جایگاه جهانی عربستان هنگام بعثت
آرشیو
چکیده
در سدههاى پنچ و شش میلادى، شبه جزیِره عربستان و اعراب آن سامان، از جایگاه نیرومند سیاسى-بازرگانى برخوردار شدند.شناخت این پدیده بزرگ تاریخى، به بررسى روابط سیاسى- نظامى و اقتصادى ابر قدرتها، جایگاه جغرافیایى- سیاسى شبه جزیره عربستان و پیشرفت ادبیات عرب در آن روزگار، بستگى دارد.در این مقاله، تلاش شده است تا این بررسى انجام پذیرد.متن
مقدمه
نبردهاى بلند مدت میان دو ابر قدرت ایران و روم، به روند بارزگانى آن دو و بازرگانى جهانى در سدههاى پنج و شش میلادى، آسیب رسانده بود. با آن که در آن زمان شبه جزیره عربستان، میان دو امپراطورى قرار گرفته بود، بىطرف بود و مردمى بىطرف داشت.از این رو، بادیه نشینان عرب، توان آمد و شد آزادانه در مرزهاى دو امپراطورى و در نتیجه، رونق بخشیدن به بازرگانى را دارا بودند. هم از این رو، همزمان با ولادت پیامبر اسلام(ص)، بیشتر راههاى بازرگانى جهان، از عربستان مىگذشت.از سوى دیگر، ابر قدرتها مىتوانستند اعراب را به عنوان مزدور در نبردها نیز به کار گیرند. بدین سان، شبه جزیره عربستان و اعراب بادیهنشین، در سیاست و بازرگانى جهان، جایگاهى برجسته یافتند.ابرقدرتها در تلاش براى بهرهبردارى از اعراب و یافتن جاى پا در سرزمین آنان، با یکدیگر به رقابت برخواسته و در رویدادهاى سیاسى آن سامان، تأثیر بسیار نهادند.
ناگفته نماند که اعراب نیز، براى بهرهبردارى بهینه از جایگاه برجسته خود و سرزمینشان، با تلاش براى یکپارچه و نیرومند ساختن خود، از ادبیات بهره گرفتند.این روند، نیرومند شدن زبان و ادبیات عرب در سده ششم میلادى را به دنبال داشت.
در این مقاله، تلاش شده است تا عوامل یاد شده، همراه با دیگر متغیرهاى مربوطه، با بهرهبردارى از برخى منابع و نیز پژوهشهاى نوین، بررسى شوند.
شکافهاى جمعیتى و رخنه بیابانگردان به حوزههاى تمدن
از آن جا که، این نوشتار به بادیهنشینان عرب مىپردازد، در آغاز باید به ویژگیهاى همانند بیابانگردان، نگاهى کوتاه بیفکنیم:
بیابانگردان همواره از دشواریهاى زندگى شهرى برکنار و از توانایى جسمى بسیار برخوردار بودهاند. (1) تنگدستى آنان در کنار تمدنها و جاذبه ثروت آن تمدنها، بیابانگردان را همواره در کمین تمدنها آن تمدنها، بیابانگردان را همواره در کمین تمدنها نگاه مىداشت.خواست طبیعى آنان، رخنه در جوامع ثروتمند شهرى بوده است. (2) از این رو، با پیدایش شکاف جمعیتى در جوامع یکجانشین، بیابانگردان نیرومند، توان و انگیزه پر کردن شکاف یاد شده را دارا بوده و فرصت آن را نیز مىیافتند. (3) بدویان عرب نیز از این قاعده بر کنار نبودند. (4) پس، در آغاز باید دید که پیرامون بادیه نشینان چه تمدنهایى جاى داشتهاند؟
