فقه، زمان و نظام سازی
آرشیو
چکیده
متن
فقه و زمان
تأکید و تصریح امام راحل(ره)بر دخالت زمان و مکان در فقه، ماندگارترین اثر علمی آن رهبر عظیم الشأن است؛چرا که در ورای این رأی، دنیایی از مفاهیم و لوازم مستتر است، و همانگونه که گذر زمان محکمترین سند اثبات آراء آن بزرگمرد بوده، تنها آینده است که وسعت و افق بنلد نگرشی را که در این رأی نهفته است، بر ملا خواهد نمود.
قشری از حوزویان-و چه بسا دانشگاهیان-با این رأی صریح و روشن امام راحل(ره)شفاها مخالفت ورزیدند؛اما شرایط را برای اظهار مخالفت مکتوب، مناسب ندیدند.
اینان استدلال میکنند که دخالت زمان و مکان در فقه و استنباط فقهی، حلال و حرام را در هم میآمیزد و با نص:«حلال محمد(ص)حلال الی یوم القیامة و حرامه حرام الی یوم القیامة»دخالت زمان و مکن در فقه موجب تغییر حلال و حرام نیست، زیرا حلال و حرام و به طور کلی احکام خمسه (وجوب، استحباب، اباحة، کراهت و حرمت)به عناوین مورد نظر و اعلام شده از طرف شارع مقدس تعلق میگیرد، و دخالت زمان و مکان نفس عناوین را جا به جا نمیکند، بلکه مصادیق و کیفیت وقوع آن، تحت عناوین اعلام شده و بلکه، محتملا نوع ترابط بین عناوین را دگرگون مینماید.بنابراین تغییر در احکام، مثلا بدین صورت است که موضوع«الف»زمانی تحت عنوان«ب»و با وصف حرام قرار میگرفت، ولی با دگرگونی زمان، امروزه همان موضوع«الف»تحت عنوان«ج»با وصف حلال قرار میگیرد و در عین حال بنا بر نص یا ظاهر متون دینی(کتاب و سنّت)حرمت برای عنوان«ب» و حلیّت برای عنوان«ج»الی یوم القیامه باقی است.
آنچه که تغییر نموده کیفیت وقوع موضوع«الف» تحت عنوان قمار، و زمانی دیگر تحت عنوان نفع معقول، قرار داده است.البته انکار نمیکنیم که دخالت زمان و مکان در فقه بدون توسعه در عقلانیت فهم فقهی، مسیر نیست و با تعبّد لفظی و جزیینگری سازگار نمیافتد.چنانچه مشروحا بیان خواهد شد.
در جانب موافقان، صرفنظر از آن عده قابل توجهی که دخالت زمان و مکان در فقه را تنها به شعاری سیاسی و اجتماعی تبدیل کردهاند، در میان فقهاء و محققان حوزوی و دانشگاهی، کمیت و کیفیت و دخالت اصول مذکور، مجمل و مبهم باقی مانده است.
امام راحل(ره)هنگام اعلام رأی خود، تنها بر تغییر ویژگیهای درونی یا بیرونی موضوع و خروج یک موضوع از تحت عنوان خاصی به سبب تحول آن از نظر ویژگیها و قرار گرفتن تحت عنوانی دیگر تصریح نمودند.طیف موافقان، طیفی است که از قائلین بهدخالتی حداقل شروع میشود و به انتهایی که برای زمان و مکان دخالتی همه جانبه در فهم تمامی دین و منجمله فقه قائل است، ختم میگردد.
قائلین به تأثیر و دخالت حداقل، زمان و مکان را در محدود همان تغییر ویژگیهای موضوع که مورد میدانند و در همین حد متوقف میشوند و گاه نیز چنین استدلال میکنند که نظر امام راحل(ره)نیز توقف در همین مرز است.اما نظریه قبض و بسط دخالتی تام و همه جانبه را ادعا میکند، که بر اساس آن، زمان و مکان و به تعبیر دیگر علوم عصر، هم در تغییر موضوع و هم د ساختار مجموعی موضوعات و هم در ترتب موضوعات و بالاخره در فهم عناوین و احکام در فقه اثر میگذارد.
به نظر نمیرسد که نظریه قبض و بسط، الزاما به اختلاط عناوین حرام و حلال بینجامد و با اصول و قواعد ضروری دین معارضه کند، اگر چه تفسیر افراطی از قبض و بسط، میتواند چنین پیامدی را تداعی نماید امّا تفسیر متعادل آن میتواند ضمن حفظ عناوین حرام وحلال، الی یوم القیامة؛فهم کاملتر و صحیحتر نسبت به احکام و موضوعات و نیز تغییر و ترتب و ساختار مجموعی موضوعات را توصیه نماید و از رهگذر این فهم صحیحتر دخالت زمان و مکان را تبیین کند.همچنانکه سوار شدن بر موج تأثیر همه جانبه(ادعای قبض و بسط)دلیل قاطعی به همراه ندارد، توقف در حداقل دخالت و قائل شدن به اینکه تنها مورد دخالت زمان و مکان در فقه، تغییر موضوع و یا ویژگیهای آن و خروج از عنوانی و قرار گرفتن تحت عنوان دیگری است، هم بیوجه است؛چرا که اگر زمان و مکان واقعا دخالت میکنند واصل این دخالت به ناچار باید پذیرفته شود، نمیتوان دیگر صور منطقی و معقول دخالت زمان و مکان را مانع شد.تصریح امام راحل(ره)بر تغییر موضوع هم دلیل بر این نیست که آن امام عظیم الشأن، تغییر موضوع را تنها صورت دخالت زمان و مکان در فقه دانستهاند.زیرا علاوه بر عدم بیان خصری، این سخن ایشان به روشنی گویای پیشبینی دخالتهای بیشتری است:
«چه بسا شیوههای رایج اداره امور مردم در سالهای آینده تغییر کند و جوامع بشری برای حل مشکلات خود به مسائل جدید اسلام نیاز پیدا کند.
علمای بزرگوار اسلام از هماکنون باید برای این موضوع فکری کنند». (1)
به نظر نمیرسد که صرح قحث در کلیت آن چارهساز شود واقناع و یقین علمی دانشمندان را پیرامون یک نظر خصا در پی داشته باشد.چرا که عرصه بحث بسیار وسیع است و هنوز صور بسیاری از دخالتهای معقول زمان و مکان در فقه نشناخته باقی مانده و احساس نشده است.نکته مهم این است که بدون تبیین حوزهها یواقعی دخالت مذکور، کلیگویی به جایی نخواهد رسید.
برای ورود به حوزههای حقیقی دخالت زمان و مکان در فقه، در این بحث مایلم یکی از مهمترین این حوزهها را، معرفی و تبیین نمایم و آن بحث فقه و نظامسازی در زمان ماست.
نظامسازی
تعارف را کنار بگذاریم و صراحتا بدین نکته اعتراف کنیم، که نظامسازی و سیستمسازی نوین، دستاورد رنسانس مغرب زمین است، و دانشمندان اسلامی در این زمنیه تلاش چندانی نکردهاند.به همین جهت منابع این بحث در تمدن و فرهنگ اسالمی ریشهای مستقل و رشد یافته ندارد، و اصولا تفکر دینی در میان دانشمندان اسلامی، در طول قرون گذشته، از زاویه سیستمی و ساختاری مورد توجه قرار نگرفته است.نگرش به متون دینی در میان دانشمندان اسلامی، عمدتا جهتگیری فردی داشته، و بررسی حیات اجتماعی به صورت ساختاری و نظام یافته، کمتر مورد توجه بوده است.
برای جلوگیری از یک اشتباه مهم در این بحث، تأکید میکنم که باید بین نگرش سیستمی و نظام سازی، با حث گاه به گاه در مسائل اجتماعی فرق گذاشت.آنچه در گذشته بدان توجه نشده، همانان موضوع اول است، در حالی که کتب دانشمندان اسلامی و خصوصا مفسرین، آگنده از اشاره به مسائل اجتماعی بوده و هست.اما طرح یک مسأله اجتماعی یا نظامسازی زمین تا آسمان فاصله دارد، و چه بسا که بسیاری این دو را با هم خلط میکنند.
بحث حاضر، در موردنظامسازی و نگرش سیستماتیک است و نه فقط بررسی چند مسأله اجتماعی که از رهگذر حیات فرد در اجتماع پدید میآید.تعریف کوتاه و فشرده نظامسازی عبارت است از:«ایجاد منسجمترین و معقولترین ساختار بین اجزای یک مجموعه که کوتاهترین و سریعترین مسیر به سوی هدف را موجب شود».
بنابراین، هر سیستم کارآمدی از چهار رکن 1-ساختار کلی، 2-روابط پیوسته و منسجم، 3-عقلانیت و 4-سرعت در جهت هدف، تشکیل میشود، و یک فضای رقابتآمیز بین سیستمهای هم عرض، درجه بهرهوری این ارکان چهارگانه نقشی تعیین کننده دارد و تجربه نشان میدهد که مقبولیت عمومی سیستمها نیز، به همین چهار رکن وابسته است.
نظامسازی در قرن بیستم و خصوصا نیمه دوم آن، مورد توجه خاص دو بلوک غرب و شرق قررا گرفت، و هر دو احساس نمودند که پیروزی طرف مقابل در عرصههای نظامی و اقتصادی و سیاسی دارد، و طبعا پیروزی در نظامسازی خود وابسته به پیروزی در به کارگیری ارکان چهارگانه مذکور است.
