از زیادهخواهی رفقای ایرانی گله میکردم
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
رفتارشناسی مهاجران تودهای در گفتوگو با قاسم نورمحمدی نویسنده کتاب «حزب توده در مهاجرت»
حزب توده ایران در مهاجرت عنوان کتابی است که مدتی قبل قاسم نورمحمدی بر اساس تحقیقاتی که در اسناد سازمان امنیت آلمان شرقی انجام داد، نوشت. او در این کتاب به بررسی رفتار اعضای حزب توده در آلمان شرقی میپردازد و روابط بین اعضای مهاجر آن را واکاوی میکند. در این رابطه به گفتوگو با قاسم نورمحمدی، پژوهشگر تاریخ معاصر مقیم آلمان پرداختیم که در ادامه میآید.
علت مهاجرت تودهایها به آلمان شرقی چه بود؟
شاید مهمترین علت انتقال رهبری حزب توده به آلمان شرقی را بتوان علاقه اتحاد جماهیر شوروی به نزدیکی با رژیم محمدرضا شاه در سالهای پس از کودتا دانست. آنها از این رو امکان هر نوع فعالیت سیاسی برای حزب توده در شوروی را غیر ممکن ساختند. از سوی دیگر موقعیت ویژه آلمان شرقی به رهبری حزب توده امکان میداد که که بدون هیچ مشکلی از طریق برلن غربی و از آنجا با دانشجویان ایرانی مقیم کشورهای غربی و دیگران رابطه برقرار کند و به فعالیت و یارگیری در میان آنها بپردازد. شاید در این رابطه بتوان سیاست خارجی آلمان غربی را که بر آیینهال اشتاین1 استوار بود، نیز به این دلایل اضافه کرد.
آلمان غربی که پس از جنگ باز به یکی از قدرتمندترین کشورهای صنعتی جهان تبدیل شده بود، با تکیه بر قدرت اقتصادی خود با کشورهائی که خواهان نزدیکی با آلمان شرقی میشدند، بسختی مخالفت میکرد. ایران نیز مدتها به این سیاست تن در میداد. بی جهت نبود که آلمان شرقی آخرین کشور سوسیالستی ای بود که توانست با ایران روابط دیپلماتیک برقرار کند. بنابر این تا پیش از برقراری این رابطه آلمان شرقی نسبت به کشورهای دیگر اردوگاه شوروری مشکل کمتری برای پذبرش حزب توده داشت.
در ابتدا حزب توده برای آلمانیها چه اهمیتی داشت؟
بی پرده بگویم، حزب توده هیچ اهمیتی برای آلمان شرقی نداشت. از این رو مهاجرین تودهای پس از انقلاب اسلامیبجز در سطحی بسیار محدود امکان پناهندگی سیاسی و فعالیت حزبی در آن کشور نیافتند. اما شاید گذری کوتاه به دوران آغازین فعالیت حزب توده در آلمان شرقی خالی از لطف نباشد: باآمدن رهبری حزب 1336/37 به آلمان شرقی و با در اختیار گرفتن امکانات مختلف این کشور، فعالیت تشکیلاتی و تبلیغاتی حزب توده توسعه یافت و منسجمتر شد.
در همین زمان است که رادیوئی به زبان فارسی در آلمان شرقی پا میگیرد و برخی از کادرهای حزبی، از جمله داود نوروزی، پرویز خلعتبری و حسین یزدی در آنجا فعالیت میکردند. به طور کلی میتوان گفت که آلمان شرقی امکانات بسیاری را در اختیار حزب توده و پناهندگان آن حزب میگذاشت. اما مسوولین دایره روابط خارجی حزب واحد سوسیالیست آلمان از “زیادهخواهی” رفقای ایرانی همیشه گله میکردند.
بسیاری از مهاجرین تودهای و خانواده ایشان که در ایران از امکانات مالی بسیار خوبی برخوردار بودند حاضر نبودند که با کمبود مسکن و خرابیهای ناشی از جنگ جهانی دوم بسازند. با این که همه دانشجویان در کویهای دانشجوئی به طور اشتراکی در اتاقهای چند تختخوابه زندگی میکردند ایرانیان حاضر به پذیرش این شرایط نمیشدند.
