وی خاتون جان بیگم ـ اناراللّه برهانهاـ بنا شده. مشارٌالیها بسیار بسیار خیّره و صالحه و عفیفه بوده و در همان بقعه مدفون است و میرزا جهانشاه، که "حقیقی" تخلّص کرده و پادشاه عظیمالشأن بود، در دوازدهم شهر ربیع الثانی و سبعین وثمانمائه به دست حسن پادشاه کشته گشت، با اکثر اولاد در آن مقبره مدفونند، هرچند اثری از آنان پیدا نیست.» (ابن الکربلائی، 1344 و 1349، ج 1، ص 524)
ابن الکربلائی در تأکید بر بنای ساختمان با نظر و همّت جان بیگم خاتون اشاره دیگری دارد با این مضمون: «حرم محترم جهانشاه بیگم ـ اناراللّه برهانها ـ اراده ساختن عمارت مظفّریه نموده و در واقعه دیده که بنای آن عمارت را شخصی از اولیای آن زمان نهاد. جمیع اعزه، که در آن زمان بودند، همه را حاضر کردند. بیگم در جایی مستور نشسته، ملاحظه ایشان مینمود. چون نظرش به خواجه علی افتاد، فرمود که آن شخصی که من در واقعه دیدم، همین است. بنا بر آن، بنای آن عمارت وی نهاد. گوییا قبول آن عمارت از اثر فیض آن عالی نهاد.» (ابن الکربلائی، 1344، ج 2، ص 43)
اهمیت این بنا، تعلّق آن به شیعیان است. سر درِ مسجد به نام حضرت علی علیهالسلام و فرزندان ایشان زینت یافته و در آن نامی از خلفای راشدین برده نشده است. «مسجد کبود تبریز، نخستین معبد مزیّن و منقّشی است که نامی از خلفای راشدین در آن نیامده است و عبارت "علی ولی اللّه" و اسامی حسنین به اشکال مختلف زینتبخش دیوارها و طاقهای آن گردیده است.» (میرجعفری، 1379، ص 276 / ترابی طباطبائی، 1348، ص 43 و 91)
منابع
38. ابن اثیر (عزالدین ابی الحسن علی بن ابی الکرم)، الکامل فی التاریخ، 1399 ق / 1979 م، بیروت، دارصادر.
39. ابن الکربلائی (حسین کربلائی تبریزی)، روضات الجنان و جنات الجنان، 1344 و 1349، مقدّمه و تکمله و تصحیح و تعلیق جعفر سلطان القرائی، جزء اول و ثانی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
40. بیهقی، ابوالفضل محمّد بن حسین، تاریخ بیهقی، 1362، تصحیح و حواشی و تعلیقات دکتر غنی و دکتر فیّاض، تهران، خواجو.
41. بیهقی، ظهیرالدین ابوالحسن علی ابوالقاسم زید، درّة الاخبار و لمعة الانوار، 1358 ق، تصحیح محمّد شفیع، لاهور.
42. ترابی طباطبائی، جمال، نقشها و نگاشتههای مسجد کبود تبریز، 1348، تبریز، چاپخانه شفق.
43. جرفادقانی، ابوالشرف ناصح بن ظفر، ترجمه تاریخ یمینی، تألیف عتبی، 1345، به اهتمام جعفر شعار، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
44. خواجه نظام الملک، سیرالملوک (سیاستنامه)، 1340، به اهتمام هیوبرت دارک، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
45. رازی، نصیرالدین ابوالرشید عبدالجلیل قزوینی، نقض بعض مثالب النواصب فی نقض بعض فضائح الروائض، 1358، تصحیح جلال الدین محدّث، تهران، انجمن آثار ملّی.
46. الراوندی، محمّد بن علی بن سلیمان، راحة الصدور و آیة السرور (تاریخ آل سلجوق)، 1333، به سعی و تصحیح محمّد اقبال، حواشی و فهارس مجتبی مینوی، تهران، امیر کبیر / اصفهان، تأیید.
47. زرّین کوب، عبدالحسین، تاریخ مردم ایران، 1367، تهران، امیر کبیر، چ دوم.
48. طباطبائی، جواد، خواجه نظام الملک، 1375، تهران، طرح نو.
49. طهرانی، ابوبکر، کتاب دیار بکریه، 1356، جزء اول و جزء ثانی، به تصحیح و اهتمام نجاتی لؤغال و فاروق سومر، با مقدّمه فاروق سومر، تهران، کتابخانه طهوری.
50. عنصرالمعالی، کیکاووس بن اسکندر بن قابوس بن وشمگیر بن زیار، قابوسنامه، 1347، به اهتمام سعید نفیسی، تهران، کتابفرشی فروغی.
51. (مؤلف: گمنام)، مجمل التواریخ و القصص، 1318، تصحیح ملک الشعرای بهار، به همّت محمّد رمضانی، تهران، چاپخانه خاور.
52. میرجعفری، حسین، تاریخ تحوّلات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره تیموریان و ترکمانان، 1379، تهران، سمت.
53. میرخواند، میر محمّد بن سید برهان الدین خواوند شاه، تاریخ روضة الصفا، 1339، ج 6، تهران، مرکزی / خیّام / پیروز.
54. نخجوانی، هندوشاه بن سنجر بن عبداللّه صاحبی، تجارب السلف، 1344، تصحیح عبّاس اقبال، تهران، کتابخانه طهوری.