غریبان در این زمینه کتب و تحلیلهای بسیاری نوشته و اهمیت این موضوع را از همه جهت گسترش دادهاند.الوین تافلر در کتاب خود«تغییر ماهیت قدرت» (2) ، دوران صنعتی را دوران سیستم سازی ساده نام گذاشته و آن را«موج دوم»حیات بشری پس از موج اول، یعنی دوران کشاورزی قدیم دانسته است.وی سپس دوران فراصنعتی و عصر ارتباطات وسیع کامپیوتری را، «موج سوم» خوانده، و قدرت برتر در صحنه جهانی آینده در قرن بیست و یکم را، دقرتی معرفی کرده که دارای توان سیستمسازی وسیع و جهانی، و بسیار سریع العمل باشد.صرف نظر از برتری خیالی تافلر درباره مثلثت آمریکا، ژاپن و اروپا (3) ، به دلیل برتری ایشان در ایجاد سیستمهای فوق مدرن، چه این پیشگویی در قرن بیست و یکم، تمام یا بعضا به واقعیت بپیوندد و یا جامه واقعیت نپوشد، ما به عنوان احیاء کنندگان تمدن اسلامی نمیتوانیم و نباید نسبت به مسأله نظامسازی اسلامی کوتاهی کنیم و یا به دیده سطحی بنگریم. اینکه چگونه باید نظامهای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و...را در جامعه اسلامیمان سامان داد، مهمترین و اصلیترین سؤال در پیش روی ماست. و این نیز خود، بزرگترین مصداق دخالت زمان و مکان در فقه است.
بعضی گمان دارند ه فقه گذشته که میراث ارجمند فقهاء و دانشمندان اسلامی است، نظامهای مورد نیاز امروز ما را به واقع در خود گرد آورده است، و ابواب فقهی موجود، ما را از نظامسازی دوباره بینیاز میکند.بدون تردید این تصور خطاست؛چرا که نصر تحول زمان و ارکان نظامسازی نوین وحیات جدید بشری مورد توجه اینان قرار نگرفته است.بدون نظامسازی جدید، گمان نمیرود در اجراء و معرفی دین اسلام به جهان، توفیقی به دست آید.البته پیش فرض اینان، الحادی بودن سیستمسازی مدرن به تمامه است و نیز اینکه هر آنچه بزرگان دین در گذشته تدوین نمودهاند در دورن خود سیستم دینی پنهانی دارد، و باید به همان سیستم گردن نهاد، سیستمی که البته هنوز ابعاد آن مشخص نشده است.
در جبهه مقابل، عموم محققین غربی و نیز غرب اندیشان داخلی، اساسا نظامسازی را تلاشی صرفا علمی و متکی بر دانش امروزین بشر میدانند، (4) و راهیابی مذهب و دین و هر گونه ایدئولوژی به این عرصه را، با دیده حقارت و تعجب مینگرند.
به همین جهت برگزیدن مواد لازم در سیستمسازی از درون دین را، تلاشی به سوی عقب و رویگرداندن از دانش زنده بشری تلقی میکنند.
روایت مفصل تافلر درباره فوق مدرنیسم و تاخت و تاز وی به اسلامگرایی در بخشهای پایانی کتاب خود و احساسات مذهبی مسیحیان مؤمن (5) از همین دیدگاه سرچشمه میگیرد.وی به وضوح نمیتواند محمل معقولی برای موج خروشان امام خمینی(ره)در دنیای فوق مدرن امروز تصور کند، و نهایتا در این حیرت میماند که چگونه دنیای فوق- مدرن که در حال ایجاد ساختار موج سوم است، به واقع بسیار محتمل است که سیستم خود را به بنیادگرایی اسلامی ببازد؟!
فرض تافلر بر این است که سیستمهای فوق مدرنیته در حال رشدند و به زودی در کشورهای پیشرفته از راه میرسند، و این دانش اهرم اصلی حرکت آینده جهان در قرن بیست و یکم را تشکیل میدهد.بنابراین منطقا باید قدرت سیستماتیک ابر نمادین سیطره بیچون و چرا خود را بر جهان حاکم کند.ولی تافلر دلشوره دارد و تا پایان بحث خود هم نمیتواند در این زمینه، نتیجهگیری صریح و روشنی به دست آورد.غیر از تافلر، دیگرانی هم که درباره فرا مدرنیته، مقاله یا کتاب نوشته و مینویسند، در هیمن حیرت ماندهاند.این حیرت، زمانی فزونی میگیرد که آنان میبینند، امروزه نرمافزارها خود سیستمساز شدهاند و با گسترش شبکهها و پیوند وسیع کنشهای درونی و بیرونی، سیستمهای بسیار پیچیدهتر پدید خواهد آمد، و بدین جهت دائما میپرسند:پس جای دین و مذهب و ایدئولوژی در این میانه کجاست؟!
اشکال نظریه تافلر و همفکران بیشمار وی، در دنیای صنعتی، این است که پیش فرضهایشان در باره سیستمسازی حفرههایی عظیم دارد و آنان با نادیده انگاشتن این حفرهها و سنده کردن به اصولی چند، که پایه حرکت لائیسم و لیبرالیسم است تنها بر موج مغناطیس و ظاهر نرمافزارها سوار شدهاند.
زیر ساخت این اصول، همانا اعتقاد به مشروعیت هر گونه انتخاب انسانها در سیستم سازی است. (6)
البته این انتخاب هنگامی که با دانش فوق مدرن همراه میشود، اثری سریع و قاطع مییابد.تافلر حتی در فصل پایانی کتاب خود، گاهی برای بعضی ا زفروض خود اعدعای وجود مبنای اخلاقی (7) میکند، اما معلوم نیست که این مبنای اخلاقی او، در کجا ریشه دارد؟!
گر چه پایه و اصل نظامسازی بر نظم هر چه دقیقتر و تجربه بدیهی استوار است، و ا زاین رهگذر اعتماد به دانش خود کفای بشری میتواند بخشی از مقصود را تأمین کند و موجب اعتماد به نفس هم بشود، اما در بخش اهداف ساختاری و مجموعه هنجارهای یک سیستم، که خود را در لابلای پیکره سیستم جای م دهد، امکان خودبسندگی نیست.به همین دلیل اگر چه تافلر ببر کاغذی بودن آمریکا و غرب را نفی میکند، (8) اما سیستمهایی که در ارزشها و اهداف خود حفره دارند، واقعا پوکند و بیش از ببر کاغذی نخواهند بود، ولو اینکه فوق مدرنیته باشند و دانش، سرعت و انسجام را در بالاترین حد دارا باشند.
کوتاه سخن، نه بر این باوریم که میراث فقهاء سلف، سیستمی پنهانی د خود دارد، و نه سیستم سازی خود اتکای غربیان را میپذیریم.در نتیجه به لحاظ تأثیر همه جانبه دین در نظامسازی، بر این باوریم که باید با تکیه بر میراث سلف صالح و دانش پیشرفته و معقول بشری، نظامسازی دینی را آغاز نمود.البته در این رهگذر جمود و تحجر و نیز خودباختگی و سرسپردگی ظاهرا علمی هر دو، بزرگترین موانع راه ماست.قدم برداشتن در چنین مسیری در واقع تعبیر دیگری است از«احیاء تمدن اسلامی».
مختصات نظامسازی
بدون اینکه پا در عرصه دقیق نظریههای سیستم سازی و زوایای پیچیده آن بگذاریم (9) ، صرفا به توضیح مختصری پیرامون ارکان چهارگانه سیستمها میپردازیم، تا بدینوسیله در حد امکان جایگاه دین و دانش بشری در سیستمسازی را نشان دهیم.اینک عناصر چهارگانه فوق الذکر را مورد تحلیل قرار میدهیم:
1-ساختار کلی
اولین عنصر مقوم و شکل دهنده یک نظام و سیستم، ساختار کلی آن است.این ساختار کلی ابتدا باید برای خود معنی و مفهوم قابل قبولی پیدا کند، و به هر حال با حیات انسانی سازگار افتاد.حال فرقی نمیکند که حیات انسانی را بر اساس خصایص فطری تبیین کنیم و یا اینکه در نهایت به نوعی از توافق و رضایت گردن نهیم-که جای بحث آن در فلسفه اخلاق است-، در این بحث آنچه که مورد نیاز یک سیستم است، سازگاری ساختار ان با حیات انسانی است.بنابراین باید به دو سؤال بنیادین پاسخ گوییم:نخست اینکه ساختار کلی به سوی کدام هدف روان است؟دوم اینکه چنین مسیر حرکتی با ابعد حیات انسانی سازگار است یا خیر؟هر دو سؤال بسیار مهم و تعیین کننده است، و مشکل غربیان در سیستم سازی نیز از درماندگیشان در این دو آغاز میشود.توجیهاتی از این دست که، بگذاریم سیستم به هر سو که میخواهد برود، و اصلا جهت حرکت آن از اختیار ما خارج است، هم جبرپذیر و هم تناقض نماست.
یعنی در حالی که ما در ساختن سیستمهای اجتماعی اختیار لازم داریم، امّا پس از حرکت سیستم، از توابع آن بوده و مجبوریم!!این توجیه هم که بهترین انتخاب هدف و مسیر برای سیستمها، هدف و مسیر آزاد و خود پوینده است، بزرگترین دروغ تاریخ است؛چرا که هیچ نظریهای از ارائه نوعی تأثیرگذاری بر سیستمهای اجتماعی خودداری نکرده است، دخالت و نفوذ قدرتها و حکومتها که جای خود دارد.
