مهندسی فرهنگی : راهکار مقابله با تهاجم فرهنگی
آرشیو
چکیده
در کنار عوامل متعدد و متنوع سخت افزاری، عوامل غیرمادی و به اصطلاح «نرم»، همواره تاثیری تعیین کننده در نتیجه رقابت ها و چالش ها دارند. تشخیص صحیح زمان، مکان و نحوه مواجهه امری است که در گرو اعتماد ناشی از تسلط بر قوای موجود و در دسترس می باشد. «اعتماد» را می توان خروجی نظامی مستقر و تثبیت شده دانست که امکان بقای توام با پویایی را برای سیستم فراهم می سازد. تهاجم فرهنگی به مثابه یک چالش فقط زمانی می تواند برای نظام جمهوری اسلامی مثمر ثمر واقع گردد که حضور فرهنگی خود را مبتنی بر مباحثی چون مهندسی فرهنگ و مهندسی فرهنگی شفاف و مستند ساخته باشد. مقاله حاضر مهندسی فرهنگی را به مثابه راهکار مقابله با تهاجم فرهنگی بررسی کرده است.متن
یافتن روشی برای استمرار شیوه گذشته استعمارگران در استثمار کشورهای مستعمره، دغدغهای بود که مدام در اندیشه سلطهگران پرورانده میشد. در همین چارچوب بود که تهاجم اروپاییان از حالت نظامی تغییر کرد و رنگ و بوی فرهنگی یافت.
استعمارگران برای حفظ موقعیت خود و استمرار استثمار و بهرهکشی از جوامع زیر سلطه، پس از سلطه نظامی با اقدامهای حسابشده، تخریب فرهنگ جوامع زیر سلطه را آغاز نمودند و نظریههایی تدوین کردند که در حقیقت چیزی جز نظریه ناهنجار نژادپرستی نبود. به عنوان مثال میتوان به سیاست جذب تدریجی اهالی بومی اشاره کرد که تلاش کموبیش خشونتآمیزی برای انکار فرهنگ زیر سلطه بود، و همچنین نظریه «آپارتاید» که براساس تسلط اقتصادی و سیاسی یک اقلیت نژادپرست بر مردم افریقای جنوبی تدوین، و به کار گرفته شد و مستلزم انواع جنایتهای تجاوزکارانه بر ضد انسانیت بود. شکل عملی آپارتاید عبارت بود از استثمار طاقتفرسای نیروی کار سیاهان، که با فجیعترین طرزی که بشریت تاکنون به خود ندیده بود در اردوگاههای متمرکز به بند کشیده، و سرکوب میشدند.[1] این نمونههای عملی، معیاری است که با آن میتوان درام تسلط امپریالیستی بیگانه و مواجهه آن با واقعیت فرهنگی مردم تحت سلطه را سنجید. همچنین این نمونهها انعکاس پیوند دوجانبه وضعیت فرهنگی با وضعیت سیاسی و اقتصادی را در رفتار جوامع انسانی نشان میدهد. در حقیقت فرهنگ همواره عبارت است از زندگی یک جامعه، برآیند کموبیش آگاهانه فعالیتهای سیاسی و اقتصادی آن جامعه، انعکاس کم و بیش پویای انواع روابطی که در آن جامعه برقرار است، و از یکسو رابطه انسان با طبیعت (فردی یا اجتماعی)، و از سوی دیگر رابطه بین افراد، گروهها، قشرها یا طبقات اجتماعی. تجربه سلطه استعماری نشان میدهد که استعمارگر برای تداوم بهرهکشی، نه تنها نظامی برای سرکوب زندگی فرهنگی مردم مستعمره بهوجود میآورد، بلکه بیگانگی فرهنگی بخشی از جامعه را نیز سبب میشود و آن را گسترش میدهد. وی این عمل را یا توسط بهاصطلاح جذب مردم بومی، یا با ایجاد شکافی اجتماعی بین نخبگان بومی و مردم جامعه انجام میدهد.[2]
بدینترتیب فرهنگ استعماری کوشیده است در زمینههای تمدن، جامعهشناسی و مردمشناسی، تسلط سیاسی و اقتصادی جوامع استعماری را توجیه کند، مثلاً آرای مربوط به تبعیض نژادی برای توجیه و مشروع جلوه دادن بهرهکشی قوی از ضعیف بهوجود آمده و بدینگونه فرهنگ استعماری کوشیده است این ستم را نوعی برتری طبیعی جلوه دهد. اصرار اغراقآمیز گروهی از اقتصاددانان، جامعهشناسان و تاریخنویسان استعماری درباب تأثیر آب و هوا و اوضاع اقلیمی در رشد اقتصاد و تمدن، از همین جا نشأت میگیرد.
