چکیده

متن

 

برگزاری نشست سران هشت کشور صنعتی جهان به ریاست پوتین در سن پترزبورگ یک رویداد مهم با وجوه مختلف است. این گروه نقشی اساسی در مسائل سیاسی و اقتصادی جهان داردو از اوائل دهه 1970- که به ابتکار فرانسه کار خود را آغاز کرد ـ بتدریج این نقش روز افزون شده است ؛ بطوری که موضوعات مطرح در آن حوزه گسترده ای از دستور کارهای امنیتی بین المللی تا مسائل جاری و نیز مسائلی نظیر انرژی ، فن آوری ، توسعه و بهداشت را در بر می گیرد.
    روس ها تا سال 1990 دور از این گروه بودندو برای نخستین بار گورباچف بود که در 1991 به عنوان رئیس جمهور وقت شوروی به نشست لندن دعوت شد و به صورت غیر رسمی ملاقات هایی با سران گروه داشت . از این زمان تا 6 سال بعد،مقامات مسکو صرفا در مباحث سیاسی گروه 7 شرکت می کردند و در سال 1997 در نشست دنور آمریکا، این مجموعه به گروه 8 موسوم شد و یلتسین در مباحث اقتصادی نیز شرکت کرد. اگر چه تا امروز، روس ها همچنان عضو غیر رسمی بوده اند ،اما بر اساس توافق در نشست اویان فرانسه،مقرر شد که در سال 1996 روسیه به عضویت دائمی پذیرفته شود و اینک آن زمان است. محور های اصلی قرار گرفته در دستور کار این نشست عبارتند ازانرژی، امنیت جهانی و مبارزه با بیماریهای مسری و اما موضوعات دیگری نظیر منع گسترش هسته ای ،مقابله با تروریسم و مبارزه با نقض حق حاکمیت معنوی نیز مطرح خواهد شد. اما نکته مهم در مورد این نشست که تقریباً بسیاری از مسائل را به نوعی تحت الشعاع خود قرار داده، روابط روسیه و آمریکا است. با وجود فراز و نشیـب هـای مختـلف در روابط دو کشور؛ ازبرژنف ـ ریگان (اوج مقابله جویی) تا گورباچف ـ بوش پدر (آب شدن یخ ها) و سپس یلتسین ـ کلینتون (اوج همکاری) تا پوتین ـ بوش (وضعیت همکاری ـ رقابت) همواره نوعی بدبینی و بدگمانی بر این پیوند ها سایه انداخته است. از روزی که پوتین شعارها و نماد های دوره کمونیسم را زنده نمود (سال 2000) و سپس از پایان واقعی جنگ سرد سخن گفت (پس از 11 سپتامبر 2001) تا زمانی که با آمریکا بر سر حمله به عراق اختلاف پیدا کرد و سر انجام، امروز که می کوشد در داخل کشورش در مقابل سخنان بوش کوتاه نیاید ،همواره یک کابوس برای روس ها مطرح بوده و هست و آن اینکه آمریکا به عمر شوروی خاتمه داده و پس از آن آرام آرام کوشیده است تا روسیه را تا درون مرزهایش عقب براند و تحت فشار قرار دهد و معلوم نیست که این وضعیت کی خاتمه می یابد. معلوم نیست، زیرا هنوز هم در داخل آمریکا جریانات قدرتمندی وجود دارند که معتقدند نباید در مقابل روسیه کوتاه آمد و نباید به طور جدی با آن همکاری کرد، بلکه صرفا در موارد خاص و با در نظر گرفتن شرائط مختلف این همکاری باید صورت گیرد.
    اینک پوتین رهبری جامعه ای را در دست دارد که پس از دو دهه ناکامی و بویژه تجربه کردن رکود و ناکامی سال های 99ـ 98، بتدریج وضعیت بهتری یافته به مدد درآمدهای نفتی روز افزون ،در وضعیت نوعی خیزش اقتصادی قرار گرفته است. البته برخی تحلیل گران اقتصادی چندان به این خیزش خوش بین نیستند و از آینده اقتصادی روسیه ابراز نگرانی می کنند؛ از نگاه آنها، بخاطر دولتی بودن و نا موفق بودن در خصوصی سازی ،امکان تکرار تجربه ونزوئلا و عربستان وجود دارد، ضمن اینکه جامعه روسیه را هنوز جامعه ای فقیرو ناتوان قلمداد می کنند. اما آنچه که روشن این است که، پوتین به مدد سرخوردگی روس ها از سیاست های اتخاذ شده در سال های 1985 تا1999 هنوز هم از محبوبیت لازم برای تداوم سیاست های موجود برخوردار است و همین به او این اعتماد به نفس را می دهد که در مقابل بوش اظهار وجود کند.
    یکی از نکات مهم در سیاست های پوتین که توجه به آن برای کشورهایی نظیر ما بسیار سودمند می باشد اینست که او همواره بر پایان جنگ سرد تأکید دارد و حتی نگاه آمریکا نسبت به مسائل داخلی روسیه را ناشی از تاثیر دوره جنگ سرد می داند. از نگاه او آمریکایی ها نباید از تلاش های دولت روسیه برای حفظ و تقویت منافع ملی اش برداشت رقابت گونه داشته باشند، کما اینکه از همکاری های این کشور نیز برداشت ضعف نکنند. او در مصاحبه اخیر خود با صراحت تاکید کرد که «روسیه در هیچ اتحاد مقدسی وارد نخواهد شد» و این جمله را دو هفته پیش نیز در جمع سفرا و مقامات سیاست خارجی کشورش بیان کرده بود. اما مساله اینجاست
    که نگاه نو محافظه کاران آمریکا نه در قالب های دوره جنگ سرد و نه واقعیت های دوره جدید قابل فهم نیست و این دقیقا علت اصلی اختلافاتی است که در روابط آمریکا و روسیه دیده می شود. به هر حال، پیوستن روسیه به طور رسمی به گروه هشت و برگزاری این نشست در سن پترزبورگ که اساسا نماد غربگرایی و نگرش غربی روسیه است و سیصد سال پیش از سوی پِتر کبیر (بنیان گذار اندیشه اروپاگرای روسیه) بنا نهاده شد و از قضا، پوتین و تیم فعلی حاکم بر روسیه نیز عمدتا از این شهر هستند ،برای روس ها به معنای پیوستن به غرب است، اما نه از سر ضعف (همانند دوره یلتسین) بلکه عضویتی که در دوران رشد اقتصادی و اعتماد به نفس سیاسی صورت می گیرد.اما آیا آمریکایی ها نیز همین را می فهمند؟

تبلیغات