چکیده

متن

 

ارائه تعریفی مشخص از واژه تروریسم مانند سایر پدیده های اجتماعی فرایندی مشکل و شاید هم غیر ممکن باشد. دایره تعاریف ارائه شده از واژه تروریسم بسیار گسترده بوده و دراین زمینه دیدگاههای متفاوتی ارائه شده است. ترور در لغت به مفهوم ایجاد ترس و هراس بوده و در علم سیاست نیز بطور کلی به اقدامات خشونت آمیز اطلاق می گردد. مطالعه تعاریف ارائه شده توسط اندیشمندن در رابطه با مفهوم تروریسم نشان دهنده این است که وجه مشترک غالب تعاریف ارائه شده در این رابطه، کاربرد خشونت برای نیل به اهداف و مقاصد سیاسی، اقتصادی و اجتماعی می باشد. کوفی عنان دبیر کل سازمان ملل متحد نیز در تعریف تروریسم اعتقاد دارد که تروریسم یک پدیده جهانی با بازتاب های جهانی بوده و این پدیده یکی از موانع مهم اجرای برنامه های سازمان ملل متحد در جهت حاکمیت صلح و امنیت در مناطق مختلف می باشد.
     آسیای مرکزی گستره جغرافیایی است که از دریای خزر در غرب شروع و تاچین در شرق تداوم پیدا می کند. این منطقه که شامل پنج کشور قزاقستان، ازبکستان، تاجیکستان، ترکمنستان و قرقیزستان می باشد در کنار نقاط اشتراک فراوان دارای تفاوت هایی است که ارائه نسخه واحد جهت تعامل با آنها را غیر منطقی کرده است. در سال های پس ازفروپاشی شوروی و ایجاد واحدهای سیاسی جدید در این منطقه تحـولات و رویدادهـای متـعدد رخ داده در آن ضرورت بررسی و مطالعه دقیق روند تحولات آسیای مرکزی را به نیاز استراتژیک قدرت های بزرگ تبدیل کرده است. در این زمنیه منابع غنی انرژی منطقه ، موقعیت ژئوپلتیک آسیای مرکزی و مشاهده برخی از روندهای رادیکال در سطح آن رقابتی تنگاتنگ در بین قدرتهای بزرگ در رابطه با این منطقه ایجاد کرده است. مطالعه اظهار نظرهای مقامات بلند پایه کشورهای منطقه در طول سالهای اخیر نشان دهنده این است که در شرایط کنونی سه پدیده به عنوان عناصر نگران کننده برای دولتهای واقع در آسیای مرکزی مطرح می باشد که عبارتند از:
    الف) قاچاق مواد مخدر؛
   
    ب) حفظ تمامیت ارضی و ثبات حکومت؛
   
    پ) فعالیت های گروههای اسلام گرای افراطی.
   
    اهمیت سه مولفه فوق در حدی است که در مذاکرات انجام شده بین مقامات منطقه و حتی در سفر مقامات بلند پایه سایر کشورها به منطقه سه مولفه فوق به عنوان تهدیدهای مهم در منطقه یاد شده است. تهدید اول مترتب برمنطقه از همجواری آسیای مرکزی با بزرگترین تولید کننده مواد مخدر در جهان یعنی افغانستان نشات می گیرد. در تقابل با این تهدید نیز دولتهای منطقه ضمن تقویت نیروهای ملی مبارزه با مواد مخدر همکاریهای مشترک منطقه ای را نیز در جهت ریشه کن شدن این پدیده شوم انجام داده اند.در رابطه با معضل دوم منطقه و مخاطرات ناشی از تجزیه طلبی و وقوع ناآرامیهای سیاسی نیز دولتهای منطقه در چارچوب سازمانهایی مانند سازمان همکاری شانگهای ، جامعه همسود ، پیمان امنیت جمعی ، جامعه اقتصادی اورآسیا و ... تمهیدات مشترکی را در جهت حفظ وضعیت موجود در منطقه انجام داده و در این زمینه دولتهایی چون روسیه و چین نیز یاریگر دولتهای منطقه بوده اند.
     معضل سوم مطرح در رابطه با منطقه آسیای مرکزی نسبت به موارد اول و دوم از پیچیدگی بیشتری برخوردار می باشد. مبحث رادیکالیسم دینی در سطح منطقه و تحرکات و فعالیت های آنها در شرایط کنونی به یکی از معضلات اساسی آسیای مرکزی تبدیل شده و به نظر می رسد به علت عمق و گستردگی آن اقدامات محدود کننده دولت ها در این زمینه نتیجه خاصی در برنداشته است. نکته قابل ذکر در رابطه با این معضل این است که پدیده رادیکالیسم دینی با مقوله قاچاق مواد مخدر و مساله امنیت در کشورهای منطقه ارتباط ساختاری دارد. براساس تحلیل غالب کارشناسان منطقه غالب گروههای فعال در زمینه قاچاق مواد مخدر ارتباط تنگاتنگی با برخی از گروههای اسلام گرای افراطی داشته از طرف آنها مورد حمایت قرار می گیرند. علاوه بر این فعالیت های گروههای اسلامی مهمترین تهدید امنیتی مترتب بر کشورهای منطقه می باشد. بنابراین حل دو معضل مذکور نیز منوط به حل مساله گروههای افراطی اسلام گرا در سطح منطقه می باشد. در این نوشتار ضمن بررسی ریشه های این پدیده و اقدامات دولتهای منطقه در تقابل با آن بازتاب های منفی این مساله برامور مذهبی عادی مردم منطقه مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
   
