نگاهی به کلیسای ارتدوکس در روسیه
چکیده
متن
براساس آموزه های مکتب ارتدوکس، کلیسا مؤسسه ای است الهی که در آن روح القدس به بشر نیروی مبارکی جهت رستگاری معنوی و نجات اعطا می کند. کلیسای مسیحی، موهبتی است که ریشه آن در آخرت است. از سوی دیگر این موهبت به صورت مرئی در این دنیا پدید آمده است. از دیدگاه روحانیون ارتدوکس، از نظر انسانی کلیسا «جمع انسانهایی است که به وسیله دین اردتدوکس، قانون الهی، ریاست اولیای مقدس و اسرار دینی به هم پیوند خورده اند». کلیسا، پدیده انسانی و خدایی است که از طبیعت و سرشت دوگانه ای برخوردار است. کلیسا به عنوان «بدن مسیح» از هر چیز دنیوی به مراتب بالاتر است و تابع هیچ گونه قوانین دنیوی نیست. ولی به عنوان جامعه انسانی تابع شرایط عمومی نطم این دنیاست یعنی با دولتها و سایر واحدهای اجتماعی روابط مختلف برقرار می کند و بدین وسیله وارد عرصه حقوق اجتماعی می شود. نه تنها روابط کلیسا با مؤسسات و نهادهای بیرونی بلکه زندگی داخلی کلیسا (ساختار کلیسایی، روابط بین جمعیتهای مذهبی و بین اعضای منفرد کلیسا) نیز بر موازین حقوقی استوار است.
کلیسای ارتدوکس جهانی (با کلیسا ارتدوکس گیتی) ساختاری واحد و به هم پیوسته است. این کلیسا محدودیت سرزمینی ندارد و تمام جهان را عرصه فعالیت خود می داند، اما در طول تاریخ حضور آن عمدتاً در روسیه، اروپای شرقی، بالکان و خاورمیانه مشاهده شده است. به همیـن دلیـل کلیسـای ارتـدوکس را بعضـاً کلیسای شرقی می نامند که این عنوان در گذشته و حال رواج قابل توجهی داشته است.
کلیسای جهانی از کلیساهای منفرد منطقه ای متشکل است. کلیساهای منطقه ای به نوبه خود از سراسقفها تشکیل شده اند در حالی که سراسقفها شامل جمعیتهای کلیساهای محلی (به زبان روسی «پریخود») هستند. واحدهای تقسیمات دیگر اداری و منطقه ای کلیسا نیز وجود دارند یعنی کلیساهای خودمختار، نواحی مطران نشین و غیره. این ساختار کلیسا در طول قرنهای اول تاریخچه آن شکل گرفته و ازآن موقع تا حالا تقریباً تغییری نکرده است.
تقسیمات اداری کلیسا بر اصل منطقه ای و نه ملی استوار است. در شرایط عادی مسیحیان ارتدوکس از هر قومی که در یک منطقه زندگی می کنند، یک جمعیت کلیسایی را تشکیل می دهند و تابع یک اسقف هستند و به یک کلیسای منطقه ای تعلق دارند. به قول حواری پاول (پاولوس) در کلیسای مسیح «نه یونانی هست و نه یهودی، و یا شهروند آزاد». از سوی دیگر، کلیساهای منطقه ای در تقسیمات خود، تقسیمات سیاسی و اداری و مرزهای دولت و اداری را درظر می گیرد. این اصل نه تنها راحتی بیشتری ایجاد می کند بلکه در قوانین کلیسایی (قاعده سی و هشتم مجمع ترولا) استناد و استدلال دارد. کلیسای جهانی از کلیساهای خودگردان منطقه ای تشکیل شده است. کلیسایـی را خودگـردان ( می نامنـد کــه به کلیساهای من»طقه ای دیگر وابسته نیست. بــرای کشـف معیـارهای معماریهای مشروع خودگردانی کلیسایی قبل از همه باید مسأله حق تأسیس کلیسای مستقل یا اعضای خودگردانی کلیسایی را بررسی کرد. یکی از واضحات و بینات قانون کلیسایی است. به همین دلیل فقط اسقفیت کلیسای جهانی یا اسقفیت کلیسای خودگردان می تواند کلیسای خودگردان جدید را تأسیس کند.
