ختم ولایت در اندیشه ابن عربی
آرشیو
چکیده
متن
این مقاله را حضرت استاد آشتیانی در پاسخ به سئوال سائلی مرقوم داشتهاند. سائل در بحث ختم ولایت پرسش کردهاند که به عقیده شیخ اکبر خاتم الاولیا علی علیه السلام است یا حضرت محمد مهدی موعود عجل الله فرجه یا عیسی بن مریم علیه السلام یا شخص شیخ به زعم شارح جندی مؤید الدین؟
باید عرض کنم کلمات شیخ در این باب گاهی مبهم و در مواردی متشتت و در برخی از موارد قابل تطبیق بر علی و مهدی و عیسی علیهم السلام میباشد، ولی با تأمل و دقت کامل در عبارات مختلفه ابن عربی، خاتم ولایت مطلقه محمدیه به حسب رتبه:یعنی بعد از غروب شمس نبوت ولایت محمدیه در مشکات علی بن ابیطالب علیهم السلام طالع و به حضرت مهدی موعود صلوات الله علیه زمانا ختم میشود و حضرت عیسی خاتم ولایت عامه یعنی ولایت موروثه از انبیاء مقدم بر خود میباشد و اگر به آن ختم ولایت مطلقه یا علی الاطلاق، اطلاق شود مراد از مطلق عام است در مقابل ختم ولایت خاصه محمدیه ولایتی که موروث از خاتم الاولیاء علی الاطلاق است که نفس نفیس خاتم الانبیا باشد، چه آنکه آن حضرت همانطور که خاتم الانبیاست خاتم الاولیا نیز میباشد و ولایت او فلک محیط بر جمیع ولایات است و قهرا خاتم او نیز باید از وارثان از امت محمد باشد که آن حضرت او را معین کردهاند.
به عقیده ابن عربی، علی علیه السلام خاتم اکبر و مهدی علیه السلام خاتم کبری و عیسی علیه السلام خاتم صغری و شخص ابن عربی خاتم اصغر است، ولی نه ختمیت موروث از خاتم ولایت محمدیه.
ولایت حضرت امیر و یکی از عترت در هر دوری از ادوار، ولایت شمسیه و ولایت اولیای از امت محمد علیه السلام ولایت قمریه یا نجمیه است.اگر ولایت شخص حضرت ختمی مقام را ولایت شمسیه و وارثان احوال و علوم و مقامات او را قمریه بدانیم و ولایت ارباب عرفان از امت آن حضرت ولایت نجمیه است.
عارف محقق عبد الرحمان جامی در فص شیئی از شرح خود بر فصوص(چاپ عثمانی ص 91) گفته است:اعلم ان الظاهر من کلام مؤید الدین جندی ان مراد الشیخ بخاتم الاولیاء نفسه و هو الظاهر کما یدل علیه کلامه فی الفتوحات.و الشیخ شرف الدین داود القیصری صح بان المراد بخاتم الاولیاء هو عیسی علیه السلام مستدلا بان الشیخ صرح فی الفتوحات بانه علیه السلام خاتم الولایة المطلقة.و الشیخ کمال الدین عبد الرزاق ان خاتم الاولیاء هو المهدی علیه السلام و لکنه ینافی ما نقله القیصری * من الفتوحات.قال الشیخ صدر الدین القونوی فی تفسیر الفاتحة ان اللّه ختم الخلافة الظاهرة فی هذه الامة عن النبی صلی اللّه علیه و سلم با لمهدی علیه السلام و ختم مطلق الخلافة بعیسی علیه السلام و ختم الولایة المحمدیة لمن تحقق با لبرزخیة الثابتة بین الذات و الالوهیة.
اینکه شیخ کبیر صدر الدین قونوی فرمود:«و ختم الولایة المحمدیة لمن تحقق با لبرزخیة...» مرادش از متحقق با لبرزخیة بین الوجوب و الامکان که همان برزخیت بین ذات و مقام غیب الغیوب و بین الوهیت باشد، اختصاص به ختم ولایت خاصه محمدیه دارد که مصداق آن به حسب زمان مهدی موعود و به حسب رتبه علی علیهما السلام است.
و دلیل بر مدعای حقیر آن است که شیخ کبیر صدر الدین قونوی در فکوک(فک هارونی)تصریح کرده است که حضرت مهدی خلیفة اللّه و صاحب ولایت مطلقه موروثه از خاتم الانبیاست و متحقق به مقام برزخیت اختصاص به حضرت ختم انبیا و ورثه احوال و مقامات و علوم آن حضرت دارد و عیسی علیه السلام متقحق به برزخیت کبری و صاحب مقام او ادنی نمیباشد.
و مراد از خلافت مطلقه مضاف به عیسی، همان خلافت عامه است که عیسی وارث آن است از انبیاء قبل از خود، نه آنکه عیسی وارث خلافت خاص محمد علیه السلام باشد.
و مراد حضرت قونوی از ختم خلافت ظاهر در امت محمدیه آن است که حضرت مهدی هم خاتم خلافت ظاهره است و خلافت او به نص حضرت نبوی ثابت شده است که«ان للّه خلیفة یملأ الارض قسطا و عدلا...»و او هم ولی متصرف در باطن و هم متصرف ظاهر و صاحب تمکین و دعوت نبوی است و دلیل بر آنکه حضرت محمد-مهدی علیه السلام جامع بین خلافت ظاهره و باطنه است آن است که شیخ کبیر قونوی بر آن استدلال کرده استو فرموده است:
«...فا لتعبیر عن الامامة الخالیة عن الواسطة مثل قوله تعالی للخلیل«انی جاعلک للناس اماما» و التی با لواسطة مثل استخلاف موسی هارون و مثل ما قیلفی ابی بکرانه خلیفة الرسول، و هذا بخلاف خلافة المهدی علیه السلام، فان رسول الله لم یضف خلافته الیه بل سماء خلیفة الله...یملأ الارض قسطا و عدلا بعد ما ملئت ظلما و جورا...فاخبر بعموم خلافته و حکمه و انه علیه السلام خلیفة الله بلا واسطة».
