چکیده

متن


با وجود اینکه در پانزده سال اخیر، روسیه درگیر در اولویت هایی نظیر مسائل داخلی، تحولات حوزه پیرامونی (سی.آی.اس) و روابط با اروپا، آمریکا و نیز بالکان بوده و کمتر فرصت ابراز وجود در عرصه خاورمیانه را یافته، اما گهکاه کوشیده است تا از نفوذ سنتی خود در این منطقه دفاع کند. در این رابطه می توان به برخی تلاش ها برای پایان دادن به تحریم عراق در اواخر دهه 1990، گسترش روابط با ایران، ترکیه و اسرائیل و سرانجام اقدام برای جلوگیری از حمله آمریکا به عراق در زمستان 1381 اشاره کرد. همچنین باید به عضویت روسیه در کمیسیون چهارجانبه حل مسأله فلسطین، سفر پوتین به فلسطین و مصر، و عضویت ناظر در سازمان کنفرانس اسلامی اشاره کرد. این موضوع با پیروزی حماس در انتخابات پارلمانی اخیر و موضع متفاوت کرملین در استقبال از آن و دعوت مسئولان این سازمان به مسکو صورت جدی تری به خود گرفته است. در این نوشته نگارنده می کوشد تا با مروری بر سیاست خاورمیانه ای روسیه، مواضع اخیر آن را درقبال مسئله فلسطین تحلیل نماید.
    در دوره شوروی، مسکو یک ابرقدرت جهانی بود و در تمام مناطق جهان برای خود منافعی گسترده درنظر می گرفت و برای حضور و نفوذ خود هزینه های بسیار می پرداخت. حمایت از گروههای انقلابی و نظام های سیاسی ضد غربی، با آموزش های سیاسی، ایدئولوژیک و نظامی، ارسال سـلاح و تجهیـزات نظـامی، حمایـت اقتصادی، و جلوگیـری از تـهدیــدات جـدی بـرای آنـها از جـمله کارهایی بـود. کـه مسکو طی سالهای 1917 تا 1985 و حتی تا 1990 انجام می داد. این موضوع، در مورد خاورمیانه، به ویژه از سالهای 1945 شدت گرفت و اوج آن حمایت از ناصر در مصر، رژیم کودتای عراق از 1958، یمن جنوبی، الجزایر، لیبی و سازمان آزادیبخش فلسطین بود که صدور تسهیلات به منطقه، سفرهای دریایی ناوگان نظامی روسیه به مدیترانه و خلیج فارس، و التیماتوم به آمریکا و غرب در جنگ های اعراب و اسرائیل، انجام شد. اما از روزی که برنامه های توسعه روسیه بتدریج با مشکل روبرو شد و آمارسازی جای واقعیت ها را گرفت، برای نخستین بار در سازمان های اطلاعاتی شوروی این هشدار داده شد که کشور در سراشیب سقوط است و اگرچه، مدتها این هشدار نادیده گرفته شد، اما سرانجام با تغییر نسل رهبران، مسکو درصدد برآمد تا به بازنگری در ایدئولوژی خود روی آورد. محصول این بازنگری چیزی نبود جز رها کردن متحدان پیشین و روی آوردن به رقیب دیرین برای کمک مالی و فنی و سرانجام نیز که تب تحول خواهی بالا گرفت، موج فزاینده انتظارات، ناتوانی نظام سیاسی و از دست رفتن مبانی مشروعیتی به فروپاشی دستاوردهای سرزمینی امپراتوری تزار و نظام شوراها که در طی 6ـ5 سده ذره ذره جمع آوری شده بود منجر شد.
