چکیده

متن

 

مقدمه
    قفقاز شمالی با واقع شدن در شمال جبال بزرگ قفقاز و جنوب روسیه از دیرباز با ایران زمین و جهان اسلام در ارتباط بوده است. این منطقه یک ششم از کل تولیدات کشاورزی روسیه را با داشتن 12% از جمعیت این کشور داراست. وجود منابع نفت و گاز، حضور در کریدور شمال ـ جنوب، داشتن بنادر مناسب و قرار گرفتن در کنار دو دریای سیاه و مازندران از سایر خصوصیات ژئوپلتیکی منطقه است. تنوع فرهنگی و اجتماعی از جمله پراکندگی قومی از نژاد آلتایی، هندواروپایی و قفقازی، تنوع زبانی با بیش از 50 گونه زبان شناخته شده، شاخصه های دینی با دارا بودن گوناگونی مذهبی از اسلام حنفی، شافعی و شیعی، یهودیت، مسحیت ارتودکس شرقی، گریگوری و کاتولیک، بودیسم، ادیان یکتاپرستی باستانی مانند یزیچنیک و ادیان یا باورهای خرافی یا به تعبیر بومی بت پرستی، پیچیدگی های سیاسی و اجتماعی منطقه را نشان می دهد. تمامی این خصیصه ها در سال های پایانی دهه ی هشتاد میلادی و اواخر دوران اتحاد جماهیر شوروی باعث بحران های شدید امنیتی در این منطقه گشت که بیشتر این تعارضات ریشه در دوران گذشته و سیاست شوروی در سرکوب قوم گرایی داشت.
    بر این اساس قوم گرایی یکی از اصلی ترین دلایل ناامنی در قفقاز در طی سالیان اخیر بوده است. در حال حاضر نیز درگیری میان اوست ها و اینگوش ها، کارچای ها و چرکس ها، آوارها و دارگین ها، بالکارها و کاباردها، آدیغه ها و قزاق ها و همچنین احتمال جبهه گیری نظامی سران چرکس در برابر گرجستان به علت جنگ با آبخازیا از جمله مهمترین مناقشات بالقوه قومی در قفقاز شمالی است. از این رو در ادامه ضمن مرور مناقشات قومی موجود در منطقه قفقاز، به بررسی سیاست خارجی قفقازی جمهوری اسلامی ایران و ارائه راهکارهایی در این زمینه نیز خواهیم پرداخت.
   
    تنوع قومی قفقاز
    وجود اقوام متعدد در قفقاز بر پیچیدگی های منطقه می افزاید و منطقه را همواره در معرض بروز درگیری و تنش قرار می دهد، زیرا در میان بسیاری از این اقوام و بنا بر سیاستهای تقسیم اراضی روسها اختلافات جدی و عمیقی وجود دارد.(1) در بسیاری از منابع قفقاز را به عنوان «موزه اقوام» می شناسند.(2) اعراب، قفقاز را «جبل الاسنه» می نامیدند، زیرا در قفقاز قومیت های متعدد با انواع زبان ها، سنن و آداب و رسوم و مذاهب مختلف ساکن می باشند.
    در سرتاسر قفقاز می توان بیش از 60 گروه قومی را از یکدیگر باز شناخت . اقوام بومی قفقاز به سه خانواده نژادی تقسیم می شوند که عبارتند از «هندواروپایی» (ارامنه، ایرانی ها: تات ها، تالش ها، اوست ها، کردها، آذری ها)، «آلتایی» (ترک ها: قره چای ها، بلغارها، نوگای ها، کومیک ها) و «قفقازی ها» (آدیغه ـ آبخازی، ناخو ـ داغستانی، کاتولی).
    بدیهی است که تجمع و زیست این همه نژاد و قومیت در یک منطقه جغرافیایی محدود با وسعتی حتی کمتر از دویست هزار کیلومتر مربع، تنش ها و درگیری هایی را موجب می شود. مشکل کثرت و فراوانی قومیت ها در منطقه زمانی شدت بیشتری به خود گرفت که رهبران اتحاد جماهیر شوروی پراکندگی و اسکان طبیعی قومیت ها را به هم زده و همزیستی مسالمت آمیز آنان را بصورت غیرمتجانسی در سطح اراضی منطقه پراکنده ساختند، بطوری که همواره در ناامنی و در معرض تهدید به حیات خود ادامه دادند. پیدا بود که چنین شرایطی منافی امنیت و آرامش قومیت های مختلف بوده و آنها را در معرض چالش و برخورد با یکدیگر قرار می داد که بارها هم چنین شد و کار به درگیری و جنگ کشید.
   
    ریشه های تاریخی منازعات
    قفقاز پس از فروپاشی شوروی، چهره یک منطقه کاملاً بی ثبات و ناآرام را داشته است . ظهور اختلاف های قومی ـ جغرافیایی متعدد از اواخر حیات اتحاد جماهیر شوروی و تبدیل شدن برخی از آنها به درگیری های جدی و خشونت بار در اوایل دهه ی 1990م.، در بی ثباتی و ناامنی منطقه نقش اصلی را داشته است . در واقع منطقه ی قفقاز در بیش از یک دهه ی اخیر یکی از منازعه خیزترین مناطق جهان بوده است.