(*)حق با شیخ شارح کاشانی است علی ما صرح به الشیخ الاکبر نفسه و قیصری و جامی عبارت شیخ را ندیده است و یا انغماردر تعصب سبب شده که عبارات شیخ را ندیده بگیرد.
()فکوک چاپ سنگی طهران که در حاشیه منازل السائرین ص 288 چاپ شده است.کتاب نصوص قونوی نیز در آخر کتاب چاپ شده است.شرح منازل السائرین و مصطلحات عرفانی، تألیف شیخ عبد الرزاق کاشی به انضمام فکوک و نصوص قونوی به هزینه مرحوم آقا میرزا علی رضای مستوفی گرگانی از رجال دوره ناصری چاپ و مجانا در اختیار ارباب عرفان قرار گرفته است.مرحوم آقا میرزا علیرضا شخصی دانشمند و با ذوق و شریف و نیک نفس بود.او مرحوم استاذ الاساتید عارف و حکیم بزرگ عصر خود آقا سید رضی لاریجانی را که دوران کهولت و ناتوانی را در اصفهان میگذراند(و یگانه مدرس عرفان و از اساتید حکمت متعالیه بود)به طهران دعوت نمود و لوازم آسایش آن استاد نحریر را(که استاد بینظیر عرفان آقا محمد رضای قمشهای از تلامیذاوست)از همه جهت فراهم نمود.
()وجه ان خلافة الاول من الخلفاء لیست من جانب الحق و لا من ناحیة رسول اللّه. از شئون صاحب ولایت مطلقه تصرف در باطن و ظاهر است و در ولایت صاحب تصرف در باطن اخبار از جانب نبی(ص)واجب نیست به خلاف خلافت خلیفه و ولی متصرف در ظاهر، که تعیین آن از واجب واجبات است.لهذا ان الله تعالی اخبر بلسان رسول الله«ان لله خلیفة اسمه اسمی و کنیته کیتی و له المقام المحمود».
مقام محمود، مقام او ادنی است و صاحب این مقام متحقق است به برزخیة الاولی بین الذات و مقام الوهیت و صاحبان ولایت مطلقه مظهر اسم الله ذاتی هستند نه الله وصفی کما لا یخفی علی العارف باصطلاحاتهم.
*** بعضی از شارحان فصوص الحکم از پیروان ابن عربی رضی الله عنه او را خاتم الاولیاء علی الاطلاق دانستند و درباره او سخنها گفتند ولی به تدریج عقل بر احساسات غالب آمد و به پیروی از شخص ابن عربی که از خلص عاشقان عترت و اولیاء محمدیین است او را خاتم صغری و صاحب ولایت مقیده دانستند که تحت سیطره ولایت مطلقه حضرت علویه و مهدویه علیهما السلام قرار دارد و بدون شک دارای مقامی عالی و متعالی است و تا عصر ما برای او رقیبی به وجود نیامده است.
به اعتبار ظاهر شریعت حنفی مسلک و به حسب باطن از خلص مریدان و عاشقان عترت و اهل بیت-علیهم السلام-است و اگر به روایات اهل بیت در اصول و عقاید و اخلاقیات و تفسیر دسترسی پیدا میکرد، قهرا ابوابی از معارف را اختصاص به بیان حقایق نهفته و مستور در مأثورات ولویه میداد.
*** ابن عربی در فصوص الحکم فص شیئی مطالبی را بیان کرده است که باید عارفی شیعه مسلک آن مطالب را بیان نماید.عرفان و تصوف بر دو اصل اصیل استوار است:توحید و ولایت، چه آنکه توحید به معنای حقیقی آن که ارباب عرفان در اطراف آن عالیترین مطالب را تقریر کردهاند، همان مشرب آل البیت است و جناب ولایتمدار علی مرتضی سر سلسله متحققان در حقیقت توحید است.
مظهر حق در مقام تجلی و ظهور در مراتب و مظاهر وجود و به عبارت تمامتر مظهریت حق در مقام قبول تجلی و ظهور کلیه اسماء الهیه، چه اسماء کلیه و امهات صفات و چه اسماء جزئیه که از تناکح در اسماء کلیه و امهات اسماء ظهور پیدا مینمایند، اختصاص به حقیقت محمدیه و عین ثابت احمدیه دارد به نحو اصالت و نیز اختصاص دارد به وارثان مقامات و علوم و احوال آن حضرت، یعنی عترت طاهره و اهل بیت بزرگوار آن حضرت بالوارثة و با رجوع به مأثورات ولویه و احادیث و ادعیه وارد از اولیاء محمدیین، و مراجعه دقیق به مطالب عالیه مدونه در کتب اکابر عرفا جای شک و شبه باقی نمیماند.
با این وصف با کمال تأسف باید عرض کنم، جمعی مخالفت با علم توحید و ولایت را دفاع از اسلام و فرقهای دفاع از تشیع دانستهاند که در باطن شمشیر بر فرق صاحبان ولایت کلیه فرود میآورند و در دورانی مذکران و روضه خانها ناسزا نثار حکما و عرفا مینمودند و در دورانی اظهار عداوت نسبت به مشایخ علم توحید و ولایت از لوازم و شئون حجة الاسلامی بود.