در این زمان ما شاهد درگیریهای بسیاری میان دانشجویان ایرانی و مقامات آلمانی هستیم. “رفقای آلمانی” در مورد دانشجویان ایرانی مینویسند که “ما هرگز با هیچ گروهی همانند دانشجویان ایرانی با مشکل روبهرو نبودهایم”2. بورس تحصیلی که در آن زمان برای تمام دانشجویان خارجی 230 مارک بود برای دانشجویان ایرانی افزایش یافت زیرا این رفقا این مبلغ را برای زندگی خود کافی نمیدانستند. آنها اتاقهای یک تختخوابه میخواستند که در اختیارشان گذاشته شد.
چرا پس از مدتی حزب توده اهمیت خود را در نزد آلمانیها از دست داد؟
همانطور که گفتم حزب توده از هیچ اهمیتی برای آلمان شرقی برخوردار نبود اما به مرور زمان و عمدتأ بعلت مسائل امنیتی از سوئی و بهبود روابط اقتصادی و سپس دیپلماتیک میان ایران و آلمان شرقی از سوی دیگر به یک معضل سیاسی برای آلمان شرقی تبدیل شد. بسیاری ازاعضای حزب واحد سوسیالیست آلمان خود از قربانیان رژیم فاشیستی بودند و سالها در زندان، مهاجرت و فعالیت زیرزمینی محرومیتها و سختیها بسیاری را تحمل کرده بودند.
تقریبا تمامی رهبری و بسیاری از کادرهای حزب کمونیست آلمان دوران مهاجرت خود را در سیاهترین دوره ترور استالینی در مهاجرت شوروی بسر برده بودند. نیمیاز اعضای هیات سیاسی حزب و بسیاری از کادرهای درجه اول حزب کمونیست آلمان در سیاهچالهای رژیم استالین جان باختند. تنی چند از رهبران حزب به سقوط اخلاقی تن دادند. در این میان والتر اولبریشت (Walter Ulbricht)، دبیر اول حزب کمونیست آلمان، خود از جمله کسانی بود که در سربه نیست کردن برخی از اعضای رهبری و کادرهای آن با اتهام “تروتسکیست” و “دشمن خلق” به آنها سهم بسیاری داشت.
آلمان شرقی از همان ابتدا با زعامت “مهاجرین شوروی” بنا گذاشته شد. اولبریشت مسئول اولین گروهی بود که شورویها به آلمان اعزام داشتند و همین گروه بود که مدل روسی سوسیالیسم را در آلمان بنا نهادند؛ مدلی که بزودی تمامیسیمای دمکراتیک سوسیالیسم را که چند سالی در آلمان شرقی وجود داشت از میان برد. با این مقدمه میخواهم ذهنیت حاکم بر حزب واحد سوسیالیست آلمان وحساسیتهای آن در مقابل مسائل امنیتی را نشان دهم.
حالا جنگ سرد و تبلیغات آلمان غربی و رقابت این کشور دوپاره را نیز که به دو قطب متضاد جهانی متعلق بودند به آن اضافه کنید! در این میان حادثهای رخ داد که مناسبات حزب توده و حزب واحد سوسیالیست آلمان را بکلی دگرگون ساخت. حسین و فریدون یزدی، فرزندان دکتر مرتضی یزدی از رهبران حرب توده ایران در چهارم آبان 1340 به جرم همکاری با سازمان امنیت ایران دستگیر شده و به حبسهای طویل المدتی محکوم شدند. آشکار شد که حسین یزدی که از اعضای حزب و نزدیکان دکتر رضا رادمنش، رهبر حزب توده ایران بود، سالها با ساواک همکاری میکرد و نامهها و مدارک حزب توده را به مرکز ساواک در کلن ارسال میداشت.