از آنجا که مجامع جهانی کلیسایی در قدیم هم رویدادهای استثنایی بودند و حالا بیش از 1000 سال است که تشکیل نمی شوند، قاعدتاً مسأله تأسیس کلیسای خودگردان جدید یا لغو کلیسای خودگردان قدیمی به وسیله اسقفیت کلیساهای منطقه ای حل می شود که صلاحیت آن (برخلاف اسقفیت کلیسای جهانی) فقط شامل حدود کلیسای خود است. مجمع اسقفها، روحانیون درجه پایین تر و مسیحیان غیر روحانی هم حق دارد از طرف کلیسای حاکم به کلیسای وابسته خودگردانی بدهد.
به عنوان مثال، نهاد اسقف اعظم (پاتریک) قسطنطنیه به کلیسای بلغارستان (در سالهای 932، 1234 و 1946)، کلیسای صربستان (در سالهای 1218 و 1879)، کلیسای روسی (1589)، کلیساهای یونانی (1850)، کلیسای رومانی (1895) و کلیسای آلبانی (1938) حق خودگردانی بخشید. کلیسای روسی در سالهای بعد از جنگ جهانی دوم به کلیساهای لهستانی، چکسلواکی و آمریکایی این حق را اعطا کرد. گاهی اوقات چند کلیسای خودگردان در یک کلیسا ادغام می شدند. در سال 1920 سه کلیسای خودگردان صربی، کارلواس و مونته نگرو و نیز کلیسای خودمختار بوسنی و هرزگوین با قسمتی از کلیسای قسطنطنیه و بوکونیو ـ دالماتی یک کلیسای صربی را تشکیل دادند.
خودگردانی کلیسایی می تواند خارج از این چارچوب ولی برمبنای قانونی اعلام شود. چنین روشی زمانی به کار گرفته می شود که ریاست کلیسای حاکم با الحاد یا انشعاب کلیسایی دست زده باشد (قاعده 15 مجمع دوگانه)، کلیسای ارتدوکس روسی بعد از مجمع کلیسایی فیرنز در چنین حالتی قرار گرفت. اسقف اعظم قسطنطنیه به دین ارتدوکس خیانت کرده بود و لذا در سال 1448 کلیسای ارتدوکس بدون اجازه او خودگردانی و استقلال خود را اعلام کرد.
ماهیت و سرشت خودگردانی کلیسایی بدان معناست که کلیسای خودگردان از منبع مستـقل برخــوردار است. اولیــن اسقــف آن به وسیله روحانیت همین کلیسا منصوب می شود. مجمع کلیسایی جهانی سوم ضمن استقرار خودگردانی کلیسای قبرس «آزادی انتصاب اسقفهای مبارک» را بدون محدودیت به ریاست این کلیسا اعطا کرد (قاعده 8). مجمع خالکیدون که اسقفیتهای «پونت»، «ایراکلی» و «آسی» را از استقلال محروم کرد، به قسطنطنیه اجازه انتصاب مطرانهای این مناطق را داد (قاعده 28). با توجه به اینکه برای انتصاب بزرگ سه اسقف لازم است و اینکه این اسقف به کرسی فاقد اسقف منصوب می شود، بدیهی است که کلیسا برای کسب خودگردانی باید حداقل چهار مقام اسقف داشته باشــد.
البته استقلال کلیساهای خودگردان محدود است و تنها در روابط آن با کلیساهای منطقه ای دیگر بروز می کند، ولی نسبت به کلیسای جهانی که همه کلیساهای منطقه ای عضو آن هستند، صورت نمی گیرد. به همین دلیل استقلال کلیسای منطقه ای در زمینه مکتب دینی که واحد و یگانه است و از همان ابتدا توسط کلیسای جهانی نگهداری شده است، وجود ندارد.