    به طور کلی ثبات منطقه ی قفقاز قبل از فروپاشی شوروی برهم خورد و برخی از صاحبنظران معتقدند که تحولات قفقاز در سرعت بخشیدن به فروپاشی شوروی مؤثر بود. اولین اقدام برای جدایی طلبی، پیش از فروپاشی در دوران زمامداری گورباچف، در قفقاز جنوبی و سپس قفقاز شمالی اتفاق افتاد. در سال ۱۹۸۹م. درگیری های قومی از آبخازستان آغاز شد، جایی که اقلیتی ۱۸ درصدی از آبخازهای جمهوری خودمختار آبخازستان، خواهان جدایی از گرجستان و پیوستن به روسیه شدند. در همین سال، جدایی طلبان اوستیای جنوبی نیز خواهان جدایی از گرجستان و پیوستن به روسیه و اوستیای شمالی شدند. در سال ۱۹۹۱م. جمعیت تقریباً ۱۵۰ هزار نفری ارامنه ی قره باغ کوهستانی در آذربایجان اعلام جمهوری مستقل کردند.(3) این استقلال طلبی منجر به جنگی خونین شد که هنوز پس از گذشت بیش از پانزده سال، این بحران لاینحل باقی مانده است. در قفقاز جنوبی علاوه بر خواسته های جدی جدایی طلبی، نغمه های اعتراض و جدایی طلبی از تالش ها و لزگی ها در آذربایجان نیز شنیده می شد. در داخل گرجستان نیز بحث ارمنیان، آذربایجانی ها و ترک های مسختی بعنوان یک اقلیت غیرهمگون با گرجیان و بحران خیز وجود دارد.
    در قفقاز شمالی، اعلام استقلال چچن و جدایی طلبی از روسیه در سال ۱۹۹۱م. مهم ترین تحولی بود که بعداً منجر به جنگ طولانی با دولت مرکزی روسیه شد.(4) در نوامبر ۱۹۹۲م.، یک سال پس از استقلال چچن، روسیه با اعلام وضعیت فوق العاده در اوستیای شمالی و اینگوش، به علت مناقشات ارضی و اوضاع بحرانی، ۳۰۰۰ سرباز به این منطقه اعزام داشت. این درگیری ها اولین نشانه ی بروز برخوردهای قومی پس از فروپاشی بود.
    بجز موارد مهم فوق ، در قفقاز اختلاف های قومی ـ جغرافیایی متعدد دیگری نیز وجود دارد که اگرچه به مانند پنج نمونه ی مذکور، به درگیری های خشونت بار وسیعی تبدیل نشده اند، ولی زمینه های تبدیل شدن آنها به درگیری های مستقیم و خشونت بار همچنان وجود دارد که بالقوه تهدیدکننده ی امنیت و ثبات منطقه و روسیه هستند.(5) در حال حاضر با توجه به درگیری در اوستیای جنوبی و آبخازیا، تقریباً در تمام جمهوری های خودمختار قفقاز شمالی و همچنین در سه کشور مستقل قفقاز جنوبی ، امکانات بالفعل و بالقوه برای درگیری های قومی وجود دارد و بنابراین عدم ثبات منطقه ای هنوز هم ایجاد نگرانی می کند. در کنار تنوع و تعدد اقوام، نوع و کیفیت تقسیمات کشوری اراضی منطقه و نحوه ی پراکندگی جغرافیایی قومیت ها در سطح جمهوری های سه گانه قفقاز جنوبی که با سیاست های شیطنت آمیز دولت مرکزی مسکو در زمان رهبری لنین و استالین با هدف کنترل و سلطه بر منطقه انجام یافت، وضعیتی را شکل داد که هر زمان می تواند آبستن حادثه شده و آتشی را در منطقه شعله ور سازد. وجود جمهوری های خودمختار در دل جمهوری های سوسیالیستی و وجود اقلیت های قومی در جمهوری های همسایه به وجود آمدن این مناقشات کمک نمود. در اصل روس ها در دوره ی نقشه کشی، هرگز به بافت های قومی، مذهبی و فرهنگی توجهی نکرده و تنها خطوطی را به صورت مصنوعی ترسیم نمودند. مشکلات کنونی گرجستان با روسیه بر سر اوستیای جنوبی و جمهوری خودمختار آبخازستان و بارزتر از همه، بحران قره باغ میان دو کشور آذربایجان و ارمنستان که در مقطع فعلی سرتاسر قفقاز را به تنش و بحران کشیده است، محصول سیاست مورد اشاره می باشد.
    برخی تهدیدات و چالش هایی که کشورهای برجای مانده از فروپاشی شوروی امروزه با آن دست به گریبان هستند ناشی از سیاست های رهبران شوروی سابق در این کشورها است. ریشه ی بیشتر این چالش ها را می توان بدین گونه برشمرد:
    الف) ترسیم مرزهای ساختگی میان جمهوری های فدرال و یا خودمختار شوروی سابق که متناسب با منافع و اهداف ملی رهبران شوروی انجام می شد، بدون آنکه به واقعیت های موجود در مناطق و جمهوری ها و سوابق اختلافات مرزی، تنوع فرهنگی، تنوع قومی و زبانی توجه شود.
