چکیده

متن


نشست سران کشورهای مستقل مشترک المنافع (جامعه همسود) در شهر قازان (مرکز جمهوری تاتارستان در روسیه) در روز یکشنبه ششم شهریور برگزار و در آن بر انجام اصلاحات و بازسازی ارگان های جامعه همسود تأکید شد. همچنین، درخواست رئیس جمهور ترکمنستان مبنی بر خروج از جامعه مذکور، بدلیل مغایرت حضور در این جامعه با بی طرفی کشورش، مورد پذیرش قرار گرفت. صفر مراد نیازف اظهار داشت که ترکمنستان بخاطر رعایت اصل بیطرفی نمی تواند عضویت در پیمان های نظامی را بپذیرد و از آنجاکه در چارچوب جامعه همسود، ساختارهای نظامی مختلفی فعالیت دارند، صرفاً به عنوان عضو ناظر غیر متعهد و بدون حق رأی در نشست های آینده شرکت می کند.
    جامعه همسود بدنبال فروپاشی اتحاد شوروی و امضای قرارداد همکاری کشورهای روسیه، بیلوروس و اوکراین در سال 1991 تشکیل گردید و پس از آن، بتدریج نه کشور دیگر جداشده از شوروی به عضویت جامعه درآمدند و از میان 15 جمهوری شوروی، تنها کشورهای حوزه بالتیک (لتونی، استونی و لیتوانی) از عضویت در آن خودداری نمودند. این سازمان که تا پیش از نشست قازان 12 عضو داشت، طی عمر پانزده ساله خود، فراز و نشیب های متعددی را پشت سر گذاشته است و بویژه طی سالهای اخیر با چالش هایی اساسی روبرو شده است. در واقع، همـه آن عواملـی کـه موجب شکل گیری و دوام جامعه همسود بوده اند، بتدریـج در حـال رنــگ باختن هستند: نــظام های حــکـومتـی و حـکام بـجــامانده از دوران کمونیسم کم کم عرصـه را ترک می کنند؛ ساختارها و ترتیبات اقتصادی، ارتباطی و سیاسی فرسوده شده و روابط کشورهای عضـو با جهان خارج روند فزاینده ای را پیموده است؛ و بیشتـر ملت های منطقـه نیز روسیه را خطری برای استقلال خود دانسته و طبعاً به موازات نقش یافتن مردم در سرنوشت سیاسی خود، واگرایی از مسکو تقویت خواهد شد. علاوه بر این عوامل، برخی عوامل دیگر نیز در تضعیف جامعه همسود مؤثر بوده اند. نخست پیمان ناتو بود که از سال 1994 در قالب ترتیباتی چون «طرح مشارکت برای صلح»، اقدامات واگرایانه را تقویت نمود. شکل گیری سازمان همکاری گوام میان کشورهای گرجستان، اوکراین، آذربایجان و مولداوی در سال 1997 و با تشویق و همکاری آمریکا نیز در تضعیف جامعه همسود مؤثر بوده است. اما شاید پدیده انقلاب های رنگی مهم ترین ضربه را بر جامعه کشورهای مستقل مشترک المنافع وارد نموده باشد. بدنبال وقوع انقلاب در گرجستان و اوکراین و گرایش بیشتر این کشورها به سوی ناتو و غرب، سران این دو کشور از تشکیل ائتلافی دموکراتیک برای تقویت دموکراسی در منطقه سخن گفتند و دو هفته پیش از گردهم آیی قازان، طی بیانیه ای موسوم به «بیانیه بورژمی» از تشکیل جامعه کشورهای حوزه دریای بالتیک و سیاه خبـر دادند که طی یـک مـاه آینـده نشست آن بـرگزار مـی شــود.
    روسیه، اما تلاش خود را برای تقویت جامعه همسود بکار می گیــرد. از نگــاه روس هــا، اولویت نخست سیاست خــارجی کشورشان، خارج نزدیک است و این موضوع را در اسناد مختلف سیاسی و استراتژیک از جمـله در سنـد «تدبیر سیـاست خـارجی فدراسیون روسیه» مصوب شورای امنیت و ریاست جمهوری در سال 2000 قید نموده اند. خود مفهوم خارج نزدیک حکایت از آن دارد که مسکو چنـدان بـرای ایـن کشـورها قائل به خارجـی بـودن نیست و در واقـع، آنهـا را نه خارج کامل (مستقل)، کـه به نوعـی جزیی از روسیه قلمداد می کند که برای خود آزادی عمل خاصی را در سرزمین آنها محفوظ می داند و این نکته را در دکترین نظامی روسیه آنجاکه «به حق اقدام نظامی در حمایت از شهروندان روسی ساکن خارج نزدیک» اشاره داردـ مطرح می نماید. برخی تحلیل گران، برای چنین وضعیتی، از مفهوم «دکترین مونروئه روسی» یاد کرده اند که نوعی حیاط خلوت بودن و آزادی عمل نظامی را تداعی می کند. اما همین مسائل و مفاهیم است که ترس از روسیه را در جوامع مذکور دوچندان نموده و کار را برای مسکو مشکل می سازد. البته باید این واقعیت را نیز در نظر گرفت که دو عامل همچنان وجود دارد که مسکو را در حفظ کشورهای پیرامونی توانمند می سازد: نخست، ابزارهای مسکو در ایجاد مشکل برای کشورهای گریزان و دیگر، ترس حکومت ها از جدایی کامل از روسیه. تقریباً همه کشورهای عضو، دولت های ضعیفی هستند که در مقابل مشکلات قومی، اجتماعی و سیاسی داخلی آسیب پذیر بوده و روسیه نیز هنوز از آنچنان نفوذی برخوردار است که این کشورهای ضعیف را دچار دردسر سازد.