تمام نویسندگانی که درباره استعمار قلم میزنند، آشکارا یا به طور ضمنی به آموزش و پرورش نیز توجه میکنند. البر ممی نشان میدهد که چگونه وجوه تشابه و اختلاف میان نظامهای آموزشی کشور قطب و مستعمره هر دو علیه استعمارزده کار میکنند. مواد درسی و زبان تدریس در مدارس مستعمرات به طرز حیرتانگیزی نظیر مدارس کشور قطب، بهویژه مدارس مخصوص فقراست. در مدارس ابتدایی توجه خاصی به زبان، ارزشها و هنجارهای اروپایی (مسیحیت) و تحقیر همه آنچه سادهبینانه است میشود.
تاریخی که به استعمارزده میآموزند تاریخ کشور خود او نیست. گویی همه چیز خارج از موطن او روی داده است. کتابها از جهانی با او سخن میگویند که ذرهای یادآور دنیای خودش نیست. معلمش راه و رسم پدرش را دنبال نمیکند؛ او دیگر جانشین شکوهمند و رهاییبخش پدرش نیست.[3]
مدارس مستعمرات در عین حال فقط برای عده معدودی ساخته شده است. با سواد کردن به معنای اروپایی آن به طور کلی افزایشی نیافته است و شیوههای پیشین آموزش و پرورش نیز به لحاظ پیوند نزدیک خود با فرهنگ استعمارزده تحقیر میشوند. افریقاییها خیلی زود متوجه شدند قدرت از آن کیست و در وضعیت استعماری فقط آموزش نظری اروپا را خواستار شدند. اگرچه این نوع آموزش ارتباط چندانی با واقعیت زندگی آنها نداشت، این تنها راه رهایی از فقر و فقدان فرهنگی بود که وضعیت استعماری بر او تکلیف میکرد. ولی رفتن به مدارس نظری اروپایی نوعی دوگانگی مداوم در استعمارزده بهوجود میآورد. البر ممی استدلال میکند که دو زبانی بودن موجب بروز یک جامعه فرهنگی در استعمارزده میشود که هیچگاه به کلی ریشهکن نمیشود.
دو زبان داشتن صرفاً به منزله در اختیار داشتن دو وسیله نیست، بلکه درواقع به معنای مشارکت در دو قلمرو روانی و فرهنگی است. در اینجا، دو جهانی که با دو زبان مجسم و مفهوم میشوند در ستیزند؛ این دو زبان، زبان استعمارگر و زبان استعمارزده میباشد.[4]
بالا بودن درصد ملتهایی که ترجیح میدهند پس از استقلال رسمی همچنان روابط نزدیکی با کشور استعماری سابق خود داشته باشند گواه موفقیت آموزش استعماری در «همانندسازی» (Assimilation) تحصیلکردگان مستعمره در نظام فرهنگی و اقتصادی جهانی کشور استعمارگر است.
موقعیت استعماری، فرهنگ ملی را تقریباً در کلّیت خود متوقف میکند. در چارچوب سلطه استعماری، فرهنگ ملی و ابداعات و دگرگونیهای فرهنگی نه وجود دارد و نه میتواند وجود داشته باشد. در زیر سلطه استعماری، فرهنگ ملی، فرهنگی مطرود است و ویران کردنش طبق نظام و نظم به وسیله استعمار دنبال میشود. در پایان یکی دو قرن استثمار، دورنمایی از فرهنگ ملی بهوجود میآید که خشک و بیفروغ است، و در آن از خلاقیت و جوشش خبری نیست.[5]
هر فرهنگی برای اینکه شکفته شود به چارچوب و ساختمانی نیاز دارد، اما به طور مسلم ویژگیهایی که زندگی فرهنگی استعمارزده را میسازند، در رژیم استعماری از بین میروند یا فاسد میگردند.[6] دیگر اینکه این فرهنگ، که در قدیم زنده و به روی آینده باز بود، حال بسته میشود و محبوس و در غل و زنجیر اختناق و مقررات استعماری میخشکد. چنین فرهنگی که هم هست و هم مومیایی شده است، علیه اجزای خود به کار میافتد. مومیایی شدن فرهنگ، تفکر فردی را هم مومیایی میکند.[7] از طرف دیگر اروپاییان برای نادیده گرفتن و بیاعتبار کردن فرهنگهای زیر سلطه، استعمارزدگان را بدون فرهنگ و تمدن معرفی مینمایند.