هرگونه اختلاف با حقیقت واحدی که کلیسای جهانی نگهداری می کند، موجب جدایی از کلیسا می گردد. همه کلیساهای منطقه ای احکام مقدس را رعایت می کنند و در شرایط مشخص محلی براساس این احکام فعالیت می نمایند. مراسم عبادی همه کلیساهای منطقه ای هم باید با مکتب و آموزه واحد دینی مطابقت داشته باشد و تلاش کند تا هرچه یکسان و یکنواخت باشد. ولی کلیسای خودگردان خود لوازم کلیسایی خود را می سازد، اولیای خود را مقدس اعلام می کند و قواعد ذکر مقامات و ترتیب خواندن برخی از دعاها را تنظیم می کند. کلیساهای خودگردان در امور اداری و قضایی از استقلال کامل برخوردار هستند.
همه کلیساهای خودگردان از حقوق برابری برخوردارند، دین ارتدوکس نظریه کلیسای کاتولیک رم را درباره خلافت عیسی مسیح و معصوم و مطهر بودن اسقف رم را رد می کند. از سوی دیگر، هر کلیسایی در فهرست کلیساها (دیپتیخ1) جایگاه خاصی در ردیف کلیساهای دیگر دارد که این امر برجای آن در مجامع کلیسایی در فهرست چارچوب آداب کلیسایی تأثیر می گذارد. ایـن مقام به طـور
ثابت و محکم ثبت می شود. این مقام در طول صدها سال می تواند تغییرناپذیر بماند. ولی این مقام از اهمیت دینی برخوردار نیست. مقام هر کلیسایی در فهرست مذکور می تواند بر مبنـای چند
اصل تعیین شود، از جمله قدمت کلیسا، ترتیب زمانی اعلام خودگردانی و اهمیت سیاسی شهرهای دارای کرسی اقفهای اول کلیسای منطقه ای مورد نظر و غیره.
علاوه بر کلیساهای خودگردانی که از همدیگر مستقل هستند، کلیساهای خودمختار نیز وجود دارند. اصطلاح «کلیسای خودمختار» جدید است ولی این پدیده یعنی اینکه یک کلیسای منطقه ای از استقلال بسیار وسیع ولی ناکامل برخوردار باشد، هم در دوران باستان وجود داشت و هم در قرون وسطی. در حقیقت امر، کلیسای روسی تا سال 1448 که بخشی از اسقفیت اعظم قسطنطنیه بود، به لحاظ منطقه ای، قومی و سیاسی از کلیسای مادر منزوی بود و وابستگی آن به قسطنطنیه چندان زیاد نبود. همین امر فرق بین کلیسای روسی و مطران نشینهای یونانی را تشکیل می داد.
از این نظر کلیسای روسی می تواند نمونه خودگردانی کلیسایی محسوب شود. فرق اساسی بین کلیساهای خودگردان و کلیساهای خودمختار این است که کلیساهای خودگردان از سلسله پیوستگی حواری اسقفی برخوردارند و اسقفهای آنها، از جمله اسقف اول، توسط خود مطرانهای این کلیسا منصوب می شوند، در حالی که کلیساهای خودمختار از این استقلال محرومند و اسقفهای اول آنها توسط مقامات عالی کلیسای حاکم منصوب می شوند. محدودیتهای دیگر استقلال کلیسای خودمختار از همینجا سرچشمه می گیرد. اساسنامه آن توسط کلیسای حاکم دریافت می کنند. آنها در جمع آوری پول برای تأمین هزینه های ریاست کلیسای حاکم شرکت می کنند. قدرت عالی قضایی کلیسای حاکم حق دارد اسقفهای اول کلیساهای خودمختار را محاکمه کند. کلیسای خودمختار روابط خود را با کلیساهای دیگر با وساطت کلیسای حاکم برقرار می کند.
