طرح ها و ایده های مختلف در سیاست خارجی روسیه
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
چکیده
متن
این نوشته با هدف تبیین ایده های حاکم بر سیاست خارجی روسیه به تجزیه و تحلیل نظریه های مختلف به منظور فهم بهتر برنامه ریزی سیاست خارجی این کشور می پردازد. مهم ترین طرح های اساسی همگرایی خارجی در روسیه به شرح زیر می باشد:
1ـ «همگرایی اوراسیایی» (این نظریه توسط گروهی از مهاجران روسی به ریاست ن.س.تروبتسکوی در سالهای 1920 طراحی شد). این نظریه شامل جنبههای معین جهانی است که همین امر بدان اهمیت حیاتی میبخشد. جریان فکری اوراسیایی با کسب جان تازه به توسعه نظریه «پلها« ولی با محتوای جدید، پرداخته است.
2ـ «همگرایی پاناسلاوی» (یعنی اتحاد همه اقوام اسلاوی تحت ریاست روسیه؛ این نظریه برای اولین بار در قرن 17 توسط یک کروات به نام یو. کریژانیچ و سپس در قرن 18 توسط چک ای. دوبروفسکی فرمولبندی شد). در شرایط کنونی نظریه جدید پاناسلاوی به معنی تشکیل «شورای همیاری اقتصادی» نوین و الحاق همه اقوام اسلاوی به روسیه بزرگ است.
3ـ «همگرایی ارتدوکس» (اندیشه «مسکو، رم سوم است» که برای اولین بار اوایل قرن 16 توسط ارخیماندریت فیلوفی بیان شد؛ از زمان اسقف اعظم نیکان تا سال 1917 همین اندیـشه به طـور غیررسـمی سیاسـت روسیـه نسبـت بـه بالکـان و ترکـیه را تعیـین مـیکرد).
همگرایی اقوام ارتـدوکس بـه رهبری روسیه، در شرایط کنونی طرفدار زیادی ندارد. تنها امتیاز این طرح، تحکیم مواضع روسیه در دریای مدیترانه (با استفاده از صربستان و مونتهنگرو)، کسب راه مطمئن به دریاهای گـرم از طریـق شبهجزیره بالکان و نیز به دست آوردن برتری در دریای سیاه است چرا که همه کشورهای ساحلی غیر از ترکیه ارتدوکس هستند.
4ـ «همگرایی سراسری اروپایی» (این اندیشه در زمان «دگرگونسازی» اواخر سالهای 1980 به وجود آمد). طرح «خانه مشترک اروپایی» ناظر بر یادگیری سریع ارزشهای بنیادین اروپایی (ارزشهای «عموم بشر») است و از نظر اقتصادی و ژئوپلتیکی اجازه میدهد بزرگراه بازرگانی لاینقطعی از لندن تا ولادیواستوک ایجاد شود. در مجموع، وحدت اوراسیایی با اندیشه همگرایی روسیه ـ اوراسیا در اروپا مغایرت ندارد. ولی گسترش اجتنابناپذیر ناتو به شرق روسیه را در صف مقدم رویارویی ژئوپلتیکی با چین قرار خواهد داد. البته، با توجه به برخوردهای ژئوپلتیکی کنونی روسیه بعید است که روسیه بتواند از این رویارویی اجتناب کند.
5ـ «اتحاد با آلمان» (ادامه سنت دیرینه سیاست خارجی روسیه که با پطر اول شروع شده بود). طرح اتحاد روسیه و آلمان (نوع دیگر آن، محور «روسیه ـ آلمان ـ ژاپن» است) قبل از همه به نفع انحصارات استخراجی روسیه (به ویژه «گازپروم») است. طرح «همگرایی سراسری اروپایی» و در صورت الحاق ژاپن، طرح تشکیل اتحادیه پنجگانه در چارچوب «پروژه اوراسیایی» با این نظریه کاملاً سازگار است. مزایا و معایب این طرح همان است که در همگرایی سراسری اروپایی وجود دارد ولی فرق این است که بزرگراه قارهای باید کمی کوتاهتر باشد و نه تا لندن بلکه تا هامبورگ ساخته شود (اگر ژاپن هم عضو این پروژه شود، میتوان این بزرگراه را از طریق کره و تنگه تسوشیما تا توکیو تمدید کرد). در آینده، بعد از پایان روند تجدید همگرایی آلمان، این کشور میتواند کشور اصلی اروپای غربی شود. و اما اتحاد با ژاپن با توجه به دورنمای روابط روسیه با چین برای مسکو اهمیت مستقلی دارد.
6ـ «اتحاد با فرانسه» (سنت دیرینهای است که عمدتاً توسط سیاستمداران لیبرال از زمان امپراطور الکساندر دوم و صدر اعظم گورچاکوف اعلام میشود). بر خلاف روابط متغیر با آلمان، روابط خوب با فرانسه، سنت خوب تاریخی روسیه از زمان امپراطریس یلیزاوتا پترونا میباشد. مزایا و معایب اتحاد روسیه و فرانسه با مزایا و معایب اتحاد روسی ـ آلمانی تقریباً برابر است. ولی ساخت بزرگراه بازرگانی قارهای بدون مشارکت کشورهای اروپای مرکزی ممکن نخواهد شد.
7ـ «اتحاد با جهان اسلام» (اول از همه ای.گاسپرینسکی در سال 1896 این اندیشه را مطرح کرد). با توجه به اینکه فدراسیون روسیه دولتی ارتدوکس و مسلمان است، این نظریه بسیار مبرم است و در ذیل به طور جداگانه بررسی خواهد شد.
8ـ «اتحاد با هند و چین» (اندیشهای که در سال 1998 توسط یوگنی پریماکوف مطرح شد). «مثلث پریماکوف» که جذابیت ظاهری زیادی دارد، در حال حاضر طرح مشکوکی میباشد چرا که برای تحقق آن اتحاد هند با چین لازم است در حالی که به جای اتحاد ما شاهد تشنجات در مناسبات مرزی و رقابت بینالمللی بین این دو کشور بزرگ هستیم. هند واقعاً همیشه کشور دوست روسیه بوده است و اتحاد با هند به روسیه یک سری فواید در زمینههای مختلف، از جمله در عرصه ژئوپلتیکی میدهد (دسترسی به دریاهای جنوبی از طریق بنادر هندی). در عین حال، اتحاد با هند با اتحاد با قسمت ایرانی «جهان اسلام» مغایرت ندارد. اتحاد موقت راهبردی با چین فعلاً میتواند دوجانبه باشد چرا که پکن به تکنولوژیهای بالای مجتمع نظامی ـ صنعتی روسیه علاقهمند است. اما در میان مدت پایداری این همکاری باید از بوته آزمایشات دشوار بگذرد. ایجاد «چین بزرگ» و اوضاع اقتصادی در داخل روسیه و از جمله «چینی شدن» منطقه پریموریه در این رابطه نقش عامل اصلی را ایفا خواهد کرد.
9ـ «اتحاد با ایالات متحده» (این اندیشه از اواسط قرن 19 تا اواسط قرن 20 محبوبیت زیادی داشت؛ ایوان ایلین آخرین پیرو بزرگ این اندیشه بود که ایالات متحده را تنها قدرت غربی غیرخصم نسبت به روسیه محسوب میکرد). ولی طرح «مشارکت راهبردی» با ایالات متحده که اوایل سالهای 1990 نزدیک بود اجرا شود، به خاطر تجاوز ناتو به بالکان در سال 1999 قطع شد. ولی در آینده اتحاد روسیه و آمریکا میتواند در زمینههای مختلف دورنمای خوبی داشته باشد اعم از تحقیقات در فضا و در زمینه انسانشناسی تا هماهنگی سیاست خارجی.