با نگاهى به نقشه عربستان پایان سده ششم میلادى، در مىیابیم که بادیهنشینان در میان عراق، شام و یمن مىزیستهاند.این سه سرزمین از نظامهاى زمیندارى و کشاورزى برخوردار بودهاند.ناگفته نماند که عمان نیز بخشى از سرزمینهاى پیرامون بادیهنشینان بود.ولى این سرزمین، با بیابانهاى ربع الخالى از شبه جزیره جدا مىشد.افزون بر این، عمان، در جنوب بیابانهاى ایران جاى داشت و تنها از ارزش ناچیز برخوردار بود.از این رو، آن سرزمین در بررسى جایگاه جغرافیایى-سیاسى عربستان در دوره مورد بررسى، اهمیت چندانى ندارد. (5)
عراق و شام که کانون سنتهاى فرهنگ سامى به شمار مىرفتند، بیشتر مساحت هلال بارور را فرا گرفته بودند.یمن نیز از حدود هزار سال پیش از میلاد، داراى رژیمهاى سلطنتى برخوردار از نظامهاى زمیندارى بود.در این سرزمین، شاخهاى از زبانهاى سامى، یعنى زبان عربى جنوبى رواج داشت.با آن که فرهنگ یمنى برجسته و متمایز بود، برآمده از فرهنگهاى هلال بارور به شمار مىرفت. (6) پیشینه با شکوه رژیمهاى سلطنتى آن سامان، از پیشینه همانند در هلال بارور نزدیکتر و ملموستر مىنمود. (7) ناگفته نماند که این پیشینه با شکوه، از سوى قبایل هم پیمان با یمن گرامى داشته مىشد.بارى، کشاورزى یمن در آن هنگام، رو به زوال (8) و بازرگانى آن رو به پیشرفت نهاده بود. (9) ولى طبیعت کشاورزى نسبتا خوب آن سرزمین باعث گردیده بود تا اقتصاد یمن همزمان، بر کشاورزى و بازرگانى استوار باشد.بازرگانى یمن در طول یک هزاره، میان دریاهاى شمال و جنوب، رو به پیشرفت نهاده بود. (10) در آن جا، مانند هلال بارور، آئینهاى مسیحیت و یهود رواج داشت. (11) ولى جامعه بت پرستان آن از جامعه بت پرستان هلال بارور نیرومندتر بود. (12)
در اینجا باید به معرفى کوتاه تمدنهاى پیرامون عربستان بپردازیم:
آن سوى عراق، در فلات ایران، شاهنشاهى ساسانى فرمان مىراند.شام از دیرباز، زیر فرمان امپراطورى روم شرقى بود.ناگفته نماند که بستر اصلى این امپراطورى، فلات آناتولى، یا به طور کلى، شبه جزایر یونانى نشین شمال مدیترانه بود. (13)
با آن که دریاى سرخ، حبشه، یعنى سومین ابر قدرت نزدیک شبه جزیره را از آن جدا مىساخت، سلطان نشین حبشه نزدیکترین ابر قدرت به یمن به شمار مىرفت.پیامد آشکار فرهنگى این نزدیکى، با توجه به پیشینه درخشان تاریخى-فرهنگى یمن، سرچشمه گرفتن فرهنگ شهرنشینى حبشه از یمن بود.با این همه، در سده مورد بررسى، حبشه راههایى مستقل، زبانى جداگانه (14) و یک سازمان کلیسایى نیرومند و ویژه (15) داشته، از جایگاه سیاسى-بازرگانى نیرومند برخوردار بود. (16)
بدین سان، پیرامون بادیه نشینان عرب نیز، تمدنهایى وجود داشتهاند.یادآورى مىشود که پیدایش شکاف جمعیتى در تمدنها، زمینه رخنه بیابانگردان پیرامون به حوزههاى تمدن را، فراهم مىساخت و سدههاى پنج و شش میلادى، سرزمینهاى پیرامون شبه جزیره عربستان دچار شکافهاى پیرامون شبه جزیره عربستان دچار شکافهاى پى در پى جمعیتى گردید. (17) از این رو، زمینه نفوذ بادیه نشینان نیز به حوزههاى تمدن فراهم گشت.
