عزت در قرآن
آرشیو
چکیده
متن
بعد از نام گذارى سال 81 به نام ((عزت و افتخار حسینى)) در بیانات مقام معظم رهبرى, مسئله عزت اسلامى و حسینى در جامعه بیشتر مطرح شده, هرچند عزت حسینى سالها است که در بین شیعه به عنوان یک شعار اساسى مطرح بوده, و هر سال در ماه هاى محرم و صفر و دیگر ایام, این شعار به گوش مى رسد ((هیهات منا الذله)) بى شک عزت و افتخار حسینى که ریشه در اسلام و قرآن دارد, در پرتو فرهنگ والا و عزت ساز قرآنى, دست یافتنى است, چنان که دور ماندن از قرآن, و ائمه اطهار(ع) ذلت و خوارى فرد و جامعه را در پى دارد.
آن چه در پیش رو دارید, نگاهى است به عوامل عزت از دیدگاه قرآن, و اشاراتى هم به سخنان امام حسین(ع) در زمینه فوق. O قرآن و عزت
عزت که در اصل از ((عزاز)) گرفته شده, سرزمین محکم, و نفوذناپذیر را گویند ((إرض عزیزه)) یعنى زمینى که آب در آن راه نیابد, و از نظر اجتماعى و رفتارى حالتى است که از شکست انسان پیش گیرى مى کند, (حالت شکست ناپذیرى) و مانع مغلوب شدن انسان در مقابل دشمنان مى گردد, بر عکس ((ذلت)) نقطه مقابل عزت به معناى شکست پذیرى, نبود عزت و شرافت است.(1) الف: اقسام عزت:
در قرآن به دو نوع عزت اشاره رفته است, ((عزت ممدوح)) و شایسته که مخصوص خدا و رسول(ص) و مومنان است,(2) و عزت ((مذموم)) و ناروا که حالت نفوذناپذیرى در مقابل حق, و برترخواهى از پذیرش واقعیات مى باشد, این عزت در واقع ذلت است.
قرآن کریم مى فرماید: ((بل الذین کفروا فى عزه وشقاق))(3) ولى کافران گرفتار عزت (دروغین, و غرور) و اختلاف مى باشند.
و در آیه ى دیگر مى فرماید: ((واذا قیل له اتق الله اخذته العزه بالاثم فحسبه جهنم ولبئس المهاد))(4) هنگامى که به او (منافق) گفته مى شود از خدا بترس, لجاجت و تعصب و غرور (و عزت دروغین) او را مى گیرد و به گناه مى کشاند, آتش دوزخ براى او کافى است و چه جایگاه بدى!
اگر عزت, عزت راستین بود به سمت گناه کشیده نمى شد.
على (ع) فرمود: ((کسى که نفس عزیز و شریفى دارد, آن را با زشتى (و ذلت) گناه, خوار نمى سازد)).(5)
در جاى دیگر فرمود: ((کل عزیز داخل تحت القدره فذلیل)) هر انسان عزیزى که در زیر قدرت دیگرى و غیر از خدا باشد ذلیل و خوار است.(6)
آن چه در این مقال بیان مى شود عزت شایسته و عزت راستین است. ب: عزت راستین از آن خدا و خداجویان:
خداوند متعال, سرچشمه عزت راستین و واقعى است, هر کس به آن سرچشمه راه یافته به عزت راستین دست یازیده, قرآن عزیز مى فرماید: ((ولله العزه ولرسوله وللمومنین ولکن المنافقین لا یعلمون))(7) و عزت (سربلندى) از آن خدا و رسول او و مومنان است, ولى منافقان نمى دانند (و درک این عزت را ندارند) ج: عوامل عزت در قرآن:
1. خدایى شدن
از آن جا که منشإ و اساس تمام عزت ها خداوند مى باشد, و دیگران سرا پا فقر و ذلتند, هر کس بخواهد به عزت برسد و از ذلت رهایى یابد در مسیر الهى قرار گیرد و در یک کلام خداجو و خدایى شود.
قرآن کریم مى فرماید: ((من کان یرید العزه فلله العزه جمیعا))(8) کسى که خواهان عزت است[ باید خدایى شود تا به عزت برسد زیرا] عزت یکسره از آن خداوند است.
و در ذیل آیه رمز و راز عزت یابى, و عزتمندى را که از طریق خداوند به انسان خواهد رسید بیان مى کند و آن باورهاى درست و کردار شایسته است: ((الیه یصعد الکلم الطیب والعمل الصالح یرفعه)) سخنان پاکیزه (و عقاید درست) به سوى او بالا مى رود و کردار شایسته آن را در بالاتر رفتن (کمک و یارى) مى رساند.(9)
امام عزت داران, حسین بن على(ع) که خدایى ترین انسان بود, تمام وجود او را عشق به خدا پر کرده بود:
حضرت درباره رسیدن به عزت و راهیابى به عزت الهى مى فرماید:
((یا من خص نفسه بالسمو والرفعه فاولیائه بعزه و یعتزون یا من جعلت له الملوک نیر المذله على اعناقهم فهم من سطواته خائفون))(10)
اى خدایى که داراى مقام بلند و رفیعى (و عزت مندى) هستى, پس دوستان خداوند با عزت او عزیز و عزت مند مى باشند, و اى خدایى که شاهان[ ستمگر] را (به خاک ذلت نشاندى) و طوق خوارى به گردن آن ها نهادى, که سخت از عظمت و عزت تو هراسانند.
آرى عزت ها به دست اوست هر کس داراى لیاقت باشد از عزت الهى برخوردار خواهد شد, چنان که مى خوانیم: ((قل اللهم مالک الملک توتى الملک من تشإ وتنزع الملک ممن تشإ وتعز من تشإ وتذل من تشإ بیدک الخیر انک على کل شىء قدیر))(11) بگو بارالها! اى مالک حکومت ها! به هر کس بخواهى, حکومت مى بخشى, و از هر کس بخواهى حکومت را مى گیرى, به هر کس بخواهى[ طبق لیاقت ها] عزت مى بخشى, و هر که را بخواهى خوار مى کنى, تمام خوبى ها[ و عزت ها] به دست توست, تو بر هر چیزى قادرى.
از امام صادق(ع) سوال شد آیا خداوند بنى امیه را حکومت عطا نمود؟ (و به آن ها عزت بخشید؟!!)
فرمود: نه چنان است که پرسشگر پنداشته, خداوند حکومت را به ما داد, ولى بنى امیه آن را گرفتند (و غصب کردند) درست مانند این که لباس دوخته شده شخصى را دیگرى غصب کند (و به نا حق بر اندام ناسازگار خویش بپوشاند)(12) (چنان که على(ع) فرمود: ((والله لقد تقمصها ابن ابى قحافه))(13) به خدا قسم که پسر ابوقحافه خلافت را مانند پیراهنى[ غصب شده] بر تن کرد.)
آرى عزت غاصبانه ذلت است, على(ع) فرمود: ((العزیز بغیر الله ذلیل))(14) عزیزى که عزتش از غیر خدا باشد, ذلیل است.
و فرمود: من إعز بغیر الله إهلکه العز;(15) کسى که از طریق غیر خدا به عزت رسد, همان عزت (ناروا) او را به هلاکت (ابدى) مى رساند. 2. اطاعت از رسول خدا(ص) و ائمه اطهار(ع) و الگو قرار دادن آن ها:
چنان که اشاره شد عزت ذاتى مخصوص ذات الهى است و عزت عنایى و اعطایى مخصوص رسول خدا و مومنان ((ولله العزه ولرسوله وللمومنین))(16) و مصداق اکمل مومنان, معصومان و امامان راستین و بر حق مى باشند.
