رای دنیا: نگاهِ ترکیه
آرشیو
چکیده
متن
دیدگاه غالب ترکیه نسبت به کارزار انتخاباتی کنونی آمریکا با تغییری یگانه در رویکردها نسبت به آمریکا شکلگرفته است. در بخش اعظم شصت سال گذشته، آمریکا متحدی نزدیک و الگویی اجتماعی برای ترکیه دانسته شده است. تقریبا تا همین اواخر ضدآمریکاییگری تنها در بین چپ حاشیهای و اسلامگرایان رادیکالِ حتی حاشیهایتر پیدا میشد. دیگر اینگونه نیست. خطر شوروی ناپدید شد و ترکها احساس امنیت بیشتری کردند اما جنگ عراق بود که واقعا اوضاع را عوض کرد.
اغلب ترکها مثل بسیاری در سراسر جهان این جنگ را تهاجم ناعادلانهای میدانستند که حاصل شهوت برای نفت و اهداف پنهان است. بدتر اینکه جنگ، کردهای عراق را آزاد کرد و شبح کردستانی مستقل که تمامیت ارضی ترکیه را تهدید میکند، بلند کرد. ترکها نگران “کارت کردِ” آمریکا (که راجع به آن بسیار مبالغه شد) بودند و با تمرکز خستگیناپذیر نشریات بر گوانتانامو، ابوغریب و “تسلیم زندانیها”، چیزی نکشید که رئیسجمهور بوش در کنار مشاورین نومحافظهکارش به چهرهای منفور بدل شد.
به همین علت است که بیشتر ترکهایی که سیاست آمریکا را دنبال میکنند طرفدار ضدِبوش هستند. نامزدی که به نظر آنها احتمالا سیاست خارجی اتخاذ میکند که کمتر تهاجمی است، رئیسجمهوری که برای مثال ایران را بمباران نمیکند. حدود یک سال قبل بسیاری ترکها امیدوار بودند این رهبر موعود هیلاری کلینتون باشد.
آنها او را ادامه عصر بیل کلینتون میدیدند، عصری بدون مشکل در روابط ترکیه و آمریکا. در آن زمان توجه چندانی به اوباما نمیشد. اما هرچه او به کسب نامزدی حزب دموکرات نزدیکتر شد، رسانههای ترکیه شروع به تمرکز روی او کردند؛ گاهی با امید و گاهی با بیتفاوتی ناشی از تصویر منفی دولت آمریکا که در ترکیه تثبیت شده. چپ رادیکال همیشه ضدآمریکایی بوده اما اکنون همراهانی در راستِ ترکیه یافته که گفتمان خارجستیزشان هر موجودیت غیرترک، حتی اتحادیه اروپا و قدرت نرم آن را، خطرناک میداند.
حتی بسیاری از کمالیستهای بهشدت سکولاریست هم مخالف ایالات متحده هستند چون این تئوری توطئه عجیب و غریب را باور دارند که آمریکا میخواهد در ترکیه “جمهوری اسلامی معتدل” برپا کند. این هراسهای گوناگون ظاهرا ریشه عمیقی دارد و در نتیجه تنها صرف تغییر رئیس جمهور، افکار عمومی ترکیه را به عصر دوستانه پیشابوش بازنمیگرداند. احتمالا به همین علت است که طبق یکی از نظرسنجیهای اخیرِ گروهِ پیو، تنها حدود 20 درصد از ترکها به اوباما اعتماد دارند (کههنوز بسیار بیشتر از 5 درصد اعتماد به مککین است).
با این حال باید گفت که رسانههای ترکیه بههرحال مجذوب اوباما شدهاند و بعضی کارشناسان، همچون چنگیز چاندار، ناظر سیاسی پرنفوذ، حمایت و علاقه خود را به او ابراز کردهاند. مککین هم همدلانی دارد. اینها ترکهای ناسیونالیست طبقه بالا هستند که نگرانی اصلیشان اینست که کنگره آمریکا و کاخ سفید وقایع تراژیک سال 1915 را که ارمنیها “نسلکشی” مینامند، چگونه تعریف میکنند؟ جمهوریخواهان سنتا به موضعِ ترکیه، که این وقایع نه نسلکشی که خشونت بینجمعیتی است، نزدیکتر بودهاند و دموکراتها حمایت بیشتری از گفتمان ارمنیها به عمل آوردهاند.