*** بهترین شرح بر اصول کافی از ملا صدرا است، حکیم و عارفی که چند سفر پیاده به مکه معظمه رفته است و توغل و تحقیق او به حقیقت عبودیت و بندگی منکر ندارد.با این وصف، محدثی در مقام بیان و معرفی اصول کافی شیخ اعظم کلینی گفته است:«اول من شرحه با لکفر صدر الدین الشیرازی....»میرزا ابراهیم فرزند ملاصدرا را مصداق«یخرج الحی من المیت» دانسته است.
وقتی حکیم و عارف متعبد صاحب قلبی را که در بین بزرگترین از محققان و متفکران بینظیر و دستکم، کمنظیر باشد، این قسم جاهلانه و بدون احساس مسئولیت دینی مورد اهانت قرار دهند، تکلیف ابن عربی و ملاّی رومی معلوم و روشن است که به مسلک اهل سنت بودهاند.
در فهم روایات اهل بیت و شرح مقاصد وارثان علوم و معارف نبوی انغمار در حکمت الهی و تسلط به قواعد تحقیقی عقلی کافی نیست و باید حق کلام را عارف مکاشف مسلط به قواعد نظری ادا نماید نه متکلم و محدث و فقیه. *
*** سخن ما در معرفت خاتم انبیاء و خاتم اولیاء بود و اینکه چه خاصیتی در این دو مظهر تام و تمام کلیه اسماء الهیه است که در دیگر از اولیا و انبیاء نمیباشد و ذکر این مهم که جهت نبوت در هر نبی جهت خلقی و روح آن جهت ولایت است و هر پیغمبری که دایره ولایت او اوسع از ولایت دیگر انبیاست جهت نبوت او نیز اوسع و درجات نبوت او اکمل است، لهذا ولی وارث نبیی که ولایت او اوسع از دیگر انبیاست میشود که افضل از نبیی باشد که مفضول است.
به همین جهت اولیاء محمدیین که خاتم ولایت محمدیهاند ولایت آنان مطلقه است افضل از انبیائی هستند که به حسب زمان مقدم بر حضرت رسالت پناه میباشند و محققان اهل تصوف و عرفان بر این مشرباند و معرفت آنان در این باب ناشی از تعبد نمیباشد بلکه شهودا متحقق بر این اصل اصیلاند و متمسکند به روایات ولویه و نبویه.
(*)تحصیل در حوزههای شیعی در قرون اخیر منحصر گردید به اصول و فقه که مقدمه عمل است و عمل بدون معرفت و تقوا هباءا منثورا است.آنچه علماء عامه و خاصه در مقام رد بر افکار فلسفی و عرفانی نوشتهاند مملو از مجازفات و خرافات و اوهام و حاکی از وسعت جهل آنهاست و مقصود اصلی در حقیقت جلب عوام و یا به فرموده خواجه، غرض تقرب به جهال است.
تفسیر قرآن کریم که رکن اساسی یا ارکان اساسی آن مبتنی است به معرفت حق و علم به اسماء الله و علم به نبوت و ولایت و علم به معاد و علم اخلاق و کیفیت ظهور و پیدایش بنی آدم و ظهور انبیاء و معرفت رسالت انبیای اولوالعزم و معرفت آنچه که از اختصاصات جناب ختمی مرتبت و وارثان علوم و مقامات و احوال آن حضرت علیه و علیهم صلوات الله است.مطالعه دقیق پیرامون روایات نبویه و ولویه که ناظر به اصول و معارف قرآن است پایه و اساس معرفت به شمار میرود، و علم فقه و اصول و آنچه که مقدمه این دو میباشد موضوعا و به حسب غایت و به اعتبار مسائل و مبادی متأخر و علم توحید و نبوت و علم به معاد و علم اخلاق و معرفت اسماء الله که پایه و اساس معرفت حق و معرفت معاد و دیگر علوم مذکور در قرآن مجید است از همه جهات فضیلت و برتری بر سائر علوم دارد.
شیخ اکبر در فص شیئی از کتاب بینظیر فصوص الحکم گفته است:
«و لیس هذا العلم الالخاتم الرسل و خاتم الاولیاء و مایراه احد من انبیاء و الرسل الاّ من مشکوة الرسول الخاتم و لا یراه احد من الاولیاء الا من مشکوة الولی الخاتم، حتی ان الرسل لا یرونه متی رأوه الاّ من مشکوة خاتم الاولیاء...»
شیخ صاحب فصوص الحکم قدس اللّه لطیفه، قبل از عباراتی که ذکر شد از سرّ قدر بحث نمود.
مراد او از قدر در اینجا عالم قدر متقرر در تعین ثانی و مرتبه واحدیت است که عالم ذر اول و عالم طینت نیز به آن اطلاق شده است و در روایات ما معاشر شیعه امامیه بارها اهل بیت علیهم السلام به این عالم اشاره فرمودهاند و از آن به عالم اظله نیز تعبیر شده است از این باب که اعیان به تبع وجود یا ظهور اسماء و صفات در مکین لاهوت مستقرند.
از حضرت صادق(ع)سؤال کردهاند که:«کیف کنتم * فی الاظله»اصطلاح اظله از اهل بیت است و کسانی که مطالعات وسیع در روایات وارده در معارف دارند میفهمند چه عرض میکنم.
امام در جواب فرمود:«کنّا اشباح نور»از این باب که ذکر شد ولی از ظهور اعیان ائمه در عالم (نور محمد و علی و فاطمه)علیهم السلام و در مواردی اسامی پنج تن از اصحاب کسا و صاحبان طهارت ذاتیه و معصوم مذکور افتاده است.از طرق عامه نیز از انوار آل البیت و تحقق اعیان آنها قبل از وجود عالم و آدم روایات مذکور است.