    ب) نابرابری های اقتصادی میان روسیه و سایر جمهوری های شوروی سابق در راستای وابسته کردن آنها به روسیه و فروخفتن هرگونه داعیه استقلال طلبی و در نتیجه ضعف بنیان ها و زیرساخت های اقتصادی جمهوری های برجای مانده از نظام کمونیستی شوروی.
    ج) مذهب زدائی نظام کمونیستی شوروی طی بیش از ۷۰ سال و ایجاد سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن.
    د) همسان سازی فرهنگی اقوام مختلف حول فرهنگ و زبان روسی بر سایر فرهنگ ها و زبان ها و سلب هویت فردی اشخاص. (روسی سازی)(6)
    هـ) تبعید، تحقیر و سرکوب شدید برخی گروههای قومی و قوم ستیزی دربرابر کمون ثانویه. (7)
    و) سیاست های تفرقه افکنانه با توجه به اصل «تفرقه بیانداز و حکومت کن» مانند حمایت از یک گروه قومی و تحریک آن برعلیه دیگری ، استفاده از عامل مذهب برای ایجاد اختلاف بین مسیحیان و مسلمانان (بویژه ارامنه و آذری های مسلمان )، ایجاد اختلاف از طریق تقسیمات ارضی و برنامه های مرزی اختلاف زا در شوروی سابق، تغییر نام های جغرافیایی با تفکر تفرقه افکنی.(8)
   
    مناقشات بالقوه و بالفعل در قفقاز شمالی
    شمال قفقاز برای مدت 200 سال دستخوش آشوب ها و بلاهای بسیاری بوده است و مردم به طور گسترده آسیب دیدگان اصلی بوده اند. بعد از جنگ های 100 ساله ی قفقاز، 50 سال رکود دوره ی تزاری و بیش از 70 سال حکومت دوران شوروی، با فروپاشی شوروی مردم و اقوام قفقاز فرصتی برای ملی گرایی پیدا کردند. در 1991م. نیازی فوری برای تغییر احساس شد، زمانی که از سلطه روس ها رها شده، فرصتی بود برای ملل کوچک و تحت فشار که به جامعه ی بین المللی بپیوندند.
    زمانی که جمهوری های قفقاز شمالی در آغاز دوران شوروی تشکیل شدند، از معیارهای تقسیمی برای پخش کردن نطفه های مناقشه استفاده شد. در داغستان توازن قدرت میان آوارها و دارگین ها تقسیم شده بوده و برای سایر اقوام پذیرش این موضوع سنگین بود. چچن ـ اینگوش دارای یک دولت دو ملتی بود، با اینکه از نظر فرهنگی و زبانی هر دو قوم با یکدیگر یکسان بودند ولی چچن ها از اینگوش ها بعنوان مزاحمانی برای پیشرفت کشورشان نام می بردند. این اختلاف باعث جدایی این دو منطقه و تشکیل دو جمهوری متفاوت شد. در کاباردینو ـ بالکاریا و کاراچای ـ چرکسیا هیچ یک از چهار گروه قومی، از این روند ساز و کار راضی نبودند. کاباردها خواهان پیوست چرکس ها به آنها و کاراچای ها خواهان پیوستن بالکارها به آنها بودند. هر چند دولت مردان شوروی هرگز زحمت ملاحظه ی احساسات محلی و بومی را به خود نمی دادند، هر نظر مخالفی به عنوان نظر فتنه جویانه معرفی می شد و پیروان آن ایده، تنبیه می شدند. یک راه حل منصفانه برای هر دو ناحیه این بود که به صورت دو جمهوری همگون ایجاد شوند، به طوری که زنجیره های نژادی، زبانی و فرهنگی کاباردها و چرکس ها در کنار هم و بالکارها و کاراچای ها در امتداد جنوب با یکدیگر جمهوری و مناطق خودمختاری ایجاد نمایند.(9) پیمان نانوشته ای در مورد تقسیم مناسب سیاسی جمهوری های چرکس نشین وجود دارد. مثلاً رئیس جمهور جمهوری کاباردینو ـ بالکاریا همواره یک کابارد است و در جمهوری کاراچای ـ چرکسیا یک کاراچای انتخاب می شود و همه ی اینها بی توجهی به دموکراسی و انتخابات است. بدین ترتیب چرکس ها و بالکارها هزینه ی اقلیت بودن را در جمهوری های خود می پردازند. آدیغه ها نیز در کنار یک رئیس جمهور معمولاً اسلاو و تعداد کمی از منصبهای دولتی را در جمهوری خود در اختیار دارند.(10) همواره در شمال غرب قفقاز مشکلاتی وجود داشته است که نمی توان نام آن را مناقشه نامید. بین کاباردها و بالکارها و بین چرکس ها و کاراچای ها یک نزاع لفظی دائمی وجود دارد ولی بندرت به درگیری نظامی کشیده شده است. مناقشات قومی شدیدی، در نیمه ی اول دهه ی 1990م. به خاطر رقابتهای حلزونی بعد از دوران گورباچف به وجود آمد که اجازه ی مالکیت خصوصی را می داد.