قدرت بیرقیب آمریکا
آرشیو
چکیده
متن
دکتر نقیبزاده نسبت به افول قدرت آمریکا در نظام بینالملل بدبین است. او در گفتوگو با شهروند امروز تنها تغییر در نظام بینالملل را ظهور قدرتهای چین و هند میداند، ولی در عین حال این استاد دانشگاه تهران تاکید میکند که این کشورها راه طولانی در پیش دارند تا بتوانند در مقابل آمریکا صفآرایی کند. از همین رو از نظر دکتر نقیبزاده تغییرات استراتژیک در نظام بینالملل در آیندهای نزدیک خیلی بعید است. با او درباره نظام بینالملل و تغییرات احتمالی در ساختار و پویش نظام جهانی به گفتوگو پرداختیم.
زبیگنیو برژینسکی مشاور سابق امنیت ملی آمریکا در دوران ریاستجمهوری جیمیکارتر در کتاب انتخاب:سلطه یا رهبری به موضوع هژمونی آمریکا در نظام بینالملل پرداخته است،به نظر شما این هژمونی با توجه به گسترش احساسات ضد آمریکایی در جهان و بخصوص در خاورمیانه تا چه زمانی ادامه خواهد یافت،به عبارت دیگر آیا آمریکا قادر خواهد بود در جهانی به شدت پارادوکسیکال و در عین حال بیثبات به هژمونی خود ادامه دهد و اگر غیر از این باشد،ساختار نظام بینالملل با چه تغییراتی مواجه خواهد شد؟
نظام بینالملل را از این پس دیگر نمیتوان با معیارهای پیشین تجزیه و تحلیل کرد. در عصر جهانی شدن قدرت نامرئی است و شرکتهای چند ملیتی به گونهای پیچیدهتر از سابق بر بخش اقتصاد و نهادهای بینالمللی مثل دیوان کیفری لاهه، ناتو، شورای امنیت سازمان ملل بر مسائل سیاسی سایه میافکنند و مداخلات خارجی مانند آنچه در عراق اتفاق میافتد از طریق ائتلاف بینالمللی صورت میگیرد.
در نتیجه احساسات ضد آمریکائی نقش چندانی ایفا نخواهد کرد. آمریکا تاکنون توانسته است در درون این شبکه پیچیده هژمونی خود را برقرار و تدابیر لازم را تدارک ببیند. در سطح کلان بازی قدرت وضعیت به گونهای است که نه تنها انگلستان بلکه فرانسه و آلمان هم در همسوئی با آمریکا رقیب انگلستان شدهاند.
از سوی دیگر چین کمونیست آنچنان با شرکتهای آمریکائی گره خورده است که بارها در همکاری با ایران نقض عهد کرده است. در مجموع رهبری ارکستر جهانی شدن که تنها راه حفظ سلطه است در دستان آمریکا قرار دارد. در حالی که قطبهای قدرت به سبک گذشته از هم پاشیده است باید دید چه کسی یا قدرتی در شرکت سهامیبه ظاهر عام اقتصاد بینالملل سهام بیشتری دارد. با این معیار خوش خیالی ضدآمریکائی رژیمهائی مثل چاوز و امثال او رؤیای عقیمیبیش نخواهد بود.