امیر مومنان از سر قدر در مقام تعریف به شرح اسم پرده برداشتند و فرمودند علم آن اختصاص دارد به خداوند احد و الواحد الفرد.یعنی در هر عصر واحد فردی از صاحبان ولایت کلیه که خاتم آنها مهدی علیه السلام است به اسرار قدر واقف است.و اینکه شخص شیخ مکاشف از علم به قدر اظهار اطلاع کرده است، ناچار اعیان را در حضرت جبروت به وجود قدری و ذری(ذر ثانی)شهود کرده است.
مراد شیخ از عباراتی که ذکر شد آن است که احاطه به کلیه مقامات اعم از کلی و جزئی از تعیین اول و ثانی تا آخرین سیر نزولی وجود که عالم شهادت و نازلترین درجه قدر محاط به قضاء برزخی که خود قدر است نسبت به قضا در مقام جبروت فقط اختصاص به خاتم انبیاء و خاتم اولیا دارد که به تصریح شیخ خاتم اولیاء علی بن ابیطالب است به حسب رتبه بعد از غروب شمس ولایت و به حسب زمان حضرت محمد-مهدی صاحب العصر و الزمان است.
باید توجه داشت ولی صاحب تمکین و دعو- نبویه محمدیه(ع)از باب سیر و ظهور در همه اشیاء و تحقق به مقام«اوادنی»مظهر«یا من لا یشغله شأن عن شأن»است و به تمام مراتب عالم است و ما به نحو اختصار این مهم را تقریر و تفصیل را موکول مینماییم و به مقدمه بر شرح فصوص قیصری که با حواشی استاد مشایخنا العظام آقا محمد رضا اصفهانی و برخی از تلامیذ او و تعلیقات (*)از آن امام همام علیه السلام سؤال شد«هل الظل شیء؟»در جواب فرمودند:«فانظر الی ظلک شیء و لیس بشیء»از همین عبارت کوتاه قاعدهای کلی و پر ثمر توحیدی استنباط میشود که حقایق امکانیه ظل وجود حقند.مد ظل همان تحقق امتداد وجود امکانی است که از ظهور و تجلی شمس الشموس عالم وجود ظاهر میشود.
الم تر الی ربک کیف مد الظل و لو شاء لجعله ساکنا در آیه تنظیر میشود ظل شمس ظاهری به خورشید عالم وجود و با عبارتی صریح در مقصود میفرماید:ثم جعل الشمس علیه دلیلا.اخذ قواعد پر ثمر از روایات و آیات تفسیر نمیباشد، تا چه رسد به آنکه تفسیر به رأی به شمار آید.
سید سادات اعاظم الفقهاء و العرفاء امام خمینی قدس سره الشریف که در دست طبع است *
** شیخ اعظم ابن عربی قدس الله روحه در فص شیئی که از فصوص با برکت این کتاب عظیم است میگوید:«فان الرسالة و النبوة تنقطعان و الولایه لا تنقطع ابدا.فالمرسلون من کونهم اولیاء لایرون ما ذکر ناه الا من مشکوة خاتم الاولیاء فکیف من دونهم من الاولیاء...»
تمام انبیاء از زمان آدم تا آخرین نبی بدون استثناء از مشکوة خاتم انبیاء اخذ فیض مینمایند اگر چه وجود دنیاوی او تأخر از تحقق عقلانی و وجود جبروتی و برزخی او دارد، چه آنکه حضرت ختم انبیاء به نبوت تعریفی و وساطت فیض در مقام تجلی حق به اسم اعظم در حقیقت محمدیه علیه و آله السلام متصف است و کلیه انبیاء و اولیاء از ابعاض و اجزاء او و اسماء حاکم بر مظاهر امکانی از سوادن اسم اعظم نبوی محسوب میشود و این مقام از باب اتحاد معنوی خاتم انبیاء با حضرت ختمی ولایت برای خاتم اولیاء نیز ثابت است و حدیث معجز نصاب«کنت نبیا و آدم بین الماء و الطین»و«نحن السابقون الاخرون»دلالت بر نبوت تعریفی دارد، لذا میتوان گفت جمله«کنت ولیا و آدم بین الماء و الطین»بر خاتم اولیاء نیز (*) آقا محمد رضا قمشهای در تعلیقه خود بر این قسمت از فصوص که شیخ اکبر مؤلف فصوص که گفته است علم به درجات و مراتب وجود و احاطه به سر قدر اختصاص به خاتم الانبیاء و خاتم الاولیاء دارد نشان داده است که یکی از بزرگترین ابن عربی شناسان طی قرون متمادیه است و در مقام بیان مراد شیخ و نقد کلام شارح قیصری داد سخن داده و حق مطلب را به نحوی محققانه بیان کرده است که متدرب در این فن به خوبی میفهمد که اگر این عارف ایرانی فصوص الحکم را شرح میکرد شرح او با بهترین شرح برابری مینمود، با این مزیت که او در مشارب مختلف فلسفی یکی از اساتید محقق به شمار میرود، و با لجمله در عرفان نظری و فلسفه مشائیه و حکمت متعالیه وحید و فرید عصر خود و در همه موارد محققی بارع و متدرب است.
در عرفان عملی نیز متحقق در این فن است، او بعد از مهاجرت به طهران در مدرسه صدر واقع در جلو خان مسجد سلطانی معروف به مسجد شاه اقامت نمود، اغلب ایام سال را روزه میگرفت و شبزندهدار بود و دائما در حال ذکر بسر میبرد و اغلب اوقات حالات و آثار جذبه در چهره نورانی او هویدا و به اندک معاش قانع بود جز عده معدود از طلاب و افاضل از خواص کسی آن مرد بزرگ را نمیشناخت.
