نویسندگان:
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله

آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

خیلی از صاحبنظران وقتی در مورد فاشیسم و نازیسم در قرن بیستم صحبت می‌کنند فاشیسمی‌را که از سر ایتالیا گذشته به یک جوک شبیه می‌دانند و نازیسمی‌که آلمان‌ها از سر گذرانده‌اند را یک کابوس بزرگ قلمداد می‌کنند. البته به روی آنچه که در رژیم فاشیستی بنیتو موسولینی بر ایتالیا گذشت نمی‌توان چشم بست اما شکی هم نیست که روحیه خاص ایتالیایی‌ها باعث شد رژیم توتالیتر موسولینی از همپالکی‌هایش در آلمان نازی و شوروی کم اثرتر باشد. خیلی‌ها می‌گویند تنها علتش این بوده که ایتالیایی‌ها سیاست را خیلی جدی نمی‌گیرند و به همین خاطر توجه چندانی به سیاستگذاران کشورشان ندارند.
 
حالا ریچارد جیمز بون بوزورت هم در کتاب خود با عنوان «ظهور و سقوط فاشیسم ایتالیا در دوران موسولینی» به همین مساله توجه نشان داده و توضیح می‌دهد که چطور رژیم فاشیستی ایتالیا با سایر حکومت‌های مشابه و معاصرش فرق داشت. بوزورت که یک پژوهشگر استرالیایی است و از جمله مورخان وقایع ایتالیای مدرن به شمار می‌آید در سال 2002 میلادی بیوگرافی موسولینی را منتشر کرد و چهار سال بعد،‌ همین کتاب جذاب «ظهور و سقوط فاشیسم ایتالیا در دوران موسولینی» را نوشت تا توضیح دهد ایتالیا در زمان حکومت موسولینی چگونه کشوری بود.
 
بوزورت کتابش را با بررسی ریشه‌های سیاسی و فکری فاشیسم شروع می‌کند و بر این باور است که فاشیسم به صورت خاص به حکومت و رهبری توجه نشان می‌داد و از این بابت به افکار راست‌گرا نزدیک می‌شد اما در عین حال به بسیاری از مشخصه‌های چپ‌گرایی پهلو می‌زد و البته خاستگاه موسولینی هم جناح چپ افراط‌گرا بود.
 
درست همین تفکر بود که باعث می‌شد آدولف هیتلر هم خودش را سوسیالیست ملی‌گرا بخواند. در همین حال، بوزورت توضیح می‌دهد که شرایط ایتالیا در زمان جنگ نیز تا حد زیادی به روسیه شباهت داشت و بحران ناشی از جنگ باعث نابودی سریع نظام قانونی کشور شده بود. ایتالیا به عنوان یکی از طرفین پیروز جنگ جهانی اول شناخته می‌شد اما این موقعیت برتر هیچ کمکی به برقراری دموکراسی در ایتالیا نکرد. حتی شرایط طوری پیش رفت که خیل عظیم ایتالیایی‌ها به عضویت در حزب ملی فاشیسم روی آوردند و این دقیقا اتفاقی بود که به هنگام عضوگیری گسترده حزب نازی در آلمان هم افتاد.

فاشیسم ایتالیا بسیار پرگو و پرمدعا بود. موسولینی که پیشتر روزنامه‌نگار هم بود در آن دوران به تفصیل راجع به مسائل مختلف بین‌المللی اظهار نظر کرده بود و 44 جلد کتاب هم از او باقی مانده و خلاصه اینکه موسولینی خودش را در مورد مسائل مختلف صاحبنظر می‌دانسته است. با این وجود بنابر اطلاعاتی که بوزورت در کتابش ارائه می‌دهد،‌ایتالیایی که موسولینی در آن به قدرت رسید به هیچ عنوان کشور پیشرفته‌ای نبود.
 
در دوران جنگ جهانی اول، از هر هزار سرباز آماده به خدمت در ارتش آلمان فقط یک نفر بی‌سواد بود و در هر هزار نفر عضو ارتش فرانسه این رقم به 68 نفر می‌رسید اما در ارتش ایتالیا تعداد بی‌سوادها به 330 نفر از میان هزار نفر می‌رسید که تفاوت وضعیت فرهنگی کشورهای اروپایی را نیز به نمایش می‌گذاشت. در آن زمان تولید ناخالص داخلی ایتالیا به زحمت پای نیمی‌ از تولید ناخالص داخلی انگلیس و هشتاددرصد از تولید ناخالص داخلی فرانسه می‌رسید. فاشیسم هم باعث شد ایتالیا بیشتر عقب بماند به طوری که در سال 1940 میلادی که جمعیت ایتالیا 44 میلیون رسیده بود تنها یک میلیون رادیو در این کشور پیدا می‌شد.
 
این دست ارقام جالب در بخش‌های مختلفی از کتاب «ظهور و سقوط فاشیسم ایتالیا در دوران موسولینی» دیده می‌شوند و ظاهرا بوزورت در کنار اطلاعات عمیقی که از جامعه ایتالیا داشته تحقیقات آرشیوی زیادی هم برای ارائه تصویری درست از ایتالیای موسولینی انجام داده است. او همچنین بیوگرافی‌های کوتاهی از افرادی عامی‌ارائه می‌دهد که به سمت فاشیسم کشیده شدند اما هیچ درکی از آن نداشتند و فقط برای اینکه شغلی داشته باشند به این راه پا گذاشتند.
 