    پیشینه فعالیت گروههای اسلام گرا در سطح منطقه آسیای مرکزی
    در شرایط کنونی رادیکالیسم به یکی از مخاطرات جدی منطقه آسیای مرکزی و قفقاز تبدیل شده است . عمق این مشکل در حدی است که در سکولارترین منطقه دنیای اسلام افراط گرایی مذهبی را به مهمترین معضل منطقه تبدیل کرده است. مهمترین ریشه نفوذ معنوی گروههای اسلام گرا در منطقه آسیای مرکزی عقبه اسلامی و مذهبی مردم منطقه می باشد. اولین نشانه های مشهود از فعالیت گروههای اسلام گرا در سطح منطقه آسیای مرکزی در دهه 1970 میلادی مشاهده گردید. در این دوره ورود مخفیانه برخی از گروههای تبلیغی سلفی از کشورهایی چون اردن، عراق و افغانستان زمینه نفوذ وحضور رادیکالیسم اسلامی را در منطقه فراهم نمود. در سال های قبل از فروپاشی شوروی چهار گروه عمده اسلام گرا در منطقه آسیای مرکزی علی الخصوص در دره فرغانه ایجاد گردید که عبارت بودند از عدالت، برکه (Baraka)، توبه و اسلام لشکرلاری. در سالهای به قدرت رسیدن گورباچوف به علت بازشدن نسبی فضای سیاسی ـ اجتماعی در شوروی سابق گروههایی چون حزب التحریر، گروه اکرمیه ، لشکر طیبه ، حزب النصرت ، جماعت تبلیغ حزب ا... و جنبش اسلامی ازبکستان در سطح منطقه ایجاد و توسعه پیدا کردند. در بین احزاب فوق نیزحزب التحریر شاخص ترین گروه اسلام گرای افراطی فعال در سطح منطقه می باشد. حزب التحریر در سالهای 53-1952 توسط شخصی بنام شیخ تقی الدین البنهنی در اردن تشکیل شد. هدف وی در آن زمان احیای خلیفه گری اسلامی و امپراطوری عثمانی بود.فعالیت های این حزب در سال 2003 که رهبری آن به فردی بنام ابویاسین (اصالتا فلسطینی) سپرده شد تهاجمی تر شده است. در شرایط کنونی امروز این گروه در بیش از 40 کشور فعالیت داشته و غالب رهبران ایدئولوژیک آن در اردن سکونت دارند. هر چند حزب التحریر ادعا می کند که مخالف کاربرد خشونت است اما اسناد و کتب بدست آمده از اعضای این گروه نشان دهنده صدور مجوز این حزب برای کاربرد زور می باشد.تعداد اعضای این حزب در ازبکستان که مرکز اصلی فعالیت آن در منطقه آسیای مرکزی می باشد بین هفده الی شصت هزار نفر تخمین می شود. اکرمیه نیز از گروههایی است که بعد از وقایع اندیجان در ماه می 2005 در ازبکستان بیشتر از آن نام برده می شود. این گروه توسط اکرم یولداش اف در سال 1993 در منطقه اندیجان ایجاد شد. یولداش اف تا سال 1992 یعنی یکسال قبل از ایجاد تشکیلات خود عضو گروه حزب التحریر بود. یولداش اف در سال 1992 رساله دینی ـ سیاسی خود تحت عنوان راه ایمان (ایمان یول) را منتشر کرد. وی در این کتاب مردم را دعوت به بازگشت به ریشه های خود کرده است. (مانند همه سلفیون).اکرمیه درصدد نفوذ برحاکمان منطقه و در مرحله بعد کنترل آنها می باشد. حزب النصرت هم از جمله گروههای اسلام گرای افراطی فعال در سطح منطقه می باشد. این گروه در سال 1999 در تاشکند توسط تعدادی ازاعضای حزب التحریر ایجاد شد. رهبر فعلی این گروه شریف جان میرزا جانف می باشد. یکی از شروط پذیرش یک عضو جدید به این گروه طی دوره شش ماهه آموزش دینی براساس کتب حزب التحریر می باشد. اعضای این حزب مانند سایر احزاب اسلامی منطقه، زکات و سایر وجوه شرعی خود را به حزب پرداخت می کنند. جنبش اسلامی ازبکستان (IMU) که در سال 1992 توسط طاهر یولداش اف تاسیس شد جزو فعال ترین گروههای فعال در منطقه آسیای مرکزی علی الخصوص در ناحیه نمنگان ازبکستان در دره فرغانه می باشد. یولداش اف سفرهای متعددی به عربستان، پاکستان و افغانستان داشته در این کشورها کاملاً با تعالیم وهابیت آشنا شده است. یولداش اف جنبش اسلامی ازبکستان را از ادغام گروههایی مانند حرکت الانصار، الجهاد، عدالت و لشکر اسلام ایجاد کرده است. اعضای جنبش اسلامی ازبکستان در اردوگاههای طالبان در افغانستان آموزش دیده و تعدادی از اعضای این گروه هم در جنگ طالبان و القاعده علیه امریکا حضور داشتند. جنبش اسلامی آسیای مرکزی(IMCA) نیز از جمله گروههایی است که در سالهای اخیر تشکیل شده است. دولتهای حاکم برمنطقه آسیای مرکزی اعتقاد دارند که در سال 2003 اعضای گروههای اسلامی فعال در سطح منطقه تحت لوای جنبش اسلامی آسیای مرکزی جمع شده اند. براساس گزارشهای منتشر شده در سطح منطقه حوزه فعالیت این گروه بسیار وسیع بوده و از چین در شرق تامناطقی از تاجیکستان، چچن، ازبکستان، قزاقستان و قرقیزستان را در بر می گیرد. صاحب نظران اعتقاد دارند که هدف اولیه این جنبش به دست گرفتن قدرت در ازبکستان، تاجیکستان و قرقیزستان بوده در مرحله بعد نیز تغییر حاکمیت در ترکمنستان و ازبکستان جزو اهداف مصوب آن می باشد. گروه ها و احزاب دیگری نیزبه غیر از گروههای فوق در سطح منطقه آسیای مرکزی فعال می باشند اما با توجه به اینکه غالب این گروهها زیر مجموعه یکی از گروههای فوق می باشنداز ذکر اهداف و اعضای آنها خودداری شده است. نقطه مشترک غالب گروههای اسلام گرای فعال در سطح منطقه آسیای مرکزی نیز اعتقادات خشن و تجویز استفاده از خشونت در غالب آنها می باشد.
   