موس (Mauss)، جامعهشناس فرانسوی، تمدن را این طور تعریف میکند: «مجموعه پدیدههایی به قدر کافی متعدد و به قدر کافی مهم که در تعداد قابل ملاحظهای از سرزمینها بسط یافته باشد.» میتوان از این مطلب چنین نتیجه گرفت که فرهنگ، تمدنی است خاص یک جامعه یا یک ملت که هیچ جامعه و ملت دیگری در آن شرکت ندارد و مُهر ملت یا جامعهای خاص به نحوی پاکنشدنی به روی این فرهنگ خورده است.[8] به عبارت دیگر فرهنگ همواره عبارت است از زندگی یک جامعه، و بدینترتیب هر فرهنگی اختصاصی است چون محصول ارادهای ویژه و واحد است. در نتیجه هیچ ملّت و هیچ جامعهای بدون فرهنگ و تمدن یافت نمیشود و این ادعای استعمارگران که کشورهای تحت سلطه خود را بدون فرهنگ و تمدن معرفی مینمایند، به منظور تداوم سلطه میباشد.
بنابراین فرهنگها در جهان گوناگوناند و هیچ فرهنگی دشمن فرهنگ دیگر نیست. پس باید میان فرهنگها گفت و شنودی سالم و سازنده برقرار گردد تا هر فرهنگی در تماس با فرهنگ دیگر پیراسته و آراسته شود.[9]
امامخمینی(ره) در این باره میفرماید: «استقلال فرهنگ، استقلال جامعه، بیشک بالاترین و والاترین عنصری که در موجودیت هر جامعه دخالت اساسی دارد، فرهنگ آن جامعه است. اساساً فرهنگ هر جامعه هویت و موجودیت آن جامعه را تشکیل میدهد و با انحراف فرهنگ، هرچند جامعه در بعدهای اقتصادی، سیاسی، صنعتی و نظامی قدرتمند و قوی باشد، ولی پوچ و پوک و میانتهی است. اگر فرهنگ جامعهای وابسته به فرهنگ مخالف باشد و از آن مرتزق گردد، ناچار دیگر ابعاد آن جامعه به جانب مخالف گرایش پیدا میکند و سرانجام در آن مستهلک میشود و موجودیت خود را در تمام ابعاد از دست میدهد. استقلال و موجودیت هر جامعه از استقلال فرهنگ آن نشأت میگیرد و سادهاندیشی است که گمان شود با وابستگی فرهنگی، استقلال در ابعاد دیگر یا یکی از آنها امکانپذیر است. بیجهت و از روی اتفاق نیست که هدف اصلی استعمارگران، که در رأس تمام اهداف آنان است، هجوم به فرهنگ جوامع زیر سلطه است.»[10]
مراحل تهاجم فرهنگی
با طرح این مطالب میتوان گفت که در تهاجم فرهنگی سه مرحله تمایز به شرح زیر وجود دارد:
الفــ الغای فرهنگ خودی: هدف از این مرحله قطع رابطه فرهنگی مردم با گذشته پرافتخار خویش است. این مرحله با ظرافت و دقت طراحی و اجرا میشود. فرق اساسی آن با تهاجم نظامی، مشخص نبودن چهره مهاجم است. افرادی که قبلاً تعلیم دیدهاند با القای شبهات و وسوسههای شیطانی، مردم را نسبت به میراث علمی و فرهنگی خویش بیاعتنا و دلسرد میکنند. برای مثال، ملّت ایران در گذشته مفاخری در دانش طب داشت که از آن جمله میتوان به ابوعلیسینا اشاره کرد. آثار ارزشمند وی چون قانون دهها بار در اروپا تجدید چاپ، و سالها در مراکز علمی آنها تدریس شده است. اما مهاجمان فرهنگی در اذهان مردم طب قدیم را با خرافه همارز کرده بودند. دشمن برای رسیدن به اهدافش در این مرحله اقداماتی از قبیل دینزدایی، تغییر خط و زبان و تحقیر فرهنگی را مورد توجه قرار داده است.
بــ القای فرهنگ بیگانه: در اجتماعی که ارزشهای فرهنگی آن فراموش شوند، مفاخر فرهنگی به عنوان الگو و اسوه مورد توجه قرار نگیرند، باورها و ارزشهای دینی سست گردند، ویژگیهای استقلال فرهنگی مانند دین، زبان، خط، ... از بین بروند یا تحقیر شوند، و روحانیت و رهبران دینی منزوی گردند، زمینه برای پذیرش ارزشها و الگوهای دیگران آماده میشود. در چنین جامعهای به راحتی میتوان فرهنگ بیگانه را ترویج کرد.
نگاهی به بعضی از کشورهای همسایه یا مروری به وضع اجتماعی کشورمان در دوران پهلوی نشان میدهد که چگونه ارزشهای غربی، به سهولت جانشین ارزشهای اصیل اسلامی میشود.