(11) در نیمه ی دهه ی 90م. چرکس ها متوجه ی این تهدید شدند که همسایگان شان ممکن است، بهترین زمینهای آنها را تصاحب و آنها را به حاشیه برانند. در این جمهوری ها سرمایه گذاری زیادی در مقابله با هجوم سایر اقوام به زمین های شان انجام شد.(12) به هرترتیب قفقاز شمالی پس از سال های پرآشوب دهه ی 90م. هم اکنون چند سالی را به آرامش سپری کرد و بر اساس آخرین مشاهدات میدانی در سال 2007 و 2008م. نگارنده، اختلافات قومی در منطقه ی شمال غرب قفقاز و جمهوری های چرکس نشین به حداقل رسیده و یا حداقل می توان مدعی شد که در میان عوام دیگر آن اختلافات تاریخی به چشم نمی خورد و مردم این نوع ساختار قدرت و تقسیم قوای سیاسی در کشورشان را قبول کرده اند. ازدواج ها میان اقوام غیرهمگون مانند کاباردها با بالکارها و چرکس ها با کاراچای ها و این اقوام با اسلاوها روبه افزایش است. این مسئله موجب کاهش تنازعات میان این ملل و اقوام گشته است، بخصوص آنکه سیاست روسی سازی و یا یکسان سازی اقوام در روسیه به خوبی در آموزش و پرورش انجام می شود و هم اکنون اکثر جوانان بومی دیگر به زبان های محلی و ملی خود سخن نمی گویند، ولی همچنان بحث ها و تمایلات ملی گرایانه به پایان نرسیده ولی شکل و ماهیت خود را تغییر داده است. این تغییر ماهیت از محبوبیت پوتین در قفقاز و افتخار به ملیت روس شروع شده است و تقریباً اکثر افراد عادی جامعه ابتدا خود را روس می نامند و سپس به قومیت خود یعنی چرکسی، چچنی، اوستی و غیره اشاره می نمایند.
    این آرامش که با خاموش شدن شعله ی آتش جنگ در چچن و قدرتگیری رمضان قادرف آغاز شد، با حمله ی نظامی گرجستان به پایگاه های پاسدار صلح اوستیای جنوبی و اعلام جنگ آبخازیا به گرجستان در آگوست 2008م. روشن شد و چرکس ها را درگیر جنگی دیگر در آبخازستان نمود. آخرین اخبار حکایت از پیوستن نیروهای چرکسی به ارتش آبخازستان است. به طور کلی اختلافات و مناقشات در قفقاز شمالی را می توان در علل اختلافات قومى، اختلافات مرزى و تاثیر آن بر اقوام و ملیت‎ها، ناکارآمدى اقتصادى، نابرابرى اقتصادى و شکاف‎هاى اجتماعى، عدم وجود نهادهاى مدنى کارآ بررسی نمود. (13)
    در ذیل به برخی از مناقشات بالقوه و بالفعل در قفقاز شمالی اشاره می نماییم که بیشتر با هدف ایجاد واحدهای جدید سیاسی ـ ملی در قفقاز شمالی و وحدت دوباره دو یا چند واحد سیاسی با یکدیگر، یا تجزیه یک واحد سیاسی و اسکان دوباره ی گروه های قومی در سرزمین های مادری بوجود آمده یا می آیند:
    الف) شمال غرب قفقاز
    ـ تغییرات مرزی در جمهوری های چرکس نشین
    ـ ایجاد جمهوری آدیغه و تجزیه از ناحیه کراسنودار در روسیه در سال 1991م.
    ـ انتقال نواحی ساحلی کراسنودار به جمهوری آدیغه
    ـ عدم ارتباط فیزیکی میان جمهوری های چرکس نشین
    ـ اعلام جمهوری کازاک (قزاق) در سرزمین کراسنودار
    ـ پیدایش جمهوری خودمختار چرکسیا
    ـ پیدایش جمهوری خودمختار کاراچای
    ـ اعلامیه جمهوری کاراچای ـ چرکسیا و تجزیه ی آن از سرزمین استاوروپل
    ـ اعلام جمهوری آبازین و تجزیه ی آن از کاراچای ـ چرکسیا
    ـ پیدایش جمهوری کاباردین یا کاباردا به عنوان یک واحد خودمختار
    ـ بیانیه جمهوری بالکار و استقلال از کاباردین
    ـ ایجاد یک جمهوری تحت عنوان کاباردینو ـ چرکسیا
    ـ ایجاد یک جمهوری تحت عنوان کراچای ـ بالکاریا
    ـ انتقال بخشی از اوستیای شمالی با شهر «موزداک» به کاباردینو ـ بالکاریا
    ـ اعلام یک چرکسستان بزرگ شامل: چرکسیا، کاباردا، آدیغه و کراسنودار
    ـ ایجاد مجدد جمهوری گورسکایا (کوهستان) شامل: چچن ـ اینگوش، اوستیای شمالی، کاباردا و چرکسیا
    ـ پیدایش کنفدراسیون مردم قفقاز و جدایی از روسیه و گرجستان
    ـ تجزیه آبخازیا از گرجستان و انتقال آن به روسیه یا تشکیل یک جمهوری مستقل (14)
    ـ اعلام استقلال آبخازیا و تصویب آن در پارلمان روسیه در تابستان 2008م.