    بوریس یلتسین برای پیوستن به تمدن غرب، تمام متحدان پیـشیـن خود را رها کرد. از صدام در ماجرای کویت و سپـس تحریم هـای سـازمان ملل متحد گرفته ، تا صربها در بوسنی، و سپس در کوزوو، و لیبی در حادثه لاکربی، به تدریج طی 15 سال گذشته متحدان مسکو یکی پس از دیگری قربانی شدند. جالب اینکه، از 8 کشور و سازمان به اصطلاح «سرکش» که طی این سالها در لیست برخوردهای آمریکا و غرب قرار داشته اند، به جز طالبان، مابقی همه از متحدان پیشین و بعدی روسیه بوده و عملیات های نظامی آمریکا طی این دوره، عمدتاً در سرزمین متحدان مسکو بوده است. اگرچه، روس ها گاه سکوت کرده و گاه میانجیگری کرده اند، گاه فریاد برآورده و گاهی نیز تهدید نموده اند، اما گویا آمریکا گوشش نسبت به پیام های مسکو ناشنوا بوده و کار خود را کرده است.
     مسکو در سالهای 95 ـ 1990 خاورمیانه را کما بیش رها کرد. سپس به فکر قراردادهای نظامی و صدور سلاح افتاد و به ویژه در چارچوب سیاست «نگاه به شرق» پریماکف نیم نگاهی هم در کنار چین و هند به این منطقه افکند. در سند «تدبیر سیاست خارجی روسیه» در سال 2000 که در اوج مبارزه طلبی های پوتین پس از تحقیر مسکو در کوزوو تصویب شد، منطقه خاورمیانه به عنوان اولویت پنجم، پس از کشورهای مستقل مشترک المنافع، اروپا، آمریکا و آسیا قرار گرفت. اما از ابتدای هزاره نو و با لغو توافق گور ـ چرنومردین تلاش ها برای از سرگیری روابط با منطقه جدی تر شد؛ به طوری که سخن از «اتحاد استراتژیک» در برخی محافل روسی و خاورمیانه ای به میان آمد و مسافرت هایی نیز صورت گرفت. اما حادثه 11 سپتامبر 2001 در راه بود تا سیاست روسیه را بار دیگر دگرگون سازد. حادثه 11 سپتامبر آمریکا را به طور کامل در مقابل اسلام گرایی قرار داد.
    اساساً اسلام گرایی پدیده ای یکپارچه نیست و انواع متفاوتی دارد. از انقلابیون حزب الله در لبنان و ایران تا مبارزان افغان و چچن، و تا وهابیون در عربستان و پاکستان و سایر نقاط و سرانجام گروههای محافظ کار اخوان المسلمین، همه و همه در یک مسأله اشتراک نظر دارند: «اسلام هویت ماست و می تواند ما را و بشریت را سعادتمند نماید». اما آن نـوع اسلام گرایـی که در افغانستــان به منصه ظهور رسید و توانست شوروی را اخراج نماید، اگر نه همه آن، حداقل بخش مهمی از آن متحد آمریکا، غرب و دوستان آمریکا بوده و از حمایت های مستقیم و غیرمستقیم آمریکا بهره ور بود. اگر تفسیر محمد حسنین هیکل را نپذیریم که آمریکایی ها از سر فراست، شوروی را وادار به حمله به افغانستان نمودند تا امواج درحال ظهور اسلام گرایی خاورمیانه ای را که متوجه خودشان بود از سر بگذرانند، اما واقعیت ها حکایت از آن دارد که اتحادی استراتژیک میان اسلام گرایان و غرب در مقابل خطر کمونیسم شکل گرفت و با وجود فروپاشی شوروی، با صبغه ضد روسی و ضد ارتدوکسی از بوسنی و کوزوو تا چچن و داغستان و تاجیکستان، مسکو را آزرد.