این واقعه را میتوان چون نقطه عطفی در تاریخ روابط دو حزب تلقی کرد، چرا که حزب واحد سوسیالیست آلمان دیگر به “حزب برادر ایرانی” اعتماد چندانی نداشت و حزب توده را معضلی امنیتی میدانست. از این زمان بود که حزب توده مورد مراقبت کامل ارگانهای امنیتی آن کشور قرار گرفت. دامنه مراقبت امنیتی آنچنان بود که حتی به “همه رستورانها، فرهنگسراها و موسسات دیگری که محل رفت و آمد رفقای مسئول حزب توده”3 بود نیز گسترش یافت.
درکنار مسائل امنیتی روابط بازرگانی و دیپلماتیک با ایران نیز برای آلمان شرقی از اهمیت زیادی برخوردار بود، روابط بازرگانی میان دو کشور بطور غیر رسمیاز سال 1952 آغاز گشت. این روابط هرچند که با افت و خیزهای زیادی همراه بود اما در پایان سال 1972 با برقراری روابط دیپلماتیک، حجم مبادلات اقتصادی نیز بالا رفت و در سال 1978 از 170 میلیون دلار نیز فراتر رفت. دولت ایران قطع فعالیت حزب توده در آلمان شرقی را پیش شرط بهبود روابط دیپلماتیک و بازرگانی دو کشور میدانست.
آلمانیها و روسها اساسا در راستای کنترل اعضای مهاجر در میان آنان جاسوس گمارده بودند. آیا این کنترل لازم بود؟چرا؟
از نظر آنها بله، چه آلمانیها و چه روسها برای کنترل مهاجرین خود جاسوس گمارده بودند. مگر از دولتی که مردم کشور خودش را کنترل میکند، میتوان انتظار دیگری داشت؟ درمورد کنترل مهاجرین تودهای در آلمان شرقی باید گفت که سازمان امنیت آلمان شرقی (اشتازی) پس از ماجرای برادران یزدی توجه بیشتری به حزب توده داشت و بمرور زمان و برای کنترل بهتر مهاجرین ایرانی، افرادی از فعالین تودهای را نیز به خدمت گرفت.
من در مطالعه اسناد اشتازی به نام مستعار چند تن از اعضای حزب توده برخوردم که از فعالیت سیاسی، اجتماعی و خصوصی اعضای حزب توده به مقامات امنیتی آن کشور گزارش تهیه میکردند. من در کتاب خود به دو تن از آنها به نامهای مستعار “چارلی” و رضا” اشاره و برخی از گزارشهای آنها را مورد بررسی قرار داده ام. شاید در این رابطه بد نباشد که گفته شود که چارلی عضو رهبری حزب توده و رضا از کادرهای آن حزب بود.
نام واقعی چارلی و رضا که در کتاب شما به عنوان دو نفری که به سازمان امنیت آلمان شرقی گزارش میدادند معرفی شده است، چیست؟
بهنظر میرسد که برای بسیاری از خوانندگان افشای نام این دو تن بسیار جالب باشد. واقعیت آن است که نام واقعی این دو در اصل سند -همانگونه که مرسوم است- ناخوانا شده است. این عمل دست پژوهشگر را برای افشای حدسیات خود، حتی اگر به صحت آنها یقین هم داشته باشد میبندد.
چرا فعالیت و عملکرد حزب در مهاجرت در مقایسه با گروههای دیگری همچون سازمان انقلابی و یا کنفدراسیون در درجه پایینتری قرار دارد؟
ببینید، فعالیت و عملکرد حزب توده در کشورهای سوسیالیستی را اساسأ نمیتوان با فعالیت پرشور دانشجویان ایرانی در اروپای غربی مقایسه کرد. مشاجرات پایان ناپذیر گروههای مختلف درون حزب توده و مخالفتهای آشکار با سیاستهای رهبری حزب، بسیاری از فعالین و کادرهای حزب توده در کشورهای شرق را به انفعال و کنارهگیری از فعالیت سیاسی کشانده بود، حال آنکه همین مخالفتها در کشورهای غربی به رویارویی با رهبری حزب، انشعاب و بنیانگذاری سازمانهای نوینی منجر میشد. البته نباید کتمان کرد که محیط بسته کشورهای سوسیالیستی و حاکمیت مطلق “حزب برادر” کادرهای حزب توده را از “عاقبت” چنین برخوردهائی برحذر میداشت.