طرح اوراسیایی
در این قسمت «طرح اوراسیایی» را به صورت معاصر آن بررسی کنیم. در چارچوب این طرح دو گزینه قابل تعریف است:
تمام فضای شوروی سابق (میراث مشروع امپراطوری روسی ـ اتحاد شوروی) که به عنوان یک وحدت مافوق قومی و ژئوپلتیکی در نظر گرفته میشود باید در همگرایی شرکت کند؛ فقط برخی کشورهای جامعه مشترک المنافع یعنی سه کشور اسلاوی شرقی (روسیه، اوکراین و بیلاروسی) و دو کشور آسیایی (قزاقستان و قرقیزستان) باید در همگرایی شرکت کنند. معیار تعلق ملتهای اتحاد شوروی سابق به فضای واحد ژئوپلتیکی اوراسیایی، الحاق داوطلبانه آنها به روسیه و امکان همزیستی بلامانع جمعیت بومی و جمعیت اسلاوی است. هر یک از گزینههای فوقالذکر اجرای «طرح اوراسیایی» محسنات و معایب خود را دارد. امتیازات اجرای طرح همگرایی اوراسیایی به قرار ذیل است:
از سرگیری و حفظ روابط اقتصادی طبیعی بین اجزای سابق امپراطوری روسیه ـ اتحاد شوروی که بعد از سال 1991 گسست یا کاهش یافت؛ تأمین امنیت ژئوپلتیکی روسیه در جنوب. «دشت» از روسیه در برابر «جهان اسلام» دفاع میکند در حالی که مناطق جنوبی روسیه و تا حدودی اوکراین ادامه طبیعی قومی و ژئوپلتیکی دشت قزاقی و قرقیزی هستند. به همین دلیل اسلامی کردن عمیق قزاقها و قرقیزها و خروج آنها از وحدت اوراسیایی خطر توسعه نفوذ اسلام به مناطق جنوبی روسیه با جمعیت ترکیزبان (کرانه ولگا، سیبری و آلتای) را فراهم خواهد کرد. از این زاویه دید، در شرایط کنونی راه دوم همگرایی بهتر است چرا که به معنی تجدید اتحاد روسیه با قزاقستان و قزقیزستان، کشورهایی که کمتر اسلامیسازی شدهاند، میباشد.ولی مشکل عمومی «طرح اوراسیایی» این است که در نظریه اوراسیایی شک و تردید زیادی نسبت به امکان همگرایی روسیه در اروپای غربی و تقبل ارزشهای بنیادین اروپایی نهفته است. طرفداران این نظریه در سالهای 1930 بر غیرقابل قبول بودن ارزشهایی چون حقوق بشر، کثرتگرایی عقیدتی و غیره تأکید میکردند. آنها بعضاً نظام دولتی روسیه مسکویی را که در آنجا رئیس دولت تزار مطلق و دیگران بردگان او بودند را ایدهآل محسوب میکردند و نیز از استالین به عنوان «چنگیزخان جدید» و کسی که باید اوراسیا را از»رؤیاهای بیگانه غربی ـ پاکسازی کند و غرب را به طور کلی نابود کند، ستایش مینمودند. البته، نظریه اوراسیایی در سالهای1930-1920 توسعه مییافت که در اروپا اندیشههای لیبرال و دمکراتیک تحت فشار اندیشههای توتالیتاریسم و خودکامگی (استالین، هیتلر، فاشیزم و فرانکیزم) عقبنشینی میکردند. ولی در همان زمان نیز آثاری منتشر میشد که ثابت میکرد که وحدت اوراسیایی و همگرایی در اروپا با هم تضادی ندارد. اکنون هم چنین آثاری منتشر میشوند.
نقاط ضعف اساسی گزینه اول طرح اوراسیایی به قرار ذیل است:
بخش عمده جمهوریهای شوروی سابق (ازبکستان، گرجستان، آذربایجان، مولداوی، لیتوانی، لتونی، استونی و به اندازه کمتر اوکراین) آشکارا میخواهند از روسیه فاصله بگیرند. تاجیکستان در نتیجه جنگ داخلی و رسیدن جنبش «طالبان» به شمال افغانستان بیثبات شده است. نکته دوم، اقتصادی است. مسأله این است که در صورت همگرایی تمام فضای شوروی سابق، روسیه مجبور خواهد شد برای کمک به «برادران اوراسیایی» پول زیادی خرج کند (که ندارد) چرا که آنها نمیتوانند توسعه مدرن خود را تأمین کنند.علاوه بر آن، برخی مناقشات منطقهای (عملیات جنگی در بالکان، قفقاز، افغانستان و تاجیکستان و نیز تشنجات در مرزهای هند و پاکستان و در برخی مناطق مرزی چین) تا به حال مدت اجرای طرح «راه ابریشم» را که توسط سازمان «اسکاتو» پیش بینی شده است، زیر علامت سئوال برده است. مسیر شمالی که روسیه باید در آن شرکت کند، نیز منجمد شده است. جو مشابهی پیرامون مسیر خطوط لوله انتقال نفت و گاز به وجود آمده است. از اینجا میتوان نتیجه گرفت که روند همگرایی در چارچوب «طرح اوراسیایی» در شرایط کنونی میتواند به سختی صورت بگیرد.
شامل گزینههای مختلف است که هر یک از آنها با اوضاع مشخص جهان اسلام ارتباط دارد.
راه اول یعنی اتحاد با کل جهان اسلام تنها در صورتی عملی خواهد شد که جهان اسلام متحد گردد که در حال حاضر چنین چیزی بعید به نظر میرسد. ایجاد مسیرهای بازرگانی از روسیه از طریق کشورهای اسلامی (ایران، افغانستان و پاکستان) به سوی دریاهای جنوبی و مآلاً تقویت مواضع روسیه در گفتگو با غرب و با چین میتواند یکی از مزایای این طرح محسوب شود. این اندیشهها در سال 1896 توسط اسماعیل بک گاسپرینسکی، شخصیت سیاسی تاتارهای کریمه بیان شد. وی از جمله پیشنهاد کرد که روسیه با جهان اسلام اتحادی بر علیه غرب و چین تشکیل دهد. اما این اتحاد روسی ـ اسلامی نقاط ضعف بیشتری دارد تا نقاط قوت. به علت عوامل جمعیتی خطر تحلیل رفتن قومی اقوام غیرمسلمان بروز میکند. در صورت اسلامیسازی واقعی قسمت ترکیزبان فضای ژئوپلتیکی اوراسیایی(یعنی «دشت») این خطر چند برابر بیشتر خواهد شد.راه قابل قبول، اتحاد روسیه با بخشی از جهان اسلام است. با توجه به عدم یکپارچگی کشورهای اسلامی از نظر قومی و مذهبی، چنین چیزی کاملاً میسر است.
در اینجا میتوان به سابقه همکـاری روسیـه شـوروی بـا کشورهای اسلامی (ترکیه تحت ریاست مصطفی کمال و افغانستان در سالهای 1930-1920؛ این کشورها پیرو اسلام سنی هستند) اشاره کرد. در شرایط کنونی احیای این روابط بعید به نظر میرسد (آشتی با افغانستان فعلاً بعید است و اما ترکیه در زمینه پانترکیسم بازی میکند که این گرایش برای روسیه خطرناک است). اما استفاده از مبانی کوتاهمدت و بلندمدت برای اتحاد با ایران شیعه ممکن است.
این هم مهم است که ایران از یک سو و ترکیه و ازبکستان از سوی دیگر با هم تضاد قومی و مذهبی دارند: ترکیزبانان اهل تسنن هستند و فارسها اهل تشیع. تا به حال در مناسبات دوجانبه روسیه و ایران به علت تشابه مسایلی که برای این دو کشور مطرح میشود، هیچ تشنج خاصی بروز نکرده است. دراین صورت روسیه نباید صبر کند تا جهان اسلام متحد شود. اتحاد با ایران (همکاری گسترده بازرگانی ـ اقتصادی و تلاش ها در زمینه امنیت) میتواند به عنوان وسیله مقابله با ترکیه و ازبکستان جهان اسلام تلقی شود. و این در حالی است که خطر اسلامیسازی قزاقها و قرقیزها از همین قسمت ترکیزبان سرچشمه میگیرد. در جمعبندی مراتب فوق باید خاطرنشان کرد که هیچ یک از طرح های مذکور برای روسیه آیندهای شایسته و امن در چارچوب مرزهای موجود تضمین نمیکند. از آنجا که ثبات ژئوپلتیکی در منطقه اوراسیای جنوبی به هم خورده است، روسیه در ده ساله اول هزاره سوم مجبور خواهد شد مسأله مهم حفظ تمامیت اوراسیایی خود را حل کند. در این رابطه باید در وسایل موجود ژئوپلتیکی تجدید نظر کرد و از روشهای جدیدی که بیشتر جوابگوی جهان متغیر هستند، استفاده نمود.
