آزادی اهانت !
آرشیو
چکیده
آیا دین گرایی ذاتی آدمی نیست؟ و دینداری حق طبیعی همه انسانها به شمار نمی رود؟ اگر پاسخ عقل سلیم مثبت است، پس باید پرسید که چرا نظامهای حقوقی دنیای مدرن، این فطری ترین و عمیق ترین حق طبیعی انسان را مورد شناسایی و دفاع قرار نمی دهند؟ در فضای موجود بین المللی، زراندوزان و زورمداران جهان چنان بر ایده برخورد فرهنگها و تمدنها پای می فشارند که برای مواجه نمودن ملتها و پیروان ادیان و مذاهب با یکدیگر و اثبات نظریه خود، هرگونه توهین، توطئه و جنایتی را تجویز می کنند. اهانت به ساحت مقدس پیامبر اسلام و تخریب بارگاه ملکوتی پیشوایان معصوم شیعیان جهان را چگونه می توان برآیند دنیای متمدنی به حساب آورد که آزادی و امنیت انسان را شعار خود قرار داده است. آغوش اندیشه اسلامی در طول تاریخ به روی همه منتقدان باز بوده است اما میان توهین و دشنام با نقد و بررسی تفاوتی از زمین سخافت تا آسمان کرامت است.نظر به اهانت برخی مطبوعات غربی به ساحت قدسی حضرت ختمی مرتبت (ص) و وقایع اخیر سامرا و توهین وقیحانه عمال امریکایی به بارگاه مقدس امامان عسگری، ماهنامه زمانه گفت وگویی کوتاه با استاد علی اکبر رشاد، (رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی و عضو شورای سیاستگذاری گفت وگوی ادیان و تمدنها) انجام داده است که ماحصل آن در متن حاضر تقدیم می گردد.متن
l جناب آقای رشاد، چنانکه مستحضر هستید مدتی است در اینسو و آنسوی غرب و در نشریات آن دیار به شیوههایی سخیف به ساحت قدسی حضرت نبیاکرم(ص) اهانت میشود. اخیرا در واقعهای تکاندهنده، حرم امامان عسگری در شهر سامرا مورد حملات تروریستی و تخریبی قرار گرفت و بااین اعمال به اعتقادات بیش از یکمیلیارد مسلمان و بهویژه شیعیان آشکارا توهین روا شد. با نظر به اینگونه وقایع، لطفا بفرمایید مبنا یا مبانی جرمانگاری توهین به انبیا و معصومین و احیاناً دیگر آحاد انسانی چیست؟
o در اسلام، انسان از کرامت ذاتی برخوردار است؛ ازاینرو در هیچ مکتب و مذهبی حرمت و حریم انسان هرگز به پایه مکتب ما نمیرسد. قرآن فرموده است: «... من قتل نفسا بغیر نفس او فساد فی الارض فکانّما قتل الناس جمیعا و من احیاها فکانّما احیا الناس جمیعا (مائده/32): هر کس فردی را بکشد، گویی همه مردم را کشته است و هر آنکه فردی را زنده کند، گویی همه مردم را زنده کرده است.» از این آیه، اصلی بهدست میآید که علامه جعفری از آن اصل به «¥ = 1» تعبیر کرده است. این آیه میگوید: هرکس یک انسان را به ناحق بکشد، گویی همه بشریت را کشته است، کمااینکه اگر کسی یک فرد را احیا کند و نجات دهد، گویی همه مردم را نجات داده، یعنی ارزش نفس انسانی بینهایت است و یک نفر برابر است با همه بشریت؛ پس ارزش ذاتی بشر، بینهایت است.
حیثیت و آبروی یک انسان هم به اقتضای همان حرمت و ارزش ذاتی او، بسیار بالا است و همانگونهکه نقض حریم نفس و ذات انسان ممنوع و جرم بزرگی قلمداد میشود، نقض حریم حیثیتی انسانها هم همینگونه است. در آیه 11 سوره حجرات خداوند متعال در باب حریم حیثیت آدمی چند اصل و قانون را بیان کرده است: 1ــ «لایسخر قوم من قوم: گروهی گروه دیگر را استهزاء نکند» 2ــ «ولاتلمزوا انفسکم: از همدیگر عیبجویی نکنید» 3ــ «ولاتنابزوا بالالقاب: لقبهای زشت به هم ندهید.» بعد از ذکر این اصول و قوانین، آیه با این عبارت تمام میشود: «اگر کسی توبه نکند، او ستمگر است»؛ یعنی این قوانین نباید نقض شود؛ چون حفاظت از حریم و حرمت آحاد انسانی لازم و نقض آن جرم است و مرتکب جرم باید توبه کند، والا باید کیفر شود. این قبیل جرمها در زمره ظلم قرار میگیرند و در حقوق اسلامی، ظلم بزرگترین جنایتها و جرمها محسوب میشود.