جــ تثبیت فرهنگ بیگانه: به کار گماردن افراد وابسته و ایجاد نهادها و تأسیسات مختلف بینالمللی و ملّی و در رأس آنها ایجاد دولتهای وابسته، از کارهایی است که در این مرحله انجام میشود. بنابراین ایجاد مؤسسات فرهنگی بینالمللی مانند سپاه صلح، باشگاههای لاینز و روتاری را باید با دید سیاست تثبیت فرهنگی ارزیابی کرد. در سطح ملّی نیز روی کار آوردن دولتهای وابسته و اقدامهایی نظیر تأسیس مدارس به سبک غربی، رواج بیحجابی و آداب و رسوم غربی و اقدامهایی مشابه تحت عناوینی چون اصلاحات، مدرنیسم، نوسازی و... با حمایت و قدرت دولت وابسته، از این گونه هستند؛ شیوهای که در زمان حکومت رضاخان و پسرش، محمدرضاشاه، دقیقاً در پیش گرفته شد. استعمار میخواهد فرهنگ را، که عامل مقاومت در برابر سلطه بیگانه است، از حالت پویا به حالت ایستا درآورد. در این صورت برای مقاومت و مبارزه در برابر این سلطه، ملتهای زیر سلطه متوجه ریشه خویش میگردند؛ یعنی از همان جایی شروع میکنند که استعمار آن را ویران کرده و این مبارزهای است که از فرهنگ جامعه آغاز میشود.[11]
مهندسی فرهنگی
مهندسی فرهنگی، در حقیقت تلاش در جهت تقویت اجزای اصلی فرهنگ اسلامی و ملّی کشور و پاسداشت آن در برابر نفوذ و تأثیر فرهنگ مخرب غربی در پرتو چینش مناسب و تعیین جایگاه صحیح تمامی ابعاد و ویژگیهای فرهنگی جامعه ماست و دستیابی به نتیجه در خور این تلاشها، نیازمند طرح مهندسی فرهنگی میباشد.
گفتمان فرهنگ نزد مقام معظم رهبری، برترین گفتمان تلقی میشود. مهندسی فرهنگی در حقیقت بیانگر تلاش رهبر معظم انقلاب و نهادهای مسئول به منظور ارتقای فرهنگ اسلامی ــ ملی در کشور، جلوگیری از ایجاد بحرانهای فرهنگی و هویتی، ممانعت از نفوذ فرهنگ غربی به ایران، تحقق آرمانها و اهداف انقلاب اسلامی، رشد کیفی شاخصهای فرهنگی در کشور و نوسازی فرهنگی کشور میباشد. در حقیقت دستیابی به این اهداف نیازمند مهندسی فرهنگی و مدیریت راهبردی فرهنگی است.
مهندسی فرهنگی عبارت است از طراحی، نوسازی و بازسازی سیستم فرهنگ. مهندسی فرهنگی کشور به مفهوم مهندسی کلان کشور، نظامها، سازمانها، سیاستها، قوانین و سازوکارها به معنای اهداف فرهنگی میباشد.[12]
با توجه به اینکه مهندسی فرهنگی، با انسانها و پیچیدگیهای انسانی و جوامع سروکار دارد، باید با روش آکادمیک با مبانی دینی، رفتاری، زبانی، ملی، فرهنگ کلان، خردهفرهنگها، مقتضیات داخلی و بینالمللی مواجه گردد. این مسأله نیازمند پیمودن مراحل مختلفی در زمینه مهندسی فرهنگی میباشد. این مراحل عبارتاند از: شناخت عمیق مبانی، تواناییها و پتانسیلها، پاتولوژی فرهنگی و تعریف مفاهیم اصلی و اصول مدیریتی شامل شناخت دستگاههای فرهنگی، لزوم تغییر و تحول در این دستگاهها و افزایش بودجه آنها.