وضع حقوقی کلیسای خودمختار انتقالی است. به همین سبب در طول تاریخ دو جهتگیری توسعه کلیساهای خودمختار مشاهده شده است: برخی از این کلیساها به مرور زمان به خودگردانی دست می یابند درحالی که کلیساهای دیگر خودمختاری خود را از دست می دهند و بالاخره به نواحی عادی مطران نشین تبدیل می گردند.
درحال حاضر فهرست کلیسای ارتدوکس جهانی شامل سه کلیسای خودمختار است: کلیسای قدیمی سینا (تنها اسقفی که توسط پاتریک اورشلیم منصوب می شود)، کلیسای فنلاند که پاتریک قسطنطنیه کلیسای حاکم آن است، و کلیسای ارتدوکس خودمختار اپن در ترکیب کلیسای ارتدوکس روسیه. کلیسای ارتدوکس اوکراین که در سال 1990 استقلال کسب کرد ولی روابط حقوقی خود را با کلیسای روسی حفظ نمود، از نظر موقعیت حقوقی خود به خودمختار نزدیک است، لیکن در سند اعطای استقلال به این کلیسا که توسط آلکسی دوم اسقف اعظم مسکو و سراسر روسیه امضا شد، اصطلاح «خودگردانی» ذکر نشد.
درحال حاضر کلیسای ارتدوکس جهانی دربرگیرنده 9 اسقفیت اعظم است: قسطنطنیه، اسکندریه، آنتیوخی، اورشلیم، مسکو، گرجستان، صربستان، رومانی و بلغارستان. اسقفهای بزرگ ریاست 3 کلیسای خودگردان را دارند (کلیساهای قبرس، یونان و آلبانی) و سه کلیسا تحت ریاست مطانها فعالیت می کنند (کلیساهای لهستان، اراضی چک و اسلواکی و کلیسای آمریکا).
تا اواسط قرن 15 کلیسای روسی که از کلیسای یونانی سرچشمه گرفت، خودگردان نبود بلکه تحت حاکمیت اسقف اعظم قسطنطنیه بود. با وجود اینکه روسیه کشوری مستقل با سرزمین پهناور (بزرگتر از سرزمین امپراطوری بیزانس) و جمعیت بیش از 5 میلیونی (این کثرت نفوس یک قدرت کبیر آن زمان محسوب می شد) بود، کلیسای روسی تا اواسط قرن 15 تحت حاکمیت کلیسای مادر یعنی اسقف اعظم قسطنطنیه قرار داشت و یکی از مناطق مطرانی آن بود. گفتنی است که منطقه مطرانی روسی (یا منطقه مطرانی کی یف) در فهرستهای قسطنطنیه در یکی از مقامهای آخر قرار داشت: مقام 61 در قدیمی ترین فهرست و مقام 77 در فهرستی که بعداً در زمان سلطنت امپراطور «اندرونیک پالئولوگ» (1328 ـ 1306) تدوین شد. مناطق مطرانی عادی کلیسای قسطنطنیه که در این فهرستها مقامهای بالاتری داشتند، از نظر ساکنان ارتدوکس نه تنها از کل منطقه کی یف بلکه از مناطق کوچک اسقفی ما هم کمتر بودند.
پاتریک (اسقف اعظم) قسطنطنیه و سینود (هیأت رئیسه) کلیسای قسطنطنیه بر مبنای توافق با امپراطور بیزانس نسبت به کلیسای روسی از حقوق ذیل برخوردار بودند: حـق تنظیـم ساختـار کلیسایی روسی (در قسطنطنیه اسناد تأسیس کرسی های جدید مطرانی در روسیه و انتقال کرسی مطران از یک شهر به شهر دیگر منتشر می شد)؛ پاتریکهای قسطنطنیه از مطرانهای روس اطلاعاتی درباره امور کلیسایی در روسیه می خواستند و بر فعالیت آنها نظارت می کردند. اختلافاتی که در روسیه بروز می کردند، در قسطنطنیه نهایتاً حل و فصل می شدند. لوازم مقدس کلیسایی از قسطنطنیه به روسیه ارسال می شد.