    اصول مشترک گروههای فعال اسلام گرا در سطح منطقه
    الف) وابستگی عقیدتی به خارج از منطقه آسیای مرکزی
    براساس اعتقاد تحلیل گران مسایل منطقه آسیای مرکزی غالب رهبران گروههای اسلام گرای فعال در سطح منطقه تربیت یافته گروههای رادیکال در کشورهایی مانند عربستان سعودی، اردن، عراق ، افغانستان و پاکستان می باشند گروه مطالعاتی بین المللی بحران در تحلیلی در رابطه با رادیکالیسم اسلامی در منطقه آسیای مرکزی خاطرنشان کرده است که توسعه و ایجاد غالب این سازمانها توسط سازمانهای وهابی سعودی صورت گرفته است. تاثیر سازمانهای و گروههای فرا منطقه ای برخط فکری و ایدئولوژیک گروههای فعال در آسیای مرکزی از اموری چون آموزش و تربیت رهبران مذهبی این گروههای شروع و با فعالیت هایی چون ارسال کتب ومتون آموزش دینی، اعزام گروه های تبلیغی به منطقه، تلاش در جهت تصدی امامت جماعات توسط افراد منتسب به این گروهها و حتی ارسال محرمانه سلاح و سایر لوازم لازم تکمیل می گردد.
   