در تاریخ سیاسی و فرهنگی ایران زمین، به شرح حال زنانی برمیخوریم که نقش مؤثری در حکومت همسران و فرزندانشان داشتهاند. مقاله حاضر به اقدامات سیاسی و خدمات فرهنگی سه تن از آنان، سیده خاتون همسر فخرالدوله دیلمی از آلبویه، ترکان خاتون همسر ملکشاه سلجوقی و جان بیگم خاتون همسر جهانشاه قراقویونلو پرداخته است. علت انتخاب آنان تأثیر مستقیم و غیرمستقیم اقداماتشان در سرنوشت سیاسی شیعیان است.
سیده خاتون از زنان قدرتمندی بود که با تدابیر و رفتار سیاسی، نقش مؤثری در حکومت همسرش فخرالدوله به عنوان مشاور سیاسی، و در زمان فرزندش، مجدالدوله، به عنوان مدیر و سیاستمدار قلمرو حکومت برای سالیان دراز اداره داشت و آن را از دستبرد و تهاجم غزنویان به دور داشت و چون در برابر دعوت خداوند سر تسلیم فرود آورد، مجدالدوله نیز نماند.
ترکان خاتون همسر ملکشاه سلجوقی، از زنان مقتدر سیاسی ایران به شمار میرود. در اینباره که او شیعه مذهب بوده باشد، شواهدی در دست نیست. علت بحث درباره او اقدامش علیه نظامالملک ـ مرد سیاستمدار و قدرتمند و اندیشمند ایرانی ـ و دخالت در سیاست داخلی دوره ملکشاه است. او با پیوستن به شیعیان مخالف نظامالملک، هرچند به مقاصد سیاسی خود دست یافت، ولی پای شیعیان نیز در این زمینه به دربار سلجوقیان باز شد. ترکان خاتون پس از ملکشاه در زندگی سیاسی سلجوقیان و حتی خلافت عبّاسی دخالت داشت، به گونهای که خلافت و حکومت سلجوقی را با خلیفه المقتدی معامله سیاسی کرد.
جان بیگم خاتون نیز با داشتن روحیه اقتدار سیاسی در دوران حکومت همسرش، جهانشاه قراقویونلو، با ایفای نقش واسطه و میانجی سعی کرد اختلافات داخلی حکومت جهانشاه را با درایت به مصالحه بکشاند و پس ازجهانشاه نیز خود را در امور سیاسی دخیل میدانست.
سیده خاتون و جان بیگم خاتون هر دو شیعه مذهب بودند. به همین دلیل، علاوه بر امور سیاسی، در امور فرهنگی نیز فعالیتهایی داشتند و نامی خوش از خود در تاریخ ایران برجای گذاشتند.
سیده خاتون؛ اولین زن حکومتگر شیعی مذهب در تاریخ ایران
سیده خاتون متعلّق به خاندان «باوندی» طبرستان بود. قدمت خاندان «باوندی» و حضور آنان در طبرستان به اواخر دوره ساسانیان میرسد. سرآغاز قدرت سیاسی آنان در طبرستان را میتوان به زمان اسپهبد قارن باوندی (قرن سوم ه) مربوط دانست. از این زمان، آنان را «ملک الجبال» لقب دادند. شیرین دختر رستم بن شروین بن رستم بن... قارن بود. «نام او شیرین بود بنت سپهبد [رستم بن [شروین و نیاکان سیده همه پادشاهان طبرستان و دیلم بودند». (مجمل التواریخ و القصص، 1318، ص 395)
«آلبویه» یکی از مهمترین حکومتهای ایرانی در سدههای دوره نخستین اسلامی محسوب میشود. آنان اولین حکومت ایرانی و شیعه بودند که توانستند در جهت استقلال و بازگشت به هویّت ایرانی، بر خلافت عبّاسی دست یابند. حکومت آلبویه در سه شاخه جبال و فارس و بغداد فعّال بود. بخش جبال، که شامل ری، همدان، اصفهان و توابع آنها میشد، مستقل عمل میکرد و امرای برجسته این شاخه رکنالدوله، فخرالدوله و مجدالدوله بودند. فخرالدوله در ارتباط با خاندان «باوندی»، با شیرین ازدواج کرد و او سیده خاتون لقب گرفت.
جنبههای مثبت شخصیتی سیده خاتون در ابعاد فرهنگی، مذهبی، سیاسی و مدیریتی مورد توجه مورّخان قرار گرفته است. عنصر المعالی درباره سیده خاتون مینویسد: «زنی ملکزاده و عفیفه و زاهد بود.» (عنصرالمعالی، 1347، ص 104)
آنچه سیده خاتون را بیش از هر چیز دیگری مورد توجه مورّخان قرار داده، نقش سیاسی او در دوره حکومت همسرش فخرالدوله و فرزندش مجدالدوله است. فخرالدوله در طول دوران اولیه حکومتش، بر اندیشه سیاسی و مدیریت صاحب بن عبّاد، وزیر مشهور شیعی مذهب، متّکی بود و پس از مرگ صاحب (385 ه)، سیده خاتون سمت مشاورت او را بر عهده گرفت. هرچند امور دربار و دیوان به دو تن ار کارگزاران سپرده شد، ولی سیده خاتون بر آنان نظارت مستقیم داشت و در واقع، فخرالدوله این بار در امور سیاسی و مدیریتی به سیده خاتون تکیه کرد. نظارت سیده خاتون به امور سیاسی محدود نمیشد. او بر امور مالی نیز نظارت کامل داشت و کلید خزاین فخرالدوله تا هنگام مرگ در اختیار سیده خاتون بود. (ابن اثیر، 1399 ق، ج 9، ص 132) به گواهی تاریخ، او بهتر از فخرالدوله مملکت را اداره میکرد و در حفظ و توسعه آن موفق بود.