البته حزب توده در سالهای 50 شمسی بر فعالیت انتشاراتی و تشکیلاتی خود در میان دانشجویان ایرانی مقیم کشورهای غربی افزود. ما در این سالها شاهد گسترش نسبی نفوذ حزب توده در میان فعالین دانشجوئی هستیم. این را هم اضافه کنم که چند پارگی کنفدراسیون و رویکرد نوین چینیها در عرصه سیاست جهانی در این امر بی تأثیر نبود.
چرا بقایای حزب توده پس از انقلاب اسلامیباز هم به آلمان میروند و با رفقای آلمانی گفتوگو میکنند؟
آلمان شرقی پیشرفتهترین و صنعتیترین کشور سوسیالیستی و در مقایسه با کشورهای سوسیالیستی دیگر از امکانات رفاهی بیشتری برخوردار بود. طبیعی بود که رهبری حزب توده بهدنبال تجدید امتیازات گذشته خود در این کشور بود. از این رو آقای علی خاوری، دبیر اول وقت حزب توده پس از مدتها انتظار سرانجام در 25 اردیبهشت 1362 موفق به دیدار با آقای اکسن (Axen)، مسئول وقت دایره روابط خارجی حزب واحد سوسیالیست آلمان شرقی شد. آقای علی خاوری در این دیدار از آلمان شرقیها “استقرار رهبری موقت در آن کشور و اجازه گشایش برنامههای رادیوی پیک ایران”4 در آنجا را کرد که با مخالفت تند آقای اکسن روبر شد. او حتی از پذیرش مهاجرین تودهای، بجز چند تن سر باز زد . حزب توده به ناچار “رهبری موقت” خود را به پراگ انتقال داد.
اگر حزب توده میماند به نظر شما چه آیندهای داشت؟
متاسفانه چندین نسل از روشنفکران چپ ایران اتحاد جماهیر شوروی را نماد سوسیالیسم میپنداشتند و آن چنان شیفته آن کشور بودند که قادر به درک کژرویها و خطاهای فاحش آن کشور چه در سطح ملی و چه در گستره جهانی نبودند. من شخصأ هیچگونه آیندهای را برای حزب توده نمیتوانم تصور کنم.
ببینید، حزب توده، حزبی کاملأ وابسته به اتحاد جماهیر شوروی سابق بود. با فروپاشی آن نظام تمامینظام ارزشی این این حزب نیز درهم پاشید. من برخلاف کسانی که ضربات سالهای شصت را علت اصلی اضمحلال حزب توده میدانند، معتقدم که فروپاشی نظام “سوسیالیسم واقعأ موجود” ضربهای بسیار کاریتر و مهلکتر از آن ضربات بود و باز بر این باورم که که داستان حزب توده در صورت عدم فروپاشی بلوک شرق به نوع دیگری ادامه پیدا میکرد و به قول معروف در بر همان پاشنه میچرخید.
یادداشتها:
1 – هال اشتاین (Hallstein) استاد حقوق، دیپلمات و وزیر مشاور وزارت امور خارجه آلمان، بانی آیینی شد که بنام وی در تاریخ دیپلماسی آلمان ثبت شد و تا پایان دهه شصت میلادی قرن گذشته اساس سیاست خارجی آلمان را تعیین می کرد. دولت آلمان که خود را تنها نماینده خلق آلمان میدانست، برقراری روابط دیپلماتیک کشورهای دیگر با جمهوری دمکراتیک آلمان را بر بنیاد این آیین اقدامی غیر دوستانه علیه خود تلقی میکرد تا آنجا که حتی از قطع رابطه با کشور مربوطه ابائی نداشت.
2- قاسم نورمحمدی، حزب توده ایران در مهاجرت، تهران، نشر اختران، تهران، صفحه22
3- همانجا، صفحه 43
4- همانجا، صفحه 141