    ب) شمال شرق قفقاز
    ـ اختلافات قومی میان آوارها و دارگین ها برای تقسیم قدرت در مجلس و ریاست جمهوری
    ـ ایجاد جمهوری آوارستان
    ـ ایجاد جمهوری لزگستان که شامل بخشی از داغستان و جمهوری آذربایجان است
    ـ قدرت گیری وهابیت و تشکیل جمهوری اسلامی در قفقاز
    ـ تنازعات زبانی میان اقوام در داغستان برای آموزش زبان های بومی در مدارس
    ـ وجود مهاجرین چچنی در داغستان و حضور در مراکز آموزشی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی
    ـ اختلاف میان چچن ها و اینگوش بر سر مسائل ارضی و حتی فرهنگی
    ـ اختلاف و درگیری نظامی میان اینگوش ها و اوست ها بر سر زمین و روستاهای مرزی مورد ادعا طرفین
    ـ وجود روستاهای اینگوش نشین در اطراف ولادی قفقاز
    ـ توهم و ترس اقوام اوستی از چچنی و بالعکس
    ـ عدم عبور و مرور اقوام اوستیا و داغستانی از چچن به بهانه ی ناامنی
    ـ وجود مناطق نظامی و مرزی در سرحدات جمهوری ها و برخوردهای نامناسب با مردم (15)
    از جمله مهمترین ریشه های درگیری، همان گونه که در فوق مشخص است، اختلافات ارضی میان جمهوری ها می باشد. مرز کشور های جدید در قفقاز همانند بقیه جمهوری های مستقل شده، همان مرز های داخلی بین جمهوری های شوروى می باشد که پس از استقلال خطوط مرزی کشور های استقلال یافته را تشکیل می دهند. از طرفی، در برخی از این کشور ها، خطوط مرزی با کشور های همسایه، همان مرز های اتحاد جماهیر شوروی با همسایگان سابق می باشد. اگر به دنبال روشن ساختن آینده اى محتمل از نظر امنیتی با توجه به گذشته مرز ها در این منطقه باشیم، می توان به دو فرض اشاره کرد:
    1. با نگاهی اجمالی روی نقشه، می توان به ساختار اختیاری مرز های داخلی در شوروی سابق پی برد. با گذشت زمان، اختلافات قومی همان گونه که دلیل جدایی اقوام از هم بود، سبب گسستگی در مرز های اراضی آنان نیز شده است. بدین لحاظ در صورتی که اختلافات مهار و کنترل نگردند، احتمال تغییرات مجدد در مرز هاى موجود وجود دارد. این تغییرات می تواند پیامد های منفی جدی برای ثبات منطقه داشته باشد. این نگرانی به دلیل وجود تعداد زیادی نواحی «خودمختار»، قفقاز را بیشتر تهدید می کند.
    2. پایه ریزی مرز ها در بسیاری از جمهوری های جدیدالتاسیس که میراث مرز های خارجی شوروی سابق می باشد، گاهی اوقات اهداف مشخصی را دنبال می کنند. چگونگی تحدید جمهوری های جدید، از آن جهت قابل بررسی است که کشور هایی پدید آمده اند که نسبت به نفوذ مردم خارج از مرز های منطقه و همدستی و کمک آنها به عناصر تجزیه طلبی که در بعضی کشورها وجود دارند و یا دست کم استفاده از روش هایی که بتواند بر قدرت مرکزی فشار وارد آورد، حساس هستند. (16)
    تمامی این موارد با توجه به جنگ گرجستان و اعلام استقلال اوستیای جنوبی و آبخازیا، این حس را در ملل شمال قفقازی بوجود آورده که مبارزه برای کسب مشروعیت ملی در نهایت به پیروزی می انجامد. در مصاحبه های شخصی اینجانب با سران جدایی طلب در چچن یا چرکسستان، آنها به استقلال کزوو اشاره می کردند و از حمایت غرب در صورت اعلام استقلال مجدد در چچن یا سایر نواحی دلخوش بودند، با اینکه هم اکنون با وجود عناصر روسی در دول قفقاز شمالی، استقلال مانند سابق به راحتی نیست ولی چراغ های سبز غرب و آمریکا و از همه مهمتر حرکت روسیه برای استقلال اوستیای جنوبی و آبخازیا، برخی از نیروهای ملی گرا را به تکاپو انداخته است. همان طور که ذکر شد، سال هاست که اقوام قفقازی هویت ملی خویش را در گرو اتحاد با روسیه می بینند و با توجه به محبوبیت سران روس در میان مردم منطقه، گروه های جدایی طلب به کار تبلیغاتی فراوانی نیاز دارند. (17)
   
    سیاست قفقازی ایران و راهکارهای پیش رو
    فروپاشی ناگهانی اتحاد شوروی، ایران را وا داشت که سیاستی را با توجه به شرایط جدید در قفقاز تدوین کند. این سیاست حول محورهایی نظیرحفظ امنیت کشور و تمامیت ارضی آن، توسعه ی دو و چند جانبه ی روابط اقتصادی با کشورهای نوپا، تاکید بر اهمیت ژئوپلتیک ایران از نظر ترانزیت کالا و انرژی برای کشورهای محصور در خشکی برای دست یابی به اهداف ایران و برقراری روابط فرهنگی و سیاسی با اقوام و ملل منطقه شکل گرفت. علاوه بر این دولتمردان ایران تصمیم گرفتند که سیاست خود را در این زمینه در همکاری نزدیک با روسیه تنظیم کنند. این سیاست بطور همزمان، سیاست نزدیکی به روسیه را دنبال می کرد که از ابتدای انقلاب اسلامی و بخصوص بعد از فروپاشی شوروی، کمابیش پی گیری می شد. این سیاست ها با توجه به ابزار و روش های موجود نتوانست به صورت کامل برقرار شود. به نحوی که هم اکنون با گذشت بیش از 15 سال فروپاشی شوروی، جمهوری اسلامی ایران تنها سه سفارت در قفقاز دایر کرده که دو مرکز آن در باکو و ایروان فعال هستند و مرکز تفلیس به دلایل گوناگون، آنچنان فعال نیست.