چپاول و بازرگانى
افزون بر آنچه که گذشت، جایگاه جغرافیایى شبه جزیره عربستان در میان این سه مرکز نیرومند سیاسى-فرهنگى، پیوند تنگاتنگ میان بادیه نشینان و سه مرکز یاد شده را اجتنابناپذیر نمود. ولى آن گونه که از نسب نامههاى قبیلهاى پر از افتخارات ادعایى اعراب برمىآید، بادیه نشینان به استقلال خویش مباهات مىنمودند. (18) ولى، باید به یاد داشت که بازرگانى و چپاول دو کار مهم اعراب بود.بر این اساس، نیرومند بودن بازرگانى و ثروت سرشار در سه سرزمین یاد شده پیرامون شبه جزیره، وابستگى بسیار بازرگانى و چپاولگرى بادیهنشینان به آن سه سرزمین را به دنبال داشت. از این رو، زندگى اعراب، به رغم مباهات نمودن آنان به استقلال خویش، در زمینههاى اقتصادى- سیاسى و در نتیجه فرهنگى با سه سرزمین پیرامونشان، پیوندى تنگاتنگ و پایدار یافت. (19)
بادیه نشینان از توان جسمى و تهور بسیار برخوردار بوده و رزمندگان خوبى به شمار مىرفتند.از این رو، افزایش شمار آنان در مرزهاى دو ابر قدرت ایران و روم، زمینه بهرهبردارى نظامى از آنان را نیز فراهم نمود.بدین سان، اعراب به عنوان مزدور و هم پیمان نظامى، در نبردهاى بزرگ ابر قدرتها، نقش یافتند. (20)
در این راستا، بیزانس با پشتیبانى از اعراب غسّانى، دو هدف استراتژیک را دنبال مىکرد. نخستین هدف امپراطورى، پیشگیرى از حملات اعراب بادیهنشین به مرزهاى جنوبیش بود.از سوى دیگر، با توجه به آن که بخش جنوبى هلال بارور، یعنى سرزمین بین النهرین، مانند شمال کوهستانى هلال، براى امپراطورى از ارزش بسیار برخوردار بود و بیزانس براى سلطه بر آن، با شاهنشاهى ایران درگیر بود.دومین هدف روم به این امر مربوط مىشد.بیزانس براى دستیابى به دو هدف یاد شده، به اعراب غسّانى در مرزهاى جنوبى شام، امتیازات بسیار و عناوین افتخارآمیز مىداد. (21) در برابر، غسانیان نیز از حمله بادیهنشینان به مرزهاى جنوبى بیزانس جلوگیرى نموده و در نبردهاى سخت امپراطورى با شاهنشاهى ایران، پشتیبان نیرومند بیزانس به شمار مىرفتند. (22) بدین سان، توان امپراطورى براى دستیابى به دومین هدف استراتژیک خود، یعنى سلطه بر بین النهرین نیز افزایش مىیافت.
ساسانیان نیز مانند بیزانس، خواهان جلوگیرى از حملات بادیهنشینان به مرزهاى خود بودند. (23)
از سوى دیگر، یکى از شاهراههاى بازرگانى شبه جزیره که از مهمترین راههاى بازرگانى آن روزگار به شمار مىرفتند(در این باره، در سطرهاى آینده بیشتر خواهم نوشت)به مرزهاى شاهنشاهى در کرانه فرات، عراق، که سرزمین اعراب لخمى بود، مىپیوست.از این رو، ساسانیان در بازرگانى عربستان، از منافع مستقیم برخوردار بوده و براى منافع و امنیت بازرگانى خود در شبه جزیره، ارزش بسیار قایل بودند. (24) ناگفته نماند که در آن زمان، اعراب لخمى پایدارترین و نیرومندترین شاه نشین عرب را در مرزهاى ایران، در حیره، به پا داشته بودند. لخمیان توان آرام نگاه داشتن بادیه نشینان را، تا شمال باخترى و جنوب عربستان دارا بودند. (25)
این توان آنان، عربستان میانه را نیز در بر مىگرفت. (26) بدین سان، شاه نشین حیره، با توجه به نیرومند بودن و نفوذ بسیارش به اعراب بادیه، توان جلوگیرى از حمله آنان به مرزهاى شاهنشاهى و امن نگاه داشتن آن مرزها را دارا بود.
شاه نشین لخمى، همچنین مىتوانست از آسیب دیدن منافع بازرگانى ایران در عربستان جلوگیرى کند.از این رو، ساسانیان از شاه نشین حیره پشتیانى نموده، از حملات بادیهنشینان به مرزهاى شاهنشاهى جلوگیرى شد و آن مرزها امن گردید. (27) لخمیان از تهدید منافع بازرگانى ایران در شبه جزیره، از سوى بادیه نشینان نیز، جلوگیرى مىکردند.
