آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

آیا هرگز ایران بر انتخابات آمریکا تاثیر گذاشته است؟این تاثیر چگونه بود؟ سیاسی و یا اقتصادی؟اینها سوالاتی بودند که پاسخهای آن را در گفت و گو با دکتر محسن میلانی استاد علوم سیاسی دانشگاه فلوریدای جنوبی آمریکا و رئیس دانشکده علوم سیاسی همین دانشگاه جستجو کردیم.
 
او پیش از این کتابی تحت عنوان شکل گیری انقلاب اسلامی‌نوشته است که بخشی از آن به بررسی روابط ایران و آمریکا در سالهای آخر حکومت شاه و روزهای اول انقلاب است. دکتر میلانی در این گفت و گو هر گونه کمک مالی به ستادهای انتخاباتی کاندیداهای ریاست جمهوری در آمریکا را مورد تردید قرار می‌دهد. اما تاکید می‌کند که مساله ایران به عنوان یکی از عوامل تاثیر گذار بر سیاست خارجی آمریکا همواره در وجه سیاسی خود بر انتخابات آمریکا تاثیر گذاشته است.

شاه همواره سعی می‌کرد از کاندیدای جمهوریخواه ایالات متحده حمایت کند. اما چرا این گمان وجود داشت که کاندیداهای جمهوریخواه افراد بهتری هستند؟
ریشه این مساله به دو امر مهم برمی‌گردد. چون از لحاظ تاریخی حزب جمهوریخواه آمریکا به شرکت‌های بزرگ آمریکایی و به ویژه شرکت‌های نفتی بسیار نزدیک‌تر بودند. اما دموکرات‌ها بیشتر به سندیکاهای کارگری و قسمت‌های دیگری از اقتصاد آمریکا نزدیک بودند. بطور طبیعی ایران یک کشور نفتی است بطور مسلم شاه ایران و حکومت ایران بیشتر ترجیح می‌دهد با جمهوریخواهان کار کنند. این هم به دلیل ارتباط ویژه آنها با شرکت‌های نفتی بود. اما مساله دوم مهتر است. زمانی که جان اف کندی در سال 1961 در آمریکا به حکومت می‌رسد،اختلافات شدیدی بین شاه و دولت آمریکا ایجاد می‌شود.
 
یعنی حکومت جان اف کندی طرفدار آن بود که در ایران رفورم‌های مهمی‌ انجام شود. از جمله این مسائل هم اصلاحات ارضی در ایران بود. شاه هم تا مدت‌ها با این مساله مخالف بود. تا مدت‌ها هم مقاومت می‌کرد. اما بعدها قبول کرد برخی از این رفورم‌ها را اجرا کند. به نظر من از این موقع به بعد رابطه‌ای که شاه ایران با حزب جمهوریخواه پیدا کرد رابطه بسیار بهتری به نسبت حزب دموکرات بود.
 
از جمله رابطه شاه با نیکسون بسیار نزدیک بود. این رابطه با جرالد فورد هم بسیار گرم و خوب بود. به نظر من این دو عامل یعنی نفوذ جمهوریخواهان در شرکت‌های نفتی و دوم خاطره بدی که شاه از دوران جان اف کندی داشت این فکر را که جمهوریخواهان بهتر هستند در ایران رشد داد. البته اتفاق دیگری هم در این رابطه به وقوع پیوست این بود؛ زمانی که کارتر به عنوان رئیس جمهور آمریکا انتخاب شد،باز هم بحث افزایش آزادیهای سیاسی در ایران مطرح شد. از این رو طرز تفکری که قبلا در هیات حاکمه ایران مبنی بر بهتر بودن جمهوریخواهان وجود داشت در نهایت با عملکرد کارتر تقویت شد.
به نظر می‌رسد این گرایش هیات حاکمه در ایران همچنان به همان شکل وجود داشته باشد.
من به راحتی نمی‌توانم تحلیل کنم که طبقه حاکمه ایران امروز چه می‌خواهد. به نظر من دقیق‌تر این است که بگوئیم بعضی‌ها در طبقه حاکمه ایران حضور دارند که شاید بیشتر طرفدار اوباما باشند وخیلی‌ها هم امیدوارند که مک کین برنده انتخابات باشد. علتی که به نظر من نمی‌توان به روشنی به تحلیل این مساله پرداخت آن است که برای اولین بار مساله حمله نظامی‌آمریکا به ایران در چند سال اخیر مطرح شده است.
 
