ویژگىهاى تبلیغى پیامبر اسلام(ص) در قرآن
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی تفسیر و علوم قرآن تفسیر قرآن معارف قرآن موارد دیگر فرهنگ اصلاحات و واژه ها در قرآن
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی تاریخ اسلام و سیره تاریخ و سیره شناسی تاریخ و سیره حضرت محمد(ص)
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی تعلیم و تربیت اسلامی تربیت تربیت دینی کلیات
آرشیو
چکیده
متن
قرآن ماندگارترین اثر آسمانى و جاودانهترین کتابى است که خداوند به منظور هدایت بشر بر قلب شریفترین بندهاش محمد بن عبداللّه (ص) نازل فرمود.
جاودانگى این کتاب بزرگ آسمانى، اقتضاى این را دارد که دربردارنده عمیقترین و سودمندترین و جذابترین نسخههاى هدایت باشد.
قرآن ناطق امام على بن ابى طالب (ع) در وصف قرآن چنین مىفرماید:
«ثم أنزل علیه الکتاب نوراً لاتطفأ مصابیحه و سراجاً لایخبوتوقده و بحراً لایدرک قعره و منهاجاً لایضلّ نهجه و شعاعاً لایظلم ضوؤه و فرقاناً لایخمد برهانه و تبیاناً لاتهدم أرکانه و شفاءً لاتخشى اسقامه...»(1)
سپس قرآن را بر او نازل فرمود. قرآن نورى است که خاموشى ندارد، چراغى است که درخشندگى آن زوال نپذیرد، دریایى است که ژرفاى آن درک نشود، راهى است که رونده آن گمراه نگردد، شعلهاى است که نور آن تاریک نشود، جدا کننده حق و باطلى است که درخشش برهانش خاموش نگردد، بنایى است که ستونهاى آن خراب نشود، شفا دهندهاى است که بیمارىهاى وحشتانگیز را بزداید.
بى شک هدایتگرى این چنین، شایستگى اطاعت و پیروى را دارد و بر هر انسان هوشمند و صاحب نظرى فرض است که پیروى از برترین راهنما نموده و حیاتبخشترین پیامها را دریافت کرده و در قلم و علم و عمل بالاترین بهرهها را کسب نماید.
در این نوشتار کوشیدهایم تا با استمداد از این اثر جاودانه آسمانى و آخرین سروش هدایت و رحمت الهى، مقوله تبلیغ دین را با محوریت ویژگىهاى تبلیغى رسول مکرم اسلام(ص) و از رهنمودهاى قرآن در این زمینه بهرهمند گردیم.
تبلیغ، یکى از موضوعاتى است که در جاى جاى قرآن به آن اشاره شده است. موضوعاتى نظیر جایگاه و اهمیت تبلیغ دین، ویژگیهاى تبلیغ دینى، شیوههاى تبلیغ دینى، سوژههاى تبلیغ دینى، صفات مبلّغ و دهها موضوع دیگر از عناوینى است که قرآن به آنها پرداخته است و هر کدام از آنها شایسته تأمل و دقت است وبر هر مبلغى لازم و ضرورى است پیش از اقدام به تبلیغ از سخن و رأى قرآن دراین باره آگاهى یافته تا تبلیغ او به نیکوترین وجهى انجام گرفته و به نتایج سودمندى دست یابد.
از آنجا که آخرین سفیر الهى خود، نخستین مبلغ فرامین انسان ساز و حیات آفرین قرآن است و آن یگانه همه دورانها در این راه با همه سرمایه بذل جهد فرمود، بى شک آن حبیب اللّه تمام عیار مبلّغ بود و آنچه که انجام داد، اجراى دقیق فرمان الهى بود و سزاوار است که به او که امام مبلغان و مقتداى رسولان است اقتداء کرده و آنچه را که او در صحنه عمل به انجام آن اهتمام ورزیده، نصب العین خویش قرار داده و در مکتب او به تعلیم آداب تبلیغ بپردازیم.
در سراسر قرآن، آیات بسیارى به چشم مىخورد که چگونگى تبلیغ پیامبر عظیم الشأن اسلام حضرت ختمى مرتبت را باز فرموده و فراز و نشیبهاى این امر خطیر را به آنحضرت ارائه فرموده است.
و از آنجا که در قرآن وظیفه دعوت به خداوند، به رسول مکرمش و هرکه به تبعیّت از او این وظیفه را برعهده مىگیرد، نسبت داده است، بر آن شدیم تا اشارهاى به فضایل و سجایا و مکارم اخلاقى آن بزرگوار در راستاى امر تبلیغ با محوریت قرآن داشته باشیم.
در قرآن خطاب به رسول خدا(ص) مىفرماید:
«قل هذه سبیلى ادعوا الى اللّه على بصیرةٍ انا و من اتبعنى».(2)
بگو (اى رسول ما) این راه من است و من بر اساس بصیرت و هر کسى که از من تبعیت مىکند بسوى خداوند دعوت مىکنیم.
علامه طباطبایى در ذیل این آیه شریفه مىفرمایند: مراد از «أنا و من اتبعنى» این است که بار این دعوت تنها به دوش من نیست بلکه بدوش کسانى هم که مرا پیروى کردهاند هست. پس با این جمله دعوت را توسعه و تعمیم داده و مىفهماند با اینکه راه راه رسول خدا(ص) است لیکن بار دعوت به آن تنها بدوش آن جناب نیست.(3)
و نیز در ذیل آیه شریفه «واشرکه فى امرى»(4) به این نکته اشاره فرمودهاند که منظور از شریک در اینجا شریک در امر تبلیغ دین است که این امر وظیفه تمام کسانى است که به نبى ایمان آورده و چیزى از دین یاد گرفته و بر هر عالمى تبلیغ جاهل واجب است.(5)
با توجه به این تفسیر و برداشت، هم مىتوان خطیر بودن و اهمیت فوق العاده امر تبلیغ و دعوت به سوى خداوند را فهمید چرا که آنان که این وظیفه را به عهده گرفتهاند بى شک وظیفه رسول خدا(ص) را بعهده گرفتهاند و بر آنان است که خود را از هر جهت به آن بزرگوار شبیه ساخته و در این راستا از شیوه و سیره آن حضرت پیروى نمایند و هم اینکه مهمترین ویژگى یک مبلغ را بصیرت و آگاهى در دین و دعوت و تبلیغ بر مبناى بصیرت قرار داده است. 1- بصیرت
خداوند دعوت رسولش را به سوى خود یک دعوت مبتنى بر آگاهى و بصیرت معرفى فرموده است به این معنا که یک دعوت کننده خود باید به راه و هدفى که دیگران را به سوى آن فرا مىخواند، آگاهى و اطلاع کامل داشته باشد.
اگر یک مبلغ خود را به زینت دانش با پشتوانه قوى عمل بیاراید، بى شک در انجام این رسالت موفق گردیده و الّا تبلیغ از سر بىاطلاعى و یا کم اطلاعى چه بسا مضرّات و آسیبهاى غیر قابل جبرانى داشته باشد، اما آنچه که از واژه «بصیرت» مراد است، چیزى است فراتر از آگاهى و علم بطوریکه در معناى واژه «بصیرة» گفتهاند: بصیرت معرفتى است که بوسیله آن بین حق و باطل در دین و دنیا تمیز داده شود.(6) و از آنجا که این معنا یعنى تمیز بین حق و باطل در قرآن از آثار تقوى به شمار آمده: ان تتقوا اللّه یجعل لکم فرقاناً(7) ضرورى بنظر مىرسد براى دست یابى به این ویژگى یک مبلغ باید از تقواى لازم در این زمینه برخوردار باشد.
پس آنچه براى یک مبلغ لازم و ضرورى است علاوه بر علم و آگاهى، بصیرت داشتن است یعنى داراى یک ویژگى باشد که به آن حق را از باطل تشخیص داده و در دعوتش راه بیراهه طى ننماید و باطل را بجاى حق نگرفته باشد.
اگرچه بصیرت به معناى دیدن با چشم سر هم آمده ولى بین نگاه کردن با چشم سر و نگاه عمیق با چشم دل تفاوتى است که رسول خدا به آن اشاره فرموده است:
«لیس الاعمى من یعمى بصره، انما الأعمى من تعمى بصیرته.»(8) نابیناى واقعى کسى است که چشم دل او نابینا باشد.
امام على(ع) نیز دراین باره فرمودهاند: «نظر البصر لایجدى اذا عمى البصیرة.»(9) اگر چشم دل کور شد، بینایى چشم سرفایدهاى ندارد.
پس مهم این است که چشم دل باز باشد و انسان با چراغ معرفت راه را از بیراهه تشخیص دهد چرا که: فاقد البصیرة سىء النظر.(10) انسان بىبهره از بصیرت نظرات و گرایشات نیکویى ندارد.
از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمود: عمویم عباس داراى بصیرتى نافذ و ایمانى محکم و پایدار بود. با توجه به معناى بصیرت و احادیث ذکر شده مىتوان سرّ توصیف امام صادق(ع) حضرت عباس را به داشتن بصیرت نافذ فهمید چرا که تمام حرکات و سکنات حضرت ابوالفضل حاکى از وجود این وصف در حد اعلى در آن بزرگوار است و اوج این بصیرت را در ردّ امان نامه شاهدیم.
رسول مکرم اسلام نه تنها در دوران بیست و سه سال رسالتش همواره برخوردار از این فضیلت بودند بطوریکه در تمامى فراز و نشیبهاى این دوران پرماجرا و پرتلاطم نمادهاى آشکارى از بصیرت آن بزرگوار را مىبینیم، در جنگ و صلح، در امور داخلى و بین المللى، در برخوردهاى فردى و اجتماعى، در ارتباط با گروههاى مختلف دشمنان چه مشرکین و چه کفار و چه منافقین رفتار آن بزرگوار توأم با بصیرت و از سر بصیرت است، آن بزرگوار در دوران قبل از رسالتش نیز از این ویژگى بهرهمند هستند، در وقایع و حوادث مختلف چون قرار دادن حجر الأسود بر جاى آن، که با بصیرت و نیک اندیشى از یک جنگ بزرگ و خونریزى جلوگیرى فرمود. 2- شرح صدر
شرح صدر در میان صفات رسول خدا از برجستگى خاصى برخوردار است بگونهاى که مىتوان این صفت را منشأ بسیارى از صفات دیگر دانست و مىتوان ریشه استقامت و پایدارى در هدف اخلاق نیکو و مهربانى و عطوفت، تواضع و فروتنى، مردمدارى و...هم را در این ویژگى مهم دانست.