پس از مرگ فخرالدوله (387 ه)، سیده خاتون فرزندش ابوطالب رستم مجدالدوله را جانشین پدر کرد. پسر دیگرش، ابوطاهر شاه خسرو، ملقّب به شمسالدوله، را نیز به حکومت همدان فرستاد و حکومت اصفهان را به پسر دیگرش ابوشجاع بویه عینالدوله، که هفت ساله بود، سپرد. به همین علت، سیده خاتون از آن پس «امّالملوک» لقب گرفت.
سیده خاتون با توجه به سن کم فرزندش، مجدالدوله و با برخورداری از حمایت برادرش، اسپهبد طبرستان، امور حکومت ری، یعنی حکومت شاخه جبال آلبویه را در دست گرفت. سیده خاتون بر تمام امور حکومتی مسلّط بود. فرامین حکومتی با صلاحدید او صادر میشد. ابن اثیر مینویسد: «مادر مجدالدوله همچنان فرمان میراند و نامه شهریاران بدو میخواندند و او بدیشان پاسخ میفرستاد.» (ابن اثیر، 1399 ق، ج 9، ص 207)
سیده خاتون با اقتدار تمام و با کسب حمایت از مقتدران محلّی، که با آنان رابطه خویشاوندی نیز داشت، توانست شورشهای فرماندهان سپاه و توطئه کارگزاران دیوانی و درباری را فرونشاند. به قول عتبی، او «کافله ملک بود.» (جرفادقانی، 1345، ص 358)
نقش فعّال او در مسائل سیاسی و نظامی دوره مجدالدوله تا آنجا پیش رفت که وقتی پسرش، مجدالدوله، به کوشش وزیرش سعی در کوتاه کردن دست سیده خاتون از امور حکومتی داشت و برای این منظور حمایت بعضی از سرداران سپاه را نیز کسب کرده بود، سیده خاتون این شورش را با عزل و دستگیری مجدالدوله به سود خود خاتمه داد و پسر دیگرش، شمسالدوله را به امیری برگزید. به گفته عتبی، مادر مجدالدوله معتضد به کثرت اقارب و شوکت عشایر [بود] و از سر تحکّم و تغلّب در حل و عقد و امر و نهی ملک با لشکر دیلم سخن میراند و میان او و مادر بدین سبب وحشت افتاد». (جرفادقانی، 1345، ص 358) هرچند سیده خاتون بلافاصله پس از مدتی کوتاه ـ چون شمس الدوله را نسبت به مجدالدوله سرکشتر یافت ـ مجددا حکومت را به مجدالدوله باز گرداند، اما مسلّما این نوع تغییرات سیاسی، آن هم با سرعتی اینچنین، نیاز به اقتدار سیاسی و حمایت نظامی و درایت و کیاست فوق العاده داشت که سیده خاتونآن را دارا بود.
گردش امور درباری و دیوانی به دست یک زن در ایران دوره اسلامی تا زمان سیده خاتون سابقه نداشت و او یک زن شیعی مذهب بود که با تدبیر سیاسی، قلمرو وسیعی از ایران را تحت سلطه گرفته بود و بر آن حکومت میکرد. مهمترین نقش سیده خاتون در حکومت شاخه جبال آلبویه، حفظ قلمروش از تهدید و حملات نظامی قدرتمندترین امیر منطقه در آن زمان، سلطان محمود غزنوی، بود. سلطان محمود غزنوی، که همزمان با حکومت مجدالدوله و مادرش، فتوحات بسیاری در خراسان و هند و غزنه داشت، در ادامه توسعهطلبیهای خود به جانب ری کشیده شد و از سیده خاتون خواست تا نسبت به او اعلام اطاعت نماید و در صورت استنکاف، او را تهدید به لشکرکشی به ری نمود. پاسخ سیده خاتون حکایت از تدبیر سیاسی او داشت و همین جواب مانع پیشروی سلطان محمود در آن زمان به ری گردید.