در این خصوص به بعضی از دیدگاههای مقام معظم رهبری اشاره میشود:
ضرورت مهندسی فرهنگی کشور: کارکرد راهبردی مهندسی فرهنگی، ایجاد انسجام و نظم در مسائل فرهنگی، تأکید بر طراحی مهندسی فرهنگی و ممکن بودن آن و اینکه مهندسی فرهنگی ابزار اصلی تحقق آرمانها و اهداف انقلاب است؛ توجه به تمام لایههای فرهنگی کشور همچون لایههای دینی، ملّی و جهانی و تمایل سطوح فرهنگی کشور یعنی سطوح اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و ارزشی و اولویت دادن لایه دینی بر دیگر لایههای فرهنگی کشور؛ توجه به رابطه الزاموار و انگیزشی بین عرصههای مختلف یک اجتماع؛ به این معنی که قدرتمندی فرهنگی تقویت اقتصاد و مدیریت را سبب میگردد و در نتیجه باعث میشود توانایی فرهنگی افزایش یابد؛ طراحی لازم است، اما به تنهایی کافی نیست و لزوم تحقق آن در جامعه مستلزم پذیرش آن از سوی مردم و عمل بر طبق آن میباشد؛ تفکیک بین نهاد طراحی مهندسی فرهنگی و اجرای آن؛ مشارکت فعال در مسائل جهانی و افزایش تواناییها و پتانسیلهای فرهنگی خود در سطوح مختلف؛ تأثیر بسزای رسانه ملی در تحقق مهندسی فرهنگی؛ تأکید بر ابعاد جهانیسازی فرهنگ در سده بیستویکم؛ لزوم مهندسی فرهنگی برای جلوگیری از آشفتگی فرهنگی و افزایش ظرفیت فرهنگی کشور؛ فرهنگ تنها عامل حفظ استقلال و توانمندسازی کشور در عرصه جهانیسازی.[13]
در این طرح توجه به چند نکته ضروری است:
1ــ در صحنه مهندسی فرهنگی با چند سطح روبهروییم که در بالاترین سطح، آرمانها و اهداف قرار دارند که کاملاً براساس بینش و انسانشناسی اسلامی و غایتمندی زندگی این جهان تعریف و تبیین شدهاند و بالاتر از طرح مهندسی فرهنگی قرار میگیرند. طرح مهندسی فرهنگی براساس این آرمانها و اهداف ترسیم میشود. آنها مطلوبهای ما هستند که طراحان مهندسی فرهنگی کوشش مینمایند با روشهای گوناگون و با تنظیم سیاستهای مناسب به آنها دست یابند. اما در سطح اول طرح مهندسی فرهنگی، سیاستهای کلّی فرهنگی جای میگیرند که ناظر به آن آرمانها و اهداف هستند و دستیابی به آنها زمانی ممکن میگردد که هم در سیاستهای کلّی سایر حوزههای جامعه و هم در سطوح پایینتر، قوانین، آییننامهها، بخشنامهها در قالب برنامههای کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت طراحی گردند. مجموعه این طرح که از بالاترین سطح تا پایینترین سطح را شامل میشود نقشه مهندسی فرهنگی کشور را فراهم میسازد.
2ــ دستیابی به اهداف مهندسی فرهنگی به عنوان پیشزمینه و مقدمه، نیازمند رصد فرهنگی و شناخت صحیح از تمامی ابعاد، ویژگیها، مسائل و مشکلات فرهنگ ملّی و همچنین جهتگیریهای فرهنگی روز در سطح جهان و ارزیابی تأثیر آنها بر فرهنگ ملّی است. در کنار این شناخت دقیق، ارزیابی جهتگیریهای فرهنگی در سطوح ملّی و بینالمللی در حداقل سه دهه آینده و لحاظ نمودن آنها در طرح مهندسی فرهنگی از الزامات اصلی بحث مهندسی فرهنگی است.
3ــ درک درست از میزان جمعیت کشور، ترکیب جمعیتی، هرم سنی، میزان جمعیت شاغل و نوع اشتغال آنها در بخشهای مختلف، سطوح تحصیلات، تعداد مراکز فرهنگی خارج از حیطه و نفوذ دولت، میزان صنعتی شدن کشور و... در دستیابی به اهداف ترسیمشده کمک شایانی مینماید.
4ــ شورای عالی انقلاب فرهنگی به مثابه مغز متفکر و مرکز اصلی مهندسی فرهنگی باید با تعیین یک ساختار مناسب و شاخصهای دقیق، ضمن فراهم کردن زمینه اجرای طرح مهندسی فرهنگی، از سیر اجرای آن ارزیابی مستمری نماید و با اعمال مهندسی همزمان دستیابی به اهداف متعالی را تحقق بخشد.[14]
ضرورت طرح مهندسی فرهنگی
نکته آخر اینکه در پاسخ به این سؤال اساسی که چرا جامعه ما نیازمند «مهندسی فرهنگ» و «مهندسی فرهنگی» است باید خاطرنشان ساخت که فرهنگ نظامی است شامل باورهای بنیادین و پیشفرضهای اصلی اعتقادی انسانها به نظام هستی و جایگاه انسان در آن، که از درون آن، ارزشها و هنجارهای زندگی استخراج میگردد و این نظام رفتارهای انسانها را در برابر خالق، دیگر انسانها، خود و طبیعت، شکل میدهد و بر آنها تأثیر میگذارد. وقتی در قالب نظام (سیستم) داده و ستاده، سه رکن اعتقادات، ارزشها و رفتارهای انسان مطالعه میگردد، متوجه میشویم، که هم از رهگذر تغییر باورها، رفتار انسانها تغییر میکند و هم با پذیرش رفتارهای جدید از محیط پیرامونی، به تدریج و به آرامی نوع باورهای انسانها تغییر مییابد.