از دیگر سوى، پشتیبانى ساسانیان از لخمیان، نیرومندتر شدن شاه نشین لخمى را به دنبال داشت.توان شاه نشین تا آن جا افزایش یافت که توانست با دخالت در نبرد قدرتى که بر سر تاج و تخت شاهنشاهى پیش آمده بود، به بحران سیاسى در ایران پایان بخشید. (28)
جایگاه نیرومند عربستان در بازرگانى جهان
بادیه نشینان افزون بر نظامىگرى، در بازرگانى نیز از نیروى ابتکار بسیار برخوردار بودند. (29) راههاى مهم بازرگانى شمال و جنوب از دیرباز، از کناره باخترى شبه جزیره مىگذشت. (30) راههاى دیرین عربستان در سدههاى پایانى پیش از اسلام، دیگر مانند گذشته، در اختیار یمنیان یا آرامى زبانان شمامى نبود.این راهها در آن زمان، از سوى بادیه نشینان عرب اداره مىشدند.راههاى نو ساخته بازرگانى، در میانه و پیرامون کنارههاى شمالى عربستان نیز، در اختیار اعراب بود.این راهها، ایستگاههاى قدیم گمرکى و بنادر پیرامون را نیز، در بر مىگرفتند. (31) بدین سان، همزمان با ولادت پیامبر اسلام(ص)، بیشتر راههاى بازرگانى میان اقیانوس هند و حوزه مدیترانه، از شبه جزیره عربستان مىگذشت/ (32)
ناگفته نماند که در آن زمان، بهرهبردارى از راههاى آبى با دشواریهایى همراه بود.زیرا دامنه غارتگرى و چپاول بادیهنشینان به دریاى سرخ نیز کشانده مىشد.از این رو، دزدى دریایى راه آبى یاد شده را ناامن ساخته بود. (33) افزون بر این، موانع طبیعى در راههاى آبى بسیار است و در آن زمان، تکنیک در این زمینه پیشرفت چندانى نکرده بود.از این رو، بازرگانان در آن دوره، به راههاى آبى بهاى چندانى نمىدادند.ولى راههاى زمینى داراى ایستگاهها و استراحتگاههاى امن و بهره بردارى از آنها آسان بود. (34) راههاى زمینى شبه جزیره عربستان براى بازرگانان آن دوره، ارزش بسیار داشت.ارزش یاد شده به اندازهاى بود که، پاى بادیهنشینان به پیمانهاى بیزانس و ساسانى کشانده شد. (35)
افزون بر آنچه که گذشت، ناامنى برآمده از نبردهاى بلند مدت پى در پى میان دو ابر قدرت ایران و روم، از رونق بازرگانى مىکاست. (36)
در چنین شرایطى، تنها بازرگانان بىطرف توان آمد و شد آزادانه در مرزهاى ناامن را دارا بوده و مىتوانستند به بازرگانى پرتلاش بپردازند. عربستان و بادیهنشینان در آن زمان، سرزمین و مردمى بىطرف به شمار مىرفتند. (37) و از این رو، تنها بادیهنشینان مىتوانستند با آمد و شد آزادانه خود در مرزها، بازرگانى را پر رونق نگاه دارند.
در آن زمان، با توجه به آب و هواى خشک و سوزان عربستان، شتر براى جابهجا کردن کالاهاى انبوه و سنگین بازرگانى میان فاصلههاى دور، از گاریهایى که با الاغ یا گاو نر کشانده مىشدند، بهتر مىنمود.از این رو، بازرگانان بىطرف عرب، براى آن که بتوانند در مرزهاى ناامن میان بر بزنند، مىبایست شیوه باربرى با شتر را تکامل مىبخشیدند.این شیوه، جایگزین جابهجا کردن کالا یا گاریهایى شد، که با الاغ یا گاو نر کشانده مىشدند. (38)
بر پایه آنچه که گذشت، در سدههاى پنج و شش میلادى، بازرگانى عربستان، به گونهاى روزافزون، رو به گسترش نهاد.شهر مکه مرکز این بازرگانى بود. (39) بدین سان، این شهر مکه مرکز این بالاترین جایگاه معنوى، از نیرومندترین جایگاه بازرگانى نیز برخوردار شد.از این رو، بیشتر شهرنشینان و بادیهنشینان یافتند. (40) پیشرفت روزافزون این بازرگانى، مکه را از جایگاهى جهانى برخوردار ساخت. (41) بدین سان، دو ابر قدرت ایران و روم نیز در مکه و عربستان منافع بازرگانى یافتند. (42)
برترى کوتاه مدت یمن در بازرگانى عربستان