شخصى به امام حسن مجتبى(ع) عرض کرد: ((فیک عظمه قال: لا, بل فى عزه قال الله تعالى ((ولله العزه ولرسوله وللمومنین))(17) آیا در شما عظمت است. فرمود: نه, بلکه من داراى عزتم, چنان که خداوند مى فرماید: عزت از آن خدا و رسول ومومنان است.
و امام حسین(ع) فرمود: ((إلا ان الدعى ابن الدعى قد رکز بین اثنتین, بین السله والذله و هیهات منا الذله و ما اخذ الدنیه ابى الله ذلک و رسوله...)) بیدار باشید! زنازاده, فرزند زنازاده, مرا بین دو چیز مجبور ساخته است, بین مرگ و ذلت و خوارى, اما هیهات که ما ذلت و خوارى را بپذیریم, خداوند ذلت را بر ما روا نداشته و پیامبر(ص) هم این اجازه را به ما نداده است. بعد از آن که ثابت شد رسول خدا و امامان راستین داراى عزت الهى مى باشند قرآن از دو طریق مردم را براى رسیدن به آن عزت دعوت نموده. 1. تشویق و الگوپذیرى:
مى فرماید: ((لقد کان لکم فى رسول الله اسوه حسنه لمن کان یرجو الله والیوم الاخر وذکر الله کثیرا))(18)
مسلما براى شما رسول خدا الگو و سرمشق نیکویى است, براى آن ها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد مى کنند. و اخلاق پیامبر(ص) را هم ستود که ((انک لعلى خلق عظیم)) تو اخلاق بزرگ و برجسته اى دارى.(19)
و از امام حسین(ع) نیز نقل شده است ((و لکم فى اسوه; من الگوى (خوبى) براى شما هستم.)) 2. اطاعت و فرمانبرى:
قرآن کریم با تإکید بر پیروى از پیامبر و ائمه اطهار(ع) مى فرماید: ((یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله واطیعوا الرسول واولى الامر منکم فان تنازعتم فى شىء فردوه الى الله والرسول ان کنتم تومنون بالله والیوم الاخر ذلک خیر واحسن تاویلا))(20) اى کسانى که ایمان آورده اید, از خدا و پیامبر خدا و صاحبان امر [ اوصیاى پیامبر] پیروى کنید, پس اگر در امرى, اختلاف داشتید, آن را به (داورى) خدا و رسول بگذارید, اگر به خدا و قیامت ایمان دارید, این کار نیکو و پایانش نیکوتر است.
بدین ترتیب, پیروى از پیامبر و امامان اطهار که هر کدام به سرچشمه عزت پیوسته اند مایه عزت مندى است.(21)
امام سجاد(ع) فرمود: ((اطاعه ولاه الامر تمام العزه))(22) پیروى از صاحبان امر او جانشینان پیامبر اکرم(ص) سرا پا عزت است (تمام عزت در اطاعت از ائمه اطهار(ع) خلاصه مى باشد)
از امام حسین (ع) درخواست شد سخنى را که خود مستقیما از پیامبر اکرم(ص) شنیده است, بازگو نماید, حضرت فرمود: ((خداوند کارهاى بزرگ و باشرافت را دوست دارد و کارهاى پست و ذلیل را خوش نمى دارد.))(23) آرى انسان عزت مدار, عزت مندانه سخن مى گوید ((از کوزه همان برون تراود که دراوست)). 3. تمسک به قرآن, کتاب عزت ساز الهى
قرآن کلام الهى و جلوه اى از قدرت و عزت, علم و حکمت پروردگار است و آیات نورانى آن نشانگر عزت و عظمت خداوند متعال مى باشد, قرآن برنامه دست یابى یک مسلمان به عزت و شرافت اسلامى است, چرا که هم خود قرآن, عزیز و با عزت است: ((ان الذین کفروا بالذکر لما جإهم وانه لکتاب عزیز لا یاتیه الباطل من بین یدیه ولا من خلفه...)); کسانى که به این ذکر[ قرآن] هنگامى که به سراغشان آمد کافر شدند (نیز بر ما مخفى نخواهد ماند) و این کتابى است قطعا (با عزت) و شکست ناپذیر که هیچ گونه باطلى, نه از پیش رو و نه از پشت سر (و در آینده) به سراغ آن نمىآید, چرا که از سوى خداوند متعال که سرچشمه عزت و بزرگى است نازل شده است.
((تنزیل الکتاب من الله العزیز الحکیم))(24) این کتابى است که از سوى خداوند عزیز (و شکست ناپذیر) و حکیم فروفرستاده شده است.
هر کس به دامان قرآن چنگ زند, عزت مند شده, و به راه عزت مدار هدایت خواهد شد. خداوند عزیز مى فرماید:
((ویرى الذین اوتوا العلم الذى انزل الیک من ربک هو الحق ویهدى الى صراط العزیز الحمید))(25) کسانى که به آن ها علم داده شده مى دانند آنچه از سوى پروردگارت بر تو نازل شده (یعنى قرآن و...) حق است و به راه خداوند عزیز (و شکست ناپذیر) و حمید هدایت مى کند.
آرى عزت مندى مسلمین در این است که به این ریسمان الهى چنگ بزنند و به دستورات آن مو به مو عمل نمایند, لذا قرآن مى فرماید:
((واعتصموا بحبل الله جمیعا ولا تفرقوا واذکروا نعمه الله علیکم اذ کنتم اعدإ فالف بین قلوبکم فاصبحتم بنعمته اخوانا وکنتم على شفا حفره من النار فانقذکم منها کذلک یبین الله لکم آیاته لعلکم تهتدون))(26) و همگى به ریسمان خدا[قرآن و اسلام] چنگ زنید و پراکنده نشوید و نعمت (بزرگ عزت و سربلندى و...) خدا را بر خود, به یاد آرید که چگونه دشمن یکدیگر (و ذلیل) بود, و او میان دل هاى شما الفت ایجاد کرد, و به برکت نعمت خدا برادر شدید, شما بر لب حفره اى از آتش بودید, خدا (شما را عزت بخشید و از آن حالت) نجات داد. این چنین, خداوند آیات خود را براى شما آشکار سازد.
در آیه دیگر فرمود: ((آنچه را بر تو وحى شده بدان تمسک کن, زیرا تو بر راه راست هستى و این مایه یادآورى (و بزرگى) تو و قوم تو است و به زودى از (عمل به قرآن از) شما پرسش خواهد شد.))(27)
على (ع) مى فرماید: ((و عزا لاتهزم انصاره;(28) قرآن (را اطاعت نمودن) عزتى را براى یارانش در پى دارد که مغلوب و شکست به دنبالش نیست و فرمود: ((و عزا لمن تولاه;(29) (قرآن) عزت و قدرتى است براى کسى که قرآن برگزیند و از آن اطاعت کند. )) 4. در صف مومنان قرار گرفتن
شخصیت هر کس در گرو عزت اوست, انسان به عزت و تکریم شخصیت از همه چیز حتى از آب و غذا بیشتر نیازمند است, چرا که رنج گرسنگى و تشنگى برطرف مى شود, اما تحقیرى که از ناحیه ذلت و خوارى و نبود عزت متوجه روح و روان افراد و یا جامعه مى شود به این سادگى رفع نمى شود, خداوند متعال انسان را عزیز و با عزت آفریده ((ولقد کرمنا بنى آدم)) و هیچ گاه به او اجازه ذلت پذیرى, و از دست دادن عزت را نداده است. امام صادق(ع) فرمود: ((ان الله فوض الى المومن إموره کلها و لم یفوض الیه ان یکون ذلیلا إما تسمع الله یقول : ((ولله العزه ولرسوله وللمومنین ولکن المنافقین لا یعلمون)) فالمومن یکون عزیزا و لایکون ذلیلا ان المومن اعز من الجبل...))(30)
خداوند تمام امور (زندگى) مومن را به خود (و انتخاب خودش) واگذار نموده, ولى به او اجازه (و اختیار) نداده که ذلت پذیر باشد آیا نشنیدى سخن خدا را که مى فرماید: ((و عزت از آن خدا و رسول او و مومنان است, ولى منافقان نمى دانند, پس (همیشه) عزیز و با عزت است و هرگز ذلت نمى پذیرد, براستى مومن عزیزتر (ومحکم تر) از کوه است (که در مقابل هیچ بادى نمى لرزد))).