هیچ وقت در دوران حکومت پهلوی و حتی تا چند سال قبل بحث حمله نظامی‌به ایران اینچنین مطرح نبود. اگر هم صحبتی از این مساله صورت می‌گرفت در واقع جدی شمرده نمی‌شد. اما امروز این مساله نگرانی عمیقی را زمینه ساز شده است. از این رو به نظر من کسانی که در ایران مخالف مک کین هستند مسلما به این خاطر است که گمان می‌کنند احتمال جنگ بین ایران و آمریکا در زمان ریاست جمهوری جمهوریخواهان بیشتر از رئیس جمهور دموکرات خواهد بود.

به نظر شما اینکه شاه و برخی نخبگان سیاسی در دوران شاه معتقد بودند جمهوریخواهان برای ایران بهتر هستند محصول یک توهم بود و یا اینکه واقعا درست بود و عملکرد جمهوریخواهان هم در همین راستا قرار می‌گرفت؟
به نظر من اگر بخواهیم از دیدگاه رژیم پهلوی به قضیه نگاه کنیم می‌توان گفت طرز فکر درستی است. یعنی جمهوریخواهان رابطه خیلی نزدیک تری را با رژیم پهلوی پی‌ریزی کردند. دموکرات‌ها این نوع رابطه را هرگز نتوانستند با شاه داشته باشند. رئیس جمهورهای جمهوریخواه هم رابطه شخصی بسیار نزدیکی با شاه ایران داشتند.
 
در خاطرات اسدالله علم و خاطرات شاه هم تاکید شده است که کار کردن با جمهوریخواهان به مراتب بهتر و آسان‌تر است. چون به هر صورت در میان دموکرات‌ها قبل از انقلاب ایران افرادی بودند که عقاید مترقیانه‌ای داشتند،یعنی طرفدار جناح چپ و از جمله یاری کنندگان سندیکاهای کارگری و طرفدار حقوق بشر بودند. این افراد همواره برای گسترش حقوق بشر به کشورهای دیگر فشار می‌آوردند. از این رو بسیار روشن است که چرا جمهوریخواهان برای رژیم شاه بسیار بهتر از دموکرات‌ها بودند.

علم در خاطرات خود از قول شاه نوشته است تا وقتی که آمریکا هست من از ایران تکان نمی‌خورم وآنها از من دفاع خواهند کرد. آیا می‌توان گفت این اطمینان شاه از ماندگاری خود هم به دلیل نزدیکی به جمهوریخواهان بود؟
در دوران انقلاب به نظر من کارتر دموکرات تا حد زیادی از رژیم پهلوی طرفداری کرد. در حالی‌که در ایران جنبش مردمی‌شروع شده بود. البته اکنون که 30 سال از آن تاریخ گذشته بسیاری از مسائل روشن شده است و راحت‌تر می‌توان در رابطه با این موارد صحبت کرد. همچنین در آن زمان خیلی از مسائل روشن نبود.
 
حقیقت این است که در ایران آن روز جنبشی مردمی‌آغاز شده بود که آمریکا نمی‌توانست در مقابل آن کاری بکند. در این شرایط آمریکایی‌ها تا جایی که می‌توانستند از شاه حمایت کردند اما کار به جایی رسیده بود که دیگر چاره‌ای جز قبول کردن انقلاب نداشتند. از این رو تئوری مورد اشاره که بسیاری نیز مدافع آن هستند، مبنی بر اینکه کارتر سعی کرد زیر پای شاه را خالی کند برای من اصلا قابل قبول نیست.
 