مرحوم استاد بزرگوار آقا میرزا احمد آشتیانی از شاگرد او آقا میرزا هاشم نقل میفرمود که هر گاه حال او مساعد بود آنچنان ماهرانه فصوص الحکم و مفتاح الغیب را تقریر مینمود که ما از سعه احاطه و قدرت فکر و قوه تقریر او مبهوت میشدیم و چنان عالی کتب علمی را تدریس میکرد که ما از گفته شارحان کتاب فصوص و مفتاح بینیاز میشدیم؛
مرحوم عارف کامل سید حیدر آملی چون قدرت و تدرب آقا محمد رضا را ندارد نتوانسته است از عبارات شیخ اکبر استدلال بر فساد گفته شارح قیصری نماید لذا با شیخ از در مناقشات در آمده و اشکالات ناوارد بر شیخ نموده است.
در حوزههای قدیم انواع و اقسام علوم رواج داشت و برای علم توحید و حکمت الهی و عرفان احترام خاص قائل بودند.بزرگترین شعرا و ادبا و مفسران عالی قدر و مورخان نامی و اساتید بزرگ در علوم ریاضی و علم ادوار از ساکنان مدارس و حوزههای دینی بودند و علوم فقه و اصول نیز منزلت خاص داشت و باید داشته باشد ولی در بست تعلیم و تعلم در حوزهها اگر منحصر شود به فقه و اصول قهرا بوئی از علم توحید به مشام جان نرسد و خبر از درس تفسیر و علم الاسماء و تدریس احادیث در اصول و عقاید شنیده نمیشود و ثمرهاش تضییع الاصول و تزیین الفروع خواهد شد و کار بجایی میرسد که در حقانیت روش میزان الاعمال و قطب الاقطاب باب مدینه علوم نبوی تشکیک میشود و رخنه در اصول و عقاید در همه جا ظاهر میگردد.
صادق است و خاتم اولیاء نیز به وجودی نوری و عقلانی قبل از نزول فیض در مظاهر خلقی و عالم شهادت و دار تغیر و انفعال، تحقق دارد.
*** ناظران در کلام ابن عربی در این مسأله مهم که مراد شیخ از خاتم الاولیاء چیست و شخص خاتم الاولیا چه کسی است؟اختلاف دارند، با آنکه وارث مقامات و علوم و احوال شخص خاتم الانبیاء را باطنا عترت طاهره میدانند در این مقام یا تعصب به خرج دادهاند یا از اهل حدیث و فقهای اشاعرهواهمه داشتهاند، چه آنکه همین محدثان و فقهای اشعری مسلکند که با تصدیق این مهم که روایات نبویه در فضائل امیر ارباب توحید«لا تعد و لا تحصی»است گفتهاند، سلف صالح متفقند که در خلفای راشدین افضلیت در رتبه اول و دوم و سوم اختصاص دارد به ابوبکر و عمر و عثمان، و علی در رتبه چهارم قرار دارد.
در این سلف صالح سخن بسیار گفتهاند و ما آنچه را که ابو حامد غزالی در«الجام العوام»درباره سلف صالح گفته است در مقالهای نقل و به نقد آن میپردازیم.
سخن در این اصل مهم بود که مراد از خاتم الاولیاء به عقیده شیخ ابن عربی کیست؟آیا خود را ختم اولیا میداند که این کلام از شیخ بعید است بلکه به حرف مجانین شبیه است و امکان ندارد شیخ معتقد باشد که فیض وجود از باطن او به همه انبیاء و اولیاء میرسد.
مراد او عیسی(ع)نیز نمیباشد چون عیسی به دو درجه متنزل از مقام ختم خاص ولایت محمدی است که از مقامات صاحب مقام او ادنی و از درجات دارای درجه اکملیت و تمحض و تشکیک است و حسنات او نهایت ندارد.
شخص شخیص شیخ(قده)در فتوحات مکیه * ختم ولایت محمدی را مشخص ساخته است و از او به امام العالم و سر الانبیاء و الاولیاء تعبیر کرده است و صریح کلام از این قرار است:
«...فلما اراد اللّه وجود العالم و بدئه علی حدما علمه بعلمه بنفسه...انه تجلی بنوره...فلم یکن اقرب الیه قبولا الا حقیقة محمد(ص)فکان مبتدء العالم باسره و اول ظاهر فی الوجود و اقرب الناس الیه علی بن ابیطالب(ع)امام العالم و سر الانبیاء اجمعین.»
جناب عیسی از سلسله کمل انبیاء است و جزء عالم وجود است، ناچار نسبت به علی مأموم است و حق از ناحیه تجلی به اسم جامع اللّه در حقیقت علویه عیسی را خلق کرده استو عیسی علیه السلام صورت و ظاهر و علی علیه السلام (*)در فتوحات(جزء اول باب السادس چاپ بولاق 1296 ه ق ص 131 و 132).
()باید توجه داشت که عین ثابت عیسی و موسی و ابراهیم و نوح و دیگر انبیاء علیهم السلام از ابعاض و اجزاء عین ثابت حقیقت علویه است واحدی از انبیاء مظهر اسم جامع اللّه نیستند و نیز مظهر«اللّه»ذاتی نمیباشند.