     اقلیت های ساکن در کشورهای مختلف مثل گرجستان و اوکراین، نفوذی که روسیه در میان آنها دارد، و نیز مشکلات حل نشده ای که از دوران شوروی باقی مانده، می تواند براحتی برای حکومت مرکزی این کشورها دردسرساز باشد. از سوی دیگر، برخی حکومت ها، از دست دادن حمایت مسکو را به منزله تنهایی خود در بـرابـر امــواج جدید انقلاب های رنــگی و نارضایتی اقتصادی، فرهنگی و سیاسی مردم می دانند. نمونه آن حکومت ازبکستان است که با وجود سیاست های غرب گرا و همکاری نزدیک با آمریکا بویژه در جریان تحولات پس از 11 سپتامبر 2001 و قرار دادن پایگاه نظامی در اختیار آن کشور، وقتی که سرنوشت عسگر آقایف را ـ که او نیز پایگاهی نظامی در اختیار آمریکا قرار داده بود ـ دید، سخت برآشفت. حمایت آمریکا از معترضان بیشکک و کمک به انقلاب گلهای لاله در قرقیزستان و سرانجام، اعتراضات و فشارهای واشنگتن نسبت به حوادث اندیجان، موجب شد تا حکومت تاشکند از آمریکا بخواهد پایگاه نظامی خان آباد را تخلیه نماید. ازبکستان با خـروج از سـازمان گوام، مسیر همگرایی با روسیه را در پیش گرفته است. آذربایجان نیز وضعیت مبهمی دارد و میان واگرایی و همگرایی با مسکو در حال نوسان است.به هر حال، مجموع این واقعیت ها نشان می دهد که دو جریان واگرا و همگرا در میان کشورهای عضو جامعه همسود وجود دارد. خواست احزاب، جمعیت ها و گروههای مخالف حکومت های طرفدار روسیه، همگرایی با غرب است، اما برخی حکومت ها همچنان بقای خود را در گرو همکاری با مسکو می دانند. آنچه که از دورنمای قابل تأمل مسائل منطقه به نظر می آید آن است که کشورهای مذکور دیر یا زود دستخوش تحولاتی خواهند شد و مشکل است که حکومت های آذربایجان، ازبکستان و ... از انتخابات آینده به این راحتی جان سالم بدر برند و دیر یا زود حکومت روسیه با حاکمان دیگری سر و کار خواهد داشت و تصمیم آنهاست که امکان حفظ یا فروپاشی جامعه همسود را روشن می کند. شاید مسکو باید به فکر اشکال جدیدی از همکاری منطقه ای باشد که با واقعیت های داخلی، منطقه ای و جهانی امروز انطباق و هماهنگی بیشتری داشته باشند. زمان برای ساختارهایی که صرفاً با کمک، تطمیع و فشار روسیه برقرار مانده اند، سپری شده و منطقه نیازمند ساختار و ترتیبات جدیدی است که در آن از روسیه تا ایران و از چین تا ترکیه بر اساس مبانی مشترک فرهنگی، تمدنی و حقوقی به همکاری سیاسی، امنیتی و اقتصادی در فضای جهانی شده کنونی بپردازند.
    تلاش های مسکو برای حفظ ساختارهای پرهزینه، کمکی به روسیه و کشورهای منطقه نکرده و بلکه آنها را آسیب پذیرتر نموده است. اگرچه سخت است که روسیه به این سادگی از وضعیت نیم بندی که بیشتر به لحاظ روانی برای التیام دردهای پس از وضعیت ابرقدرتی به کار می آید تا اینکه کارکردی واقعی داشته باشـد، وداع نماید، اما برخی اظهارنظرها در مسکو نشان از وجود واقع بینی هایی در طرف روسی دارد. مسکو چه بخواهد و چه نخواهد، کشورهای دیگر نظیر چین و ترکیه و بویژه ایران، در منطقه ای که از سین کیانگ تا آسیای مرکزی، خزر، قفقاز و دریای سیاه امتداد دارد، صاحب نفوذ بوده و فرهنگ این سرزمین ها متأثـر از ایـن تعاملات بـوده است. طبعـاً منظور نگارنده احیای رقابت های سده های پیشین و یا بازی بزرگ سده نوزدهم نیست، بلکه در جهان امروز جای آن رقابت های نظامی را می تواند همکاری های اقتصادی و سیاسی بگیرد.
    گسترش منطقی سازمان همکاری شانگهای می تواند طلیعه دوره ای از همکاری منطقه ای باشد که حتی تعدیل نظام بین المللی را بدنبال داشته باشد؛ امری که منافع منطقه ای و جهانی کشورهای روسیه، چین و ایران را تأمین خواهد نمود.
    

تبلیغات