شرح صدر به معناى گشادگى سینه و داشتن ظرفیت وسیع و تحمل و حوصله فراوان داشتن است و کسى که برخوردار از این صفت است دلتنگى و دلگیرى از او بر طرف شده داراى تحمل و با حوصله مىشود، ضیق صدر موجب کم ظرفیتى و تحیّر در تصمیم و درماندگى در کار مىشود. آن که سینهاش تنگ است توان اداى حق را ندارد چه از امیرمؤمنان نقل شده است که آن حضرت فرمود: من ضاق صدره لم یصبر على اداء الحق(11) کسى که سینهاش تنگ شد بر اداى حق تاب نیاورد.(12)
آنگونه که از بررسى آیات بدست مىآید این است که شرح صدر از اصلىترین ارکان انجام رسالت است. در جریان حضرت موسى هنگامى که خداوند به او مىفرماید تا به نزد فرعون رفته و او را از ظلمت خارج کرده و به راه رستگارى و فلاح دعوت نماید در مقابل، حضرت موسى از خداوند درخواست شرح صدر مىکند «قال رب اشرح لى صدرى،(13) خدایا به من گشادگى سینه عطاکن» که گویى اعطاى شرح صدر همان و توفیق در کار همان است پس از آیه فوق اینگونه از زبان حضرت موسى نقل شده است و «یسّر لى امرى.»(14)
و شاید به همین دلیل باشد که رسول مکرم اسلام بخاطر اهمّیت فوق العاده وظیفه رسالتش پیشتر از اینکه این موضوع را از خداوند تقاضا نماید خداوند آن را به او ارزانى داشته و او را به این نعمت متنعم فرموده بود: «الم نشرح لک صدرک، آیا ما سینه تو را گشاده قرار ندادیم.»
و در این باره حدیثى رسیده است که ابن عباس از پیامبر نقل مىکند که پیامبر(ص) فرمود: من تقاضایى از پروردگارم کردم و دوست مىداشتم این تقاضا را نمىکردم عرض کردم خداوندا پیامبران قبل از من بعضى جریان باد در اختیارشان قرار دادى، و بعضى مردگان را زنده مىکردند، خداوند به من فرمود: آیا تو یتیم نبودى پناهت دادم؟ گفتم آرى، فرمود: آیا گمشده نبودى هدایتت کردم؟ عرض کردم: آرى، اى پروردگار! فرمود: آیا سینه تو را گشاده و پشتت سبکبار نکردم؟ عرض کردم: آرى اى پروردگار!(15)
این نشان مىدهد که نعمت «شرح صدر» ما فوق معجزات انبیاء است و بى شک اعجاز این امر در مطالعه زندگى پیامبر اکرم(ص) از هنگام بعثت تا پایان زندگى پرافتخار و مبارکش آشکار مىگردد و این میزان شرح صدر در برابر آن مشکلات و فراز و نشیبها جز به تأیید الهى امکانپذیر نیست.
از نقطههاى بسیار درخشان زندگى پیامبر اسلام این است که بر خلاف برخى از انبیاء که در موقعیتهایى چند که سختیهاى بار رسالت بر دوش آنان سنگینى مىنمود و توان مقاومت بیش از آن نداشتند بر امت خویش خشم گرفته از خداوند طلب نزول عذاب بر آنان را مىکردند، او، آن سایه رحمت و...الهى هیچگاه این تقاضا را نکرد و هیچ در عذاب خواهى کوشش نکرد و این نبود مگر به خاطر داشتن شرح صدر که خداوند از سر امتنان به او ارزانى داشته بود. و با شرح صدر، امر خطیر رسالت الهى بر او آسان گشت و به فرموده خودش با شرح صدر نورى در وجود او قرار داده شد.(16) که تا افقهاى دور دست را هموار و آشکار مىدید.
از «الم نشرح» و چشمش سرمه یافت
دید آنچه جبرئیل آن بر نتافت(17) 3- اخلاق پسندیده
پیامبر اسلام در قرآن کریم به عنوان انسانى که داراى اخلاقى عظیم است ستوده شده: «انک لعلى خلق عظیم،(18) تو اى پیامبر، سجایاى اخلاقى عظیمى دارى.»
راغب مىگوید: خلق چه با فتحه و چه با ضمه خاء به یک معناست. ولى استعمال بیشتر به این صورت است که با فتحه به معناى صورت ظاهر و قیافه و هیئت است که با چشم (و بصر) دیده مىشود. و با ضمه به معناى قوا و سجایاى اخلاقى است که با بصیرت احساس مىشود و مراد از «خلق» در آیه شریفه، اخلاق و سجایاى اخلاقى پیامبر عظیم الشأن اسلام است.
این آیه هرچند به خودى خود حسن خلق رسول خدا(ص) را مىستاید و آن را بزرگ مىشمارد لیکن با در نظر گرفتن سیاق آیه، اخلاق پسندیده اجتماعیش را بخصوص مورد نظر دارد. اخلاقى که مربوط به معاشرت است از قبیل استوارى بر حق، صبر در مقابل آزار مردم و خطاکاریهاى اراذل و عفو و اغماض از آنان، سخاوت، مدارا، تواضع و امثال اینها.
خداوند پیامبر را به چنین صفاتى ستوده است و این صفات را پیامبر در ارتباط با مردم برخوردار است یعنى از جایگاه شخصى که رساننده پیام الهى و دعوت کننده به سوى خداوند است باید داراى این صفات باشد پس هر کس این وظیفه را به عهده مىگیرد نیز باید داراى این صفات باشد یعنى در معاشرت با مردم داراى اخلاقى نیکو و در مقابل کجرویها، بر حق پافشارى نمودن و در مقابل آزار مردم صبر کردن و از خطاها چشم پوشى نمودن و سخاوتمند بودن و مدارا کردن و متواضع بودن و...
اینها بخشى از مجموعه فضائل و محاسن اخلاقى رسول بزرگوار اسلام (ص) است که از او شخصیتى این چنین برجسته ساخته که عنصر اخلاق نیکوى او از ارکان موفقیت او در این راه سخت و دشوار است. پس اگر جامعهاى چون جامعه پیامبر در بدو دعوت وجود داشته باشد که بخشى از رذائل چنان رسوخ و نفوذى در شخصیت انسانها پیدا کرده بود که تصور زائل شدن آنها امرى بعید و بلکه محال مىنمود(19) ولى هنگامى که انسانى بزرگ چون محمد بن عبداللّه (ص) در برخورد با آن جامعه داراى آن صفات پسندیده است مىتواند در زمانى نه چندان طولانى صفات برجسته انسانى را جایگزین رذائل اخلاقى نماید و جامعه نمونه و قابل عرضه به جهان بسازد پس باید از او آموخت که چگونه با برخوردارى از اخلاقى عظیم در این راه ثابت قدم و استوار بسوى هدف متعالى حرکت کرد و هیچ مانعى از صدها مانع که دشمنان بر سر راه دعوت و تبلیغ او قرار داده بودند، او را از هدف باز نداشت. 4- نرم خوئى و ملاطفت
از دیگر صفات که پیامبر در قرآن به آن هم وصف و هم توصیه شده است، نرم خوئى و مهربانى و دورى از تندخویى است.
«فبما رحمة من اللّه لنت لهم و لو کنت فظاً غلیظ القلب لانفضّوا من حولک فاعف عنهم و استغفرلهم.»(20) (اى رسول) رحمت خدا تو را با خلق مهربان و خوشخوى گردانید و اگر تندخو و سخت دل بودى مردم از گرد تو متفرق مىشدند. پس از آنان درگذر و از خدا بر آنها طلب آمرزش کن، در جامعهاى با انسانهائى تندخو و داراى اخلاقى درشت که هیچ نشانى از رحمت و ملاطفت و گذشت دیده نمىشود پیامبر اسلام مأمور به داشتن اخلاقى نرم و صبر بر بدخوئى و گذشت از ناسپاسىها مىشود. چرا که اگر پیامبر و هر شخصى که وظیفه هدایت و جذب انسانها به سوى طریق الى اللّه را به عهده دارد، درشت گو و سخت دل باشد زمینه هدایت که حلقه زدن به گرد شمع وجود او و بهرهمندى از راهنمائیها و نصایح اوست مهیا نشده و آنانى که در اطراف او هستند با مشاهده چنین صفاتى از اطراف او دور مىشوند.
به نقل مفسرین این آیات پس از حادثه «احد» نازل شد که حوادث تلخى چون فرار مسلمانان و تنها گذاشتن پیامبر در میدان جنگ و مقاومت شخص پیامبر به همراه عده معدودى و مجروح شدن وجود مقدس رسول خدا(ص) روى داد و برسختىهایى که در این حادثه بر پیامبر و یاران نزدیکش رسید، اشاره شده است. در چنین موقعیتى،هنگامى که خطاکاران خدمت پیامبر رسیدند و از آن پیامبر رحمت و مغفرت عذرخواهى نمودند، پیامبر امر شدند به اینکه از آنها درگذرد و براى آنان طلب مغفرت نماید. چرا که اگر تو با آنان به نرمى رفتار نکنى و در سخنانت به آنان تند و خشن باشى و یا اینکه نسبت به آنان سخت دل و بیرحم باشى، آنان از اطراف تو پراکنده شده و زمینه براى هدایت آنان فراهم نمىشود و غرض و هدف بعثت هر آینه نقض گردیده و انسانهایى که باید به سوى تو آمده و گوش جان به سخنان حیات بخش تو دهند از اطراف تو پراکنده گردیده و تو از هدف باز مىمانى.
هنگامى که در حادثهاى سخت چون «احد» که خسارات فراوانى به لشکر اسلام و شخص پیامبر از ناحیه دشمنانش و بخاطر کوتاهى دوستانش وارد شد و در عین حال پیامبر مأمور به داشتن اخلاقى اینگونه است بى شک تحمل سختىها و مدارا و ملاطفت با مردم در حوادث دیگر، از مهمترین و ضرورىترین وظایف یک مبلّغ است.
آیات دیگر نیز در قرآن هست که به این ویژگى پیامبر اشاره دارد که ذکر برخى از آنها خالى از بهره و لطف نیست.
در آخرین آیات سوره توبه مىفرماید:
«لقد جاءکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتّم حریص علیکم بالمؤمنین رئوف رحیم.»(21)
در این آیه کلمات و عباراتى بکار رفته است که شدت علاقه پیامبر به مردم و نهایت دلسوزى او را نسبت به تمام انسانها اعم از کافر و مؤمن بیان مىکند.
اگر از عبارت «من انفسکم» که در بردارنده معانى لطیفى در این باره است، بگذریم و توضیح آنرا به بخش «مردمى بودن» رسول خدا(ص) موکول کنیم، اما عبارات دیگر حاوى معانى عاطفى و اخلاقى بلندى است، عزیز علیه... هرگونه ناراحتى و زیان و ضررى به شما برسد براى او سخت ناراحت کننده است یعنى او نه تنها از ناراحتى شما خشنود نمىشود بلکه بىتفاوت هم نخواهد بود. او به شدت از رنجهاى شما رنج مىبرد و حریص علیکم(حرص) در لغت به معنى شدت علاقه به چیزى است، و جالب اینکه در آیه مورد بحث به طور مطلق مىفرماید:
بر شما حریص است نه سخنى از هدایت به میان مىآورد و نه از چیز دیگر، اشاره به اینکه به هرگونه خیر و سعادت شما و به هرگونه پیشرفت و ترقى و خوشبختیتان عشق مىورزد.(22)
در دو عبارت «عزیز علیه ما عنتّم» و «حریص علیکم» از آنجا که هیچگونه قیدى در کار نیست این معنا فهمیده مىشود که سخت بودن مشکلات افراد بر شخص رسول اللّه و اینکه نسبت به آنان حریص است و بدنبال سعادت آنهاست، اختصاصى به افراد مؤمن ندارد و دلیل دیگر این است که پس از این جملات مىفرماید بالمؤمنین رئوف رحیم، یعنى آن عبارات سابق درباره تمام افراد بود و این عبارت در خصوص مؤمنین است.