بر اساس یک سنت تاریخی قدرتهای هژمون نمیتوانند همیشه هژمون باقی بمانند چراکه صرف هزینههای مادی و معنوی برای مدیریت جهان در پروسهای بلند مدت منجر به افول قدرت خواهد شد،آیا نشانههای این افول قدرت برای آمریکا ظاهر نشده است و این موضوع چه تاثیری بر ساختار و کیفیت نظام بینالملل خواهد داشت؟
اگر بحرانهائی که گریبانگیر آمریکا است به این کشور محدود میشد، وضعیت فرق میکرد. اما بدتر از این بحرانها را در سایر کشورها مثل روسیه و ژاپن و کشورهای اروپائی مشاهده میکنیم. تنها تغییراتی که در آرایش نیروهای بینالمللی میبینیم ظهور قدرت چین و هند است. اما این قدرتها هنوز بر پایه معیارهای گذشته است و تا این قدرتها تبدیل به رقیبی برای آمریکا بشوند که بتوانند در عرصههای تکنولوژی الکترونیک پیشرفته با آن رقابت کنند یا زمام شرکتهای معظم جهانی را در دست بگیرند فاصله طولانی وجود دارد. افزون بر این آمریکا توانسته است گلوگاهای استراتژیک جهان مانند خلیج فارس و مناطق انرژی دار جهان را در دست خود نگه دارد و از پذیرش متحدان خود از جمله کشورهای اروپائی خودداری کند.در مجموع در چشم انداز آینده نزدیک هژمونی آمریکا بیرقیب خواهد بود و بعد از آن را هم نمیتوان پیش بینی کرد.
آنچه مسلم است این است که آمریکا در دوره حکومت بوش بیشتر گزینه سلطه را بر رهبری ترجیح داده است و این موضوع خود به خود آمریکا را از مقتضیات یک قدرت هژمون دور میکند،آیا تداوم سلطه و نفی همکاریهای چند جانبه با سایر قدرتهای جهان منجر به افول آمریکا در هرم وارونه نظام بینالملل نخواهد شد؟
درست است که استراتژی کنونی آمریکا در دهههای 1980 و 1990 طراحی شده است و قسمتی از بن مایه این استراتژی مربوط به دوره جنگ سرد میشود، اما این بدان معنا نیست که آمریکائیها سایر الزامات هژمونی را از یاد برده باشند. از سوی دیگر آنچه آنها در عراق و افغانستان انجام دادند جزو پایهدارترین کنشهای استراتژیک بوده و در کوتاه مدت امتیازات بزرگی دربر دارد که برای تحکیم مواضع آمریکا در سالهای بعد ضروری بوده است. دقیقا عدم همکاری آمریکا با متحدان خود و جلوگیری از حضور آنها شاه بیت این استراتژی است. زیرا آمریکا به خوبی میداند که سروکار آن در آینده با همین متحدان است که باید آنها را در موضع ضعف قرار دهد؛ در غیر این صورت آنها به رقبای سرسختی تبدیل خواهند شد و سهمخواهی آنها هژمونی آمریکا را با چالش روبرو خواهد ساخت.
به اعتقاد شما منطقهای تعیین کننده آینده نظام بینالملل که در عین حال تعیین جایگاه آمریکا در قرن 21 است در کدام منطقه است. و آیا این مکان،جایی که آمریکا احتمالا به برخورد با جهان اسلام کشیده خواهد شد آیا در صورت چالش میان آمریکا و جهان اسلام در این منطقه از جهان و همچنین ناکارآمدی احتمالی ائتلاف آمریکا و اتحادیه اروپا چه آینده ای در انتظار نظام بینالملل خواهد بود؟
هرتلند جهان منطقه بیضی شکلی است که یک کانون آن دریای مازندران و مرکز دیگر آن خلیج فارس است. بیشترین ذخایر انرژی جهان در این نقطه از جهان قرار دارد. درست است که این منطقه مسلمان نشین است اما منازعه پنهان آمریکا با مسلمانان نیست بلکه با اروپائیها، روسها، ژاپنیها و چینیهاست و برعکس منازعه آشکار آن که اهمیت کمتری هم دارد با اسلام است. به عبارت دیگر چالش آمریکا با اسلام و مسلمانان جنبه فرهنگی دارد ولی درگیری آن با کشورهای نام برده جنبه اقتصادی و سیاسی دارد.