شکاف سکولاریسم علیه مذهب در ترکیه هم به دیدگاهها راجع به اوباما و مککین شکل میدهد. گرچه دولت کنونی حزب عدالت و توسعه به رهبری نخستوزیر طیب اردوغان حمایت و ستایش بسیاری از دولتها و محافل روشنفکری در غرب را کسب کرده اما بعضی نومحافظهکاران آمریکایی “اسلامگرایی” این دولت را هشدار دادهاند و این دیدگاه با رویکرد سکولاریستهای دو آتشه ترک، یعنی کمالیستها، همگام است.
در ترکیه صبحت از “محور” نومحافظهکار-کمالیستی میشود. این به همراه “مسئلهارمنیها” دستگاه کمالیستها را به همدلی با طرف جمهوریخواه متمایل میکند. شک دیگری که راجع به گروه اوباما پیش آمد با انتخاب جو بایدن به نیابت ریاستجمهوری بود. چون، غلط یا درست، او را سیاستمداری “پرو کُرد” مینامند که خواستار خروج سریع از عراق بوده تا کردستانی مستقل به جا گذاشته شود.
به اضافه گرچه تعداد بسیار اندکی از ترکها از اشغال عراق خوشحال بودند اما اکنون بیشترشان نگران خروج ناگهانی هستند که به بیثباتی بیشتر بیانجامد. خلاصه اینکه ترکها سیاست آمریکا را پسزمینهای برای سیاست خود میبینند. برنده برای ترکها مهم است حتی اگر این بیشتر دلایلشان غلط باشد.
رای دنیا: نگاهِ روسیه
استثنا برچیزی که شاید قاعده باشد امسال این است که بیشتر روسها کارزار ریاستجمهوری آمریکا را از نزدیک دنبال نمیکنند. جامعه امروز روسیه مشخصا علاقهمند به سیاست نیست (حتی سیاست روسیه) و کارزارهای انتخاباتی آمریکا طولانیتر و پیچیدهتر از آنند که به تیتر اکثر رسانههای اینجا برسند. از آن گذشته نظر عمومی این است که سیاست آمریکا نسبت به مسکو به اینکه کدام حزب کاخ سفید را در دست دارد، مربوط نمیشود؛ فرض همگان اینست که سیاستهای آمریکا را منافع ملی پایهایتر این کشور تعیین میکند.
و اما طبقه سیاسی و جامعه دانشگاهی روسیه. اینها در هر انتخابات آمریکا این سوال را مطرح میکنند که: “از بین جمهوریخواهان و دموکراتها چه کسی برای ما بهتر است (یا کدام بد است و کدام بدتر)؟” امروز ناظران سیاست آمریکا در روسیه بر سر این سوال به دو گروه تقسیم شدهاند. گروه اول میگوید دموکرات ها اصولا نسبت به روسیه نرمتر هستند، کمتر به فکر یکجانبهگری و قدرتنمایی در خارج هستند و در نتیجه شرکای راحتتری برای کرملین.
گروه دوم میگوید جمهوریخواهان عملگراتر و واقعگراترند و اگر هم در مسائل مشخصی سفت و سختتر باشند در عوض قابلپیشبینیتر و قابلاتکاتر هم هستند. تاریخ روابط آمریکا و شوروی و آمریکا و روسیه ظاهرا حامی دیدگاه دوم است اما این شواهد در مباحثات اخیر به طور قطع قبول نمیشود بخصوص که کارزار سال 2008 متفاوت از سالهای گذشته از کار درآمده. اول اینکه کارزار امسال چشمگیرتر از همیشه بوده است.
رقابت مقدماتی حزب دموکرات را تقریبا میشد در هالیوود نوشت، پر از شخصیتهای قوی، صحنههای دراماتیک، عواطف بالا و بسیاری ظرایفِ حیلهآمیز. روسها هیلاری کلینتون و باراک اوباما را در صحنه تلویزیون تماشا میکردند و به این فکر بودند که آیا آمریکا آماده انتخاب رئیسجمهوری زن یا آفریقایی آمریکایی هست. دوم اینکه کارزار سال 2008 هم زمان با انتقال سیاسی در خود روسیه بود و باعث شد روسها به این فکر باشند که دمیتری مدودف، رئیسجمهور جدید، چگونه با رقبای جانشینی جورج دبلیو بوش کنار میآید.