در این رابطه نظریه ادوار و آهنگ تاریخ پیشنهادی و.ای.پانتین که در آن پیش بینی توسعه روسیه تا سال 2041 وجود دارد، شایان توجه است. مطابق با این نظریه فازهای مختلف توسعه ادوار تاریخی میتوانند باعث بروز گرایشات لیبرال یا ضدلیبرال در سیاست داخلی و خارجی روسیه شوند. به عقیده پانتین، در سالهای 2017-2005 منابع توسعه غیرلیبرال روسیه نهایتاً ته خواهد کشید و بعد از سال 2017 روسیه به “کلوپ لیبرال” جهان ملحق خواهد شد. روسیه در زمان گرایشات لیبرال در سیاست خود سعی میکند با فرانسه و تا حدودی با ایالات متحده رابطه برقرار کند و در مرحله «سیاست سنتگرایانه» تلاش میکند با آلمان و با برخی کشورهای اسلامی ائتلاف تشکیل دهد.
از اینجا معلوم میشود که در ده سالههای اول قرن بیست و یکم، در مرحله آخرین» ارتجاع ضدلیبرال» (به عقیده پانتین) روسیه میتواند به اتحاد با برخی نیروهای جهان اسلام علاقهمند شود و بعد از سال 2017 با فرانسه و ایالات متحده ائتلاف تشکیل دهد و در عین حال متحدان سنتی خود را در جنوب (به ویژه هند) حفظ نماید. اما شرط اجرای این طرح، حفظ تمامیت دولتی روسیه یا حد اقل فضای ژئوپلتیکی اوراسیایی به لحاظ قومی و مذهبی است. بدیهی است که از این نظر چین و قسمت ترکیزبان جهان اسلام برای روسیه بزرگترین مشکل را ایجاد میکند. این نکته نیز حائز اهمیت است که اکنون روسیه مطابق با قواعد دیگران بازی میکند در حالی که مکانیزم ویران شده اقتصادی محتاج داروی جدیدی است. برخورد ژئوپلتیکی که اساس نظریات و طرحهای فوقالذکر را تشکیل میدهد، نمیتواند چنین دارویی محسوب شود. بدون اینکه این برخورد در جهان «اقتصادی شده» معاصر کاملاً نفی شود، نمیتوان از این واقعیت غافل ماند که نمیتوان همه مسایل خارجی روسیه را با روشهای ژئوپلتیکی حل کرد چرا که هیچ یک از ائتلافات مذکور از بروز مناقشات در مرزهای روسیه با کشورهای ثالث ممانعت نمیکند بلکه در موارد زیادی این مناقشات را تحریک میکند. علاوه بر آن، وضعیت کنونی روسیه به این کشور اجازه نمیدهد همه پروژههای مورد علاقه آن را اجرا کند.
در حالی که فرانسه، صربستان و هند یا یکی دو دشمن بالقوه مشترک آنها و روسیه هم مرز هستند (در حالی که ایالات متحده با هیچ دشمنی مجاورت ندارد)، روسیه با آلمان و ترکیه (این دو کشور در چارچوب ناتو خطرناک نیستند ولی در صورت تقویت آنها از طریق اعمال نفوذ آلمان در کشورهای اروپای شرقی و ورود ترکیه به بالکان و به دولتهای ترکیزبان جامعه مشترک المنافع، آنها میتوانند از زیر کنترل خارج شوند و وضعیت منطقه را کاملاً تغییر دهند) و نیز با افغانستان تحت سلطه طالبان، با چین و ژاپن که هنوز مسأله «اراضی شمالی» با این کشور حل نشده است، مرز ژئوپلتیکی دارد. البته، در صورت بروز اصطکاکات با چین، ژاپن میتواند متحد ارزندهای محسوب شود.
خلاصه، روسیه باید مدل جدید برقراری مناسبات بینالمللی در اوراسیا را جستجو کند. در این رابطه صلاح است نظریات ژئواقتصادی را به عنوان بخش مهم پروژههای استراتژیکی جدید در نظر بگیریم. باید یک نوع شمشیر ژئواقتصادی را به وجود آورد که وسیله نفوذ در گرایشات و روندهای جهانی خارج از مرزهای روسیه شود. اهمیت خاص این مسأله برای روسیه ناشی از آن است که بدین وسیله میتوان از قواعد جدید بازی استفاده کرد و همزمان از امتیازات روسیه در زمینه نوآوری بهرهبرداری نمود. در نتیجه، مسایل حاد و حساس کشور یعنی توسعه مناطق، حل مسأله اراضی مورد اختلاف و تعیین شرکای راهبردی و رقیبان، سیمای دیگری کسب میکنند.
تصادفی نیست که در سالهای 1990 طرحهای جدید اوراسیایی به اصطلاح «پلهای اوراسیایی» (ل.لاروش و س.م.روگوف) طراحی شد. هسته معقولانه این نظریات این است که این طرحها در چارچوب استراتژی ژئواقتصادی و واقعیات اقتصاد ملی تدوین شدند و بار ایدئولوژیکی ندارند. ولی این طرحها بیش از حد جهانشمول هستند و میتوانند به طور کامل اجرا شوند یا کنار گذاشته شوند. راه میانی وجود ندارد.
و.ل.تسیمبورسکی پیشنهاد کرده است همزمان طرح «راه ابریشم« به عنوان سیستم سه مسیر با پیوندهایی از جنوب به شمال اجرا شود. ولی در این صورت روسیه به حاشیه جهان پاسیفیک تبدیل میشود و گرایش توسعه روسیه غیراروپایی میگردد. به عقیده ما، بهترین دورنمای راهبردی روسیه با طرح «سیستمهای ارتباطی حمل و نقل روسیه» ارتباط دارد که اجازه میدهد از امتیازات اساسی سه نظریه فوق استفاده شود. کنه این طرح، استقرار سریع مجتمعهای ارتباطی نصفالنهاری است که:
ـ فدراسیون روسیه را با همسایگان جنوبی آن مرتبط سازند؛
ـ به روسیه دسترسی مکمل به دریاها و بنادر جنوبی بدهد؛
ـ مناطق روسیه را بیش از پیش با هم متحد کند.
تازگی اصلی طرح «سیستمهای ارتباطی حمل و نقل روسیه»، استفاده از وسایل ژئواقتصادی در اجرای طرح نصفالنهاری است. در این صورت میتوان با حفظ تمامیت این طرح، آن را قسمت قسمت اجرا کرد. حتی ایجاد 4-3 مجتمع در چارچوب «سیستمهای ارتباطی حمل و نقل روسیه» نتیجه مثبتی خواهد داد. در مرحله اول وجود منابع اولیه و کاهش هزینهها اهمیت خواهد داشت.