سیاست آمریکا این است که کشورهای غربی را از نظر فرهنگی با کشورهای مسلمان درگیر سازد و در همان حال از ورود آنها به این منطقه جلوگیری کند. اگر آمریکا بتواند کنترل ذخایر نفتی و انرژی را در دست بگیرد به آسانی خواهد توانست رقبای اروپائی خود را به اطاعت وادارد. هم اکنون فرانسه برای حضور در خلیج فارس خیز برداشته است و قصد دارد در عمان پایگاه نظامیبسازد ولی ما مطمئن هستیم که در مراحل آخر آمریکائیها جلوی فرانسه را خواهند گرفت. ملاحظه میکنید که وضع به چه صورت است. همان طور که گفتید کاملا متخالف (پارادوکسیکال) است.
به نظر شما سازهها،هنجارها و هویتهای ملی و مذهبی در تعیین آینده نظام بینالملل نقشی ندارند،یعنی نمیتوان بگونهای پدیدهای به نام اسلام سیاسی را یک خطر برای پارادایم غالب در نظام بینالملل در نظر گرفت.آیا اسلام سیاسی قادر نیست ساختار و قواعد بازی در نظام بینالملل را بر هم بزند و حتی جانشینی برای آن ارایه بدهد؟
این بازی را هم خود آمریکا راهانداخت تا نوعی درگیری ظاهری و فرهنگی بوجود آورد و در پناه آن برنامههای خود را به پیش ببرد. مادام که کشورهای مسلمان توان نظامیو اقتصادی در حد کشورهای بزرگ نداشته باشند به هیچ وجه نه خطری برای غرب به شمار میروند و نه نقشی در تحول نظام بینالملل ایفا خواهند کرد. از خود بپرسیم چه کسی القاعده را بوجود آورد، چه کسی حرکتهای تروریستی را زیر عنوان جنبشهای جهادی شکل داد؟ تاریخچه این سازمانها روشن است. در میان کشورهای اسلامیفقط ایران توان بازیگری در سطح منطقه را دارد و ایران هم مجبور است در قالب یک دولت-ملت به ایفای نقش بپردازد. در اینکه در عصر جهانی شدن خرده فرهنگها و سلایق فردی مجال ظهور یافتهاند شکی نیست ولی باید دید کدام نظام فرهنگی قدرت مانور دارد و میتواند همراه با قدرت سیاسی و اقتصادی حرکت کند؟ آنگاه خواهید دید که باز هم در نهایت، بازی به نفع تمدن و فرهنگ غرب تمام خواهد شد.
آمریکا برای روبرو شدن با بالکان جهانی – نامیکه برژینسکی آن را در کتاب خود ذکر میکند- تنها یک متحد حقیقی دارد و آن اروپا است،آیا اروپا ترجیح نمیدهد به جای چنین همکاری که در عمل منجر به تداوم هژمونی آمریکا میشود،بر هویت اروپایی و مستحکم کردن موقعیت اتحادیه اروپا به عنوان یکی از بازیگران کلیدی در جهان آینده تاکید بگذارد،عاقبت چنین تمایزطلبی با آمریکا چه خواهد بود؟
دقیقا چنین چالشی وجود دارد و اروپا هم ترجیح میدهد به تقویت هویت اروپائی خود و ایفای یک نقش مستقل بپردازد. اما به شرط آنکه بتواند. آنچه امروز در چشم انداز ما قرار دارد برعکس حکایت از عقب نشینی و وادادگی اروپا دارد. نگاه کنید به مواضعی که آلمان و فرانسه اتخاذ کردهاند. تا اندکی پیش از این آنها انگلستان را مسخره میکردند و آن را کشوری خود فروخته تلقی میکردند اما امروز خودشان پا جای انگلستان گذاشتهاند. استقبالی که ملکه انگلیس از سارکوزی به عمل آورد در تاریخ روابط دو کشور بینظیر بود. سارکوزی داش مشتی را مثل یک پادشاه مورد استقبال قرار دادند. اینها برای تشکر از موضع آتلانتیک گرای او بود نه به خاطر چشم وابروی او.
