چکیده

متن

 

اکنون 15 سال است که منطقه ای بودن آسیای مرکزی از موجودیت افتاده است. منطقه ای که در چارچوب اتحاد شوروی شکل گرفته بود. با این وجود ما و جهانیان هنوز هم از آسیای مرکزی بعنوان هویتی واحد صحبت می کنیم. علی رغم این مسئله، غیر از تاریخ مشترک در چارچوب حکومت شوروی، هیچ دلیلی وجود ندارد که با استناد به آن از موجودیت آسیای مرکزی بعنوان یک منطقه نام برده شود.
    تمام روندهای فضای شوروی پیشین در این محدوده، عبارتند از تاریخ «گریز» اقتصادی، سیاسی، اجتماعی-فرهنگی و تمدنی کشورهایی که از نظر جغرافیایی در مرکز اوراسیا قرار گرفته اند. برای این که به این مسئله باور بیاوریم کافی است به ساختار تجارت خارجی کشورها و تحرک آن در شرایط افزایش تضاد در مورد انرژی آبی، بروز چالش های واقعی، فروپاشی نمای واحد تاریخی و افزایش ضعف فرهنگی این کشورها، فروپاشی فضای واحد زبان مشترک و آموزش و پرورش نگاهی بیاندازیم. امروزه، تنها عامل منطقه گرایی عبارت است از همکاری استراتژیک در محدوده امنیت در چارچوب پیمان امنیت دستجمعی روسیه از یک طرف و از طرف دیگر سازمان همکاری شانگهای چین؛ یعنی کشورهای دارای تفوق. با این وجود ترکمنستان وارد آن نمی شود و ازبکستان دائما در مرز چنین فضایی قرار دارد و بطور واقعی در تشکیل آن شرکت نمی کند. لازم است این مطلب را نیز اضافه کنیم که علاوه بـر آنچـه گفته شد، خصـوصیت همکاری این سیستم های امنیتی منطقه ای سوالات مهمی را پیش می آورد. خود مکانیزم امنیت دراین چارچوب یا شکل مبرمی به خود نمی گیرد و یا تا به آخر ادامه نمی یابد. در کلامی دیگر، امروزه هیچکس نمی پرسد که چگونه و با چه تاثیری پیمان امنیت دستجمعی و سازمان همکاری شانگهای در صورت بروز مناقشه مثلا در دره فرغان واکنش نشان خواهند داد یا در مرزهای افغانستان و تاجیکستان، چگونه عمل خواهد کرد؟
    البته چنین احساسی وجود دارد که سیستم های امنیتی فرا ملیتی با تفوق روسیه در آن بر مؤلفه هایی در آسیای مرکزی تأثیر می گذارند. اما پایه مهمتری وجود دارد تا تأکید کنیم که امنیت منطقه ای در حال حاضر در حالتی تعیین کننده تر، مشکل روابط دو جانبه کشورهای این بخش از قاره اوراسیایی است. این بدان معنی است که آرامش در آسیای مرکزی نتیجه تاثیر مبارزه علائق کشورهایی خواهند بود که در این منطقه قرار گرفته اند. رابطه اساسی میان کشورهای آسیای مرکزی در آینده نزدیک نه همیاری و همکاری بلکه رقابت خواهد بود. اگر توقعات اساسی اقتصادی و سیاسی این کشورها حفظ شود ، در سه تا پنج سال آینده باید منتظر افزایش تقابل و تشنج میان منطقه باشیم. عناصر عمده ای که بر اساس آنها افزایش مشکلات بروز خواهند کرد عبارتند از:
    ـ منازعات مربوط به انرژی که به افزایش قیمت حامل های انرژی و قیمت گذاری بر محصولات نفت ، الکتریسیته و گاز به قیمت های بین المللی مرتبط هستند؛
    ـ مناقشاتی که بر سر آب وجود دارد و با تلاش هایی برای قیمت گذاری روی آب برای مصرف کننده و کشورهای دریافت کننده آن همراه است؛
    ـ نبرد کالاها که در نتیجه تلاش کشورهای منطقه برای حمایت از بازار داخلی و جلوگیری از افزایش قیمت ها بروز خواهد کرد.همینطور جلوگیری از افزایش جنایات سازمان یافته که مربوط به قاجاق کالا می شود؛
