نقش عوامل غیر مادى در سرنوشت انسان
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
بزرگترین عامل انحطاط مسلمین، انحراف فکرى و عملى است، یکى از این انحرافها کج فهمى در مورد چگونگى انتساب افعال آدمى به خدا و بىاثر دانستن نقش انسان در صدور افعال و تعیین سرنوشت خویش است.
از نظر مادّى عوامل مؤثّر در اجل و روزى و سلامت و سعادت منحصراً مادى است، تنها عوامل مادّى است که اجل را نزدیک یا دور مىکند، روزى را توسعه مىدهد یا تنگ مىکند، به تن سلامت مىدهد یا مىگیرد، خوشبختى و سعادت را تأمین یا نابود مىکند. اما از نظر جهانبینى الهى، علل و عوامل دیگرى نیز همدوش عوامل مادى در کار اجل و روزى و سلامت و سعادت و امثال این امور مؤثرند و جهان یک واحد زنده و با شعور است، اعمال بشر حساب و عکس العمل دارد، و خوب و بد در مقیاس جهان بىتفاوت نیست. از منظر بینشالهى، جهان هم شنواست و هم بینا. ندا و فریاد جاندارها را مىشنود و به آنها پاسخ مىدهد عوامل معنوى بسیارى در سرنوشت انسان مؤثرند که در این نوشتار نمونههایى از آنها را از قرآن و سنت ذکر مىکنیم:
1. تقوا
تقوا عامل باز شدن ابواب رحمتالهى است، در قرآن کریم مىخوانیم: «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى ءَامَنُواْ وَاتَّقَوْاْ لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَکَاتٍ مِّنَ السَّمَآءِ وَالأَْرْض؛(1) اگر اهالى شهرها و آبادىها، ایمان مىآوردند و تقوا پیشه مىکردند، برکات آسمان و زمین را بر آنها مىگشودیم». امیرمؤمنان مىفرماید: «اگر آسمان و زمین درهاى خود را به روى بندهاى ببندند ولى او تقوا پیشه کند، خداوند راه نجاتى از میان آن دو براى او خواهد گشود».(2)
تقوا در مغفرت گناهان و تأخیر در اجل، تأثیر دارد. حضرت نوح به قوم خود فرمود: «أَنِ اعْبُدُواْ اللَّهَ وَ اتَّقُوهُ وَ أَطِیعُونِ * یَغْفِرْ لَکُم مِّن ذُنُوبِکُمْ وَ یُؤَخِّرْکُمْ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى...؛(3) خدا را پرستش کنید و از مخالفت با او بپرهیزید و مرا اطاعت کنید، تا خداوند گناهانتان را بیامرزد و تا زمان معینى مرگ شما را به تأخیر بیاندازد».
سرانجام تقوا سبب شفاى امراض و ظلمتهاى جسمى و روحى و مایهى نورانیت دلها و دیدههاست، حضرت امیر در خطابهاى به جمعیت حاضر فرمود: «همانا تقوا و ترس از خدا، داروى بیمارى دلها، روشنایى قلبها، درمان دردهاى بدنها، مرحم زخم جانها، پاک کننده پلیدىهاى ارواح، روشنایى بخش تاریکى چشمها، امنیت در ناآرامىها و روشن کنندهى تاریکىهاى شماست».(4)
2. استغفار از گناهان
خداوند مردمى را که استغفار مىکنند عذاب نمىکند،(5) حضرت امیر مىفرماید: «دو چیز در زمین مایهى امان از عذاب خداوند بود: یکى از آن دو برداشته شد، پس دیگرى را دریابید و بدان چنگ زنید، اما امانى که برداشته شد، رسول خدا(ص) بود، و امان باقى مانده، استغفار کردن است»(6)
استغفار سبب جلب روزى و رحمت پروردگار مىشود، حضرت امیر در ضمن خطبهاى که دربارهى طلب باران ایراد فرموده و در آن توجه داده است که هر گاه باران از مردمى گرفته شد باید به درگاه رحمت خداوند استغاثه کنند، مىفرماید: بدرستى که خداوند استغفار را وسیلهى دائمى فروریختن روزى و موجب رحمت آفریدگان قرار داد و فرمود: «اسْتَغْفِرُواْ رَبَّکُمْ إِنَّهُ کَانَ غَفَّارًا * یُرْسِلِ السَّمَآءَ عَلَیْکُم مِّدْرَارًا* وَ یُمْدِدْکُم بِأَمْوَالٍ وَ بَنِینَ وَ یَجْعَل لَّکُمْ جَنَّاتٍ وَ یَجْعَل لَّکُمْ أَنْهَارًا؛(7) از پروردگار خویش آمرزش بطلبید که او بسیار آمرزنده است، تا بارانهاى پربرکت آسمان را پى در پى بر شما بفرستد، و شما را با اموال و فرزندان کمک کند و باغهاى سرسبز و نهرهاى جارى در اختیارتان قرار دهد». حضرت در ادامه فرمودند: پس رحمت خدا بر آن کس که به استقبال توبه رود، و از گناهان خود پوزش بطلبد و پیش از آن که مرگ او فرا رسد، اصلاح گردد.(8)
3. شکرگزارى یا کفران نعمت
اداى حق نعمت، باعث افزایش نعمت، و کوتاهى در آن، موجب زوال نعمت مىشود، خداوند در قرآن براى آنان که کفران نعمت مىکنند منطقهى آبادى را مَثَل زده است که امن و آرام و مطمئن بود و همواره روزیش از هر جا مىرسید اما به خاطر ناسپاسى نسبت به نعمتهاى الهى، خداوند لباس گرسنگى و ترس را بر اندامشان پوشانید.(9) در نهجالبلاغهى امیر بیان، آمده است: «براى خدا در هر نعمتى حقى است، هر کس آن را بپردازد، فزونى یابد، و آن کس که نپردازد و کوتاهى کند، نعمتش در خطر نابودى قرار گیرد».(10)
شکر نعمت، نعمتت افزون کند
کفر، نعمت از کفت بیرون کند
که گویا از آیهى «لَئن شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَلَئن کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِى لَشَدِید»(11) اقتباس شده است، یعنى اگر شکرگزارى کنید، نعمت خود را بر شما خواهم افزود و اگر ناسپاسى کنید، مجازاتم شدید است.