در دوران تجزیه روسیه به مناطق وابسته به امرای مختلف، قدرت یک مطران سراسری که خارج از روسیه منصوب می شد و از امرای محلی مستقل بود، برای حفظ وحدت کلیسای روسی و کل روسیه مساعد بود، چرا که مانع از توسعه گرایش های جدایی طلبانه منطقه ای می شد. ولی حرکتهای ایوسف، اسقف اعظم قسطنطنیه و مطران ایسیدور که توسط وی به روسیه اعزام شده بود، در جهت تأسیس اتحاد کلیسایی با کلیسای کاتولیک رم، به رویدادی که به صورت تاریخی نضج گرفته بود تحرک بخشید: کلیسای روس از کلیسای قسطنطنیه جدا شد. مطران ایونا، جانشین ایسیدور در سال 1448 توسط مجمع اسقفهای روس بدون تائید توسط پاتریک قسطنطنیه منصوب شد. از آن زمان، حتی بعد از شکست اتحاد کلیساهای ارتدوکس و کاتولیک در شرق یونانی، مطرانهای روسی به طور مستقل توسط مجمع اسقفهای روس منصوب می شدند و برای انتصاب به قسطنطنیه نمی رفتند. ایونای مقدس، اولین اسقف درجه اول کلیسای خودگردان ارتدوکس روسی که مقرش در مسکو بود، هنوز لقب رسمی مطران کی یف و سراسر روسی را داشت. ولی فئودوسی که پس از او به این مقام انتخاب شد، مطران مسکو نامیده شد. بعد از ایجاد کلیسای خودگردان در مسکو، مناطق اسقفی غربی روسی یک منطقه مطرانی جداگانه را تشکیل دادند که در مرحله اول نام قدیمی «کی یف و سراسر روسیه» را حفظ کرده بود و سپس به منطقه مطرانی کی یف و گالیچینا موسوم شد. این منطقه مطرانی تا تجدید اتحاد با نهاد اسقف اعظم مسکو در اواخر قرن 17، به پاتریک قسطنطنیه وابسته بود.
حقوق مطرانهای خودگردان مسکو نسبت به مناطق اسقفی آنها با قوانین کلیسایی (قواعد حواری 16 و 20 و 34؛ قواعد 4 و 6 مجمع جهانی اول؛ قاعده 9 مجمع آنتیوخیا و قواعد 9 و 19 مجمع چهارم جهانی) مطابقت داشت. در سال 1589 در زمان سلطنت تزار فئودور با کوشش بوریس گودونف در روسیه نهاد اسقف اعظم (پاتریک) تأسیس شد. «ائوف مقدس» اولین اسقف اعظم مسکو با مشارکت جرمی دوم، اسقف اعظم جهانی که در آن زمان برای جمع آوری صدقه به روسیه آمده بود، منصوب شد.
در ماه مه 1590 اسقف اعظم جرمی در قسطنطنیه مجمع کلیسایی تشکیل داد که تأسیس نهاد اسقف اعظم مسکو را تائید کرد. اسقف اعظم مسکو در فهرست کلیسایی مقام پنجم را بعد از پاتریکهای شرقی دریافت کرد. فرق اسقف اعظم روسی با پاتریکهای شرقی این بود که او مجمع دائمی (سینود) نداشت درحالی که پاتریکهای شرقی چنین مجمعی را دارا بودند. علاوه برآن، اسقف اعظم ما مرجع سوم بر فراز اسقفها و مطرانها نبود. از آن زمان درجه مطران که بعد از انتخاب اسقف اعظم به اقفهای نوگورود، روستوف، قازان و کروتیتسک اعطا شد، فقط یک درجه عادی بود. این مقامات کلیسایی از نظر اختیارات قدرتی خود در کلیسا با اسقفهای دیگر فرقی نداشتند.