عنصرالمعالی مینویسد: سیده خاتون جواب داده بود: «تا شوی من زنده بود مرا اندیشه آن بود که تو را مگر این راه بود و قصد ری کنی. چون وی فرمان یافت و شغل به من افتاد، مرا این اندیشه از دل برخاست، گفتم: محمود پادشاهی عاقل است، داند که چون او پادشاهی را به جنگ زنی نباید آمدن. اکنون اگر بیایی خدای آگاه است که من نخواهم گریخت و جنگ را ایستادهام، از آنچه در دو بیرون نباشد: از دو لشکر یکی شکسته شود؛ اگر من تو را بشکنم، به همه عالم نویسم که سلطان محمود را بشکستم که صد پادشاه را شکسته بود، مرا هم فتحنامه بود و رسد و هم شعر فتح [و اگر تو مرا بشکنی چه توانی نوشت؟ گویی زنی را بشکستم؟ تو را نه فتحنامه رسد و نه شعر فتح] که شکستن زنی بس فخر نباشد؛ گویند که سلطان محمود زنی را بشکست». (عنصرالمعالی، 1347، ص 105)
محمود با پاسخ مدبّرانه سیده خاتون قانع شد و تا او زنده بود به ری لشکر نکشید. هرچند بیهقی، مورّخ دوره غزنویان، به گونهای دیگر به قصد محمود غزنوی برای فتح ری در زمان سیده خاتون اشاره کرده است و به نقل از خواجه احمد مینویسد: «امیر ماضی در خلوت با من حدیث ری بسیار گفتی که آنجا قصد باید کرد و من گفتمی: رأی، رأی خداوند است که آن ولایت را خطری نیست و والی آن زنی است. بخندیدی و گفتی: آن زن اگر مرد بودی ما را لشکر بسیار بایستی داشت به نیشابور». (بیهقی، 1358 ق، ص 263)، ولی اینهمه از ارزش تدابیر سیده خاتون در حفظ قلمرو حکومتی همسر و فرزندش چیزی نمیکاهد. با مرگ سیده خاتون (419 ه)، ضعف مجدالدوله آشکارتر گردید و چون سپاهیان با او راه مدارا در پیش نگرفتند، نامهای به سلطان محمود نوشت و از او دعوت کرد تا به ری آید. سلطان محمود در همان سال به ری لشکر کشید و آن را فتح کرد. مجدالدوله دستگیر شد و به قتل رسید و شاخه جبال حکومت آلبویه پس از سیده خاتون دوام نیاورد. (420 ه)
منابع تاریخی اشاراتی نیز به خدمات فرهنگی سیده خاتون دارند؛ از جمله انتخاب استادان صاحبنام و عالم برای فرزندش مجدالدوله. احمد بن فارسی همدانی، عالم لغوی، از جمله استادان مجدالدوله به شمار میرفت. سیده خاتون علاوه بر مسائل سیاسی، چون مادری دلسوز، زمینه آموزشهای مذهبی و علمی را برای فرزندش مجدالدوله فراهم آورد. مجدالدوله با کیاست و درایت مادر، در محضر استادان دانشمند و شیعه مذهب از فلسفه و کلام بهره گرفت.
ابوعلی سینا، دانشمند و فیلسوف نامی ایران، نیز مدتی از عمرش را نزد سیده خاتون و مجدالدوله گذراند. او، که نزد سامانیان به امر مطالعه و تحقیق مشغول بود، با قدرتیابی محمود غزنوی و مخالفت او با شیعیان، مجبور شد از خراسان خارج شود. پس در فرار از مقابل سپاهیان غزنوی و ضعف بسیاری از مخالفان محمود غزنوی به ری رفت و به خدمت سیده خاتون و مجدالدوله رسید و مورد لطف و محبت آنان قرار گرفت و ایشان چون حالات نفسانی او را شنیده بودند، در تعظیم او کوشیدند. (بیهقی، 1358 ق، ص 40) کتابخانه مجدالدوله چنان غنی بود که ابن سینا، فیلسوف معروف شیعی مذهب، مدتها در دربار او اقامت کرد و از کتابهایش، که بیشتر در علم نجوم و حکمت بود، استفاده کرد.
ترکان خاتون
ترکان خاتون، دختر طمغاجخان، از ملوک قراخانی ماوراءالنهر بود که در سال 456 ه به ازدواج ملکشاه سلجوقی درآمد. او زنی قدرتمند بود که در زندگی سیاسی همسرش ملکشاه و نظام الملک وزیر ملکشاه و انتخاب جانشین ملکشاه و حتی در دربار خلیفه، نقش مؤثری ایفا نمود. راوندی مینویسد: «بر سلطان استیلا داشت.» (راوندی، 1333، ص 133)
ملکشاه دو تن از پسران ترکان خاتون، داود و احمد، را به جانشینی خود انتخاب کرد، ولی هر دوی آنان پیش از پدر از دنیا رفتند. ترکان خاتون این بار فعالیتی برای ولیعهدی فرزند دیگرش، محمود که چند سال بیشتر نداشت، آغاز کرد، ولی با مخالفت نظامالملک، وزیر قدرتمند ملکشاه، روبهرو شد. نظامالملک و بسیاری از افراد سپاه از برکیارق، پسر دیگر ملکشاه، که از زبیده خاتون، از شاهزادگان سلجوقی، بود و بیشتر از هرکس شایستگی احراز این مقام را داشت، حمایت میکردند. همین مسئله موجب کدورت میان ترکان خاتون و نظامالملک گشت. «ترکان خاتون را وزیری بود تاجالملک ابوالغنایم پارسی، مردی با منظر و مخبر و کفایت و فضل و همّت و نیز کدخدای جامهخانه بود. ترکانخاتون میخواست او را به روی نظامالملک بر کشد». (راوندی، 1333، ص 133) تاجالملک به تدریج، در امور سیاسی، همردیف نظامالملک شد و در مراسم رسمی و سفرهای جنگی ملکشاه حضور مییافت. خواجه، که موقعیت خود را در خطر میدید، ملکشاه را در مورد دخالت ترکان خاتون هشدار میداد: «به همه روزگار، هر آن وقت که زن پادشاه بر پادشاه مسلّط شده است، جز رسوایی و شر و فتنه و فساد حاصل نیامده است.» (خواجه نظامالملک، 1340، ص 226)
اقدامات ترکان خاتون موجب ورود و نفوذ شیعیان به دربار ملکشاه شده بود. «نفوذ برخی از کارگزاران دولتی مایل به تشیّع نیز یکی از عوامل پراهمیت نگرانی خواجه از اوضاع و احوالی است که تا پایان عمر او ایجاد شده بود». (طباطبائی، 1348، ص 35)
اینکه آیا ترکان خاتون مذهب تشیّع اختیار کرده بود، منابع مطلبی را روشن نمیسازد، ولی به هر حال، اقدامات او علیه نظامالملک ـ مرد قدرتمند تاریخ سلجوقی ـ که علاوه بر نقش مؤثر در تاریخ ایران، بر خلافت و دربار خلیفه عبّاسی نیز مسلّط بود و وزرای خلیفه را عزل و نصب میکرد (نخجوانی، 1344، ص 283) اقدامی سیاسی بود که نتیجه را به نفع شیعیان به پیش میبرد.