هدف و مسیر سیستمها دائما برگزیده و انتخاب میشوند، و در هیمن جاست که اهداف و مبانی دین به سیستمها معنا میدهد و به آن مسیر و هدف روشن میبخشد، و آنچه غربیان از کنار ان به سادگی گذشتهاند همین است، زیرا تصور نمودهاند که کاوش تجربی در این جهت راهنمای مؤثری خواهد بود، و البته در اهداف ساختاری جز تشتت آراء به چیز دیگری دست نیافتهاند.
د رمورد سازگاری ساختار کلی سیستم با ابعاد حیات انسانی نیز مسأله بر هیم منوال است.اذعان داریم که به هر دلیل موجّه یا ناموجّه، نوعی اتفاق نظر اولیه در مورد چند بعد زیرین حیات انسانی حاصل است، و همه انسانها بر اموری نظیر عدالت، نوعدوستی، رفاه و آزادی همگانی تأکید کرده و میکنند؛اما در نهایت این سؤال باقی میماند دامنه این اتفاق نظر تا کجاست؟و نیز درباره سازگاری ساختار سیستم با صدها ویژگی از ابعاد حیات انسانی چه باید گفت؟
تافلر از جنبشهایی در غرب یاد میکند که به دلیل حفظ محیط زیست یا کرامت انسانی، یا رعایت آینده بشر، یا فوق مدرنیسم مخالفت میکنند و سپس آنان را به تمسخر میگیرد و به عنوان اندیشههای خطرناک معرفی میکند.امّا به چه دلیل این ابعاد نباید مورد توجه جدی فوق مدرنیستم قرار گیرد؟اگر اینان فوق مدرنیته را به سازگاری با باعاد انسانی فرا میخوانند، چرا باید با تمسخر از کنار آن رد شد؟آیا باید سیستمسازی آزاد و بیهدف، به مرحله بحرانی خود برسد و همچون غدهای سرطانی شود و آنگاه به فکر چارهجویی بیفتیم؟پس تکلیف بشریت گرفتار آمده در سیستمها چه میشود؟!
حال که سیستمسازی در مغرب زمین پس از سیصد سال بیاعتنایی نسبت به دین، پاسخی برای دو سؤال فوق نیافته است، وقت آن رسیده که دنیا نسبت به پاسخهای دین اسلام در این زمینه اهتمام بورزد، چه بسا که این راه تنها تجربه موفق باشد، که ما معتقدیم این چنین است.
از طرف دیگر شکل دادن به ساختار گلی سیستم و تعیین جایگاه و موقعیت اجزاء درونی آن، ترکیبی از دانش عقالنی و تجربی همراه با مجموعهای از ارزشها و هنجارها را میطلبد، و هیچکدام بدون دیگری به انجام نمیرسد.نقش دانش عقلانی و تجربی در اینجا، از این جهت است که حیات انسانی مستقیما در مجموعه دنیای مادی جریان دارد، و هر گونه آگاهی و دانش دقیقتر در تنظیم ساختاری کارآمدتر تأثیر مستقیم دارد.نظام زندگی یک ساختار آن تأثیر هنجارها به وضوح دیده میشود اما تغذیه، ساعات خواب، محیط منزل، و لوازم مورد استفاده، همه و همه در ساختا راین نظام مؤثرند.در نیتجه آن خانوادهای که نه مأوایی دارد و نه از امکانات زندگی برخوردار است، از رعایت خوبیها و بدیها به شدت فاصله دارد.شاید بتوان گفت که در اصول و اجزاء اولیه یک سیستم، بعد دانشی آن بر بعد ارزشیاش تقدم وجودی دارد؛ چرا که یک مجموعه بیانسجام و بدون ساختار معقول و موفق دنیوی، بعید است بتواند پذیرای جریان هنجارها در درون خود باشد.
2-روابط پیوسته و منسجم
دومین عنصر در سیستمسازی، پیوستگی و انسجام است.این پیوستگی از حد پایینی شروع میشود و میتواند به درجات بسیار پیچیده برسد.طبعا، با گسترش سیستم، نیاز به پیوستگی بیشتر می شود.
بخش عمدهای از رقابت سیستم ها نیز به همین مطلب باز میگردد.پیوستگی و انسجام بیش از پیش بر دانش بشری تکیه میزند و به مرور زمان صورتهای مختلف و پیچیدهتر به خود میگیرد.
چرا که تأکید صرف بر ارزشها و هنجارها، نمیتواند خود به خود انسجام آفرین باشد، بلکه در حد شعارهایی کلی باقی خواهد ماند.عدالت، رشد، کمال و هر آنچه ازرشهای متعالی بشری است، زمانی جریان واقع یمییابد که صورتی پیوسته در ابعاد زندگی انسانها پیدا کند و در کنش و واکنش متقابل سطوح مختلف یک سیستم تجلی یابد، و این امر متوقف ب رمطالعه عقلانی و تجربی در صورتهای مختلف سیستمهاست.از همین روست که مثلا در یک نظام اقتصادی، پیوستگی روابط بین کار و کارگر و سرمایه و سرمایهدار و سرمایهساز و بانکدار و در نهایت دولت، متکی به دانشی است که راهنمای ما در انتخاب بهترین انسجام است، و در نتیجه ب راین گمان که بدون استفاده از دانش عقلانی و تجربی بتوان سیستم اقتصادی کارآمدی بر پا نمود، مهر بطلان میزند.
از طرف دیگر حفظ پیوستگی و انسجام در سیستمهای اجتماعی، دائما به تزریق ارزشهای لازم محتاج است، چه در غیر این صورت پیوستگی در مدل دانشی صرف، چیزی جز جبر مکانیکی به دنبال نخواهد داشت، و با ملاحظه اختیار انسانها، محتمل است که سیستم دائما به سوی گسستگی و انفصالکریز کند.تجربه کمونیسم و فاشیسم نمونههای گویای سیستمهایی است که گریز انسانها از جب رمکانیکی حاکم، دیر یا زود آنها را متلاشی مینماید.بیجهت نیست که سیاستمداران برای ایجاد مدلهای جدید سیاسی در انقلابها و یا برای حفظ نظام موجود، مجبورند پیاپی به توجیه ارزشی بپردازند، چرا که سیستم اجتماعی مبتنی بر دانش صرف تضمینی برای بقاء نخواهد داشت.
مهمترین کارکرد ارزشها در سیستمهای اجتماعی، ایجاد«خود پویستگی»است.دانش بشری صورتهای کارآمد و هر چه مؤثرتر پیوستگی در سیستمها را نشان میدهد، امّا نمیتواند سیستم را به صورت«خود عامل»یا«خود پیوسته»در آورد.از همین رو در سیستمهای سیاسی غرب، مهمترین مسأله این است که برترین و نهاییترین اختیار به کدام مرجع رسمی باید واگذار شود؟آن مرجعی که علی الفرض قادر است پیوستگی سیستم را حفظ کند.ولی ارزشهای دینی در اینجا کارکردی فوقالعاده دارد، و دمیدن آن در یک سیستم، غلب کنشهای انسانی و اجتماعی را به صورت«خود پیوسته»در میآورد.در این صورت، تعیین جایگاه عامل برتر در سیستم، گر چه از جهت تئوریک قابل بحث است، ام از جهت واقعیت پیوستگی یک سیستم دینی چندان حائز اهمیت نیست.حتی اگر انتخاب پویستگی سیستم دینی، بهترین انتخاب نباشد، در عرصه رقابت، به پیروزی بسیار نزدیکتر است؛چرا که«خود پیوسته» است.با این تفسیر، راز این مطلب گشوده میگردد که چگونه رهبری که خود را در سیستم حکومت اسلامی تنها یک خدمتگزار تلقی میکند، و به واقع شأن بیشتری برای خود قائل نیست، این تلقی تغییری در جایگاه رهبری او نمیدهد، زیرا که سیستم3خود پیوسته»در عمل نیازی به تعابیر کلاسیک ندارد.در جریان انقلاب اسلامی، «خود پیوستگی»در نهایت حد ممکن وجود داشت، و زمینهساز پیروزیها و موفقیتها گردید.نکته مهم این است که این«خود پیوستگی»دست آورد جریان ارزشهای اسلامی در سیستم سیاسی و اجتماعی بوده، و این همان چیزی است که غربیان تاکنون کمتر به درک آن نائل آمدهاند.
از اینجا، سادهلوحی کسانی که سیستمهای اجتماعی غرب را که عاری از ارزشهای لازم بوده و عمدتا با جبر مکانیکی به پیش میرود، جا افتاده و نهادینه میدانند، (10) آشکار میشود؛زیرا به واقع متلاشی شدن این سیستمها محتمل است، چون حتی«پیوستگی»های فوق مدرنیته آنان فاقد ضمانت حفظ و استمرار است.البته چند دهه زودتر یا دیرتر فرق نمیکند.
عقلانیت
سومین عنصر اصلی در سیستمسازی، عقلانیت است.در اینجا عقلانیت، به معنی ذهنیت ضابطهمند منطقی و فلسفی است که دستاورد آن اطمینان عقلی در ساختار حیات انسانی است. (11) البته در این مقوله فرآیند نگری و نگرش تحلیلی به کار کرد بهینه و مؤثر سیستم نیز کمک میکند، ولی فرآیند نگری غیر مبرهن و صرفا استحسانی، خارج از مسیر اندیشه مذهبی ما بوده و نیز غی رمعقول است.این عقالنیت، راهنمای انسانها در ایجار سیستمهای درخور شرایط خاص خود میشود، و ساختار و پیوستگی سیستم را با واقعیات موجود حول و حوش انسانها گره میزند، تناقضات را میزداید و مسیر کارآیی سیستم را هموار میسازد.
