آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

شرکت ایران در انتخابات عضویت در شورای امنیت سازمان ملل متحد، تحلیل‌های متفاوتی از سوی کارشناسان امور بین‌الملل در پی داشت در حالی که برخی از مقامات دستگاه دیپلماسی ایران نفس حضور ایران در این انتخابات را فرصتی برای نشان دادن تبعیض در نظام حاکم بر مناسبات روابط بین‌الملل توصیف کردند بسیاری دیگر آن را با مواضع پیشین ایران در مورد نهاد‌ها و سازمان‌های بین‌المللی متناقض دانستند.

علیرضا اکبری که خود دانش‌آموخته دانشگاه سازمان ملل در وین واقع در اتریش است و پیشتر در دوران ریاست‌جمهوری سیدمحمد خاتمی سمت معاونت وزارت دفاع را بر عهده داشته از جمله کسانی است که باور دارد ایران با توجه به مناسبات و مکانیزم رای‌گیری نباید در این رقابت شرکت می‌کرد. متن گفت‌و‌گو با این سردار پیشین سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در زیر می‌آید:

نهاد‌های بین‌المللی از جمله سازمان ملل‌متحد و نهاد‌های وابسته به آن اساسا با چه هدف و مبنایی شکل گرفت؟ دلیل تشکیل این نهاد‌ها چه بود؟ آیا شکل گیری این نهاد‌ها از ابتدا با هدف تبعیض و برتری کشوری بر کشور دیگر بود یا اینکه در آن زمان جامعه جهانی با این نهاد‌های بین‌المللی مشکلی نداشت اما با گذشت زمان این سازمان به نهادی برای استفاده برخی قدرت‌ها تبدیل شد.

شکل‌گیری سازمان‌های بین‌المللی در دوران جنگ دوم جهانی و فرآیند جنگ دوم و پس از پایان جنگ دوم عمدتا بر‌اساس ناکار‌آمدی نهاد‌های بین‌المللی در فاصله قبل تا بعد از جنگ اول جهانی بود. یعنی اینکه جامعه ملل و نظام حاکم بر محیط بین‌المللی، قادر نبود از بروز جنگ جهانی اول جلوگیری کند، و اگر جامعه ملل بعد از جنگ اول موفق می‌شد که از بروز یک فاجعه مجدد جلوگیری کند، شاید نظام نیمه دوم قرن بیستم شکل نمی‌گرفت.

اما نگرانی فوق‌العاده از بروز جنگ فراگیر از سوی غرب بسیار حساسیت‌بر‌انگیز و تاثیر‌گذار است. یعنی غرب به دلیل آنکه همه ساختار‌ها و بخش اعظم موجودی خود را در دو دهه و به عبارت بهتر، به فاصله کمتر از سه دهه برای دو‌بار از دست داد، آن هم به دلیل بروز جنگ‌های فرا‌گیر، به شدت از عدم ثبات، بر‌هم خوردن وضعیت امنیتی و بروز جنگ نگران است.
 
اگرچه که از این دوران بیش از 60 سال می‌گذرد، ولی هنوز این نگرانی موجود است. بنا‌بر‌این، بی‌ثباتی، احتمال بروز جنگ و بر‌هم خوردن امنیت به نوعی موجب نگرانی غرب است و تصور ذهنی که برای نخبگان نظام جهانی و تئوریسین‌های روابط بین‌الملل در بحبوحه جنگ دوم جهانی شکل گرفت این بود که اگر یک قوه قاهره، یک هژمون، یک نظام دارای سلسله مراتب و قدرت کنترل‌کننده قوی وجود می‌داشت که شکل‌گیری قدرت‌ها و تصور قدرت‌ها و تحول مناسبات میان کشورها را در مناطق مختلف کنترل می‌کرد، به فاصله کوتاهی از ویرانی آلمان پس از جنگ اول، مجددا رایش و حکومت ناسیونال سوسیالیست آلمان نمی‌توانست، یک جنگ بزرگ جهان‌گیر را به دنیا تحمیل کند.

یعنی اساسا فلسفه شکل‌گیری اجلاس سانفرانسیسکو و نشست‌هایی که در بین سال‌های 1943 تا 1945 تشکیل شد و کشورها را دعوت کرد که بیایید یک نظام جدید بنیان بگذاریم بر مبنای همین چند مساله بود.