    اما از زمان حضور ارتش آمریکا در عربستان کم کم برخی از سران جریان اسلام گرا، صدای اعتراضشان بلند شد و در خبر، ظهران، کنیا، تانزانیا و یمن به فریاد انجامید و انفجار آن به نیویورک و واشنگتن رسید، و این درست آن فرصتی بود که روسها دنبال آن بودند. آنها در تمام سالهای دهه 1990 فریاد زده بودند که «اسلام گرایی یک خطر است»، اما در غرب گوش شنوایی نیافته بود. شاید آمریکایی ها همچنان منتظر بودند که با سوق دادن این جریان به سمت روسیه، بر امواج آن سوار شوند. اما مگر مسأله فلسطین موضوعی بود که بتوان آن را برای مدت زیادی به فراموشی سپرد. در واقع، باردیگر آن بخش از جریان اسلام گرایی که متوجه نقطه دیگری شده بود، راه خود را یافت و حامی دشمن اصلی صهیونیستی (آمریکا) را نشانه گرفت و روسیه نخستین کشوری بود که دست اتحاد به سوی آمریکا دراز کرد و از هر حمایتی سخن گفت و پایگاههای منطقه و فضای روسیه و منطقه را در اختیار آن قرار داد و آمریکا نیز در مدت کوتاهی کابل را از دست طالبان درآورد. روسها خیلی خوشحال بودند که حامی دیروزی دشمنشان، به جنگ با آن آمده است و چه بهتر از این می توانست اتفاق بیفتد. اما این آغاز ماجرا بود.
    ارتش آمریکا در منطقه جا خوش کرد و برای اوراسیا و خاورمیانه برنامه ریزی کرد و نوبت به بغداد رسید. موج نگرانی ها از ارتش روسیه، سازمان اطلاعاتی آن کشور و دوما برخواست و پوتین اظهار داشت که آمریکا «نباید به بهانه مبارزه با تروریسم، به گسترش قلمرو استراتژیک خود بپردازد.» باوجود مخالفت های روسیه و اروپا و شورای امنیت سازمان ملل متحد، تمام طلب های مسکو (حدود 8 میلیارد دلار) و قراردادهای جـدیـد (بـالغ بر 40 میـلیارد دلار) با سقوط بغداد از میـان رفتند و پـس از آن نیز روس ها چـه در اویان فرانسه (نشست 8 کشور صنـعتی جـهان)، چـه در صـحن
    شورای امنیت (قطعنامه به رسمیت شناختن اشغال) و چـه در شرم الشیخ (تائید دولت موقت عراق)، همراهی خود را غرولند کنان ابراز داشتند. اما آیا روسیه قرار است فقط همراهی کند؟ در فردای سقوط بغداد، داستان سوریه شروع شد و تاکنون به خروج ارتش آن کشور از لبنان و برگزاری یک انتخابات بدون حضور و نفوذ سوریه انجامیده است.
     پوتین که در 40 سال اخیر اولین رئیس جمهور روسیه است که به منطقه خاورمیانه سفر کرده است، پیرامون مسائل حمایت از طرح «نقشه راه»، فروش سلاح های سنگین به دولت خودگردان فلسطین، فروش موشک به سوریه، و توقف فعالیت های ایران برای تکمیل چرخه سوخت هسته ای سخن گفت. برخی این سفر را در حمایت از اسرائیل پنداشتند، برخی آن را یک سفر تشریفاتی و برای راضی کردن افکار عمومی داخلی و عده ای آن را ناشی از عملگرایی دولت روسیه و سرانجام، عده ای نیز آن را یک تحول اساسی قلمداد نمودند. در ایران نیز تحلیل های متفاوتی ارائه ارائه شد: «ژست دنکیشوت وار»، «تماشاگر فرصت طلب»، «بازیگر محدودی که در سقف تعیین شده حرکت می کند»، «دولتی که می خواهد به یک نیروی قدرتمند جهانی تبدیل شود»، «بازیگر سردرگمی که اطلاعات درستی از منطقه ندارد»، و «دولتی که می خواهد یک میانجی در مسائل منطقه باشد». تقریباً تحلیل های ارائه شده در ایران، بیشتر، موضوع را منفی جلوه داده و البته برخی برای آن شرایطی تعیین کرده اند، از جمله اینکه، «اگر به ایران و سوریه نیز سفر کند، آنگاه می توان گفت که تحولی رخ داده است.»