پس مستفاد از این آیه این است که پیامبر اسلام در مقام دلسوزى و مهربانى نسبت به تمام انسانها اینگونهاند همانگونه که آیه «و ما ارسلناک الاّ رحمة للعالمین»(23) اشاره به این معنا دارد. گرچه نسبت به مؤمنین و افرادى که به حق ایمان آورده و تسلیم اوامر الهى شدهاند رأفت خاصى دارند.
از آیات دیگر که بر این معنا دلالت دارد آیه سوم سوره شعراء است: رسول خدا آنقدر به حال انسانها دلسوزى مىفرمودند و براى سعادت و هدایت آنان تلاش مىفرمودند که در این آیه اینگونه خطاب شدند: شاید تو از اینکه (مشرکان) ایمان نمىآورند، جان خود را تباه سازى: «لعلّک باخع نفسک الّا یکونوا مؤمنین»(24)
بى شک دلسوزى و به رنج آمدن از سختى و رنج دیگران در رسول خدا(ص) در حدّ و اندازهاى معمولى نبوده که خداوند اینگونه خطاب به او مىفرماید. پس مىتوان نتیجه گرفت که هدایت و دعوت انسانها به راه حق و سعادت یک وظیفه صرف نیست بلکه عاشقانهترین کار براى کسى است که در این وادى گام مىنهد و حقیقتاً باید به این معنا اینگونه نگریست که هدایت و به راه کشاندن یک فرد، مساوى با زنده نمودن اوست سخن از حیات یک شخص و یک جمع است، انسان به آن میزان که نسبت به نجات یک غریق و گرفتارى که جسم او در معرض خطر و هلاکت است مکث و درنگ را روا نمىداند باید نسبت به دعوت او به راه حق سر از پاى نشناخته و در این راه تمام توان و تلاش خود را صرف نماید. چرا که حیات واقعى در هدایت به راه سعادت و موفقیت در این راه است: «یا ایها الذین آمنوا استجیبوا للّه وللرسول اذا دعاکم لما یحییکم.»(25)
دعوت رسول خدا و هر دعوت کنندهاى به سوى خداوند، دعوت به حیات و زندگى و دورى از مهالک است. و البته شایسته خواهد بود در این راه هیچ مانعى شخص دعوت کننده را از هدفش باز ندارد.
روایات بسیارى در وصف نرم خوئى رسول مکرم اسلام(ص) رسیده است. در اینجا به ذکر روایتى در اینباره مىپردازیم: از امیرالمؤمنین نقل شده است که فرد یهودیى چندین دینار از رسول خدا مطالبه کرده بود و پیامبر در جواب او فرمودند: اکنون چیزى ندارم تا به تو بدهم. یهودى در جواب گفت: من تو را رها نمىکنم تا طلب مرا به من بازپس گردانى. این شخص پیامبر را در مکانى محبوس کرده و مجبور نموده تا در همانجا بماند. پیامبر نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء و صبح را در همان جا بجاى آورد ولى آن شخص او را رها نکرد. اصحاب رسول خدا(ص) مرد یهودى را تهدید کرده و وعده مجازات دادند. ولى رسول خدا(ص) آنان را از این کار منع فرمود و آنان در جواب گفتند: این مرد اینگونه شما را حبس کرده است. پیامبر(ص) در جواب فرمود: خداوند مرا مبعوث نکرده است تا اینکه کسى را که در ذمّه اسلام است و غیر او را ظلمى کنم. این یهودى در لحظات اولیه روز مسلمان شد و شهادتین بر زبان جارى کرد.(26)
انس مىگوید: من مدت ده سال در خدمت رسول خدا(ص) بودم. در طول این مدت هیچگاه پیامبر به من کوچکترین توهینى نکرد و هیچگاه به من درباره کارى که انجام داده بودم نفرمود چرا انجام دادى و درباره امرى که آن را ترک کرده بودم نفرمود: چرا ترک نمودى.(27) 5 - فروتنى و تواضع
در قرآن خطاب به پیامبر مىفرماید: اى پیامبر براى پیروان مؤمن خود، بال مهربانى و فروتنى را بگستران. «واخفض جناحک لمن اتبعک من المؤمنین»(28) و یا مىفرماید:«ولا تحزن علیهم واخفض جناحک للمؤمنین.»(29)
پیامبر عزیز ما در زمانى مخاطب این امر است که مىتوان گفت هیچ انسانى به میزان او شرافت و عظمت و شأن نزد خداوند ندارد و در عین حال مأمور به تواضع نسبت به دیگران است. چرا که این امر باعث خواهد شد تا مخاطبین از صمیم قلب به پیامبر(ص) عشق ورزیده و اوامر و نواهى او را با جان و دل پذیرا گردند.
نمونههاى بسیارى از تواضع آن بزرگوار نقل شده است که ذکر برخى از آنها ما را با ابعاد این ویژگى در وجود آن حضرت آشنا مىکند:
درباره آن حضرت نقل شده است که؛ کفش خود را پینه مىزد و لباس خودرا وصله مىزد، شیر مىدوشید و در خدمت کردن به اهل منزل کوتاهى نمىفرمود. فقرا و مساکین را دوست مىداشت و با آنان همنشینى مىکرد و مریضان آنان را عیادت مىکرد و به تشییع جنازه آنان مىرفت و هیچ فقیرى را کوچک نمىشمرد و تحقیر نمىکرد. معذرت خواهى را مىپذیرفت. کسى که به او بدى کرده بود مقابله به مثل نمىکرد. مرکب او مرکب خاصى نبود؛ گاه بر شتر و گاه بر اسب و گاهى بر قاطر یا الاغ سوار مىشد.
ابتداء به سلام مىفرمود... با اصحاب شوخى مىکردند و با بچهها به بازى مىپرداختند. دعوت اشخاص را صرف نظر از اینکه عبد بودند یا نبودند مىپذیرفتند.(30)
ابن امامه مىگوید: پیامبر در حالى که بر عصا تکیه داده بودند تشریف آوردند و ما به احترام او از جاى برخاستیم. او فرمود این کار را نکنید. انس مىگوید بعد از آن ما بخاطر اینکه پیامبر این کار را نمىپسندیدند در جلو او از جاى بلند نمىشدیم.
پیامبر هرگاه وارد مجلسى مىشدند در قسمت پایین آن مىنشستند. بر زمین مىنشست و بر روى زمین غذا مىخوردند و مىفرمودند: من بندهاى هستم که همانند بندگان غذا خورده و مانند آنان مىنشینم.(31)
امام صادق(ع) مىفرماید: ما اکل رسول اللّه متکأً منذ بعثه اللّه عزوجل نبیاً حتى قبضه اللّه متواضعاً للّه عزوجل.(32) رسول خدا(ص) به جهت تواضع در برابر خداوند از زمان بعثت هیچگاه تکیه داده غذا میل نفرمودند.
پیامبر فرمودهاند: پنج چیز را تا هنگام مردن ترک نمىکنم: غذا خوردن با بردگان، بر روى زمین، سوار شدن بر الاغ بى پالان، دوشیدن بز با دست خود، پوشیدن پشم زبر، سلام گفتن به کودکان، تا اینها بعد از من سنت باشند.(33) 6- استقامت
از بارزترین خصوصیاتى که پیامبر اسلام(ص) در دوران رسالتش پیوسته از آن برخوردار بود. استقامت بود. دراین باره قرآن خطاب به پیامبر اکرم(ص) مىفرماید:
«فاستقم کما امرت و من تاب معک؛(34) پس همانگونه که فرمان یافتهاى، استقامت کن و همچنین کسانى که با تو به استقامت در مقابل انسانهاى عنود و لجباز که حاضر به تسلیم شدن در مقابل دین خدا نبودند.» استقامت در مقابل انواع دشمنان، از کفار و مشرکین تا منافقین، استقامت در مقابل انسانهاى جاهل و اذیت و آزار آنان، استقامت و پایدارى در مقابل انواع تهمتها و استهزاءها و استقامت در مقابل تمامى ناملایمات و رنجهاى طاقت فرسایى که پیامبر اسلام در راه ابلاغ پیام الهى همه را به جان خرید و با استقامت و پایمردى در مقابل آنها، وظیفه هدایت را به نحو احسن به انجام رسانید. نخستین روزى که رسول خدا(ص) براى دعوت به اسلام و نجات جهان از گمراهى مأمور گشت یکه و تنها بود، حتى یک نفر از خویشان و دوستانش با وى هم صدا نبودند ولى بواسطه استقامت آهنین خود که با عاقلانهترین روش توأم بود، روز بروز بر مسلمانان و یاران آن حضرت افزوده مىشد، دعوت خود را با برنامه منظم آغاز کرد، قدم بقدم جلو رفت آن نقشه منظم و دقیق را بقدرى خوب اجرا نمود که در هیچ موقعى عقب نشینى نفرمود، عجله و شتاب زدگى بخرج نمىداد به این صورت که ابتدا نزدیکترین کسان و خویشان خود را دعوت فرمود: «و انذر عشیرتک الاقربین»(35) در این قدم که موفقیت پیدا کرد، عموم خویشان خود را به اسلام دعوت فرمود و سپس پارا فراتر نهاد، اهل مکه را بطور مخفى دعوت کرد، پس از اندى دعوتش را در مکه آشکار و در مجالس قریش آنان را به راه خدا مىخواند، آنگاه پا را بالاتر گذارد تمام عرب را به راه راست دعوت فرمود، در این مراحل که موفقیت یافت همه جهانیان را براه حق و حقیقت دعوت نمود و آنقدر کوشید تا توانست عالىترین قوانین اصلاحى و اجتماعى که آسایش بشر را در دنیا و آخرت تأمین مىنمود و از طرف خداى تعالى اسلام نامیده شده بود به جهان بشناساند.