امام حسین(ع) هم فرمود: که مومن ذلت نمى پذیرد, و خداوند متعال, و پیامبراکرم(ص) هم به مومنان چنان اجازه نداده است: ((... هیهات منا الذله قط اخذ الدنیه ابى الله ذلک و رسوله; ذلت از ما (مومنان راستین) به دور است چرا که خدا و رسولش پذیرش ذلت را بر ما روا نداشته است.))(31)
از آن چه گفتیم به دست آمد که یکى از عوامل عزت زا و عزت آفرین, ایمان و گرایش به خداوند, و در صف مومنین قرار گرفتن است, بلکه بالاتر از نظر فرهنگ قرآنى نه تنها مومن بودن عزت آفرین است, که همراهى و ارتباط و پیوند با مومنان نیز عزتآور مى باشد.
مى رود از سینه ها در سینه ها
از ره پنهان صلاح و کینه ها
صحبت صالح تو را صالح کند
صحبت طالح تو را طالح کند
چنان که همراهى ناپاکان, مخصوصا منافقان و کافران ذلت و خوارى را در پى دارد. (32)
((بشر المنافقین بان لهم عذابا الیما الذین یتخذون الکافرین اولیإ من دون المومنین ایبتغون عندهم العزه فان العزه لله جمیعا))(33)
به منافقان بشارت ده که مجازات دردناکى در انتظار آنهاست! همان که کافران را به جاى مومنان دوست خود برمى گزینند, آیا مى خواهند از آنان عزت (و آبرو) بجویند با این که همه عزت ها از آن خدا است.
از آیه فوق استفاده مى شود کسانى که در پى کسب عزت و آبرو هستند با مومنان همراه و پیوند داشته باشند چرا که مومنان با سرچشمه اصلى عزت یعنى خداوند در ارتباط مى باشند نه کافران و منافقان. 5. اصالت خانوادگى
وراثت و تربیت از عاملان اصلى تشکیل شخصیت (و شاکله هاى وجود) انسان است, انسان هایى که در خانواده هاى با عزت, پدر و مادران با شرافت رشد کرده اند طالب عزت, و نگهبان اصالت خانوادگى خویشند, چنین کسانى اصلا (و یا کمتر) زیر بار ذلت مى روند و خداوند نیز عزت و شرف چنین انسان هایى را حراست و نگهبانى مى کند. در جریان داستان حضرت موسى و خضر(ع) مى خوانیم:
((واما الجدار فکان لغلامین یتیمین فى المدینه وکان تحته کنز لهما وکان ابوهما صالحا فاراد ربک ان یبلغا اشدهما ویستخرجا کنزهما رحمه من ربک.))(34)
و اما آن دیوار, از آن دو نوجوان یتیم در آن شهر بود, و زیر آن, گنجى متعلق به آن دو وجود داشت, و پدرشان مرد صالحى بود, و پروردگار تو مى خواست آن ها به حد بلوغ برسند و گنجشان را استخراج کنند, این رحمتى از پروردگارت بود.
آیه فوق مى رساند اگر پدرى صالح باشد خداوند توسط بهترین بندگان (موسى و خضر) عزت (معنوى و اقتصادى) فرزندان او را حفظ خواهد کرد, و چنین فرزندانى نیز اصالت خانوادگى خویش را. امام حسین (ع) مى فرماید: ((و هیهات منا الذله... و جدود طابت و حجور طهرت و انوف حمیه و نفوس ابیه لاتوثر طاعه اللئام على مصارع الکرام... ))(35)
اما هیهات که ما ذلت و خوارى را بپذیریم, خدا و رسولش چنین اجازه به ما نمى دهد, و دامن هاى پاک و داراى اصالت و تشرف و خاندان داراى همت والا و عزت نفس, هرگز اجازه نمى دهند که اطاعت فرومایگان (و ذلت) را بر مرگ شرافت مندانه ترجیح دهیم. 6. جهاد و شهادت
عزت و شرافت جامعه و افراد همیشه از سوى ستمگران و زورمداران (بى شخصیت و ذلیل) تهدید مى شود, کسانى که در صف مقدم پاسدارى از عزت و شرافت قرار دارند, رزمندگان و جهادگران راه خدا هستند, آن ها تلاش مى کنند با نثار جان خویش از مرز عزت و شرافت پاسدارى کنند و خود نیز عزت ابدى پیدا کنند) قرآن در وصف این رادمردان مى گوید: ((فضل الله المجاهدین باموالهم وانفسهم على القاعدین درجه وکـلا وعد الله الحسنى وفضل الله المجاهدین على القاعدین اجرا عظیما درجات منه ومغفره ورحمه)) مجاهدانى را که با مال و جان خود جهاد نمودند بر قاعدان[ ترک کنندگان جهاد] برترى مهمى بخشیده, و به هر یک از این دو گروه[ به نسبت اعمال نیکشان] خداوند وعده پاداش نیک داده و مجاهدان را بر قاعدان با پاداش عظیمى برترى بخشیده است, درجات (مهمى) از ناحیه خداوند و آمرزش و رحمت (نصیب آنان مى گردد).(36)
در آیه دیگر مى خوانیم: ((وکفى الله المومنین القتال وکان الله قویا عزیزا))(37) و خداوند مومنان (رزمنده) را از جنگ بى نیاز ساخته (و به آن ها عزت و سربلندى و پیروزى عنایت نمود زیرا) خداوند قوى و شکست ناپذیر (و داراى عزت) است.
این است که على (ع) درباره فلسفه جهاد مى فرماید: ((فرض الله الجهاد عزا للاسلام))(38) خداوند جهاد را براى عزت یافتن اسلام واجب و لازم فرمود.
و امام حسین(ع) درباره عزت آورى جهاد و شهادت, در جواب حر بن یزید ریاحى که او را از جهاد و شهادت ترساند, چنین فرمود: ((لیس شإنى شإن من یخاف الموت ما اهون الموت على سبیل نیل العز و احیإ الحق, لیس الموت فى سبیل العز الا حیاه خالده و لیست الحیاه مع الذل الا الموت الذى لا حیاه معه افبالموت تخوفنى؟ هیهات حاش سهمک و خاب ظنک لست اخاف الموت ان نفسى لاکبر من ذلک و همتى لاعلى من ان احمل الضیم خوفا من و هل تقدرون على اکثر من قتلى؟! مرحبا بالقتل فى سبیل الله ولکنکم لایقدرون على هدم مجدى و محو عزتى و شرفى فاذا لا ابالى من القتل))(39) من کسى نیستم که از مرگ (و شهادت) بترسم و چه راحت (و آسان) است جان باختن در راه رسیدن به عزت (ابدى) و زنده نمودن حق (و دین الهى). مرگ در راه رسیدن به عزت جز حیات (و زندگانى) جاودانى نیست, و زندگى ذلت بار جز مرگى که هرگز حیات و زندگى را در پى ندارد نیست. آیا مرا از مرگ (و شهادت) مى ترسانى؟! هیهات تیرت به خطا رفت! و گمانى بس واهى و تهى نمودى من و ترس از مرگ (هرگز). نفس من برتر از آن است, و همت من عالى تر از آن که از ترس مرگ, بار ستم و ظلم را بر دوش کشم (راستى) شما بیش از کشتن من چه توانایى دارید و چه کار مى توانید انجام دهید؟) مرحبا و درود باد بر کشته شدن (و شهادت) در راه خدا, (ولى این را بدانید که هرگز) توانایى نابودى عظمت و عزت و شرف (ابدى) من را ندارید, لذا هیچ باکى از مرگ (و شهادت) ندارم.