به اعتقاد بسیاری از کارشناسان اگر مناقشه اعراب و اسراییل حل نشود،معادله استراتژیک در حوزه انرژی از خلیج فارس به آسیای مرکزی تغییر نکند و بکارگیری دولتهای کلیدی از طریق طرحهای منطقهای برای جلوگیری از تکثر سلاحهای کشتار جمعی و مهار موج تروریسم عملی نشود،آمریکا با خطر فرو رفتن در باتلاق هژمونیک روبرو خواهد شد،اما به نظر میرسد با توجه به افزایش سوءتفاهمات و راکد ماندن فرایند صلح در خاورمیانه،تداوم نزاع آمریکا و ایران و تیره شدن روابط روسیه و آمریکا و همچنین افزایش جذابیت بنیادگرایی اسلامیو همه گیر شدن تکنولوژی سلاحهای هسته ای تحقق این 3 موضوع بسیار دشوار باشد با توجه به این موضوعات آیا تغییر ساختار نظام بینالملل و افول قدرت هژمونیک آمریکا قریب الوقوع نخواهد بود؟
من از این سؤال تعجب میکنم. آمریکا مشغول تحکیم مواضع خود در خاورمیانه است و دارد به شکلی جالب روسیه را دور میزند. کلید صلح خاورمیانه هم در دست آنهاست و هر وقت وقتش رسید و صلاح بود یکشبه این کار را خواهند کرد. کدام کشور عربی یا گروه فلسطینی از صلح روی گردان بوده؟ چه کسی پیش چه کسی التماس میکند؟ آمریکا به اعراب یا اعراب به آمریکا؟ گروههای اسلام گرا چه آیندهای دارند. اینها اصلا نه هدفی دارند نه استراتژی. فقط عاشق ترور هستند و یک روز هم خسته خواهند شد یا مردم منطقه به تنگ خواهند آمد و به حسابشان خواهند رسید. ما همیشه عادت داریم روی حوادث گذرا یا فاکتورهای درجه دو و سه حساب باز میکنیم. مثلا اگر ما با ده کشور آفریقائی هم متحد شویم آیا بهاندازه یک کشور متوسط حتی نظیر ترکیه اهمیت خواهد داشت؟ نه این محاسبات غلط است و آدم را گول میزند.
با توجه به اینکه موقعیت آمریکا در خاورمیانه بدلیل حمایتهای یکجانبه از اسراییل متزلزل شده است،آیا اتحادیه اروپا و یا حتی روسیه نمیتوانند با وارد کردن نگاه جدید به فرایند صلح در خاورمیانه قدرت هژمونیک آمریکا را به چالش بکشند،با این اوصاف آیا خاورمیانه نقطه آغازی برای تغییرات در نظام بینالملل نخواهد بود؟
الآن سی سال است که اروپا میخواهد یک نقش دست دهم در خاور میانه ایفا کند؛ آیا توانسته است؟ روسیه جز فروش اندکی سلاح به سوریه و گروهای تند رو فلسطین میتواند کار دیگری بکند؟ روسها الان هشتشان گروی نهشان است اگر یک مشتری پول نداشته باشد آیا روسها توان هدیه کردن را دارند؟
برژینسکی در کتاب اخیر خود ایران را مرکز ثقل جغرافیایی منطقه میداند و بر این مساله تاکید میکند که در صورت بهبود روابط آمریکا و ایران خاورمیانه به ثبات خواهیم رسیم و اگر این اتفاق نیفتد و روابط خصمانه آمریکا و ایران همچنان ادامه یابد،آن وقت چالشهای آمریکا برای حفظ هژمونی خود در خاورمیانه دقیقا چه خواهد بود؟
در این که ایران نقش کلیدی دارد شکی نیست و اگر آمریکا رابطه خود را با ایران بهبود ببخشد کارائیش در منطقه صد برابر خواهد شد. اما آیا ایران حاضر میشود چنین نقشی به آمریکا بدهد. اتفاقا خطر در همین نکته است که آمریکائیها به نقش کلیدی ایران واقف بوده و آن را برای منافع خود حیاتی میدانند. به همین دلیل تمام نیروی خود را صرف به دست آوردن ایران میکنند. حتی در عرض این سی سال اروپائیها را از ورود به ایران منع کردهاند زیرا این کشور را آس خود در منطقه میدانند. گیر آمریکا در این است که ایران هیچ نقشی برای آمریکا نمیشناسد. بنابراین بازی برای آمریکا بازی برد و باخت یا صد و صفر است و این برای ما بسیار خطرناک است.