نگرانی از بروز جنگ و برطرف کردن ضرورت وجود یک نظام مبتنی بر قدرت سلسله مراتبی و یک نظام قدرتمند کنترل‌کننده مناسبات‌ بین‌المللی. منظور اینکه قدرت‌ها به گونه‌ای چیده شوند که با هم توافقاتی کنند تا حاکمیت‌های ضعیف به تدریج آن‌چنان قدرتمند نشوند که بر‌هم‌زننده این نظام شوند. به همین دلیل وقتی ما منشور ملل را نگاه می‌کنیم بیشتر از هر چیز همین نگرانی از بر‌هم‌خوردن ثبات، صلح و امنیت و بروز و ظهور جنگ و تجاوز را شاهد هستیم اما در عین حال به نوعی ضمن اشاره به موضوع برابری حقوق ملت‌ها و اشاره به حاکمیت ملل و حق حاکمیت ملی و حقوق برابر حاکمیتی، در عین حال تاکید بر وجود مجموعه‌ای از کشور‌هاست که اینها از حقوق برتری بر‌خوردارند.

‌یعنی حتی این موضوع در منشور ملل متحد هم تاکید شده‌است؟
بله. این نکته وجود دارد. در همان فصل پنجم منشور ملل که از شورای امنیت صحبت می‌کند، تاکید دارد که چین، بریتانیا و ایرلند شمالی، فرانسه، اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و ایالات‌متحده از موقعیت ممتاز و برتری از سایر کشور‌ها برخوردارند. این کشورها همان کشوهای فاتح در جنگ دوم جهانی هستند. کشورهایی هستند که به نحوی مورد هجوم ژاپن، ایتالیا و آلمان واقع شدند و نهایتا در یک جنگ طولانی میان این کشورها و مستعمراتشان این چند کشور پیروز شدند.

اینها این گونه مقرر کردند که از امتیاز ویژه‌ای برخوردارند به این دلیل که پیروز هستند و حق پیروزی برای خود قائل بودند. نظامی‌که در سازمان ملل قرار دادند و بعد نهاد‌های وابسته به سازمان ملل و همینطور سازمان‌های مرتبط با همین سلسله مراتب تاسیس شدند. البته بعدها عناصر دیگری بر اثر شکل‌گیری جنگ میان اردوگاه سوسیالیسم و لیبرال دمکراسی و آغاز جنگ سرد در دهه 60 از این در‌گیری متاثر شدند.

بنا‌بر این، اینکه شما می‌فرمایید آیا ماهیت این سازمان‌ها بر اساس یک تبعیض شکل گرفته من می‌گویم که بله، بر اساس تبعیض شکل گرفته است. این تبعیض هم ریشه در نگرانی محور پیروز در جنگ جهانی دوم دارد که تجربه جنگ اول جهانی را هم دارد و پیوسته در همه ادبیات اینها می‌بینیم که برای مثال تجاوز، مداخله، برهم‌زدن صلح و امنیت و ثبات منطقه‌ای و بین‌المللی و آغاز جنگ بنا برتعریفی که این کشور‌ها از این مفاهیم دارند وجود دارند. البته خودشان مفسر این قوانین هستند.

خودشان این قدرت را دارند که آن را تفسیر کنند. همه نظامی‌که شکل دادند، ارکان سازمان ملل، چگونگی انتخاب دبیر‌کل، اختیارات دبیرکل و دبیرخانه، مجمع عمومی‌ و اختیارات آن، رای‌گیری، عضویت، عدم‌عضویت، شورای امنیت و اختیارات، حدود، وظایف و اعضای آن، اینکه کدام اعضا دائمی‌ هستند و کدام اعضا غیر‌دائمی، تفاوت اعضای دائمی ‌و غیر‌دائمی، ‌همه و همه را خودشان شکل دادند.

آیا این نظام‌ مورد قبول مجموعه جامعه جهانی بود و اینکه در آن زمان هم مانند امروز این نظام با مخالفت‌هایی رو‌به‌رو بود؟ یعنی با رضایت دیگر اعضای جامعه جهانی تشکیل شده بود.
بله. ببینید، این‌گونه نبود که همه کشورها به یک اندازه در شکل‌گیری این نظام موثر باشند. حتما به تناسب ضعف و قوتی که در حوزه حاکمیتی خود و در نظام بین‌المللی یا تاثیر و تداخل و نفوذی که داشتند به همان میزان موثر بودند.کشورهای ضعیف‌تر، کمتر. ولی به هر‌حال وقتی بعد از یک جنگ فراگیر، یک نظام بین‌المللی جدید در حال شکل‌گیری است و محور پیروزی این نظام را شکل داده، این محور پیروز دعوت می‌کند از همه کشورها که همگان بیایند و عضو این نظام و سازمان بشوند و وقتی اکثریت وارد این سیستم می‌شوند، کشورهای ضعیف ناچارند برای به رسمیت شناخته شدن و مورد قبول واقع شدن در فرا‌گرد مسایل بین‌المللی عضو شوند.