4. گناه
گناه عامل بروز مصائب دنیوى و اخروى است. خداوند بندگان گناهکار را به کمبود میوهها، جلوگیرى از نزول برکات و بستن درِ گنجهاى خیرات، مبتلا مىکند.(1)(12) و در قرآن کریم آمده است: «فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَن تُصِیبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ یُصِیبَهُمْ عَذَابٌ أَلِیم؛(13) آنان که فرمان خدا را مخالفت مىکنند باید بترسند از اینکه فتنهاى دامنشان را بگیرد، یا عذابى دردناک به آنها برسد».
گناه موجب گمراهى و هلاکت مىگردد، در قرآن کریم مىخوانیم: «وَ لَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ اللَّه»(14) یعنى از هواى نفس پیروى مکن که تو را از راه خدا منحرف مىسازد. کسى که گمراه شده از نعمتها و رحمتهاى ویژهى الهى محروم مىشود.
گناه نقش مهمى در محرومیت از رزق الهى دارد، حضرت امیر مىفرماید: «از گناهان دورى کنید زیرا بندگان به سبب گناه از روزى محروم مىشوند».(15)
5. ظلم
ظلم علاوه بر این که زمینهى رسوایى انسان را فراهم مىسازد؛(16) عذاب دائمى را هم در پى دارد: «قِیلَ لِلَّذِینَ ظَلَمُواْ ذُوقُواْ عَذَابَ الْخُلْد؛(17) به ظالمان گفته مىشود، بچشید عذاب ابدى را». ظلم و ستم، مأمن ظالم را ویران و او را به هلاکت مىرساند. قرآن کریم مىفرماید: «وَ مَا کَانَ رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُرَى حَتَّى یَبْعَثَ فِى أُمِّهَا رَسُولًا یَتْلُواْ عَلَیْهِمْ ءَایَتِنَا وَ مَا کُنَّا مُهْلِکِى الْقُرَى إِلَّا وَ أَهْلُهَا ظَالِمُون؛(18) ما هیچ آبادى را هلاک نمىکنیم مگر اینکه اهل آن ظالم باشند». علاوه بر آنچه گفته شد مطابق روایات، ظالم در اسرع وقت به سزاى اعمال خویش مىرسد، لذا حضرت امیر انسانها را به تعجیل در عقوبت و کیفر ظلم توجه داده و مىفرماید: «اللَّه اللَّهَ فى عاجل البغى، و آجِل وخامة الظلم؛(19) در مورد تعجیل در عقوبت و سزاى ستم، خدا را در نظر بگیرید».
6. صدقه و احسان
الف. صدقه موجب پوشیدن خطا و دفع مرگ بد مىشود، در نهجالبلاغه مىخوانیم: «صدقه پنهانى خطاها را مىپوشاند و صدقه آشکارا، مرگهاى ناگهانى و زشت را باز مىدارد و نیکوکارى از ذلّت و خوارى نگه مىدارد»(20) حتى در قرآن کریم در مورد کیفیّت صدقه دادن نیز راهنمایى شده و آمده است «إِن تُبْدُواْ الصَّدَقَاتِ فَنِعِمَّا هِىَ وَإِن تُخْفُوهَا وَتُؤْتُوهَا الْفُقَرَآءَ فَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ وَیُکَفِّرُ عَنکُم مِّن سَیَِّاتِکُم؛(21) اگر انفاقها را آشکار کنید، خوب است؛ و اگر آنها را مخفى ساخته و به نیازمندان بدهید، براى شما بهتر است و قسمتى از گناهان شما را مىپوشاند.
امام صادق(ع) ماجرایى را نقل مىکند که روزى پیامبر با اصحاب نشسته بودند، یک نفر یهودى عبور مىکرد، حضرت فرمود: این پیرمرد خارکن به صحرا مىرود تا خار بکند ولى مىمیرد، اصحاب بعد از چند ساعتى دیدند این پیرمرد بازگشت، اصحاب عرض کردند: یا رسول اللَّه چه شد که فرمودید بر نمىگردد؟ حضرت پیرمرد را صدا کردند، آمد، به او گفتند: بار خار را بر زمین بگذار و باز کن، مار بزرگى در میان آن بود، حضرت فرمودند: مقدّر بود این مار پیرمرد را بزند ولى صبح صدقه داد و این بلاء را دفع کرد.(22) بنابراین صدقه و احسان مىتوانند سرنوشت مرگ انسان را تغییر داده و عمر او را طولانى کنند و از تنگناها و سختىهاى زندگى دنیوى هم نجات دهند به طورى که در قرآن مىخوانیم: «لِّلَّذِینَ أَحْسَنُواْ فِى هَذِهِ الدُّنْیَا حَسَنَةٌ وَ لَدَارُ الْأَخِرَةِ خَیْر؛(23) براى کسانى که نیکى کردند، در این دنیا نیکى است، و سراى آخرت از آن هم بهتر است».