زندگی انسانها و حیات اجتماعی نمیتواند آزمایشگاه سیستمهای بدون عقلانیت باشد، و نم توان قرنها به انتظار نشست و بدون به کار گرفتن عقالنیت، سیستمهای مختلف را آزمود؛ چرا که حیات هر نسل انسانی برای خودش از همه چیز با ارزشتر است و قابلیت چنین آزمونپذیری را ندارد.سیستمهای سیاسی، اقتصادی، ...و مهمتر از همه فرهنگی، به جای آزمونپذیری به شدت محتاج عقلانیت است.البته در گذار سیستمها خودبخود آزمونهایی هم به دست میآید، اما بدون دخالت عنصر عقلانیت چنین آزمونهای یفاجعه ساز است، آنچنانکه در کمونیسم و فاشیسم و نازیسم دیدیم و اکنون در دوران اوج دمکراسی غربی مشاهده میکنیم.نه آزمونپذیری اجتماعی قابل تحمل است، و نه تئوریهای بیبهره از عقلانیت که رضایت و توافق عمومی را مهمترین دستاویز خود در سیستمسازی قرار دادهاند، بلکه تنها مسیر ممکن، گردن نهادن بهعقلانیت اثبات پذیر است که در اذعان و قبول دانشمندان و متخصصان به طور عام و وسیع متجلی میشود.
حتی اگر مدل منطقی ابطالپذیری را در کاوشهای مربوط به ماده بیجان قبول کنیم، عقلانیت مورد بحث ما را ملزم به طرد این مدل منطقی در خصوص پژوهش سیستمهای اجتماعی میکند، چرا که اگر ماده بیجان و یا حتی حیوان بیاراده و اختیار آزمونپذیر است، آزمون نظریههای رفتار اجتماعی در حیات اجتماعی انسانها فاجعه است، و کدام عقل است که فاجعه را تجویز کند؟!
به هر حال عقلانیت منطقی و فلسفی، لاجرم باید بر جریان سیستمسازی حاکم باشد، از همین روست که هر سیستم اجتماعی باید از فلسفه مربوط بدان شروع شود؛فلسفه سیاسی، فلسفه اقتصاد، فلسفه حقوق و...حتی چگونگی گزینش و رواج ارزشها در سیستمهای اجتماعی به شدت محتاج عقلانیت است، چرا که با فرو گذاردن نگرش عقلانی، راه هر گونه تناقضی باز میشود.
کسانی که در تضعیف عقلانیت افراط میکنند و دائما در اثبات مدعای خود استدلال عقلانی میآورند!، باید توجه کنند که علم اصول فقه مبتنی بر هیمن عقلانیت ضابطهمند است.راه مقابله با سیستمهای اجتماعی غرب، تضعیف یا نفی عقلانیت نیست، زیرا عقلانیت رکن قطعی هر سیستم صحیح و کارآمد اجتماعی است، راه مقابله درست با آن سیستمها.نشان دادن حفرهها و خلأهای عقلانی موجود در آنهاست و این حفرهها علیرغم ادعای عقلانی بودن سیستمهای غربی کم نیست.البته این امر محتاج قدری مجاهدت و تحقیق علمی است که متأسفانه بسیاری تن به آن نمیدهند.
4-تسریع در جهت هدف
آخرین عنصر اصلی در سیستمسازی، ملاحظه «سرعت»است، سرعتی قابل قبول و در جهت هدف.هیچ شکی نیست که سیستمهای کند در لاک خود گرفتار آمده و نمیتوانند حیات انسانی را به سرانجام ترسیم شده برسانند.«سرعت» مقولهای مهم و اساسی در رقابت حیات انسانی و خصوصا سیستمهای اجتماعی است، که ریشه در طبیعت انسانها دارد.هیچ فقیه یجستجو در لابلای کتب خطی را بر کامپیوتر ترجیح نیم دهد.سرعت عمل و کارکرد سیستمهای اجتماعی نقش بسیار مهمی در مقبولیت، دوام و استمرار سیستمها دارد:به همین جهت سیستمی اقتصادی که رفاه فوری را وعده میدهد، بر سیستیم که در پی رفاه دراز مدت است، از جهت مقبولیت عامّه چیره میگردد.
سیستمهای فرهنگی برای رسیدن به نتیجه و کارکرد مؤثر، طبعا به زمان طولانی احتیاج دارند، چون حرکت فرهنگی همواره با نوعی تأنی و آرامش و دیریابی همراه است، در عین حال حفظ میزان معقولی از سرعت در همین سیستمهای زمانیر نیز لازم است.
سرعت در سیستمهای سیاسی عموما نقش اول را دارد، و سیستیم که در زمانی کوتاه بتواند اراده سیاسی خود را عملی کند، در عرصه رقابت، دیگران را پشت سر مینهد.بسا سیستمهای سیاسیای که دوام و بقاء خود را علیرغم ضعفهای اساسیشان مرهون سرعت خود بودهاند.نکته مهم اسن است که تنظیم سرعت یک سیستم وابسته به دانش بشری است.
«خود پیوستگی»سرعت را افزایش دده و سیستم را پویاتر میکند.
این توضیحی اجمالی پیرامون ارکان چهارگانه سیستمها بود.طبعا نظامسازی دینی متکی بر ارزشهای دینی است.اما به هر حال نقش دانش بشری در آن غیر قابل انکار است.تعیین کمیت و کیفیت جایگاه دانش بشری در هر سیستم اجتماعی، به بررسی محققانه علوم اجتماعی موکول است.
اینک به بررسی فقه اسلامی و نظامسازی دینی میپردازیم.در این بحث مراد ما از فقه اسلامی، مجمعه آثار تدوین یافته فقها عظیم الشأن اسلام است که در کتب بیشمار فقهی از مبسوط تا جواهر و عروة و شروح آن جای گرفته است.
نظامسازی و فقه موجود
در یک بحث محققانه، رودررو قرار دادن تعابیر متفاوت به هیچ روی شایسته نیست.گر چه باید مفهوم عنوانها و اصطلاحات به درستی شکافته شود تا راه سوء تفاهم مسدود گردد؛اما جزمیت بر الفاظ و جبههبندی بر سر آنها شایسه محققین نیست و از اخلاق اسلامی نیز به دور است.ایجاد تقابل بین فقه سنتی و فقه پویا کار کم سوادانی است که مایلند از نزاع علمی بهره سیاسی بگیرند.
به هر حال این فقه موجود، در جریان پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل نظام جمهوری اسلامی، وارد فضای جدیدی شده و طبعا این فضا، مسائل متعددی برای آن مطرح کرده است، بحث اصلی این است که آیا فقه موجود توانسته از عهده پاسخگویی به این مسائل و خصوصا ارائه نظامهای اجتماعی اسلام، برآید یا خیر؟و اگر نتوانسته اشکال کار در کجاست؟بدیهی است ارزش این فقه کماکان محفوظ است و در هر صورت بخش اعظمی از اندیشه دینی ما را تشکیل میدهد.
مهمترین مسألها یکه انقلاب و نظام اسلامی با آن در حال و آینده روبروست، نظامسازی دینی است، چرا که جهان امروز عرصه رقابت شدید بین سیستمهای اجتماعی است.پیشبینی میشود که هر چه جلوتر برویم، ایننیاز جدیتر و واقعیتر شود.تجربه پانزده سال حاکمیت نظام جمهوری اسلامی به وضوح نشان داد، که فقه موجود، در جهت نظامسازی را برطرف کند، تا آنجا که امام راحل(ره)فقیه مدرسهای را از فقیه حکومتی جدا نمودند. (12)
بعضی معتقدند، فقه موجود در درون خود حاوی یک سیستم پنهانی است که اگر این فقه مو به مو اجرا شود به بهترین سیستم کارآمد و قابل قبول دست خواهیم یافت، خصوصا اینکه به نظر اینان، این سیستم مورد امضاء شارع مقدس اسلام نیز هست.بدون اینکه به نقل و نقد ادله این نظر، و تحلیل نقاط ضعف آن بپردازیم، تجربه نظام جمهوری اسلامی نشان داد که اعتقاد به وجود سیستم اجتماعی پنهان در فقه سلف صالح خطاست.و اگر این فقه در قالب رسالههای عملیه کاملا به صورت یک سیستم اجتماعی در بخشهای اقتتصادی و سیاسی و فرهنگ عملی شود، نظام اسلامی با بحرانهای متعدد مواجه خواهد شد.به همین جهت سیستم واقعی و عملی نظام برای انطباق با فقه موجود، از دو اهرم ضرورت و تلاش تطبیقی بهره جست.این دو اهرم نیز به واقع کارآیی قطعی نیافت، و در نهایت اطلاق ولایت فقیه، مجوز تنظیم سیستمهای اجتماعی مورد نیاز نظام گردید.
