داغستان؛ سنت های مذهبی ودرگیری های نظامی
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
چکیده
متن
داغستان هرگز سرزمینی با ویژگی های همگونِ نژادی، جغرافیایی و مذهبی نبوده است. تنوع ملیت ها در داغستان یکی ازمشخصه های مهم نه تنها در روسیه، بلکه در کل دنیااست. اسلام در داغستان برخلاف دیگر جمهوری های مسلمان شمال قفقاز هرگزدر یک شکل واحد نبوده است. از جمله فرقه هایی که درفرهنگ مذهبی داغستان رواج دارد، می توان به صوفی گری و مکتب های شافعی و سلفی اشاره کرد.
صوفی گری و توجه به تعالیم عرفانی ـ اخلاقی در اسلام که مسلمانان را به تواضع و رهایی از تعلقات دنیایی فرا می خواند، در داغستان از موقعیت بسیارنیرومندی برخوردار است. ازصوفی گری تعاریف و تفاسیرزیادی شده، به همین دلیل در چارچوب برخی از این تفاسیر، ایدئولوژی حرکتهای شورشی و مبارزه های ضد استعماری شکلی موجه به خود گرفته است. صوفی گری در داغستان با سه طریقت نقشبندیه، شازیلی1 و قادری تعریف شده است. آوارها، دارگین ها، کومیک ها، لزگی ها، لاکسی ها و تباساران ها از طریقت نقشبندیه بر اساس ملیت خود، پیروی می کنند. چچن ها و آندی ها پیرو طریقت قادری هستند، و طریقت شازلی نیز بیشتر میان آوارها، و به مراتب کمتر در میان کومیک ها و دارگین ها گسترش یافته است. در حال حاضر در داغستان 16 شیخ فعالیت می کنند، که چهار تن به طریقت شازلی، 11 تن به طریقت نقشبندیه، و یک تن به طریقت قادری تعلق دارد. آمار دقیقی از ترکیب این گروه ها، تعداد پیروان، ساختار و رهبران آنها در دست نیست. فعالیت های مجامع صوفی از چشم بیگانگان پنهان است.
طریقت های صوفیه در قرن دهم میلادی در شمال قفقاز ظهور کردند و از قرن 19 نفوذ فوق العاده ای یافتند. همین شیوخ صوفی بودند که 15 سال پیش با مبلغان بهایی عرب مخالفت کردند، و خواستار منع قانونی تعلیمات آنها شدند. فقه های شافعی در جامعه دارگین ها از موقعیت قدرتمندی برخوردارند. فرقه های سلفی در داغستان دارای پیشینه ای 300 ساله می باشند.
اسلام و حکومت در داغستان
با وجود این شرایط پیچیده، مقامات داغستان اولویت سیاسی را تنها به یکی ازاین سه طریقت اسلامی، یعنی شاخه محلی طریقت نقشبندیه داده اند.اکثریت مطلق اعضای رهبری دینی مسلمانان داغستان از نمایندگان آوارها هستند، که از شیخ صوفی سعید افندی چرکسی پیروی می کنند. در داغستان که حکومت غیر دینی در دست دارگین هاست، واگذاری حکومت دینی به آوارها، توانست تا اندازه ای از نارضایتی طولانی حکومت فعلی جمهوری محمد علی محمد علیف را کاهش دهد. تنها این شاخه از طریقت بود که از موقعیت اسلام پشتیبانی کرد و به فعالیتهای دولت جهت سرکوب «وهابی ها» قانونیت بخشید.تنها این گروه بود که توانست مؤمنین را برای مبارزه با عقاید «بهایی» بسیج کند و حتی در جامعه «جنون ضد وهابی» ایجاد کند. در سپتامبر 1999 بعد از هجوم خطاب و باسایف1 به داغستان، مجلس ملی جمهوری داغستان فوراً قانونی را با عنوان «توقیف وهابی ها و دیگر فعالیت های افراطی در مناطق جموری داغستان» تصویب کرد.هدف اساسی تصویب این سند، فراهم کردن بستر قانونی مناسب، نه تنها برای مقابله با گروه های تحت امر باسایف و خطاب، بلکه برای از بین بردن جماعت سلفی ها بوده است.اما از آنجا که این قانون از روی احساسات برانگیخته جامعه داغستان تصویب شده است، تعریف روشنی از افراط گرایی در بر ندارد. به همین دلیل امکانات گسترده ای را برای تعقیب این گروه ها پیش روی دولت و روحانیون رسمی قرار داده است.