ب. صدقه باعث مضاعف شدن عطاى الهى مىشود «إِنَّ الْمُصَّدِّقِینَ وَ الْمُصَّدِّقَاتِ وَ أَقْرَضُواْ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا یُضَاعَفُ لَهُمْ وَ لَهُمْ أَجْرٌ کَرِیم؛(24) مردان و زنان انفاق کننده و آنهایى که از این راه به خدا قرض نیکو مىدهند، این قرض براى آنان مضاعف مىشود و پاداش پرارزشى دارند». حضرت امیر مىفرماید: «آن کس که با دست کوتاه ببخشد، از دستى بلند پاداش مىگیرد»(25) که احتمالاً منظور از دادن پاداش با دست بلند، وسعت روزى و مضاعف شدن اجر آن است.
ج. صدقهى مستحب باعث حفظ ایمان و صدقهى واجب سبب حفظ اموال مىشود، حضرت على(ع) مىفرماید: «ایمانتان را با صدقه دادن و اموالتان را با زکات دادن محافظت کنید»(26) با توجه به این که، زکات در واقع صدقهى واجبى است معلوم مىشود منظور از صدقه در کلام حضرت، صدقهى مستحبّى است.
7. صله ارحام
صله ارحام موجب تزکیه اعمال، فزونى اموال، طول عمر، دفع بلایا و راحتى حساب مىشود.(27) در نهج البلاغه هم به مورد دوم و سوم اشاره شده است. «صلة الرحم فانّها مَثراةٌ فى المال و منسأة فى الاجل؛(28) صلهى رحم مایه فزونى مال و طول عمر مىشود.
8. صبر و پایدارى در ناملایمات
الف. صبر عامل گشایش در کارها و موجب عزّت و امنیت است، حضرت على(ع) در بیان شرح حال مؤمنان پیشین مىفرماید: «وقتى که خداوند، تلاش و استقامت و بردبارى در برابر ناملایمات آنها را، در راه دوستى خود، و قدرت تحمل ناراحتىها را براى ترس از خویش، مشاهده نمود، آنان را از تنگناهاى بلا و سختىها نجات داد و ذلت آنان را به عزّت و بزرگوارى، و ترس آنها را به امنیّت تبدیل کرد، و آنها را حاکم و زمامدار و پیشواى انسانها قرار داد، و آن قدر کرامت و بزرگى از طرف خدا به آنها رسید که خیال آن را نیز نمىکردند».(29)
ب. صبر و استقامت یکى از شرایط نزول امدادهاى غیبى است، خداوند مىفرماید: «إِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ وَیَأْتُوکُم مِّن فَوْرِهِمْ هَذَا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُم بِخَمْسَةِ ءَالَافٍ مِّنَ الْمَلائکَةِ مُسَوِّمِین؛(30) اگر استقامت و تقوا پیشه کنید و دشمن به همین زودى به سراغ شما بیاید، خداوند شما را به پنج هزار نفر از فرشتگان، که نشانههایى با خود دارند، مدد خواهد داد».
ج. صبر عامل پیروزى است، حضرت على(ع) مىفرماید: «صبر را شعار خویش قرار دهید که پیروزى مىآورد».(31)
د. خداوند به صابران در راه حق اجر بىحساب مىدهد: «إِنَّمَا یُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُم بِغَیْرِ حِسَاب؛(32) جز این نیست که صابران پاداش خود را بىحساب دریافت مىدارند».
9. وحدت و همدلى، و دورى از اختلاف
اختلاف و تنازع باعث سستى و از بین رفتن قدرت و شوکت هر امتى مىشود،(33) قرآن کریم عامل شکست مسلمانان را در جنگ احد پس از پیروزى بر دشمن، اختلافات و نافرمانى ذکر کرده و مىفرماید: «وَلَقَدْ صَدَقَکُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُم بِإِذْنِهِ حَتَّى إِذَا فَشِلْتُمْ وَتَنَازَعْتُمْ فِى الْأَمْرِ وَعَصَیْتُم؛(34) خداوند، وعدهى خود را به شما (درباره پیروزى بر دشمن در احُد) تحقق بخشید. در آن هنگام دشمنان را به فرمان او به قتل مىرساندید؛ (و این پیروزى ادامه داشت) تا اینکه سست شدید و در کار خود به نزاع پرداختید و نافرمانى کردید».