لیبرالهای مسکو امیدوار بودند نسل جدیدی از رهبران در روسیه و آمریکا روابط آمریکا و روسیه را از سر آغاز کنند و حتی شاید فصل جدیدی در سیاست جهانی باز کنند. تندروهای درون و اطراف کرملین به خشکی ابراز اطمینان میکردند که دستگاه سیاسی آمریکا هرگز اجازه نمیدهد اوباما کشور را اداره کند؛ آنها روی جان مککین شرط بستند و منتظر زوال بیشتر روابط آمریکا و روسیه شدند. اما بحران در جنوب قفقاز که از راه رسید ناگهان بسیاری چیزها عوض شد.
جنگ کوتاه اما چشمگیر روسیه و گرجستان تاثیری عمیق بر دیدگاههای غالب در روسیه نسبت به اهداف آمریکا و مقاصد این کشور نسبت به روسیه داشته است. اکثریت روسها موضع آمریکا در بحران را جانبدارانه، متناقض و ناعادلانه نسبت به روسیه میدانند. بسیاری از روشنفکران نیز میگویند که رهبری گرجستان چیزی به جز عروسکی در دست دولت آمریکا نبود و به همین علت بخش بزرگی از مسئولیت خونریزی در اوستیای جنوبی به پای آمریکا است.
درواقع رئیس جمهور پوتین در مصاحبه خود با سیانان در 28 اوت 2008 پا را از این هم فراتر گذاشت و بحران را مستقیما به کارزار ریاستجمهوری آمریکا مربوط دانست. منطق او این بود که حزب جمهوریخواه برای در قدرت ماندن بحرانی بینالمللی درست کرده تا از نامزدِ “نرم” دموکرات پیشی بگیرد. تئوری توطئه پوتین مورد حمایت و تشویق وسیع رسانههای تحت کنترل کرملین قرار گرفت. به نظر بسیاری از روسها بالا رفتن جان مککین در نظرسنجیها در ماه اوت تاییدی بر این تئوری بود.
استفاده پوتین از انتخابات آمریکا برای دلایل سیاسی داخلی، با اینکه او خود جمهوریخواهان را به همین نوع دخالت محکوم میکرد، بیشک چشمگیرترین و غیرمنتظرهترین اتفاق در سیر نقشی است که انتخابات آمریکا در روسیه بازی میکند. محبوبیت پوتین باعث شده این تئوری اعتباری بیش از حد معمول بیابد. اما در ضمن سوالی را هم پیش آورده که اهمیتش بر فراز سیاست انتخاباتی در آمریکا چرخ میزند: آیا پوتین واقعا به تئوری خود باور دارد؟ پاسخ به این سوال تمایز خطیری بین توهم و بدبینی است. هیچکدام از این دو گزینه خیلی امیدوارکننده نیست.
اغلب ترکها مثل بسیاری در سراسر جهان این جنگ را تهاجم ناعادلانهای میدانستند که حاصل شهوت برای نفت و اهداف پنهان است. بدتر اینکه جنگ، کردهای عراق را آزاد کرد و شبح کردستانی مستقل که تمامیت ارضی ترکیه را تهدید میکند، بلند کرد. ترکها نگران “کارت کردِ” آمریکا (که راجع به آن بسیار مبالغه شد) بودند و با تمرکز خستگیناپذیر نشریات بر گوانتانامو، ابوغریب و “تسلیم زندانیها”، چیزی نکشید که رئیسجمهور بوش در کنار مشاورین نومحافظهکارش به چهرهای منفور بدل شد.
به همین علت است که بیشتر ترکهایی که سیاست آمریکا را دنبال میکنند طرفدار ضدِبوش هستند. نامزدی که به نظر آنها احتمالا سیاست خارجی اتخاذ میکند که کمتر تهاجمی است، رئیسجمهوری که برای مثال ایران را بمباران نمیکند. حدود یک سال قبل بسیاری ترکها امیدوار بودند این رهبر موعود هیلاری کلینتون باشد.
آنها او را ادامه عصر بیل کلینتون میدیدند، عصری بدون مشکل در روابط ترکیه و آمریکا. در آن زمان توجه چندانی به اوباما نمیشد. اما هرچه او به کسب نامزدی حزب دموکرات نزدیکتر شد، رسانههای ترکیه شروع به تمرکز روی او کردند؛ گاهی با امید و گاهی با بیتفاوتی ناشی از تصویر منفی دولت آمریکا که در ترکیه تثبیت شده. چپ رادیکال همیشه ضدآمریکایی بوده اما اکنون همراهانی در راستِ ترکیه یافته که گفتمان خارجستیزشان هر موجودیت غیرترک، حتی اتحادیه اروپا و قدرت نرم آن را، خطرناک میداند.