    ب) تندروی عقیدتی و تجویز کاربرد خشونت
    یکی از اصول مشترک دیگر موجود در بین گروههای اسلام گرا در سطح منطقه آسیای مرکزی تبعیت آنها از عقاید افراطی و تکفیری می باشد. این مساله که نشات گرفته از علقه های ایدئولوژیکی موجود بین رهبران این گروهها با سازمانها و گروههای تندرو فعال در برخی از کشورهای عربی می باشد، باعث شده است در برخی از اوقات اقداماتی چون بمب گذاری در برخی از اماکن عمومی و نمایندگی های کشورهای خارجی در منطقه رخ دهد. براساس گزارش های منتشر شده از سطح منطقه برخی از گروه های تندرو اسلامی در شرایط کنونی در حال سازماندهی نظامی خود در سطح منطقه برای انجام علملیات نظامی در شرایط مناسب می باشند. علاوه براین با توجه تغذیه ایدئولوژیک غالب گروههای منطقه توسط عناصر تندرو سلفی کاربرد خشونت برای نیل به اهداف سیاسی از جمله محورهای مقبول عقیدتی این گروه ها می باشد.
   
     علل و ریشه های رشد رادیکالیسم اسلامی در سطح منطقه آسیای مرکزی
    ظهور رفتارهای خشونت آمیز در جامعه انسانی زاییده محرومیت ها و کمبودهای اقتصادی ـ اجتماعی ـ سیاسی و ایدئولوژیک می باشد. در سطح منطقه آسیای مرکزی نیز ظهور و گسترش رادیکالیسم مذهبی معلول دو دسته از عوامل داخلی و خارجی می باشد.
   
    الف) عوامل داخلی:
    یکی از اشتباهات مشهود رهبران شوروی سابق تقابل با عنصر دین و در راس آن اسلام و محدود کردن فعالیت های دینی بوده است. این رفتار زمینه های گرایش به اسلام رادیکال را در سالهای پس از فروپاشی شوروی ایجاد کرد. به عبارت دیگر ظهور و گستردگی اسلام رادیکال در نتیجه اعمال محدودیت در امور مذهبی مردم و ایجاد یک خلاء ایدئولوژیک در سطح منطقه بوده است. با سقوط شوروی و بازشدن زنجیرهای اسارت ایدئولوژیک علایق مذهبی مردم به شدت اوج گرفت. یکی از نمودهای بارز این مساله نیز توسعه مساجد و سایر مراکز اسلامی در سال های پس از فروپاشی شوروی می باشد. در نتیجه فضای ایجاد شده پس از فروپاشی شوروی در اواخر قرن بیستم در ازبکستان 1566 سازمان اسلامی ایجاد شده، شمار مساجد این کشور نیز از 300 باب مسجد در سال 1989 به 6000 مسجد در سال 1993 رسید. در قزاقستان نیز تاپایان قرن بیستم بیش از 5000 باب مسجد احداث شد. در این شرایط حضور و نفوذ وهابیون و گروههای اسلامی رادیکال نیزدر منطقه آسیای مرکزی افزایش یافته امنیت همسایگان این منطقه را نیز تحت تاثیر خود قرار داده است. علاوه بر خلاء ایدئولوژیک ایجاد شده در سطح منطقه ساختار حکومت های ایجاد شده در سطح منطقه آسیای مرکزی در سالهای پس از فروپاشی شوروی نیزتاثیر غیر قابل انکاری بررشد افراط گرایی مذهبی در این منطقه داشته است. مشخصه بارز دولتهای حاکم برمنطقه اتخاذ رویه لائیستی توسط آنها می باشد . در این چارچوب این دولتها با اعلام جدایی کامل دین از سیاست براساس رویه سکولاریزم اجرای حدود شرعی در زندگی فردی و اجتماعی مسلمانان منطقه را نیز رد می نمایند. این رویه نیز باعث تمایل بخش قابل توجهی از مسلمانان منطقه به افراط گرایی مذهبی شده است. براین اساس بسیاری از تحلیل گران ساختار سیاسی حاکم برمنطقه را مهمترین عامل رشد رادیکالیسم مذهبی در منطقه قلمداد می کنند. علاوه بردو متغییر داخلی فوق عوامل دیگری نیز مانند مشکلات و نارسایی های اقتصادی، پیشنیه تاریخی ملت های ساکن منطقه و موقعیت مناسب جغرافیایی برخی از مناطق واقع در آسیای مرکزی جهت انجام فعالیت های افراطی مذهبی باعث توسعه رادیکالیسم مذهبی در این منطقه شده است. باعنایت به عوامل فوق بسیاری از تحلیل گران رشد اسلام گرایی افراطی در منطقه را بیش از آنکه نتیجه محصول تبلیغات هیات های خارجی بدانند ناشی از شرایط اجتماعی ـ اقتصادی و فرهنگی کشورهای آسیای مرکزی قلمداد می کنند. مشکلات اجتماعی و اقتصادی کشورهای منطقه من جمله افزایش بیکاری، سطح پایین تامین خدمات بهداشتی، عدم امکان تحصیل همگانی و کاهش پیوسته هزینه خدمات اجتماعی دولت نیز به تشدید رادیکالیسم در منطقه دامن زده است.
   