همین سخنان بود که حر بن یزید را نیز به سمت و سوى عزت ابدى کشاند و براى همیشه خود را عزتمند و آبرودار نمود.
در جاى دیگر فرمود:
((موت فى عز خیر من حیاه فى ذل))(40) مرگ در راه عزت (و شرف) از زندگى ذلت بار (به مراتب) بهتر است. 7. بصیرت و آگاهى:
عامل دیگر که در ایجاد عزت, و شرف آفرینى نقش مهمى دارد و آگاهى و بصیرت دینى و آگاهى نسبت به زمان و زمانه است, قرآن عزت و رفعت مقام آگاهان را این چنین بیان مى کند: ((یرفع الله الذین آمنوا منکم والذین اوتوا العلم درجات والله بما تعملون خبیر))(41) خداوند کسانى را که ایمان آورده اند و کسانى را که علم (و آگاهى) به آنان داده شده درجات عظیمى (و عزت بزرگى) مى بخشد و خداوند به آن چه انجام مى دهید آگاه است.
چنان که قبلا بیان داشتیم ایمان و مومنین عزت آفرین هستند, علم و آگاهى نیز چنین است, چرا که انسان آگاه در معرض هجوم نقشه هاى ذلت آور دشمن قرار نمى گیرد.
على(ع) مى فرماید: ((آن کس که زمان را بشناسد, از برخورد با رویدادهاى آن غافل (و عاجز) نمى ماند. بلکه براى رویارویى با آن ها (و نقش هاى ذلت آور دشمن) آمادگى پیدا مى کند.))(42)
چنان که متقابلا جهل و بى خبرى باعث ذلت مى شود, على(ع) فرمود: ((والجهل ذل))(43) نادانى (و بى خبرى از دین و زمان...) ذلت و خوارى را در پى دارد.
یکى از عواملى که یاران امام حسین(ع) پیشواى عزت آفرینان, تا پاى جان ماندند و آن عزت و افتخار ابدى را آفریدند و عزت مند و جاودانه شدند, همان بصیرت و آگاهى بود, در رإس همه ابى الفضل رشید که زیر بار ذلت امان نامه و... نرفت, چون بصیرت نافذى داشت. امام صادق(ع)فرمود: ((کان عمنا العباس نافذ البصیره))(44) عموى ما, ابوالفضل(ع) بصیرتى ژرف داشت.
در مقابل عمر سعد که زیر بار آن همه ذلت و خوارى رفت یکى از کاستى هاى عمر سعد, نداشتن تیزبینى و بصیرت بود, ابن زیاد با بهره بردارى از این کمبود فکرى, فردى ذلیل و فرومایه و هزار چهره, یعنى شبث بن ربعى را با او همراه ساخت تا او را توجیه کند, شبث کوشید به عمر سعد القا کند که حسین, کافر حربى است که قتلش واجب مى باشد!! و به همین دلیل, قتل او در ماه حرام اشکالى ندارد.(45) د: عزت ستیزان
1. سلاطین ستم پیشه: ستمگران در پوشش سلاطین و شاهان در طول تاریخ باعث ذلت و خوارى جامعه ها و از بین رفتن عزت آن ها شده اند, در قرآن مى خوانیم: ((ان الملوک اذا دخلوا قریه افسدوها وجعلوا اعزه اهلها اذله وکذلک یفعلون))(46) پادشاهان (ستم پیشه) هنگامى که وارد منطقه آبادى شوند آن را به فساد و تباهى مى کشند و عزیزان آن جا را به ذلت مى کشند (آرى) کار آنان همین است.
در حدیث هم مى خوانیم که مردم به دنبال عزت در خانه شاهان (ستم پیشه مى روند) و هرگز در آن جا عزت نخواهند یافت (جز ذلت و خوارى) ((والناس یطلبونها فى ابواب السلاطین))(47)
2. منافقان: ((یقولون لئن رجعنا الى المدینه لیخرجن الاعز منها الاذل ولله العزه ولرسوله وللمومنین ولکن المنافقین لا یعلمون))(48) آن ها (منافقان) مى گویند اگر به مدینه بازگردیم, عزیزان ذلیلان را بیرون مى کنند! در حالى که عزت مخصوص خدا و رسول او و مومنان است, ولى منافقان نمى دانند, در نتیجه عزت ستیزى مى کنند نه ذلت گریزى. پاورقی ها:پى نوشت ها: 1ـ راغب اصفهانى, مفردات الفاظ قرآن (تهران مکتبه المرتضویه) صص344 ـ 345. 2ـ منافقون, آیه8. 3ـ سوره ص, آیه2. 4ـ بقره, آیه206. 5ـ عبدالواحد آمدى, غرر الحکم (قم) دفتر تبلیغات اسلامى, ص231. 6ـ على بن شعبه, تحف العقول, ص266. 7ـ منافقون, آیه8. 8ـ فاطر, آیه10. 9ـ همان. 10ـ شیخ عباس قمى, مفاتیح الجنان, دعاى امام حسین در روز عرفه, ص483. 11ـ آل عمران, آیه26. 12ـ محمدى رى شهرى, میزان الحکمه, (دارالحدیث, چاپ دوم, 1419 هـ.ق) ج5, ص1956. 13ـ نهج البلاغه, خطبه شقشقیه. 14ـ محمد باقر مجلسى, بحارالانوار, (بیروت, موسسه الوفا) ج75, ص10. 15ـ میزان الحکمه, ج5, ص1957. 16ـ منافقون, 8. 17ـ بحارالانوار, همان, ج44, ص106, روایت15. 18ـ احزاب, آیه21. 19ـ قلم, آیه4. 20ـ نسإ, آیه59. 21ـ ر. ک: استاد ناصر مکارم شیرازى و همکاران, تفسیر نمونه, (دار الکتب الاسلامیه1370), ج3, ص434. 22ـ میزان الحکمه, (همان), ج5, ص1958, روایت 12838 و ر.ک على بن شعبه, تحف العقول, ص283. 23ـ ابن ابى جمهور احسائى. 24ـ زمر, آیه1. 25ـ سبا, آیه6. 26ـ آل عمران, آیه103. 27ـ زخرف, آیات43 ـ 44. 28ـ محمد دشتى, نهج البلاغه, خطبه198, ص418. 29ـ همان. 30ـ میزان الحکمه, ج5, ص1957. 31ـ بحارالانوار, ج45, ص8. 32ـ بنى صدر تا آن زمانى که همراه امام بود داراى عزت بود, آنگاه که به دام منافقین افتاد, ذلیلانه, با آرایش زنانه فرار کرد و رئیس منافقین هم زمانى خود را در نوک پیکان مبازره با امریکا و غرب مى دانست, ولى سرانجام ذلیلانه به دامن غرب و بدتر از همه صدام پناهنده شد ((فاعتبروا یا اولى الابصار)). 33ـ نسإ, 139. 34ـ کهف, 82. 35ـ بحارالانوار, ج45, ص8. 36ـ نسإ 95ـ 96. 37ـ احزاب, 25. 38ـ نهج البلاغه, ص682, حکمت 252. 39ـ توفیق ابوعلم, کتاب اهل البیت (مصر, مطبعه سعادت) ص448, و ر.ک ملحقات احقاق الحق, ج11, ص601. 40ـ همان دو. 41ـ مجادله, 11. 42ـ على بن شعبه, تحف العقول, ص98. 43ـ همان, ص265. 44ـ شیخ عباس قمى, نفس المهموم, تهران, کتاب فروشى علمیه اسلامیه, 1374 هـ, ص176. 45ـ سید حسین اسحاقى, جام عبرت, قم, انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى, 1381, ج2, ص104. 46ـ نمل, 34. 47ـ سید محمد حسین عاملى, (از علماى قرن 11 هـ.ق) اثنا عشریه, چاپ قدیم, ص155. 48ـ منافقین, 8.