با درک و پذیرش این مقدمه، متوجه میشویم که تغییرات فرهنگی در یک جامعه، حاصل تغییرات فکری، ذهنی و رفتاری همه انسانها در یک جامعه و مبادلات فرهنگی، فکری و علمی، تکنولوژیکی با سایر جوامع است و حال اگر به هر دلیلی، وجود و تداوم باورهایی برای ادامه حیات هدفمند یک جامعه ضرورت داشته باشد، منطقاً باید همه اعضای یک جامعه در هر موقعیتی در حفظ و تداوم آن باورها حساس شوند.
به علاوه دادهها و ستادهای که بین سه وجه کلّی جامعه، یعنی اقتصاد، سیاست و فرهنگ وجود دارد، نشان میدهد هر اقدام مثبت یا منفی در فرهنگ، سیاست یا اقتصاد رخ دهد، پس از اصلاح یا تخریب آن بخش، بلافاصله یا به تدریج بر ابعاد دیگر جامعه اثر میگذارد.
وقتی با درکی علمی به مفهوم فرهنگ و تأثیر آن در عرصه اقتصاد و سیاست بنگریم، متوجه میشویم که باورها و ارزشهایی که تا این مرحله، عامل اصلی و محوری برای ایجاد نظام قدرتمند اسلامی شدهاند و همچنان تولیدکننده امواج انقلاب اسلامی در سطح جهان هستند، با اقدامات ازپیشطراحیشده سازمانهای متعلق به استکبار جهانی مورد هدف قرار گرفتهاند ــ که رهبر معظم انقلاب از آن به عنوان تهاجم فرهنگی یاد کرده است ــ و نیز با تأثیرگذاری علوم ناقص و وابسته تولیدشده در غرب، به ویژه در حوزه علوم انسانی، ضعیف میشوند و از رهگذر توسعه نظام سرمایهداری لجامگسیخته حاکم بر جهان در قالب توانمندیها، و سازماندهیهای جهانی تهدید و تخریب میگردند. ازاینرو لازم است برای مواجهه با این مجموعه عوامل مخرب، همواره فعالیتهای متناسب طراحی و اجرا شود.[15]
جمعبندی:
شورای عالی انقلاب فرهنگی در انجام دادن وظیفه و مأموریت خاص خود، که مهندسی فرهنگی کشور است، مشخص میکند که فرهنگ ملی، فرهنگ عمومی و حرکت عظیم درونزا، صیرورتبخش و کیفیتبخشی که به عنوان فرهنگ در درون انسانها و در جامعه لازم است وجود داشته باشد، چگونه باید باشد. اشکالات و نقایصی که در وضعیت موجود دارد چیست و چگونه باید رفع شود (فرمایشات مقام معظم رهبری در سال 1381).
مهندسی فرهنگ و مهندسی فرهنگی کشور، وظیفه و مأموریتی است که از عمق و پیچیدگی بالایی در حوزه مدیریت راهبردی کشور برخوردار است. لازمه اجرای چنین وظیفهای بهرهگیری از نتایج تلاشهای علمی، پژوهشی و مطالعاتی در موضوع فرهنگ و توسعه فرهنگی و در اختیار داشتن اطلاعات استراتژیک فرهنگی با رصد مستمر فرهنگی کشور و جهان میباشد. امکان تجزیه و تحلیل و بهرهگیری از نتایج پژوهشهای فرهنگی انجامشده و اطلاعات استراتژیک فرهنگی برای انجامدادن تصمیمگیریهای استراتژیک و مهندسی فرهنگ و مهندسی فرهنگی کشور زمانی فراهم خواهد بود که شورای عالی انقلاب فرهنگی دارای عقبه علمی ــ فکری مناسب و اتاقهای فکر برای تأمین دانش و بصیرت مدیریت راهبردی فرهنگی کشور باشد (فرمایشات مقام معظم رهبری در سال 1383).