ممکن است منطقه فرعی راهبردی خزر که در آنجا میتوان 3-2 مسیر راه انداخت، گامی نخست در اجرای فاز اول این پروژه شود. یکی از مسیرها باید در بنادر ایران شروع شود و به وسیله دریا یا از طریق آسیای مرکزی «جدید» و در امتداد ساحل خزر و سپس از طریق روسیه به سوی اروپای شرقی و شمالی حرکت کند. بعد از اتصال راهآهن ایران و ترکمنستان بخش عمده راه زمینی آماده شده است. برای تکمیل آن باید فقط قسمتی را ساخت که در نزدیکی خلیج قرهبوغاز قل راهآهن ترکمنستان و قزاقستان را به هم متصل کند. انتقال بارها به وسیله دریای خزر راحتتر است ولی در این صورت باید کشتیها را برای انتقال واگنها بازسازی کرد. این مسیر غیر از تأمین دسترسی روسیه به دریاهای جنوبی اجازه میدهد از تحقق طرح چینی ورود به اروپای جنوبی از دو مسیر (یکی از طریق آسیای مرکزی و آذربایجان از جنوب و دومی از دریاهای جنوبی و کشورهای عربی خاور میانه از جنوب) جلوگیری به عمل آید. اما این فقط بخشی از پروژه جهانی ژئواقتصادی است. برای اجرای کامل آن باید خط راهآهن بایکال ـ آمور را به خاطر آورد که در صورت ایجاد مسیرهای نصفالنهاری بین این راهآهن و میادین منابع طبیعی سیبری و خاور دور، استفاده از توان بالقوه این راهآهن خیلی کاملتر و بهتر خواهد بود. ولی این راهآهن در پروژه مورد بحث نقش ثانوی دارد. برای اجرای آن باید سه مسیر فرااوراسیایی را به وجود آورد. در باره مسیری که از ایران به سوی اقیانوس هند میگذرد، صحبت شد و حالا باید دو مسیر دیگر را تشریح کرد. اولین آنها، خط راهآهن سیبری است که اول باید مدرنیزه و از بزهکاری پاکسازی شود. باید آن را به وسیله خط راهآهن از بندر «وانینو» تا راهآهن بایکال ـ آمور تکمیل کرد که در این صورت راه بارهای ژاپنی به غرب به میزان 1500 کیلومتر کاهش خواهد یافت. در آینده باید تونل زیردریایی «وانینو-جزیره ساخالین» را ساخت و پلی بین جزیره ساخالین و جزیره ژاپنی هوکایدو احداث نمود. ولی طرح ساخت این پل به احتمال قوی به خاطر مسأله کوریل اجرا نخواهد شد. مسیر احتمالی دوم میتواند مسیر شمالی «راه ابریشم» باشد که از ایستگاه «دروژبا» در مرز چین و قزاقستان به سوی شمال غرب بچرخد و از دشتهای قزاقستان و منطقه اورال روسی تا تلاقی با راهآهن بزرگ سیبری حرکت کند.
بنا بر این، پروژه مورد نظر باید در دو سطح روسی و بینالمللی اجرا شود. در سطح روسی ایجاد کرپراسیون نیرومند ارتباطی فرامنطقهای که تمام فضای روسی را به هم متصل کند، میتواند نتیجه مطلوبی بدهد. امتیازات بینالمللی میتوانند از طریق تشکیل ائتلافات ژئواقتصادی روسیه با دولتهای اوراسیای جنوبی و حلقه بزرگ پاسیفیک حاصل شوند.
در مرحله دوم، این طرح میتواند به تمام فضای اوراسیایی گسترش یابد که البته در مرحله اول نیز این گسترش مشاهده خواهد شد. طرحهایی مثل «جریان آبی» میتوانند به عنوان مقدمه این فعالیت محسوب شوند. ولی اصل کار در این مرحله، تمدید سه مسیر مذکور ژئواقتصادی است. برای مثال، مسیر از طریق ایران به سوی دریای خزر و رودخانههای روسیه باید تا سنت پطرزبورگ و آرخانگلسک (و از آنجا با دریا تا اروپای شمالی) یا تا آزوف (و از آنجا با دریا تا ترکیه و اروپای جنوبی) و از طریق راستوف-دون به اروپای مرکزی تمدید شود. در فوق به دورنمای تمدید خط راهآهن بزرگ سیبری از طریق جزیره ساخالین به ژاپن اشاره شده است. در رابطه با مسیر شمالی «راه ابریشم» برای روسیه این نکته اهمیت کلیدی دارد که بارهای منطقه پاسیفیک که وارد راهآهن بزرگ سیبری نشوند، خارج از مرز چین چه مسیری را انتخاب خواهند کرد. در این رابطه روسها باید اندیشه ساخت راهآهن لویشون ـ هامبورگ را که در محافل کاری چین محبوبیت زیادی دارد، در نظر بگیرند. در شرایط بالکانی شدن جنوب اوراسیا، روسیه و قزاقستان که عضو اتحادیه گمرکی هستند، باید به مسیر شمالی «راه ابربیشم» حد اکثر جذابیت را بدهند (به علت حداقل مرزهایی که ممکن است مانع از حرکت کالاها شوند).
جهتگیری ژئواقتصادی طرح «سیستمهای ارتباطی حمل و نقل روسیه» به علت اولویت نه ایدئولوژی بلکه ملاحظات ژئواقتصادی امتیازات زیادی را در بر میگیرد. این طرح اجازه میدهد فضای جایگزین برنامهریزی راهبردی ایجاد شود و مشارکت کشورها و سازمانهای بینالمللی با اعتقادات مختلف سیاسی و مذهبی تأمین گردد. در این صورت میتوان از دور باطل جهانگرایی و طرح های ژئوپلتیکی خارج شد چرا که مسأله رستاخیز و احیای روسیه به گونه کاملاً متفاوتی تعبیر خواهد شد. مسکو به بندر «پنج اقیانوس» (اقیانوس پنجم، هوایی است) تبدیل خواهد شد و روسیه از اوضاع بینالمللی از جمله بیثباتی سیاسی در برخی مناطق قاره اروپا و آسیا غیروابسته خواهد شد.
روسیه با اجرای این طرح امکان اعمال فشار بر همسایگان خود را کسب خواهد کرد. در صورت بروز اصطکاکات با چین میتواند مسیر شمالی «راه ابریشم» را مسدود کند و بارها و محمولهها را از طریق ایران و خط راهآهن بزرگ سیبری به ژاپن ببرد. اگر با ژاپن مشکلاتی بروز کند، روسیه میتواند مسیر شمالی«راه ابریشم» را ترجیح دهد. اگر مشکلات با ترکیه ایجاد شود، روسیه میتواند راه از ولگاگراد تا دریای سیاه و ترکیه را ببندد و بارها را از بناد سنتپطرزبورگ و آزخانگلسک به اروپا ببرد. در این صورت روسیه خواهد توانست بر قزاقستان و اوکراین، شرکای احتمالی خود در روند همگرایی اعمال فشار کند.
در جهت خنثی کردن ائتلاف طالبان و پاکستان که راههای ژئواقتصادی در آینده نزدیک از خاک آن نخواهد گذشت، باید از ازبکستان استفاده کرد. و اما ازبکستان تنها در صورتی برای مقابله با طالبان امکانات کافی خواهد داشت که پل بازرگانی غرب ـ ترکیه ـ ماورای قفقاز ـ ترکمنستان ـ ازبکستان برای انتقال نفت و گاز خزر و ازبکستان به غرب ساخته شود. در این شرایط ائتلاف روسیه با ایران ضامن آن خواهد بود که این پل بازرگانی دور از خاک روسیه تا اقیانوس هند تمدید نشود. همگرایی قزاقستان با قرقیزستان کمک خواهد کرد که مسیر شمالی «راه ابریشم» از طریق ازبکستان و خارج از خاک روسیه به غرب نرود. تقویت ازبکستان باعث خواهد شد که قزاقستان و قرقیزستان به روسیه نزدیکتر شوند. وقتی که صدور نفت ترکمنستان و ازبکستان به غرب شروع شود، قزاقستان و قرقیزستان به نفت و گاز روسی نیازمند خواهند شد و در عوض میتوانند نیروی برق ارزان خود را عرضه کنند. در سال 1996 چنین طرحی موردبحث قرار گرفت ولی در آن زمان این اندیشه توسعه نیافت.
حمایت روسیه از ازبکستان بر علیه طالبان مشارکت خوب با غرب در میدان آسیای میانه را به وجود خواهد آورد. و اما پانترکیسم و پانایرانیسم در آسیای میانه همدیگر را متوازن و خنثی خواهند کرد. هنوز توان بالقوه همکاری کشورهای عضو گروه پنجگانه شانگهای (چین، تاجیکستان، قرقیزستان، قزاقستان و روسیه) نمایان نشده است.
به نظر میرسد که «طرح روسی» اوایل قرن 21 نباید ایدئولوژیکی باشد بلکه باید با استفاده از تمام ثروت فکری که طی صدها سال موجودیت روسیه به دست آمده است، توسعه یابد. با توجه به ضعف ژئوپلتیکی فدراسیون روسیه صلاح است استراتژی ژئواقتصادی توسعه پیاده شود وچارچوب جدید همکاری بینالمللی ایجاد شود. در این صورت روسیه که با متحدان طبیعی خود (فرانسه، صربستان، هند، ایران، ارمنستان و در آینده ایالات متحده) ائتلافات سیاسی تشکیل خواهد داد (مطابق با اصل «دوستی نه با همسایه بلکه دوستی با همسایه همسایه»)، خواهد توانست مسایل موجود با همسایگان (آلمان، ترکیه و وابستگان آنها در اروپای شرقی و جامعه مشترک المنافع و نیز با چین، ژاپن و ائتلاف طالبان و پاکستان) را با روشهای ژئواقتصادی حل کند.