آن چه در پیش رو دارید, نگاهى است به عوامل عزت از دیدگاه قرآن, و اشاراتى هم به سخنان امام حسین(ع) در زمینه فوق. O قرآن و عزت
عزت که در اصل از ((عزاز)) گرفته شده, سرزمین محکم, و نفوذناپذیر را گویند ((إرض عزیزه)) یعنى زمینى که آب در آن راه نیابد, و از نظر اجتماعى و رفتارى حالتى است که از شکست انسان پیش گیرى مى کند, (حالت شکست ناپذیرى) و مانع مغلوب شدن انسان در مقابل دشمنان مى گردد, بر عکس ((ذلت)) نقطه مقابل عزت به معناى شکست پذیرى, نبود عزت و شرافت است.(1) الف: اقسام عزت:
در قرآن به دو نوع عزت اشاره رفته است, ((عزت ممدوح)) و شایسته که مخصوص خدا و رسول(ص) و مومنان است,(2) و عزت ((مذموم)) و ناروا که حالت نفوذناپذیرى در مقابل حق, و برترخواهى از پذیرش واقعیات مى باشد, این عزت در واقع ذلت است.
قرآن کریم مى فرماید: ((بل الذین کفروا فى عزه وشقاق))(3) ولى کافران گرفتار عزت (دروغین, و غرور) و اختلاف مى باشند.
و در آیه ى دیگر مى فرماید: ((واذا قیل له اتق الله اخذته العزه بالاثم فحسبه جهنم ولبئس المهاد))(4) هنگامى که به او (منافق) گفته مى شود از خدا بترس, لجاجت و تعصب و غرور (و عزت دروغین) او را مى گیرد و به گناه مى کشاند, آتش دوزخ براى او کافى است و چه جایگاه بدى!
اگر عزت, عزت راستین بود به سمت گناه کشیده نمى شد.
على (ع) فرمود: ((کسى که نفس عزیز و شریفى دارد, آن را با زشتى (و ذلت) گناه, خوار نمى سازد)).(5)
در جاى دیگر فرمود: ((کل عزیز داخل تحت القدره فذلیل)) هر انسان عزیزى که در زیر قدرت دیگرى و غیر از خدا باشد ذلیل و خوار است.(6)
آن چه در این مقال بیان مى شود عزت شایسته و عزت راستین است. ب: عزت راستین از آن خدا و خداجویان:
خداوند متعال, سرچشمه عزت راستین و واقعى است, هر کس به آن سرچشمه راه یافته به عزت راستین دست یازیده, قرآن عزیز مى فرماید: ((ولله العزه ولرسوله وللمومنین ولکن المنافقین لا یعلمون))(7) و عزت (سربلندى) از آن خدا و رسول او و مومنان است, ولى منافقان نمى دانند (و درک این عزت را ندارند) ج: عوامل عزت در قرآن:
1. خدایى شدن
از آن جا که منشإ و اساس تمام عزت ها خداوند مى باشد, و دیگران سرا پا فقر و ذلتند, هر کس بخواهد به عزت برسد و از ذلت رهایى یابد در مسیر الهى قرار گیرد و در یک کلام خداجو و خدایى شود.
قرآن کریم مى فرماید: ((من کان یرید العزه فلله العزه جمیعا))(8) کسى که خواهان عزت است[ باید خدایى شود تا به عزت برسد زیرا] عزت یکسره از آن خداوند است.
و در ذیل آیه رمز و راز عزت یابى, و عزتمندى را که از طریق خداوند به انسان خواهد رسید بیان مى کند و آن باورهاى درست و کردار شایسته است: ((الیه یصعد الکلم الطیب والعمل الصالح یرفعه)) سخنان پاکیزه (و عقاید درست) به سوى او بالا مى رود و کردار شایسته آن را در بالاتر رفتن (کمک و یارى) مى رساند.(9)
امام عزت داران, حسین بن على(ع) که خدایى ترین انسان بود, تمام وجود او را عشق به خدا پر کرده بود:
حضرت درباره رسیدن به عزت و راهیابى به عزت الهى مى فرماید:
((یا من خص نفسه بالسمو والرفعه فاولیائه بعزه و یعتزون یا من جعلت له الملوک نیر المذله على اعناقهم فهم من سطواته خائفون))(10)
اى خدایى که داراى مقام بلند و رفیعى (و عزت مندى) هستى, پس دوستان خداوند با عزت او عزیز و عزت مند مى باشند, و اى خدایى که شاهان[ ستمگر] را (به خاک ذلت نشاندى) و طوق خوارى به گردن آن ها نهادى, که سخت از عظمت و عزت تو هراسانند.
آرى عزت ها به دست اوست هر کس داراى لیاقت باشد از عزت الهى برخوردار خواهد شد, چنان که مى خوانیم: ((قل اللهم مالک الملک توتى الملک من تشإ وتنزع الملک ممن تشإ وتعز من تشإ وتذل من تشإ بیدک الخیر انک على کل شىء قدیر))(11) بگو بارالها! اى مالک حکومت ها! به هر کس بخواهى, حکومت مى بخشى, و از هر کس بخواهى حکومت را مى گیرى, به هر کس بخواهى[ طبق لیاقت ها] عزت مى بخشى, و هر که را بخواهى خوار مى کنى, تمام خوبى ها[ و عزت ها] به دست توست, تو بر هر چیزى قادرى.
از امام صادق(ع) سوال شد آیا خداوند بنى امیه را حکومت عطا نمود؟ (و به آن ها عزت بخشید؟!!)
فرمود: نه چنان است که پرسشگر پنداشته, خداوند حکومت را به ما داد, ولى بنى امیه آن را گرفتند (و غصب کردند) درست مانند این که لباس دوخته شده شخصى را دیگرى غصب کند (و به نا حق بر اندام ناسازگار خویش بپوشاند)(12) (چنان که على(ع) فرمود: ((والله لقد تقمصها ابن ابى قحافه))(13) به خدا قسم که پسر ابوقحافه خلافت را مانند پیراهنى[ غصب شده] بر تن کرد.)
آرى عزت غاصبانه ذلت است, على(ع) فرمود: ((العزیز بغیر الله ذلیل))(14) عزیزى که عزتش از غیر خدا باشد, ذلیل است.
و فرمود: من إعز بغیر الله إهلکه العز;(15) کسى که از طریق غیر خدا به عزت رسد, همان عزت (ناروا) او را به هلاکت (ابدى) مى رساند. 2. اطاعت از رسول خدا(ص) و ائمه اطهار(ع) و الگو قرار دادن آن ها:
چنان که اشاره شد عزت ذاتى مخصوص ذات الهى است و عزت عنایى و اعطایى مخصوص رسول خدا و مومنان ((ولله العزه ولرسوله وللمومنین))(16) و مصداق اکمل مومنان, معصومان و امامان راستین و بر حق مى باشند.
شخصى به امام حسن مجتبى(ع) عرض کرد: ((فیک عظمه قال: لا, بل فى عزه قال الله تعالى ((ولله العزه ولرسوله وللمومنین))(17) آیا در شما عظمت است. فرمود: نه, بلکه من داراى عزتم, چنان که خداوند مى فرماید: عزت از آن خدا و رسول ومومنان است.