موارد بى شمارى از پایمردى و اصرار ورزى آن حضرت به انجام رسالتش در منابع معتبر تاریخ و سیره آمده است که میزان استقامت آن حضرت در این راه را بیان مىکند، به گوشهاى از این موارد اشاره مىشود:
وقتى در مکه در میان اجتماعات و بازارها مىگفت: اى مردم بگوئید، لا اله الّا اللّه تا رستگار شوید دو نفر او را دنبال مىکردند و بر او خاک مىپاشیدندو مىگفتند: اى مردم! باور نکنید، دروغ مىگوید. این دو تن یکى عمویش ابولهب بود و دیگرى ابوجهل.(36)
طارق محاربى گفت در بازار ذىالمجاز پیغمبر را دیدم مردم را دعوت مىکرد و مىگفت: بگوئید لااله الّا اللّه تا رستگار شوید و ابولهب به دنبال او بود و به او سنگ مىزد تا ساقهاى پیغمبر خونین شد و مىگفت: اى مردم دروغگوست اطاعتش نکنید.(37)
عربى از پشت سرچنان عباى پیغمبر را کشید که برگردنش اثر گذارد و گفت: اى محمد! بگو از مال خدا که نزد تو است به من بدهند، پیغبر(ص) رو به او کرد و تبسم نمود و فرمود تا به او عطا کنند.(38) 7- حکمت و موعظه و جدال احسن
قرآن دعوت را به سه گونه مطرح کرده: یکى حکمت و دیگر موعظه حسن و سوم مجادله بطرز احسن «ادع الى سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتى هى احسن»(39) (اى رسول ما) خلق را به حکمت و برهان و موعظه نیکو به راه خدا دعوت کن و با بهترین طریق (با اهل جدل) مناظره کن.
مراد از حکمت، برهان است که هم اقناعى است و هم الزامى. برهان به کسانى که داراى مرتبه عالى از تحصیل و فهم و ادراک هستند، اختصاص دارد. هر کسى شایستگى ندارد که با او به برهان سخن گفته شود.
مراد از موعظه حسن، خطابه است که براى دعوت طبقات دیگر مردم بکار برده مىشود و گاهى مطالب برهانى به صورت خطابه بیان مىشوند. این قسم عالىترین اقسام دعوت است قرآن خود داراى اینگونه دعوت بسیار است. داستان ابراهیم که ستارگان را دید، فرض گرفت خداست و آنگاه که افول کردند گفت اینها خدا نیستند و آیه شریفه لوکان فیهما الهةٌ الا اللّه لفسدتا(40) از این قبیل است.
مراد از مجادله احسن، جدل است که فقط الزامى است، جدل براى رفع شبهات معاندین و کسانى که مىخواهند ایجاد شک و تردید در اندیشه مسلمانان نمایند. بکار برده مىشود.
نکته شایان ذکر این است که در محیط و جامعهاى آنچنان که شناخته و در تاریخ خواندهایم که جز با خشونت و جهالت و خوى وحشىگرى، تبعیض و بردگى و امتیازات کثیف طبقاتى و... با چیزى مسامحت و مؤانست نداشت رسول خدا(ص) مأمور گشت دعوتش را بر اساس حکمت و موعظه حسن و جدال احسن پیریزى نماید و شعار و طرحى نوین ارائه فرمود که در آن هم انسانها و هم نژادها و هم طبقات یکسان و برابر و برادر بودند و شعار انما المؤمنون اخوة(41) و «لافخر لعربى على عجمى» او را هم شنیدند. 8 - اخلاص
اخلاص داشتن در دعوت به سوى خداوند از امورى است که در موارد متعددى در قرآن به آن دستور داده شده است.
اخلاص در عمل رمز موفقیت است چرا که مؤثر واقعى خداوند متعال است و اگر تبلیغ به خاطر خدا انجام گیرد بر دلها اثر خواهد گذاشت.
قیام براى خدا، شیوه تمامى رسولان الهى همچون حضرت نوح، هود، صالح، لوط، شعیب(ع) و... و خاتم رسولان حضرت محمد(ص) بوده است که همه مىگفتهاند: «و ما اسئلکم علیه من اجران اجرى الّا على رب العالمین.(42)
اگر شعار یک مبلغ «و ما اسئلکم علیه من اجر» و یا «لانرید منکم جزاءً و لاشکورا»(43) باشد. بى توجهى مردم براى او بسیار سخت و جانکاه نخواهد بود و ناسپاسى مردم به هیچ وجه بر وى اثر نخواهد گذاشت و چون به خاطر خدا تبلیغ مىکند نباید در مقابل زحماتش بر مردم و بلکه بر خدا منت گذارد. 9- مردمى بودن
در قرآن تعابیر متعددى به چشم مىخورد که گویاى این هستند که رسولان الهى از میان قوم خود برگزیده مىشدند تعابیرى چون «رسول من انفسکم»(44)، «ارسلنا فیهم رسولاً منهم»(45)، «ارسلنا فیکم رسولاً منکم»(46) «قل انما انا بشرٌ مثلکم»(47) و «ما ارسلنا من رسولٍ الّا بلسان قومه»(48) و «ارسلنا نوحاً الى قومه»(49) و نظایر اینها همه دلالت بر این معنا دارند که یک مبلغ باید از این ویژگى برخوردار باشد که از مردم و در مردم و مثل مردم باشد تا سخن و عمل او، سخن و عملى باشد در خور و در حدّ فهم و درک مردم.
رسول مکرم اسلام(ص) در چندین مورد بعنوان رسولى که از خود مردم است و مانند مردم است معرفى شدهاند.
مردمى بودن مبلغ لازمه توفیق اوست بطوریکه خداوند مىفرماید اگر فرشتهاى نیز به رسالت بفرستیم او را بصورت بشرى در مىآوریم و همان لباسى را بر او مىپوشانیم که مردم مىپوشند:
ولو جعلناه ملکاً لجعلناه رجلاً و للبنسا علیهم مایلبسون.(50) 10- خدا ترسى و نهراسیدن از غیر خدا
در قرآن در وصف مبلغان دین خدا مىفرماید:
الذین یبلغون رسالات اللّه و یخشونه و لایخشون احداً الا اللّه و کفى باللّه حسیباً(51).
شرط اساسى براى پیروزى در تبلیغ عدم وحشت از هیچکس جز خداست. اگر خشیت از خدا در جان کسى جاى گرفت جایى براى ترس از دیگران و مکر و حیله و تلاش آنان وجود ندارد. کارهاى بزرگى که رسولخدا در طول دوران رسالتش به آنها اقدام کرده کارهایى بود که هیچکس قبل از او به آن اقدام نکرده بود و این نبود جز اینکه خشیت الهى در قلب پیامبر عظیم الشأن اسلام جاى هر ترس و واهمه از غیر خدا را گرفته بود و این قلب پر از خشیت الهى از یک سو و از سوى دیگر پر از امید به لطف و کمک خداوندى موجبات موفقیت او را در انجام وظیفه الهى فراهم کرده بود.
یک مبلغ تا برخوردار از این ویژگى نباشد و تا خشیت الهى ملکه نفسانى او نگردیده باشد به دواعى مختلف و در موقعیتهاى گوناگون که قدرتى سلطه جو و یا سنتى غلط او را از انجام وظیفهاش باز مىدارد، در رسیدن به هدفش ناکام خواهد ماند و آنها که در برابر فرمانهاى الهى خواستههاى این و آن و تمایلات بى رویه گروهها و جمعیتها را در نظر مىگیرند و با توجیهاتى، حق و عدالت را تحت الشعاع آن قرار مىدهند هرگز نتیجه اساسى نخواهند گرفت.
در تبلیغ و دعوت به سوى خداوند موقعیتهایى خطرناک پیش مىآید که یک مبلغ با اتکا به قدرت الهى و با امید به لطف و عنایت او باید تصمیمهاى قاطعى بگیرد و چنانچه ترس و واهمه او را از امر تصمیمگیرى بازدارد قطعاً در انجام وظیفه کوتاهى کرده و به اهداف خود دست نخواهد یافت. از نمونههاى بارز و ملموس در عصر حاضر، حرکت اعجاب برانگیز امام خمینى(ره) بر علیه تمامى قدرتهایى است که از برقرارى حکومت اسلامى جلوگیرى نمودند ولى امام با شجاعت کامل و با اتکا به قدرت لایزال الهى و ایمان راسخ به هدفش در مقابل تمامى آنان ایستادگى و بسیارى از امورى که در ظاهر ناممکن مىنمود در مقابل چشمان ناباوران عملى ساخت و تصمیمات بزرگ را همیشه پس از خلوت با خداوند و اظهار خشیت به درگاه الهى و اعتماد به استمداد الهى مىگرفت و عمل مىنمود. پاورقی ها:پىنوشتها: - 1. نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه 198. 2. سوره یوسف، آیه 108. 3. المیزان، ج 11، ص 277. 4. سوره طه، آیه 32. 5. المیزان، ج 14، ص 147. 6. التبیان، ج 6، ص 205. 7. سوره انفال، آیه 29. 8. کنزالعمال، ح 1220 به نقل از میزان الحکمة. 9. غررالحکم. 10. غررالحکم. 11. کنزالفوائد، ج 1، ص 278. 12. سیره نبوى، مصطفى دلشاد تهرانى، دفتر سوم، ص 149. 13. سوره طه، آیه 25. 14. همان، آیه 26. 15. المیزان، ج 20، ص 314. 16. هنگامى که آیه الم نشرح نازل شد از پیامبر پرسیدند شرح صدر چیست پیامبر فرمود: نورٌ یقذفه اللّه فى قلب من یشاء فینشرح له صدره و ینفسح، نورى است که خدا در قلب هر کس بخواهد مىافکند و در پرتو آن...قلب او وسیع و گشاده مىشود. 17. مثنوى معنوى، دفتر ششم، بیت 2863. 18. سوره قلم، آیه 4. 19. وصف جامعه قبل از بعثت در کلمات امیرالمؤمنین به وضوح آمده، دراین باره رجوع کنید به: نهج البلاغه، خطبه اول و دوم. 20. سوره آل عمران، آیه 159. 21. سوره توبه، آیه 128. 22. نمونه، ج 8، ص 207 و 206. 23. سوره انبیاء، آیه 107. 24. سوره شعراء، آیه 3. 25. سوره انفال، آیه 24. 26. کحل البصر فى سیرة سید البشر، ص 67. 27. همان. 28. سوره شعراء، آیه 215. 29. کحل البصر فى سیرة سید البشر، ص 58. 30. سوره حجر، آیه 88. 31. بحارالانوار، ج 16، ص 229. 32. کحل البصر فى سیرة سیدالبشر، ص 73. 33. بحارالانوار، ج 16، ص 215. 34. سوره هود، آیه 112. 35. سوره شعراء، آیه 214. 36. سیره شامى، ج 1، ص 461 به نقل از خاتم النبیین، کمالى دزفولى. 37. همان، ص 60. 38. همان، ج 3، ص 83. 39. سوره نحل، آیه 125. 40. سوره انبیاء، آیه 22. 41. سوره حجرات، آیه 10. 42. سوره شعراء، آیه 214. 43. سوره شعراء، 109 و 127 و 164 و 180 و هود، 51 و فرقان، 57 و ص 86 با اندکى تفاوت. 44. سوره دهر، آیه 9. 45. سوره توبه، آیه 128. 46. سوره مؤمنون، آیه 32. 47. سوره بقره، آیه 151. 48. سوره فصلت، آیه 6. 49. سوره ابراهیم، آیه 4. 50. سوره هود، آیه 25. 51. سوره انعام، آیه 9. 52. سوره احزاب، آیه 39.