1ـ «همگرایی اوراسیایی» (این نظریه توسط گروهی از مهاجران روسی به ریاست ن.س.تروبتسکوی در سالهای 1920 طراحی شد). این نظریه شامل جنبههای معین جهانی است که همین امر بدان اهمیت حیاتی میبخشد. جریان فکری اوراسیایی با کسب جان تازه به توسعه نظریه «پلها« ولی با محتوای جدید، پرداخته است.
2ـ «همگرایی پاناسلاوی» (یعنی اتحاد همه اقوام اسلاوی تحت ریاست روسیه؛ این نظریه برای اولین بار در قرن 17 توسط یک کروات به نام یو. کریژانیچ و سپس در قرن 18 توسط چک ای. دوبروفسکی فرمولبندی شد). در شرایط کنونی نظریه جدید پاناسلاوی به معنی تشکیل «شورای همیاری اقتصادی» نوین و الحاق همه اقوام اسلاوی به روسیه بزرگ است.
3ـ «همگرایی ارتدوکس» (اندیشه «مسکو، رم سوم است» که برای اولین بار اوایل قرن 16 توسط ارخیماندریت فیلوفی بیان شد؛ از زمان اسقف اعظم نیکان تا سال 1917 همین اندیـشه به طـور غیررسـمی سیاسـت روسیـه نسبـت بـه بالکـان و ترکـیه را تعیـین مـیکرد).
همگرایی اقوام ارتـدوکس بـه رهبری روسیه، در شرایط کنونی طرفدار زیادی ندارد. تنها امتیاز این طرح، تحکیم مواضع روسیه در دریای مدیترانه (با استفاده از صربستان و مونتهنگرو)، کسب راه مطمئن به دریاهای گـرم از طریـق شبهجزیره بالکان و نیز به دست آوردن برتری در دریای سیاه است چرا که همه کشورهای ساحلی غیر از ترکیه ارتدوکس هستند.
4ـ «همگرایی سراسری اروپایی» (این اندیشه در زمان «دگرگونسازی» اواخر سالهای 1980 به وجود آمد). طرح «خانه مشترک اروپایی» ناظر بر یادگیری سریع ارزشهای بنیادین اروپایی (ارزشهای «عموم بشر») است و از نظر اقتصادی و ژئوپلتیکی اجازه میدهد بزرگراه بازرگانی لاینقطعی از لندن تا ولادیواستوک ایجاد شود. در مجموع، وحدت اوراسیایی با اندیشه همگرایی روسیه ـ اوراسیا در اروپا مغایرت ندارد. ولی گسترش اجتنابناپذیر ناتو به شرق روسیه را در صف مقدم رویارویی ژئوپلتیکی با چین قرار خواهد داد. البته، با توجه به برخوردهای ژئوپلتیکی کنونی روسیه بعید است که روسیه بتواند از این رویارویی اجتناب کند.
5ـ «اتحاد با آلمان» (ادامه سنت دیرینه سیاست خارجی روسیه که با پطر اول شروع شده بود). طرح اتحاد روسیه و آلمان (نوع دیگر آن، محور «روسیه ـ آلمان ـ ژاپن» است) قبل از همه به نفع انحصارات استخراجی روسیه (به ویژه «گازپروم») است. طرح «همگرایی سراسری اروپایی» و در صورت الحاق ژاپن، طرح تشکیل اتحادیه پنجگانه در چارچوب «پروژه اوراسیایی» با این نظریه کاملاً سازگار است. مزایا و معایب این طرح همان است که در همگرایی سراسری اروپایی وجود دارد ولی فرق این است که بزرگراه قارهای باید کمی کوتاهتر باشد و نه تا لندن بلکه تا هامبورگ ساخته شود (اگر ژاپن هم عضو این پروژه شود، میتوان این بزرگراه را از طریق کره و تنگه تسوشیما تا توکیو تمدید کرد). در آینده، بعد از پایان روند تجدید همگرایی آلمان، این کشور میتواند کشور اصلی اروپای غربی شود. و اما اتحاد با ژاپن با توجه به دورنمای روابط روسیه با چین برای مسکو اهمیت مستقلی دارد.
6ـ «اتحاد با فرانسه» (سنت دیرینهای است که عمدتاً توسط سیاستمداران لیبرال از زمان امپراطور الکساندر دوم و صدر اعظم گورچاکوف اعلام میشود). بر خلاف روابط متغیر با آلمان، روابط خوب با فرانسه، سنت خوب تاریخی روسیه از زمان امپراطریس یلیزاوتا پترونا میباشد. مزایا و معایب اتحاد روسیه و فرانسه با مزایا و معایب اتحاد روسی ـ آلمانی تقریباً برابر است. ولی ساخت بزرگراه بازرگانی قارهای بدون مشارکت کشورهای اروپای مرکزی ممکن نخواهد شد.
7ـ «اتحاد با جهان اسلام» (اول از همه ای.گاسپرینسکی در سال 1896 این اندیشه را مطرح کرد). با توجه به اینکه فدراسیون روسیه دولتی ارتدوکس و مسلمان است، این نظریه بسیار مبرم است و در ذیل به طور جداگانه بررسی خواهد شد.
8ـ «اتحاد با هند و چین» (اندیشهای که در سال 1998 توسط یوگنی پریماکوف مطرح شد). «مثلث پریماکوف» که جذابیت ظاهری زیادی دارد، در حال حاضر طرح مشکوکی میباشد چرا که برای تحقق آن اتحاد هند با چین لازم است در حالی که به جای اتحاد ما شاهد تشنجات در مناسبات مرزی و رقابت بینالمللی بین این دو کشور بزرگ هستیم. هند واقعاً همیشه کشور دوست روسیه بوده است و اتحاد با هند به روسیه یک سری فواید در زمینههای مختلف، از جمله در عرصه ژئوپلتیکی میدهد (دسترسی به دریاهای جنوبی از طریق بنادر هندی). در عین حال، اتحاد با هند با اتحاد با قسمت ایرانی «جهان اسلام» مغایرت ندارد. اتحاد موقت راهبردی با چین فعلاً میتواند دوجانبه باشد چرا که پکن به تکنولوژیهای بالای مجتمع نظامی ـ صنعتی روسیه علاقهمند است. اما در میان مدت پایداری این همکاری باید از بوته آزمایشات دشوار بگذرد. ایجاد «چین بزرگ» و اوضاع اقتصادی در داخل روسیه و از جمله «چینی شدن» منطقه پریموریه در این رابطه نقش عامل اصلی را ایفا خواهد کرد.
9ـ «اتحاد با ایالات متحده» (این اندیشه از اواسط قرن 19 تا اواسط قرن 20 محبوبیت زیادی داشت؛ ایوان ایلین آخرین پیرو بزرگ این اندیشه بود که ایالات متحده را تنها قدرت غربی غیرخصم نسبت به روسیه محسوب میکرد). ولی طرح «مشارکت راهبردی» با ایالات متحده که اوایل سالهای 1990 نزدیک بود اجرا شود، به خاطر تجاوز ناتو به بالکان در سال 1999 قطع شد. ولی در آینده اتحاد روسیه و آمریکا میتواند در زمینههای مختلف دورنمای خوبی داشته باشد اعم از تحقیقات در فضا و در زمینه انسانشناسی تا هماهنگی سیاست خارجی.