    ـ منازعات مربوط به جذب سرمایه و تلاش برای حمایت از پول ملی؛
    ـ منازعات مربوط به افزایش مهاجرت از کشورهای با درآمد کمتر به کشورهای با درآمد بیشتر؛
    ـ منازعات مربوط به رژیم های سیاسی کشورها.
    باید انتظار داشت که با مبرم تر شدن این تناقضات و توسعه منازعات افزایش چشمگیر مهاجرت به فدراسیون روسیه و در مقیاس وسیعتر به اروپا رخ دهد. افزایش نفوذ مراکز قدرت موجود بر شرایط کشورهای آسیای مرکزی از طرف روسیه ،چین و ایالات متحده امریکا را باید مدنظر داشت. مخصوصاً که ما شاهد افزایش نفوذ چین و روسیه در بخش انرژی هستیم. همچنین شاهدیم که ایالات متحده امریکا با گرفتن نتایج جدی از اشتباهات ناشی از راهبردهای قبلی خود و با تصحیح آن در جهت افزایش حضور اقتصادی در منطقه از جمله اجرای طرح های بزرگ مربوط به انرژی و گسترش سرمایه گذاری گام گذارده است. از چنین تحلیلی می توان سه نتیجه گرفت:
    نتیجه اول عبارت است از اینکه کشورهای آسیای مرکزی پس از بازیهای مربوط به استقلال طلبی ممکن است دوباره به حوزه تسلط روسیه باز گردند و بعنوان گروه منطقه ای ادامه حیات داده و گسترش یابند.این گسترش در دو جهت اصلی صورت می گیرد .منابع مواد خام از جمله ماده خام انسانی در نقش سپر امنیتی برای روسیه با توجه به خطری که از جنوب روسیه را تهدید می کند.
    نتیجه دوم که برخی از کشورها به آن رسیده اند جذابیت های موجود در آسیای مرکزی است.این ها تلاش برای ارزش گذاری
    نوین منطقه است که گویا خروج منطقه از بن بست تاریخی که نتیجه ورود به امپراتوری روسیه بوده است را در پی دارد.در یکطرف این قضیه سناریوی راهبردی است که توسط دستگاه اداری حال حاضر ایلات متحده امریکا تدوین شده است و در طرف دیگر مطلوب بودن آن برای چین است.در چنین شرایطی سرنوشت یک منطقه تحت سلطه منتظر ما است.
    و بالاخره راه سومی نیز امکانپذیر است ؛رشد بر اساس سناریوی تدوین شده توسط کشورهای منطقه، این راه کمتر امکانپذیر است اما مطلوب تر است.تجربه منفی پانزده ساله به معنای آن نیست که نباید بیشتر از این روی این مسئله کار کرد.برعکس با احتساب گرایش های گریز از مرکز باید تلاشی دوچندان برای سازمان دادن همیاری در منطقه به عمل آورد. در غیر اینصورت این مسئله باعث عوارض سنگین و رشد رقابت و رو در رویی کشورها می شود. با این وجود روشن است که مشخصات این تلاش ها باید تغییر یابد.دو تغییر مهم در کار با آسیای مرکزی لازم است.
    اولی عبارت از آن است که باید تلاش ها را نه در جهت مکانیزم های بین دولتی، تشریفات و توافقات سیاسی بلکه برای به واقعیت پیوستن پروژه هایی که بنیان های منطقه گرایی را تحکیم می بخشد بکار برد.
    و دومی عبارت از آن است که باید از همترازی کشورها در سیستم منطقه ای چشم پوشی کرد و تفاوت عمل در رشد منطقه آسیای مرکزی را به سمت حمایت هر چه بیشتر از کشورهای کوچک منطقه هدایت نمود. زیرا که آنها اولاً بیشتر از بقیه در شکل گیری منطقه ذینفع هستند و ثانیاً مشکلاتی بیشتر و کاستی هایی در منابعی که به آنها اجازه می دهد در ساختمان منطقه شرکت داشته باشند دارند. ممکن است بخش های مشخصی که از نقطه نظر شکل گیری محیط منطقه ای و فضای واحد جزء مهمترین ها به حساب می آیند به آنها اختصاص داده شود .این بخش ها به سه قسمت تقسیم می شوند.
   