اینکه در حقوق اسلامی (که از کلام خدا نشأت گرفته است)، اینهمه نسبت به توهین، تحقیر، تهمت، افترا، سب و ناسزا حدّت و شدّت نشان داده میشود و این رفتارها و جرمها سنگین انگاشته میشود و برای هر نوع و هر مرتبهای از مراتب آنها، مجازات و کیفری جعل گردیده است، کلا از توجه به اهمیت ارزشی انسان و کرامت انسانی ناشی میشود اما فراتر از این، آنگاهکه سب، ناسزا، توهین و تحقیر متوجه انسانهای والا و آسمانی و معصومین میشود، جرم مضاعف میگردد؛ چراکه در اینگونه موارد درواقع حریم دین و حریم آورندگان و نگاهبانان وحی الهی مورد خدشه قرار میگیرد و لذا جرم سنگینتر میشود.
l در فقه اسلامی چه حکم یا احکامی برای جرم توهین و سب انسانها و اولیای الهی مطرح شده است؟ لطفا در این زمینه هم توضیح بفرمایید.
o در فقه ما همه اشکال و انواع سب یا دشنام به دیگری، ممنوع است. سب و ناسزاگفتن به انسان مومن، تحریم شده و کیفرش تعزیر است (تعزیر پایینتر از حد است). حتی از سب کفار و ناسزاگفتن به آنان هم در قرآن نهی شده و تاکید گردیده است کسانی را که جز خدا را میخوانند و موحد نیستند، دشنام ندهید؛ زیرا چهبسا این ناسزاگوییها باعث شود آنها از سر جهل به خدا دشنام دهند. در فقه ما حتی ناسزاگویی کافر به کافر دارای حکم است؛ خصوصا اگر این ناسزاگویی موجب فتنه و عوارض اجتماعی شود، حاکم موظف است با مساله بهنحویمناسب مقابله کند. سب معصومین، انبیا، رسول خاتم(ص)، ائمه(ع) و حضرت فاطمه زهرا(س) دارای مجازات و کیفرهای شدیدی است؛ البته درصورتیکه تمام شرایط جرم تحقق یافته باشد. اگر کسی از سر علم، عمد و عناد، نبی و معصوم را سب کند، مرتکب جرم بزرگی شده و جرم او دارای کیفر سنگینی است؛ البته اگر از سر جهل یا بدون قصد و از روی غفلت مرتکب سب شده باشد، عمل او جرم قلمداد نمیگردد. به اجماع همه فقهای فریقین (شیعه و سنی) سبالنبی با تحقق صفات و شرایط لازم، جرم بزرگی محسوب میشود و حکمش اعدام است.
ما، بین انبیا هیچ تفاوتی قائل نیستیم؛ یعنی اگر به حضرت عیسی(ع) هم اهانت شود، جرم را همان مقدار سنگین میدانیم که به ساحت حضرت محمد(ص)، و اگر ناسزا و اهانت و تحقیر بر ساحت حضرت موسی(ع) روا داشته شود، به همان اندازه مهم است که به ساحت نبی خاتم(ص) و نیز اگر به ساحت مریم(س) اهانتی و جسارتی روا شود، مثل اهانت به ساحت حضرت زهرا(س) است و حکم همه این موارد، بنا به نظر مشهور، مساوی خواهد بود.
l آیا جلوگیری از این رفتارها و جرمانگاری اهانت، نقض آزادی بیان بهشمار نمیرود؟
o متاسفانه بعضی کشورهای غربی از پارهای وقایع که در روزگار ما در راستای توهین به نبی اکرم(ص)، تعالیم الهی و مقدسات یکونیممیلیارد مسلمان در جهان رخ میدهند، با وقاحت دفاع میکنند. واقعا باید از وقوع این فاجعه به حال بشریت تأسف خورد که در قرن بیستویکم رفتارهایی ضداخلاقی، ضدانسانی و وحشیانه از سوی برخی افراد، موسسات و یا حتی از ناحیه کشورهایی بروز میکند که مغرورانه مدعی تمدن و پیشرفت هستند اما مرتکب رفتارهایی میشوند که بشر وحشی دور از فرهنگ و تمدن باستانی و بدوی نیز از ارتکاب آنها پرهیز داشته است. بیش از تاسف بر وقوع این فاجعه، باید به خاطر دفاع بیشرمانه برخی از این مدعیان تاسف خورد. به نظر من، فاجعه بالاتر، این است که از یک رفتار ضدانسانی، با پوشش حقوق بشر و تمدن دفاع میشود و آن را مقتضای آزادی قلمداد میکنند.
