چکیده

متن

 

در روسیه معاصر کمتر چیزی از فرهنگ فولکلوریک گذشتگان باقی مانده است. سال های حکومت شوروی و بی دینی پیکارجویانه (در حالی که فرهنگ ملت با باورهای دینی ارتباط ناگسستنی دارد) باعث شده است که روسها بسیاری از اعیاد ملی و آداب و رسوم سنتی را فراموش کنند. با این وجود می توان به چند جشن کمابیش باقی مانده اشاره کرد که هم اکنون احیا می شوند. یکی از آنها، جشن خداحافظی با زمستان است که به نام «ماسلنیتسا» شهرت یافته است.جشن مسلینتسا در هفته قبل از روزه بزرگ برگزار می‎شود. در بین غذاهای روسی هیچ یک از غذاها به اندازه «بلینی» (یا کرپ به زبان فرانسه) محبوب نبوده است. بلینی تمام عمر شخص را همراهی می‎کرد از تولد (یکی از غذاهای اصلی زن حامله بلینی بود) تا پایان عمر (که یکی از اصلی‎ترین غذاهای مجلس یادبود است). هیچ کس نمی‎داند چه زمانی بلینی جزئی از غذای روس‎ها شده است. به هرحال سنتها و مراسم زیادی با بلینی در ارتباط است. اما قبل از هر چیز بلینی غذای الزامی جشن مسلنیتسا است که یکی از مشخصات ضروری جشن بهاری است.
    با استناد به افسانه‎ها مسلنیتسا در شمال متولد شد. پدرش سرما بود. یک روز در سردترین و غم‎انگیزترین فصل سال آدم با او برخورد کـرد که پشـت یـک درخـت بزرگ پنهان شده بود و از او خواست به مردم کمک کند، آنها را گرم کند و شادشان سازد. و مسلنیتسا آمد اما او شبیه یک دختر لاغر اندام و ظریفی نبود که در جنگل قایم شده باشد، بلکه یک زن چاق و چله با لپ‎های گلگون و چشمانی حیله‎گر بود. لبانش نمی‎خندید بلکه قهقه می‎زد. مسلنیتسا کاری کرد که آدم زمستان را فراموش کند، خون در رگهایش بجوش آید. او از دستش گرفت و آنقدر با او رقصید تا آدم بیهوش شد. این جشن یک هفته قبل از روزه بزرگ ادامه دارد که از روز دوشنبه هفته شروع شده و یکشنبه به پایان می‎رسد. در این روز می‎خواندند: «آی، مسلنیتسا با ما بمان! به درخت توس سفید گیر کن! شنیدیم مسلنیتسای قدیم 7 ساله است، اما مال ما هفت روزه است!»
    هر روز این هفته دارای نام خاص خودش است. مثلاً روز دوشنبه را «دیدار» می‎نامیدند که در این روز مردم با رفتن به دیدن یکدیگر جشن مسلنیتسا را آغاز می‎کردند. در اولین روز این جشن سورتمه‎سواری و تاب بازی دسته‎جمعی را به راه می‎انداختند. بچه‎ها آنقدر برف‎بازی و سر سره بازی می‎کردند که بسختی می‎توانستند روی پا بایستند و تازه بعد از آن به خانه‎های مردم می‎رفتند و می‎گفتند : «چیزی در راه مسلنیتسا بدهید!» آنقدر داد و بیداد راه می‎انداختند تا صاحب‎خانه لباس‎های کهنه و قدیمی را به آنها بدهد. بچه‎ها تمام چیزهایی را که جمع‎ کرده بودند بالای تپه‎ای خارج از دهکده می‎بردند و در آنجا آنها را آتش می‎زدند. چنین آتشی را می‎گفتند «مسلنکا». می‎توان گفت چیزی شبیه به خانه‎تکانی ایرانیان که هر چیز کهنه را بیرون می‎ریزند.روز سه‎شنبه روز «بازی» نامیده می‎شد. در این روز از صبح زود دختران و پسران جوان برای سورتمه‎سواری و خوردن بلینی جمع می‎شدند. در این روز برای دخترانی که هنوز ازدواج نکرده بودند تاب می‎بستند و گردش‎هایی سوار بر اسب ترتیب می‎دادند و البته همه با هم شهرهای برفی می‎ساختند.
    روز چهارشنبه «شیرینی‎خوران» و یا به زبان عامیانه «روز بخور بخور بود». در این روز مردم تا آنجا که می‎توانستند بلینی و دیگر غذاهای مخصوص این جشن را می‎خوردند. همانا بلینی روسی سمبل این جشن بود. بچه‎ها در حیاط خانه‎ها جمع می‎شدند و می‎گفتند: «آی آدمها مسلنیتسا را به خانه خود دعوت کنید! صدا کنید، مهمان کنید! «روز پنجشنبه را روز «گردش» یا «روز پنجشنبه دست و دلباز» می‎نامیدند. این روز در وسط هفته مسلنیتسا بود. و در واقع روز گردش وسطی به حساب می‎آمد. همه از صبح تا شب می‎رقصیدند، آواز می‎خواندند و می‎گفتند: «مسلنیتسای دست و دلباز را دوست داریم، رو تپه‎ها بازی داریم، ناهار و شام بلینی داریم!« روز جمعه روز مهمانی به «خانه مادر زن» نام داشت. می‎گفتندکه: «هر چند بلینی‎ها و شیرینی‎های مادر زن خوشمزه‎تر است، اما در این روز داماد مادر زن را مهمان می‎کند». در قدیم رسم بود که داماد شخصاً با تشریفات خاصی مادر زن را برای این روز دعوت کند و بعد صبح روز هدایایی برای او بفرستد. روز ششم، روز شنبه را »نشست خواهر شوهران» می‎نامیدند. در این روز عروس جوان فامیل خود را به مهمانی دعوت می‎کرد. عروس تازه حتماً می‎بایست به خواهر شوهرانش هدیه بدهد. در چنین روزی حتماً از والدین یاد می‎کردند اگر آنها در قید حیات نبودند بعد از رفتن به قبرستان مجلس یادبودی برایشان ترتیب می‎دادند که غذای اصلی آن را بلینی تشکیل می‎داد.
    و اما آخرین روز روز یکشنبه را روز «خداحافظی» می‎نامیدند. مسلنیتسا دیگر پیر شده بود. در چنین روزی همه از کوچک و بزرگ در سرزمین روس از یکدیگر طلب بخشش می‎کردند: «ببخش اگر از من بدی دیدی!» «ببخش اگر من تو را ناراحت کردم! ببخش اگر گناهی مرتکب شدم!». طلب بخشش به بوسیدن روی یکدیگر و تعظیم عمیق ختم می‎شد. این رسم در خانه بعد از شام قبل از خواب صورت می‎گرفت. بچه‎ها از والدین خود بخاطر تمام شیطنت هایشان عذرخواهی می‎کردند. شب مترسک مسلنیتسا را می‎سوزاندند.
    

تبلیغات