رهبران دینی مسلمانان داغستان و نهادهای پاسدار قانون در مبارزه طولانی مدت با بنیادگراها، شرکت کرده اند. رهبران دینی مسلمانان داغستان، آثار مذهبی متعلق به افراط طلب ها و وهابی ها را مورد تحقیق و بررسی قرار داده اند. پلیس به نوبه خود در بررسی های مذهبی ـ ایدئولوژیکی که به عمل آورد، مشخص نمودند که پایه های اعتقادی افراط گرایان را شخصی به نام روسلان کوربانف به تحریر درمی آورد. وی دبیر مرکز محلی مطالعات سیاست نژادی داغستان و عضومرکز علمی فرهنگستان علوم روسیه است. تشکیلات شبکه های تخریبی متحدین جماعت ماخاچ قلعه، بویناکسکا، خاساورت، کیزلیر با رهبر جماعت «جنت» و امیر شهر ماخاچ قلعه، رسول ماکاشاریپف ، در ارتباط بودند. با همراهی او مجاهدین آرامشی راکه پیش ازاین در داغستان جنوبی حکمفرما بود برقرار کردند.
مقامات داغستان با تغییر موضع از تصمیمات تأیید نشده تا به اجرا درآوردن آنها، در مبارزه با وهابی ها، حدود میان گروههای افراط گرا و وفاداران به حکومت دینی را از میان بردند.نهادهای انتظامی ـ قضایی مراکز وهابی ها را در ماخاچ قلعه منهدم کردند، وجوانان وهابی را دستگیر کردند.به دنبال این فشارها و سرکوبی نیروها، افراط گراها، سلفی های میانه رو را به سوی خود کشیدند. در پایان سال 1990 با وحدت عمل تشکیلات سلفی ها، «جماعت مسلمان» بقاءالدین محمد (کبدُف) در داغستان پدیدار شد.این شخص آغازگر وهابیت در داغستان است. وهابی های سرکوب شده در داغستان به سرکردگی بهاءالدین محمد به چچن نقل مکان کردند. کبدُف مستقیماً در شکل گیری مرکز وهابی در گودرمس و تشکیل دادگاههای شرعی در چچن شرکت می کرد. فعالیت های وی پس از اختلافاتی که میان وهابی ها و طریقتی ها در گودرمس ایجاد شد، در سال 1999 متوقف شد. وهابی های پیرو کبدُف توسط مبارزان صحرایی به فرماندهی سولیم یامادایف سرکوب شدند. گروه های پراکنده شده وهابی ها که در گذشته آشکارا ازجمله از طریق شرکت در شورش های مسلحانه عمل می کردند، بعد از این شکست خود را پنهان کردند. بسیاری از افرادی که به این گروهها پیوسته بودند، بر عقاید خود باقی هستند،اما عقاید خود را آشکارا بیان نمی کنند. در سال 1998 جامعه بهایی های محلی در روستاهای کاراماخ و چاپان ماخ، فقط حکومت شرعی را به اجرا درمی آوردند. در سال 1999 بعد از حمله باسایف و خطاب به داغستان، علیه بهایی های محلی عملیات نظامی انجام شد.
این اقدامات باعث عکس العمل افراط گرایان و حتی سلفی های میانه رو شد. مجاهدین توانستند شبکه های مخفی قدرتمندی متشکل از گروه های نیمه مختار تشکیل دهند. سوء قصد بی سابقه ای نسبت به اعضای نهادهای انتظامی- قضایی که در سرکوب سلفی ها شرکت داشتند، آغاز شد و چند تن از اعضای ناوگان هواپیمایی جنگی ـ آموزشی و اعضای سرویس امنیتی فدرال و حتی مأموران ساده گشتی دراین درگیری ها کشته شدند. تمرکز مجاهدین در نواحی گرمسیر چچن، منطقه خاساورت و حتی اطراف پایتخت جمهوریِ ماخاچ قلعه به بحران بدل شده بود.