طرح اوراسیایی
در این قسمت «طرح اوراسیایی» را به صورت معاصر آن بررسی کنیم. در چارچوب این طرح دو گزینه قابل تعریف است:
تمام فضای شوروی سابق (میراث مشروع امپراطوری روسی ـ اتحاد شوروی) که به عنوان یک وحدت مافوق قومی و ژئوپلتیکی در نظر گرفته میشود باید در همگرایی شرکت کند؛ فقط برخی کشورهای جامعه مشترک المنافع یعنی سه کشور اسلاوی شرقی (روسیه، اوکراین و بیلاروسی) و دو کشور آسیایی (قزاقستان و قرقیزستان) باید در همگرایی شرکت کنند. معیار تعلق ملتهای اتحاد شوروی سابق به فضای واحد ژئوپلتیکی اوراسیایی، الحاق داوطلبانه آنها به روسیه و امکان همزیستی بلامانع جمعیت بومی و جمعیت اسلاوی است. هر یک از گزینههای فوقالذکر اجرای «طرح اوراسیایی» محسنات و معایب خود را دارد. امتیازات اجرای طرح همگرایی اوراسیایی به قرار ذیل است:
از سرگیری و حفظ روابط اقتصادی طبیعی بین اجزای سابق امپراطوری روسیه ـ اتحاد شوروی که بعد از سال 1991 گسست یا کاهش یافت؛ تأمین امنیت ژئوپلتیکی روسیه در جنوب. «دشت» از روسیه در برابر «جهان اسلام» دفاع میکند در حالی که مناطق جنوبی روسیه و تا حدودی اوکراین ادامه طبیعی قومی و ژئوپلتیکی دشت قزاقی و قرقیزی هستند. به همین دلیل اسلامی کردن عمیق قزاقها و قرقیزها و خروج آنها از وحدت اوراسیایی خطر توسعه نفوذ اسلام به مناطق جنوبی روسیه با جمعیت ترکیزبان (کرانه ولگا، سیبری و آلتای) را فراهم خواهد کرد. از این زاویه دید، در شرایط کنونی راه دوم همگرایی بهتر است چرا که به معنی تجدید اتحاد روسیه با قزاقستان و قزقیزستان، کشورهایی که کمتر اسلامیسازی شدهاند، میباشد.ولی مشکل عمومی «طرح اوراسیایی» این است که در نظریه اوراسیایی شک و تردید زیادی نسبت به امکان همگرایی روسیه در اروپای غربی و تقبل ارزشهای بنیادین اروپایی نهفته است. طرفداران این نظریه در سالهای 1930 بر غیرقابل قبول بودن ارزشهایی چون حقوق بشر، کثرتگرایی عقیدتی و غیره تأکید میکردند. آنها بعضاً نظام دولتی روسیه مسکویی را که در آنجا رئیس دولت تزار مطلق و دیگران بردگان او بودند را ایدهآل محسوب میکردند و نیز از استالین به عنوان «چنگیزخان جدید» و کسی که باید اوراسیا را از»رؤیاهای بیگانه غربی ـ پاکسازی کند و غرب را به طور کلی نابود کند، ستایش مینمودند. البته، نظریه اوراسیایی در سالهای1930-1920 توسعه مییافت که در اروپا اندیشههای لیبرال و دمکراتیک تحت فشار اندیشههای توتالیتاریسم و خودکامگی (استالین، هیتلر، فاشیزم و فرانکیزم) عقبنشینی میکردند. ولی در همان زمان نیز آثاری منتشر میشد که ثابت میکرد که وحدت اوراسیایی و همگرایی در اروپا با هم تضادی ندارد. اکنون هم چنین آثاری منتشر میشوند.
نقاط ضعف اساسی گزینه اول طرح اوراسیایی به قرار ذیل است:
بخش عمده جمهوریهای شوروی سابق (ازبکستان، گرجستان، آذربایجان، مولداوی، لیتوانی، لتونی، استونی و به اندازه کمتر اوکراین) آشکارا میخواهند از روسیه فاصله بگیرند. تاجیکستان در نتیجه جنگ داخلی و رسیدن جنبش «طالبان» به شمال افغانستان بیثبات شده است. نکته دوم، اقتصادی است. مسأله این است که در صورت همگرایی تمام فضای شوروی سابق، روسیه مجبور خواهد شد برای کمک به «برادران اوراسیایی» پول زیادی خرج کند (که ندارد) چرا که آنها نمیتوانند توسعه مدرن خود را تأمین کنند.علاوه بر آن، برخی مناقشات منطقهای (عملیات جنگی در بالکان، قفقاز، افغانستان و تاجیکستان و نیز تشنجات در مرزهای هند و پاکستان و در برخی مناطق مرزی چین) تا به حال مدت اجرای طرح «راه ابریشم» را که توسط سازمان «اسکاتو» پیش بینی شده است، زیر علامت سئوال برده است. مسیر شمالی که روسیه باید در آن شرکت کند، نیز منجمد شده است. جو مشابهی پیرامون مسیر خطوط لوله انتقال نفت و گاز به وجود آمده است. از اینجا میتوان نتیجه گرفت که روند همگرایی در چارچوب «طرح اوراسیایی» در شرایط کنونی میتواند به سختی صورت بگیرد.
شامل گزینههای مختلف است که هر یک از آنها با اوضاع مشخص جهان اسلام ارتباط دارد.
راه اول یعنی اتحاد با کل جهان اسلام تنها در صورتی عملی خواهد شد که جهان اسلام متحد گردد که در حال حاضر چنین چیزی بعید به نظر میرسد. ایجاد مسیرهای بازرگانی از روسیه از طریق کشورهای اسلامی (ایران، افغانستان و پاکستان) به سوی دریاهای جنوبی و مآلاً تقویت مواضع روسیه در گفتگو با غرب و با چین میتواند یکی از مزایای این طرح محسوب شود. این اندیشهها در سال 1896 توسط اسماعیل بک گاسپرینسکی، شخصیت سیاسی تاتارهای کریمه بیان شد. وی از جمله پیشنهاد کرد که روسیه با جهان اسلام اتحادی بر علیه غرب و چین تشکیل دهد. اما این اتحاد روسی ـ اسلامی نقاط ضعف بیشتری دارد تا نقاط قوت. به علت عوامل جمعیتی خطر تحلیل رفتن قومی اقوام غیرمسلمان بروز میکند. در صورت اسلامیسازی واقعی قسمت ترکیزبان فضای ژئوپلتیکی اوراسیایی(یعنی «دشت») این خطر چند برابر بیشتر خواهد شد.راه قابل قبول، اتحاد روسیه با بخشی از جهان اسلام است. با توجه به عدم یکپارچگی کشورهای اسلامی از نظر قومی و مذهبی، چنین چیزی کاملاً میسر است.
در اینجا میتوان به سابقه همکـاری روسیـه شـوروی بـا کشورهای اسلامی (ترکیه تحت ریاست مصطفی کمال و افغانستان در سالهای 1930-1920؛ این کشورها پیرو اسلام سنی هستند) اشاره کرد. در شرایط کنونی احیای این روابط بعید به نظر میرسد (آشتی با افغانستان فعلاً بعید است و اما ترکیه در زمینه پانترکیسم بازی میکند که این گرایش برای روسیه خطرناک است). اما استفاده از مبانی کوتاهمدت و بلندمدت برای اتحاد با ایران شیعه ممکن است.
این هم مهم است که ایران از یک سو و ترکیه و ازبکستان از سوی دیگر با هم تضاد قومی و مذهبی دارند: ترکیزبانان اهل تسنن هستند و فارسها اهل تشیع. تا به حال در مناسبات دوجانبه روسیه و ایران به علت تشابه مسایلی که برای این دو کشور مطرح میشود، هیچ تشنج خاصی بروز نکرده است. دراین صورت روسیه نباید صبر کند تا جهان اسلام متحد شود. اتحاد با ایران (همکاری گسترده بازرگانی ـ اقتصادی و تلاش ها در زمینه امنیت) میتواند به عنوان وسیله مقابله با ترکیه و ازبکستان جهان اسلام تلقی شود. و این در حالی است که خطر اسلامیسازی قزاقها و قرقیزها از همین قسمت ترکیزبان سرچشمه میگیرد. در جمعبندی مراتب فوق باید خاطرنشان کرد که هیچ یک از طرح های مذکور برای روسیه آیندهای شایسته و امن در چارچوب مرزهای موجود تضمین نمیکند. از آنجا که ثبات ژئوپلتیکی در منطقه اوراسیای جنوبی به هم خورده است، روسیه در ده ساله اول هزاره سوم مجبور خواهد شد مسأله مهم حفظ تمامیت اوراسیایی خود را حل کند. در این رابطه باید در وسایل موجود ژئوپلتیکی تجدید نظر کرد و از روشهای جدیدی که بیشتر جوابگوی جهان متغیر هستند، استفاده نمود.