زبیگنیو برژینسکی مشاور سابق امنیت ملی آمریکا در دوران ریاستجمهوری جیمیکارتر در کتاب انتخاب:سلطه یا رهبری به موضوع هژمونی آمریکا در نظام بینالملل پرداخته است،به نظر شما این هژمونی با توجه به گسترش احساسات ضد آمریکایی در جهان و بخصوص در خاورمیانه تا چه زمانی ادامه خواهد یافت،به عبارت دیگر آیا آمریکا قادر خواهد بود در جهانی به شدت پارادوکسیکال و در عین حال بیثبات به هژمونی خود ادامه دهد و اگر غیر از این باشد،ساختار نظام بینالملل با چه تغییراتی مواجه خواهد شد؟
نظام بینالملل را از این پس دیگر نمیتوان با معیارهای پیشین تجزیه و تحلیل کرد. در عصر جهانی شدن قدرت نامرئی است و شرکتهای چند ملیتی به گونهای پیچیدهتر از سابق بر بخش اقتصاد و نهادهای بینالمللی مثل دیوان کیفری لاهه، ناتو، شورای امنیت سازمان ملل بر مسائل سیاسی سایه میافکنند و مداخلات خارجی مانند آنچه در عراق اتفاق میافتد از طریق ائتلاف بینالمللی صورت میگیرد.
در نتیجه احساسات ضد آمریکائی نقش چندانی ایفا نخواهد کرد. آمریکا تاکنون توانسته است در درون این شبکه پیچیده هژمونی خود را برقرار و تدابیر لازم را تدارک ببیند. در سطح کلان بازی قدرت وضعیت به گونهای است که نه تنها انگلستان بلکه فرانسه و آلمان هم در همسوئی با آمریکا رقیب انگلستان شدهاند.
از سوی دیگر چین کمونیست آنچنان با شرکتهای آمریکائی گره خورده است که بارها در همکاری با ایران نقض عهد کرده است. در مجموع رهبری ارکستر جهانی شدن که تنها راه حفظ سلطه است در دستان آمریکا قرار دارد. در حالی که قطبهای قدرت به سبک گذشته از هم پاشیده است باید دید چه کسی یا قدرتی در شرکت سهامیبه ظاهر عام اقتصاد بینالملل سهام بیشتری دارد. با این معیار خوش خیالی ضدآمریکائی رژیمهائی مثل چاوز و امثال او رؤیای عقیمیبیش نخواهد بود.
بر اساس یک سنت تاریخی قدرتهای هژمون نمیتوانند همیشه هژمون باقی بمانند چراکه صرف هزینههای مادی و معنوی برای مدیریت جهان در پروسهای بلند مدت منجر به افول قدرت خواهد شد،آیا نشانههای این افول قدرت برای آمریکا ظاهر نشده است و این موضوع چه تاثیری بر ساختار و کیفیت نظام بینالملل خواهد داشت؟
اگر بحرانهائی که گریبانگیر آمریکا است به این کشور محدود میشد، وضعیت فرق میکرد. اما بدتر از این بحرانها را در سایر کشورها مثل روسیه و ژاپن و کشورهای اروپائی مشاهده میکنیم. تنها تغییراتی که در آرایش نیروهای بینالمللی میبینیم ظهور قدرت چین و هند است. اما این قدرتها هنوز بر پایه معیارهای گذشته است و تا این قدرتها تبدیل به رقیبی برای آمریکا بشوند که بتوانند در عرصههای تکنولوژی الکترونیک پیشرفته با آن رقابت کنند یا زمام شرکتهای معظم جهانی را در دست بگیرند فاصله طولانی وجود دارد. افزون بر این آمریکا توانسته است گلوگاهای استراتژیک جهان مانند خلیج فارس و مناطق انرژی دار جهان را در دست خود نگه دارد و از پذیرش متحدان خود از جمله کشورهای اروپائی خودداری کند.در مجموع در چشم انداز آینده نزدیک هژمونی آمریکا بیرقیب خواهد بود و بعد از آن را هم نمیتوان پیش بینی کرد.