حضرت على(ع) در بیان حالات مؤمنان پیشین مىفرماید: «ببینید که چگونه بودند آنگاه که: وحدت اجتماعى داشتند، خواستههاى آنان یکى، قلبهاى آنان یکسان و دستهاى آنان مددکار یکدیگر، شمشیرها یارى کننده، نگاهها به یکسو دوخته و ارادهها واحد و همسو بود. آیا در آن حال مالک و سرپرست سراسر زمین نبودند؟ و رهبر و پیشواى همهى دنیا نشدند؟ پس به پایان کار آنها نیز بنگرید! در آن هنگام که به تفرقه روى آوردند و مهربانى و دوستى آنان از بین رفت و سخنها و دلهایشان گوناگون شد، از هم جدا شدند و به حزبها پیوستند، خداوند لباس کرامت خود را از تنشان بیرون آورد و نعمتهاى فراوان شیرین را از آنها گرفت».(35)
10. دعا
قوم یونس پس از آنکه نشانههاى نزول عذاب الهى را مشاهده کردند و به رهنمود مرد دانشمند و کاردانى که در میان آنان بود، گوش فرا داده و همگى از شهر بیرون رفته و به تضرّع و دعا به درگاه خدا پرداختند و از کارهاى نادرست خود ابراز ندامت کردند تا آن که مشمول رحمت پروردگار قرار گرفتند، عذاب از آنها برداشته شد و تا فرا رسیدن اجل معیّن و قطعى به زندگى خود ادامه دادند.(36) بدیهى است که نزول عذاب و یا برداشته شدن آن، هر یک معلول عوامل خاصى بوده است، پیروى نکردن آنان از پیامبر خدا و مخالفت با او، عامل نزول عذاب بوده است و این خود از قضاء و قدر الهى به شمار مىرود، همانگونه که بخود آمدن آنان و ابراز ندامت و استغفار و دعا به درگاه خدا نیز عامل برداشته شدن عذاب و نمونهى دیگرى از قضاء و قدر الهى مىباشد و مرگ آنان نیز در نتیجهى خاتمه یافتن زندگى آنان، سرنوشت غیر محتوم و اجل مطلق آنان بوده است که در لوح محو و اثبات نوشته شده است و اراده و خواست خدا این بود که اگر آنان در عقیده و رفتار خود تغییر دهند، این سرنوشت را تغییر داده و محو نماید «یَمْحُواْ اللَّهُ مَا یَشَآءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْکِتَاب»(37) خداوند هر چه را بخواهد محو، و هر چه را بخواهد اثبات مىکند، و امّ الکتاب نزد اوست.
تفسیر و تحلیل یاد شده دربارهى خود یونس هم جارى مىشود، زیرا او نیز پس از آنکه به عللى از قوم خود روى برتافت و بر کشتى سوار شد و براى نجات کشتى و سرنشینان آن از خطر ماهى بزرگ که آن را تهدید مىکرد، به قید قرعه به دریا افکنده شد و ماهى او را بلعید، سرنوشت او این بود که براى همیشه در شکم ماهى باقى بماند، ولى این سرنوشت و اجل محتوم نبود بلکه مشروط به این بود که به دعا و تسبیح خدا روى نیاورد، اما چون یونس راه دعا و تسبیح را برگزید از آن خطر نجات یافت «فَلَوْلَآأَنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ *لَلَبِثَ فِى بَطْنِهِ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُون»(38) اگر او از تسبیحکنندگان نبود، تا روز قیامت در شکم ماهى مىماند.
حضرت على(ع) مىفرماید: «امواج بلاء را با دعا از خود برانید»(39) و در جایى دیگر مىفرماید: «هر گاه اراده کردى مىتوانى با دعا، درهاى نعمت خدا را بگشایى تا باران رحمت الهى بر تو ببارد، پس هرگز از تأخیر اجابت دعا ناامید مباش».(40) آرى دعا نیز یکى از قضاء و قدرهاى الهى است که سرنوشتهاى غیر محتوم را دگرگون مىکند، از امام کاظم(ع) نقل است که فرمود: «بر شما باد دعا کردن؛ زیرا دعا و درخواست از خدا، سرنوشتى را که مقدر و معین شده و فقط امضایش مانده، بر مىگرداند».(41)
علاوه بر تأثیر اعمالى که ذکر شده، اعمالى از قبیل قطع ارتباط با ارحام، ایذاء جاندار؛ اعم از حیوان و انسان، خصوصاً ایذاء صاحبان حقوق همچون پدر و مادر و معلم و همسایه و... هم آثار سوئى در همین زندگى دنیایى بار مىآورند که تأثیر زیاد (مثبت یا منفى) اعمال اختیارى (خوب و بد) انسان در سرنوشت او مىباشد.
حاصل آنکه طبق بیانات قرآن کریم و نهجالبلاغه، انسان هر آن اختیار دارد با انجام اعمال پسندیده یا ناپسند در چارچوب مشیّت الهى، سرنوشت آتى خود را تعیین کند.
پىنوشتها:
1) اعراف/ 96.
2) نهج البلاغه، خطبه 130.
3) نوح/ 3 - 4.
4) نهج البلاغه، خطبه 198.
5) انفال/ 33.
6) نهج البلاغه، حکمت 88.
7) نوح/ 10 - 12.
8) نهج البلاغه، خطبه 143.
9) نحل/ 112.
10) نهج البلاغه، حکمت 244.
11) ابراهیم/ 7.
12) نهج البلاغه، خطبه 143.
13) نور/ 63.
14) ص/ 26.
15) میزان الحکمة، ج2، روایت 664، ص 995.
16) نهج البلاغه، نامه 48.
17) یونس/ 52.
18) قصص/ 59.
19) نهج البلاغه، خطبه 192.
20) نهج البلاغه، خطبه 110.
21) بقره/ 271.
22) بحار، ج 4، ص 121 - 122، باب البداء، روایت 67.
23) نحل/ 30.
24) حدید/ 18.
25) نهج البلاغه، حکمت 232.
26) همان، حکمت 146.
27) کافى، ج 2، روایت 4، ص 150.
28) نهج البلاغه، خطبه 110.
29) همان، خطبه 192.
30) آلعمران/ 125.
31) نهج البلاغه، خطبه 26.
32) زمر/ 10.
33) انفال/ 46.
34) آلعمران/ 152.
35) نهجالبلاغه، خطبه 192.
36) یونس/ 98.
37) رعد/ 39.