در این رابطه نظریه ادوار و آهنگ تاریخ پیشنهادی و.ای.پانتین که در آن پیش بینی توسعه روسیه تا سال 2041 وجود دارد، شایان توجه است. مطابق با این نظریه فازهای مختلف توسعه ادوار تاریخی میتوانند باعث بروز گرایشات لیبرال یا ضدلیبرال در سیاست داخلی و خارجی روسیه شوند. به عقیده پانتین، در سالهای 2017-2005 منابع توسعه غیرلیبرال روسیه نهایتاً ته خواهد کشید و بعد از سال 2017 روسیه به “کلوپ لیبرال” جهان ملحق خواهد شد. روسیه در زمان گرایشات لیبرال در سیاست خود سعی میکند با فرانسه و تا حدودی با ایالات متحده رابطه برقرار کند و در مرحله «سیاست سنتگرایانه» تلاش میکند با آلمان و با برخی کشورهای اسلامی ائتلاف تشکیل دهد.
از اینجا معلوم میشود که در ده سالههای اول قرن بیست و یکم، در مرحله آخرین» ارتجاع ضدلیبرال» (به عقیده پانتین) روسیه میتواند به اتحاد با برخی نیروهای جهان اسلام علاقهمند شود و بعد از سال 2017 با فرانسه و ایالات متحده ائتلاف تشکیل دهد و در عین حال متحدان سنتی خود را در جنوب (به ویژه هند) حفظ نماید. اما شرط اجرای این طرح، حفظ تمامیت دولتی روسیه یا حد اقل فضای ژئوپلتیکی اوراسیایی به لحاظ قومی و مذهبی است. بدیهی است که از این نظر چین و قسمت ترکیزبان جهان اسلام برای روسیه بزرگترین مشکل را ایجاد میکند. این نکته نیز حائز اهمیت است که اکنون روسیه مطابق با قواعد دیگران بازی میکند در حالی که مکانیزم ویران شده اقتصادی محتاج داروی جدیدی است. برخورد ژئوپلتیکی که اساس نظریات و طرحهای فوقالذکر را تشکیل میدهد، نمیتواند چنین دارویی محسوب شود. بدون اینکه این برخورد در جهان «اقتصادی شده» معاصر کاملاً نفی شود، نمیتوان از این واقعیت غافل ماند که نمیتوان همه مسایل خارجی روسیه را با روشهای ژئوپلتیکی حل کرد چرا که هیچ یک از ائتلافات مذکور از بروز مناقشات در مرزهای روسیه با کشورهای ثالث ممانعت نمیکند بلکه در موارد زیادی این مناقشات را تحریک میکند. علاوه بر آن، وضعیت کنونی روسیه به این کشور اجازه نمیدهد همه پروژههای مورد علاقه آن را اجرا کند.
در حالی که فرانسه، صربستان و هند یا یکی دو دشمن بالقوه مشترک آنها و روسیه هم مرز هستند (در حالی که ایالات متحده با هیچ دشمنی مجاورت ندارد)، روسیه با آلمان و ترکیه (این دو کشور در چارچوب ناتو خطرناک نیستند ولی در صورت تقویت آنها از طریق اعمال نفوذ آلمان در کشورهای اروپای شرقی و ورود ترکیه به بالکان و به دولتهای ترکیزبان جامعه مشترک المنافع، آنها میتوانند از زیر کنترل خارج شوند و وضعیت منطقه را کاملاً تغییر دهند) و نیز با افغانستان تحت سلطه طالبان، با چین و ژاپن که هنوز مسأله «اراضی شمالی» با این کشور حل نشده است، مرز ژئوپلتیکی دارد. البته، در صورت بروز اصطکاکات با چین، ژاپن میتواند متحد ارزندهای محسوب شود.
خلاصه، روسیه باید مدل جدید برقراری مناسبات بینالمللی در اوراسیا را جستجو کند. در این رابطه صلاح است نظریات ژئواقتصادی را به عنوان بخش مهم پروژههای استراتژیکی جدید در نظر بگیریم. باید یک نوع شمشیر ژئواقتصادی را به وجود آورد که وسیله نفوذ در گرایشات و روندهای جهانی خارج از مرزهای روسیه شود. اهمیت خاص این مسأله برای روسیه ناشی از آن است که بدین وسیله میتوان از قواعد جدید بازی استفاده کرد و همزمان از امتیازات روسیه در زمینه نوآوری بهرهبرداری نمود. در نتیجه، مسایل حاد و حساس کشور یعنی توسعه مناطق، حل مسأله اراضی مورد اختلاف و تعیین شرکای راهبردی و رقیبان، سیمای دیگری کسب میکنند.
تصادفی نیست که در سالهای 1990 طرحهای جدید اوراسیایی به اصطلاح «پلهای اوراسیایی» (ل.لاروش و س.م.روگوف) طراحی شد. هسته معقولانه این نظریات این است که این طرحها در چارچوب استراتژی ژئواقتصادی و واقعیات اقتصاد ملی تدوین شدند و بار ایدئولوژیکی ندارند. ولی این طرحها بیش از حد جهانشمول هستند و میتوانند به طور کامل اجرا شوند یا کنار گذاشته شوند. راه میانی وجود ندارد.
و.ل.تسیمبورسکی پیشنهاد کرده است همزمان طرح «راه ابریشم« به عنوان سیستم سه مسیر با پیوندهایی از جنوب به شمال اجرا شود. ولی در این صورت روسیه به حاشیه جهان پاسیفیک تبدیل میشود و گرایش توسعه روسیه غیراروپایی میگردد. به عقیده ما، بهترین دورنمای راهبردی روسیه با طرح «سیستمهای ارتباطی حمل و نقل روسیه» ارتباط دارد که اجازه میدهد از امتیازات اساسی سه نظریه فوق استفاده شود. کنه این طرح، استقرار سریع مجتمعهای ارتباطی نصفالنهاری است که:
ـ فدراسیون روسیه را با همسایگان جنوبی آن مرتبط سازند؛
ـ به روسیه دسترسی مکمل به دریاها و بنادر جنوبی بدهد؛
ـ مناطق روسیه را بیش از پیش با هم متحد کند.
تازگی اصلی طرح «سیستمهای ارتباطی حمل و نقل روسیه»، استفاده از وسایل ژئواقتصادی در اجرای طرح نصفالنهاری است. در این صورت میتوان با حفظ تمامیت این طرح، آن را قسمت قسمت اجرا کرد. حتی ایجاد 4-3 مجتمع در چارچوب «سیستمهای ارتباطی حمل و نقل روسیه» نتیجه مثبتی خواهد داد. در مرحله اول وجود منابع اولیه و کاهش هزینهها اهمیت خواهد داشت.
ممکن است منطقه فرعی راهبردی خزر که در آنجا میتوان 3-2 مسیر راه انداخت، گامی نخست در اجرای فاز اول این پروژه شود. یکی از مسیرها باید در بنادر ایران شروع شود و به وسیله دریا یا از طریق آسیای مرکزی «جدید» و در امتداد ساحل خزر و سپس از طریق روسیه به سوی اروپای شرقی و شمالی حرکت کند. بعد از اتصال راهآهن ایران و ترکمنستان بخش عمده راه زمینی آماده شده است. برای تکمیل آن باید فقط قسمتی را ساخت که در نزدیکی خلیج قرهبوغاز قل راهآهن ترکمنستان و قزاقستان را به هم متصل کند. انتقال بارها به وسیله دریای خزر راحتتر است ولی در این صورت باید کشتیها را برای انتقال واگنها بازسازی کرد. این مسیر غیر از تأمین دسترسی روسیه به دریاهای جنوبی اجازه میدهد از تحقق طرح چینی ورود به اروپای جنوبی از دو مسیر (یکی از طریق آسیای مرکزی و آذربایجان از جنوب و دومی از دریاهای جنوبی و کشورهای عربی خاور میانه از جنوب) جلوگیری به عمل آید. اما این فقط بخشی از پروژه جهانی ژئواقتصادی است. برای اجرای کامل آن باید خط راهآهن بایکال ـ آمور را به خاطر آورد که در صورت ایجاد مسیرهای نصفالنهاری بین این راهآهن و میادین منابع طبیعی سیبری و خاور دور، استفاده از توان بالقوه این راهآهن خیلی کاملتر و بهتر خواهد بود. ولی این راهآهن در پروژه مورد بحث نقش ثانوی دارد. برای اجرای آن باید سه مسیر فرااوراسیایی را به وجود آورد. در باره مسیری که از ایران به سوی اقیانوس هند میگذرد، صحبت شد و حالا باید دو مسیر دیگر را تشریح کرد. اولین آنها، خط راهآهن سیبری است که اول باید مدرنیزه و از بزهکاری پاکسازی شود. باید آن را به وسیله خط راهآهن از بندر «وانینو» تا راهآهن بایکال ـ آمور تکمیل کرد که در این صورت راه بارهای ژاپنی به غرب به میزان 1500 کیلومتر کاهش خواهد یافت. در آینده باید تونل زیردریایی «وانینو-جزیره ساخالین» را ساخت و پلی بین جزیره ساخالین و جزیره ژاپنی هوکایدو احداث نمود. ولی طرح ساخت این پل به احتمال قوی به خاطر مسأله کوریل اجرا نخواهد شد. مسیر احتمالی دوم میتواند مسیر شمالی «راه ابریشم» باشد که از ایستگاه «دروژبا» در مرز چین و قزاقستان به سوی شمال غرب بچرخد و از دشتهای قزاقستان و منطقه اورال روسی تا تلاقی با راهآهن بزرگ سیبری حرکت کند.