همه شاهدیم که نظام اسلامی نیاز به برنامههای اقتصادی، مالیاتی، بانکداری، قانون کار، قانون حقوق خانواده، برنامههای فرهنگی، تنظیم برنامه صدا و سیما و...داشته و دار.طبعا اهرم ضرورت نمیتوانست این همه را پاسخ گوید، زیرا بسیاری از این ضرورتها به نظر نمیرسد در آینده قابل لغو باشد، در حالی که ضرورت فقهی معمولا کوتاه مدت و توقیتپذیر است.همچنین تلاشهای تطبیقی گر چه به شدت دنبال شد، ولی هرگز فقهاء و کارشناسان در دو سوی تطبیق به رضایت خاطر واقعی دست نیافتند.نمونه آن مسأله نظام بانکاری اسلامی است که هنوز قالب یک سیستم واقعی را نیافته و بسیاری از فقها هم در روند عملی آن خدشه میکنند، یعنی نه واقعا مقبولیت کارشناسی یافته و نه در عمل مقبولیت فقهی پیا کرده است.
گر چه اطلاق ولایت فقیه، تمامی آنچه را که در مجلس شورای اسلامی و شورای مصلحت نظام و شورای عالی انقلاب فرهنگی گذشته و میگذرد، حالی که امام راحل(ره)هنگامی که مشاهده میکند که نظام هنر اسلامی در جهان امروز بدون این توسعه عقلانی امکانپذیر نیست.
با دست بر داشتن از رأی فقهی قبلی خود در این زمینه، (17) فتوا به حلیت میدهد.چرا که امروزه برای مجسمهسازی منافع حلال و قابل قبولی وجود دارد، گر چه در گذشته چنین منافعی وجود نداشته است.این قدم تنها افتتاح باب در توسعه نظام هنر اسلامی است و آن امام عظیم الشأن ادامه راه را به آیندگان واگذاردند.
البته توسعه در عقلانیت که لازمه سیستمسازی است، در افتادن به وادی قیاس و استحسان نیست، چرا که به زودی نشان خواهیم داد که سیستمسازی به اصول محکم دین ینیازمند است؛اصولی که جای تبیین آن در علم کلام است و فقیه نظام ساز را ابتدا تابع کلام اسلامی میکند.اولین گام اصولی در گردن نهادن و تعبد به کلام شارع مقدس است.منتها چنین تعبدی همراه با عقلانیت است و د ساختن سیستمهای دینی جزمیت لفظی در آن رقیق میشود.
شیخ انصاری(ره)فقه شیعه را از اخباریگری و جزمیتروایی نجات داد، و امروز باید نظامسازی دینی کلام و فقه شیعه را از تعبد لفظی در آنجا که واقعا بدان احتیاج نیست نجات دهد، تا نظام اسلامی در قرن بیست و یکم معنای وسیع خود را باز یابد.
سومین خصوصیت فقه موجود، توجه وسیع بر اصول عملیه و استنباط احکام بعضا با تکیه بر مذاق شرع مقدس است.این خصوصیت، فقه را در حیطه نظامسازی فلج میکند و آن را بسیاری از اوقات کاملا از کارآیی میاندازد.
نظام اجتماعی نمیتواند محل جریان اصول عملیه در جزء جزء آن باشد و چه بسا که این اصول صرفا موضع استعمال فردی و جزیی داشته باشد و ادله آن ناظر به احکام نظام اجتماعی نباشد.در یک نظام حقوقی باید رباطه متهم، صاحب حق، قاضی، دستگاه قضای یو جریان امور به خوبی منسجم تابع ارزشهای دینی و اصولی باشد تا بتوان با تکیه بر اصول سیستم، شروع دادرسی تا ختم مسأله را به خوبی به انجام رسانید.به همین جهت، امروز در تمام موارد شکایت، متهم با تمسک بهاصل عدم ارتکاب یا عدم اثبات جرم آزاد نمیشود، بلکه در قبضه دستگاه قضای یمیماند تا تکلیف او مشخص شود، ولو اینکه در این خصوص نص دینی عامی بیشتر از اصول عملیه مشکل آفرین است، چرا که اختلاف آراء را زیاد میکند و عملا امکان نظام سازی دینی را از بین میبرد.آنچنانکه از روش بسیاری از مجتهدان پیداست و منسوب به شیخ انصاری(ره)نیز هست، تکیه بر انصاف و الحق و علی مذاق الشرع در فتاوای آنان به وفور یافت میشود چنین روشی به واقع در میان مجتهدان رشد زیاید پیدا کرده است.این استنباط مذاق الشرع در افتاء احکام فرد یحجت باشد یا نباشد در نظامسازی دینی، تا زمانی که در بحثهای کلامی به صورت سیره قطعیه دائمی اثبات نشود، قابل لحاظ نیست.
طلبهای از فقیه محترمی درباره مسأله نگاه کرده به صورت خواهر زن و زن برادر و دختر عمو و دختر خاله و اینگونه از نزدیکان سوال کرد.آن بزرگوار جواب فرمود که در اینگونه موارد گفت و شنود و نگاه کردن در حد لازم متعارف اشکالی ندارد.آن طلبه دوباره پرسید که اگر اینها نامحرمند چه فرقی بین آنان با بقیه نامحرمان است؟آن بزرگوار فرمود:بله اینها نامحرمند، اما از مذاق شرع استنباط میشود که این امور اشکالی ندارد و البته خود اذعان میفرمود که مدرک شرعی مستقیم ندارد.حال این مسأله نسبتا محدود بود، اما آیا میتوان ر نظامسازی هم چنین نظر داد؟
در سیستمسازی، نیاز مبرم به دلیل قطعی دینی داریم، و ابدا نمیتوان نظام دینی را بر استنباط مذاق شرع استوار نمود.تعدد آراء در استنباط مذاق شرع، در نظام سازی دینی اختلاف میافکند و در همان حال اصول کلی دین را رها و معلطل میگذارد.همه میدانیم که قرآن کریم هدف از ارسال رسل و انزال کتب و دست بردن پیامبران به قبضه شمشیر را، اقامه قسط و عدل معرفی کرده است.این اقامه قسط و در یک کلمه عدالت کامل، در اولین مرحله متکی بر آن اصول کلیای است که حیات انسان مسلمان بر آن استوار است، و در واقع سیستمسازی دینی نیز از همین جا شروع میشود.حال ملاحظه کنید که آیا در خصوص این اصول و مبانی، استنباط مذاق شرع و یا تمسک به اصول عملیه میتواند راهگشایی سیستمسازی دینی باشد؟مسلما خیر، چرا که دو فقیه هنگامی که در یک مسأله واحد بر دو اصل عملی متفاوت تکیه میکنند، در واقع یک ییا هر دو از سیستم مفروض دینی خارج شدهاند.از همینرو مشاهده میکنیم که در نظام جمهوری اسلامی چارهای باقی نمیماند، جز اینکه مشارکت مراجع تقلید در نظامسازی متوقف شود و ناظمسازی صرفا بر ولایت فقیه استوار گردد، و رسالههای عملیه تنها در عرصه سلوک فردی قابل عمل باشد.
اما مشکل اصلی در اینجاست که جدا شدن این دو عرصه نمیتواند، نیاز به مباحث کلاسیک و علمی درباره نظامسازی دینی را مرتفع سازد؛چرا که لازم است ابزار استنباط نظاموار از دین تکمیل گردد و مسیر برای آینده هموار شود، گر چه تنفیذ نهایی دائر مدار رأی ولی فقیه است، اما فلسفه ولایت فقیه خود بر انتخاب نظر اقوی و اکمل در ره زمینه مبتنی است.
کوتاه سخن اینکه نمیتون با تشتت آراء فقهی پا در عرصه سیستمسازی دینی گذاشت.این ادعا هم که مجموعه فتاوای هر فقیه جامع الشرایطی خود سیستمی جداگانه است، بینهایت سخیف و فاجعه ساز است و جامعه دینی را به واقع از درون متلاشی خواهد کرد، آنچنانکه قرنهاست دنیای اسلام علیرغم تلاش در جهت وحدت از این ناحیهدچا رتفرقه جدی است.در نهایت ادعای هر فقیهی مبنی بر اینکه مجموعه فتاوای فقهی او، همان برآورنده قسط و عدل است، چیزی جز مصادره به مطلوب نخواهد بود و ازنظر ناظر بیروین پذیرفته نخواهد شد.بنابراین باید راهی در پیش گرفته شود که بتوان به استنباط نظاموار از دین دست یافت، و در اینجا اولین قدم بهم برطرف کردن کاستیهای مبانی اصولی و فقهی است.
به سوی استنباط سیستمهای دینی
اولین مسأله در نظامسازی دینی، داشتن نظریهای علمی در عرصه نظامسازی است، که تلاش کردم ارکان آن را د چهار عنصر مذکور خلاصه کرده و در این مقاله ارائه دهم، که تنها اولین قدم در معرفی سیستمسازی دینی میتواند به حساب آید.ابعاد دانش عنصری در نظام سازی دینی باید به خوبی روشن شود و طبعا باید بکوشیم این دانش داخلی و بومی شود و از حالت واراداتی در آید.این گمان که نظریههای علمی را ا زغرب وارد کنیم و سپس با تزریق ارزشهای دینی، سیستمهای دینی مورد نیاز را بسازیم، عین التقاط است.ما خود باید در نظریههای علمی، دارای الگو و دلیل و ملاک باشیم، البته در این عرصه داد و ستد با دانشمندان غربی لازم و مفید است.این مهم حاصل نمیشوئد مگر اینکه ما خود به مبناییترین پژوهشهای مربوطه دست یابیم، و تولید کننده منابع دست اول در تنفیذ شرعی نموده است، اما سؤال در عرصه نظام سازی باقی مانده، خصوصا اینکه هم امام راحل(ره) و هم مقام معظم رهبری، هر دو بیش از پیش بر تلاش در شکافتن ابعد اینمباحث تأکید کردهاند.