آنچه مسلم است این است که آمریکا در دوره حکومت بوش بیشتر گزینه سلطه را بر رهبری ترجیح داده است و این موضوع خود به خود آمریکا را از مقتضیات یک قدرت هژمون دور میکند،آیا تداوم سلطه و نفی همکاریهای چند جانبه با سایر قدرتهای جهان منجر به افول آمریکا در هرم وارونه نظام بینالملل نخواهد شد؟
درست است که استراتژی کنونی آمریکا در دهههای 1980 و 1990 طراحی شده است و قسمتی از بن مایه این استراتژی مربوط به دوره جنگ سرد میشود، اما این بدان معنا نیست که آمریکائیها سایر الزامات هژمونی را از یاد برده باشند. از سوی دیگر آنچه آنها در عراق و افغانستان انجام دادند جزو پایهدارترین کنشهای استراتژیک بوده و در کوتاه مدت امتیازات بزرگی دربر دارد که برای تحکیم مواضع آمریکا در سالهای بعد ضروری بوده است. دقیقا عدم همکاری آمریکا با متحدان خود و جلوگیری از حضور آنها شاه بیت این استراتژی است. زیرا آمریکا به خوبی میداند که سروکار آن در آینده با همین متحدان است که باید آنها را در موضع ضعف قرار دهد؛ در غیر این صورت آنها به رقبای سرسختی تبدیل خواهند شد و سهمخواهی آنها هژمونی آمریکا را با چالش روبرو خواهد ساخت.
به اعتقاد شما منطقهای تعیین کننده آینده نظام بینالملل که در عین حال تعیین جایگاه آمریکا در قرن 21 است در کدام منطقه است. و آیا این مکان،جایی که آمریکا احتمالا به برخورد با جهان اسلام کشیده خواهد شد آیا در صورت چالش میان آمریکا و جهان اسلام در این منطقه از جهان و همچنین ناکارآمدی احتمالی ائتلاف آمریکا و اتحادیه اروپا چه آینده ای در انتظار نظام بینالملل خواهد بود؟
هرتلند جهان منطقه بیضی شکلی است که یک کانون آن دریای مازندران و مرکز دیگر آن خلیج فارس است. بیشترین ذخایر انرژی جهان در این نقطه از جهان قرار دارد. درست است که این منطقه مسلمان نشین است اما منازعه پنهان آمریکا با مسلمانان نیست بلکه با اروپائیها، روسها، ژاپنیها و چینیهاست و برعکس منازعه آشکار آن که اهمیت کمتری هم دارد با اسلام است. به عبارت دیگر چالش آمریکا با اسلام و مسلمانان جنبه فرهنگی دارد ولی درگیری آن با کشورهای نام برده جنبه اقتصادی و سیاسی دارد.
سیاست آمریکا این است که کشورهای غربی را از نظر فرهنگی با کشورهای مسلمان درگیر سازد و در همان حال از ورود آنها به این منطقه جلوگیری کند. اگر آمریکا بتواند کنترل ذخایر نفتی و انرژی را در دست بگیرد به آسانی خواهد توانست رقبای اروپائی خود را به اطاعت وادارد. هم اکنون فرانسه برای حضور در خلیج فارس خیز برداشته است و قصد دارد در عمان پایگاه نظامیبسازد ولی ما مطمئن هستیم که در مراحل آخر آمریکائیها جلوی فرانسه را خواهند گرفت. ملاحظه میکنید که وضع به چه صورت است. همان طور که گفتید کاملا متخالف (پارادوکسیکال) است.
