آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

شاگردان دیروز مطهری امروز کجا و در چه مسیری قرار دارند؟
 
مرتضی مطهری یکی از چند نیای احزاب اصول‌گرای ایران است؛یکی از پنج روحانی عالیرتبه جمعیت موتلفه اسلامی‌که در غیاب امام خمینی،مسوول هماهنگی تصمیم‌ها با امور شرعی بودند و هم او بود که موتلفه‌ای‌ها را در ابتدا از مبارزه مسلحانه منع می‌کرد که:«بچه‌ها با این کارها به زندان می‌افتند و در زندان اسیر عقاید انحرافی می‌شوند، باید کار فکری کرد.»
 
و باز یکی از چند روحانی موسس “جامعه روحانیت مبارز تهران” که وقتی همسلکانش حزب جمهوری اسلامی‌را بنا نهادند،با آنان همراهی نکرد و گفت:«این برادرهای ما دست به کاری زدند که اگر نیتشان خدا نباشد، خسارت کرده‌اند.»با این حال مطهری یکی از چند آبای احزاب چپ‌گرا نیز هست؛برای جوانان سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی،معلم انقلابی در کنار دکتر علی شریعتی و در دوره دلسپردگی چپ‌های جوان به دکتر عبدالکریم سروش، استادی همراهتر برای میانسالان چپ.
 
گرچه امروز مجلس اصولگرای هشتم با داشتن فرزند،داماد و شاگرد(علی مطهری،علی لاریجانی و غلامعلی حداد عادل)نزدیکترین محفل نسبی به مطهری در ساختار رسمی‌جمهوری اسلامی‌است و دو رئیس مجلس هفتم و هشتم دست‌پرورده خوان درس و خانه انس او هستند،اما همچنان این سازمانی‌های مجاهدین انقلابند که هر ساله برای سالگرد شهادت استاد بیانیه می‌دهند و در زمانه‌ای که اصولگرایان،مصباح یزدی را ادامه دهنده راه مطهری می‌دانند،آنان بر دوقطبی مطهری-مصباح پای می‌فشرند.
 
گرچه این محمود احمدی‌نژاد است که پیشنهاد می‌دهد:«ما امروز می‌توانیم برخی از متون درسی را کنار بگذاریم و اندیشه شهید مطهری را جایگزین کنیم یا در کنار آنها و در دانشگاه‌های خود به عنوان واحد درسی به دانشجویان ارائه دهیم،چرا که اندیشه شهید مطهری اندیشه‌ای است که به درد آیندگان نیز می‌خورد.»
 
اما هنوز هم سید محمد خاتمی‌وقتی می‌خواهد از بزرگترین متفکران اصلاح طلب نام ببرد،می‌گوید:«امام خمینی،علامه نایینی و آیت الله مطهری و کسان دیگری از این جمله» و این را در پاسخ به هیاهوی رقبای سیاسی که مقاله اکبر گنجی درباره مهدویت را همچون ابزاری علیه اصلاح‌طلبان در بوق و کرنا می‌گذارند و نسبتش را با اصلاح‌طلبی می‌جویند،می‌گوید و دریغا که گنجی خود دلسپرده مطهری است،چه در سال‌های حضور در مجله کیهان‌فرهنگی و کیان و ارجاعات فراوانش به مطهری در مقالات، آنچنانکه در مقاله‌ای حتی به تطبیق نظریه قبض و بسط سروش بر اندیشه مطهری پرداخت و تعجب برخی دوستان راهم برانگیخت؛ چه با مقاله‌های معروف سال‌های اصلاحاتش درباره مطهری و تطبیق اندیشه‌های اصلاح‌طلبی بر گفتارهای مطهری؛ و چه حتی وقتی که راهش را سوا کرد ولی در دومین نامه‌اش به آزادگان جهان همان ارادت را یادآور شد:«حافظ می‌گفت:آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است / با دوستان مروت با دشمنان مدارا.
 
اما مطهری می‌گفت اسلام بالاتر از این را گفته است:با دوستان مروت و مردانگی، با دشمنان هم مروت و مردانگی...مروت این است که انسان به دشمنان خودش هم مروت بورزد.»شاید به تعبیر علی لاریجانی دامادش، “شهید مطهری مرد پنهان انقلاب است”؛چرا که:«علامه‌ای بود که بروز و ظهور نداشت. بسیاری از اندیشه‌ها از افکار ایشان تراوش می‌کرد، ولی علاقه نداشتند که مطرح شود. در مورد شورای انقلاب، اصل فکر و ترکیب، کار ایشان بود.
 