نسل جوان مجاهدین بعد از گذشت 5 سال از هجوم مبارزان چچنی به داغستان و با شروع دومین جنگ، چندین واقعه تروریستی وحشتناک رخ داد که عبارتنداز: گروگان گیری در «نوردـ اوس» ، قتل رئیس جمهور چچن، احمد قدیرف، هجوم به "اینگوش"، هجوم پیش از انتخابات نیروهای چچنی به «گروزنی»، انفجار هم زمان هواپیماها و تراژدی «بسلان». در داغستان کشتار اعضای نهادهای انتظامی ـ قضایی شدت یافت. تمرکز نیروهای نظامی در ماخاچ قلعه و استحکام روز افزون آنها، شایعه تکرار سناریوی رخ داده در جمهوری «اینگوش» را قوت می بخشد. سرکوبی و خنثی کردن عملیات برخی از رهبران نظامی چون خطاب، آربی پارایف،سلمان رادویف، زلیم خان یانداربایف، روسلان گیلایف و ابوالولید، تجزیه طلبها را تضعیف نکرد. دومین جنگ چچنها باعث ایجاد روحیه آشتی ناپذیری در میان تجزیه طلب ها نسبت به مسلمانان روس شده است. تجزیه طلب ها گروه های چریکی با عملکرد سریع راسازماندهی کرده اند که قادرند در تغییر شرایط مختلف عمل کنند. پس از چندین عملیات این گروهها قادرند پراکنده شوند و برای زمان مناسب جهت حمله منتظر بمانند. درداغستان گروه های تخریبی ـ تروریستی دو یا سه نفره ای پدیدار شده که بیشترین نوع فعالیت آنها انفجاری است.اعضاء این گروه ها از مبارزانی که آموزش مربوط را در چچن گذرانده اند، نیستند بلکه افرادی از جوانان محلی هستند.
عبدالرشید سعیدُف رئیس حزب دمکرات مسلمان داغستان می گوید: «زمانی که دولت ها با روش های خشونت آمیز چون فشار و تعقیب با ایدئولوژی های مذهبی مبارزه می کنند، توده عظیمی از مردم به عقاید دیگری چون «ایچرکیا»3 می پیوندند». پیوستن به ایچرکیا، اتحاد بنیادگراها را به دنبال داشته ، ضمن آنکه روحیه مبارزه طلبی را در آنها قوت بخشیده، توانایی های نظامی آنها را هم افزایش داده است.
□
صوفی گری و توجه به تعالیم عرفانی ـ اخلاقی در اسلام که مسلمانان را به تواضع و رهایی از تعلقات دنیایی فرا می خواند، در داغستان از موقعیت بسیارنیرومندی برخوردار است. ازصوفی گری تعاریف و تفاسیرزیادی شده، به همین دلیل در چارچوب برخی از این تفاسیر، ایدئولوژی حرکتهای شورشی و مبارزه های ضد استعماری شکلی موجه به خود گرفته است. صوفی گری در داغستان با سه طریقت نقشبندیه، شازیلی1 و قادری تعریف شده است. آوارها، دارگین ها، کومیک ها، لزگی ها، لاکسی ها و تباساران ها از طریقت نقشبندیه بر اساس ملیت خود، پیروی می کنند. چچن ها و آندی ها پیرو طریقت قادری هستند، و طریقت شازلی نیز بیشتر میان آوارها، و به مراتب کمتر در میان کومیک ها و دارگین ها گسترش یافته است. در حال حاضر در داغستان 16 شیخ فعالیت می کنند، که چهار تن به طریقت شازلی، 11 تن به طریقت نقشبندیه، و یک تن به طریقت قادری تعلق دارد. آمار دقیقی از ترکیب این گروه ها، تعداد پیروان، ساختار و رهبران آنها در دست نیست. فعالیت های مجامع صوفی از چشم بیگانگان پنهان است.
طریقت های صوفیه در قرن دهم میلادی در شمال قفقاز ظهور کردند و از قرن 19 نفوذ فوق العاده ای یافتند. همین شیوخ صوفی بودند که 15 سال پیش با مبلغان بهایی عرب مخالفت کردند، و خواستار منع قانونی تعلیمات آنها شدند. فقه های شافعی در جامعه دارگین ها از موقعیت قدرتمندی برخوردارند. فرقه های سلفی در داغستان دارای پیشینه ای 300 ساله می باشند.
