سیاست بینالملل در چارچوب اعمال صلاحیت و اقتدار دولت های برخوردار از حاکمیت و آزادی عمل آنها، حتی در عرصه سازمان ملل متحد، مقتضیّات هنجاری و ساختاری خاص خود را داراست؛ تا آنجا که اصل بر عدم مداخله در امور داخلی است و بر امور ذاتی دولتها تاکید میشود و حقوق بشر هم تابعی از اراده سیاسی دولت ها. اما در پرتو جهانی شدن معیارها و گسترش و تعمیق هنجارهای بنیادین و قواعد بینالمللی حقوق بشر، سیاست بینالملل آنچنان تحت تاثیر قرار میگیرد که دولتهای برخودار از حاکمیت با ابتنای بر تحولات هنجاری و فارغ از روندهای سیاسی و فرهنگی، باید «برای» همة مردم اعمال صلاحیت نمایند و نه بر آنها؛ لذا از محدودیتهای هنجاری در اعمال صلاحیت دولت ها و هم از دگرگونیهای ساختاری دیگری متمایز از وضعیّت گذشته، متناسب با فرآیند پرشتاب جهانی شدن قواعد حقوق بشر سخن گفته میشود.