ما از نزدیک می‌‌دیدیم اما کسی نمی‌دانست که طرح اصلی برای ایشان بوده است.»امروزه مطهری شاگردان و هواخواهانی دارد اگرچه هر یک از وجهی به او می‌نگرند و شاید در وجوهی نیز با او اختلاف نظر داشته باشند:از سروش تا مصباح یزدی،از اصولگرایان تا اصلاح طلبان و از نظریه‌پردازان حکومتی تا روشنفکران پرده‌نشین.می‌توان نسبت آنان با استاد را سنجید و اینکه وراث نسبی و سببی امروز در کجا ایستاده‌اند و حرف از کدام مطهری می‌زنند؟

یکی از شاهدان مرافقت چپ‌های سازمان مجاهدین انقلاب با آیت الله مطهری،علی اکبر ناطق نوری است:«اجرائیات کمیته دست من بود و بچه‌های مجاهدین انقلاب که از گروه‌های هفتگانه بوجود آمده بود، همه آنجا بودند. در اولین جلسه‌ای که بین این‌ها و آقای مطهری تشکیل شد، بهزاد نبوی نزد آقای مطهری آمد.»پس از ترور شهید مطهری توسط گروه فرقان این بچه‌های کمیته انقلاب بودند که پیگیر پرونده شدند و با دستگیری و متلاشی کردن فرقانی‌ها،محاکمه اکبر گودرزی(رهبر فرقان) و دیگر اعضای گروهک به ناطق نوری سپرده شد.
 
'اولین رگه‌های خط بندی راست و چپ در جمهوری اسلامی‌هم خاستگاهی جز سازمان مجاهدین انقلاب و بر سر تفکرات مطهری نداشت؛بنا بر روایت بهزاد نبوی:«شکاف داخلی که در سازمان بروز کرد، عده‌ای به طرفداری از تفکرات آقای راستی کاشانی و عده‌ای در مقابل آن تفکرات صف‌آرایی کردند. یک عده هم میانه این دو جناح بودند. بعدها جناح حامیان آقای راستی‌کاشانی، راست نام گرفت و جناح مخالف ایشان هم به چپ موسوم شد...اختلاف دیگری هم در همین دوران شکل گرفت که مبنای آن مسائل سیاسی و فکری بود.
 
جناح راست سازمان حتی تفکر افرادی مانند شهید مطهری را نیز التقاطی می‌دانست و می‌گفتند ایشان تفکر خالص اسلامی‌نداشته است؟! اما جناح چپ برخلاف آنها طرفدار تفکر مطهری و شریعتی بود. این هم، اختلاف ایدئولوژیک را شکل می‌داد.»در تمام سال‌های عزلت سازمان مجاهدین تا فعالیت مجددش و آنگاهی که راستگرایان بتدریج خود را به مطهری نزدیک می‌کردند،سازمانی‌ها همچنان دل در گرو مطهری داشتند.
 
آنها حتی در ابتدای انقلاب هم با وجود ارادت به شریعتی،مطهری را همپای وی معلم انقلاب می‌دانستند؛با وجودی‌که بین مطهری و شریعتی اختلافاتی ریشه دوانده بود و در سال‌هایی که چپ‌نشینان با گردآمدن دور سروش در حلقه کیان،در مسیر روشنفکری دینی پای گذاشتند،سازمانی‌ها در حلقه آئین گردهم آمدند و روشنفکری دینی در نگاه آنان «ملهم از افکار مطهری و شریعتی» بود.دوهفته‌نامه عصر ما(ارگان سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی)هم پس از پیروزی اصلاح‌طلبان در انتخابات 1376 نوشت:«دوم خرداد میثاقی دوباره با اندیشه طالقانی، بهشتی، مطهری، شریعتی و خمینی بود.»
 