ورود شیعیان به دربار ملکشاه، به روحیه مدارای مذهبی ملکشاه و حضور همسرش ترکان خاتون مربوط میشد. ترکان خاتون، که درصدد جانشینی پسرش محمود بود، چون با مخالفت نظامالملک روبهرو شده بود، برای رسیدن به مقصود، به شیعیان نزدیک شد و آنها فرصتی یافتند تا با ورود به دربار، نفوذ شیعیان را بر سلطان سلجوقی اعمال نمایند.
ورود شیعیان به دربار، باعث ضعف موقعیت سیاسی و مذهبی نظامالملک شد و در مقابل، به شیعیان کمک کرد تا فعالیتهای فرهنگی خود را از سر گیرند. مدارس و مساجد شیعهمذهبان در خراسان و مازندران و قم و آبه و کاشان و ری تأسیس شد و به فعالیت پرداخت. (رازی، 1358، ص 47)
اختلاف نظامالملک و ترکان خاتون تا آنجا پیش رفت که ترکان خاتون و اطرافیانش در ملکشاه نفوذ کردند و او را نسبت به جاهطلبی و اهداف زیادهخواهانه نظامالملک به فکر انداختند. «تقبیح صورت نظامالملک میکرد و تتبّع عثرات او میفرمود تا سلطان را بر او متغیّر گردانید، از بس مساوی که بشنید.» (راوندی، 1333، ص 133) سرانجام، نظام الملک موقعیت سیاسی خود را از دست داد و در سفر جنگی نهاوند «به اغرای خواجه تاجالملک ملاحده مخاذیل نظامالملک را کارد زدند». (راوندی، 1358، ص 135)
با کنار رفتن نظامالملک از صحنه سیاست، تاجالملک ابوالغنایم، نایب ترکان خاتون، به جای او نشست. مجدالملک ابوالفضل قمی نیز به منصب کاتب ملکشاه و سدیدالدوله ابوالمعارض به عنوان عارض لشکر انتخاب شد. بدینسان، شیعیان به پشتگرمی ترکان خاتون، مشاغل دیوانی را در دست گرفتند و آزادی عمل یافتند. عبدالجلیل رازی به شیعه بودن مجدالملک اشاره دارد و مینویسد: «مجدالملک ابوالفضل اسعد بن محمد بن موسی الفراوستانی ـ قدس اللّه روحه ـ، شاعر و معتقد و مستبصر و عالم و عادل بود.» (رازی، 1358، ص 120) ابناثیر نیز از مجدالملک به نیکی یاد میکند و مینویسد: «مجدالملک مردی خیّر بود و بسیار نماز شب میخواند و بسیار صدقه میداد، بخصوص به علویان و اهل بیت، بی شمار صدقه میداد.» (ابن اثیر، 1399 ق، ج 10 ص 290)
با درگذشت ملکشاه، تاجالملک و ترکان خاتون اقداماتی در جهت به دست آوردن منافع مشترک صورت دادند. آنان درباریان و دیوانیان را جمع کردند و گروهی علیه غلامان نظامیه تشکیل دادند و توانستند نظر خلیفه را در مورد جانشینی محمود چهار ساله جلب نمایند. خلیفه المقتدی در معاملهای سیاسی برای حفظ خلافتش، ناگزیر به این کار گردید.
سالها پیش خلیفه با مهملک خاتون، دختر ملکشاه از ترکان خاتون، ازدواج کرده بود. این ازدواج سرانجام خوشی نداشت، ولی نتیجه آن به نفع ترکان خاتون رقم خورد. دختر ملکشاه با شکایت از خلیفه، به زودی همراه پسرش جعفر به دربار ملکشاه بازگشت. این پسر «معروف به امیرالمؤمنین کوچک، محبوب و مقرّب سلطان گردید.» (ابن اثیر، 1399 ق، ج 10، ص 290) به همین دلیل، ملکشاه به مقتدی بیاعتنایی میکرد و میخواست او را از بغداد اخراج نماید و جعفر نوه خود را به خلافت بنشاند.