ملکوت و باطن و روج و معناست:
ندانمت بحقیقت که در جهان به چه مانی
جهان و هر چه در او هست صورتاند و تو جانی
بپای خویشتن آیند عاشقان به کمندت
آنچه که شیخ فرمود عبارت است از تعیین خلقی ختم انبیاء و ختم اولیاء علیهما السلام ولی به اعتبار آنکه باطن و حقیقت حضرت محمدیه و علویه فیض اقدس است و از مقامات مقام او ادنی و از درجات درجه اکملیت و از بطون قرآنیه بطن هفتم سهم و نصیب آنهاست و حقیقت هبائیه مذکور در کلام شیخ اکبر که فیض مقدس نام دارد همان حقیقت محمدیه است در قوس نزول و در قوس صعود رب آنها رب فیض اقدس و تعین اول است که حقیقت محمدیه است در قوس نزول و در قوس صعود رب آنها رب فیض اقدس و تعین اول است که حقیقت علویه و محمدیه در آن مقام نیز و لوج کردهاند و عیسی علیه السلام در مرتبه روحیه قرار دارد و ولوج او به مقام واحدیت و تعین ثانی برای آن حضرت حال است نه مقام و حقیقت ختم انبیاء و ختم اولیاء متحقق است به مقام واحدیت و نیز مقام احدیت آن هم به اسم جامع کلی مقاما لا حالا.
پس به نص کلام شیخ در فتوحات امیر موحدان و اولیاء علی بن ابیطالب خاتم الاولیاء است رتبة و نیز به نص کلام شیخ خاتم الاولیاء علی نحو الا طلاق امام محمد-مهدی علیه آلاف التحیة و الثناء خاتم الاولیاء است و چون دائره ولایت آن حضرت اوسع است از دائره ختم ولایت عامه که عیسی علیه السلام خاتم آن میباشد، ناچار خاتم حقیقی مقام سر و باطن عیسی یعنی شخص خاتم ولایت محمدیه مهدی علیه السلام است.
شیخ اعظم در کتاب مستطاب فتوحات(ج 3، ص 514 و 515 ط قاهره، افست بیروتدار صادر) گفته است«...ثم ان عیسی اذا نزل فی آخر الزمان اعطاه ختم الولایة الکبری من آدم الی آخر نبی تشریفا لمحمد صلی الله علیه و سلم حیث لم یختم الله الولایة العامة فی کل امة الا برسول تابع ایاه(ص)و حینئذ له ختم دورة الملک و ختم الولایة اعنی العامة، فهو من الخواتم فی العالم...»
از عبارات مذکور معلوم شد که عیسی علیه السلام خاتم ولایت عامه موروثه از انبیاء قبل از خویش است و اگر در جایی شیخ محقق ابن عربی (رض)در جایی از عیسی به خاتم ولایت مطلقه نام ببرد، مراد از اطلاق عموم است، ختم ولایت مطلقه یکی از افراد عترت است که شخص اول اهل البیت علی علیه السلام است که خاتم ولایت مطلقه محمدیه است به حسب رتبه و صاحب الامر و الزمان خاتم است زمانا.
شیخ(رض)برای آنکه به کلی جایی برای ابهام نماند در مقام معرفی ختم ولایت موروثه از حضرت ختمی مقام علیه السلام میفرماید:
«و اما ختم(خاتم)الولایة المحمدیة هو الختم الخاص * (*)لذا از ولایت خاتمان ولایت محمدیه علیه و علیهم السلام به ولایت امیه نیز انباء تحقیق تعبیر کردهاند.سید حیدر آملی یکی از شارحان فصوص که بسیار متبحر ولی مانند دیگر شارحان متأخر خود انظار قوی و قوه تصرف ندارد، نتوانسته است از مجموعه آراء شیخ استنباط نماید که مراد شیخ از خاتم الاولیاء علی علیه السلام است رتبة و مهدی موعود خاتم ولایت خاص محمدی است زمانا، لسان به اعتراض گشوده است و اگر عباراتی را که ما از فتوحات نقل کردیم میدید، درک میکرد که خاتم ارث محمدی که ولایتش مطلق است قهرا افضل از عیسی است به دو مرتبه که مقام او مرتبه روحیه است که«روح منه». آقا محمد رضا قمشهای که در عرفان نظری از کمل شارحان فصوص است با کمال سهولت محققانه عبارات شیخ در فصوص را بدون تأویل معنا کرده است و نتیجه گرفته است که شیخ به حسب ولایت تابع ولی مطلق علوی و مهدوی است، لذا ولایت او با واسطه است به نحوی که خود در مقدمه فصوص گفته است و ولایت او مقیده است.علاوه بر آنچه ذکر شد مهدی موعود علیه السلام منصوص است به خلافت بدون واسطه در صورت نوری و روحی محمدی.
لولایة امة محمد الظاهرة فیدخل فی حکم ختمیته عیسی علیه السلام و غیره کالیاس و خضر و کل ولی لله تعالی من ظاهر(هذه الامة)فعیسی علیه السلام و ان کان ختما فهو مختوم تحت ختم هذا الخاتم المحمدی و علمت حدیث هذا الخاتم المحمدی بفاس من بلاد المغرب سنة اربعة و تسعین و خمسماة عرفنی * به الحق و اعطانی علامته...»
شیخ در باب خاص آل البیت(ج 2، ص 26 فتوحات)در مقام بیان تفسیر حدیث مسلم عند الفریقین:«اهل بیتی امان الاهل الارض»و تفهیم این معنا که اهل بیتبه عترت محمد(ص)اطلاق میشود گفته است:«..فکان اهل البیت امانا لنساء النبی من الوقوع فی المخالفات التی یعود عارها علی اهل البیت....»مقصود آن است که اهل بیت جان و روح واحدند در ابدان متعدده و حکم بر هر یک از آن بزرگواران بر دیگری ساری و جاری است و شخص حضرت نبویه علیه السلام از اهل بیت است لذا شیخ در باب خاص آل البیت که مفصل در آن سخن گفته است تصریح کرده است که آیه کریمه «لیغفر اللّه ما تقدم من ذنبک و ما تأخر»شامل اهل بیت نیز میباشد.