برای سازمانی‌ها،شاگرد بر جای استاد ننشست،گرچه برای اصلاح طلبان جوان،سروش جاذبه داشت و بتدریج او را کنار شریعتی نشاندند.اما سازمانی‌ها در دوره بدیل‌سازی از مطهری در قامت مصباح یزدی از سوی راست‌گرایان،قائل به دو قطبی مطهری-مصباح شدند که بر عهد خود در بدعهدی ایام با مطهری پای فشارند و بر مفارقت خود با مصباح تاکید ورزند.در سال‌هایی که مصباح یزدی می‌گوید:«آنچه که روح شهید مطهری را شاد می‌کند، آن است که افکار واندیشه‌ها و دستاوردهای تحقیقی به جامعه عرضه شود و راه وی ادامه پیدا کند.»
 
سازمان مجاهدین گفته مصباح یزدی مبنی بر اینکه«در دانشگاه‌ها هیچ چیز جز مطالب ضد اسلام به دانشجو یاد نمی‌دهند» را به نقد می‌گیرد و در سرمقاله “عصر نو”(ارگان جدید خود) “از شهید مطهری تا مصباح یزدی” را می‌نویسد و راه به قیاس می‌برد که:«تفاوت آیت الله مصباح با بزرگانی نظیر آیت الله شهید مطهری دقیقاً در این نکته نهفته است که مطهری هم می‌توانست حاکمیت زمان خود را با اعلام این که “فرزندان نواب صفوی هنوز زنده‌اند” تهدید کند.
 
در نظام شاه که رویکردی ضد دینی داشت و دانشگاه‌ها را لائیک می‌خواست، برای مطهری ساده‌ترین کار این بود که فتوا دهد دانشگاه ضد اسلامی‌است و به دانشجویان جز بی‌دینی یاد نمی‌دهند و...اما مطهری اهل نفی و انکار نبود، بلکه مرد ایجاب و اثبات بود. او به جای تکفیر و ارعاب و تهدید، رسالت خود را در آن دید که از حوزه به دانشگاه برود،با استادان درآمیزد و به دانشجویان بیاموزد و به جای تکفیر طرفداران افکار ضد دین، به دفاع از کیان دین و اقناع جوانان بپردازد؛ آن گونه که حتی احترام مخالفان فکری خود را برانگیزد.»

روزی شاگرد از استاد پرسیده بود:«چرا آری یا نه را درباره جمهوری اسلامی‌مطرح می‌کنیم؟چرا مردم را مخیر نمی‌کنیم‏ که به جمهوری مطلق آری یا نه بگویند؟ و چرا نمی‏پرسیم که آیا با جمهوری در برابر سایر روش‌های حکومتی موافقند یا نه؟» و استاد در جواب گفته بود:«بنده فکر می‌کنم که بهتر است مطلب را از نقطه دیگری شروع کنیم و بعد از ذکر مقدماتی به پاسخ سووال شما برسیم.
 
ابتدا باید ببینیم که آیا مردم ایران که انقلاب کرده‏اند،انقلاب اسلامی‌کرده‏اند یا انقلاب مطلق؟ اگر انقلاب مطلق ‏کرده‏اند خب،طبیعی است که بعد از انقلاب آن چیزی را هم که ‏مردم می‌خواهند جمهوری مطلق است و اما اگر مردم ایران انقلاب ‏اسلامی‌کرده‏اند، در آن صورت می‏باید سووال رفراندم هم درباره‏ جمهوری اسلامی‌باشد. بنابراین پاسخ سووال شما برمی‌گردد به تعیین ‏ماهیت انقلاب ایران. از اینرو لازمست اول بطور مختصر تعریف ‏ساده‏ای از انقلاب بکنیم،بعد نظریاتی را که از جنبه فلسفی درباره‏انقلاب مطرح است‏ به اجمال بررسی کنیم و در آخر به تحلیل انقلاب‏ایران بپردازیم.»
 
سالی پس از رای آری به جمهوری اسلامی‌که از قضا سالگرد شهادت استاد بود،از شاگرد درباره آشنایی اش با مطهری پرسیدند و سروش پاسخ داد:«ملاقات‌های حضوری بین من و ایشان بسیار کم بوده است.من یادم می‌آید هنگامی‌که از دبیرستان فارغ التحصیل می‌شدم(در حدود سال 1342)و کمی‌قبل از آن بود که بطور جدی با افکار مرحوم مطهری آشنا شدم، نوشته‌های ایشان را با ولع زیاد می‌خواندم و نسبت به بسیاری از نوشته‌های دیگر،الحق آنها را برتر و آموزنده‌تر می‌یافتم.
 