روشن است که نمیتوان سیستمهای اجتماعی ناقص و بعضا متضاد در علم را دائما به پای اطلاق ولایت فقیه نوشت.این عمل موجب بحران در سیستمسازی دینی شده و در دراز مدت حتی میتواند مقبولیت ولایت فقیه را دچار بحران کند.
باید سیستمسازی اسلامی مورد توجه جدی همه علما و دانشمندان واقع شود، وامیدورام این قلم در این راه دشوار توان استمرار و مقاومت بیابد.
نظام جمهوری اسلامی به نظامسازی در شش حوزه فرعی و یک حوزه کلی نیازمند است، و طبعا این نظامسازی هم باید اسلامی و هم باید پیشرفته باشد.این شش حوزه فرعی عبارتند از:نظام اقتصادی اسلامی، نظام سیاست اسلامی، نظام دفاع اسلامی، نظام حقوق اسلامی، نظام خانواده و نظام فرهنگ و آموزش اسلامی که همگی باید از دو جنبه دینی و دانش پیشرفته و معقول به بهترین وجه بهره ببرد.در نهایت این شش حوزه، در یک سیستم کلی باید به گونهای تصویر شود که به خوبی بتواند معرف کل نظام اسلامی باشد.
اشکال کار کجاست؟
گفتیم که فقه موجود نتوانسته نیازهای سیستماتیک نظام اسلامی را برآورده سازد.حال جستجو کنیم که این عدم توفیق در کجا ریشه دارد؟پاسخ این است که فقه موجود دارای مختصاتی است که از نظام سازی فاصله دارد، و بر خلاف تصور آنانکه گمان دارند در این فقه سیستمی پنهانی نهفته است، این ویژگیها موجب شده که فقه موجود به کار نظام سازی نیاید.این مختصات را با هم مرور میکنیم.
اولین خصوصیت فقه موجود، نگرش فردی و جزیی به مسائل است.در این فقه هر بابی از ابواب دیگر جداست و هر مسألهای خود مسأله جداگانهای به شمار میرود که باید در جستجوی حکم آن بر طبق عمومات و امارات بود.در بسیاری از مسائل که دلیل دینی(عمومات و امارات) مستقیما بر مسأله سایه نمیافکند، پای اصول عملیه شرعیه و سپس اصول عملیه عقلیه به میان میآید.
این روش استنباط که به صورت حرکت از نصوص دینی تا اصول عملیه عقلیه تصویر میشود، در نشان دادن احکام دینی فردی بسیار کار آمد است، اما در ارائه سیستمهای اجتماعی دینی کارآیی چندانی ندارد و در بسیاری از اوقات در مجموع سیستمی میآفریند که بعضی احکام آن در ابواب مختلف با هم قابل جمع نیست.حتی گاهی حکم دو مسأله در کنار هم، با هم قابل جمع نیست و تنها در موارد ابتلاء جداگانه و نه نظاموار قابل عمل است.
نمونه آن تقابل عملی د جمع بین حق اطاعت فرزند از پدر و مادر و حق نفقه و همخوابی و تحصین (13) زوجه است که رسالههای عملیه از ارائه جزئیات فتاوای مربوطه ساکت هستند.
اگر تحصیل رضایت پدر و مادر، به حقوق همسر لطمه بزند چه باید کرد؟و تقدم با کدامیک است؟آیا در صورت عدم رضایت پدر و مادر و متوقف بودن کسب این رضایت بر طلاق همسر، طلاق تجویز میشود؟و در طلاقای پیاپی، تکلیف غریزه و زندگی جمع کثیری از جوانان چه میشود؟ آن کسی که فتوا به تقدم حق پدر و مادر میدهد، به راحتی تناقض میآفریند، چرا که کدام نظام اجتماعی حاضر است برای تحصیل خواست پدران و مادران، هزاران طلاق ببار بیاورد و هزاران جوان با غریزه سرکش را واگذارد؟به همین جهت است که میبینیم قوانین مجلس شورای اسلامی و سپس شورای مصلحت، هر چه بیشتر عرصه را تنگتر میکند و به نظاموارگی روی میآورد، با اصل گرفتن نظام خانواده، عوامل مزاحم را نفی میکند، اگر چه موجب عدم رضایت پدر و مادر شود، و در نهایت احیاء حقوق زوجه را در سیستم خود به گونهای میگنجاند که پدران و مادران نتوانند به راحتی مسبب طلاق شوند.امّا با همه این تلاشها، سیستمی بسیار ناقص ترسیم شده که در آن مسائل بسیار مهم خانوادگی مبهم باقی مانده است و هنوز تا ارائه سیستمی در نظام خانواده راه زیاید در پیش است.خصوصا که شورای نگهبان به همان روال قبلی اعلام نظر کرده و سیستم جاری، با تمسک به حق دولت اسلامی در تعیین شرایط ثبت ازدواج و طلاق به دست آمده، و الاّ خارج از جریان ثبت، هنوز همان فتاوا به قوت خود باقی است و طبعا به موارد تزاحم ناشی از آن باید گردن نهد.
شهید آیة اللّه صدر(ره)در مباحث اقتصادی خود، (14) به همین جزئی نگری و فردی نگری در فقه موجود اشاره کرده و سپس پیشنهاد میکند که برای ترسیم سیستم اقتصاد اسلامی باید تلفیقی از آراء فقهاء اسلام را به گونهای برگزید که به تنظیم سیستم منسجم و کارآمدی بینجامد و ناسازگاری فتاوی را از خود دور کند.د رغیر این صورت در نظام اقتصاد اسلامی مشکل بروز خواهد کرد.البته پیشنهاد آن شهید سعید راهگشا نیست، زیرا سیستم برآمده دچار مشکل حجیت شرعی خواهد شد و هیچ فقیهی به تمام اجزاء آن فتوان نخواهد داد و در نتیجه به مشکل بزرگتری دچار خواهیم شد.
برپایی سمینارهایی در زمینه امر به معروف و نهی از منکر، تهاجم فرهنگی، فرهنگ عمومی و موارد دیگری از این دست همگی نشان دهنده این نکته استَ که نظام جمهوری اسلامی در عرصه فرهنگی نمیتواند از فقه موجود بهره سیستماتیک ببرد، در حالی که به شدت به نظام فرهنگی، آن هماز نوع پیشرفته و قابل رقابتش محتاج است.
البته در بسیاری از مسائل فقه و خصوصا مسائل عبادی جنبه فردی و جزئی نگری به حق محفوظ است، چرا که ساختن فرد فی نفسه در تفکر اسلامی جایگاه خاص و ویژهای دارد، اما این امور هرگز نمیتواند نظام اسلامی را از تلاش در نظامسازی دینی بینیاز کند.
دومین خصوصیت فقه موجود، تعبد لفظی در مقام استنباط از نصوص دینی است.این خصوصیت با جزیینگری همراهی و وفاق کامل دارد و جزیینگری فقه را دو چندان میکند.
روایات وارد شده پیرامون تصویر و مجسمهسازی جانداران و حرمت آن ظهور روشنی دارد، و تا قبل از فتوای امام راحل(ره)ظاهرا هیچیک از فقهاء به صراحت، قائل به حلیت آن نشده و بلکه از کلام شیخ انصاری(ره)اجماع بر تحریم استفاده میشود. (15) البته تعبد لفظی دارای عرض عریضی است که از اخباریگری کامل شروع میشود و به لایههای رقیقتر میرسد، و به هر حال در دین فهمی به میزان متعادلی لازم است، اما نظامسازی به هیچ روی با تعبد لفظی افراطی سازگار نیست.بدلیل نیاز قطعی نظامسازی به عنصر عقلانیت، ناگزیر تعبدی میتواند در سیستم دینی جای گیرد که با تعقل معارض نیفتد.از همین روست که شیخ انصاری(ره)در ارائه نظام اقتصاد اسلامی، در مقابل برخی روایاتی که ظهور در حرمت بعضی از کسبها، نظیر:فروش فضله حیوانات دارد، منافع محلله مقصوده را مطرح میکند و آن را به صورت یک ملاک معقول برای تمیز کسب حلال از کسب حرام در می آورد، (16) و بدینوسیله به راحتی بین روایات معارض جمعی همساز به وجود میآورد.
اما توسعه وی مجسمهسازی را در بر نمیگیرد، در نظریهپردازی باشیم.
دومین مسأله در نظامسازی دینی ورود به وادی علم کلام است.فقیه نظامساز باید از اصول و ارکان دین)آغاز کند، که جایگاه آن در علم کلام است.اگر امروز شیخ مفیدها(ره)و علامه حلیها(ره)و خواجه نصیرها(ره)زنده بودند، بر قصور حوزههای ما در عرصه کلام اسلامی خرده میگرفتند و فغان بر میآوردند که مگر میتوان امروز بدون تسلط کامل بر اندیشههای کلامی اسلام در هر زمینه، از فقه و فقاهت سخن گفت؟!منظور از پرداختن به علم کلام به عنوان پیش شرط سیستم سازی دینی، گشودن باب بحثهای معمول در کلام اعتقادی نیست، بلکه در وادی علم کلام باید دو امر مهم و اساسی را به انجام رسانید، اول تعیین قلمرو دین در حیات انسانی و اینکه از دین اسلام تا چه حد و در چه زمینههایی میتوان برداشت نمود، و دین اسلام تا چه اندازه در عرصههای علوم وحیات انسانی دخالت کرده است.باید طیف اقوال از حداگثری (18) تا حداقلی (19) به خوبی شکافته شود و مستدلترین نظر ملاک عمل قرار گیرد.گمان ندارم کسی بتواند امروزه بر مبنای حداکثری واقعا پافشاری کند و بگوید که قرآن کریم واجد تمامی علوم ریاضیات و کامپیوتر و فیزیک و شیمی و غیر ذلک است.