اسلام و حکومت در داغستان
با وجود این شرایط پیچیده، مقامات داغستان اولویت سیاسی را تنها به یکی ازاین سه طریقت اسلامی، یعنی شاخه محلی طریقت نقشبندیه داده اند.اکثریت مطلق اعضای رهبری دینی مسلمانان داغستان از نمایندگان آوارها هستند، که از شیخ صوفی سعید افندی چرکسی پیروی می کنند. در داغستان که حکومت غیر دینی در دست دارگین هاست، واگذاری حکومت دینی به آوارها، توانست تا اندازه ای از نارضایتی طولانی حکومت فعلی جمهوری محمد علی محمد علیف را کاهش دهد. تنها این شاخه از طریقت بود که از موقعیت اسلام پشتیبانی کرد و به فعالیتهای دولت جهت سرکوب «وهابی ها» قانونیت بخشید.تنها این گروه بود که توانست مؤمنین را برای مبارزه با عقاید «بهایی» بسیج کند و حتی در جامعه «جنون ضد وهابی» ایجاد کند. در سپتامبر 1999 بعد از هجوم خطاب و باسایف1 به داغستان، مجلس ملی جمهوری داغستان فوراً قانونی را با عنوان «توقیف وهابی ها و دیگر فعالیت های افراطی در مناطق جموری داغستان» تصویب کرد.هدف اساسی تصویب این سند، فراهم کردن بستر قانونی مناسب، نه تنها برای مقابله با گروه های تحت امر باسایف و خطاب، بلکه برای از بین بردن جماعت سلفی ها بوده است.اما از آنجا که این قانون از روی احساسات برانگیخته جامعه داغستان تصویب شده است، تعریف روشنی از افراط گرایی در بر ندارد. به همین دلیل امکانات گسترده ای را برای تعقیب این گروه ها پیش روی دولت و روحانیون رسمی قرار داده است.
رهبران دینی مسلمانان داغستان و نهادهای پاسدار قانون در مبارزه طولانی مدت با بنیادگراها، شرکت کرده اند. رهبران دینی مسلمانان داغستان، آثار مذهبی متعلق به افراط طلب ها و وهابی ها را مورد تحقیق و بررسی قرار داده اند. پلیس به نوبه خود در بررسی های مذهبی ـ ایدئولوژیکی که به عمل آورد، مشخص نمودند که پایه های اعتقادی افراط گرایان را شخصی به نام روسلان کوربانف به تحریر درمی آورد. وی دبیر مرکز محلی مطالعات سیاست نژادی داغستان و عضومرکز علمی فرهنگستان علوم روسیه است. تشکیلات شبکه های تخریبی متحدین جماعت ماخاچ قلعه، بویناکسکا، خاساورت، کیزلیر با رهبر جماعت «جنت» و امیر شهر ماخاچ قلعه، رسول ماکاشاریپف ، در ارتباط بودند. با همراهی او مجاهدین آرامشی راکه پیش ازاین در داغستان جنوبی حکمفرما بود برقرار کردند.
مقامات داغستان با تغییر موضع از تصمیمات تأیید نشده تا به اجرا درآوردن آنها، در مبارزه با وهابی ها، حدود میان گروههای افراط گرا و وفاداران به حکومت دینی را از میان بردند.نهادهای انتظامی ـ قضایی مراکز وهابی ها را در ماخاچ قلعه منهدم کردند، وجوانان وهابی را دستگیر کردند.به دنبال این فشارها و سرکوبی نیروها، افراط گراها، سلفی های میانه رو را به سوی خود کشیدند. در پایان سال 1990 با وحدت عمل تشکیلات سلفی ها، «جماعت مسلمان» بقاءالدین محمد (کبدُف) در داغستان پدیدار شد.این شخص آغازگر وهابیت در داغستان است. وهابی های سرکوب شده در داغستان به سرکردگی بهاءالدین محمد به چچن نقل مکان کردند. کبدُف مستقیماً در شکل گیری مرکز وهابی در گودرمس و تشکیل دادگاههای شرعی در چچن شرکت می کرد. فعالیت های وی پس از اختلافاتی که میان وهابی ها و طریقتی ها در گودرمس ایجاد شد، در سال 1999 متوقف شد. وهابی های پیرو کبدُف توسط مبارزان صحرایی به فرماندهی سولیم یامادایف سرکوب شدند. گروه های پراکنده شده وهابی ها که در گذشته آشکارا ازجمله از طریق شرکت در شورش های مسلحانه عمل می کردند، بعد از این شکست خود را پنهان کردند. بسیاری از افرادی که به این گروهها پیوسته بودند، بر عقاید خود باقی هستند،اما عقاید خود را آشکارا بیان نمی کنند. در سال 1998 جامعه بهایی های محلی در روستاهای کاراماخ و چاپان ماخ، فقط حکومت شرعی را به اجرا درمی آوردند. در سال 1999 بعد از حمله باسایف و خطاب به داغستان، علیه بهایی های محلی عملیات نظامی انجام شد.