    ب) عوامل خارجی:
    عوامل خارجی موثر بررشد رادیکالیسم در سطح منطقه آسیای مرکزی از یک طرف به تشدید فعالیت گروه های فرامنطقه ای دینی در سطح منطقه مرتبط شده از طرف دیگر نیز به سیاست ها و راهبردهای دولت های غربی و در راس آن امریکا در رابطه با منطقه و جهان اسلام مرتبط می باشد. در رابطه با محورها و اهداف فعالیت گروههای مذهبی فرامنطقه ای در سطح منطقه آسیای مرکزی توضیحات لازم ارائه گردید، اما در رابطه با تاثیر راهبردهای دولت های غربی دررشد رادیکالیسم باید خاطرنشان کرد که این دولت ها از یک طرف به علت مداخله در امور سیاسی کشورهای منطقه و از طرف دیگر ترویج فرهنگ غربی در این کشورها حساسیت مردم منطقه را برانگیخته زمینه های ظهور رادیکالیسم را فراهم نموده اند. گروهی از تحلیل گران اعتقاد دارندکه در منطقه آسیای مرکزی به علت ناامیدی از مدل های غربی و دنیوی زمینه اشاعه تندروی مذهبی فراهم شده است. در این زمینه فعالیت میسیونرهای مسیحی تحت لوای سازمانهای خیریه و آموزشی در سطح منطقه نیز حساسیت های ایجاد شده بین اقشار مذهبی را تشدید کرده مقوم رادیکالیسم مذهبی بوده است. شرایط اقتصادی جوامع منطقه و سوء استفاده از این شرایط جهت جذب جوانان با اعطای تسهیلات مالی وموقعیت های شغلی زمینه گرایش جوانان به سمت مسیحیت را فراهم کرده است. در این زمینه هر چند در سالهای اخیر به علت هوشیاری مردم و برخی از دولتهای منطقه ، از دامنه فعالیت این گروه ها در سطح منطقه کاسته شده است اما این تهدید از عوامل اصلی رشد رادیکالیسم اسلامی به عنوان عکس العمل به روند فوق شده است . بسیاری از افراد نیز رشد رادیکالیسم در منطقه آسیای مرکزی را مانند سایر مناطق نشات گرفته از برخی از رویه های نامناسب اعمال شده توسط غرب برعلیه دنیای اسلام در طول سالهای اخیر می دانند. دراین زمینه براساس یک نظرسنجی انجام شده در سطح منطقه در حدود 40% درصد مردم قرقیزستان با جنگ افغانستان مخالف بوده و 52 % درصد نیز آن را یک فرایند نامطلوب قلمداد می کنند. هفته نامه اکونومیست نیز در اوایل ماه سپتامبر 2006 در ویژه نامه ای به مناسبت سالگرد حوادث یازدهم سپتامبر خاطرنشان کرده است که به علت رویه ها و سیاستهای نامناسب غرب برعلیه دنیای اسلام پس از حوادث یازدهم سپتامبر 2001 حرکت های تروریستی در سطح جهان اسلام از افزایش چشمگیری برخوردار بوده است. علاوه بر عوامل فوق عملیات نظامی امریکا در افغانستان پس از حوادث یازدهم سپتامبر 2001 نیز به عنوان یکی از عوامل خارجی تشدید کننده افراط گرایی دینی در سطح منطقه مطرح بوده است. یکی از پیامدهای اولیه هجوم امریکا به افغانستان مهاجرت طیف قابل توجهی از اعضای طالبان و القاعده به کشورهای واقع در منطقه می باشد. علت اقبال این گروهها به سمت آسیای مرکزی نیز از یک طرف قرابت جغرافیایی منطقه با آسیای مرکزی واز طرف دیگر زمینه های مناسب ایدئولوژیک موجود در سطح منطقه بوده است.
   