     اما شاید واکنش مثبت روسیه نسبت به حماس برخلافواکنش های آمریکا و حتی اتحادیه اروپا جالب باشد. پوتین با بیان اینکه حماس برآمده از یک انتخابات قانونی و مردم سالار است از سران حماس دعوت کرد به مسکـو سفر کننـد و ایـن موضــوع با مخالفت شدید اسرائیلی ها مواجه شد و آمریکا از روسیه خواست تا از حماس بخواهد که موجودیت اسرائیل را بپذیرد، عملیات مسلحانه و سلاح خود را کنار بگذارد. کمیسیون چهارجانبه نیز چهار شرط را برای مذاکره با حماس تعیین کرده و اسرائیلی ها این اقدام روسیه را خنجری از پشت به تل آویو و امتیازی به ایران برای پذیرفتن طرح روسیه مبنی بر غنی سازی مشترک اورانیوم تلقی کــرده انـد. امـا واقعـیت چیـز دیگـری اسـت. بـه طـور کلـی در
    دهه های 1960 و 1970، روسیه حامی جریان های فعال خاورمیانه ای در مقابل غرب بود، اما در دهه های 1980 و 1990 در معرض حمله گروههای فعال خاورمیانه ای و افکار عمومی مسلمانان قرار قرار گرفت و در این دوره، غرب از گروههای مسلمان در مقابل هجوم شوروی و سپس در بالکان، قفقاز و آسیای مرکزی حمایت می کرد. از سال 2000 مسکو کوشیده است تا روابط خود را با مسلمانان بهبود بخشد. درخواست عضویت ناظر در سازمان کنفرانس اسلامی و پذیرش این موضوع از سوی کشورهای مسلمان و سرانجام موضع اخیر آن در مورد حماس از فعال شدن سیاست خاورمیانه ای مسکو حکایت دارد.
    به طور کلی در دهه های 1960 و 1970، روسیه حامی جریان های فعال خاورمیانه ای در مقابل غرب بود، اما در دهه های 1980 و 1990 در معرض حمله گروههای فعال خاورمیانه ای و افکار عمومی مسلمانان قرار قرار گرفت و در این دوره، غرب از گروههای مسلمان در مقابل هجوم شوروی و سپس در بالکان، قفقاز و آسیای مرکزی حمایت می کرد. از سال 2000 مسکو کوشیده است تا روابط خود را با مسلمانان بهبود بخشد. درخواست عضویت ناظر در سازمان کنفرانس اسلامی و پذیرش این موضوع از سوی کشورهای مسلمان و سرانجام موضع اخیر آن در مورد حماس از فعال شدن سیاست خاورمیانه ای مسکو حکایت دارد.
    اخیراً بنیامین پایوف مسئول روابط روسیه با سازمان کنفرانس اسلامی گفته است «روسیه برنامه هایی برای تحکیم روابط با جهان اسلام در دست دارد.» او افزود که «تمدن روسی موارد بسیاری از سایر تمدن ها را جذب نموده و می تواند نقش آشتی دهنده و میانجی میان آنها را بازی کند.» این اظهارات نشان دهنده آن است که روس ها تلاش می کنند تا خود را از فضای دهه 1980 و 1990 خارج کنند. درواقع، روس ها می خواهند سیاست خاورمیانه ای خود را متحول ساخته و نقش بیشتری در معادلات منطقه داشته باشد و نگرانی های موجود در کشورهای مسلمان نسبت به آمریکا و اسرائیل، آنها را در این رابطه حمایت می کند. روس ها مدت ها بود طرفدرار حکومت های غیرمردمی نظیر صدام بودند و روی اسب های بازنده شرط بندی کرده بودند، اما اینک از سازمانی و درواقع از دولتی حمایت می کنند که برآمده از یک انتخابات واقعی
    است و این مسأله منافع روس ها را با منافع ملت های منطقه پیوند می زند. اما روسیه امروز دیگر آن ابـرقـدرت پیـشین نیـست و بـه قولی، اقتصادش کوچکتر از دانمارک و نیز شرکت کوکاکولای آمریکاست. اما باید به این واقعیت ها توجه کرد که، روسیه عضو شورای امنیت سازمان ملل متحد و دومین فروشنده جنگ افزار دنیاست. روس ها هم می خواهند بازارهای نظامی خود را حفظ کنند و هم اینکه ضمن مخالفت با طرح های آمریکا اعتبار کسب کنند و حماس برگ برنده ای است که می تواند اعتبار روسیه را در منطقه بازسازی کند.
   

تبلیغات