این اقدامات باعث عکس العمل افراط گرایان و حتی سلفی های میانه رو شد. مجاهدین توانستند شبکه های مخفی قدرتمندی متشکل از گروه های نیمه مختار تشکیل دهند. سوء قصد بی سابقه ای نسبت به اعضای نهادهای انتظامی- قضایی که در سرکوب سلفی ها شرکت داشتند، آغاز شد و چند تن از اعضای ناوگان هواپیمایی جنگی ـ آموزشی و اعضای سرویس امنیتی فدرال و حتی مأموران ساده گشتی دراین درگیری ها کشته شدند. تمرکز مجاهدین در نواحی گرمسیر چچن، منطقه خاساورت و حتی اطراف پایتخت جمهوریِ ماخاچ قلعه به بحران بدل شده بود.
نسل جوان مجاهدین بعد از گذشت 5 سال از هجوم مبارزان چچنی به داغستان و با شروع دومین جنگ، چندین واقعه تروریستی وحشتناک رخ داد که عبارتنداز: گروگان گیری در «نوردـ اوس» ، قتل رئیس جمهور چچن، احمد قدیرف، هجوم به "اینگوش"، هجوم پیش از انتخابات نیروهای چچنی به «گروزنی»، انفجار هم زمان هواپیماها و تراژدی «بسلان». در داغستان کشتار اعضای نهادهای انتظامی ـ قضایی شدت یافت. تمرکز نیروهای نظامی در ماخاچ قلعه و استحکام روز افزون آنها، شایعه تکرار سناریوی رخ داده در جمهوری «اینگوش» را قوت می بخشد. سرکوبی و خنثی کردن عملیات برخی از رهبران نظامی چون خطاب، آربی پارایف،سلمان رادویف، زلیم خان یانداربایف، روسلان گیلایف و ابوالولید، تجزیه طلبها را تضعیف نکرد. دومین جنگ چچنها باعث ایجاد روحیه آشتی ناپذیری در میان تجزیه طلب ها نسبت به مسلمانان روس شده است. تجزیه طلب ها گروه های چریکی با عملکرد سریع راسازماندهی کرده اند که قادرند در تغییر شرایط مختلف عمل کنند. پس از چندین عملیات این گروهها قادرند پراکنده شوند و برای زمان مناسب جهت حمله منتظر بمانند. درداغستان گروه های تخریبی ـ تروریستی دو یا سه نفره ای پدیدار شده که بیشترین نوع فعالیت آنها انفجاری است.اعضاء این گروه ها از مبارزانی که آموزش مربوط را در چچن گذرانده اند، نیستند بلکه افرادی از جوانان محلی هستند.
عبدالرشید سعیدُف رئیس حزب دمکرات مسلمان داغستان می گوید: «زمانی که دولت ها با روش های خشونت آمیز چون فشار و تعقیب با ایدئولوژی های مذهبی مبارزه می کنند، توده عظیمی از مردم به عقاید دیگری چون «ایچرکیا»3 می پیوندند». پیوستن به ایچرکیا، اتحاد بنیادگراها را به دنبال داشته ، ضمن آنکه روحیه مبارزه طلبی را در آنها قوت بخشیده، توانایی های نظامی آنها را هم افزایش داده است.
□