به نظر من کارتر تمایل داشت رژیم شاه با شاخص‌های بهتری از حقوق بشر و آزادی‌های مدنی و غیره حضور داشته باشد و هیچ تمایلی برای از بین رفتن آن نداشت. واقعا اگر نگاهی دقیق داشته باشیم و به سال 1978 و 1979 برگردیم، باید این سوال را از خود بپرسیم که چرا ایالات متحده باید پایه‌های رژیمی‌که از جمله مهمترین دشمنان اتحاد جماهیر شوروی و از دوستان نزدیک خود بود را سست کند. در ایران آن زمان 55 هزار آمریکایی زندگی می‌کردند. ایران مهمترین و گسترده‌ترین روابط اقتصادی را با آمریکا داشت. با این حساب چرا آمریکا باید حکومت شاه را سرنگون می‌کرد.
 
حداقل برای من بسیار مشکل است که قبول کنم کارتر تمایل داشت رژیم شاه از بین برود. اینکه تمایل داشت در رژیم شاه رفورم شود با اینکه قصد سرنگونی آن را داشته باشد به کلی متفاوت است. البته در آن مقطع رابطه شاه و آمریکا به شکلی بود که آمریکایی‌ها فکر می‌کردند می‌توانند این چنین فشاری به ایران بیاورند اما در حقیقت دیدیم که اشتباه می‌کردند.چرا که فشار آنها به انقلاب در ایران کمک کرد.

گفته می‌شود نخبگان سیاسی ایران در زمان شاه بیشتر ترجیح می‌دادند رئیس جمهور آمریکا از جمهوریخواهان باشد. از نظر آنان جمهوریخواهان به مراتب بهتر از دموکرات‌ها بودند. شما توضیح دادید که این مساله به نوع تفکر و نیز به پیوند جمهوریخواهان با کارخانه‌های بزرگ و شرکت‌های نفتی هم مربوط می‌شد. با این حال نفوذ نخبگان سیاسی ایران و شاه در میان افراد سرشناس و سیاستمداران جمهوریخواه و نیز نهادهای تصمیم گیر در آمریکا مثل کاخ سفید و وزارت امور خارجه چگونه بود. آیا در حدی بود که منافع ملی ایران را حفظ کنند؟
می‌توانم به قسمتی از این سوال جواب بدهم چون در دورانهای مختلف این نفوذ متفاوت بود. قدرت و نفوذ شاه مثلا در دهه 1950 با دهه 1970 اصلا قابل قیاس نیست. در دهه 1970 ایران پول زیادی داشت و عمده ترین همپیمان آمریکا در منطقه خلیج فارس بود. شاه می‌توانست از این نفوذ استفاده کند و منافع ایران را به جلو ببرد.
 
به نظر من در دورانی که ریچارد نیکسون رئیس جمهور آمریکا شد دقیقا همزمان با تغییر سیاست آمریکا در رابطه با خلیج فارس بود. بر این اساس وقتی انگلیسی‌ها از خلیج فارس بیرون رفتند در این منطقه خلاء امنیتی ایجاد شد. سیاست آمریکا برای پر کردن این خلاء به علت درگیر بودن در جنگ ویتنام بر دو پایه ایران و عربستان استوار شد. در حقیقت این دو پایه فقط ظاهر امر بود، چراکه تنها ایران ماموریت حفظ امنیت در خلیج فارس را عملا بر عهده گرفت. بر این اساس ایالات متحده ژاندارم بودن ایران در منطقه را پذیرفت. در این زمان نفوذ شاه هم در آمریکا بسیار زیاد بود. به ویژه این نفوذ در سازمان دفاع و دیگر سازمانهای نظامی‌و اطلاعاتی آمریکا وکاخ سفید بسیار زیاد بود.
 
شاه پول هم داشت و به راحتی با کمک اردشیر زاهدی که در واشنگتن سفیر بود قراردادهای متعدد نظامی‌با شرکت‌های آمریکایی امضاء کرد و بدین ترتیب سعی داشت پایه‌های قدرت خود را مستحکم‌تر کند. از این‌رو در چند سال آخر شاه نفوذ زیادی در آمریکا پیدا کرد و لابی ایران در ایالات متحده بسیار قدرتمند بود. اما در آمریکا مخالفت‌هایی هم وجود داشت. از جمله برخی نگران احیای امپراتوری ایران باستان بودند. عده دیگری هم از تاثیر شاه بر اوپک و بالابردن قیمت نفت که ضرر زیادی به آمریکا زد ناراضی بودند.