حتی بسیاری از کمالیستهای بهشدت سکولاریست هم مخالف ایالات متحده هستند چون این تئوری توطئه عجیب و غریب را باور دارند که آمریکا میخواهد در ترکیه “جمهوری اسلامی معتدل” برپا کند. این هراسهای گوناگون ظاهرا ریشه عمیقی دارد و در نتیجه تنها صرف تغییر رئیس جمهور، افکار عمومی ترکیه را به عصر دوستانه پیشابوش بازنمیگرداند. احتمالا به همین علت است که طبق یکی از نظرسنجیهای اخیرِ گروهِ پیو، تنها حدود 20 درصد از ترکها به اوباما اعتماد دارند (کههنوز بسیار بیشتر از 5 درصد اعتماد به مککین است).
با این حال باید گفت که رسانههای ترکیه بههرحال مجذوب اوباما شدهاند و بعضی کارشناسان، همچون چنگیز چاندار، ناظر سیاسی پرنفوذ، حمایت و علاقه خود را به او ابراز کردهاند. مککین هم همدلانی دارد. اینها ترکهای ناسیونالیست طبقه بالا هستند که نگرانی اصلیشان اینست که کنگره آمریکا و کاخ سفید وقایع تراژیک سال 1915 را که ارمنیها “نسلکشی” مینامند، چگونه تعریف میکنند؟ جمهوریخواهان سنتا به موضعِ ترکیه، که این وقایع نه نسلکشی که خشونت بینجمعیتی است، نزدیکتر بودهاند و دموکراتها حمایت بیشتری از گفتمان ارمنیها به عمل آوردهاند.
شکاف سکولاریسم علیه مذهب در ترکیه هم به دیدگاهها راجع به اوباما و مککین شکل میدهد. گرچه دولت کنونی حزب عدالت و توسعه به رهبری نخستوزیر طیب اردوغان حمایت و ستایش بسیاری از دولتها و محافل روشنفکری در غرب را کسب کرده اما بعضی نومحافظهکاران آمریکایی “اسلامگرایی” این دولت را هشدار دادهاند و این دیدگاه با رویکرد سکولاریستهای دو آتشه ترک، یعنی کمالیستها، همگام است.
در ترکیه صبحت از “محور” نومحافظهکار-کمالیستی میشود. این به همراه “مسئلهارمنیها” دستگاه کمالیستها را به همدلی با طرف جمهوریخواه متمایل میکند. شک دیگری که راجع به گروه اوباما پیش آمد با انتخاب جو بایدن به نیابت ریاستجمهوری بود. چون، غلط یا درست، او را سیاستمداری “پرو کُرد” مینامند که خواستار خروج سریع از عراق بوده تا کردستانی مستقل به جا گذاشته شود.
به اضافه گرچه تعداد بسیار اندکی از ترکها از اشغال عراق خوشحال بودند اما اکنون بیشترشان نگران خروج ناگهانی هستند که به بیثباتی بیشتر بیانجامد. خلاصه اینکه ترکها سیاست آمریکا را پسزمینهای برای سیاست خود میبینند. برنده برای ترکها مهم است حتی اگر این بیشتر دلایلشان غلط باشد.
رای دنیا: نگاهِ روسیه
استثنا برچیزی که شاید قاعده باشد امسال این است که بیشتر روسها کارزار ریاستجمهوری آمریکا را از نزدیک دنبال نمیکنند. جامعه امروز روسیه مشخصا علاقهمند به سیاست نیست (حتی سیاست روسیه) و کارزارهای انتخاباتی آمریکا طولانیتر و پیچیدهتر از آنند که به تیتر اکثر رسانههای اینجا برسند. از آن گذشته نظر عمومی این است که سیاست آمریکا نسبت به مسکو به اینکه کدام حزب کاخ سفید را در دست دارد، مربوط نمیشود؛ فرض همگان اینست که سیاستهای آمریکا را منافع ملی پایهایتر این کشور تعیین میکند.
و اما طبقه سیاسی و جامعه دانشگاهی روسیه. اینها در هر انتخابات آمریکا این سوال را مطرح میکنند که: “از بین جمهوریخواهان و دموکراتها چه کسی برای ما بهتر است (یا کدام بد است و کدام بدتر)؟” امروز ناظران سیاست آمریکا در روسیه بر سر این سوال به دو گروه تقسیم شدهاند. گروه اول میگوید دموکرات ها اصولا نسبت به روسیه نرمتر هستند، کمتر به فکر یکجانبهگری و قدرتنمایی در خارج هستند و در نتیجه شرکای راحتتری برای کرملین.