38) صافات/ 143 - 144.
39) نهجالبلاغه، حکمت 146.
40) همان، نامه 31.
41) میزان الحکمة، ج 2، روایت 5546، ص 870.
از نظر مادّى عوامل مؤثّر در اجل و روزى و سلامت و سعادت منحصراً مادى است، تنها عوامل مادّى است که اجل را نزدیک یا دور مىکند، روزى را توسعه مىدهد یا تنگ مىکند، به تن سلامت مىدهد یا مىگیرد، خوشبختى و سعادت را تأمین یا نابود مىکند. اما از نظر جهانبینى الهى، علل و عوامل دیگرى نیز همدوش عوامل مادى در کار اجل و روزى و سلامت و سعادت و امثال این امور مؤثرند و جهان یک واحد زنده و با شعور است، اعمال بشر حساب و عکس العمل دارد، و خوب و بد در مقیاس جهان بىتفاوت نیست. از منظر بینشالهى، جهان هم شنواست و هم بینا. ندا و فریاد جاندارها را مىشنود و به آنها پاسخ مىدهد عوامل معنوى بسیارى در سرنوشت انسان مؤثرند که در این نوشتار نمونههایى از آنها را از قرآن و سنت ذکر مىکنیم:
1. تقوا
تقوا عامل باز شدن ابواب رحمتالهى است، در قرآن کریم مىخوانیم: «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى ءَامَنُواْ وَاتَّقَوْاْ لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَکَاتٍ مِّنَ السَّمَآءِ وَالأَْرْض؛(1) اگر اهالى شهرها و آبادىها، ایمان مىآوردند و تقوا پیشه مىکردند، برکات آسمان و زمین را بر آنها مىگشودیم». امیرمؤمنان مىفرماید: «اگر آسمان و زمین درهاى خود را به روى بندهاى ببندند ولى او تقوا پیشه کند، خداوند راه نجاتى از میان آن دو براى او خواهد گشود».(2)
تقوا در مغفرت گناهان و تأخیر در اجل، تأثیر دارد. حضرت نوح به قوم خود فرمود: «أَنِ اعْبُدُواْ اللَّهَ وَ اتَّقُوهُ وَ أَطِیعُونِ * یَغْفِرْ لَکُم مِّن ذُنُوبِکُمْ وَ یُؤَخِّرْکُمْ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى...؛(3) خدا را پرستش کنید و از مخالفت با او بپرهیزید و مرا اطاعت کنید، تا خداوند گناهانتان را بیامرزد و تا زمان معینى مرگ شما را به تأخیر بیاندازد».
سرانجام تقوا سبب شفاى امراض و ظلمتهاى جسمى و روحى و مایهى نورانیت دلها و دیدههاست، حضرت امیر در خطابهاى به جمعیت حاضر فرمود: «همانا تقوا و ترس از خدا، داروى بیمارى دلها، روشنایى قلبها، درمان دردهاى بدنها، مرحم زخم جانها، پاک کننده پلیدىهاى ارواح، روشنایى بخش تاریکى چشمها، امنیت در ناآرامىها و روشن کنندهى تاریکىهاى شماست».(4)
2. استغفار از گناهان
خداوند مردمى را که استغفار مىکنند عذاب نمىکند،(5) حضرت امیر مىفرماید: «دو چیز در زمین مایهى امان از عذاب خداوند بود: یکى از آن دو برداشته شد، پس دیگرى را دریابید و بدان چنگ زنید، اما امانى که برداشته شد، رسول خدا(ص) بود، و امان باقى مانده، استغفار کردن است»(6)
استغفار سبب جلب روزى و رحمت پروردگار مىشود، حضرت امیر در ضمن خطبهاى که دربارهى طلب باران ایراد فرموده و در آن توجه داده است که هر گاه باران از مردمى گرفته شد باید به درگاه رحمت خداوند استغاثه کنند، مىفرماید: بدرستى که خداوند استغفار را وسیلهى دائمى فروریختن روزى و موجب رحمت آفریدگان قرار داد و فرمود: «اسْتَغْفِرُواْ رَبَّکُمْ إِنَّهُ کَانَ غَفَّارًا * یُرْسِلِ السَّمَآءَ عَلَیْکُم مِّدْرَارًا* وَ یُمْدِدْکُم بِأَمْوَالٍ وَ بَنِینَ وَ یَجْعَل لَّکُمْ جَنَّاتٍ وَ یَجْعَل لَّکُمْ أَنْهَارًا؛(7) از پروردگار خویش آمرزش بطلبید که او بسیار آمرزنده است، تا بارانهاى پربرکت آسمان را پى در پى بر شما بفرستد، و شما را با اموال و فرزندان کمک کند و باغهاى سرسبز و نهرهاى جارى در اختیارتان قرار دهد». حضرت در ادامه فرمودند: پس رحمت خدا بر آن کس که به استقبال توبه رود، و از گناهان خود پوزش بطلبد و پیش از آن که مرگ او فرا رسد، اصلاح گردد.(8)
3. شکرگزارى یا کفران نعمت
اداى حق نعمت، باعث افزایش نعمت، و کوتاهى در آن، موجب زوال نعمت مىشود، خداوند در قرآن براى آنان که کفران نعمت مىکنند منطقهى آبادى را مَثَل زده است که امن و آرام و مطمئن بود و همواره روزیش از هر جا مىرسید اما به خاطر ناسپاسى نسبت به نعمتهاى الهى، خداوند لباس گرسنگى و ترس را بر اندامشان پوشانید.(9) در نهجالبلاغهى امیر بیان، آمده است: «براى خدا در هر نعمتى حقى است، هر کس آن را بپردازد، فزونى یابد، و آن کس که نپردازد و کوتاهى کند، نعمتش در خطر نابودى قرار گیرد».(10)
شکر نعمت، نعمتت افزون کند
کفر، نعمت از کفت بیرون کند
که گویا از آیهى «لَئن شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَلَئن کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِى لَشَدِید»(11) اقتباس شده است، یعنى اگر شکرگزارى کنید، نعمت خود را بر شما خواهم افزود و اگر ناسپاسى کنید، مجازاتم شدید است.