اما آیا اجازهدادن به ترویج توهین، تحقیر و ناسزاگویی، واقعا نشانه آزادی بیان است؟ تعبیر آزادی بیان از دو واژه تشکیل شده است: آزادی و بیان. آزادی یعنی انسان آنچه را که میفهمد و میخواهد، بتواند بروز دهد، و بیان هم یعنی اظهارکردن. آزادی بیان، یعنی هیچ کس مانع اظهار دیگران نشود. در ترکیب مذکور آنچه علاوه بر توضیح مفهوم دو واژه آزادی و بیان باید مورد توجه قرار گیرد، متعلق آزادی بیان است؛ یعنی باید معلوم شود که این آزادی برای بیانِ «چه چیزی» است. برای پاسخ به این سوال، باید منشأ آزادی را دریافت؟ منشأ این حق، کرامت انسان است؛ یعنی گفته میشود انسان ازآنجاکه دارای عقل است، پس میفهمد و چون میفهمد پس کرامت دارد (یعنی فرق آدمی با حیوان درواقع با لحاظ این دو حیث شخصیت انسانی او است) و سپس گفته میشود چون انسان میفهمد و کرامت دارد، پس حق دارد فهمیده خویش را بازگو کند. پس متعلق آزادی بیان، فکر است که یک دستاورد متعالی انسانی میباشد. فکر ارزشمندترین پدیده انسانی و بالاترین برونداد، دستاورد و محصولی است که از انسان باکرامت و دارای جایگاه رفیع صادر میشود. پس در حقیقت آزادی بیان از آن جهت مجاز و محترم است که متعلق آن محترم است. چون فکر ارزشمند است، بیان آن نیز مجاز بلکه لازم است اما اگر کسی به جای بیان اندیشه و فکر که بالاترین فرآورده کرامت و کمال آدمی است، فحش و ناسزا و طعن و لعن اظهار و اشاعه دهد، آیا این هم محترم و مجاز است؟ آیا فحاشی، ناسزاگویی، توهین و لعن، اصلا حائز ارزش است تا لازم باشد یک فرد آن را بیان کند؟! اگر اظهار هر چیزی ازآنجهتکه اظهارکردنی است، محترم قلمداد شود، پس اظهار و صدور هر قول و فعلی باید آزاد باشد! من از مدافعان حقوق بشر که از این شعار و نیز از این قبیل فجایع و رفتارهای مادون بدوی حمایت میکنند، میپرسم: آیا آنها به همه لوازم آزادی بدینمعنا تن در میدهند؟ آیا اگر کسی در مقابل خود آنها بایستد و عبارات و واژههای رکیک به زبان آورد و دشنامهای قبیحی را نثار آنها کند، آیا برای آنها قابل قبول خواهد بود و به روی فرد اهانتکننده و فحاش لبخند خواهند زد؟ آیا در قوانین کشورهای غربی ضابطهای وجود ندارد که اگر کسی به دیگری دشنام داد، آن فرد بتواند شکایت کند؟ قطعا این رفتارها جرم محسوب میشود. اما چگونه است که ارتکاب این اعمال شنیع را نسبت به پیامبری که علاوه بر پیامبربودن، منشأ خدمات بزرگی برای بشریت بوده؛ خدماتی که هیچ انسانی نمیتواند آنها را انکار کند، جرم تلقی نمیکنند؟! آنها از مقدسترین ارزشها برای دفاع و توجیه نامقدسترین رفتارها استفاده میکنند. غرب مغرور ارتکاب هر جنایتی را آزادی مینامد و از هر جرمی به نام دموکراسی دفاع میکند. آنها در هر جای عالم جنگ و خونریزی و قتل و غارت راه میاندازند و این اعمال خود را دفاع از دموکراسی و حفاظت از منافع مینامند، اما آیا اگر کسی در خیابان به یکی از آنها رسید و سیلی جانانهای به گوش آنها نواخت، خواهند پذیرفت که این نیز اقتضای آزادی است و آیا به جای اعتراض، به فرد مذکور با این توجیه که از آزادی استفاده کرده است، لبخند خواهند زد؟ من میپرسم آیا لطمهزدن به وجود مادی آدمی جرم بزرگی است یا خدشهواردکردن به شخصیت باطنی فرد که نفس او است؟ انسان تعجب میکند که چطور مدعیان تمدن و دفاع از حقوق بشر، کرامت انسان، آزادی، دموکراسی و صلح، چنین حرفهای بیپایه و مایه بلکه سخیف و کثیف را میزنند!