به دلیل آنکه منافع را اقویا تعیین می‌کنند، ضعفا هم به این دلیل که اگر نروند دچار مشکل مشروعیتی می‌شوند لذا به تدریج بقیه کشورها رفتند و عضو سازمان ملل متحد شدند. در سال 1945 میلادی و پس از شکل‌گیری سازمان ملل متحد، همه نگرانی دول شکل‌گیری یک آتش جدید جنگ بود و تصور بر این بود که سر‌انجام توسل به این مرکز و نهاد بین‌المللی می‌تواند اطمینان خاطر بیشتری ایجاد کند، با وجود اینکه در زمینه حقوقی که برای کشورها تعریف شده، تمایز وجود دارد. تمایزی که در منشور ملل متحد هم آشکارا نمایان است.

ایران در انتخابات اخیر برای عضویت در شورای امنیت سازمان ملل متحد در گروه آسیایی از ژاپن شکست خورد و تنها 32 رای به دست آورد. علت را در چه موضوعی ارزیابی می‌کنید؟
ما در حدود 17 درصد کل آرا را به دست آوردیم. حدود 83 درصد آرا را ژاپن به دست آورد. این موضوع هم علت دارد. علت آن هم این است که ژاپن در 20 سال گذشته نوعاً اولین کشور کمک‌کننده به توسعه سایر کشورها بوده است. بالاتر از فرانسه، انگلیس، چین و سایر کشورها.

بنابر این به نظر شما، شرکت ما در این انتخابات برای دستگاه دیپلماسی ایران یک شکست به شمار می‌رود؟
حتما یک پیروزی نیست.

برخی از مقامات دستگاه دیپلماسی ایران این چنین استدلال می‌کنند که هند هم با آن مناسبات و روابط و جمعیت و دیپلماسی قدرتمند و روابطی که با آمریکا دارد در سال 2005 میلادی در رقابت با همین ژاپن 41 یا 42 رای به دست آورد و آرای چندان بیشتری از ایران نصیبش نشد. بنابراین شکست ایران در برابر ژاپن چندان موضوع مهمی‌نیست.

اما من این را نشنیدم که کسی این موضوع را به عنوان نکته‌ای مثبت و پیروزی برای هند تلقی کند. ببینید در دیپلماسی هر کاری باید یک معنا و مفهومی‌ داشته باشد. یک زمانی شما کاندیدا می‌شوید و خودتان را در معرض قرار می‌دهید، با اطمینان به این موضوع که حتما رای می‌آورید و پیروز می‌شوید. این منطق درستی است. یک موقعی شما کاندیدا می‌شوید و رایزنی می‌کنید اما اطمینان حاصل نمی‌کنید که برنده این نبرد هستید یا بازنده آن.

با حالت 50 – 50 می‌روید و ریسک می‌کنید. به هرحال کشوری که می‌خواهد عضو شود باید بیش از 120 رای بیاورد یعنی دو‌سوم آرا را به دست آورد. یعنی شما در مجمع عمومی ‌باید دو‌سوم آرا را برای تصویب هر موضوعی به دست بیاورید. به هر حال تقریبا 127 رای می‌‌خواهد تا کشوری عضو شورای امنیت سازمان ملل متحد شود و برنده این رقابت شود. بقیه آرا هم که متعلق به کشورهای بازنده است. هند هم بالاخره زمانی که رقابت کرده یک سوم آرا را به دست آورده است.

حالت دیگر این است که در یک رای‌گیری، برخی کشورها بتوانند مثلا 90 رای به دست بیاورند. بنابر این رای‌گیری به دور دوم کشیده شده است. نمونه آن را داشتیم؛ رقابتی که در دو سال پیش 10 دور رای‌گیری انجام شد. این ماندن در رای‌گیری منطق دارد. منتها یک کشوری می‌آید و کاندیدا می‌شود و پای رای‌گیری هم می‌ایستد به صرف اینکه از کسانی با علم به رای نیاوردن ابراز طلب‌کاری کند. یعنی من با عضویت در جنبش عدم تعهد و یا عضویت در سازمان کنفرانس اسلامی ‌و عضویت در گروه‌بندی‌های مختلف فرض را بر این گذاشته‌ام که می‌توانم که با 130 یا 135 رای عضو سازمان ملل‌متحد شوم.