بنا بر این، پروژه مورد نظر باید در دو سطح روسی و بینالمللی اجرا شود. در سطح روسی ایجاد کرپراسیون نیرومند ارتباطی فرامنطقهای که تمام فضای روسی را به هم متصل کند، میتواند نتیجه مطلوبی بدهد. امتیازات بینالمللی میتوانند از طریق تشکیل ائتلافات ژئواقتصادی روسیه با دولتهای اوراسیای جنوبی و حلقه بزرگ پاسیفیک حاصل شوند.
در مرحله دوم، این طرح میتواند به تمام فضای اوراسیایی گسترش یابد که البته در مرحله اول نیز این گسترش مشاهده خواهد شد. طرحهایی مثل «جریان آبی» میتوانند به عنوان مقدمه این فعالیت محسوب شوند. ولی اصل کار در این مرحله، تمدید سه مسیر مذکور ژئواقتصادی است. برای مثال، مسیر از طریق ایران به سوی دریای خزر و رودخانههای روسیه باید تا سنت پطرزبورگ و آرخانگلسک (و از آنجا با دریا تا اروپای شمالی) یا تا آزوف (و از آنجا با دریا تا ترکیه و اروپای جنوبی) و از طریق راستوف-دون به اروپای مرکزی تمدید شود. در فوق به دورنمای تمدید خط راهآهن بزرگ سیبری از طریق جزیره ساخالین به ژاپن اشاره شده است. در رابطه با مسیر شمالی «راه ابریشم» برای روسیه این نکته اهمیت کلیدی دارد که بارهای منطقه پاسیفیک که وارد راهآهن بزرگ سیبری نشوند، خارج از مرز چین چه مسیری را انتخاب خواهند کرد. در این رابطه روسها باید اندیشه ساخت راهآهن لویشون ـ هامبورگ را که در محافل کاری چین محبوبیت زیادی دارد، در نظر بگیرند. در شرایط بالکانی شدن جنوب اوراسیا، روسیه و قزاقستان که عضو اتحادیه گمرکی هستند، باید به مسیر شمالی «راه ابربیشم» حد اکثر جذابیت را بدهند (به علت حداقل مرزهایی که ممکن است مانع از حرکت کالاها شوند).
جهتگیری ژئواقتصادی طرح «سیستمهای ارتباطی حمل و نقل روسیه» به علت اولویت نه ایدئولوژی بلکه ملاحظات ژئواقتصادی امتیازات زیادی را در بر میگیرد. این طرح اجازه میدهد فضای جایگزین برنامهریزی راهبردی ایجاد شود و مشارکت کشورها و سازمانهای بینالمللی با اعتقادات مختلف سیاسی و مذهبی تأمین گردد. در این صورت میتوان از دور باطل جهانگرایی و طرح های ژئوپلتیکی خارج شد چرا که مسأله رستاخیز و احیای روسیه به گونه کاملاً متفاوتی تعبیر خواهد شد. مسکو به بندر «پنج اقیانوس» (اقیانوس پنجم، هوایی است) تبدیل خواهد شد و روسیه از اوضاع بینالمللی از جمله بیثباتی سیاسی در برخی مناطق قاره اروپا و آسیا غیروابسته خواهد شد.
روسیه با اجرای این طرح امکان اعمال فشار بر همسایگان خود را کسب خواهد کرد. در صورت بروز اصطکاکات با چین میتواند مسیر شمالی «راه ابریشم» را مسدود کند و بارها و محمولهها را از طریق ایران و خط راهآهن بزرگ سیبری به ژاپن ببرد. اگر با ژاپن مشکلاتی بروز کند، روسیه میتواند مسیر شمالی«راه ابریشم» را ترجیح دهد. اگر مشکلات با ترکیه ایجاد شود، روسیه میتواند راه از ولگاگراد تا دریای سیاه و ترکیه را ببندد و بارها را از بناد سنتپطرزبورگ و آزخانگلسک به اروپا ببرد. در این صورت روسیه خواهد توانست بر قزاقستان و اوکراین، شرکای احتمالی خود در روند همگرایی اعمال فشار کند.
در جهت خنثی کردن ائتلاف طالبان و پاکستان که راههای ژئواقتصادی در آینده نزدیک از خاک آن نخواهد گذشت، باید از ازبکستان استفاده کرد. و اما ازبکستان تنها در صورتی برای مقابله با طالبان امکانات کافی خواهد داشت که پل بازرگانی غرب ـ ترکیه ـ ماورای قفقاز ـ ترکمنستان ـ ازبکستان برای انتقال نفت و گاز خزر و ازبکستان به غرب ساخته شود. در این شرایط ائتلاف روسیه با ایران ضامن آن خواهد بود که این پل بازرگانی دور از خاک روسیه تا اقیانوس هند تمدید نشود. همگرایی قزاقستان با قرقیزستان کمک خواهد کرد که مسیر شمالی «راه ابریشم» از طریق ازبکستان و خارج از خاک روسیه به غرب نرود. تقویت ازبکستان باعث خواهد شد که قزاقستان و قرقیزستان به روسیه نزدیکتر شوند. وقتی که صدور نفت ترکمنستان و ازبکستان به غرب شروع شود، قزاقستان و قرقیزستان به نفت و گاز روسی نیازمند خواهند شد و در عوض میتوانند نیروی برق ارزان خود را عرضه کنند. در سال 1996 چنین طرحی موردبحث قرار گرفت ولی در آن زمان این اندیشه توسعه نیافت.
حمایت روسیه از ازبکستان بر علیه طالبان مشارکت خوب با غرب در میدان آسیای میانه را به وجود خواهد آورد. و اما پانترکیسم و پانایرانیسم در آسیای میانه همدیگر را متوازن و خنثی خواهند کرد. هنوز توان بالقوه همکاری کشورهای عضو گروه پنجگانه شانگهای (چین، تاجیکستان، قرقیزستان، قزاقستان و روسیه) نمایان نشده است.
به نظر میرسد که «طرح روسی» اوایل قرن 21 نباید ایدئولوژیکی باشد بلکه باید با استفاده از تمام ثروت فکری که طی صدها سال موجودیت روسیه به دست آمده است، توسعه یابد. با توجه به ضعف ژئوپلتیکی فدراسیون روسیه صلاح است استراتژی ژئواقتصادی توسعه پیاده شود وچارچوب جدید همکاری بینالمللی ایجاد شود. در این صورت روسیه که با متحدان طبیعی خود (فرانسه، صربستان، هند، ایران، ارمنستان و در آینده ایالات متحده) ائتلافات سیاسی تشکیل خواهد داد (مطابق با اصل «دوستی نه با همسایه بلکه دوستی با همسایه همسایه»)، خواهد توانست مسایل موجود با همسایگان (آلمان، ترکیه و وابستگان آنها در اروپای شرقی و جامعه مشترک المنافع و نیز با چین، ژاپن و ائتلاف طالبان و پاکستان) را با روشهای ژئواقتصادی حل کند.