یک مزیت مهم دیگر «ظهور و سقوط فاشیسم ایتالیا در دوران موسولینی» این است که زندگی عادی ایتالیایی‌ها در دهه‌های 1920 و 1930 میلادی و تاثیر رژیم فاشیستی بر آن به وضوح در این کتاب مورد بررسی قرار گرفته است. بسیاری از محققان و تاریخ نگاران توجه خاصی به مساله‌ای مانند ورزش و قهرمانی در تاریخ حکومت‌های مختلف ندارند اما بوزورت تاکید می‌کند که ورزش نقش مهمی‌دررژیم فاشیستی ایتالیا ایفا می‌کرده چون ورزش هم به مثابه یک میدان جنگ که باید در آن برنده شد به شمار می‌آمده و این درواقع همان دیدگاهی است که آلمان نازی هم برای نشان دادن برتری ورزشکاران خود به جهانیان داشت.
 
به‌رغم این توجه خاص، یکی از نکاتی که در این کتاب از دید بوزورت پنهان مانده، سرنوشت برخی قهرمانان دوچرخه سواری ایتالیا از جمله اوتاویو بوتچیا است. او که در سال‌های 1924 و 1925 میلادی قهرمان تور دوچرخه سواری فرانسه شده بود دیدگاه‌های ضد فاشیستی داشت و درست پیش از برگزاری تور دوچرخه‌سواری در سال 1927 کشته شد و خیلی‌ها مرگ او را سیاسی قلمداد می‌کنند اما بوزورت در «ظهور و سقوط فاشیسم ایتالیا در دوران موسولینی» هیچ اشاره‌ای به این مساله نمی‌کند.
 
از سوی دیگر، یکی دیگر از بخش‌های ناشناخته رژیم فاشیستی موسولینی نقشی است که یهودیان در این رژیم و در دوران قبل از نزدیکی موسولینی به آلمان ایفا کردند. یهودیان ایتالیا شاید بیش از یهودیان هر کشور اروپایی دیگری درون جامعه حضور داشتند و تا قبل از سال 1914 میلادی نیز برخی مقامات کشوری از میان آنها انتخاب شده بودند. موسولینی نیز اصرار داشت که فاشیسم را رژیمی‌ضد یهود نمی‌داند اما به هر حال نزدیکی ایتالیای موسولینی با آلمان در اواخر دهه 1930 میلادی این وضعیت را تغییر داد. در همین میان،‌شاید بد نباشد اگر به داستان نقش آفرینی امپریالیسم ایتالیا در آفریقا هم توجه کنیم. این ماجرا یک بعد ستمکارانه دارد و یک بعد خنده‌آور.
 
مثلا ایتالو بالبو یکی از سران ایتالیایی بود که بالاخره سر از لیبی در آورد و برای خودش اجازه حکمرانی بر لیبی را صادر کرد. این اتفاق در سال 1912 میلادی یعنی ده سال پیش از به قدرت رسیدن موسولینی افتاد و بعد از آن هم رژیم فاشیست همواره در مورد دستاوردهای بزرگی که در خارج از ایتالیا داشته بلوف می‌زد اما واقعیت این بود که ایتالیایی‌ها چند دهه در لیبی ماندند بدون آنکه کشف کنند چه منابع نفتی عظیمی‌در این کشور وجود دارد.
 
همان بعد ستمکارانه و خنده‌دار داستان ایتالو بالبو در سال 1940 میلادی هم ادامه پیدا کرد چون در آن زمان،‌موسولینی علیه فرانسه و انگلیس اعلام جنگ کرده بود اما یکی از اولین قربانیان جنگ،‌همین بالبو شد که هواپیمایش را نیروهای خودی زده بودند. در نهایت هم برنامه‌های امپریالیستی ایتالیا در لیبی و اتیوپی و حمایت ایتالیا از اقدامات مشابه کشورهای اروپایی هم راه به جایی نبرد و تاثیر خاصی نداشت.
 
اگر با همین دید خوش‌خوشان بخواهیم به اوضاع ایتالیای موسولینی نگاه کنیم می‌توان گفت ایتالیایی‌ها و آلمان‌ها به رغم شباهت نسبی رژیم حکومت‌شان در آن زمان،‌شباهت چندانی به هم نداشتند. میراثی که هیتلر از خودش برای آلمانها به جا گذاشت،‌ملتی قدرتمند بود که نامشان به صورت ناخودآگاه همراه با جنایات هیتلر در جنگ جهانی دوم به ذهن می‌آمد.
 
اما ایتالیایی‌ها ملتی بودند که بی‌خیالی‌شان دامن موسولینی را هم گرفت و شاید به همین خاطر بود که کمتر کسی گناه جنایات موسولینی را به گردن ملت ایتالیا انداخت. همان طور که بوزورت هم در کتابش می‌نویسد،‌ قرار بود فاشیسم ایتالیایی به اندازه حکومت نازیها ویرانگر و نژادپرست و وحشتناک باشد اما این طور نشد. همان بی‌خیالی که باعث به وجود آمدن فاشیسم در ایتالیا شده بود به قابل تحمل شدن آن هم انجامید.

تبلیغات