بسیار یاز اقوال هم که تحت عنوان حداکثری گفته شده، در واقع اثبات قول حداکثری نیست و استدلال اعم از مدعاست.به هر حال در علم کلام اسلامی باید ابتدا این بحث با جدیت مطرح شود و نتایج مورد قبول آن در سیستمسازی دینی ملاک عمل قرار گیرد. (20)
تعیین اصول نظامهای دینی در عرصه اقتصاد، سیاست، دفاع، حقوق، خانواده و فرهنگ است که مبنا و پایه نظامسازی دینی است، و در مجموع پیکره کلی نظام اسلامی را شکل میدهد.فقیه نظامساز باید در دو بعد نظریههای علمی و اصول کلامی مذکور کاملا مسلط و پخته باشد، و این اصول را در استنباط فقهی خود مبنا قرار دهد.کلام اسلامی در واقع زیر ساخت نظامسازی دینی را تشکیل میدهد و محک و معیار اصلی در مقام استنباط فقهی نظاموار خواهد بود.آن فقیهی که از ابعاد موضوعی در نظام سازی و اصول کلامی مذکور کم اطلاع است و به نظریاتی اجمالی بسنده میکند، در عرصه نظامسازی فقیه نیست.این توضیح را تفسیر دیگری بگیرید بر سخن امام راحل(ره)که مجتهد مدرسهای را در ابواب حکومتی مجتهد ندانست. (21)
دو خصوصیت موضوعشناسی(شناخت نظریههیا سیستمی)و مبناشناسی دینی است که فقیه نظامساز را وادار میکند تا دین و دنیا را از ابتدا و محققانه مورد شناخت و بررسی خود قرار دهد، و بر مبانی اندیشه دینی و دستاوردهای علمی بشری در حیطه تخصص خود کاملا فائق آید.این دو خصوصیت موجب میشود که در زمان ما اجتهاد مطلق تحقق نپذیرد.البته خصوصیات دیگری هم مطرحاست که مانع از تحقق اجتهاد مطلق بالفعل در زمان ماست.گسترش و تحول موضوعشناسی و خصوصا رشد سیستمسازی و نیز پرداختن به مبانی کلامی مزبور به صورت تخصصی که پیش شرط سیستمسازی دینی است، هم از جهت عمری که مصروف خود میدارد و هم از جهت سوق دادن قریحه در زمینهای تخصصی، ادعای اجتهاد مطلق در تمامی عرصههای دخالت فقه را عادتا غیرممکن میکند.این ادعا هم که فقیه با غیر ممکن میکند.این ادعا هم که فقیه با موضوعات واقعی سر و کار ندارد، بلکه با قضایای حقیقیه بحث خود را به اتمام میرساند، هم دست فقیه را از نظامسازی کوتاه میکند، و در نتیجه نظامسازی را تنها به جنبه تخصص علمی آن وا میگذارد، و هم نشان دهنده عدم فهم درست قضایای حقیقیه است، چرا که قضایای حقیقیه را قضایای خیالیه میپندارد، در حالی که قضیه حقیقیه مضمون واقعیت و خارجیت را در خود مستتر دارد.
سومین مسأله در نظامسازی دینی، ورود به علم اصول و فهقه در پرتو همان اصول کلامی است.
افکندن سایه اصول کلام اسلامی بر علم اصول و فقه، موجب میشود که عقلانیت منطقی توسعه یافته و تعبد افراطی کاهش پیدا کند، فهمهای لفظی (تبادر)و سیردههیا مستنبطه(عقلائیه و متشرعه) تنقیح عقلانی شود، و از حالت ادعای محض و موردی که فقه ما بدان مبتلاست بیرون آید، چرا امام راحل(ره)اصل نظام جمهوری اسلامی را از نماز هم مهمتر داشتند؟ (22) و چرا انجام مناسک حج واقعی را مشروط به حصول اغراض دین یعنی تحقق حج ابراهیمی نمودند؟مگر آیات و روایات در باب نماز، اهمیت این فریضه را در اعلی درجه بیان نفرموده است؟و کدام فتوای فقهی در گذشته حصول اغراض دین در حج را در مورد توجه قرار داده بود؟دلیل رأی و نظر خاص امام راحل(ره)روشن است.در یک سیستم، تمام فروع و اجزاء مشروط به تحصیل اغراض اصلی سیستماند و اگر این اغراض را بر نیاورند و یا در مسیر ضد غرض خود حرکت کنند، دیگر خاصیتی برای آن متصور نیست.
بنابراین نمازی که نظام دینی را از کف بدهد و سلطه کفر را بپذیرد نماز واقعی نیست اگر چه تکلیف ظاهری را از مکلف ساقط میکند، و آیا این مطلب غیر از توسعه در عقلانیت نظامسازی دینی است؟اشکال نشود ظاهر اعمال واجب است ولو خالی از روح و فلسفه اصلی آن باشد، چرا که در خصوص نظامسازی، سیستم دینی نمیتواند حرکت خود را صرفا بر ضواهر اجتماعی استوار کند
اصول فقهی که در نظامسازی به کار میآید در رتبه اول متکی به اصل پیوستگی و انسجام مسائل فقهی نسبت به یکدیگر در پرتو آن اصول کلامی است.اینکه چگونه میتوان این پیوستگی و انسجام را به صورت بحثی اصولی در آورد و در اصول فقه جای داد، قدمهای بعدی است و ما تازه به راه افتادهایم.در مورد سیرهها باید بحث جدی و مستقلی باز و دنبال شود.در این خصوص مسائلی نظیر ریشهیابی در سیرههای عقلائیه و غرض این سیرهها، تکامل سیرهها و رابطه این تکامل با پیشرفت علم بشری اهمیت ویژهای دارد.پافشاری بر سیردههای ردع نشده در زمان شارع مقدس به عنوان اصلی جاودانی برای همه زمانها، و منع قبول سیرههای عقالئیه تکامل یافته، از موانع جدی در راه سیستمسازی دینی است.عدم ردع شارع، بیش از جواز را دلالت نمیکند، اما وجوب تمسک به آن در همه ازمنه و حتی در صورت وجود طرق اقوی و اکمل، ادعای بدون دلیل است.البته برخی فقهاء معاصر، عقلانیت و سپس حجیت سیرههای عقلائیه تکامل یافته را پذیرفتهاند، اما عدم پذیرش بسیاری از فقهاء موجود به عنوان مانعی جدی باقی است. (23)
تنها کسانی به میراث سلف صالح پشت پا میزنند که بهرهای ا زخرد ندارند، لکن با بررسی محققانه باید تعدیل و سازوار گردد و نواقص و کمبودهای نگرشی و استدلالی آن برطرف شود، حتی اگر علم اصول محتاجی به انقلاب در نگرش باشد، این امر بدون تکیه بر مبانی همین علم اصول موجود میسر نخواهد بود.
در قسمت پایانی بحث، یک مسأله فقهی را با نگرش سیستمی مورد توجه و بررسی قرار میدهم تا نمونه روشنی بدست داده باشم.در کتاب احیاء موات این بحث مطرح است که اگر کسی با اجازه حاکم شرع، قطعه زمینی را برای احیاء برگزیند و سپس آن را احیا کند، و بعد از احیاء دوباره زمین را رها کند تا موات شود، آیا مالکیت او زایل میشود یا خیر؟و اگر دیگری آن را احیا کند زمین ملک اولی است یا دومی؟در پاسخ، فقهاء دو قول اختیار کردهاند:قول اول که قول مشهور است با تمسک به استصحاب بقاء ملک مالک اول، زمین را متعلق به وی دانسهاند، و قول دوم که قول نادری از فقهاء است با تمسک به صحیحه معاویة بن وهب در این خصوص و نیز زوال علت ملک مالک اول یعنی احیاء، زمین را متعلق به دومی دانستهاند.به هر حال قول اول مشهور بین فقهاء است و بلکه بر آن ادعای اجماع هم شده است. (24)
بدیهی است که غرض از نظام اقتصاد اسلامی اقام قسط و عدل است، و طبعا نمیتوان عدل را به نحو دوری تفسیر کرد و چنین گفت که عدل همانا مجموعه فتاوای استنباط شده توسط فقیه است، و مجمعه این فتاوا تضمین کننده عدالت است.قبلا هم گفتیم که در اختلاف آراء، همه آراء را نمیتوان عادلانه انگاشت، زیرا در ان صورت باید به عنوان مثال اصل کلی عدالت اقتصادی را معطل گذاشت.
عدالت تعریف قدر متیقنی دارد و در هر زمینه کمتر از آن پذیرفته نیست، و در خصوص مورد بحث، عدالت اقتصادی حداقلی را میطلبد که در آن هر کس قادر باشد به وسیله کار و فعالیت مایحتاج اولیه زندگی خود را در حدی بالاتر از خط فقر تأمین کند، آراء و فتاوایی که تأمین کننده این حداقل نباشد و نظام اقتصاد اسلامی را به گونهای ترسیم نماید که نیتجه آن بوجود آمدن یک دسته غنیّ کامل و دسته دیگر فقیر کامل باشد، نمیتواند بخشی از نظام اسلامی را تشکیل دهد و منسوب به اسلام گردد.