شاه از یک طرف دنبال این بود که ژاندارم منطقه بودن خود را حفظ کند و از دیگر سو به دنبال پیوند بیشتر و نفوذ در کاخ سفید بود و در این طرف هم به دنبال بالا بردن قیمت نفت بود. برخی روایت‌ها از تاریخ هم او را عنصری که کاملا در اختیار آمریکا بود ارزیابی می‌کنند. این عوامل با یکدیگر تناقض دارند؟
این طرز فکری بود که در جناح چپ رواج داشت،علاوه بر این بسیاری از اسلامی‌ها و ملی گرا‌ها هم آن را قبول داشتند مبنی بر اینکه شاه نوکر آمریکا است. به نظر من این طرز فکر درست نبود. در اواخر حکومت پهلوی در برخی مقاطع کوتاه مشاهده می‌کنیم که شاه تصمیماتی اتخاذ می‌کند که بر خلاف خواسته هیات حاکمه آمریکا بود.
 
بنابراین من نمی‌پذیریم استدلال کنیم از آنجا که حکومت شاه رابطه استراتژیکی با آمریکا داشت هرچه می‌کرد بر اساس خواست آمریکا بود. شاه گاهی تصمیماتی اتخاذ می‌کرد که با منافع آمریکا همخوانی نداشت که از جمله می‌توان به مساله نفت اشاره کرد. اما در همان زمان می‌بینیم که جرالد فورد از شاه ایران تقاضا می‌کند که قیمت نفت را بالا نبرد. اما شاه نمی‌پذیرد. باز در این زمان ایران میلیون‌ها دلار قرارداد سلاح با آمریکا امضاء می‌کرد و ارتباط سازمانهای امنیتی ایران و آمریکا و نهادهای نظامی‌دو کشور هم بسیار گسترده بود. بسیاری از نخبگان سیاسی آمریکا هم رابطه نزدیکی با ایران داشتند.
 
از جمله هنری کیسینجر به ایران آمد و به شاه اعلام کرد ما هر نوع اسلحه به جز بمب اتم به شما می‌دهیم. این تصویری از رابطه آمریکا و ایران است. البته ما وقتی از آمریکا صحبت می‌کنیم باید ابعاد مختلفی را مد نظر قرار دهیم. 30 سال قبل در ایران انقلاب شده است. در حکومت ایران هم جناح‌های مختلفی داریم و ایران دارای 70 میلیون نفر جمعیت است. همچنین ایران قدرتی منطقه‌ای است. در این سو ایالات متحده قدرتی جهانی است و 300 میلیون نفر جمعیت دارد. این کشور حداقل از 50 سال قبل قدرتمندترین کشور دنیا است. از این رو وقتی از آمریکا صحبت می‌کینم باید مسائل ریز و مهمتری را در رابطه با ایران مد نظر قرار دهیم.
 
در آمریکا هم مثل ایران جناح‌های مختلفی حضور دارند. به عنوان مثال در زمان انقلاب ایران می‌بینیم برنامه‌هایی که وزارت دفاع آمریکا ارائه می‌داد با برنامه‌های وزارت امور خارجه آمریکا به کلی متفاوت بود. شورای امنیت ملی آمریکا هم برنامه‌های دیگری ارائه می‌داد. جیمی‌ کارتر در خاطرات خود به روشنی به این مساله اشاره کرده و حتی می‌نویسد؛زمانی فرا می‌رسید که اساسا من نمی‌دانستم حرف چه کسی را باید قبول کنم. ناگفته نماند من قطعی می‌دانم عده‌ای در دولت آمریکا حضور داشتند که می‌خواستند شاه سقوط کند. اما این سیاست محوری و رسمی‌این کشور نبود.

آیا هرگز ایران توانست در سورپرایز اکتبر انتخابات آمریکا تاثیر بگذارد. همچنین به نظر شما مساله طرفداری ایران از کاندیداهای جمهوریخواه از چه زمانی آغاز شد؟
سورپرایز اکتبر برای اولین بار در مورد بحران گروگانگیری مطرح شد. اما در مورد تاثیر دولت ایران بر انتخابات آمریکا باید بگویم هیچ دخالتی نبود. چرا که هیچ دولتی نمی‌تواند بطور مستقیم در انتخابات آمریکا دخالت کند.
 