    نقاط تمرکز فعالیت های گروههای اسلام گرا در سطح منطقه
    بررسی اجمالی وضعیت پنج کشور واقع در منطقه آسیای مرکزی نشان دهنده این است که در این منطقه سه کشور ازبکستان، تاجیکستان و قرقیزستان به نسبت دو کشور قزاقستان و ترکمنستان مشکلات بیشتری را در رابطه با رشد رادیکالیسم دینی داشته اند.در بین سه کشور فوق نیز دره فرغانه واقع در مرز مشترک تاجیکستان ، ازبکستان و قرقیزستان منطقه مرکزی فعالیت های گروههای اسلام گرا می باشد. علت تمرکز گروههای افراطی اسلام گرا در این منطقه نیز شرایط مناسب جغرافیایی آن جهت اختفاء، همجواری با سه کشور ازبکستان ، تاجیکستان و قرقیزستان و قوت اعتقادات ساکنان این منطقه می باشد. منطقه سغدی و خجند در شمال تاجیکستان و اوش در جنوب قرقیزستان نیز از دیگر مراکز عمده فعالیت گروههای اسلام گرا در سطح منطقه آسیای مرکزی می باشد. برخی از کارشناسان در تحلیل تمایل اقوام ازبک ، تاجیک و قرقیز به سمت رادیکالیسم اسلامی و ضعف این تمایل در میان اقوام ترکمن و قزاق منطقه پیشنیه تمدنی این اقوام را به عنوان عامل اصلی و محوری ذکر می کنند. براساس عقیده این گروه اقوامی که در طول تاریخ بصورت کوچ نشین و عشایری زندگی کرده اند از نظر اعتقادات دینی ملایم تر از اقوامی بوده اند که در یکجاساکن بوده اند. براین اساس اقوام قزاق و ترکمن به علت سابقه عشیره ای شان دارای عقاید دینی منعطف تری نسبت به ازبک ها ، تاجیک ها و قرقیزها می باشند.
   