جاودانگى این کتاب بزرگ آسمانى، اقتضاى این را دارد که دربردارنده عمیقترین و سودمندترین و جذابترین نسخههاى هدایت باشد.
قرآن ناطق امام على بن ابى طالب (ع) در وصف قرآن چنین مىفرماید:
«ثم أنزل علیه الکتاب نوراً لاتطفأ مصابیحه و سراجاً لایخبوتوقده و بحراً لایدرک قعره و منهاجاً لایضلّ نهجه و شعاعاً لایظلم ضوؤه و فرقاناً لایخمد برهانه و تبیاناً لاتهدم أرکانه و شفاءً لاتخشى اسقامه...»(1)
سپس قرآن را بر او نازل فرمود. قرآن نورى است که خاموشى ندارد، چراغى است که درخشندگى آن زوال نپذیرد، دریایى است که ژرفاى آن درک نشود، راهى است که رونده آن گمراه نگردد، شعلهاى است که نور آن تاریک نشود، جدا کننده حق و باطلى است که درخشش برهانش خاموش نگردد، بنایى است که ستونهاى آن خراب نشود، شفا دهندهاى است که بیمارىهاى وحشتانگیز را بزداید.
بى شک هدایتگرى این چنین، شایستگى اطاعت و پیروى را دارد و بر هر انسان هوشمند و صاحب نظرى فرض است که پیروى از برترین راهنما نموده و حیاتبخشترین پیامها را دریافت کرده و در قلم و علم و عمل بالاترین بهرهها را کسب نماید.
در این نوشتار کوشیدهایم تا با استمداد از این اثر جاودانه آسمانى و آخرین سروش هدایت و رحمت الهى، مقوله تبلیغ دین را با محوریت ویژگىهاى تبلیغى رسول مکرم اسلام(ص) و از رهنمودهاى قرآن در این زمینه بهرهمند گردیم.
تبلیغ، یکى از موضوعاتى است که در جاى جاى قرآن به آن اشاره شده است. موضوعاتى نظیر جایگاه و اهمیت تبلیغ دین، ویژگیهاى تبلیغ دینى، شیوههاى تبلیغ دینى، سوژههاى تبلیغ دینى، صفات مبلّغ و دهها موضوع دیگر از عناوینى است که قرآن به آنها پرداخته است و هر کدام از آنها شایسته تأمل و دقت است وبر هر مبلغى لازم و ضرورى است پیش از اقدام به تبلیغ از سخن و رأى قرآن دراین باره آگاهى یافته تا تبلیغ او به نیکوترین وجهى انجام گرفته و به نتایج سودمندى دست یابد.
از آنجا که آخرین سفیر الهى خود، نخستین مبلغ فرامین انسان ساز و حیات آفرین قرآن است و آن یگانه همه دورانها در این راه با همه سرمایه بذل جهد فرمود، بى شک آن حبیب اللّه تمام عیار مبلّغ بود و آنچه که انجام داد، اجراى دقیق فرمان الهى بود و سزاوار است که به او که امام مبلغان و مقتداى رسولان است اقتداء کرده و آنچه را که او در صحنه عمل به انجام آن اهتمام ورزیده، نصب العین خویش قرار داده و در مکتب او به تعلیم آداب تبلیغ بپردازیم.
در سراسر قرآن، آیات بسیارى به چشم مىخورد که چگونگى تبلیغ پیامبر عظیم الشأن اسلام حضرت ختمى مرتبت را باز فرموده و فراز و نشیبهاى این امر خطیر را به آنحضرت ارائه فرموده است.
و از آنجا که در قرآن وظیفه دعوت به خداوند، به رسول مکرمش و هرکه به تبعیّت از او این وظیفه را برعهده مىگیرد، نسبت داده است، بر آن شدیم تا اشارهاى به فضایل و سجایا و مکارم اخلاقى آن بزرگوار در راستاى امر تبلیغ با محوریت قرآن داشته باشیم.
در قرآن خطاب به رسول خدا(ص) مىفرماید:
«قل هذه سبیلى ادعوا الى اللّه على بصیرةٍ انا و من اتبعنى».(2)
بگو (اى رسول ما) این راه من است و من بر اساس بصیرت و هر کسى که از من تبعیت مىکند بسوى خداوند دعوت مىکنیم.
علامه طباطبایى در ذیل این آیه شریفه مىفرمایند: مراد از «أنا و من اتبعنى» این است که بار این دعوت تنها به دوش من نیست بلکه بدوش کسانى هم که مرا پیروى کردهاند هست. پس با این جمله دعوت را توسعه و تعمیم داده و مىفهماند با اینکه راه راه رسول خدا(ص) است لیکن بار دعوت به آن تنها بدوش آن جناب نیست.(3)
و نیز در ذیل آیه شریفه «واشرکه فى امرى»(4) به این نکته اشاره فرمودهاند که منظور از شریک در اینجا شریک در امر تبلیغ دین است که این امر وظیفه تمام کسانى است که به نبى ایمان آورده و چیزى از دین یاد گرفته و بر هر عالمى تبلیغ جاهل واجب است.(5)
با توجه به این تفسیر و برداشت، هم مىتوان خطیر بودن و اهمیت فوق العاده امر تبلیغ و دعوت به سوى خداوند را فهمید چرا که آنان که این وظیفه را به عهده گرفتهاند بى شک وظیفه رسول خدا(ص) را بعهده گرفتهاند و بر آنان است که خود را از هر جهت به آن بزرگوار شبیه ساخته و در این راستا از شیوه و سیره آن حضرت پیروى نمایند و هم اینکه مهمترین ویژگى یک مبلغ را بصیرت و آگاهى در دین و دعوت و تبلیغ بر مبناى بصیرت قرار داده است. 1- بصیرت
خداوند دعوت رسولش را به سوى خود یک دعوت مبتنى بر آگاهى و بصیرت معرفى فرموده است به این معنا که یک دعوت کننده خود باید به راه و هدفى که دیگران را به سوى آن فرا مىخواند، آگاهى و اطلاع کامل داشته باشد.
اگر یک مبلغ خود را به زینت دانش با پشتوانه قوى عمل بیاراید، بى شک در انجام این رسالت موفق گردیده و الّا تبلیغ از سر بىاطلاعى و یا کم اطلاعى چه بسا مضرّات و آسیبهاى غیر قابل جبرانى داشته باشد، اما آنچه که از واژه «بصیرت» مراد است، چیزى است فراتر از آگاهى و علم بطوریکه در معناى واژه «بصیرة» گفتهاند: بصیرت معرفتى است که بوسیله آن بین حق و باطل در دین و دنیا تمیز داده شود.(6) و از آنجا که این معنا یعنى تمیز بین حق و باطل در قرآن از آثار تقوى به شمار آمده: ان تتقوا اللّه یجعل لکم فرقاناً(7) ضرورى بنظر مىرسد براى دست یابى به این ویژگى یک مبلغ باید از تقواى لازم در این زمینه برخوردار باشد.
پس آنچه براى یک مبلغ لازم و ضرورى است علاوه بر علم و آگاهى، بصیرت داشتن است یعنى داراى یک ویژگى باشد که به آن حق را از باطل تشخیص داده و در دعوتش راه بیراهه طى ننماید و باطل را بجاى حق نگرفته باشد.
اگرچه بصیرت به معناى دیدن با چشم سر هم آمده ولى بین نگاه کردن با چشم سر و نگاه عمیق با چشم دل تفاوتى است که رسول خدا به آن اشاره فرموده است:
«لیس الاعمى من یعمى بصره، انما الأعمى من تعمى بصیرته.»(8) نابیناى واقعى کسى است که چشم دل او نابینا باشد.
امام على(ع) نیز دراین باره فرمودهاند: «نظر البصر لایجدى اذا عمى البصیرة.»(9) اگر چشم دل کور شد، بینایى چشم سرفایدهاى ندارد.
پس مهم این است که چشم دل باز باشد و انسان با چراغ معرفت راه را از بیراهه تشخیص دهد چرا که: فاقد البصیرة سىء النظر.(10) انسان بىبهره از بصیرت نظرات و گرایشات نیکویى ندارد.
از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمود: عمویم عباس داراى بصیرتى نافذ و ایمانى محکم و پایدار بود. با توجه به معناى بصیرت و احادیث ذکر شده مىتوان سرّ توصیف امام صادق(ع) حضرت عباس را به داشتن بصیرت نافذ فهمید چرا که تمام حرکات و سکنات حضرت ابوالفضل حاکى از وجود این وصف در حد اعلى در آن بزرگوار است و اوج این بصیرت را در ردّ امان نامه شاهدیم.
رسول مکرم اسلام نه تنها در دوران بیست و سه سال رسالتش همواره برخوردار از این فضیلت بودند بطوریکه در تمامى فراز و نشیبهاى این دوران پرماجرا و پرتلاطم نمادهاى آشکارى از بصیرت آن بزرگوار را مىبینیم، در جنگ و صلح، در امور داخلى و بین المللى، در برخوردهاى فردى و اجتماعى، در ارتباط با گروههاى مختلف دشمنان چه مشرکین و چه کفار و چه منافقین رفتار آن بزرگوار توأم با بصیرت و از سر بصیرت است، آن بزرگوار در دوران قبل از رسالتش نیز از این ویژگى بهرهمند هستند، در وقایع و حوادث مختلف چون قرار دادن حجر الأسود بر جاى آن، که با بصیرت و نیک اندیشى از یک جنگ بزرگ و خونریزى جلوگیرى فرمود. 2- شرح صدر
شرح صدر در میان صفات رسول خدا از برجستگى خاصى برخوردار است بگونهاى که مىتوان این صفت را منشأ بسیارى از صفات دیگر دانست و مىتوان ریشه استقامت و پایدارى در هدف اخلاق نیکو و مهربانى و عطوفت، تواضع و فروتنى، مردمدارى و...هم را در این ویژگى مهم دانست.