ارزش بسیار راههاى بازرگانى عربستان، اندیشه بیشترین بهرهبردارى از آنها را در ایران، بیزانس، حبشه و یمن پدید آورد.تلاش ابر قدرتها، با هدف بیشترین بهرهبردارى از جایگاه بازرگانى شبه جزیره، به دخالتهاى سیاسى-نظامى و تأثیر شایانشان در رویدادهاى آن سرزمین انجامید. (43)
در این میان، موازنه سیاسى میان دو ابر قدرت رقیب آن دوران، یعنى شاهنشاهى ساسانى و امپراطورى روم شرقى، دستیابى یمن به هدف بیشترین بهرهبردارى از راههاى یاد شده را، آسانتر مىنمود. (44) در این راستا، در پایان سده پنجم میلادى، یمن از یک مجموعه بزرگ قبیلهاى در عربستان مرکزى پشتیبانى مىکرد. (45)
مجموعه یاد شده، به رهبرى قبیله کنده، پشتیبان منافع بازرگانى یمن در عربستان بود. وجود این مجموعه قبیلهاى، موازنه سیاسى میان ایران و روم را نیز، به سود یمن، به دنبال داشت. (46) ولى، با اشغال یمن از سوى سلطان نشین حبشه، (47) (در سطرهاى پسین به آن خواهم پرداخت)کنده پشتیبان نیرومند خود را از دست داد و مجموعه یاد شده به زودى فرو پاشید. (48)
رقابت ابر قدرتها در یمن
اگر ابر قدرتها، سرزمینهاى پیرامون عربستان را از آن خود مىساختند، براى دستیابى به اهداف خود در آن سرزمین، توانایى افزونتر مىیافتند.از این رو، سه ابر قدرت پیرامون شبه جزیره، یعنى ایران، امپراطورى روم شرقى و سلطان نشین حبشه در سده ششم میلادى، خواهان فرمانروایى بر سرزمینهاى پیرامون خود، یعنى یمن، عراق و شام بودند. (49)
سلطان نشین حبشه، که از جایگاه نیرومند سیاسى-بازرگانى و فرهنگى برخوردار بود، داعیههاى سیاسى-بازرگانى نیز داشت. (50) در این میان، یمن با توجه به جایگاه خوب بازرگانى و نزدیکش به حبشه، براى این داعیهها، مناسبترین هدف مىنمود.
از سوى دیگر، هم کیش بودن حبشیان با رومیان و جایگاه نیرومند سلطان نشین، آن را همواره با بیزانس هم پیمان مىساخت. (51) ناگفته نماند که، بیزانس، همپیمان نیرومند حبشه، راههاى شمال شبه جزیره را در اختیار داشت. (52)
از این رو، اگر حبشه با اشغال یمن، بر راههاى جنوبى نیز دست مىیافت، دو قدرت مسیحى مکمل یکدیگر شده و دو قطب بازرگانى شمالى و جنوبى شبه جزیره را، به زیان ابرقدرت شرق، یعنى شاهنشاهى ایران، از آن خود مىساختند.بر پایه آنچه که گذشت، لشکر کشى حبشه به یمن، (53) نشان اوجگیرى داعیههاى سیاسى- بازرگانى سلطان نشین مسیحى بود. (54)
این رویدادها، که به سود بیزانس و حبشه بود، به بازرگانى خارجى ایران آسیب بسیار مىرساند. از این رو، در پایان سده ششم میلادى، ارتش شاهنشاهى با حمله به یمن، به فرمانروایى حبشیان در آن سامان پایان بخشید. (55) با این همه، حبشه تا پیش از حمله ایران، بىچون و چرا بر یمن فرمان راند. (56)
نقش عربستان در سرنگونى شاه نشین حیره
ساسانیان براى دستیابى به اهداف بازرگانى خود در عربستان، بیش از بیزانش از نیروى نظامى بهره گرفتند. (57) با آن که آنان با اشغال یمن، پیرامون سالهاى 75-570 میلادى، (58) بر دو سوى خلیج فارس دست یافته بودند، دیگر بخشهاى شبه جزیره، همچنان از دسترس آنان به دور ماند. (59) ساسانیان براى سلطه بر قبایل عربستان میانه، به زور روى آوردند.آنان در این راستا، از پشتیبانى دست نشاندگان خود در مرزهاى جنوب باخترى، یعنى شاهان حیره برخوردار بودند. (60)
ولى در آن زمان، پیشرفت بازرگانى در مکه و منافع تازه بادیهنشینان باعث گردید تا آنان، برخلاف گذشته، به خواست هم نژادان لخمى خود، براى آرام ماندن گردن ننهند.