و بعد در مواردی که سخنرانی‌هایی از ایشان در دانشگاه‌ها برای دانشجویان و در بیرون از دانشگاه تشکیل می‌یافت شرکت می‌کردم و در عین حال از اندیشه‌ها و جهت‌گیری‌های ایشان اطلاع داشتیم و خودم را با آنها آشنا می‌کردم؛منتها پس از اتمام دروس من و رفتن به اروپا،این ملاقات‌های حضوری اندک نیز قطع شد و یکجا که ازاروپا به ایران آمدم،با ایشان ملاقات کردم و بعد در این اواخر که ایشان به مناسبت وقوع انقلاب در ایران که سفر به اروپا کرده‌اند،به انگلستان هم تشریف آوردند.در آنجا مهمان ما بودند و با ایشان گفت و گو می‌کردم.»(روزنامه کیهان؛10 اردیبشهت 1359)
 
سروش جزو اولین رساله‌های خود،«نهاد ناآرام جهان» را به رشته تحریر درآورد که جستاری است در نظریه حرکت جوهری ملاصدرا و شرح نسبت دیدگاه مطهری با حکمت متعالیه صدرایی؛کتابی که سروش در آن یاد مرتضی مطهری و مهدی حائری را گرامی‌می‌دارد و از غلامعلی حداد عادل نیز یاد می‌کند که مولف را «مدد بسیار رساند و اگر همکاری‌های مشفقانه او نبود این دفتر چنانکه اینک هست نمی‌بود.» این مطهری بود که خواندن «نهاد ناآرام جهان» را به امام خمینی پیشنهاد می‌دهد و تحسین ایشان را برمی‌انگیزد.
 
پس از درگذشت مطهری نیز سروش تحریر جدید خود از کتاب «نقدی و درآمدی بر تضاد دیالکتیکی» را به استادش تقدیم کرد و چون او در مسیر حکمت صدرایی گام برداشت و در برابر ایدئولوژی مارکسیستی ایستاد؛چنانکه گفت:«متفکران ما، خواه مرحوم شریعتی، خواه مرحوم مطهری و حتی مرحوم طالقانی یا در مراتب بعد، خود بنده حقیر، عمدتا جبهه‌گیری ضد مارکسیستی داشتیم.»با این حال وقتی سروش در سال 1373 با استناد به آرای مطهری در نقد اتکای روحانیت به سهم امام و خروج از وضعیت سنتی سخن گفت، این فرزند مطهری بود که گلایه‌هایش را از وی عیان کرد.

علی لاریجانی فارغ‌التحصیل رشته ریاضیات و علوم کامپیوتر دانشگاه آریا مهر(صنعتی شریف) در کوران انقلاب مجذوب مطهری می‌شود؛این شیفتگی چنان بود که در 20 سالگی، فریده دختر 15 ساله مرتضی مطهری را از پدرش خواستگاری کرد و همسری را از خانواده روحانیون برگزید و آن زمانی بود که یک سالی به انقلاب مانده بود.یک سالی که از انقلاب گذشت با رتبه اول فارغ‌التحصیل شد؛22 ساله بود که لیسانس گرفت و دانشگاه شریف وی را به عنوان مدرس دعوت به همکاری کرد.
 
سپس به پیشنهاد و توصیه مرتضی مطهری-پدر همسرش- تغییر رشته داد و فوق لیسانس و دکترای خود را در رشته فلسفه غرب از دانشگاه تهران گرفت.دومین توصیه و پیشنهاد پدر همسرش نیز کارگر افتاد و مسیر زندگی‌اش را تعیین کرد؛ لاریجانی عازم سازمان صدا و سیما شد و پشت میز مدیر کل برون‌مرزی و واحد مرکزی خبر سازمان نشست.سال 1373 که از وزارت ارشاد دولت‌هاشمی‌به صدا و سیما رفت و بر جای محمد‌هاشمی‌رفسنجانی نشست،آغاز دوره‌ای بود که «رسانه ملی»به تبیین افکار و اندیشه‌های مطهری پرداخت؛حتی در سال‌های پایانی ریاست لاریجانی بر رادیو و تلویزیون،همایش جهانی “حکمت مطهر” در سالن همایش‏های بین‌المللی صدا و سیما برگزار می‌شد.
 