شرح صدر به معناى گشادگى سینه و داشتن ظرفیت وسیع و تحمل و حوصله فراوان داشتن است و کسى که برخوردار از این صفت است دلتنگى و دلگیرى از او بر طرف شده داراى تحمل و با حوصله مىشود، ضیق صدر موجب کم ظرفیتى و تحیّر در تصمیم و درماندگى در کار مىشود. آن که سینهاش تنگ است توان اداى حق را ندارد چه از امیرمؤمنان نقل شده است که آن حضرت فرمود: من ضاق صدره لم یصبر على اداء الحق(11) کسى که سینهاش تنگ شد بر اداى حق تاب نیاورد.(12)
آنگونه که از بررسى آیات بدست مىآید این است که شرح صدر از اصلىترین ارکان انجام رسالت است. در جریان حضرت موسى هنگامى که خداوند به او مىفرماید تا به نزد فرعون رفته و او را از ظلمت خارج کرده و به راه رستگارى و فلاح دعوت نماید در مقابل، حضرت موسى از خداوند درخواست شرح صدر مىکند «قال رب اشرح لى صدرى،(13) خدایا به من گشادگى سینه عطاکن» که گویى اعطاى شرح صدر همان و توفیق در کار همان است پس از آیه فوق اینگونه از زبان حضرت موسى نقل شده است و «یسّر لى امرى.»(14)
و شاید به همین دلیل باشد که رسول مکرم اسلام بخاطر اهمّیت فوق العاده وظیفه رسالتش پیشتر از اینکه این موضوع را از خداوند تقاضا نماید خداوند آن را به او ارزانى داشته و او را به این نعمت متنعم فرموده بود: «الم نشرح لک صدرک، آیا ما سینه تو را گشاده قرار ندادیم.»
و در این باره حدیثى رسیده است که ابن عباس از پیامبر نقل مىکند که پیامبر(ص) فرمود: من تقاضایى از پروردگارم کردم و دوست مىداشتم این تقاضا را نمىکردم عرض کردم خداوندا پیامبران قبل از من بعضى جریان باد در اختیارشان قرار دادى، و بعضى مردگان را زنده مىکردند، خداوند به من فرمود: آیا تو یتیم نبودى پناهت دادم؟ گفتم آرى، فرمود: آیا گمشده نبودى هدایتت کردم؟ عرض کردم: آرى، اى پروردگار! فرمود: آیا سینه تو را گشاده و پشتت سبکبار نکردم؟ عرض کردم: آرى اى پروردگار!(15)
این نشان مىدهد که نعمت «شرح صدر» ما فوق معجزات انبیاء است و بى شک اعجاز این امر در مطالعه زندگى پیامبر اکرم(ص) از هنگام بعثت تا پایان زندگى پرافتخار و مبارکش آشکار مىگردد و این میزان شرح صدر در برابر آن مشکلات و فراز و نشیبها جز به تأیید الهى امکانپذیر نیست.
از نقطههاى بسیار درخشان زندگى پیامبر اسلام این است که بر خلاف برخى از انبیاء که در موقعیتهایى چند که سختیهاى بار رسالت بر دوش آنان سنگینى مىنمود و توان مقاومت بیش از آن نداشتند بر امت خویش خشم گرفته از خداوند طلب نزول عذاب بر آنان را مىکردند، او، آن سایه رحمت و...الهى هیچگاه این تقاضا را نکرد و هیچ در عذاب خواهى کوشش نکرد و این نبود مگر به خاطر داشتن شرح صدر که خداوند از سر امتنان به او ارزانى داشته بود. و با شرح صدر، امر خطیر رسالت الهى بر او آسان گشت و به فرموده خودش با شرح صدر نورى در وجود او قرار داده شد.(16) که تا افقهاى دور دست را هموار و آشکار مىدید.
از «الم نشرح» و چشمش سرمه یافت
دید آنچه جبرئیل آن بر نتافت(17) 3- اخلاق پسندیده
پیامبر اسلام در قرآن کریم به عنوان انسانى که داراى اخلاقى عظیم است ستوده شده: «انک لعلى خلق عظیم،(18) تو اى پیامبر، سجایاى اخلاقى عظیمى دارى.»
راغب مىگوید: خلق چه با فتحه و چه با ضمه خاء به یک معناست. ولى استعمال بیشتر به این صورت است که با فتحه به معناى صورت ظاهر و قیافه و هیئت است که با چشم (و بصر) دیده مىشود. و با ضمه به معناى قوا و سجایاى اخلاقى است که با بصیرت احساس مىشود و مراد از «خلق» در آیه شریفه، اخلاق و سجایاى اخلاقى پیامبر عظیم الشأن اسلام است.
این آیه هرچند به خودى خود حسن خلق رسول خدا(ص) را مىستاید و آن را بزرگ مىشمارد لیکن با در نظر گرفتن سیاق آیه، اخلاق پسندیده اجتماعیش را بخصوص مورد نظر دارد. اخلاقى که مربوط به معاشرت است از قبیل استوارى بر حق، صبر در مقابل آزار مردم و خطاکاریهاى اراذل و عفو و اغماض از آنان، سخاوت، مدارا، تواضع و امثال اینها.
خداوند پیامبر را به چنین صفاتى ستوده است و این صفات را پیامبر در ارتباط با مردم برخوردار است یعنى از جایگاه شخصى که رساننده پیام الهى و دعوت کننده به سوى خداوند است باید داراى این صفات باشد پس هر کس این وظیفه را به عهده مىگیرد نیز باید داراى این صفات باشد یعنى در معاشرت با مردم داراى اخلاقى نیکو و در مقابل کجرویها، بر حق پافشارى نمودن و در مقابل آزار مردم صبر کردن و از خطاها چشم پوشى نمودن و سخاوتمند بودن و مدارا کردن و متواضع بودن و...
اینها بخشى از مجموعه فضائل و محاسن اخلاقى رسول بزرگوار اسلام (ص) است که از او شخصیتى این چنین برجسته ساخته که عنصر اخلاق نیکوى او از ارکان موفقیت او در این راه سخت و دشوار است. پس اگر جامعهاى چون جامعه پیامبر در بدو دعوت وجود داشته باشد که بخشى از رذائل چنان رسوخ و نفوذى در شخصیت انسانها پیدا کرده بود که تصور زائل شدن آنها امرى بعید و بلکه محال مىنمود(19) ولى هنگامى که انسانى بزرگ چون محمد بن عبداللّه (ص) در برخورد با آن جامعه داراى آن صفات پسندیده است مىتواند در زمانى نه چندان طولانى صفات برجسته انسانى را جایگزین رذائل اخلاقى نماید و جامعه نمونه و قابل عرضه به جهان بسازد پس باید از او آموخت که چگونه با برخوردارى از اخلاقى عظیم در این راه ثابت قدم و استوار بسوى هدف متعالى حرکت کرد و هیچ مانعى از صدها مانع که دشمنان بر سر راه دعوت و تبلیغ او قرار داده بودند، او را از هدف باز نداشت. 4- نرم خوئى و ملاطفت
از دیگر صفات که پیامبر در قرآن به آن هم وصف و هم توصیه شده است، نرم خوئى و مهربانى و دورى از تندخویى است.
«فبما رحمة من اللّه لنت لهم و لو کنت فظاً غلیظ القلب لانفضّوا من حولک فاعف عنهم و استغفرلهم.»(20) (اى رسول) رحمت خدا تو را با خلق مهربان و خوشخوى گردانید و اگر تندخو و سخت دل بودى مردم از گرد تو متفرق مىشدند. پس از آنان درگذر و از خدا بر آنها طلب آمرزش کن، در جامعهاى با انسانهائى تندخو و داراى اخلاقى درشت که هیچ نشانى از رحمت و ملاطفت و گذشت دیده نمىشود پیامبر اسلام مأمور به داشتن اخلاقى نرم و صبر بر بدخوئى و گذشت از ناسپاسىها مىشود. چرا که اگر پیامبر و هر شخصى که وظیفه هدایت و جذب انسانها به سوى طریق الى اللّه را به عهده دارد، درشت گو و سخت دل باشد زمینه هدایت که حلقه زدن به گرد شمع وجود او و بهرهمندى از راهنمائیها و نصایح اوست مهیا نشده و آنانى که در اطراف او هستند با مشاهده چنین صفاتى از اطراف او دور مىشوند.
به نقل مفسرین این آیات پس از حادثه «احد» نازل شد که حوادث تلخى چون فرار مسلمانان و تنها گذاشتن پیامبر در میدان جنگ و مقاومت شخص پیامبر به همراه عده معدودى و مجروح شدن وجود مقدس رسول خدا(ص) روى داد و برسختىهایى که در این حادثه بر پیامبر و یاران نزدیکش رسید، اشاره شده است. در چنین موقعیتى،هنگامى که خطاکاران خدمت پیامبر رسیدند و از آن پیامبر رحمت و مغفرت عذرخواهى نمودند، پیامبر امر شدند به اینکه از آنها درگذرد و براى آنان طلب مغفرت نماید. چرا که اگر تو با آنان به نرمى رفتار نکنى و در سخنانت به آنان تند و خشن باشى و یا اینکه نسبت به آنان سخت دل و بیرحم باشى، آنان از اطراف تو پراکنده شده و زمینه براى هدایت آنان فراهم نمىشود و غرض و هدف بعثت هر آینه نقض گردیده و انسانهایى که باید به سوى تو آمده و گوش جان به سخنان حیات بخش تو دهند از اطراف تو پراکنده گردیده و تو از هدف باز مىمانى.
هنگامى که در حادثهاى سخت چون «احد» که خسارات فراوانى به لشکر اسلام و شخص پیامبر از ناحیه دشمنانش و بخاطر کوتاهى دوستانش وارد شد و در عین حال پیامبر مأمور به داشتن اخلاقى اینگونه است بى شک تحمل سختىها و مدارا و ملاطفت با مردم در حوادث دیگر، از مهمترین و ضرورىترین وظایف یک مبلّغ است.
آیات دیگر نیز در قرآن هست که به این ویژگى پیامبر اشاره دارد که ذکر برخى از آنها خالى از بهره و لطف نیست.
در آخرین آیات سوره توبه مىفرماید:
«لقد جاءکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتّم حریص علیکم بالمؤمنین رئوف رحیم.»(21)
در این آیه کلمات و عباراتى بکار رفته است که شدت علاقه پیامبر به مردم و نهایت دلسوزى او را نسبت به تمام انسانها اعم از کافر و مؤمن بیان مىکند.
اگر از عبارت «من انفسکم» که در بردارنده معانى لطیفى در این باره است، بگذریم و توضیح آنرا به بخش «مردمى بودن» رسول خدا(ص) موکول کنیم، اما عبارات دیگر حاوى معانى عاطفى و اخلاقى بلندى است، عزیز علیه... هرگونه ناراحتى و زیان و ضررى به شما برسد براى او سخت ناراحت کننده است یعنى او نه تنها از ناراحتى شما خشنود نمىشود بلکه بىتفاوت هم نخواهد بود. او به شدت از رنجهاى شما رنج مىبرد و حریص علیکم(حرص) در لغت به معنى شدت علاقه به چیزى است، و جالب اینکه در آیه مورد بحث به طور مطلق مىفرماید:
بر شما حریص است نه سخنى از هدایت به میان مىآورد و نه از چیز دیگر، اشاره به اینکه به هرگونه خیر و سعادت شما و به هرگونه پیشرفت و ترقى و خوشبختیتان عشق مىورزد.(22)
در دو عبارت «عزیز علیه ما عنتّم» و «حریص علیکم» از آنجا که هیچگونه قیدى در کار نیست این معنا فهمیده مىشود که سخت بودن مشکلات افراد بر شخص رسول اللّه و اینکه نسبت به آنان حریص است و بدنبال سعادت آنهاست، اختصاصى به افراد مؤمن ندارد و دلیل دیگر این است که پس از این جملات مىفرماید بالمؤمنین رئوف رحیم، یعنى آن عبارات سابق درباره تمام افراد بود و این عبارت در خصوص مؤمنین است.