و امام حسین(ع) فرمود: ((إلا ان الدعى ابن الدعى قد رکز بین اثنتین, بین السله والذله و هیهات منا الذله و ما اخذ الدنیه ابى الله ذلک و رسوله...)) بیدار باشید! زنازاده, فرزند زنازاده, مرا بین دو چیز مجبور ساخته است, بین مرگ و ذلت و خوارى, اما هیهات که ما ذلت و خوارى را بپذیریم, خداوند ذلت را بر ما روا نداشته و پیامبر(ص) هم این اجازه را به ما نداده است. بعد از آن که ثابت شد رسول خدا و امامان راستین داراى عزت الهى مى باشند قرآن از دو طریق مردم را براى رسیدن به آن عزت دعوت نموده. 1. تشویق و الگوپذیرى:
مى فرماید: ((لقد کان لکم فى رسول الله اسوه حسنه لمن کان یرجو الله والیوم الاخر وذکر الله کثیرا))(18)
مسلما براى شما رسول خدا الگو و سرمشق نیکویى است, براى آن ها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد مى کنند. و اخلاق پیامبر(ص) را هم ستود که ((انک لعلى خلق عظیم)) تو اخلاق بزرگ و برجسته اى دارى.(19)
و از امام حسین(ع) نیز نقل شده است ((و لکم فى اسوه; من الگوى (خوبى) براى شما هستم.)) 2. اطاعت و فرمانبرى:
قرآن کریم با تإکید بر پیروى از پیامبر و ائمه اطهار(ع) مى فرماید: ((یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله واطیعوا الرسول واولى الامر منکم فان تنازعتم فى شىء فردوه الى الله والرسول ان کنتم تومنون بالله والیوم الاخر ذلک خیر واحسن تاویلا))(20) اى کسانى که ایمان آورده اید, از خدا و پیامبر خدا و صاحبان امر [ اوصیاى پیامبر] پیروى کنید, پس اگر در امرى, اختلاف داشتید, آن را به (داورى) خدا و رسول بگذارید, اگر به خدا و قیامت ایمان دارید, این کار نیکو و پایانش نیکوتر است.
بدین ترتیب, پیروى از پیامبر و امامان اطهار که هر کدام به سرچشمه عزت پیوسته اند مایه عزت مندى است.(21)
امام سجاد(ع) فرمود: ((اطاعه ولاه الامر تمام العزه))(22) پیروى از صاحبان امر او جانشینان پیامبر اکرم(ص) سرا پا عزت است (تمام عزت در اطاعت از ائمه اطهار(ع) خلاصه مى باشد)
از امام حسین (ع) درخواست شد سخنى را که خود مستقیما از پیامبر اکرم(ص) شنیده است, بازگو نماید, حضرت فرمود: ((خداوند کارهاى بزرگ و باشرافت را دوست دارد و کارهاى پست و ذلیل را خوش نمى دارد.))(23) آرى انسان عزت مدار, عزت مندانه سخن مى گوید ((از کوزه همان برون تراود که دراوست)). 3. تمسک به قرآن, کتاب عزت ساز الهى
قرآن کلام الهى و جلوه اى از قدرت و عزت, علم و حکمت پروردگار است و آیات نورانى آن نشانگر عزت و عظمت خداوند متعال مى باشد, قرآن برنامه دست یابى یک مسلمان به عزت و شرافت اسلامى است, چرا که هم خود قرآن, عزیز و با عزت است: ((ان الذین کفروا بالذکر لما جإهم وانه لکتاب عزیز لا یاتیه الباطل من بین یدیه ولا من خلفه...)); کسانى که به این ذکر[ قرآن] هنگامى که به سراغشان آمد کافر شدند (نیز بر ما مخفى نخواهد ماند) و این کتابى است قطعا (با عزت) و شکست ناپذیر که هیچ گونه باطلى, نه از پیش رو و نه از پشت سر (و در آینده) به سراغ آن نمىآید, چرا که از سوى خداوند متعال که سرچشمه عزت و بزرگى است نازل شده است.
((تنزیل الکتاب من الله العزیز الحکیم))(24) این کتابى است که از سوى خداوند عزیز (و شکست ناپذیر) و حکیم فروفرستاده شده است.
هر کس به دامان قرآن چنگ زند, عزت مند شده, و به راه عزت مدار هدایت خواهد شد. خداوند عزیز مى فرماید:
((ویرى الذین اوتوا العلم الذى انزل الیک من ربک هو الحق ویهدى الى صراط العزیز الحمید))(25) کسانى که به آن ها علم داده شده مى دانند آنچه از سوى پروردگارت بر تو نازل شده (یعنى قرآن و...) حق است و به راه خداوند عزیز (و شکست ناپذیر) و حمید هدایت مى کند.
آرى عزت مندى مسلمین در این است که به این ریسمان الهى چنگ بزنند و به دستورات آن مو به مو عمل نمایند, لذا قرآن مى فرماید:
((واعتصموا بحبل الله جمیعا ولا تفرقوا واذکروا نعمه الله علیکم اذ کنتم اعدإ فالف بین قلوبکم فاصبحتم بنعمته اخوانا وکنتم على شفا حفره من النار فانقذکم منها کذلک یبین الله لکم آیاته لعلکم تهتدون))(26) و همگى به ریسمان خدا[قرآن و اسلام] چنگ زنید و پراکنده نشوید و نعمت (بزرگ عزت و سربلندى و...) خدا را بر خود, به یاد آرید که چگونه دشمن یکدیگر (و ذلیل) بود, و او میان دل هاى شما الفت ایجاد کرد, و به برکت نعمت خدا برادر شدید, شما بر لب حفره اى از آتش بودید, خدا (شما را عزت بخشید و از آن حالت) نجات داد. این چنین, خداوند آیات خود را براى شما آشکار سازد.
در آیه دیگر فرمود: ((آنچه را بر تو وحى شده بدان تمسک کن, زیرا تو بر راه راست هستى و این مایه یادآورى (و بزرگى) تو و قوم تو است و به زودى از (عمل به قرآن از) شما پرسش خواهد شد.))(27)
على (ع) مى فرماید: ((و عزا لاتهزم انصاره;(28) قرآن (را اطاعت نمودن) عزتى را براى یارانش در پى دارد که مغلوب و شکست به دنبالش نیست و فرمود: ((و عزا لمن تولاه;(29) (قرآن) عزت و قدرتى است براى کسى که قرآن برگزیند و از آن اطاعت کند. )) 4. در صف مومنان قرار گرفتن
شخصیت هر کس در گرو عزت اوست, انسان به عزت و تکریم شخصیت از همه چیز حتى از آب و غذا بیشتر نیازمند است, چرا که رنج گرسنگى و تشنگى برطرف مى شود, اما تحقیرى که از ناحیه ذلت و خوارى و نبود عزت متوجه روح و روان افراد و یا جامعه مى شود به این سادگى رفع نمى شود, خداوند متعال انسان را عزیز و با عزت آفریده ((ولقد کرمنا بنى آدم)) و هیچ گاه به او اجازه ذلت پذیرى, و از دست دادن عزت را نداده است. امام صادق(ع) فرمود: ((ان الله فوض الى المومن إموره کلها و لم یفوض الیه ان یکون ذلیلا إما تسمع الله یقول : ((ولله العزه ولرسوله وللمومنین ولکن المنافقین لا یعلمون)) فالمومن یکون عزیزا و لایکون ذلیلا ان المومن اعز من الجبل...))(30)
خداوند تمام امور (زندگى) مومن را به خود (و انتخاب خودش) واگذار نموده, ولى به او اجازه (و اختیار) نداده که ذلت پذیر باشد آیا نشنیدى سخن خدا را که مى فرماید: ((و عزت از آن خدا و رسول او و مومنان است, ولى منافقان نمى دانند, پس (همیشه) عزیز و با عزت است و هرگز ذلت نمى پذیرد, براستى مومن عزیزتر (ومحکم تر) از کوه است (که در مقابل هیچ بادى نمى لرزد))).