l جنابعالی آیا پیشنهاد حقوقی خاصی برای پیشگیری از اینگونه رفتارهای ضد دینی ارائه میفرمایید؟
o میدانیم آدمی، ذاتمند است؛ یعنی دارای سرشت و صفات ثابت است. از جمله عناصر ذاتی و سرشتی انسان، صفت دینگرایی و دینداری او است. دین همزاد بشر است و تاریخ بلند حیات، گواه آن است که هرگز آدمی فاقد دین نبوده است. هر چند انسان ممکن است در تشخیص مصداق دین و خدا خطا کرده و غیر دین را به جای دین و غیر خدا را به جای خدا برگزیده باشد، اما هرگز بیدین و بیخدا نبوده است. حتی در جوامع ظاهرا ملحد نیز ناخودآگاه، چیزی دیگر ــ آنهم بهطور موقت و مقطعی ــ به جای دین و خدا نشسته است و بازهم در نهایت آنچه نمایان است، حضور «خدا» میباشد.
به دلیل فطرتمندی بشر، دین نیز فطرتنمون است. حکمت، عدالت و رحمت الهی نیز اقتضا میکند که دین الهی با فطرت آدمی، تلائم کامل داشته باشد؛ بهعبارتی ابلاغ دین و آموزههای ناسازگار با فطرت بشر، اصلا با صفات مسلم الهی سازگار نیست.
گرچه عناصر بسیار دیگری مانند زیباییشناسی، زیباییگرایی، علمخواهی، عشق به کمال، عدالتطلبی، علاقه به صلح، حقگرایی، خیراندیشی و آزادیخواهی نیز وجود دارند، اما به نظر من علاوهبرآنکه این موارد و سایر امور فطری حتما اجزائی از تعالیم دینی هستند، مجموع دین، از لحاظ فطریبودن بسی عمیقتر و وسیعتر از دیگر عناصر است.
با توجه به این مقدمات، باید گفت وقتی در حقوق اساسی بشر، حق آزادی، حق آگاهی و حق برخورداری از صلح و عدل را به رسمیت میشناسیم و جامعه جهانی و سازمانهای بینالمللی سعی میکنند از این حقوق دفاع و زمینه برخورداری همه آحاد بشر از آنها را فراهم کنند و همه ملل، ناقضان این حقوق را مجرم میشناسند، چرا نباید عنصر اساسی و عمیقی مانند فطرت دینگرایی بهعنوان حق دینداری، به رسمیت شناخته نشده و پاس داشته نشود؟ چرا باید ملحدان اجازه داشته باشند به دین و دینداری تعرض کنند و چرا برخی به نام یک دین به دین دیگر اهانت روا میدارند؟ ازاینرو باید حقی بهعنوان حق دینداری تعریف و از طریق مجامع جهانی، پیگیری و تصویب گردد تا از رهگذر تمسک به آن، از تعرض به دین و دینداری و دینداران جلوگیری شود. البته این اقدام صرفا یکی از راههای مقابله با این فجایع خواهد بود.
l شما تصور میفرمایید انگیزه عاملان، آمران و مدافعان این اعمال و افعال، از دامنزدن به این رفتارها چیست؟
o ازآنجاکه اینک تکرار این رفتارها به معضلی جهانی تبدیل شده و جهان را در معرض یک جنگ جهانی قرار داده است، به نظر من این اعمال و مواضع، بهمنظور زمینهسازی برای تحقق پیشگوییهای هوسآلود پیامبران دموکراسی لیبرال در باب نزاع تمدنها و در راستای کمک به تحقق آرزوهای خام سیاستمداران سفیه امریکایی صورت میگیرد.