پس از مرگ ملکشاه، ترکان خاتون از وجود جعفر، که مادرش سالها پیش از دنیا رفته بود و نزد ترکان خاتون بزرگ میشد، برای رسیدن به مقصود سود جست. او، جعفر را «با وجود پدرش، مقتدی، امیرالمؤمنین میخواند و پیش از وفات ملکشاه، بر آن عزم بودند که در اصفهان به بازار لشکر، دارالخلافه و حرمی بسازند و او را آنجا بنشانند و خلیفه از این معنی مستشعر بود و جای آن داشت. ترکان او را به خلیفه فرستاد تا اجابت کرد و به نام پسرش خطبه فرمود.» (راوندی، 1333، ص 140)
در داخل ایران نیز ترکان خاتون هدایت سپاهی را علیه غلامان نظامیه و طرفداران دیگر برکیارق، رقیب پسرش، بر عهده گرفت. تاجالملک و ترکان خاتون در سال 485 ه خزانه مرکزی را به دست آوردند و از آن برای جلب حمایت سپاهیان جهت بر تخت نشاندن محمود استفاده کردند. تلاشهای ترکان خاتون در این زمینه به نتیجه نرسید. او در سال 487 ه ناگهان درگذشت و یک ماه بعد، پسرش محمود نیز به او پیوست.
جان بیگم خاتون، زن شیعهمذهب قدرتمند عرصه سیاست و فرهنگ
جان بیگم از خاتونهای صاحبنام سلسله قراقویونلوها است. قراقویونلوها به داشتن مذهب تشیّع یا گرایش به جانب این مذهب شهرت دارند. مقرّ اصلی آنان آذربایجان شرقی و شرق آناتولی و سرسلسله آنان، شخصی به نام قرایوسفبود. جان بیگم همسر جهانشاه بود که از پسران قرایوسف و مطرحترین پادشاه این سلسله به شمار میرود. او به گواه مورّخان، زنی «صالحه و عفیفه و خیّر بوده است.» (ابن الکربلائی، 1344، ج 1، ص 524)
جان بیگم خاتون دارای سوابق سیاسی بسیار است. او در زندگی سیاسی همسرش جهانشاه و پسرش پیربوداق و حتی فرزندان همسرش، از جمله حسنعلی میرزا نقش مؤثری داشت. جان بیگم پس از مرگ همسرش جهانشاه نیز در سرنوشت سیاسی این خاندان و تعیین جانشین برای ادامه حکومت قراقویونلوها دخالت مینمود.
پیربوداق، فرزند جهانشاه، از جان بیگم خاتون بود. او از شجاعترین فرزندان جهانشاه محسوب میشد. زمانی که پیربوداق از جانب پدر مأمور فتح کرمان شد، مادرش جان بیگم او را در این لشکرکشی همراهی میکرد. مسلّما جان بیگم از درایتها و مهارتهایی در امور سیاسی و نظامی برخوردار بوده است که جهانشاه و پیربوداق به استفاده از همکاریهای او تمایل نشان میدادند. این مطلب از مشورتهای پیربوداق با مادرش نیز آشکار میشود. طهرانی مینویسد: «به اشارت والده، کرمان را به برادرش ابویوسف میرزا ارزانی داشت و به شیراز توجه نمود.» (طهرانی، 1356، ص 340) پیربوداق پس از غلبه بر فارس، حکومت آن را برعهده گرفت. نقش سیاسی جان بیگم خاتون در فرونشاندن شورش حسن علی میرزا، فرزند همسرش جهانشاه، از نقاط قوّت سیاسی او محسوب میشود. این کار به فرجامی نسبتا خوش خاتمه یافت. حسن علی میرزا چندین سال به علت بدگمانی پدر در قلعه «قهقهه» ماکو گرفتار بود. او در سال 863 ه از غیبت پدر، که مشغول جنگ در خراسان بود، سود جست و با همراهی گروهی از ترکمانان و مردم تبریز، علیه پدر قیام نمود. جهانشاه مجبور شد بلافاصله کار خراسان را تمام کند و با تیموریان مصالحه نماید و برای خواباندن غائله پسر، به آذربایجان بازگردد. تبریز در محاصره بود که «حسنعلی به حرم پدر ملتجی گشت و بیگم را، که مادر سایر فرزندان جهانشاه میرزا بود،... وسیله نجات ساخت.» (همان، ص 361) با وساطت جان بیگم خاتون، حسنعلی میرزا موردعفو قرار گرفت. اقامت حسنعلی میرزا در دربار برای جهانشاه، که نسبت به پسر بدگمان شده بود، گران میآمد. به همین دلیل، او را به حکومت بغداد منصوب کرد.
پیربوداق پسر دیگر جهانشاه، که مادرش جان بیگم خاتون بود، پس از بازگشت از لشکرکشی خراسان، علیه پدر در شیراز قیام کرد. مورّخان علت آن را صلح جهانشاه با ابوسعید تیموری میدانند که پیربوداق آن را دلیلی بر ضعف پدر دانسته و علیه او قیام کرده بود. برخی مورّخان نیز علت آن را اقدام جهانشاه در انتخاب فردی غیر او به جانشینی میدانند. جان بیگم خاتون در این قضیه نیز واسطه قرار گرفت. «آخرالامر، والده پیربوداق، حرم محترم میرزا جهانشاه، بعد از آمد و شد بسیار، قرار بدان داد که میرزا پیر بوداق با اتباع و اشیاع و اولاد و اموال به جانب دارالسلام بغداد رفته، از شیراز دست باز دارد.» (میرخواند، 1339، ج 6، ص 853)
پیربوداق در بغداد، قیام خود را علیه پدر ادامه داد. جهانشاه برای خلاصی از مشکلات داخلی ناشی از قیام پسران، با دادن حکومت بغداد به حسنعلی میرزا، دو برادر را در مقابل هم قرار داد. جان بیگم خاتون، مادر پیربوداق، مأمور شد حسنعلی میرزا را تا بغداد همراهی نماید. مأموریت دیگر خاتون این بود که به کار پیربوداق نیز رسیدگی نماید. احتمالاً این خواسته خاتون بود که بدان وسیله، فرزند را ملاقات و او را به مصالحه دعوت نموده، از مقابله با پدر برحذر دارد.