دولت‌های خارجی هم به هیچ وجه نمی‌توانند به انتخابات کمک‌های مالی کنند. اما این شایعه مطرح شد که رژیم پهلوی برای انتخابات مقداری پول به ریچارد نیکسون داده است. این شایعه بیشتر در حد حرف بود. به نظر من اگر دموکرات‌ها می‌توانستند مدرکی در این رابطه بیابند حتما منتشر می‌کردند و این خیلی به ضرر نیکسون تمام می‌شد. بنابراین حکومت‌ها و مخصوصا ایران خیلی مواظب بودند که اگر هم قصد کمک کردن دارند،این کمک خیلی غیر مستقیم باشد و در جایی انگشت نگذارند که به سرعت معلوم شود.
 
از این رو من فکر نمی‌کنم اگر هم کمکی در دوران پهلوی صورت گرفته،تاثیر زیادی در انتخابات آمریکا داشته باشد. ایران آنقدر کشور قدرتمندی نیست که بتواند نتیجه انتخابات آمریکا را به لحاظ پولی تغییر دهد. اما از نظر غیر پولی ایران چند بار تاثیر گذار بود. مهمترین تاثیر هم در انتخابات ریاست جمهوری 1980 بود. من شکی ندارم که مساله گروگانها یکی از دلایل اصلی شکست کارتر بود. من حتی شکی ندارم اگر ایران گروگانها را قبل از انتخابات نوامبر 1980 آزاد می‌کرد ریگان در انتخابات پیروز نمی‌شد.

قبلا در مورد نقش روسای جمهور جمهوریخواه آمریکا در ایران پرسیدم. حالا به نظر شما اگر به جای کارتر یک رئیس‌جمهور جمهوریخواه در آن مقطع تاریخی حضور داشت عملکرد دیگری را در پیش نمی‌گرفت؟
اگر در انتخابات آمریکا جرالد فورد انتخاب می‌شد و کارتر شکست می‌خورد به نظرم وضع ایران شاید به شکل دیگری می‌شد. تحولات یقینا به سمت و سویی دیگر می‌رفت. اساسا می‌توان گفت اگر بنیانگذار جمهوری اسلامی به ایران بازنمی‌گشت آیا انقلاب پیروز می‌شد؟ به نظر من خیر.

به نظرم این سوال برمی‌گردد به این مساله که جمهوریخواهان همیشه سعی می‌کردند با دولتهای ایران چه قبل و چه بعد از انقلاب کنار بیایند و دموکرات‌ها همواره فشار را افزایش می‌دادند. مساله مک فارلین پس از انقلاب هم شاید به همین خواسته و اشتیاق جمهوریخواهان بستگی داشته باشد.
از زمانی که فرانکلین روزولت رئیس جمهور آمریکا شد تا زمان ریاست جمهوری کارتر و وقوع انقلاب ایران،اغلب اوقات جمهوریخواهان قدرت را در اختیار داشتند. ترومن دموکرات معتقد بود که ملی کردن نفت حق ایران است اما ایران باید پول انگلیسی‌ها را بپردازد. مصدق می‌گفت هم ملی می‌کنیم و هم پول نمی‌دهیم.
 
اما رئیس جمهور بعدی که آیزنهاور بود می‌گفت اصلا ملی کردن حق ایران نیست. او به تحولات ایران بر اساس ژئوپلتیک جنگ سرد نگاه می‌کرد. از نظر او کوچکترین نگاهی به شوروی پذیرفتنی نبود. به همین دلیل از کودتای 28 مرداد دفاع کرد. اختلاف ترومن و آیزنهاور را می‌توان به همه روسای جمهور دیگر هم عمومیت داد. این مساله در رابطه بین کشورها هم دیده می‌شود. البته شاه ایران هم با رئیس جمهور جمهوریخواه آمریکا خیلی راحت‌تر بود.

تبلیغات