4. گناه
گناه عامل بروز مصائب دنیوى و اخروى است. خداوند بندگان گناهکار را به کمبود میوهها، جلوگیرى از نزول برکات و بستن درِ گنجهاى خیرات، مبتلا مىکند.(1)(12) و در قرآن کریم آمده است: «فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَن تُصِیبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ یُصِیبَهُمْ عَذَابٌ أَلِیم؛(13) آنان که فرمان خدا را مخالفت مىکنند باید بترسند از اینکه فتنهاى دامنشان را بگیرد، یا عذابى دردناک به آنها برسد».
گناه موجب گمراهى و هلاکت مىگردد، در قرآن کریم مىخوانیم: «وَ لَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ اللَّه»(14) یعنى از هواى نفس پیروى مکن که تو را از راه خدا منحرف مىسازد. کسى که گمراه شده از نعمتها و رحمتهاى ویژهى الهى محروم مىشود.
گناه نقش مهمى در محرومیت از رزق الهى دارد، حضرت امیر مىفرماید: «از گناهان دورى کنید زیرا بندگان به سبب گناه از روزى محروم مىشوند».(15)
5. ظلم
ظلم علاوه بر این که زمینهى رسوایى انسان را فراهم مىسازد؛(16) عذاب دائمى را هم در پى دارد: «قِیلَ لِلَّذِینَ ظَلَمُواْ ذُوقُواْ عَذَابَ الْخُلْد؛(17) به ظالمان گفته مىشود، بچشید عذاب ابدى را». ظلم و ستم، مأمن ظالم را ویران و او را به هلاکت مىرساند. قرآن کریم مىفرماید: «وَ مَا کَانَ رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُرَى حَتَّى یَبْعَثَ فِى أُمِّهَا رَسُولًا یَتْلُواْ عَلَیْهِمْ ءَایَتِنَا وَ مَا کُنَّا مُهْلِکِى الْقُرَى إِلَّا وَ أَهْلُهَا ظَالِمُون؛(18) ما هیچ آبادى را هلاک نمىکنیم مگر اینکه اهل آن ظالم باشند». علاوه بر آنچه گفته شد مطابق روایات، ظالم در اسرع وقت به سزاى اعمال خویش مىرسد، لذا حضرت امیر انسانها را به تعجیل در عقوبت و کیفر ظلم توجه داده و مىفرماید: «اللَّه اللَّهَ فى عاجل البغى، و آجِل وخامة الظلم؛(19) در مورد تعجیل در عقوبت و سزاى ستم، خدا را در نظر بگیرید».
6. صدقه و احسان
الف. صدقه موجب پوشیدن خطا و دفع مرگ بد مىشود، در نهجالبلاغه مىخوانیم: «صدقه پنهانى خطاها را مىپوشاند و صدقه آشکارا، مرگهاى ناگهانى و زشت را باز مىدارد و نیکوکارى از ذلّت و خوارى نگه مىدارد»(20) حتى در قرآن کریم در مورد کیفیّت صدقه دادن نیز راهنمایى شده و آمده است «إِن تُبْدُواْ الصَّدَقَاتِ فَنِعِمَّا هِىَ وَإِن تُخْفُوهَا وَتُؤْتُوهَا الْفُقَرَآءَ فَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ وَیُکَفِّرُ عَنکُم مِّن سَیَِّاتِکُم؛(21) اگر انفاقها را آشکار کنید، خوب است؛ و اگر آنها را مخفى ساخته و به نیازمندان بدهید، براى شما بهتر است و قسمتى از گناهان شما را مىپوشاند.
امام صادق(ع) ماجرایى را نقل مىکند که روزى پیامبر با اصحاب نشسته بودند، یک نفر یهودى عبور مىکرد، حضرت فرمود: این پیرمرد خارکن به صحرا مىرود تا خار بکند ولى مىمیرد، اصحاب بعد از چند ساعتى دیدند این پیرمرد بازگشت، اصحاب عرض کردند: یا رسول اللَّه چه شد که فرمودید بر نمىگردد؟ حضرت پیرمرد را صدا کردند، آمد، به او گفتند: بار خار را بر زمین بگذار و باز کن، مار بزرگى در میان آن بود، حضرت فرمودند: مقدّر بود این مار پیرمرد را بزند ولى صبح صدقه داد و این بلاء را دفع کرد.(22) بنابراین صدقه و احسان مىتوانند سرنوشت مرگ انسان را تغییر داده و عمر او را طولانى کنند و از تنگناها و سختىهاى زندگى دنیوى هم نجات دهند به طورى که در قرآن مىخوانیم: «لِّلَّذِینَ أَحْسَنُواْ فِى هَذِهِ الدُّنْیَا حَسَنَةٌ وَ لَدَارُ الْأَخِرَةِ خَیْر؛(23) براى کسانى که نیکى کردند، در این دنیا نیکى است، و سراى آخرت از آن هم بهتر است».