در سال 1700 بعد از گذشت اسقف اعظم آدریان، ستفان یاورسکی مطران ریازان به عنوان کفیل اسقف اعظم منصوب شد. در شرایط کفالت 20 ساله اسقف اعظم امپراطور پطر اول به اصلاحات ریشه ای ریاست عالی کلیسایی پرداخت. در سال 1718 پطر به فئوفان (پروکوپویچ) اسقف پسکوف دستور داد طرح تأسیس هیأت رئیسه روحانی را تدوین کند که بایستی جای نهاد اسقف اعظم را بگیرد. این طرح تحت عنوان «دستورالعمل روحانی» تا فوریه 1720 تدوین شد. بعد از تصویب آن توسط مجلس سنا و مجلس مبارک 14 فوریه 1721، هیأت رئیسه جدید تأسیس شد. مطران ستفان به عنوان رئیس، 2 معاون رئیس، 4 مشاور از میان اسقفها، 4 عضو از میان روحانیون درجه پایین تر و 1 کشیش راهب یونانی عضو آن شدند. در جلسه اول این هیأت مسأله دعاگویی برای دولت جدید کلیسایی مطرح شد. استفاده از کلمـات «کلگیـوم مقـدس روحانـی» مناسب به نظر نمی رسید و لذا عناوین دیگر پیشنهاد شد. در نهایت امر عنوان «سینود حاکم مقدس» انتخاب گردید. پطر اول به منظور اعطای اعتبار و مشروعیت بیشتر به دولت جدید کلیسایی از جرمی سوم پاتریک قسطنطنیه خواهش کرد که بعد از مشورت با پاتریکهای دیگر «تأسیس سینود روحانی را نیک بداند». در سال 1723 جرمی سوم سند تأییدیه خود را ارسال کرد که در آن سینود مقدس را «برادر خود در مسیح» و دارای قدرت برابر با چهار تخت مقدس پاتریک خواند. پاتریکهای شرقی دیگر نیز اسناد تأییدیه مشابهی فرستادند. به این ترتیب، سینود حاکم مقدس به عنوان مجمع دائم و دارای قدرت برابر با پاتریکها با لقب «مقدس ترین» شناخته شد. سینود روسی برخلاف سینودهایی که نزد پاتریکهای شرقی وجود داشتند، تکمیل کننده اسقف اعظم نبود بلکه جای اسقف اعظم را می گرفت و «پاتریک دسته جمعی» بود. سینود همچنین جای مجمع کلیسای منطقه ای را به عنوان نهاد عالی قدرت کلیسایی گرفت.
عضو اول سینود فقط رئیس این نهاد بود و قدرت روحانی بالاتری نداشت. به علاوه، سینود که فقط از چند نفر روحانی متشکل بود، نمی توانست به طور کامل جایگزین مجمع بزرگ کلیسای منطقه ای شود. سینود حاکم مقدس (همانند مجلس سنا) از طرف تزار فعالیت می کرد و دستورات و فرمایشات سلطنتی را جهت اجرا دریافت می کرد. تا سال 1917 همه مصوبات سینود مقدس با مهر «به موجب فرمان اعلیحضرت امپراطور» صادر می شدند. در اسناد دولتی قدرت کلیسایی را «نهاد دین ارتدوکس» نامیدند و در یک ردیف با نهادهای نظامی، مالی، قضایی و امور داخلی گذاشتند.