لاریجانی در خاطرات روز چهارشنبه 7 دی 1373 و وقتی به تازگی از وزارت ارشاد کنار رفته بود،شرح جلسه‌ای با غلامعلی حداد عادل را می‌دهد که در آن «درباره برخی سخت‌گیری‌های معاونت فرهنگی وزارت ارشاد برای چاپ کتاب گفت و گو شد.» لاریجانی می‌نویسد:«این سخت‌گیری‌ها که باعث ناراحتی نویسندگان شده است کار درستی نیست و اگرچه این امر به صدا و سیما مربوط نمی‌شود ولی به لحاظ اهمیت مسایل فرهنگی و اینکه ویترین نظام محسوب می‌شود، قرار شد جلسه‌ای با مسوولین این بخش و آقایان حداد عادل و حجت الاسلام معزی برقرار و موضوع بررسی شود تا خدای نکرده کار افراطی در این زمینه انجام نگردد.
 
مرحوم آیت الله شهید مطهری همیشه بر آزادی فکر و اندیشه تاکید داشتند و حتی می‌فرمودند:” من خودم در دانشکده الهیات پیشنهاد دادم کرسی مارکسیسم ایجاد گردد تا این مکتب توضیح و تبیین گردد، اما مکتب مارکسیسم و نه فریبکاری !” چه ایشان از برخی افراد که زیر لوای دین فکر مارکسیسم را ترویج می‌دادند بسیار ناراحت و مکدر بودند و آن را نوعی فریبکاری می‌پنداشتند.به نظر شهید مطهری مکتب اسلام مبانی کاملا متفاوتی با مارکسیسم دارد و آزادی فکر یعنی هر کدام با همان مبانی خاص خویش سخن خود را مطرح کنند.
 
استاد شهید مطهری بین آزادی فکر و اندیشه و آزادی عقیده تفاوت قائل بودند. به نظر ایشان برخی عقاید خرافی نظیر بت‌پرستی نمی‌تواند زیر لوای آزادی فکر قرار گیرد.»حداد عادل لیسانس فیزیکش را از دانشگاه تهران، فوق‌لیسانس فیزیک از دانشگاه شیراز، فوق‌لیسانس فلسفه از دانشگاه ملی و دکترای فلسفه را از دانشگاه تهران گرفته بود و او نیز همچون لاریجانی راهی دانشگاه شریف شد و از سال 1351 تا 1357 به تدریس در آن دانشگاه مشغول شد که مقارن بود با فراگیری فلسفه نزد استاد مطهری.
 
حداد عادل به شورای نظارت بر نشر آثار شهید مطهری می‌رود که ریاست آن با علی مطهری فرزند استاد است و در آنجا به تدوین‌ آرا و آثار آیت‌الله مطهری می‌پردازد؛در همین شورا بود که برخی کتاب‌های مطهری دسخوش ویرایش و پیرایش شد.با این ویرایش‌های جدید بود که این گفته مطهری که:«تعلیمات لیبرالیستی در متن تعالیم اسلامی‌وجود دارد.»
 
چنین تعبیر می‌شود که:«یعنی ارزش‌های مبتنی بر آزادیخواهی و آزادگی نه ارزش‌های مبتنی بر مکتب لیبرالیسم» (آینده انقلاب اسلامی‌ایران، چاپ 26 تیر 86). گویی مطهری دیگری باید به تصویر کشیده می‌شد که صراحت کلام استاد بر ارزش‌های لیبرالیستی را بر نمی‌تابید،حال آنکه آیت‌الله سیدمحمد موسوی بجنوردی استاد حوزه و دانشگاه درباره تعریف لیبرالیسم از دید شهید مطهری می‌گوید:«لیبرالیسم اگر به عنوان دین‌گریزی مطرح شود در اندیشه‌های مطهری جایی ندارد، او معتقد است لیبرالیسم به معنای حکومت قانون و قانون‌مداری است. او اعتقاد دارد باید با منطق و عقل سلیم دین را برای جامعه تبیین کرد هم‌چنین معتقد است که تنها در سایه‌ این نگرش است که می‌توان فرهیختگان را به سمت دین جذب کرد.»
 
در سال‌های اول انقلاب کتاب «مبانی اقتصاد اسلامی» مطهری هم دچار چنین تاویل‌هایی شد که با پیرایش‌های صورت گرفته از محاق درآمد؛علی مطهری رییس شورای نظارت بر نشر آثار شهید مطهری درباره آن کتاب نقل کرده است:«این کتاب بخشی از یادداشت‌های استاد درباره‌ مسائل اقتصادی است. در همان سال‌های اول شهادت ایشان، یکی از شاگردان استاد این یادداشت‌ها را از ما برای مطالعه گرفت. اما چند ماه بعد خبردار شدیم که این یادداشت‌ها همراه با پاورقی‌های وی به صورت کتاب منتشر شده است.
 