ب. صدقه باعث مضاعف شدن عطاى الهى مىشود «إِنَّ الْمُصَّدِّقِینَ وَ الْمُصَّدِّقَاتِ وَ أَقْرَضُواْ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا یُضَاعَفُ لَهُمْ وَ لَهُمْ أَجْرٌ کَرِیم؛(24) مردان و زنان انفاق کننده و آنهایى که از این راه به خدا قرض نیکو مىدهند، این قرض براى آنان مضاعف مىشود و پاداش پرارزشى دارند». حضرت امیر مىفرماید: «آن کس که با دست کوتاه ببخشد، از دستى بلند پاداش مىگیرد»(25) که احتمالاً منظور از دادن پاداش با دست بلند، وسعت روزى و مضاعف شدن اجر آن است.
ج. صدقهى مستحب باعث حفظ ایمان و صدقهى واجب سبب حفظ اموال مىشود، حضرت على(ع) مىفرماید: «ایمانتان را با صدقه دادن و اموالتان را با زکات دادن محافظت کنید»(26) با توجه به این که، زکات در واقع صدقهى واجبى است معلوم مىشود منظور از صدقه در کلام حضرت، صدقهى مستحبّى است.
7. صله ارحام
صله ارحام موجب تزکیه اعمال، فزونى اموال، طول عمر، دفع بلایا و راحتى حساب مىشود.(27) در نهج البلاغه هم به مورد دوم و سوم اشاره شده است. «صلة الرحم فانّها مَثراةٌ فى المال و منسأة فى الاجل؛(28) صلهى رحم مایه فزونى مال و طول عمر مىشود.
8. صبر و پایدارى در ناملایمات
الف. صبر عامل گشایش در کارها و موجب عزّت و امنیت است، حضرت على(ع) در بیان شرح حال مؤمنان پیشین مىفرماید: «وقتى که خداوند، تلاش و استقامت و بردبارى در برابر ناملایمات آنها را، در راه دوستى خود، و قدرت تحمل ناراحتىها را براى ترس از خویش، مشاهده نمود، آنان را از تنگناهاى بلا و سختىها نجات داد و ذلت آنان را به عزّت و بزرگوارى، و ترس آنها را به امنیّت تبدیل کرد، و آنها را حاکم و زمامدار و پیشواى انسانها قرار داد، و آن قدر کرامت و بزرگى از طرف خدا به آنها رسید که خیال آن را نیز نمىکردند».(29)
ب. صبر و استقامت یکى از شرایط نزول امدادهاى غیبى است، خداوند مىفرماید: «إِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ وَیَأْتُوکُم مِّن فَوْرِهِمْ هَذَا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُم بِخَمْسَةِ ءَالَافٍ مِّنَ الْمَلائکَةِ مُسَوِّمِین؛(30) اگر استقامت و تقوا پیشه کنید و دشمن به همین زودى به سراغ شما بیاید، خداوند شما را به پنج هزار نفر از فرشتگان، که نشانههایى با خود دارند، مدد خواهد داد».
ج. صبر عامل پیروزى است، حضرت على(ع) مىفرماید: «صبر را شعار خویش قرار دهید که پیروزى مىآورد».(31)
د. خداوند به صابران در راه حق اجر بىحساب مىدهد: «إِنَّمَا یُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُم بِغَیْرِ حِسَاب؛(32) جز این نیست که صابران پاداش خود را بىحساب دریافت مىدارند».
9. وحدت و همدلى، و دورى از اختلاف
اختلاف و تنازع باعث سستى و از بین رفتن قدرت و شوکت هر امتى مىشود،(33) قرآن کریم عامل شکست مسلمانان را در جنگ احد پس از پیروزى بر دشمن، اختلافات و نافرمانى ذکر کرده و مىفرماید: «وَلَقَدْ صَدَقَکُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُم بِإِذْنِهِ حَتَّى إِذَا فَشِلْتُمْ وَتَنَازَعْتُمْ فِى الْأَمْرِ وَعَصَیْتُم؛(34) خداوند، وعدهى خود را به شما (درباره پیروزى بر دشمن در احُد) تحقق بخشید. در آن هنگام دشمنان را به فرمان او به قتل مىرساندید؛ (و این پیروزى ادامه داشت) تا اینکه سست شدید و در کار خود به نزاع پرداختید و نافرمانى کردید».