پس مستفاد از این آیه این است که پیامبر اسلام در مقام دلسوزى و مهربانى نسبت به تمام انسانها اینگونهاند همانگونه که آیه «و ما ارسلناک الاّ رحمة للعالمین»(23) اشاره به این معنا دارد. گرچه نسبت به مؤمنین و افرادى که به حق ایمان آورده و تسلیم اوامر الهى شدهاند رأفت خاصى دارند.
از آیات دیگر که بر این معنا دلالت دارد آیه سوم سوره شعراء است: رسول خدا آنقدر به حال انسانها دلسوزى مىفرمودند و براى سعادت و هدایت آنان تلاش مىفرمودند که در این آیه اینگونه خطاب شدند: شاید تو از اینکه (مشرکان) ایمان نمىآورند، جان خود را تباه سازى: «لعلّک باخع نفسک الّا یکونوا مؤمنین»(24)
بى شک دلسوزى و به رنج آمدن از سختى و رنج دیگران در رسول خدا(ص) در حدّ و اندازهاى معمولى نبوده که خداوند اینگونه خطاب به او مىفرماید. پس مىتوان نتیجه گرفت که هدایت و دعوت انسانها به راه حق و سعادت یک وظیفه صرف نیست بلکه عاشقانهترین کار براى کسى است که در این وادى گام مىنهد و حقیقتاً باید به این معنا اینگونه نگریست که هدایت و به راه کشاندن یک فرد، مساوى با زنده نمودن اوست سخن از حیات یک شخص و یک جمع است، انسان به آن میزان که نسبت به نجات یک غریق و گرفتارى که جسم او در معرض خطر و هلاکت است مکث و درنگ را روا نمىداند باید نسبت به دعوت او به راه حق سر از پاى نشناخته و در این راه تمام توان و تلاش خود را صرف نماید. چرا که حیات واقعى در هدایت به راه سعادت و موفقیت در این راه است: «یا ایها الذین آمنوا استجیبوا للّه وللرسول اذا دعاکم لما یحییکم.»(25)
دعوت رسول خدا و هر دعوت کنندهاى به سوى خداوند، دعوت به حیات و زندگى و دورى از مهالک است. و البته شایسته خواهد بود در این راه هیچ مانعى شخص دعوت کننده را از هدفش باز ندارد.
روایات بسیارى در وصف نرم خوئى رسول مکرم اسلام(ص) رسیده است. در اینجا به ذکر روایتى در اینباره مىپردازیم: از امیرالمؤمنین نقل شده است که فرد یهودیى چندین دینار از رسول خدا مطالبه کرده بود و پیامبر در جواب او فرمودند: اکنون چیزى ندارم تا به تو بدهم. یهودى در جواب گفت: من تو را رها نمىکنم تا طلب مرا به من بازپس گردانى. این شخص پیامبر را در مکانى محبوس کرده و مجبور نموده تا در همانجا بماند. پیامبر نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء و صبح را در همان جا بجاى آورد ولى آن شخص او را رها نکرد. اصحاب رسول خدا(ص) مرد یهودى را تهدید کرده و وعده مجازات دادند. ولى رسول خدا(ص) آنان را از این کار منع فرمود و آنان در جواب گفتند: این مرد اینگونه شما را حبس کرده است. پیامبر(ص) در جواب فرمود: خداوند مرا مبعوث نکرده است تا اینکه کسى را که در ذمّه اسلام است و غیر او را ظلمى کنم. این یهودى در لحظات اولیه روز مسلمان شد و شهادتین بر زبان جارى کرد.(26)
انس مىگوید: من مدت ده سال در خدمت رسول خدا(ص) بودم. در طول این مدت هیچگاه پیامبر به من کوچکترین توهینى نکرد و هیچگاه به من درباره کارى که انجام داده بودم نفرمود چرا انجام دادى و درباره امرى که آن را ترک کرده بودم نفرمود: چرا ترک نمودى.(27) 5 - فروتنى و تواضع
در قرآن خطاب به پیامبر مىفرماید: اى پیامبر براى پیروان مؤمن خود، بال مهربانى و فروتنى را بگستران. «واخفض جناحک لمن اتبعک من المؤمنین»(28) و یا مىفرماید:«ولا تحزن علیهم واخفض جناحک للمؤمنین.»(29)
پیامبر عزیز ما در زمانى مخاطب این امر است که مىتوان گفت هیچ انسانى به میزان او شرافت و عظمت و شأن نزد خداوند ندارد و در عین حال مأمور به تواضع نسبت به دیگران است. چرا که این امر باعث خواهد شد تا مخاطبین از صمیم قلب به پیامبر(ص) عشق ورزیده و اوامر و نواهى او را با جان و دل پذیرا گردند.
نمونههاى بسیارى از تواضع آن بزرگوار نقل شده است که ذکر برخى از آنها ما را با ابعاد این ویژگى در وجود آن حضرت آشنا مىکند:
درباره آن حضرت نقل شده است که؛ کفش خود را پینه مىزد و لباس خودرا وصله مىزد، شیر مىدوشید و در خدمت کردن به اهل منزل کوتاهى نمىفرمود. فقرا و مساکین را دوست مىداشت و با آنان همنشینى مىکرد و مریضان آنان را عیادت مىکرد و به تشییع جنازه آنان مىرفت و هیچ فقیرى را کوچک نمىشمرد و تحقیر نمىکرد. معذرت خواهى را مىپذیرفت. کسى که به او بدى کرده بود مقابله به مثل نمىکرد. مرکب او مرکب خاصى نبود؛ گاه بر شتر و گاه بر اسب و گاهى بر قاطر یا الاغ سوار مىشد.
ابتداء به سلام مىفرمود... با اصحاب شوخى مىکردند و با بچهها به بازى مىپرداختند. دعوت اشخاص را صرف نظر از اینکه عبد بودند یا نبودند مىپذیرفتند.(30)
ابن امامه مىگوید: پیامبر در حالى که بر عصا تکیه داده بودند تشریف آوردند و ما به احترام او از جاى برخاستیم. او فرمود این کار را نکنید. انس مىگوید بعد از آن ما بخاطر اینکه پیامبر این کار را نمىپسندیدند در جلو او از جاى بلند نمىشدیم.
پیامبر هرگاه وارد مجلسى مىشدند در قسمت پایین آن مىنشستند. بر زمین مىنشست و بر روى زمین غذا مىخوردند و مىفرمودند: من بندهاى هستم که همانند بندگان غذا خورده و مانند آنان مىنشینم.(31)
امام صادق(ع) مىفرماید: ما اکل رسول اللّه متکأً منذ بعثه اللّه عزوجل نبیاً حتى قبضه اللّه متواضعاً للّه عزوجل.(32) رسول خدا(ص) به جهت تواضع در برابر خداوند از زمان بعثت هیچگاه تکیه داده غذا میل نفرمودند.
پیامبر فرمودهاند: پنج چیز را تا هنگام مردن ترک نمىکنم: غذا خوردن با بردگان، بر روى زمین، سوار شدن بر الاغ بى پالان، دوشیدن بز با دست خود، پوشیدن پشم زبر، سلام گفتن به کودکان، تا اینها بعد از من سنت باشند.(33) 6- استقامت
از بارزترین خصوصیاتى که پیامبر اسلام(ص) در دوران رسالتش پیوسته از آن برخوردار بود. استقامت بود. دراین باره قرآن خطاب به پیامبر اکرم(ص) مىفرماید:
«فاستقم کما امرت و من تاب معک؛(34) پس همانگونه که فرمان یافتهاى، استقامت کن و همچنین کسانى که با تو به استقامت در مقابل انسانهاى عنود و لجباز که حاضر به تسلیم شدن در مقابل دین خدا نبودند.» استقامت در مقابل انواع دشمنان، از کفار و مشرکین تا منافقین، استقامت در مقابل انسانهاى جاهل و اذیت و آزار آنان، استقامت و پایدارى در مقابل انواع تهمتها و استهزاءها و استقامت در مقابل تمامى ناملایمات و رنجهاى طاقت فرسایى که پیامبر اسلام در راه ابلاغ پیام الهى همه را به جان خرید و با استقامت و پایمردى در مقابل آنها، وظیفه هدایت را به نحو احسن به انجام رسانید. نخستین روزى که رسول خدا(ص) براى دعوت به اسلام و نجات جهان از گمراهى مأمور گشت یکه و تنها بود، حتى یک نفر از خویشان و دوستانش با وى هم صدا نبودند ولى بواسطه استقامت آهنین خود که با عاقلانهترین روش توأم بود، روز بروز بر مسلمانان و یاران آن حضرت افزوده مىشد، دعوت خود را با برنامه منظم آغاز کرد، قدم بقدم جلو رفت آن نقشه منظم و دقیق را بقدرى خوب اجرا نمود که در هیچ موقعى عقب نشینى نفرمود، عجله و شتاب زدگى بخرج نمىداد به این صورت که ابتدا نزدیکترین کسان و خویشان خود را دعوت فرمود: «و انذر عشیرتک الاقربین»(35) در این قدم که موفقیت پیدا کرد، عموم خویشان خود را به اسلام دعوت فرمود و سپس پارا فراتر نهاد، اهل مکه را بطور مخفى دعوت کرد، پس از اندى دعوتش را در مکه آشکار و در مجالس قریش آنان را به راه خدا مىخواند، آنگاه پا را بالاتر گذارد تمام عرب را به راه راست دعوت فرمود، در این مراحل که موفقیت یافت همه جهانیان را براه حق و حقیقت دعوت نمود و آنقدر کوشید تا توانست عالىترین قوانین اصلاحى و اجتماعى که آسایش بشر را در دنیا و آخرت تأمین مىنمود و از طرف خداى تعالى اسلام نامیده شده بود به جهان بشناساند.