    به هر روی سیاست قفقازی ایران بعد از جنگ در اوستیای جنوبی، توسط وزیر امورخارجه ایران به عنوان بسته ی تهران (3+3) ارائه شد، تا ایران همچنان به عنوان کشور حافظ صلح و دوستی در منطقه معرفی گردد. این بسته شامل مواردی کلی چون تفاهم میان طرفین و عدم دخالت کشورهای فرامنطقه ای و حضور شش کشور منطقه یعنی ایران، روسیه، ترکیه، آذربایجان، ارمنستان و گرجستان بود. با این حال به نظر می رسد، با حضور و قدرت آمریکا و اسرائیل در گرجستان، این طرح دارای ضمانت اجرایی و بندهای عملی نباشد. از این رو موارد زیر به عنوان راهکار ارائه می شود: (18)
    1. دایر کردن دفاتر و نمایندگی های ایران در برخی از شهرهای قفقاز شمالی از جمله در ماخاچکالا و ولادی قفقاز: از دوران قاجار، کنسولی های ایران در این دو شهر فعال بوده و انجمن ها و مدارس ایرانی دایر بودند که با قطع رابطه این منطقه با ایران در دوران کمونیسم، این مراکز نیز تعطیل شد. از این رو در حال حاضر با توجه به علاقه مندی مسئولین و مردم این نواحی به خصوص داغستان، چچن و اوستیای شمالی برای تردد در ایران و حتی حضور بازرگانان ایرانی در این مناطق که پتانسیل سرمایه گذاری اقتصادی و بازرگانی زیادی را دارا است، بازگشایی این دفاتر، تاثیرات مخملی و نرمی در منطقه خواهد داشت.
    2. بازسازی آثار و اماکن ایرانی در منطقه: بازسازی آثاری همچون مسجد ایرانی های ولادی قفقاز، مدرسه ی نوروز ولادی قفقاز، ساختمان کنسولی ایران در ولادی قفقاز و سایر آثار که به صورت نیمه تخریب درآمده و دایر کردن مراکز که در فوق ذکر شد، می تواند نخستین قدم در این راستا باشد.
    3. حضور در عرصه های فرهنگی و دانشگاهی قفقاز شمالی: از نکات قابل توجه در قفقاز شمالی که در خاک روسیه محسوب می گردد، حضور دانشگاهیان و فرهنگیان اسرائیل در این خطه است. تفاهم نامه های بسیاری میان دانشگاه های قفقاز شمالی به خصوص دانشگاه های چرکسستان با دانشگاه های آمریکایی و اسرائیلی وجود دارد و تبادل استاد و دانشجو هر ساله انجام می پذیرد. این روند، همانند مدل حضور اسرائیل و آمریکا در قفقاز جنوبی است که به انقلاب های مخملی و تاثیر در قشر روشنفکر و دانشگاهی جمهوری های گرجستان، ارمنستان و آذربایجان منجر شد. بستن تفاهم نامه با دانشگاه های قفقاز شمالی جهت تبادل استاد و دانشجو در رشته های خاص همچون زبان فارسی، تاریخ، ایرانشناسی، حقوق و علوم سیاسی و...، با توجه به ابراز تمایل دانشگاه های دولتی ماخاچکالا، گروزنی و اوستیای شمالی، راهگشای تاثیرات بعدی در قفقاز شمالی است. در کنار این تفاهم نامه ها ارسال کتب روسی و انگلیسی در زمینه های تاریخی، مذهبی و سیاسی، اعزام مدرسین زبان فارسی، اعزام مبلغین مذهبی، اعزام دانشجو برای تحقیقات میدانی، به وجود آوردن اتاق های بازرگانی و اقتصادی مشترک و اعزام تیم های ورزشی، بدون شک جاپای ایران اسلامی را بیش از پیش در منطقه استوارتر خواهد کرد.
    4. دعوت از دولتمردان جمهوری های خودمختار قفقاز شمالی و بستن قرارداد در زمینه های فرهنگی و هنری، اقتصادی، ورزشی و...: با توجه به سابقه و پیوندهای تاریخی وهمچنین ابراز تمایل سیاستمداران و نخبگان منطقه برای همکاری با ایران در تمامی عرصه ها، می توان با مقداری صرف هزینه و زمان این افراد را به ایران دعوت و تفاهم نامه های همکاری دوجانبه بسته شود. قابل ذکر است که در قانون اساسی روسیه این روابط تا حدودی در اختیار خود جمهوری ها می باشد. همکاری های دوجانبه برخی جمهوری ها از جمله چچن، داغستان و اینگوش با کشورهای حوزه ی خلیج فارس و کاباردینو ـ بالکاریا، کاراچای ـ چرکسیا و آدیغه با ترکیه، اردن و اسرائیل و همچنین آمد و رفت های سران این دول به این کشورها، الگو و ضامن مناسبی برای دعوت از این افراد برای حضور در ایران است.