باید انسان ازخودبیگانهشده را به خود آورد و نظام مفاهیمی را که منطق استعماری در وجدان او بهوجود آورده است نابود ساخت، اعتبار نظامهای نمادی قبل از تسلط استعماری را تجدید کرد و به جامعه، فریادها، سرودها و تصاویری را که استعمارگران دزدیدهاند بازگرداند.[16]
اینها عملی نخواهد شد مگر با فرهنگ ملی که تنها وسیله رهایی از استعمار است. با برنامهریزی دقیق و کار و تلاش بیشتر باید فرهنگ ملی را تقویت و به جامعه معرفی کرد؛ یعنی آنچه را که دارند. فرهنگ ایرانی ــ اسلامی از قدرت و غنای کافی برخوردار است و این را در طی تاریخ طولانی خود ثابت کرده و با وجود تمام حملات توانسته است خود را حفظ کند. به طور مثال رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار جمعی از ایرانشناسان و استادان زبان و ادبیات فارسی در مورد زبان فارسی فرمود: «زبان فارسی یک زبان زنده، شیرین، گسترده و برخوردار از خصوصیات برجسته زبانشناسی است که هیچ محدودیتی ندارد و تمامی مفاهیم مهم، ظریف، دقیق و جدید را میتوان با آن بیان کرد. این باور حقیقی وجود دارد که در میراثهای فرهنگی ملتها آنچه که به زبان فارسی در دسترس انسانها وجود دارد از بسیاری از زبانهای دیگر بیشتر است و زبان فارسی رایج حدود 1200 سال ذخیره فرهنگی برجسته دارد که میتوان از آن برای پیشبرد فرهنگ بشری استفاده کرد و به آن غنا بخشید.»[17]
در نتیجه برای تحقق چنین هدفی برنامهریزی و داشتن برنامه از ضروریات است و در این برنامه باید به الگوهای ملّی اندیشید و با ایمان به خود و قدرت دگرگونی و سازندگی خود آن را ممکن ساخت. نکته شایان یادآوری در اینجا این است که باید بین تهاجم فرهنگی و تبادل فرهنگی فرق قائل شد و نباید این دو را با هم خلط کرد؛ زیرا تبادل فرهنگی همیشه وجود داشته است، به این ترتیب که فرهنگها، در عین حال که اختصاصی هستند، از هم تأثیر میپذیرند و این مسأله با زیر سلطه قرار دادن فرهنگی دیگر ــ یا از خود بیگانه شدن آن ــ فرق دارد.
با درک حساسیت تحولات فرهنگی برای حفظ انسجام درونی جامعه است که اهمیت و ضرورت تحول همهجانبه در شیوه مدیریت فرهنگی جامعه روشن میگردد و گام اول آن این است که به مدد فرهنگسازی برای مفهومی تحت عنوان «مهندسی فرهنگی»، برای همه مدیران و افراد ذینفوذ جامعه در تمامی عرصههای اقتصادی، سیاسی، قضایی، پزشکی، انتظامی ... این باور ایجاد شود که ایجاد تغییرات آگاهانه و مستمر در فرهنگ جامعه، در گرو اصلاح کارکرد فرهنگی همه بخشهای کشور است تا ضمن پیگیری تحقق اهداف سازمانی خویش، داده و ستاده خود را با فرهنگ بهبود بخشند.[18]
بههرحال مبانی و اصول فرهنگی جامعه اسلامی ایران استحکام لازم را برای در امان ماندن از آسیبهای اجتماعی و فرهنگی برآمده از هجوم تفکر و فرهنگ غربی دارد و با ایمان به همین استحکام مبانی فکری و فرهنگی میتوان امیدوار بود که به اصل و جوهره فرهنگ عمومی و ملّی خدشهای وارد نمیگردد. با تقویت باور به داشتههای فرهنگی، سرمایههای اجتماعی و سرمایهگذاری بر پتانسیلهای موجود فرهنگی، گسترش مشارکت اجتماعی و ارج نهادن به بُعد فرهنگی در توسعه و ارتقای هویت ملی و فرهنگی به منظور کاهش آسیبهای اجتماعی و فرهنگی میتوان گامهای بسیار مؤثری براساس الگوی نهایی مهندسی کشور برداشت.
در زمینه توسعه فرهنگی جامعه، تحقق مهندسی فرهنگیای که منبعث از اصول و مبانی فرهنگ اسلامی و ملی باشد میتواند ما را در راه رفع معضلات فرهنگی و آسیبهای اجتماعی یاری دهد.[19]
نکته آخر این است که رسالت اصلی نظام مهندسی فرهنگی ایجاد جامعه ایدهآل با الهام از آیات الهی میباشد. تحقق این نظام مستلزم تدوین و تحقیق مراحل و مقدماتی است که باید به نحو مناسب و با اتقان و تأمل انجام شود. سامانهای که بتواند متولی مهندسی جامعه الهی باشد، باید اولاً از ظرفیت تمامی مجموعههای موجود استفاده نماید، ثانیاً آنها را به نحو مناسبی به هم پیوند دهد تا در سیری چندمرحلهای و در سطوح مختلف با هدف مشترک و با هماهنگی فعالیت نمایند، ثالثاً طرحها و برنامهها باید با نظام هوشمندانه و توسعهپذیری مدیریت و کنترل گردد.[20]
درخصوص موقعیت ویژه فرهنگی جامعه ایران میتوان گفت فرهنگ ایرانی ــ اسلامی به لحاظ داشتن ماهیتی دینی و اخلاقی از جمله فرهنگهای پویا و متعالی است که مدار و محور اساسی آن توجه به بُعد مادی و معنوی بشر به صورت توأمان میباشد.