در آن دوره اختلاف نظر در مسائل اقتصادی، بخصوص در دولت آقای مهندس موسوی زیاد بود. عده‌ای طرفدار اقتصاد دولتی بودند و عده‌ای طرفدار اقتصاد باز. با انتشار این کتاب این اختلاف تشدید شد و به سطح روزنامه‌ها و مجامع عمومی‌کشیده شد. امام خمینی (ره) دستور دادند که این کتاب فعلا توزیع نشود.
 
البته ما هم به عنوان “شورای نظارت بر نشر آثار استاد” آن کتاب را فاقد اعتبار اعلام کردیم. بعدا در سال 68 این کتاب بدون پاورقی‌های آن شخص که اساسا ضرورتی هم نداشت و عین یادداشت‌های استاد بدون کم و کاست تحت نام “نظری به نظام اقتصادی اسلام” منتشر شد و اکنون نیز در بازار کتاب موجود است.»(گفت و گو با خبرگزاری ایسنا؛ 12/02/1382) پس بی‌دلیل نیست در چنین شرایطی محمود احمدی‌نژاد رئیس جمهور اصولگرا از خانواده مطهری می‌خواهد که «باقی مانده آثار وی را منتشر کنند چرا که امروز اندیشه مطهری نیاز جامعه و جامعه جهانی است.»(سخنرانی در مراسم اختتامیه حکمت مطهر؛19 اردیبهشت1387 )

شهید آیت الله مطهری امروز وارثانی دارد و وارسانی؛ بی‌آنکه بر یک مسیر تلاقی یابند و بر یک تلقی استوار شوند؛یک طیف وارثانش چون سروش از استاد شمایل یک احیاگر دینی را دیده‌اند تا مصلح و برخی دیگر از وارثانش مطهری مصلح را بیشتر می‌پسندند؛چنانکه حداد عادل می‌گوید:«شهید مطهری یک مصلح بود و زندگی او در قلم و درس خلاصه نمی‌شد. ایشان اراده داشت که یک جامعه و جهان اسلام را اصلاح کند. از رنج و انحطاط مسلمانان رنج می‌کشید و حتی بارها می‌گفت از آغاز درس و طلبگی خود در فکر بودم که بدانم علت انحطاط مسلمانان چه بوده است.» (سخنرانی در همایش حکمت مطهر؛11/02/1385)
 
یکی چون اکبر‌هاشمی‌رفسنجانی،مطهری را منبع مهم تقویت خاستگاه تفکر اسلامی‌می‌داند و توجه به خاستگاه تاریخی افکار شهید مطهری را ضروری می‌داند و در همان ایام این فرزند مطهری بود که نامه‌ای خطاب به‌هاشمی‌رفسنجانی نوشت و او را از نامزدی برای انتخابات ریاست جمهوری نهم بر حذر داشت و نوشت:«بهتر است روحانیون پست‌های اجرایی دولتی را اشغال نکنند مگر اضطراراً، و با وجود شخصیت‌های غیرروحانی صالح برای ریاست جمهوری، اکنون چنین اضطراری وجود ندارد.

گلوگاه‌های نظارتی نظام مانند رهبری و شورای نگهبان دراختیار روحانیت است و روحانیت می‌تواند به وظیفه اصلی ترویج معارف اسلامی‌و هدایت انسان‌ها برسد،شهید آیت الله مطهری بر این نظریه تأکید داشته‌اند و در یک مصاحبه مطبوعاتی دو هفته قبل از شهادت به این مطلب تصریح کردند.»و امروزه باز این علی مطهری، فرزند استاد است که به‌رغم جمع آوری امضا برای استیضاح وزیر کشور دولت احمدی نژاد،هنوز می‌گوید بهترین گزینه مشروط برای ریاست جمهوری آینده،احمدی نژاد است و عجب آنکه زمانی این را می‌گوید که هنوز داماد و شاگرد مطهری(لاریجانی و حداد عادل)گزینه‌های احتمالی برای رقابت با احمدی نژاد به‌شمار می‌روند.

تبلیغات