ولی ارزیابی می‌کنم و می‌بینم که دست‌کم 100 کشور از این 135 کشور به من رای نخواهند داد. ولی در رایزنی‌های دو‌جانبه به من می‌گویند که اگر تو نامزد شوی رای خواهی آورد. مکانیزم رای‌گیری هم که مخفی است. من برای اینکه به آن کشورها ثابت کنم که شما شعار می‌دهید و من از شما طلب‌کار خواهم بود ممکن است بیایم کاندیدا بشوم و به من رای ندهند. من این موضوع را نمی‌دانم که آیا این ارزش را دارد که من خودم را مطرح کنم یا نه؟ آن هم در شرایطی که رای‌گیری مخفی است.

یعنی هیچ‌کس نمی‌تواند ادعا کند که من به ایران رای داده‌ام.‌ یعنی برای مثال سفیر اندونزی در ایران که در مصاحبه‌ای گفت کشورش به ایران رای خواهد داد یا مثلا ونزوئلا، سوریه یا عراق و یا هر کشور دیگری که با آنان توافق کردیم تا ما بمانیم و آن‌ها بروند تا ایران در برابر ژاپن بایستد ما واقعا نمی‌دانیم که این 32 رای متعلق به ایران بوده است یا متعلق به کشوری دیگر بوده است. بنابر این من می‌گویم که اگر ما در یک رای‌گیری وارد می‌شدیم و اطمینان نداشتیم که دو سوم آرا را به دست خواهیم آورد ولی می‌توانستیم احتمال بدهیم که دست‌کم نصف به علاوه یک را به دست خواهیم آورد منطقی بود که شرکت کنیم.

یعنی ما با چیزی حدود 97 تا 100 رای منطقی بود که در انتخابات شرکت کنیم. با احتمال به دست آوردن کمتر از نصف آرا منطقی نبود که شرکت کنیم. کما ‌اینکه ما برای رای‌گیری برای عضویت در شورای حکام آژانس که ما می‌توانستیم اعلام کاندیداتوری بکنیم شرکت نکردیم و انصراف دادیم. یا حتی مهمتر و حساس‌‌تر زمانی که در 12 سپتامبر سال 2003 که شورای حکام آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای قصد داشت که یک قطعنامه سخت علیه ما اعمال کند و ما آن روز خودمان یکی از اعضای شورای حکام بودیم، ما اگر می‌ایستادیم و بر اساس فر‌آیند عادی و به اجماع رای‌گیری می‌شد، رای منفی ما یعنی حق وتو و ما اجماع را می‌شکستیم.

بعد از آن مجبور می‌شدند رای‌گیری کنند و در را‌ی‌گیری این احتمال وجود داشت که حتی ما 17 یا 18 رای کسب کنیم. حداقل 14 رای، با رای خودمان 15 رای قطعی بود. ما برای رای نیاوردن آن قطعنامه به 18 رای نیاز داشتیم. این احتمال وجود داشت که حتی این 18 رای را هم به دست آوریم. ولی نماینده وقت ما در آژانس به توصیه نماینده وقت ما در نیویورک، اساسا جلسه را ترک کرد و فقدان حضور نماینده ما یعنی تصویب قطعنامه با اجماع. یعنی تصویب بدون رای‌گیری. ما در آن زمان آنقدر دقیق محاسبه کردیم که می‌توانستیم رای را بشکنیم اما نماندیم و خارج شدیم.

همان میزان دقت را هم امروز دستگاه سیاست‌ خارجی ما دارد که آنقدر دقت نمی‌کند که نه‌تنها نصف به علاوه یک آرا را نمی‌آورد بلکه حتی یک پنجم را هم نمی‌آورد و زیر 20 درصد آرا را کسب می‌کند. ما با رایی که خودمان به خودمان دادیم حدود 17 درصد به دست آوردیم. بنابر این به عقیده من اشتباه محاسبه رخ داده است.