امام حسین(ع) هم فرمود: که مومن ذلت نمى پذیرد, و خداوند متعال, و پیامبراکرم(ص) هم به مومنان چنان اجازه نداده است: ((... هیهات منا الذله قط اخذ الدنیه ابى الله ذلک و رسوله; ذلت از ما (مومنان راستین) به دور است چرا که خدا و رسولش پذیرش ذلت را بر ما روا نداشته است.))(31)
از آن چه گفتیم به دست آمد که یکى از عوامل عزت زا و عزت آفرین, ایمان و گرایش به خداوند, و در صف مومنین قرار گرفتن است, بلکه بالاتر از نظر فرهنگ قرآنى نه تنها مومن بودن عزت آفرین است, که همراهى و ارتباط و پیوند با مومنان نیز عزتآور مى باشد.
مى رود از سینه ها در سینه ها
از ره پنهان صلاح و کینه ها
صحبت صالح تو را صالح کند
صحبت طالح تو را طالح کند
چنان که همراهى ناپاکان, مخصوصا منافقان و کافران ذلت و خوارى را در پى دارد. (32)
((بشر المنافقین بان لهم عذابا الیما الذین یتخذون الکافرین اولیإ من دون المومنین ایبتغون عندهم العزه فان العزه لله جمیعا))(33)
به منافقان بشارت ده که مجازات دردناکى در انتظار آنهاست! همان که کافران را به جاى مومنان دوست خود برمى گزینند, آیا مى خواهند از آنان عزت (و آبرو) بجویند با این که همه عزت ها از آن خدا است.
از آیه فوق استفاده مى شود کسانى که در پى کسب عزت و آبرو هستند با مومنان همراه و پیوند داشته باشند چرا که مومنان با سرچشمه اصلى عزت یعنى خداوند در ارتباط مى باشند نه کافران و منافقان. 5. اصالت خانوادگى
وراثت و تربیت از عاملان اصلى تشکیل شخصیت (و شاکله هاى وجود) انسان است, انسان هایى که در خانواده هاى با عزت, پدر و مادران با شرافت رشد کرده اند طالب عزت, و نگهبان اصالت خانوادگى خویشند, چنین کسانى اصلا (و یا کمتر) زیر بار ذلت مى روند و خداوند نیز عزت و شرف چنین انسان هایى را حراست و نگهبانى مى کند. در جریان داستان حضرت موسى و خضر(ع) مى خوانیم:
((واما الجدار فکان لغلامین یتیمین فى المدینه وکان تحته کنز لهما وکان ابوهما صالحا فاراد ربک ان یبلغا اشدهما ویستخرجا کنزهما رحمه من ربک.))(34)
و اما آن دیوار, از آن دو نوجوان یتیم در آن شهر بود, و زیر آن, گنجى متعلق به آن دو وجود داشت, و پدرشان مرد صالحى بود, و پروردگار تو مى خواست آن ها به حد بلوغ برسند و گنجشان را استخراج کنند, این رحمتى از پروردگارت بود.
آیه فوق مى رساند اگر پدرى صالح باشد خداوند توسط بهترین بندگان (موسى و خضر) عزت (معنوى و اقتصادى) فرزندان او را حفظ خواهد کرد, و چنین فرزندانى نیز اصالت خانوادگى خویش را. امام حسین (ع) مى فرماید: ((و هیهات منا الذله... و جدود طابت و حجور طهرت و انوف حمیه و نفوس ابیه لاتوثر طاعه اللئام على مصارع الکرام... ))(35)
اما هیهات که ما ذلت و خوارى را بپذیریم, خدا و رسولش چنین اجازه به ما نمى دهد, و دامن هاى پاک و داراى اصالت و تشرف و خاندان داراى همت والا و عزت نفس, هرگز اجازه نمى دهند که اطاعت فرومایگان (و ذلت) را بر مرگ شرافت مندانه ترجیح دهیم. 6. جهاد و شهادت
عزت و شرافت جامعه و افراد همیشه از سوى ستمگران و زورمداران (بى شخصیت و ذلیل) تهدید مى شود, کسانى که در صف مقدم پاسدارى از عزت و شرافت قرار دارند, رزمندگان و جهادگران راه خدا هستند, آن ها تلاش مى کنند با نثار جان خویش از مرز عزت و شرافت پاسدارى کنند و خود نیز عزت ابدى پیدا کنند) قرآن در وصف این رادمردان مى گوید: ((فضل الله المجاهدین باموالهم وانفسهم على القاعدین درجه وکـلا وعد الله الحسنى وفضل الله المجاهدین على القاعدین اجرا عظیما درجات منه ومغفره ورحمه)) مجاهدانى را که با مال و جان خود جهاد نمودند بر قاعدان[ ترک کنندگان جهاد] برترى مهمى بخشیده, و به هر یک از این دو گروه[ به نسبت اعمال نیکشان] خداوند وعده پاداش نیک داده و مجاهدان را بر قاعدان با پاداش عظیمى برترى بخشیده است, درجات (مهمى) از ناحیه خداوند و آمرزش و رحمت (نصیب آنان مى گردد).(36)
در آیه دیگر مى خوانیم: ((وکفى الله المومنین القتال وکان الله قویا عزیزا))(37) و خداوند مومنان (رزمنده) را از جنگ بى نیاز ساخته (و به آن ها عزت و سربلندى و پیروزى عنایت نمود زیرا) خداوند قوى و شکست ناپذیر (و داراى عزت) است.
این است که على (ع) درباره فلسفه جهاد مى فرماید: ((فرض الله الجهاد عزا للاسلام))(38) خداوند جهاد را براى عزت یافتن اسلام واجب و لازم فرمود.
و امام حسین(ع) درباره عزت آورى جهاد و شهادت, در جواب حر بن یزید ریاحى که او را از جهاد و شهادت ترساند, چنین فرمود: ((لیس شإنى شإن من یخاف الموت ما اهون الموت على سبیل نیل العز و احیإ الحق, لیس الموت فى سبیل العز الا حیاه خالده و لیست الحیاه مع الذل الا الموت الذى لا حیاه معه افبالموت تخوفنى؟ هیهات حاش سهمک و خاب ظنک لست اخاف الموت ان نفسى لاکبر من ذلک و همتى لاعلى من ان احمل الضیم خوفا من و هل تقدرون على اکثر من قتلى؟! مرحبا بالقتل فى سبیل الله ولکنکم لایقدرون على هدم مجدى و محو عزتى و شرفى فاذا لا ابالى من القتل))(39) من کسى نیستم که از مرگ (و شهادت) بترسم و چه راحت (و آسان) است جان باختن در راه رسیدن به عزت (ابدى) و زنده نمودن حق (و دین الهى). مرگ در راه رسیدن به عزت جز حیات (و زندگانى) جاودانى نیست, و زندگى ذلت بار جز مرگى که هرگز حیات و زندگى را در پى ندارد نیست. آیا مرا از مرگ (و شهادت) مى ترسانى؟! هیهات تیرت به خطا رفت! و گمانى بس واهى و تهى نمودى من و ترس از مرگ (هرگز). نفس من برتر از آن است, و همت من عالى تر از آن که از ترس مرگ, بار ستم و ظلم را بر دوش کشم (راستى) شما بیش از کشتن من چه توانایى دارید و چه کار مى توانید انجام دهید؟) مرحبا و درود باد بر کشته شدن (و شهادت) در راه خدا, (ولى این را بدانید که هرگز) توانایى نابودى عظمت و عزت و شرف (ابدى) من را ندارید, لذا هیچ باکى از مرگ (و شهادت) ندارم.
همین سخنان بود که حر بن یزید را نیز به سمت و سوى عزت ابدى کشاند و براى همیشه خود را عزتمند و آبرودار نمود.