آیا مرتکبین این رفتارها تصور میکنند مسلمانان برای همیشه این اعمال را تحمل خواهند کرد؟ مطمئنا آنها در اشتباه هستند. اگر بر اثر این رفتارهای ضدبشری، یک فاجعه انسانی در جهان رخ دهد، مسئولیت آن بر عهده کیست؟ ازاینرو شخصا معتقدم که آنها به دروغ وانمود میکنند که طرفدار صلح هستند. آنها با این جنگافروزیها درواقع آبروی خودشان را میبرند و با این رفتارها و مواضع، کذب ادعاهای خودشان را برملا میکنند. امروز برای اثبات یک افسانه تاریخی مانند هولوکاست همه سینه چاک میکنند و وقتی محققی تلاش میکند به روش علمی درباره آن به تحقیق بپردازد و در صورت علم به دروغبودن آن، با تکیه بر ادله تاریخی به انکار آن بپردازد، حتی قبل از اینکه محقق مذکور نتایج تحقیق خود را بیان کند، آنها این اقدام او را جرم میدانند!! اصلا تردید در اینکه آیا آلمانیها یهودیان را کشتهاند یا نه، در برخی کشورها جرم انگاشته میشود و تردیدکنندگان مجازات میشوند! آیا این نشان نمیدهد که صهیونیستها پشت صحنه دو مساله (هم اهانت به پیامبراکرم(ص) و هم افسانه هولوکاست) را اداره میکنند؟! هماکنون غربیهای مدعی تمدن و دموکراسی، راجع به این دو مساله دوگانه برخورد میکنند.
ما مسلمانان نسبت به این واقعه اگر عکسالعمل نشان میدهیم، نه از آن جهت است که اسلام مورد نقد قرار گرفته بلکه از آن جهت است که حریم نبیاکرم(ص) مورد نقض قرار گرفته است. ما از نقد نمیهراسیم، در سراسر جهان، پیوسته هزاران جلد کتاب علیه اسلام و درخصوص افکار مطلق نبوت، توحید و اصول عقیدتی اسلام منتشر میشوند. حتی در ایران هم گاه کتب و مقالاتی علیه دین و مسلمات اسلامی منتشر میشوند، اما هیچکس با ناقد یک عقیده دینی برخورد نمیکند. پس آزادی بیان نقد، غیر از توهین و نقض حریم است. صدها موسسه در جهان علیه اسلام مشغول تحقیق هستند و کتاب منتشر میکنند اما حتی یک نفر هم به آنها تعرض نمیکند.
توهین و توطئه از پایان منطق آغاز میشود. هرگاه منطق پایان میگیرد، فحاشی و توهین شروع میشود. درواقع باید گفت دنیای غرب در برابر مسلمانان و منطق نیرومند آنان، دچار مشکل و فقر فکری شده است. وقتی غربیها مشاهده میکنند در شرایطی که خودشان از دموکراسی دم میزنند، مسلمانان عراق با یک رأی چشمگیر زمام امور را در دست میگیرند، ناراحت میشوند. وقتی عراقیها در رفتارشان دموکراسی را به نمایش میگذارند و لذا غربیها هماکنون در جایگاه اشغالگران عراق تلقی میشوند، مسلما این مساله آنها را ناراحت میکند. در فلسطین انقلابیون و «حماسی»ها با رأی چشمگیری قدرت را قبضه کردند، در لبنان پیروان اهل بیت با رای مردم جایگاه رفیعی را احراز نمودند و در گوشهگوشه جهان، اندیشه اسلامی، بهویژه اندیشه متاثر از اهل بیت، پیشروانه براساس شعارهای آنها به کرسی فتح تکیه زدهاند. غربیها در مواجهه با این رویدادها، در شرایطی که مسلمانان در حوزه منطق جهان را سنگر به سنگر فتح میکنند، به جای تکیه بر فکر و نظر، از سر استیصال به توهین و توطئه متوسل شدند و بعد از افشای این توطئهشان در سطح جهان، وقتیکه دیدند از این جهت زیان کردهاند ــ یعنی میخواستند جنگ مسلمان و مسیحی را در دنیا به پا کنند اما این خواسته آنها حتی مورد استقبال مسیحیان منصف واقع نشد و ارباب ادیان این رفتارها و اعمال را محکوم کردند ــ بازهم از سر استیصال فاجعه تلخ، تاریخی و تروریستی انفجار حرم حضرات امامان عسگریین و حضرت نرگس، مادر حضرت حجت(عج)، را پدید آوردند تا جنگ را به میان خود مسلمانان بکشانند و بین مسلمانان اختلاف ایجاد کنند و ازاینطریق توجه مسلمانان را از جایی به جای دیگر منتقل سازند اما مسلمانان آگاهتر از آنان بودند و حکیمانه و صبورانه این دو فاجعه را تحمل کردند. مسلمانان درواقع خوندل خوردند و تلخی این دو فاجعه را بر خویش هموار کردند تا مبادا به بهانه این حوادث ــ که سوءنیت عناصر جنگطلب در پس آنها است ــ فاجعهای جهانی یا اسلامی رخ دهد.