    الف) پروژه های مشترک که بر گسترش زیر ساخت منطقه ای متمرکز شده اند.
    1) پروژه های ارتباطی مانند
    1-1) ساختن راه ها و در وهله اول به شکل فرا منطقه ای، راه آهن غرب ـ شرق (ازبکستان،قرقیزستان،چین)، جاده ماشین رو شمال ـ جنوب (قرقیزستان ،تاجیکستان، افغانستان و پاکستان)؛
    1-2) گسترش شبکه ارتباطات هوایی، نه تنها نقاط بزرگ حمل و نقل که می توانند بصورت ترانزیت درآیند بلکه خطوط هواپیمایی کوچک که قادر باشند ارتباطات داخل منطقه و از جمله ارتباطات مرزی را اشباع کنند.
    2) پروژه های مربوط به زیر ساخت تجاری نیز مطرح است؛ ساختمان نقاط تلاقی، آماده سازی بارگیری کانتینری بر اساس سیستم بین المللی و تشکیل مناطق آزاد اقتصادی؛
    3) همچنین پروژه هایی که بسوی گسترش زیر ساخت های مالی منطقه ای سمت گیری می کنند؛ 4) الحاق آسیای مرکزی به روندهای گفتگو در مورد پول واحد آسیایی؛
   
    ب) بسته دوم پیشنهادها مربوط می شود به پروژه هایی که در جهت منابع انسانی سمت گیری کرده اند و تشکیل محیط فناوری برتر و بالا بردن سطح محیط فناوری مدنظر آنها است؛
    در اینجا به ویژه باید از اختصاص یافتن موارد ذیل گفت:
    1) آموزش و پرورش وگسترش تبادل دانشجو
    2) همکاری مشترک دانشمندان در فناوری های جداگانه که برای آسیای مرکزی دارای چشم انداز هستند یعنی بیوتکنولوژی و بطور کلی عملیات بر روی مواد معدنی
    3) همکاری در گسترش فناوری مدیریت و نیروها، آموزش نیروهای دولتی، تجربه در مبارزه با فساد و رشوه خواری
   
    پ) بسته سوم طرح ها مربوط است به سرمایه گذاری در گسترش صنایع مشترک.
    در عین حال این برنامه نه تنها در طرح های بزرگ و مقادیر وسیع پولی بلکه بر سر سازماندهی همکاری متقابل تجارت کوچک و متوسط است. کار آموزی و آماده سازی کادرهای کارگری،گسترش ارتباطات تجاری و به خصوص گسترش توریسم از این موارد است. در اینجا طرح های زیست یوم نیز مطرح می شوند به ویژه طرح های مربوط به پاکسازی مناطق نگهداری ضایعات.
   
    تمامی این دیدگاه ها فقط می توانند آرزوهایی بیش نباشند اگر دو شرط محقق نشود:
    اولاً تمامی آنها دارای انگیزه اقتصادی هستند و می توانند توجه نه تنها دولت ها بلکه تجار را نیز جلب کنند.
   
    ثانیاً بازیگران خارجی وجود دارند که در تحقق این گونه طرح ها ذینفع هستند. ضمناً این شرایط به مقدار زیادی تنها مورد توجه مثلث سنتی روسیه، آمریکا و چین ـ گرچه آنها را نیز شامل می شود ـ قرار ندارد. تحقق پروژه های فرا منطقه ای و یا پروژه های شکل گیری منطقه ای برای ترویکای دیگری نیز جذاب است؛ اروپا (قبل از همه آلمان)، ژاپن، هندوستان از آن جمله اند؛ به عبارتی دیگر کشورهایی که بر روی ورود به اندازه های جهانی کار می کنند. این جذابیت می تواند توسط کشورهای منطقه مورد بهره برداری قرار گیرد. فکر می کنم که این مسئله نه تنها به نفع گسترش منطقه بلکه امنیت آن نیز هست، زیرا که جدول سنتی ژئوپولتیک نبرد سه مرکز قدرت، به خودی خود منبع مشکلات و خطر برای کشورهای آسیای مرکزی است.
    

تبلیغات