بغدادیان، که در جریان اصل واقعه قرار گرفته بودند، به جان بیگم خاتون اجازه ورود به بغداد ندادند. حسنعلی مجبور شد به شام رود و به آققویونلوها پناه برد. جان بیگم نیز بازگشت. او در راه بازگشت، گروهی از عشایر «قراالوس» را، که قریب پنجاه هزار خانوار میشدند، با خود به حوالی آذربایجان کوچاند. این افراد بعدها از همراهان و یاران جان بیگم خاتون شدند.
پیربوداق در ادامه قیامش، با مشعشعیان همراه شد و به درخواست پناهندگی برادرش حسنعلی میرزا پاسخ مثبت داد. سپاه جهانشاه متوجه بغداد شدند و پس از محاصرهای طولانی در سال 870 ه پیربوداق شکست خورد و تسلیم شد و به سعایت برادرش، محمّدی، به قتل رسید.
جان بیگم خاتون علیرغم کشته شدن پسرش، پیربوداق، همچنان در مسائل سیاسی فعّال بود. پس از مرگ جهانشاه، حرکتهایی از جانب دختران اسکندرمیرزا، آرایش خاتون و شاهسرای خاتون، برای انتخاب امیر قراقویونلوها صورت گرفت. آنان سعی کردند با اهدای پول و سیم و زر از خزانه شهر تبریز، سپاهیان را به کمک و همراهی خود دعوت کنند و حسنعلی میرزا برادرشان را به تخت سلطنت بنشانند. به گفته طهرانی، «خزانه، که در شهر بود، از نقود و اجناس بین سپاهیان قسمت نمودند. آرایش بیگم زیورهای زنانه به آلات رزم مبدّل ساخت، معجر مغفر گردانید و سپر را چون نقاب بر سر کشید و آینه خودبین را، که با او برابری میکرد، شمشیر دو روی ساخت و بر روی دشمن کشید و با کمان، که پیاپی بر ابروی محبوبان دعوی مبارزه داشت، چنان تیری بر سینه زد که از پشت او برون جست و سنان را، که با مژگان خوبان دم از خونریزی میزد، بر سر چوب نیزهاش کرد و چون عرصه را از شیرمردان خالی دید، طرح بنیان سلطنت انداخت.» (طهرانی، 1356، ص 435)
آنان به نام برادرشان، حسنعلی میرزا، که اهل سیاست و تدبیر نبود، سکه زدند و خطبه خواندند. این خبر به جان بیگم رسید. او بلافاصله دست به کار شد؛ زیرا نمیخواست حکومت قراقویونلوها در خاندان اسکندر میرزا استمرار یابد و چون پیربوداق کشته شده بود، برای پسر دیگرش ابوالقاسم میرزا، سعی در سرکوب اسکندریان نمود. او با دختران جهانشاهیه و با یاری گرفتن از شاهزادگان و طرفداران خود از قبیله «قراالوس» به مقابله با دختران اسکندر میرزا برخاست و در مراغه مستقر شد و سپاه را به تبریز فرستاد. این رویارویی به نفع سپاه جانبیگم خاتون خاتمه یافت و دختران اسکندر میرزا به اسارت درآمدند، ولی طرفداران حسنعلی میرزا از فرصت به دست آمده استفاده کردند و پیروزی نهایی را از آن حسنعلی میرزا ساختند. حسنعلی میرزا به حکومت قراقویونلوها رسید و در تصفیههای سیاسی، جان بیگم خاتون را، که بارها جان او را از مرگ نجات داده بود، به قتل رساند.
جان بیگم خاتون علاوه بر اقدامات سیاسی، در امور فرهنگی نیز پیشقدم بود. از جمله خدمات ارزنده او بنای مسجد و خانقاه مظفّریه با الهام از لقب جهانشاه قراقویونلو، ابوالمظفّر در تبریز است که امروزه به «مسجد کبود» یا «گوگ مسجد» معروف است. وجه تسمیه این نامگذاری استفاده از کاشیکاری فیروزهای در بنای مسجد است.