حضرت على(ع) در بیان حالات مؤمنان پیشین مىفرماید: «ببینید که چگونه بودند آنگاه که: وحدت اجتماعى داشتند، خواستههاى آنان یکى، قلبهاى آنان یکسان و دستهاى آنان مددکار یکدیگر، شمشیرها یارى کننده، نگاهها به یکسو دوخته و ارادهها واحد و همسو بود. آیا در آن حال مالک و سرپرست سراسر زمین نبودند؟ و رهبر و پیشواى همهى دنیا نشدند؟ پس به پایان کار آنها نیز بنگرید! در آن هنگام که به تفرقه روى آوردند و مهربانى و دوستى آنان از بین رفت و سخنها و دلهایشان گوناگون شد، از هم جدا شدند و به حزبها پیوستند، خداوند لباس کرامت خود را از تنشان بیرون آورد و نعمتهاى فراوان شیرین را از آنها گرفت».(35)
10. دعا
قوم یونس پس از آنکه نشانههاى نزول عذاب الهى را مشاهده کردند و به رهنمود مرد دانشمند و کاردانى که در میان آنان بود، گوش فرا داده و همگى از شهر بیرون رفته و به تضرّع و دعا به درگاه خدا پرداختند و از کارهاى نادرست خود ابراز ندامت کردند تا آن که مشمول رحمت پروردگار قرار گرفتند، عذاب از آنها برداشته شد و تا فرا رسیدن اجل معیّن و قطعى به زندگى خود ادامه دادند.(36) بدیهى است که نزول عذاب و یا برداشته شدن آن، هر یک معلول عوامل خاصى بوده است، پیروى نکردن آنان از پیامبر خدا و مخالفت با او، عامل نزول عذاب بوده است و این خود از قضاء و قدر الهى به شمار مىرود، همانگونه که بخود آمدن آنان و ابراز ندامت و استغفار و دعا به درگاه خدا نیز عامل برداشته شدن عذاب و نمونهى دیگرى از قضاء و قدر الهى مىباشد و مرگ آنان نیز در نتیجهى خاتمه یافتن زندگى آنان، سرنوشت غیر محتوم و اجل مطلق آنان بوده است که در لوح محو و اثبات نوشته شده است و اراده و خواست خدا این بود که اگر آنان در عقیده و رفتار خود تغییر دهند، این سرنوشت را تغییر داده و محو نماید «یَمْحُواْ اللَّهُ مَا یَشَآءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْکِتَاب»(37) خداوند هر چه را بخواهد محو، و هر چه را بخواهد اثبات مىکند، و امّ الکتاب نزد اوست.
تفسیر و تحلیل یاد شده دربارهى خود یونس هم جارى مىشود، زیرا او نیز پس از آنکه به عللى از قوم خود روى برتافت و بر کشتى سوار شد و براى نجات کشتى و سرنشینان آن از خطر ماهى بزرگ که آن را تهدید مىکرد، به قید قرعه به دریا افکنده شد و ماهى او را بلعید، سرنوشت او این بود که براى همیشه در شکم ماهى باقى بماند، ولى این سرنوشت و اجل محتوم نبود بلکه مشروط به این بود که به دعا و تسبیح خدا روى نیاورد، اما چون یونس راه دعا و تسبیح را برگزید از آن خطر نجات یافت «فَلَوْلَآأَنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ *لَلَبِثَ فِى بَطْنِهِ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُون»(38) اگر او از تسبیحکنندگان نبود، تا روز قیامت در شکم ماهى مىماند.
حضرت على(ع) مىفرماید: «امواج بلاء را با دعا از خود برانید»(39) و در جایى دیگر مىفرماید: «هر گاه اراده کردى مىتوانى با دعا، درهاى نعمت خدا را بگشایى تا باران رحمت الهى بر تو ببارد، پس هرگز از تأخیر اجابت دعا ناامید مباش».(40) آرى دعا نیز یکى از قضاء و قدرهاى الهى است که سرنوشتهاى غیر محتوم را دگرگون مىکند، از امام کاظم(ع) نقل است که فرمود: «بر شما باد دعا کردن؛ زیرا دعا و درخواست از خدا، سرنوشتى را که مقدر و معین شده و فقط امضایش مانده، بر مىگرداند».(41)
علاوه بر تأثیر اعمالى که ذکر شده، اعمالى از قبیل قطع ارتباط با ارحام، ایذاء جاندار؛ اعم از حیوان و انسان، خصوصاً ایذاء صاحبان حقوق همچون پدر و مادر و معلم و همسایه و... هم آثار سوئى در همین زندگى دنیایى بار مىآورند که تأثیر زیاد (مثبت یا منفى) اعمال اختیارى (خوب و بد) انسان در سرنوشت او مىباشد.
حاصل آنکه طبق بیانات قرآن کریم و نهجالبلاغه، انسان هر آن اختیار دارد با انجام اعمال پسندیده یا ناپسند در چارچوب مشیّت الهى، سرنوشت آتى خود را تعیین کند.
پىنوشتها:
1) اعراف/ 96.
2) نهج البلاغه، خطبه 130.
3) نوح/ 3 - 4.
4) نهج البلاغه، خطبه 198.
5) انفال/ 33.
6) نهج البلاغه، حکمت 88.
7) نوح/ 10 - 12.
8) نهج البلاغه، خطبه 143.
9) نحل/ 112.
10) نهج البلاغه، حکمت 244.
11) ابراهیم/ 7.
12) نهج البلاغه، خطبه 143.
13) نور/ 63.
14) ص/ 26.
15) میزان الحکمة، ج2، روایت 664، ص 995.
16) نهج البلاغه، نامه 48.
17) یونس/ 52.
18) قصص/ 59.
19) نهج البلاغه، خطبه 192.
20) نهج البلاغه، خطبه 110.
21) بقره/ 271.
22) بحار، ج 4، ص 121 - 122، باب البداء، روایت 67.
23) نحل/ 30.
24) حدید/ 18.
25) نهج البلاغه، حکمت 232.
26) همان، حکمت 146.
27) کافى، ج 2، روایت 4، ص 150.
28) نهج البلاغه، خطبه 110.
29) همان، خطبه 192.
30) آلعمران/ 125.
31) نهج البلاغه، خطبه 26.
32) زمر/ 10.
33) انفال/ 46.
34) آلعمران/ 152.
35) نهجالبلاغه، خطبه 192.
36) یونس/ 98.
37) رعد/ 39.
38) صافات/ 143 - 144.
39) نهجالبلاغه، حکمت 146.
40) همان، نامه 31.
41) میزان الحکمة، ج 2، روایت 5546، ص 870.