موارد بى شمارى از پایمردى و اصرار ورزى آن حضرت به انجام رسالتش در منابع معتبر تاریخ و سیره آمده است که میزان استقامت آن حضرت در این راه را بیان مىکند، به گوشهاى از این موارد اشاره مىشود:
وقتى در مکه در میان اجتماعات و بازارها مىگفت: اى مردم بگوئید، لا اله الّا اللّه تا رستگار شوید دو نفر او را دنبال مىکردند و بر او خاک مىپاشیدندو مىگفتند: اى مردم! باور نکنید، دروغ مىگوید. این دو تن یکى عمویش ابولهب بود و دیگرى ابوجهل.(36)
طارق محاربى گفت در بازار ذىالمجاز پیغمبر را دیدم مردم را دعوت مىکرد و مىگفت: بگوئید لااله الّا اللّه تا رستگار شوید و ابولهب به دنبال او بود و به او سنگ مىزد تا ساقهاى پیغمبر خونین شد و مىگفت: اى مردم دروغگوست اطاعتش نکنید.(37)
عربى از پشت سرچنان عباى پیغمبر را کشید که برگردنش اثر گذارد و گفت: اى محمد! بگو از مال خدا که نزد تو است به من بدهند، پیغبر(ص) رو به او کرد و تبسم نمود و فرمود تا به او عطا کنند.(38) 7- حکمت و موعظه و جدال احسن
قرآن دعوت را به سه گونه مطرح کرده: یکى حکمت و دیگر موعظه حسن و سوم مجادله بطرز احسن «ادع الى سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتى هى احسن»(39) (اى رسول ما) خلق را به حکمت و برهان و موعظه نیکو به راه خدا دعوت کن و با بهترین طریق (با اهل جدل) مناظره کن.
مراد از حکمت، برهان است که هم اقناعى است و هم الزامى. برهان به کسانى که داراى مرتبه عالى از تحصیل و فهم و ادراک هستند، اختصاص دارد. هر کسى شایستگى ندارد که با او به برهان سخن گفته شود.
مراد از موعظه حسن، خطابه است که براى دعوت طبقات دیگر مردم بکار برده مىشود و گاهى مطالب برهانى به صورت خطابه بیان مىشوند. این قسم عالىترین اقسام دعوت است قرآن خود داراى اینگونه دعوت بسیار است. داستان ابراهیم که ستارگان را دید، فرض گرفت خداست و آنگاه که افول کردند گفت اینها خدا نیستند و آیه شریفه لوکان فیهما الهةٌ الا اللّه لفسدتا(40) از این قبیل است.
مراد از مجادله احسن، جدل است که فقط الزامى است، جدل براى رفع شبهات معاندین و کسانى که مىخواهند ایجاد شک و تردید در اندیشه مسلمانان نمایند. بکار برده مىشود.
نکته شایان ذکر این است که در محیط و جامعهاى آنچنان که شناخته و در تاریخ خواندهایم که جز با خشونت و جهالت و خوى وحشىگرى، تبعیض و بردگى و امتیازات کثیف طبقاتى و... با چیزى مسامحت و مؤانست نداشت رسول خدا(ص) مأمور گشت دعوتش را بر اساس حکمت و موعظه حسن و جدال احسن پیریزى نماید و شعار و طرحى نوین ارائه فرمود که در آن هم انسانها و هم نژادها و هم طبقات یکسان و برابر و برادر بودند و شعار انما المؤمنون اخوة(41) و «لافخر لعربى على عجمى» او را هم شنیدند. 8 - اخلاص
اخلاص داشتن در دعوت به سوى خداوند از امورى است که در موارد متعددى در قرآن به آن دستور داده شده است.
اخلاص در عمل رمز موفقیت است چرا که مؤثر واقعى خداوند متعال است و اگر تبلیغ به خاطر خدا انجام گیرد بر دلها اثر خواهد گذاشت.
قیام براى خدا، شیوه تمامى رسولان الهى همچون حضرت نوح، هود، صالح، لوط، شعیب(ع) و... و خاتم رسولان حضرت محمد(ص) بوده است که همه مىگفتهاند: «و ما اسئلکم علیه من اجران اجرى الّا على رب العالمین.(42)
اگر شعار یک مبلغ «و ما اسئلکم علیه من اجر» و یا «لانرید منکم جزاءً و لاشکورا»(43) باشد. بى توجهى مردم براى او بسیار سخت و جانکاه نخواهد بود و ناسپاسى مردم به هیچ وجه بر وى اثر نخواهد گذاشت و چون به خاطر خدا تبلیغ مىکند نباید در مقابل زحماتش بر مردم و بلکه بر خدا منت گذارد. 9- مردمى بودن
در قرآن تعابیر متعددى به چشم مىخورد که گویاى این هستند که رسولان الهى از میان قوم خود برگزیده مىشدند تعابیرى چون «رسول من انفسکم»(44)، «ارسلنا فیهم رسولاً منهم»(45)، «ارسلنا فیکم رسولاً منکم»(46) «قل انما انا بشرٌ مثلکم»(47) و «ما ارسلنا من رسولٍ الّا بلسان قومه»(48) و «ارسلنا نوحاً الى قومه»(49) و نظایر اینها همه دلالت بر این معنا دارند که یک مبلغ باید از این ویژگى برخوردار باشد که از مردم و در مردم و مثل مردم باشد تا سخن و عمل او، سخن و عملى باشد در خور و در حدّ فهم و درک مردم.
رسول مکرم اسلام(ص) در چندین مورد بعنوان رسولى که از خود مردم است و مانند مردم است معرفى شدهاند.
مردمى بودن مبلغ لازمه توفیق اوست بطوریکه خداوند مىفرماید اگر فرشتهاى نیز به رسالت بفرستیم او را بصورت بشرى در مىآوریم و همان لباسى را بر او مىپوشانیم که مردم مىپوشند:
ولو جعلناه ملکاً لجعلناه رجلاً و للبنسا علیهم مایلبسون.(50) 10- خدا ترسى و نهراسیدن از غیر خدا
در قرآن در وصف مبلغان دین خدا مىفرماید:
الذین یبلغون رسالات اللّه و یخشونه و لایخشون احداً الا اللّه و کفى باللّه حسیباً(51).
شرط اساسى براى پیروزى در تبلیغ عدم وحشت از هیچکس جز خداست. اگر خشیت از خدا در جان کسى جاى گرفت جایى براى ترس از دیگران و مکر و حیله و تلاش آنان وجود ندارد. کارهاى بزرگى که رسولخدا در طول دوران رسالتش به آنها اقدام کرده کارهایى بود که هیچکس قبل از او به آن اقدام نکرده بود و این نبود جز اینکه خشیت الهى در قلب پیامبر عظیم الشأن اسلام جاى هر ترس و واهمه از غیر خدا را گرفته بود و این قلب پر از خشیت الهى از یک سو و از سوى دیگر پر از امید به لطف و کمک خداوندى موجبات موفقیت او را در انجام وظیفه الهى فراهم کرده بود.
یک مبلغ تا برخوردار از این ویژگى نباشد و تا خشیت الهى ملکه نفسانى او نگردیده باشد به دواعى مختلف و در موقعیتهاى گوناگون که قدرتى سلطه جو و یا سنتى غلط او را از انجام وظیفهاش باز مىدارد، در رسیدن به هدفش ناکام خواهد ماند و آنها که در برابر فرمانهاى الهى خواستههاى این و آن و تمایلات بى رویه گروهها و جمعیتها را در نظر مىگیرند و با توجیهاتى، حق و عدالت را تحت الشعاع آن قرار مىدهند هرگز نتیجه اساسى نخواهند گرفت.
در تبلیغ و دعوت به سوى خداوند موقعیتهایى خطرناک پیش مىآید که یک مبلغ با اتکا به قدرت الهى و با امید به لطف و عنایت او باید تصمیمهاى قاطعى بگیرد و چنانچه ترس و واهمه او را از امر تصمیمگیرى بازدارد قطعاً در انجام وظیفه کوتاهى کرده و به اهداف خود دست نخواهد یافت. از نمونههاى بارز و ملموس در عصر حاضر، حرکت اعجاب برانگیز امام خمینى(ره) بر علیه تمامى قدرتهایى است که از برقرارى حکومت اسلامى جلوگیرى نمودند ولى امام با شجاعت کامل و با اتکا به قدرت لایزال الهى و ایمان راسخ به هدفش در مقابل تمامى آنان ایستادگى و بسیارى از امورى که در ظاهر ناممکن مىنمود در مقابل چشمان ناباوران عملى ساخت و تصمیمات بزرگ را همیشه پس از خلوت با خداوند و اظهار خشیت به درگاه الهى و اعتماد به استمداد الهى مىگرفت و عمل مىنمود. پاورقی ها:پىنوشتها: - 1. نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه 198. 2. سوره یوسف، آیه 108. 3. المیزان، ج 11، ص 277. 4. سوره طه، آیه 32. 5. المیزان، ج 14، ص 147. 6. التبیان، ج 6، ص 205. 7. سوره انفال، آیه 29. 8. کنزالعمال، ح 1220 به نقل از میزان الحکمة. 9. غررالحکم. 10. غررالحکم. 11. کنزالفوائد، ج 1، ص 278. 12. سیره نبوى، مصطفى دلشاد تهرانى، دفتر سوم، ص 149. 13. سوره طه، آیه 25. 14. همان، آیه 26. 15. المیزان، ج 20، ص 314. 16. هنگامى که آیه الم نشرح نازل شد از پیامبر پرسیدند شرح صدر چیست پیامبر فرمود: نورٌ یقذفه اللّه فى قلب من یشاء فینشرح له صدره و ینفسح، نورى است که خدا در قلب هر کس بخواهد مىافکند و در پرتو آن...قلب او وسیع و گشاده مىشود. 17. مثنوى معنوى، دفتر ششم، بیت 2863. 18. سوره قلم، آیه 4. 19. وصف جامعه قبل از بعثت در کلمات امیرالمؤمنین به وضوح آمده، دراین باره رجوع کنید به: نهج البلاغه، خطبه اول و دوم. 20. سوره آل عمران، آیه 159. 21. سوره توبه، آیه 128. 22. نمونه، ج 8، ص 207 و 206. 23. سوره انبیاء، آیه 107. 24. سوره شعراء، آیه 3. 25. سوره انفال، آیه 24. 26. کحل البصر فى سیرة سید البشر، ص 67. 27. همان. 28. سوره شعراء، آیه 215. 29. کحل البصر فى سیرة سید البشر، ص 58. 30. سوره حجر، آیه 88. 31. بحارالانوار، ج 16، ص 229. 32. کحل البصر فى سیرة سیدالبشر، ص 73. 33. بحارالانوار، ج 16، ص 215. 34. سوره هود، آیه 112. 35. سوره شعراء، آیه 214. 36. سیره شامى، ج 1، ص 461 به نقل از خاتم النبیین، کمالى دزفولى. 37. همان، ص 60. 38. همان، ج 3، ص 83. 39. سوره نحل، آیه 125. 40. سوره انبیاء، آیه 22. 41. سوره حجرات، آیه 10. 42. سوره شعراء، آیه 214. 43. سوره شعراء، 109 و 127 و 164 و 180 و هود، 51 و فرقان، 57 و ص 86 با اندکى تفاوت. 44. سوره دهر، آیه 9. 45. سوره توبه، آیه 128. 46. سوره مؤمنون، آیه 32. 47. سوره بقره، آیه 151. 48. سوره فصلت، آیه 6. 49. سوره ابراهیم، آیه 4. 50. سوره هود، آیه 25. 51. سوره انعام، آیه 9. 52. سوره احزاب، آیه 39.