جان بیگم خاتون بنای مسجد را در سال 870 ه آغاز نمود. ابن الکربلائی ضمن توصیف آثار دوره جهانشاه، اشاره دارد که «در درآمد تبریز به جانب شرق، که "خیابان" گویند، عمارتی است در کمال لطافت و نکویی موسوم به "مظفّریه" از مآثر ابوالمظفّر جهانشاه پادشاه بن قرایوسف بن توره مش بن بیرام خواجه ترکمان، و این طبقه را "قراقویونلو" و "بارانی" نیز گویند. گویا این عمارت به سعی و اهتمام حرم محترم وی خاتون جان بیگم ـ اناراللّه برهانهاـ بنا شده. مشارٌالیها بسیار بسیار خیّره و صالحه و عفیفه بوده و در همان بقعه مدفون است و میرزا جهانشاه، که "حقیقی" تخلّص کرده و پادشاه عظیمالشأن بود، در دوازدهم شهر ربیع الثانی و سبعین وثمانمائه به دست حسن پادشاه کشته گشت، با اکثر اولاد در آن مقبره مدفونند، هرچند اثری از آنان پیدا نیست.» (ابن الکربلائی، 1344 و 1349، ج 1، ص 524)
ابن الکربلائی در تأکید بر بنای ساختمان با نظر و همّت جان بیگم خاتون اشاره دیگری دارد با این مضمون: «حرم محترم جهانشاه بیگم ـ اناراللّه برهانها ـ اراده ساختن عمارت مظفّریه نموده و در واقعه دیده که بنای آن عمارت را شخصی از اولیای آن زمان نهاد. جمیع اعزه، که در آن زمان بودند، همه را حاضر کردند. بیگم در جایی مستور نشسته، ملاحظه ایشان مینمود. چون نظرش به خواجه علی افتاد، فرمود که آن شخصی که من در واقعه دیدم، همین است. بنا بر آن، بنای آن عمارت وی نهاد. گوییا قبول آن عمارت از اثر فیض آن عالی نهاد.» (ابن الکربلائی، 1344، ج 2، ص 43)
اهمیت این بنا، تعلّق آن به شیعیان است. سر درِ مسجد به نام حضرت علی علیهالسلام و فرزندان ایشان زینت یافته و در آن نامی از خلفای راشدین برده نشده است. «مسجد کبود تبریز، نخستین معبد مزیّن و منقّشی است که نامی از خلفای راشدین در آن نیامده است و عبارت "علی ولی اللّه" و اسامی حسنین به اشکال مختلف زینتبخش دیوارها و طاقهای آن گردیده است.» (میرجعفری، 1379، ص 276 / ترابی طباطبائی، 1348، ص 43 و 91)
منابع
38. ابن اثیر (عزالدین ابی الحسن علی بن ابی الکرم)، الکامل فی التاریخ، 1399 ق / 1979 م، بیروت، دارصادر.
39. ابن الکربلائی (حسین کربلائی تبریزی)، روضات الجنان و جنات الجنان، 1344 و 1349، مقدّمه و تکمله و تصحیح و تعلیق جعفر سلطان القرائی، جزء اول و ثانی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
40. بیهقی، ابوالفضل محمّد بن حسین، تاریخ بیهقی، 1362، تصحیح و حواشی و تعلیقات دکتر غنی و دکتر فیّاض، تهران، خواجو.
41. بیهقی، ظهیرالدین ابوالحسن علی ابوالقاسم زید، درّة الاخبار و لمعة الانوار، 1358 ق، تصحیح محمّد شفیع، لاهور.
42. ترابی طباطبائی، جمال، نقشها و نگاشتههای مسجد کبود تبریز، 1348، تبریز، چاپخانه شفق.
43. جرفادقانی، ابوالشرف ناصح بن ظفر، ترجمه تاریخ یمینی، تألیف عتبی، 1345، به اهتمام جعفر شعار، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
44. خواجه نظام الملک، سیرالملوک (سیاستنامه)، 1340، به اهتمام هیوبرت دارک، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
45. رازی، نصیرالدین ابوالرشید عبدالجلیل قزوینی، نقض بعض مثالب النواصب فی نقض بعض فضائح الروائض، 1358، تصحیح جلال الدین محدّث، تهران، انجمن آثار ملّی.
46. الراوندی، محمّد بن علی بن سلیمان، راحة الصدور و آیة السرور (تاریخ آل سلجوق)، 1333، به سعی و تصحیح محمّد اقبال، حواشی و فهارس مجتبی مینوی، تهران، امیر کبیر / اصفهان، تأیید.
47. زرّین کوب، عبدالحسین، تاریخ مردم ایران، 1367، تهران، امیر کبیر، چ دوم.
48. طباطبائی، جواد، خواجه نظام الملک، 1375، تهران، طرح نو.
49. طهرانی، ابوبکر، کتاب دیار بکریه، 1356، جزء اول و جزء ثانی، به تصحیح و اهتمام نجاتی لؤغال و فاروق سومر، با مقدّمه فاروق سومر، تهران، کتابخانه طهوری.
50. عنصرالمعالی، کیکاووس بن اسکندر بن قابوس بن وشمگیر بن زیار، قابوسنامه، 1347، به اهتمام سعید نفیسی، تهران، کتابفرشی فروغی.
51. (مؤلف: گمنام)، مجمل التواریخ و القصص، 1318، تصحیح ملک الشعرای بهار، به همّت محمّد رمضانی، تهران، چاپخانه خاور.
52. میرجعفری، حسین، تاریخ تحوّلات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره تیموریان و ترکمانان، 1379، تهران، سمت.
53. میرخواند، میر محمّد بن سید برهان الدین خواوند شاه، تاریخ روضة الصفا، 1339، ج 6، تهران، مرکزی / خیّام / پیروز.
54. نخجوانی، هندوشاه بن سنجر بن عبداللّه صاحبی، تجارب السلف، 1344، تصحیح عبّاس اقبال، تهران، کتابخانه طهوری.