بدین سان، تنها پیامد سیاست ساسانیان درباره شبه جزیره عربستان، آشکار شدن ناتوانى شاه نشى حیره در آرام نگاه داشتن قبایل عربستان بود.این ناتوانى، یکى از دلایل اصلى سرنگونى شاه نشین تازى بود، بارى، ساسانیان پس ازدانستن این که، شاهان حیره از آن پس توان مهار نمودن بادیه نشینان را نخواهند داشت، در پى سرنگون ساختن شاه نشین دست نشانده خود برآمدند.آنان پس از سال 602 میلادى، شاه نشین یاد شده را سرنگون کردند و اداره و امکانات آن را از آن خود ساختند. (61) پس، همزمان شدن سرنگونى سلطنت لخمیان با پیشرفت مکه شگفتآور نمىنماید. (62)
ادبیات در خدمت یکپارچگى و نیرومندى
رقابت ابرقدرتهاى پیرامون شبه جزیره عربستان، براى یافتن جاى پا در آن شبه جزیره از یک سو و بهبود جایگاه سیاسى-بازرگانى عربستان از سوى دیگر، باعث گردید تا در سدههاى پنج و شش میلادى، ثروت فراوانى به آن سرزمین سرازیر شود.این روند، نیاز به یک فرهنگ و زبان پیشرفته و نیرومند را در عربستان پدید آورد.از آنجا که زبان آرامى از سدههاى گذشته، ارزشمند بود و زبان بازرگانى جهانى به شمار مىرفت، بازرگانان برجسته عرب آن را برگزیدند. (63)
اگر اعراب زبان پیشرفتهاى از آن خود مىداشتند، براى بهرهبردارى از جایگاه نیکوى سیاسى-بازرگانى خود توان افزونتر مىیافتند. این پدیده هنگامى ویژگى مىیافت که، اعراب یکپارچه نیز مىشدند.ولى آرامى در عربستان، زبانى بیگانه به شمار مىرفت.
درباره یکپارچگى اعراب نیز، خاطرنشان مىشود که یکپارچگى در یکى جامعه به حاکمیت یک قانون فراگیر و یکسان در آن جامعه بستگى دارد؛در حالى که، سرزمین اعراب، یعنى شبه جزیره عربستان، بیابانى بوده و هست.بیابانى بودن یک سرزمین نیز، به پراکنده بودن گروههاى جمعیتى در آن و نبود یا دشوار و کم بودن ارتباط میان آن گروهها مىانجامد.از این رو، برقرارى یک قانون یکسان و فراگیر در چنین جامعهاى با دشوارى روبرو شده و به جاى آن سنتهاى گوناگون قبیلهاى، در جامعههاى جدا از یکدیگر، گسترش مىیابد. (64)
بر این پایه، در جوامع یاد شده، کینهها و ستیز خونین میان قبیلهاى پیوسته جاى یکپارچگى را مىگرفت.قبایل گوناگون و پراکنده عربستان بیابانى نیز به جاى قانون فراگیر و یکپارچه کننده، از سنتهاى گوناگون قبیلهاى برخوردار بوده و همواره در جنگ و ستیز به سر مىبردند. (65)
بدین سان، اعراب شبه جزیره براى بهبود بیش از پیش جایگاه سیاسى-بازرگانى خود، از دو اهرم سرنوشتساز، -که همانا زبان خودى بازرگانى و یکپارچگى است-بازمانده بودند.ولى در آن زمان، آنان در این باره، به گونهاى خودآگاهى نیز رسیده بودند. (66) اعراب براى دستیابى به این دو خواسته اساسى، از شعر غنى خود بهره گرفتند.