    5. بازگشایی دفاتر و مراکز ایرانشناسی و تقویت آموزش زبان فارسی در مدارس و دانشگاه های قفقاز شمالی: حضور 100 هزار نفری ایرانیان بومی شده در قفقاز شمالی از چرکسستان تا داغستان و عدم آشنایی ایشان با زبان فارسی به علت فراموشی زبانی، همچنین علاقه مندی دانشگاهیان برای تاسیس دوره های زبان فارسی و تجربه ی موفق این روش از سال های پایانی دهه ی 90 میلادی در دانشگاه دولتی ماخاچکالا و اوستیای شمالی، تاثیرات فرهنگی و سیاسی مناسبی را در این مناطق ایجاد می کند. در این میان علاقه مندی ریاست دانشگاه دولتی گروزنی در چچن برای دایر کردن این دوره قابل توجه است. متاسفانه عدم حمایت رایزنی از این مراکز، باعث تعطیلی و یا سردی دانشجویان و دانشگاهیان این جمهوری ها شده است.
    6. اعطای بورس تحصیلی به دانشجویان بومی برای آموزش در دانشگاه های ایران: همانگونه که بسیاری از شخصیت های سیاسی و فرهنگی کشورهای قفقاز از تحصیل کردگان کشورهای غربی می باشند و معمولاً بعد از بازگشت به کشورشان، از شعارهای کشور میزبان استفاده می کنند و گرایش نسبت به آن دارند و تجربه در مورد ایران نیز چنین نتیجه ای به بار آورده است لذا بورس کردن برخی دانشجویان مستعد و کوشا جهت تحصیل در ایران و سپس بازگشت به کشورشان، بسیار حائز اهمیت است. سالیانه بسیاری از دانشجویان دانشگاه های قفقاز شمالی در بورس های اعطایی به کشورهایی چون ترکیه، اسرائیل و کشورهای اروپایی اعزام می شوند و در دوره های کوتاه و بلند تحصیلی شرکت می کنند. از جمله معروف ترین آنها می توان به میخائیل ساکاشویلی اشاره نمود که در هاروارد به تحصیل پرداخته است و بعد از دانش آموختگی به میهن خود برای فعالیت های سیاسی بازگشته است.
    7. بالا بردن حجم مبادلات اقتصادی با جمهوری های خودمختار و افزایش تردد ایرانیان و بالعکس: با توجه به پتانسیل های اقتصادی منطقه ی قفقاز شمالی که بازاری مناسب برای کالاهای ایرانی محسوب می گردد و همچنین حمل و نقل آسان آن از طریق بندر انزلی و انتقال به بندر ماخاچکالا، می توان این چشم انداز را داشت که با برقراری ارتباطات سیاسی ـ فرهنگی، این عرصه نیز منافع اقتصادی و وابستگی سیاسی به همراه آورد. نگاه مثبت مردم و مسئولین قفقاز شمالی، امکان این امر را آسانتر می کند.
    8. دعوت از استادان دانشگاه و شخصیت های فرهنگی قفقاز شمالی به ایران: برای تقویت بسیاری از فاکتورهای فوق، دعوت و حضور شخصیت های علمی و فرهنگی منطقه در ایران و همکاری با مراکز فرهنگی و دانشگاهی، سطح دیپلماسی عمومی ایران در قفقاز شمالی را افزایش داده و معضلاتی که در قفقاز جنوبی برای ما ایرانیان در زمینه های گوناگون ایجاد شد را در آینده کاهش می دهد.
    
    نتیجه گیری
    منطقه قفقاز شمالی با توجه به تنوع قومی، همواره مستعد درگیری و بی ثباتی بوده است و به نظر می رسد تا وقتی که خواسته های قومیت های معارض و چالش گر منطقه در شکل قابل قبولی تامین نشود، همچنان منازعات عمیق و در هم تنیده نیز ادامه پیدا کنند. در این راستا با توجه به نقشی که قدرت های منطقه ای و فرا منطقه ای ایفا می نمایند، لازم است دستگاه دیپلماسی ایران سیاست خارجی فعال تری را پیش گیرد. به خصوص با توجه به روابط تاریخی و مشترکات فرهنگی ایران با اقوام حاضر در قفقاز، جمهوری اسلامی می تواند منافع ملی و امنیتی خود را با تاکید بر مسائل فرهنگی و مشترکات تاریخی، تامین نمایند.