گروه دوم میگوید جمهوریخواهان عملگراتر و واقعگراترند و اگر هم در مسائل مشخصی سفت و سختتر باشند در عوض قابلپیشبینیتر و قابلاتکاتر هم هستند. تاریخ روابط آمریکا و شوروی و آمریکا و روسیه ظاهرا حامی دیدگاه دوم است اما این شواهد در مباحثات اخیر به طور قطع قبول نمیشود بخصوص که کارزار سال 2008 متفاوت از سالهای گذشته از کار درآمده. اول اینکه کارزار امسال چشمگیرتر از همیشه بوده است.
رقابت مقدماتی حزب دموکرات را تقریبا میشد در هالیوود نوشت، پر از شخصیتهای قوی، صحنههای دراماتیک، عواطف بالا و بسیاری ظرایفِ حیلهآمیز. روسها هیلاری کلینتون و باراک اوباما را در صحنه تلویزیون تماشا میکردند و به این فکر بودند که آیا آمریکا آماده انتخاب رئیسجمهوری زن یا آفریقایی آمریکایی هست. دوم اینکه کارزار سال 2008 هم زمان با انتقال سیاسی در خود روسیه بود و باعث شد روسها به این فکر باشند که دمیتری مدودف، رئیسجمهور جدید، چگونه با رقبای جانشینی جورج دبلیو بوش کنار میآید.
لیبرالهای مسکو امیدوار بودند نسل جدیدی از رهبران در روسیه و آمریکا روابط آمریکا و روسیه را از سر آغاز کنند و حتی شاید فصل جدیدی در سیاست جهانی باز کنند. تندروهای درون و اطراف کرملین به خشکی ابراز اطمینان میکردند که دستگاه سیاسی آمریکا هرگز اجازه نمیدهد اوباما کشور را اداره کند؛ آنها روی جان مککین شرط بستند و منتظر زوال بیشتر روابط آمریکا و روسیه شدند. اما بحران در جنوب قفقاز که از راه رسید ناگهان بسیاری چیزها عوض شد.
جنگ کوتاه اما چشمگیر روسیه و گرجستان تاثیری عمیق بر دیدگاههای غالب در روسیه نسبت به اهداف آمریکا و مقاصد این کشور نسبت به روسیه داشته است. اکثریت روسها موضع آمریکا در بحران را جانبدارانه، متناقض و ناعادلانه نسبت به روسیه میدانند. بسیاری از روشنفکران نیز میگویند که رهبری گرجستان چیزی به جز عروسکی در دست دولت آمریکا نبود و به همین علت بخش بزرگی از مسئولیت خونریزی در اوستیای جنوبی به پای آمریکا است.
درواقع رئیس جمهور پوتین در مصاحبه خود با سیانان در 28 اوت 2008 پا را از این هم فراتر گذاشت و بحران را مستقیما به کارزار ریاستجمهوری آمریکا مربوط دانست. منطق او این بود که حزب جمهوریخواه برای در قدرت ماندن بحرانی بینالمللی درست کرده تا از نامزدِ “نرم” دموکرات پیشی بگیرد. تئوری توطئه پوتین مورد حمایت و تشویق وسیع رسانههای تحت کنترل کرملین قرار گرفت. به نظر بسیاری از روسها بالا رفتن جان مککین در نظرسنجیها در ماه اوت تاییدی بر این تئوری بود.
استفاده پوتین از انتخابات آمریکا برای دلایل سیاسی داخلی، با اینکه او خود جمهوریخواهان را به همین نوع دخالت محکوم میکرد، بیشک چشمگیرترین و غیرمنتظرهترین اتفاق در سیر نقشی است که انتخابات آمریکا در روسیه بازی میکند. محبوبیت پوتین باعث شده این تئوری اعتباری بیش از حد معمول بیابد. اما در ضمن سوالی را هم پیش آورده که اهمیتش بر فراز سیاست انتخاباتی در آمریکا چرخ میزند: آیا پوتین واقعا به تئوری خود باور دارد؟ پاسخ به این سوال تمایز خطیری بین توهم و بدبینی است. هیچکدام از این دو گزینه خیلی امیدوارکننده نیست.