ایران در دهه شصت و سال‌های نخستین پس از انقلاب با این نهاد‌های بین‌المللی مخالفت‌های آشکاری داشت. اما در دوران ریاست‌جمهوری هاشمی‌و خاتمی‌سعی در تعامل با این نهاد‌ها بود و برخی از اعضای دستگاه دیپلماسی ایران نرفتن به شورای امنیت را خط قرمز خود می‌دانستند و بر آن تاکید داشتند. اما پس از روی کار آمدن آقای احمدی‌نژاد دوباره مخالفت‌ها با نهاد‌های بین‌المللی افزایش یافت و آقای لاریجانی، دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی تاکید کردند که شورای امنیت سازمان ملل متحد پایان دنیا نیست.
 
شخص رئیس‌جمهور هم قطعنامه‌های شورای امنیت را “‌کاغذ پاره” و مصوبات آن بویژه علیه ایران را “‌غیر قانونی” توصیف کردند و رسما آن را نپذیرفتند. چگونه ایران قصد داشت با این وضعیت و با این برداشت از این نهاد بین‌المللی در آن عضویت داشته باشد؟ در مورد پرونده هسته‌ای ایران هم ما بارها تاکید کرده‌ایم که این پرونده باید به آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای باز گردد. اما نکته اینجاست که اگر ما آژانس را به عنوان دیده‌بان هسته‌ای سازمان ملل متحد به رسمیت می‌شناسیم، چطور شورای امنیت همین سازمان و مصوبات آن را غیر‌قانونی می‌دانیم؟ این مواضع تا حدودی با هم تناقض دارد. اگر شورای امنیت سازمان ملل متحد ابزاری در دست زورگویان است پس به طریق اولی آژانس بین‌المللی انرژی اتمی‌هم غیر قانونی است. یعنی همان آژانسی که ما خواستار بازگشت پرونده‌مان به آن هستیم.

من سخنان شما را چند قسمت می‌کنم. اینکه در مقطعی در ابتدای انقلاب ما به طور جدی مخالف وضع موجود بودیم حرف درستی است و تقریبا همه نهادهای بین‌المللی از اجرای وظایف قانونی خود نسبت به حقوق ضایع شده ایران از ابتدای پیروزی انقلاب تا تقریبا اواخر جنگ، استنکاف و عدول کردند و یک پشتوانه و سابقه خیلی ناصوابی از وضعیت مناسبات منطقه‌ای و بین‌المللی و تاثیراتی که به خصوص ایالات‌متحده در محیط داخلی ما داشت، نوعی واکنش پرحجم را از سوی انقلاب اسلامی‌نسبت به این نظام به دنبال داشت.
 
هرچند که عملکرد ما اگر نفعی هم داشت، این شامل حال کشورهای همسایه ما شد. مثلا عربستان سعودی با یک عقده دیرینه پس از آنکه ما خودمان را از سلسله مراتب نظام منطقه‌ای در نظام جهانی مجزا کردیم و مخالف این نظام شدیم، جای ما را گرفت و بسیار راضی شد. سهمی‌از ما را ترک‌ها بردند و بسیار از این موضوع لذت بردند. بخشی از این خلأ را عراق سعی کرد پر کند. بخشی دیگر را اسرائیل و... یعنی ما یک میراثی در نظام منطقه‌ای و جهانی داشتیم که وقتی مخالف وضع موجود شدیم بقیه به خصوص کشورهایی مثل رژیم صهیونیستی، عربستان سعودی، ترکیه و یک بخشی از آن عراق میراث‌خوار ما شدند و البته با ما عناد جدی ورزیدند.

آن زمان ما مخالف وضع موجود بودیم و سازمان‌های بین‌المللی از جمله سازمان ملل متحد، مجمع، شورای امنیت و امنای سازمان یعنی همین اعضای دائم و موثرین این سازمان نظیر ژاپن و هلند و ... در حق ما اجحاف کردند و ما هم طبیعتا نباید اجحاف آنان را تایید می‌کردیم. پس از جنگ یک قدری دولت‌ها فکر کردند که به جای مخالف وضع موجود بودن بهتر است منتقد متعامل وضع موجود باشند.

به هر حال ما اگر بخواهیم برای مثال حق حاکمیت مردم فلسطین را به رسمیت بشناسیم باید از طریق همین سازمان‌ها عمل کنیم. ما هم باید از همین ابزار استفاده کنیم. ما منتقد مناسبات و بعضی مقررات و عمده اجحاف و تبعیض‌هایی که در این سازمان وجود دارد هستیم که نمونه آن نوع رای‌گیری است. ما منتقد کل ماجرا نیستیم. منتقد وضع موجود و مناسبات حاکم بر آن هستیم.

تبلیغات