    *دانشجوی کارشناسی ارشد مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز دانشگاه تهران
   
    پی نوشت ها:
    1. زوراب داویتاشویلی، زمینه های قومی ـ جغرافیایی بحران سیاسی در قفقاز. ترجمه بهرام امیر احمدیان ـ اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، سال چهارم، شماره 145ـ146، 1378، ص88
    2. سرژ آفاناسیان، ارمنستان، آذربایجان، گرجستان از استقلال تا استقرار رژیم شوروی 1923ـ1917، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی ـ تهران: انتشارات معین،1370، ص5
    3. محمود واعظی، ژئوپلتیک بحران در آسیای مرکزی و قفقاز (بنیان ها و بازیگران)، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، صص 133ـ197
    4. همان، صص 197ـ239
    5. در مورد برخی از منازعات منطقه ای قفقاز رجوع شود به:
    Caspian Sea Region: Regional Conflicts، Energy Information Administration، (www.eia.doe.gov)، July 2002
     The South Caucasus: A Regional Overview and Conflict Assessment، Conflict and Security Assessment، Cornel Caspian consulting، (www.cornellcaspian.com)، 2002
    6. جهت کسب اطلاعات بیشتر در مورد روسی سازی به منابع ذیل مراجعه کنید به:
    مری بنیکسن و دیگران، دو قرن مبارزه مسلمانان قفقاز. ترجمه غلامرضا تهامی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1377، ص29
    کاوه بیات، بحران قره باغ، تهران: انتشارات پروین، 1372، ص17
    آناهید میناسیان و دیگران، قفقاز در تاریخ معاصر. ترجمه کاوه بیات و بهنام جعفری، تهران: انتشارات پروین، 1371، ص6
    گراهام اسمیت، ملیت های شوروی؛ سیاست ملیت ها از لنین تا گورباچف، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1375، صص1ـ22
    افسانه منفرد و کاوه بیات، چچن ها در گذر تاریخ، تهران: بنیاد دایره المعارف اسلامی، 1374، صص60ـ61
    الهه کولایی، فدراسیون روسیه، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، 1378، ص8
    علیرضا شیخ عطار، ریشه های رفتار سیاسی در آسیای مرکزی و قفقاز. ـ تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، 1373، ص20
    منیژه تراب زاده و دیگران، ماهیت تحولات در آسیای مرکزی و قفقاز. ـ تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، 1373، صص379ـ380
    هلن کارردانکوس، فخر ملت ها یا پایان امپراتوری شوروی. ترجمه عباس آگاهی ـ تهران: نشر فرهنگ اسلامی، 1370، صص25ـ26
    7. جهت کسب اطلاعات بیشتر در مورد تبعیدها و فشار بر روی اقوام مراجعه کنید به:
    پیشین، مری بنیکسن و دیگران، صص33ـ35 و ص215 و صص225ـ227 و ص234
    پیشین، گراهام اسمیت، ص218
    پیشین، افسانه منفرد و کاوه بیات، ص64
    Suzanne Goldenberg، Pride of Small Nations: Caucasus and Post-Soviet Disorders. London، Zed Books Ltd، 1994، p.179
    8. جهت کسب اطلاعات بیشتر در مورد روسی سازی به منابع ذیل مراجعه کنید به:
    لئونید اسکیارف، عوامل جهانی و منطقه ای امنیت و انعکاس آن در آسیای مرکزی و قفقاز، ترجمه پروین معظمی گودرزی، فصلنامه مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، سال پنجم، شماره15، 1375، ص245
    مارتا بریل اولکات، دریای خزر: وعده دروغین. ترجمه مجتبی عطار زاده، فصلنامه مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، شماره 28، 1378، ص69
    9. С. Х. Хотко، Татары и Черкесия в XIII—XVIII вв، Этюды по истории и культуре адыгов. Майкоп، Вып.2، 1999، c. 101
    10. Thomas M. Barrett، At the Edge of Empire: The Terek Cossacks and the North Caucasus Frontier، 1700-1860. Boulder: Westview Press، 1999، p. 104
    11. Ibid، С. Х. Хотко، c. 79
    12. М. В. Горелик، Черкесы-черкасы، археологические свидетельства، XXII «Крупновские чтения» по археологии Северного Кавказа. Ессентуки; Кисловодск. 2002، c. 106
    13. Ibid، c. 94
    14. S.Arutiunov، North Caucasus، paper presented at The Caucasus Conference: The Past as Prelude: Cultural، Historical، and Political Roots of Identity in the Caucasus ، University of California ، Berkeley ، 17 May 1996، pp. 78-93
    15. جهت اطلاعات بیشتر در زمینه اختلافات قومی در قفقاز مراجعه کنید به:
    پیشین، محمود واعظی، ژئوپلتیک بحران در آسیای مرکزی و قفقاز (بنیان ها و بازیگران)، صص 107ـ133
    16. محمود واعظی، عوامل بی ثباتی در قفقاز و رویکردهای امنیتی. فصلنامه مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، شماره44، 1382، صص11-12
    17. الهه کولائی و دیگران؛ بررسی زمینه های نظری و تاریخی همگرایی و واگرایی در فدراسیون روسیه، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، صص 177ـ229
    18. شایان به ذکر است که این راهکارها، در زمینه ی دیپلماسی عمومی بسیار راهگشا است و برگرفته از نظرات شخصی نگارنده براساس مطالعات میدانی است. همچنین تمامی این راهکارها در دراز مدت تاثیرگذار خواهند بود و نقشی فعال در دیپلماسی قفقازی ایران به عهده خواهند گرفت.
   

تبلیغات