    مبارزه با تروریسم و زندگی عادی مذهبی مردم منطقه
    یکی از جنبه های مبارزه با تروریسم در مناطق مختلف که کمتر موردتوجه قرار گرفته است استفاده ابزاری از این مساله توسط دولتهای حاکم برکشورها جهت اعمال محدودیت های قابل توجه برزندگی عادی مردم می باشد. این اعمال محدودیت در کشورهایی که پرچمدار شعار مبارزه با تروریسم بوده اند شروع و به سایر نقاط حاشیه ای نیز رسیده است. در کشورهای واقع در منطقه آسیای مرکزی نیز حوادث یازدهم سپتامبر و موج ایجاد شده در سطح نظام بین الملل در جهت تقابل ریشه ای با پدیده تروریسم باعث اعمال محدودیت های شدید بر زندگی دینی مردم شده است. شدت محدودیت های اعمال شده برزندگی مذهبی مردم در حدی بوده است که همین عامل از عوامل مهم تشدید کننده رادیکالیسم اسلامی در سطح منطقه قلمداد شده است. محدودیت های مذکور نیز در دو کشور تاجیکستان و ازبکستان بیشتر بوده باعث اعتراض مردم به دولت گردیده است. اینک برخی از جنبه های محدودیت های اعمال شده در دو کشور تاجیکستان و ازبکستان به عنوان مراکز اصلی فعالیت گروههای افراط گرای اسلامی ذکر می گردد: تاجیکستان: در سال های اخیر تعداد قابل توجهی از دانش آموزان محجبه در مناطق شمالی تاجیکستان علی الخصوص در منطقه خجند به علت رعایت حجاب اسلامی موفق به دریافت گواهینامه پایان تحصیلی خود نشده اند. براساس قانون پوشش متحد الشکل که توسط دولت تاجیکستان به تصویب رسیده است تمام دانش آموزان مدارس باید به یک شیوه مشابه لباس بپوشند. این شیوه واحد توسط بسیاری از خانواده به چالش گرفته شده از قبول آن سرباز زده اند. براساس یک قانون دیگر تصویب شده توسط دولت تاجیکستان کلیه روحانیون برای انجام تعلیمات مذهبی باید از اداره دولتی امور روحانیون مجوز بگیرند. دراین زمینه گزارشهایی در رابطه با تبعید برخی از امامان مساجد و روحانیون که بدون اخذ مجوز به آموزش دین مبادرت کرده اند منتشر شده است. کنترل شدید مساجد نیز از دیگر اعمال انجام شده توسط دولت تاجیکستان بوده و در شرایط کنونی تمامی مساجد این کشور تحت کنترل ماموران امنیتی قراردارد. قانون اساسی تاجیکستان و ماده 5 قانون مترتب به امور مذهبی این کشور نیزصراحتاً تاکید دارند که دین از مذهب جداست و نباید در امور یکدیگر دخالت کنند. دولت تاجیکستان در طول سالهای اخیر در رابطه با عدم دخالت فعالان مذهبی درامور سیاسی با شدت عمل کرده و علی الخصوص پس از پایان جنگ های داخلی این کشور هر گونه دخالت آنها را در امور سیاسی بایکوت نموده است. اما به نظر می رسد در این رابطه دولت تاجیکستان تا حدودی یکطرفه عمل کرده و استقلال حوزه دین و فعالیت های دینی را از دخالت های سیاسی و حکومتی مصون نگه نداشته است. یکی از تصمیمات دیگر دولت تاجیکستان در این رابطه، ممنوعیت ارائه آموزشهای دینی توسط علما و طلاب به دانش آموزان در طول سال تحصیلی می باشد.
   
    ازبکستان: وضعیت ازبکستان وخیم تر از تاجیکستان می باشد. دراین کشور که در حدود 90% از ساکنان آن را مسلمانان تشکیل می دهند حکام کشور به بهانه مبارزه با تروریسم محدودیت های شدیدی را برمسلمانان تحمیل کرده اند. در شرایط کنونی دولت برآموزشهای دینی در مقاطع راهنمایی و دبیرستان کنترل شدیدی داشته و امامان مساجد نیز تحت نظارت ماموران امنیتی قراردارند. 16 موارد بارز نقض حقوق اولیه دینی مردم در ازبکستان در قانون امور دینی این کشور بوضوح رویت می گردد. ماده هشت قانون امور دینی ازبکستان هر گونه فعالیت دینی را منوط به اخذ مجوز از نهادهای قضایی دولتی نموده و این ماده یکی از موانع مهم فعالیت نهادهای مذهبی در ازبکستان به حساب می آید. ماده 10 قانون مذکور نیز آموزش دین توسط نهادهای خصوصی را ممنوع اعلام کرده است. براساس عقیده دولتمردان ازبکستان هر گروه اسلامی ثبت نشده بصورت بالقوه یک گروه تروریست می باشد. علاوه براین ورود کلیه متون مکتوب ، ویدیوها و کاستهای آموزشی مذهبی به ازبکستان حتی از طرف موسسات دینی مجوز دار هم پس از بررسی و تایید کمیته امور دینی صورت می پذیرد. براساس قانون 14 امور دینی ازبکستان استفاده از پوشش دینی در مجامع عمومی ممنوع است. این ماده از پوشش دینی تعریف خاصی انجام نداده است. اما برداشت غالب کارشناسان از پوشش دینی همان پوشش اسلامی می باشد. هر چند در شرایط کنونی این ماده قانونی به علت اعتراضات شدید ، اجرا نمی شوداما تصویب آن از یک طرف بهانه مناسبی برای اعمال محدودیت برحجاب اسلامی ایجاد کرده و از طرف دیگر نیز عمق دین ستیزی حاکمان و محدودیت های ایجاد شده برای زندگی عادی مردم را به نمایش می گذارد. علاوه بردو کشور فوق در ترکمنستان و قرقیزستان نیز در شرایط کنونی محدودیت های شدیدی بر زندگی عادی دینی مردم تحمیل شده است. به عنوان مثال وزارت کشور قرقیزستان در اوایل ماه ژولای 2006 با صدور بیانیه ای ضمن ابراز نگرانی از تشدید فعالیت گروههای اسلام گرای افراطی در این کشور خواهان تشدید اقدامات نیروهای امنیتی برعلیه این گروه ها شده است.دغدغه مشترک حاکمان کشورهای منطقه از این پدیده نیز باعث تقویت همکاری کشورهای منطقه در زمینه مبارزه با رادیکالیسم اسلامی شده است.
   