یک وجه مشترک نیرومند اعراب، ارزشمند بودن شعر عربى نزد آنان بود.با آن که دستمایه اصلى این شعر از کینهها و ستیزهاى خونین میان قبیلهاى تشکیل مىشد، (67) اعراب در این باره نیز، به خود آگاهى مثبتى دست یافته بودند.آنان دریافته بودند که امکان پیدایش گونهاى همنهادى در این ستیزها وجود دارد. (68) از آنجا که، دستمایه اصلى سرودههاى عربى، جنگهاى خونین میان قبیلهاى بود، حماسهها، پهلوانان و قهرمانان این جنگها نیز، از دیگر دستمایههاى اصلى آن سرودهها به شمار مىرفت. (69) اگر به این دستمایه هنرى، بهاى بیشتر داده شده و سرودهها رواج مىیافتند، زبان عربى از ارزش یک زبان خودى بازرگانى برخوردار شده و مىتوانست بر یکپارچگى اعراب نیز تأثیر نیکو نهد.ناگفته نماند که شعر عربى براى این منظور از سبکها و الگوهاى ویژه خود نیز بهرهمند بود. (70)
بر پایه آنچه که گذشت، اعراب راه دستیابى به دو نیاز اساسى، براى بهرهبردارى بهتر از جایگاه نیرومند سیاسى-بازرگانى خود را یافته بودند.ولى پیمودن این راه، به پشتوانه نیرومند سیاسى و اقتصادى نیاز داشت.این پشتوانه نیز یافت شد:
در آغاز، دربار شاهان کنده و پس از آن دربارهاى حیره و غسّانى، که در گذشته به زبان آرامى بازرگانان خود مباهات مىنمودند، مرکز پشتیبانى از شاعران و اشعار تازه آنان شدند. (71) از آن جا که، در میان اعراب، فرهنگ شفاهى بر نوشتار برترى داشت، (72) براى ترویج سرودههاى حماسى به شیوهاى خاص نیاز بود.آشکار است که در چنین جوامعى حافظان برجسته بسیارند.در عربستان نیز چنین حافظانى ترویج اشعار تازه را بر عهده گرفتند و سرودههاى حماسى در کوتاهترین زمان ممکن، در سراسر شبه جزیره و در میان دورترین قبایل، ترویج مىشد. (73)
از این رو، گمان مىرود که پیش از سده ششم میلادى، بیشتر مردم یمن، یعنى یکى از قطبهاى بازرگانى عربستان آن روز، به زبان عربى سخن مىگفتهاند.زبان پیشین آن سامان، یعنى عربى جنوبى نیز پس از اسلام به زودى به فراموشى سپرده شد و امروزه تنها بقایایى از لهجههاى آن همچنان باقى است.در شام نیز، شمار عرب زبانان رو به فزونى نهاد و آنان-همان گونه که گذشت-در عراق به ایفاى نقش پرداختند. (74) این روند، افزون بر نیرومند شدن زبان عربى و کارآمد شدن به عنوان یک زبان خودى بازرگانى، بر یکپارچگى اعراب نیز تأثیر نیکو نهاد.
نتیجهگیرى
در سدههاى چهار تا شش میلادى، شبه جزیره عربستان و اعراب همزمان با جاى داشتن میان دو ابر قدرت، سرزمین و مردمى بىطرف به شمار مىرفتند.از این رو، تنها بازرگانان عرب توان آمد و شد آزادانه در مرزهاى دو امپراطورى و رونق بخشیدن به بازرگانى را دارا بودند.بدین سان، بادیه نشینان توان آن را یافتدن تا در زمینه بازرگانى- سیاسى در تمدنهاى پیرامون خود به ایفاى نقش بپردازند.آنان براى بهرهبردارى بهینه از این جایگاه نیرومند خود، به سوى یکپارچگى گام برداشتند.در این راستا، اعراب از وجه مشترک نیرومند خود، زبان عربى بهره گرفتند.از این رو، این زبان در آن زمان نیرومند گردید.
یادداشتها
(1)-مقدمه ابن خلدون، عبد الرحمن ابن خلدون، ج 1، چاپ چهارم، ترجمه:محمد پروین گنابادى، ص 234، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1359.
(2)-همان:1:277 و 278.
(3)-همان:1:4-263.
(4)-همان:1:285.
(7)-کتاب المحبّر، هاشمى، ابى جعفر محمد بن حبیب، تصحیح:الدکتوره آنسه ایلیزه لیحتن شتیتر، صص 8- 364، مطبعة جمعیة دائرة المعارف العثمانیه، حیدر آباد الدکن، 1942 م
(8)-صفة جزیرة العرب، همدانى، حسن بن أحمد بن یعقوب، تحقیق:محمد بن على الاکوع، دار الشؤون الثقافیة العامة، بغداد، 1989 م، ص 67 و نیز:المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، جواد على، ج 2، ص 74، الطبعة الاولى، دارالعلم للملایین، بیروت، 1970 م.