حال اگر در زمان کنونی قول اول منافی با جهت و هدف سیستم اقتصاد اسلامی باشد و قول دوم موافق این جهت، باید قول دوم اختیار شود نه قول اوّل.ممکن است در گذشته، انتخاب قول اول یا دوم هیچکدام به حداقل عدالت اقصتادی لطمهای نمیزده، چون زندگی بسیط و ابتدایی بوده و زمین هم برای عمران به اندازه فراوان در دسترس همه بوده است، اما دخالت زمان ونیاز به سیستم اقتصادی در زمان کنونی پذیرش قول دوم و نفی قول اول را حتمی میسازد.در غیر این صورت آن کس که احیاء مختصری انجام دهد، به راحتی میتواند زمینهای مناسبی را تصرف کند و مالک شود و با گسترش مکان و جمعیت به سهولت از ارزش بالایی برخوردار شود، که در نهایت به انباشت ارزش اقتصادی در دست عدهای سودجو که از ابتدا قصد احیاء واقعی نداشتهاند منجر شده و شکاف وسیع غنی و فقیر را در پی خواهد داشت.
دستور رهبر معظم انقلاب(حفظه اللّه تعالی)را درباره برنامه دوم توسعه ملاحظه کنید، نکاتی از قبیل جلوگیری از ثروت باد آورده، توزیع عادلانه و توجه به حداقل زندگی مردم و تأمین ضعفا محرومین چیزی جز خطوط اصلی سیستم اقتصاد اسلامی نیست که لاجرم بر تنظیم مسائل فرعی این سیستم و در نتیجه بر اقتصاد فقهی حاکم خواهد بود.
آماده ساختن فقه موجود در جهت نظامسازی اسلامی به یک بازبینی روایی هم نیازمند است.
روایات مأثوره را از این حیث به سه دسته میتوان تقسیم نمود:نخست روایاتی که در تفسیر و توضیح اصول کلی نظامهای اسلامی آیات قرآن کریم وارد شده، و تکیه ما در نظامسازی دینی پس از قرآن کریم بر هیمن روایات است که خطوط اصلی نظام اجتماعی اسلام را ترسیم میکند.دوم روایاتی که مسائل بسیاری را بر حسب موضوع مطرح شده از سوی سؤال کننده بررسی نموده و معصوم(ع)حکم مسأله را بیان فرموده است، اما ظاهر روایت گویای دوام و استمرار است و اجرای آن در زمان ما با آن اصول کلی سازگار است.سوم روایاتی که در آنها زان معصوم(ع)و شخصیت مسأله نمود دارد، که طبعا عمل به آن در زمان کنونی محل تمل خواهد بود.ممکن است در یک روایت هر سه قسم وجود داشته باشد و در هر بخش از روایات یکی از این سه جنبه نمودار شود.بزرگترین تلاش فقهی در این خصوص مربوط به تعیین تکلیف روایاتی است که ظاهر آنها گویای دوام و استمرار است اما با نظام سازی دینی به راحتی سازگار نمیگردند، در این جا باید تلاش اجتهادی وسیعی انجام شود تا از پس تضارب آراء به نتایج معقولی دست یابیم.در این خصوص مطالعه در روایات پیامبر اکرم(ص)و امیر مؤمنان(ع)در زمینه مسائل اجتماعی از دقت بیشتری برخوردار است، چرا که محتمل است بخشی از این روایات جنبه حکومیت داشته و تکلیف استمراری نباشد.حیثیت حکومتی در برخی از آن روایات واضح است، و به هر حال تفکیک این روایات وظیفهای سنگین بر دوش مجتهدان نظامساز است.
چه بسا که بخش عمدهای از تعیین کمیتها در روایات دارای حیثیت زمانی باشد، به عنوان نمونه در همین بحث احیاء موات، اگر کسی زمینی را از حاکم اسلامی برای احیاء تحویل بگیرد و در آن اهمال کند، با او چه باید کرد؟در برخی روایات آمده که اگر کسی سه سال در احیاء تأخیر نمود زمین از او گرفته میشود (25) بدون اینکه به فتاوای فقهاء در این مطلب بپردازیم، آیا نظام اقتصاد اسلامی امروزه میتواند بر سه سال(نه کم و نه زیاد) پافشاری کند؟، و آیا اگر گذشت حتی شش ماه موجب اختلال در این نظام شود، دلیلی برای اصرار بر سه سال وجود خواهد داشت؟آیا تعیین این مقدار زمان در ورایت خود موضوعیت دارد؟ کسانی که در این امور تنها به تعبد لفظی پناه میبرند، باید مفهوم اجتهاد را دوباره برای خود تفسیر کنند.
گر چه برخی از مطالبی که در این مقاله مطرحشد، به اذهان برخی غریب و شاید ناخوشایند میآید اما کلام آخر این حقیر، تأکید بر این مطلب است که: اولا، مقاله حاضر را تنها قدمی تحقیقی در گشودن راهی جدی به سوی نظامسازی دینی تلقی کنید.
ثانیا، در برنامههای نظام جمهوری اسلامی، در مجلس شورای اسلامی، شورای انقلاب فرهنگی، شورای اقتصاد، وزارت دارایی، بانک مرکزی، وزارت امور خارجه و...بنگرید و ملاحظه کنید که گرفتاری نظام اسلامی ما از ناحیه عدم تبیین نظامهای اجتماعی اسلام تا چه حد است.روشن است که حکم عدم مغایرت با شرع از طرف شورای محترم نگهبان نظامساز نیست و نیمتواند آیندهای منسجم و نظاموار را در الگوی دینی تصویر نماید.
زمان، زمانه رقابت ما و دنیای غرب است.پس در راه تبیین اندیشههای اسلامی در جهت هدایت نظامها یاجتماعی اسلام مجاهدت عظمی کنید. کلام اسلامی:مبانی اقتصد، سیاست، دفاع، حقوق خانواده و فرهنگ اسلامی؟؟؟تفسیر منابع استنباط در پرتو آن؟؟؟اصلو کلی+فقه و اصول موجود +پیوستگی+توسعه در عقلانیت علوم پیشرفته بشری:نظریههای نظامسازی، فلسفه علوم اجتماعی و انسانیتنظیم ساختار نظامهای اجتماعی اسلام؟؟؟ بررسی مسائل اجتماعی در فقه
یادداشتها
(1)-صحیفه نور، ج 21، ص 88، منشور روحانیت.
(2)-الوین تافلر، تغییر ماهیت قدرت، ترجمه حسن نورائی و شاهرخ بهار، مرکز ترجمه و نشر کتاب.
(3)-تغییر ماهیت قدرت، فصل 33، ص 619.
(4)-مجله کیان، شماره 15، میزگرد درباره فرا مدرنیته، و نیز برخی مقالات منتشره در اثبات«مدیریت علمی»و نفی«مدیریت فقهی».
(5)-آنتونی کوئینتین، فلسفه سیاسی، ترجمه مرتضی اسعدی، مقاله سوم اثر هارت.
(7)-تغییر ماهیت قدرت، فصل اخر، فرضیات.
(8)-مدرک قبل، ص 648
(9)-برای نمونه رجوع کنید به:چارلز وست چرچمن، نظریه سیستمها، ترجمه رشید اصلانی، بخش اول و چهارم، و نیز ابو الفضل صادقپور و جلال مقدس، نظریه جدید سازمان، بخش اول.
(10)-سلسله مقالات آقای محمد جواد حجتی کرمانی در روزنامه اطلاعات خرداد 73.
(11)-فیلیپ جی اسمیت، ذهنیت فلسفی در مدیریت آموزشی، ترجمه محمد رضا برنجی، فصل 2 و 3.
(12)-منشور روحانیت.
(13)-استفتاءات از مرحوم آیة اللّه خویی.
(14)-شهید آیة اللّه صدر، اقتصادنا، مقدمه چاپ اول.
(15)-شیخ مرتضی انصاری(ره)، مکاسب محرمه، فصل حرمت عمل مجسمه و صور ذوات الارواح.
(16)-مکاسب محرمه، بیع نجاسات و متنجسات.
(17)-امام خمینی(ره)، تحریر الوسیله، مکاسب محرمه، مسأله 12.
(18)-استاد جوادی آملی، شریعت در آینه معرفت، بخش اول کتاب.
(19)-ایان باربور، علم ودین، ترجمه بهاء الدین خرمشاهی، چهار فصل آخر تاب.
(20)-رجوع کنید به:مجله معرفت، مقالات و میزدگردها پیرامون قلمرو معارف قرآن در شمارههای 3، 5 و 6.
(21)-صحیفه نور، ج 21، منشور روحانیت، ص 88.
(22)-صحیفه نور، ج 20، پاسخ امام خمینی(ره)به بیانات حضرت آیة اللّه خامنهای، ص 170.
(23)-مجله رهنمون، نشریه مدرسه عالی شهید مطهری، شمارههای 2 و 3، استفتاءات فقهی.
(24)-محمد حسن نجفی(ره)، جواهر الکلام، ج 38، کتاب احیاء موات، ص 20 الی 32.
(25)-شیخ حرّ عاملی(ره)، وسائل الشیعه، کتاب احیاء موات، باب 17، حدیث 1.P}