در جاى دیگر فرمود:
((موت فى عز خیر من حیاه فى ذل))(40) مرگ در راه عزت (و شرف) از زندگى ذلت بار (به مراتب) بهتر است. 7. بصیرت و آگاهى:
عامل دیگر که در ایجاد عزت, و شرف آفرینى نقش مهمى دارد و آگاهى و بصیرت دینى و آگاهى نسبت به زمان و زمانه است, قرآن عزت و رفعت مقام آگاهان را این چنین بیان مى کند: ((یرفع الله الذین آمنوا منکم والذین اوتوا العلم درجات والله بما تعملون خبیر))(41) خداوند کسانى را که ایمان آورده اند و کسانى را که علم (و آگاهى) به آنان داده شده درجات عظیمى (و عزت بزرگى) مى بخشد و خداوند به آن چه انجام مى دهید آگاه است.
چنان که قبلا بیان داشتیم ایمان و مومنین عزت آفرین هستند, علم و آگاهى نیز چنین است, چرا که انسان آگاه در معرض هجوم نقشه هاى ذلت آور دشمن قرار نمى گیرد.
على(ع) مى فرماید: ((آن کس که زمان را بشناسد, از برخورد با رویدادهاى آن غافل (و عاجز) نمى ماند. بلکه براى رویارویى با آن ها (و نقش هاى ذلت آور دشمن) آمادگى پیدا مى کند.))(42)
چنان که متقابلا جهل و بى خبرى باعث ذلت مى شود, على(ع) فرمود: ((والجهل ذل))(43) نادانى (و بى خبرى از دین و زمان...) ذلت و خوارى را در پى دارد.
یکى از عواملى که یاران امام حسین(ع) پیشواى عزت آفرینان, تا پاى جان ماندند و آن عزت و افتخار ابدى را آفریدند و عزت مند و جاودانه شدند, همان بصیرت و آگاهى بود, در رإس همه ابى الفضل رشید که زیر بار ذلت امان نامه و... نرفت, چون بصیرت نافذى داشت. امام صادق(ع)فرمود: ((کان عمنا العباس نافذ البصیره))(44) عموى ما, ابوالفضل(ع) بصیرتى ژرف داشت.
در مقابل عمر سعد که زیر بار آن همه ذلت و خوارى رفت یکى از کاستى هاى عمر سعد, نداشتن تیزبینى و بصیرت بود, ابن زیاد با بهره بردارى از این کمبود فکرى, فردى ذلیل و فرومایه و هزار چهره, یعنى شبث بن ربعى را با او همراه ساخت تا او را توجیه کند, شبث کوشید به عمر سعد القا کند که حسین, کافر حربى است که قتلش واجب مى باشد!! و به همین دلیل, قتل او در ماه حرام اشکالى ندارد.(45) د: عزت ستیزان
1. سلاطین ستم پیشه: ستمگران در پوشش سلاطین و شاهان در طول تاریخ باعث ذلت و خوارى جامعه ها و از بین رفتن عزت آن ها شده اند, در قرآن مى خوانیم: ((ان الملوک اذا دخلوا قریه افسدوها وجعلوا اعزه اهلها اذله وکذلک یفعلون))(46) پادشاهان (ستم پیشه) هنگامى که وارد منطقه آبادى شوند آن را به فساد و تباهى مى کشند و عزیزان آن جا را به ذلت مى کشند (آرى) کار آنان همین است.
در حدیث هم مى خوانیم که مردم به دنبال عزت در خانه شاهان (ستم پیشه مى روند) و هرگز در آن جا عزت نخواهند یافت (جز ذلت و خوارى) ((والناس یطلبونها فى ابواب السلاطین))(47)
2. منافقان: ((یقولون لئن رجعنا الى المدینه لیخرجن الاعز منها الاذل ولله العزه ولرسوله وللمومنین ولکن المنافقین لا یعلمون))(48) آن ها (منافقان) مى گویند اگر به مدینه بازگردیم, عزیزان ذلیلان را بیرون مى کنند! در حالى که عزت مخصوص خدا و رسول او و مومنان است, ولى منافقان نمى دانند, در نتیجه عزت ستیزى مى کنند نه ذلت گریزى. پاورقی ها:پى نوشت ها: 1ـ راغب اصفهانى, مفردات الفاظ قرآن (تهران مکتبه المرتضویه) صص344 ـ 345. 2ـ منافقون, آیه8. 3ـ سوره ص, آیه2. 4ـ بقره, آیه206. 5ـ عبدالواحد آمدى, غرر الحکم (قم) دفتر تبلیغات اسلامى, ص231. 6ـ على بن شعبه, تحف العقول, ص266. 7ـ منافقون, آیه8. 8ـ فاطر, آیه10. 9ـ همان. 10ـ شیخ عباس قمى, مفاتیح الجنان, دعاى امام حسین در روز عرفه, ص483. 11ـ آل عمران, آیه26. 12ـ محمدى رى شهرى, میزان الحکمه, (دارالحدیث, چاپ دوم, 1419 هـ.ق) ج5, ص1956. 13ـ نهج البلاغه, خطبه شقشقیه. 14ـ محمد باقر مجلسى, بحارالانوار, (بیروت, موسسه الوفا) ج75, ص10. 15ـ میزان الحکمه, ج5, ص1957. 16ـ منافقون, 8. 17ـ بحارالانوار, همان, ج44, ص106, روایت15. 18ـ احزاب, آیه21. 19ـ قلم, آیه4. 20ـ نسإ, آیه59. 21ـ ر. ک: استاد ناصر مکارم شیرازى و همکاران, تفسیر نمونه, (دار الکتب الاسلامیه1370), ج3, ص434. 22ـ میزان الحکمه, (همان), ج5, ص1958, روایت 12838 و ر.ک على بن شعبه, تحف العقول, ص283. 23ـ ابن ابى جمهور احسائى. 24ـ زمر, آیه1. 25ـ سبا, آیه6. 26ـ آل عمران, آیه103. 27ـ زخرف, آیات43 ـ 44. 28ـ محمد دشتى, نهج البلاغه, خطبه198, ص418. 29ـ همان. 30ـ میزان الحکمه, ج5, ص1957. 31ـ بحارالانوار, ج45, ص8. 32ـ بنى صدر تا آن زمانى که همراه امام بود داراى عزت بود, آنگاه که به دام منافقین افتاد, ذلیلانه, با آرایش زنانه فرار کرد و رئیس منافقین هم زمانى خود را در نوک پیکان مبازره با امریکا و غرب مى دانست, ولى سرانجام ذلیلانه به دامن غرب و بدتر از همه صدام پناهنده شد ((فاعتبروا یا اولى الابصار)). 33ـ نسإ, 139. 34ـ کهف, 82. 35ـ بحارالانوار, ج45, ص8. 36ـ نسإ 95ـ 96. 37ـ احزاب, 25. 38ـ نهج البلاغه, ص682, حکمت 252. 39ـ توفیق ابوعلم, کتاب اهل البیت (مصر, مطبعه سعادت) ص448, و ر.ک ملحقات احقاق الحق, ج11, ص601. 40ـ همان دو. 41ـ مجادله, 11. 42ـ على بن شعبه, تحف العقول, ص98. 43ـ همان, ص265. 44ـ شیخ عباس قمى, نفس المهموم, تهران, کتاب فروشى علمیه اسلامیه, 1374 هـ, ص176. 45ـ سید حسین اسحاقى, جام عبرت, قم, انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى, 1381, ج2, ص104. 46ـ نمل, 34. 47ـ سید محمد حسین عاملى, (از علماى قرن 11 هـ.ق) اثنا عشریه, چاپ قدیم, ص155. 48ـ منافقین, 8.