به نظر شما سازهها،هنجارها و هویتهای ملی و مذهبی در تعیین آینده نظام بینالملل نقشی ندارند،یعنی نمیتوان بگونهای پدیدهای به نام اسلام سیاسی را یک خطر برای پارادایم غالب در نظام بینالملل در نظر گرفت.آیا اسلام سیاسی قادر نیست ساختار و قواعد بازی در نظام بینالملل را بر هم بزند و حتی جانشینی برای آن ارایه بدهد؟
این بازی را هم خود آمریکا راهانداخت تا نوعی درگیری ظاهری و فرهنگی بوجود آورد و در پناه آن برنامههای خود را به پیش ببرد. مادام که کشورهای مسلمان توان نظامیو اقتصادی در حد کشورهای بزرگ نداشته باشند به هیچ وجه نه خطری برای غرب به شمار میروند و نه نقشی در تحول نظام بینالملل ایفا خواهند کرد. از خود بپرسیم چه کسی القاعده را بوجود آورد، چه کسی حرکتهای تروریستی را زیر عنوان جنبشهای جهادی شکل داد؟ تاریخچه این سازمانها روشن است. در میان کشورهای اسلامیفقط ایران توان بازیگری در سطح منطقه را دارد و ایران هم مجبور است در قالب یک دولت-ملت به ایفای نقش بپردازد. در اینکه در عصر جهانی شدن خرده فرهنگها و سلایق فردی مجال ظهور یافتهاند شکی نیست ولی باید دید کدام نظام فرهنگی قدرت مانور دارد و میتواند همراه با قدرت سیاسی و اقتصادی حرکت کند؟ آنگاه خواهید دید که باز هم در نهایت، بازی به نفع تمدن و فرهنگ غرب تمام خواهد شد.
آمریکا برای روبرو شدن با بالکان جهانی – نامیکه برژینسکی آن را در کتاب خود ذکر میکند- تنها یک متحد حقیقی دارد و آن اروپا است،آیا اروپا ترجیح نمیدهد به جای چنین همکاری که در عمل منجر به تداوم هژمونی آمریکا میشود،بر هویت اروپایی و مستحکم کردن موقعیت اتحادیه اروپا به عنوان یکی از بازیگران کلیدی در جهان آینده تاکید بگذارد،عاقبت چنین تمایزطلبی با آمریکا چه خواهد بود؟
دقیقا چنین چالشی وجود دارد و اروپا هم ترجیح میدهد به تقویت هویت اروپائی خود و ایفای یک نقش مستقل بپردازد. اما به شرط آنکه بتواند. آنچه امروز در چشم انداز ما قرار دارد برعکس حکایت از عقب نشینی و وادادگی اروپا دارد. نگاه کنید به مواضعی که آلمان و فرانسه اتخاذ کردهاند. تا اندکی پیش از این آنها انگلستان را مسخره میکردند و آن را کشوری خود فروخته تلقی میکردند اما امروز خودشان پا جای انگلستان گذاشتهاند. استقبالی که ملکه انگلیس از سارکوزی به عمل آورد در تاریخ روابط دو کشور بینظیر بود. سارکوزی داش مشتی را مثل یک پادشاه مورد استقبال قرار دادند. اینها برای تشکر از موضع آتلانتیک گرای او بود نه به خاطر چشم وابروی او.
