چکیده

روان شناسی مثبت با تمرکز بر توانایی های انسان مسیر رسیدن به آرامش را به جوامع بشری معرفی می کند. سلیگمن (Seligman) بنیان گذار این علم، با تبیین هیجان های مربوط به زمان (حال، گذشته، آینده) درصدد بیان چیزی است که ارسطو آن را «زندگی خوب» نامید. لذا، از نظر سلیگمن ماهیت شادی پایدار در گذشته، کسب «رضایتمندی» است. لکن او در زمان گذشته با به کارگیری مؤلفه های ذیل: «شیوه تغییر اندیشه افزایش شکرگزاری آموختن گذشت و بخشش»، رسیدن به رضایتمندی را قابل حصول بیان می کند. بر این اساس رضایت از زندگی بر مؤلفه های شناختیِ فرد استوار است. از طرفی، یکی از مفاهیم متعالی عرفان اسلامی نیز «رضایتمندی» است که با شناخت خویشتن و تبیین آموزه های مثبت گرایانه قابل دستیابی است. مولانا نیز با نگرشی مثبت و با محوریت انسان کامل، به آموزه های اخلاقی عنایت ویژه ای دارد. مطالعه چنین میراث گرانبهایی با رویکرد نوین، مبیّن این حقیقت است که مسائل نظری از جهان بینی و مواریث فرهنگی جدا و ناآشنا نیستند. در این پژوهش با روش توصیفی تحلیلی ، برای دستیابی به رضایتمندی، به شناسایی و تطابق مؤلفه های روان شناسی مثبت در مثنوی پرداخته شده است. پرسش اصلی مقاله حاضر در متن مثنوی این است که، کسب رضایتمندی به عنوان نیاز بنیادی انسان امروزی، به چه میزان با مؤلفه های مطرح شده سلیگمن تطابق دارد؟ نتیجه یافته های تحقیق نشان می دهد دستاوردهای مشترک هر دو اندیشمند حاصل پیوند عمیق با «ایمان» و «معنویت» است. اما دیدگاه مولانا در این سنجه فربه تر می نماید زیرا با تکیه بر ارزش های معنوی الهی و عرفان اسلامی، رهنمونی برای رسیدن به سعادت ابدی است.

تبلیغات