سینود، مرجع عالی قانونگذاری، اداری و قضایی کلیسای روسی بود. این نهاد با موافقت قدرت عالی سلطنتی حق داشت کرسی های اسقفی جدید را تأسیس کند، اسقفها را انتخاب و در کرسی های فاقد اسقف منصوب کند. سینود بر اجرای قوانین کلیسایی توسط همه اعضای کلیسا و بر روشنگری معنوی مردم نظارت می کرد. سینود حق داشت اعیاد و مراسم جدیدی مقرر کند و اولیای کلیسایی را مقدس اعلام کند. سینود ناشر کتاب مقدس و کتب لازم برای مراسم عبادی بود و سانسور عالی آثار مذهبی، کلیسایی ـ تاریخی و مربوط به احکام دینی را اعمال می کرد. سینود نیازهای کلیسای ارتدوکس روسیه را در برابر قدرت عالی کشور مطرح و درخواست می نمود. سینود به عنوان قدرت عالی قضایی کلیسایی، دادگاه رده اول در اتهام اسقفها به فعالیت مغایر با احکام دین بود و نسبت به دادگاههای اسقفی محلی حکم مرجع استیناف را داشت. سینود حق داشت در مورد اکثر پرونده های طلاق، خلع ید روحانیون و ملعون کردن افراد غیرروحانی حکم صادر کند. و بالاخره، سینود مقدس ارگان معاشرت دینی کلیسای روسی با کلیساهای خودگرادان ارتدوکس و با کلیسای جهانی ارتدوکس بود. در کلیسای «خانگی» عضو اول سینود در جریان مراسم عبادی اسامی پاتریک های شرقی ذکر می شد. در سال 1722 طی فرمان امپراطور پطر اول مقام «اوبر ـ پروکورور» (دادستان ارشد) سینود ایجاد شد. جالب توجه است که دستورالعمل فعالیت دادستان ارشد سینود با دستورالعمل و مقررات فعالیت «دادستان ـ ژنرال» مجلس سنا فرق چندانی نداشت. به عقیده پطر اول، «شخص خوبی از افسران» بایستی به مقام دادستان ارشد سینود منصوب شود. او بایستی «چشم تزار و کارگزار امور دولتی» باشد.
به مرور زمان به خصوص در قرن نوزدهم حقوق دادستان ارشد به قدری توسعه یافت که او از کارمندی که بر جریان امور سینود نظارت می کرد (که همین وظیفه او در مقررات فعالیتش پیشبینی شده بود) به وزیر تمام عیار و مسئول نه تنها شیوه عمل بلکه محتوای فعالیت سینود تبدیل شد. اختیارات دادستان ارشد شامل فعالیتهای ذیل بود: 1) نظارت بر اجرای قوانین دولتی در نهاد دینی و نظارت بر انجام به موقع همه امور؛ 2) بررسی پروتکلهای سینود مقدس قبل از به موقع اجرا گذاردن آنها؛ 3) ارائه گزارشهای سینود به امپراطور و اعلام دستورات عالیه به سینود؛ 4) حضور در جلسه شورای دولتی و کابینه وزیران جهت بررسی امور کلیسای ارتدوکس؛ 5) وساطت در تمام روابط سینود مقدس با وزیران و سایر رؤسا و مسئولین عالیمقام غیر کلیسایی؛ 6) بررسی مقدماتی همه پرونده ها در زمینه دارایی غیر منقول کلیسایی که به سینود ارسال می شد؛ 7) ریاست عالی همه کارمندان غیر روحانی که در نهاد روحانی مشغول خدمت بودند2.
1ـ «پیتیخ» به زبان یونانی به معنی «تذکره» یا یادداشتی با اسامی مسیحیان زنده و مرده ای که در جریان مراسم عبادی ذکر می شوند، است. اینجا این اصطلاح به معنی فهرست مقامات ائول کلیساها و خود کلیساها به ترتیب سلسله مراتب شرافت است. در جریان عبادی مقامات اول کلیساها به همین ترتیب ذکر می شوند.
2ـ این مطلب از گزارش «آشنایی با کلیسای ارتدوکس روسیه» تهیه شده به وسیله رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در روسیه و کتاب «کلیسای ارتدوکس و روابط متقابل آن با دولت» چاپ مسکو در سال 1998 انتخاب شده است.
□