به اعتقاد بسیاری از کارشناسان اگر مناقشه اعراب و اسراییل حل نشود،معادله استراتژیک در حوزه انرژی از خلیج فارس به آسیای مرکزی تغییر نکند و بکارگیری دولتهای کلیدی از طریق طرحهای منطقهای برای جلوگیری از تکثر سلاحهای کشتار جمعی و مهار موج تروریسم عملی نشود،آمریکا با خطر فرو رفتن در باتلاق هژمونیک روبرو خواهد شد،اما به نظر میرسد با توجه به افزایش سوءتفاهمات و راکد ماندن فرایند صلح در خاورمیانه،تداوم نزاع آمریکا و ایران و تیره شدن روابط روسیه و آمریکا و همچنین افزایش جذابیت بنیادگرایی اسلامیو همه گیر شدن تکنولوژی سلاحهای هسته ای تحقق این 3 موضوع بسیار دشوار باشد با توجه به این موضوعات آیا تغییر ساختار نظام بینالملل و افول قدرت هژمونیک آمریکا قریب الوقوع نخواهد بود؟
من از این سؤال تعجب میکنم. آمریکا مشغول تحکیم مواضع خود در خاورمیانه است و دارد به شکلی جالب روسیه را دور میزند. کلید صلح خاورمیانه هم در دست آنهاست و هر وقت وقتش رسید و صلاح بود یکشبه این کار را خواهند کرد. کدام کشور عربی یا گروه فلسطینی از صلح روی گردان بوده؟ چه کسی پیش چه کسی التماس میکند؟ آمریکا به اعراب یا اعراب به آمریکا؟ گروههای اسلام گرا چه آیندهای دارند. اینها اصلا نه هدفی دارند نه استراتژی. فقط عاشق ترور هستند و یک روز هم خسته خواهند شد یا مردم منطقه به تنگ خواهند آمد و به حسابشان خواهند رسید. ما همیشه عادت داریم روی حوادث گذرا یا فاکتورهای درجه دو و سه حساب باز میکنیم. مثلا اگر ما با ده کشور آفریقائی هم متحد شویم آیا بهاندازه یک کشور متوسط حتی نظیر ترکیه اهمیت خواهد داشت؟ نه این محاسبات غلط است و آدم را گول میزند.
با توجه به اینکه موقعیت آمریکا در خاورمیانه بدلیل حمایتهای یکجانبه از اسراییل متزلزل شده است،آیا اتحادیه اروپا و یا حتی روسیه نمیتوانند با وارد کردن نگاه جدید به فرایند صلح در خاورمیانه قدرت هژمونیک آمریکا را به چالش بکشند،با این اوصاف آیا خاورمیانه نقطه آغازی برای تغییرات در نظام بینالملل نخواهد بود؟
الآن سی سال است که اروپا میخواهد یک نقش دست دهم در خاور میانه ایفا کند؛ آیا توانسته است؟ روسیه جز فروش اندکی سلاح به سوریه و گروهای تند رو فلسطین میتواند کار دیگری بکند؟ روسها الان هشتشان گروی نهشان است اگر یک مشتری پول نداشته باشد آیا روسها توان هدیه کردن را دارند؟
برژینسکی در کتاب اخیر خود ایران را مرکز ثقل جغرافیایی منطقه میداند و بر این مساله تاکید میکند که در صورت بهبود روابط آمریکا و ایران خاورمیانه به ثبات خواهیم رسیم و اگر این اتفاق نیفتد و روابط خصمانه آمریکا و ایران همچنان ادامه یابد،آن وقت چالشهای آمریکا برای حفظ هژمونی خود در خاورمیانه دقیقا چه خواهد بود؟
در این که ایران نقش کلیدی دارد شکی نیست و اگر آمریکا رابطه خود را با ایران بهبود ببخشد کارائیش در منطقه صد برابر خواهد شد. اما آیا ایران حاضر میشود چنین نقشی به آمریکا بدهد. اتفاقا خطر در همین نکته است که آمریکائیها به نقش کلیدی ایران واقف بوده و آن را برای منافع خود حیاتی میدانند. به همین دلیل تمام نیروی خود را صرف به دست آوردن ایران میکنند. حتی در عرض این سی سال اروپائیها را از ورود به ایران منع کردهاند زیرا این کشور را آس خود در منطقه میدانند. گیر آمریکا در این است که ایران هیچ نقشی برای آمریکا نمیشناسد. بنابراین بازی برای آمریکا بازی برد و باخت یا صد و صفر است و این برای ما بسیار خطرناک است.