    نتیجه گیری
    امواج ضد تروریستی ایجاد شده پس از حوادث یازدهم سپتامبر 2001 در کنار برخی از پیامدهای مثبت آن در راستای تشدید تدابیر امنیتی کشورهای مختلف و هوشیاری بیشتر نیروهای ویژه امنیتی، دارای پیامدهای سوء ناگواری نیز بوده است . منطقه آسیای مرکزی از آغاز تشکیل ائتلاف ضد ترویستی نقش اساسی را در انجام عملیات ضد تروریستی ایفاء کرده است. نکته اساسی در رابطه با نقش آسیای مرکزی در پروسه مبارزه با تروریسم این است که هر چند این منطقه در آغاز این پروسه با اعطای پایگاههای نظامی خود جهت تهاجم به مهمترین مرکز پرورش تروریسم پس از حوادث یازدهم سپتامبر یعنی افغانستان بیشتر به عنوان پشتیبان عملیات نظامی مطرح شد، اما پس از پایان تهاجم نظامی به افغانستان خود این منطقه به هدف عملیات ضد تروریستی تبدیل گردید. در این شرایط دولتمردان غالباً مستبد و لائیک منطقه نیز مانند سایر قطبهای مطرح در نظام جهانی با سوء استفاده از جو ایجاد شده در نظام بین الملل به حقوق اساسی و اولیه مردم در زمینه های مذهبی تعرض نموده و با دستاویز قراردادن شعار مبارزه با تروریسم شدیدترین محدودیت ها را برمردم عادی تحمیل نموده اند. در این زمینه مدعیان حمایت از حقوق بشر نیز به اقتضای منافع بلند مدت سیاسی ـ اقتصادی و امنیتی خود علی رغم برخی از اعتراضات پراکنده نسبت به برخی از رویه ها از برخورد قاطعانه با این روند خودداری نموده اند. از جهت دیگر نیز با توجه به اینکه هدف اصلی سیاستهای حاکمان منطقه آسیای مرکزی دین زدایی از جامعه به عنوان مهمترین تهدید موجود برای قدرتشان بوده است دولتهای غربی به علت همسویی با این هدف ، اقدام عملی جهت بهبود وضعیت آزادیهای مذهبی مردم در این کشورها صورت نداده اند. این رویکرد نیزدر شرایطی اتخاذ گردیده است که این کشورها در برخی از اوقات بخاطر بسته شدن یک کلیسای کوچک یا بازداشت چند مسیحی جنجال رسانه ای شدیدی را براه می اندازند. بنابراین بررسی تروریسم در منطقه آسیای مرکزی دارای دو جنبه کاملاً مختلف و متعارض می باشد. جنبه اول افزایش تحرکات و فعالیت گروههای اسلام گرای افراطی در سطح منطقه آسیای مرکزی و جنبه دوم اعمال محدودیت های شدید برر زندگی عادی مردم منطقه به بهانه مبارزه با تروریسم و رادیکالیسم اسلامی است.

تبلیغات