البته در اینجا نباید از مسألهای مهم غفلت ورزید و آن اینکه هجوم فرهنگ غربی در بخشهایی از جامعه تأثیر هرچند اندک به جا گذاشته است که بیشک باید با شناخت صحیح و دقیق عوامل آن به منظور پیرایش فرهنگ جامعه از این آسیبها، به ویژه رسوخ تفکر و فرهنگ غربی، تلاش نماییم.[21]
در بخش مهندسی فرهنگی نقایص کار باید مشخص گردد. باید بدانیم این فرهنگ اصیلی که همگی به آن اعتقاد داریم و میخواهیم آن را اجرا کنیم، در کجا و کدام زمین ایجاد شود که ضعیف نباشد؛ زیرا اگر زمین ضعیف باشد، نمیتواند مهندسی فرهنگی را برتابد؛ بنابراین آنجا باید تقویت شود. نقاط ضعف را باید پیدا کنیم. نقاط ضعفهای بسیاری هم در بحثهای فرهنگی وجود دارد. این بخش همان اتاق فکری است که باید مهندسی فرهنگی را کمک کند. با استفاده از نخبگان جامعه و صاحبنظران باید نقاط ضعف در جایی کاملاً ردهبندی شوند و اولویتهای آن هم باید مشخص شود. این قطعاً یکی از وظایف مهندسی فرهنگی است.[22]
پینوشتها
[1]ــ امیلکار کابرال، آزادی ملی و فرهنگ، ترجمه رهسپار، تهران، یاشار، 1359، ص41
[2]ــ همان، ص47
[3]ــ مارتین کانوی، آموزش و پرورش در خدمت امپریالیسم فرهنگی، ترجمه محبوبه مهاجر، تهران، امیرکبیر، 1367، ص85
[4]ــ همانجا.
[5]ــ فرانتس فانون، دوزخیان روی زمین، ترجمه علی شریعتی، تهران، نیلوفر، 1361، ص218
[6]ــ مصطفی رحیمی، کتاب زمان، ویژه امه سهزر، ص33
[7]ــ فانون و دیگران، نژادپرستی و فرهنگ، ترجمه منوچهر هزارخانی، ص52
[8]ــ همان، ص70
[9]ــ مصطفی رحیمی، آزادی و فرهنگ، تهران، نشر مرکز، 1381، ص11
[10]ــ امامخمینی(ره)، صحیفه نور، جلد 15
[11]ــ محمدحسین علیمحمدی، تحلیلی مقدماتی بر تهاجم فرهنگی، مجموعه مقالات راههای مقابله با تهاجم فرهنگی، دانشگاه آزاد واحد رودهن، 1373، صص119ــ123ــ129
[12]ــ حسن شمسینی غیاثوند، مهندسی فرهنگی از دیدگاه مقام معظم رهبری (خلاصه مقالات نخستین همایش ملی مهندسی فرهنگی، 21ــ20 دیماه 1385)، تهران، دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی، ص41
[13]ــ همان، ص42
[14]ــ غلامرضا بصیرنیا، سرمقاله دو هفتهنامه مهندسی کشور، شماره اول (مهر 1385)، ص3
[15]ــ حسن بنیانیان، مهندسی فرهنگی از نظر تا عمل در جامعه ایران، (خلاصه مقالات نخستین همایش ملی مهندسی فرهنگی، 21ــ20 دیماه 1385)، همان، صص
[16]ــ ژان زیگلر، غارت آفریقا یا استعمار دوباره، ترجمه عباس آگاهی، مشهد، آستان قدس رضوی، 1365، ص209
[17]ــ روزنامه کیهان، سهشنبه 19 بهمن 1372
[18]ــ حسن بنیایان، همان، ص15
[19]ــ محمدرضا مخبر، «نقش مهندسی فرهنگی در کاهش آسیبهای اجتماعی»، دو هفتهنامه مهندسی فرهنگی شورای عالی انقلاب فرهنگی، ش 5، (دیماه 1385)، ص3
[20]ــ حسین زمانی و وحیده تقیزاده، ضرورت طراحی نظام مهندسی فرهنگی جهت اعتلای نظام اسلامی (خلاصه مقالات نخستین همایش ملی مهندسی فرهنگی)، همان، ص72
[21]ــ محمدرضا مخبر، همان، ص3
[22]ــ گفتوگو با حجتالاسلام والمسلمین محمدیان، دوهفتهنامه مهندسی فرهنگی، ش5، (دیماه 1385)، ص8