بعد از عبارت مذکور گفته است:«...کذلک اهل البیت امان لامة محمد صلوات اللّه علیه عن الخلود فی النار؟اذ لو خلدت امة محمد فی النار، لعاد العار و القدح فی منصب النبی.فلا یبقی فی النار موحد ممن بعث الیه رسول اللّه(ص)و لو بقی احد فی النار، فانها ترجع الیه بردا و سلاما من برکة اهل البیت فی الاخرة فما اعظم برکة اهل البیت».
شیخ در آنچه ذکر شد فهماند که انجبار نقص ناقص به کامل یکی از معانی شفاعت است و شفاعت تامه اختصاص به آل البیت دارد و طهارت ذاتیه مخصوص اهل بیت به دیگری سرایت نمیکند و فرق است بین ولایت شمسیه محمدیه و اولیاء محمدیین و ولایت نجمیه خاص امت محمد از تابعان او و اهل بیت علیهم السلام از عترت.
معنای«التسلیم»در صدر کتب از جمله معنای تسلیم در کتاب فصوص الحکم:صلی اللّه علی محمد و آله و سلم، از این قرار است:«و اما التسلیم علی محمد و آله هو، طلب التحیة استدعاءا بالسلام من اللّه و هو تحل مخصوص من حضرة الاسم السلام، یسلم الیهم حقایق الکمال و یعطیهم السلامة عن سطوات تجلیات الجلال و یهبهم العصمة عن الاشتباه».
قهرا مظهر این اسم کلی در عالم شهادت به صورت خلافت کلیه و امامت شامله و در دار بعد از نشأة جسمانی در کسوت شفاعت کلیه ظاهر میشود و در حد اعلای از اعتدال قرار گرفته و حق تعالی او را از کلیه انحرافات در رفتار و اقوال و افکار مصون نگه میدارد و مظهر کلی اسم اعظم که اسم«السلام»از سودان آن میباشد دارای ولایت ازلیه است و از ذات او امداد به جمیع موجودات میرسد.
بیان وراثت خاصه محمدیه علیه و آله السلام
خلیفة الله صاحب وراثت در علم و حال و مقام یا محمدیه است که این وارث در هر عصری منحصر به یک فرد است، وراثت یا غیر محمدیه است، کمن یرث عن موسی و عن عیسی و ابراهیم و دیگر کمل از انبیاء علیهم السلام.
ولی وارث علوم و مقامات و احوال متصف به (*)شیخ اکبر(رض)از جمله کسانی است که خداوند علاوه بر مظهریت تجلیات باطنی خاتم اولیا زیارت صورت ظاهر و جمال قبله الاولیا عجل الله فرجه را نصیب او نموده است و خود آن را از عطایای حاصه الهیه دانسته است اما در باطن مأخذ و مشرب و مشهد معارف او، حقیقت آل بیت است.
()مراد از اهل بیت نزد شیخ و دیگر بالغان به مقام حق و یقین عترت طاهره است نه نساء نبی.
مقام احدی جمعی الهی یأخذ عن الله فی صورة نورانیة محمدیة.شخص صاحب این مقام خلیفة الله بلا واسطه میباشد و دارای مقام محمود است، لذا حضرت ختمی مقام فرمود:ان لله خلیفة یملآ الارض قسطا و عدلا...و له المقام المحمود» و لسان چنین کامل مکملی«کنت ولیا و آدم بین الماء و الطین»است.
آنچه ذکر شد چه بسا بر گوشهایی ثقیل افتد ولی«سخن را روی با صاحبدلان است»و:«نه هر که گوش کند معنی سخن داند».
مریدان ابن عربی بعد از او که آراء او را شرح کردهاند درباره وی سخنها گفتهاند و از قرار معلوم نسخ فتوحات * در اختیار آنها نبوده است.و آن مرد بزرگ خود مشخص ساخت که عیسی خاتم ولایت مطلقه و طبعا خود او نیز دارای این مقام نمیباشد، لهذا بعضی از متأخران گفتند:عیسی علیه السلام صاحب ولایت کبری و علی علیه السلام دارای ولایت صغری و مهدی علیه السلام خاتم ولایت مقیدیه محمدیه است.
برخی گفتند:عیسی خاتم ولایت مطلقه است و دارای ولایت اکبر است و علی علیه السلام دارای ولایت کبری و مهدی علیه السلام موسوم به محمد خاتم صغری.و ابن عربی که فقط صاحب ولایت معنوی و متصرف در باطن است و جامع بین صورت و معنا نمیباشد، خاتم ولایت اصغر است.باید توجه داشت که ولایت او ولایت امیه محمدیه است و در امت محمد(ص)نه در عترت، ممکن است ولیی به این وصف موجود باشد.
ولی به تصریح شیخ اکبر علی علیه السلام به حسب رتبه خاتم ولایت مطلقه و مهدی موعود نیز که حقیقتا او خاتم و عیسی مختوم است دارای ولایت مطلقه است و شیخ در باب خاص به حضرت صاحب الامر فرمود، ولایت مهدی مطلق است، لذا رسول اللّه فرمود:«ان لله خلیفه...»