(9)-فتوح البلدان، بلاذرى، ابو الحسن، مراجعة و التعلیق: رضوان محمد رضوان، ص 89، دار الکتب العلمیه، بیروت-لبنان، 1983 م.و نیز:جواد على:7:275.
(10)-همان.
(11)-المحبر:368.
(12).Hodg son:1:151.
(13).Ibid.
(14).Ibid.
(15)-الحجاز و الدولة الاسلامیة، بیضون، ابراهیم، الطبیعة الاولى، ص 59، المؤسسة الجامعیة للدرا است و النشر و التوزیع، بیروت، لبنان، 1983 م.
(61).Hodg son:1:151.
71.Ibid.
(18)-هاشمى:8-257.
(19)-بیضون:54 و نیز:151:1: Hong son .
02.Hong son:1:151-3.
12.Ibid:1:351.
(22)-ایران در زمان ساسانیان، کریستین سن، آرتور، چاپ پنجم، ترجمه:رشید یاسمى، ص 115، انتشارات امیر کبیر، تهران، 1367.
و نیز:
Richard Rrye:Teh Heritage of persia,pud: cardinal,London,6791,p:472.
(23)-کریستین سن:115 و .frye:472.
42.Hong son:1:351
(25)-کریستین سن:115 و .Frye:572
62.Hong son:1:351.
(27)-کریستین سن:115 و frye:572
(28)-ایران قبل از اسلام، زرین کوب، عبد الحسین، چاپ اول، انتشارات امیر کبیر، تهران، 1364، ص 7-456 و نیز:کریستین سن:229.
92.Hong son:1:351.
(30)-جواد على:المفصل:1:22.
13.Hong son:1:351.
(32)-بیضون:27.
(33)-همان:56.
(34)-همان:55.
53.Hong son:1:351.
(36)-بیضون، 58.
(37)-همان، 29 و 30.
83.Hong son:1:351.
(39)-تاریخ الیعقوبى، یعقوبى، ابن واضح، ج 1، ص 270، دار صادر، بیروت.
(40)-همان:1:270 و 271.
(41)-مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودى، أبى الحسن، بتحقیق محمد محیى الدین عبد الحمید، ج 2، ص 60، دار المعرفة، بیروت-لبنان.
(42)-ایران قبل از اسلام:7-496.
(43)-همان جا.
44.Hong son:1:351.
(45)یعقوبى:1:216.
64.Hong son:1:351.
(47)-کریستین سن:396؛زرین کوب:496 و .frye:952
84.Hong son:1:351.
(49)-بیضون:9-57.
05.Hong son:1:151.
(51)-زرین کوب:496.
(52)-محاضرات فى تاریخ العرب، احمد صالح العلى، الجزء الاول، الطبعةالاولى، صص 6-95، بغداد، 1960.
(53)-یعقوبى:1:199.
(54)-المحبّر:هاشمى، 8-367.
(55)-احمد صالح العلى:1:95 و 96 و زرین کوب:496.
65.Hong son:1:151.
(57)-صدر الاسلام و الدولة الامویّة، شعبان، محمد عبد الحى محمد:الاهلیّة للنشر و التوزیع، ص 14، بیروت، 1987.
(58)-کریستین سین:393 و: .Frye:572
(59)-شعبان:14.
(60)-کریستین سن، 115 و .Frye:572:
(61)-همان دو جا.
(62)-شعبان:15.
(64)-روشنفکران عرب و غرب، شرابى، هشام، ترجمه: عبد الرحمن عالم، صص 8-7، دفتر مطالعات سیاسى و بین المللى-تهران، 1368.
(65)-مسعودى:2:275 و پس از آن و نیز ر.ک:یعقوبى:1: 229 و پس از از آن
66.Hong son:1:451.
(67)-یعقوبى:1:198 و پس از آن.
(68)-همان:1:240.
(69)-همان:1:218 و پس از آن.
07.Hong son:1:451.
(71)-یعقوبى:1:19-218، 12-211 و 226 و دیگر صفحات.
(72)-همان:1:262.
(73)-همان:1:19-218 و 12-211.
47.Hong son:1:151-2.