چکیده

این مقاله، بر نقش مطالعات میان رشتگی و فرهنگی در تبیین ادبیات تطبیقی تأکید می کند. در این جا، پای چند مسأله به میان می آید. اول، ادبیات فقط محدود به متون مکتوب نمی شود و همه نوع متون نوشتاری و غیرنوشتاری را در برمی گیرد. دوم، تعریف دقیقی از ادبیات تطبیقی به مثابه «رشته» یعنی نظام مطالعاتی در دست نداریم. سوم، علاوه بر مطالعات رشته ای، بحث مطالعات میان رشته ای، چندرشته ای، بینا رشته ای، پسارشته ای و فرارشته ای نیز به میان می آید. همه بحث این است که ادبیات تطبیقی چه موقع و چگونه ممکن است به مطالعه فرهنگی بدل شود؟ این مقاله، می کوشد به برخی مسائل مرتبط با پیوند مطالعات فرهنگی، میان رشتگی، و ادبیات تطبیقی اشاره و روابط میان آنها را به اختصار تبیین کند. از این رو، ابتدا به پیشینه مطالعاتی اشاره، و سپس، مبانی نظری بحث تبیین می شود. به تعاریف مختلف فرهنگ نیز اشاره، و مباحث میان رشتگی در ارتباط با مطالعات فرهنگی و ادبیات تطبیقی مرور می شوند. آن گاه تلاش می شود، مسائل میان رشتگی ادبیات تطبیقی به مثابه رشته، مرور شود. این مقاله، درآمدی بر بحث ارتباط ادبیات تطبیقی با سایر هنرها محسوب می شود.

تبلیغات