(*) کلیه مجلدات فتوحات در دست جندی و قیصری و جامی نبوده است و اگر عباراتی را که ما ذکر کردیم شارحان به رای العین میدیدند که شیخ تصریح کرده است که در واقع عیسی علیه السلام مختوم است به خاتم وارث ولایت محمدی، همان شخصی که در مدینه فاس از بلاد مغرب خداوند او را به من شناساند و علامت ختمیت آن بزرگ را نصیب من نمود، قهرا آنچه را که شیخ به آن معتقد است ذکر مینمودند و این قسم متشتت کلام او را تفسیر نمیکردند و نیز تعصب به خرج نمیدادند.پس او که در فصوص گفته همه انبیا در مقام اخذ معرفت به شرایع خو از مقام ولایت کلیه او اخذ فیض نمودهاند حتی ختم انبیا به معنایی که شیخ ذکر کرد ناچار همانطور که شیخ تصریح نمود که علی علیه السلام امام عالم و سر انبیا و اولیا است خاتم ولایت خاص محمدی(ص)و سر انبیا است و همه انبیا جلوههای حضرت ختمی ولایت جناب مهدی المسمی به محمد رزقنا الله معرفته میباشد، از جمله عیسی و ابو العباس خضر و کلیه ابدال و اهل معرفت مختومند به این ختم مهدی.از این جهت شیخ در مدح مهدی(ع)از او به«امام العالمین»تعبیر کرد و در باب خاص مهدی(ع) و وزراء او میفرماید هفت خصلت در حضرت ختم اولیا است که از مختصات اوست و در هیچ ولیی موجود نمیباشد.
«به گفتاری از ایشان خوشدلم من خوشا ایشان و گفتگوی ایشان».مرحوم آقا محمد رضا نیز این قسمت از فتوحات را ندیده است و شارحان فصوص چه بسا ترس از محیط و تکفیر مانع شده است که ولی متصرف در ظاهر و باطن را صریحا منحصر به عترت بدانند و همه میدانیم که هضم این حقیقت برای منغمران در اوهام که تصریح کردهاند اعتقاد سلف صالح که واجب الاتباعند بر آن است، که خلفاء به ترتیب مقام خلافت در فضایل بر یکدیگر تقدم دارند که ابوبکر افضل از عمر و دومی افضل از سومی و برخی که زیاد وقیح نبودهاند امام عالمیان علی علیه السلام را افضل از عثمان دانستهاند ولی اکثر فضیلت را به ترتیب خلافت دانستهاند.
غزالی به وجوب اعتقاد به زیادتی صفات بر ذات معتقد که سلف صالح به آن معتقدند، انگار اهل بیت سلف صالح نیستند. افرادی که در این باب حکومت کردهاند بسیار تعصب خرج دادهاند وقتی خود شیخ در فتوحات از علی علیه السلام تعبیر به امام العالم و اقرب الناس الی رسول اللّه و سر الانبیاء مینماید و نیز تصریح میفرماید که عیسی«مختوم بهذا الختم المحمدی»نباید اتباع شیخ اکبر این قسم تعصب از خود نشان بدهند.
عیسی علیه السلام خاتم ولایت عامه است یعنی ولایت موروثه از انبیای قبل از خود و بعد از طی دوره او نوبت ولایت مطلقه محمدیه است علیه و آله السلام.و به زعم شخص شیخ شخص او خاتم ولایت خاص امت محمد است و مراد از امت محمد اولیای غیر از عترت و وارثان مقام خاص محمدی است.
دلیلی نداریم که ولایت منحصر باشد به ائمه، دلیل داریم بر اینکه خلفاء اللّه وارثان مقام و حال و علم حضرت ختمی مقام، صاحب ولایت مطلقهاند و به اعتباری ولایت آنها مقیده است.
به حسب مفاد بعضی از روایات در امت محمد اولیایی هستند که ولایت آنها مستند است به انبیاء قبل از شخص ختمی مقام.لذا گویند، فلان ولی بر قدم عیسی و فلان ولی بر قدم ابراهیم و موسی و اسحاق یا ایوب است علیهم السلام.بیان این مطلب مجالی وسیع طلب کند و در این مختصر منظور چیزی است که اطراف آن صحبت شد.
در خاتمه عرض میکنم ولایت مطلقه نبویه و علویه و باقریه و رضویه و مهدویه و سایر ائمه شیعه علیهم السلام و هبی و شئون و لوازم ولایت آنها که عصمت و طهارت ذاتیه در علوم و احوال و مقامات و اقوال و روش و گفتار آنها باشد نیز موهوبی است نه کسبی.آنکه این مقامات را کسبی میداند، اصلا از حقیقت نبوت و باطن آن که ولایت است غافل است.در اولیایی که ولایت آنها به ولایت امیه مشخص شده است کسب در ولایت آنها مدخلیت دارد ولی بعد از صحو در تجلی افعالی میدان، میدان واهب الصور است.
اگر بخواهیم مرتب و منظم با دفع و رفع شکوک در این زمینه بحث نماییم احتیاج به مجال و وقت وسیع داریم.
ذکر مطلبی مهم در این جا ضروری است و باید همه بدانند که درک توحید و نبوت و ولایت و شئون و اطوار آنچه ذکر شد به مذاق آل البیت، راه آن اصول و قواعد مقرره در کلمات عرفا است و در درک پارهای از مهمات و امهات مسائل توحید و نبوت ولایت خاص محمد بین عقل کامل مکمل نظری حیران است تا چه رسد به تلفیقات متکلمان.
** ابن عربی در بحث امامت از طایفه شیعه متأثر نیست بلکه روایات مسلمه منقول از طرق مشایخ سنت و دیگر شهود و مکاشفه باطنی در مرتبه تجلیات اسمائی او را به اظهار مطالب مهمهای در امامت و ولایت عترت وا داشته است و کثیری از حقایقی را که بیان فرموده باید آن حقایق را یک نفر محقق شیعی جعفری به سلک تحریر میآورد.
طریقه شیخ اعظم در ظاهر طریقه عالمی حنبلی مذهب و در اصول علوی المشرب و المهدی المسلک است، لذا در رساله سر المکتوم گوید: «الولایة محمدی المحتد و علوی المشهد».