دیدار الجزایر بهانه تصرف سفارت آمریکا بود
آرشیو
چکیده
متن
سه روز پس از دیدار مهندس مهدی بازرگان،ابراهیم یزدی و مصطفی چمران با زبیگنیو برژینسکی مشاورامنیت ملی کاخسفید در دوره ریاست جمهوری کارتر در الجزایر، سفارت آمریکا در تهران به تصرف دانشجویان پیرو خطامام درآمد.ابراهیم اصغرزاده طراح تصرف سفارت آمریکا،این دیدار را بهانهای برای عملی کردن طرح دانشجویان انقلابی میداند و نه عامل آن.
بهگفته وی نقشه تصرف سفارت آمریکا با ورود شاه به ایالات متحده در اواخر مهرماه 58 طرحریزی شد و اعتراضاتی که به دیدار الجزایر شد اجرای طرح را سرعت داد.اصغرزاده معتقد است اگر دانشجویان پیرو خط امام سفارت را تصرف نمیکردند،دیگر گروهها دست به این کار میزدند و چه بسا در قالب یک حمله مسلحانه و خشونت آمیز صورت میگرفت،علاوه بر آنکه این اشتباه استراتژیک دولت موقت بود که استعفا داد و گروگانگیری را مدیریت نکرد.
دیدار مهندس مهدی بازرگان و زبیگنیو برژینسکی در الجزایر چه نقشی در رخدادهای پس از آن دارد؟
مساله ملاقات و یا مذاکره بازرگان و برژینسکی مهم نبود و اصولا نفس مذاکره کردن مورد اعتراض نیروهای انقلابی و خط امام قرار نگرفت؛بلکه انتقاد آنها متوجه پروتکل این ملاقات بود؛چرا که باید شورای انقلاب در جریان قرار میگرفت و مطالبی در آن گفته میشد که منافع مردم و انقلاب را تامین میکرد.یک ماه پیش از آن ابراهیم یزدی و سایروس ونس وزیران خارجه ایران و آمریکا در حاشیه مجمع عمومیسازمان ملل با یکدیگر ملاقات و مذاکره کرده بودند که کاملا هم طبیعی بود و به اطلاع عموم هم رسید؛اما ملاقات الجزایر در شرایط حساسی صورت گرفت؛زمانی که شاه وارد آمریکا شده و افکار عمومیبینالمللی هم به شدت علیه وی بسیج شده بود.
شاه دیکتاتور بدنامیبود و کشورها حاضر نبودند وی را بپذیرند و حتی آمریکاییها هم چند بار درخواست شاه برای عزیمت به ایالات متحده را نپذیرفته بودند.رفتن شاه به آمریکا معنایی بیشتر از سفر فردی عادی داشت؛شرایط آن زمان از جمله اتفاقاتی که در ارتش و برخی محافل سلطنت طلب رخ داد و نیز مواضع کاخ سفید ما را به شدت نسبت به آمریکا مشوک و بدبین کرده بود.پناهندگی شاه به آمریکا مساوی بود با توطئه برای براندازی انقلاب.ما مسیر شاه را رصد میکردیم؛مساله عزیمت شاه به آمریکا به شدت از سوی مردم پیگیری شد.
یکی از مسایلی که دانشجویان همزمان با آغاز سال تحصیلی با آن درگیر شدند،پذیرفتن شاه از سوی آمریکا بود.خود آمریکاییها هم به این امر واقف بودند که پذیرفتن شاه مردم ایران را فوق العاده حساس میکند؛این در نگرانیهای جیمیکارتر رئیس جمهور آمریکا و سایروس ونس هم مشهود بود؛اما برژینسکی موافق ورود شاه به آمریکا بود.نام برژینسکی با نام ژنرالهایزر گره خورد که مترادف بود با بخش نظامیهیات حاکمه آمریکا که همین بخش را مسوول کودتای 28مرداد سال 32 میدانستند.
حزب جمهوریخواه اساسا مقید بود که به دنیا اعلام کند ما همپیمان قدیمیخود را زیر چتر حمایتی گرفتیم.این برای انقلاب مردمیایران قابل پذیرش نبود،مردم ایران همواره در مقابل دخالت نیروهای بیگانه حساس بودند.آمریکا هم پس از کودتای 28 مرداد 32 و سقوط دولت دکتر مصدق تنها کشور خارجی بود که ایران را تحت نفوذ خود قرار داد.
حکومت 37 ساله محمدرضا شاه مترادف بود با مداخله صریح و آشکار آمریکا در امور داخلی ایران از طریق ایجاد ساواک،سرکوب مردم،اعزام مستشاران نظامی.حتی بلافاصله پس از کشتار 17 شهریور،دولت کارتر از دولت شاه حمایت کرد؛پس از اعلام کودتای نظامیباز هم شاه تحت حمایت کارتر بود و مردم فهمیدند شاه کاملا آمریکایی است.بسیار طبیعی بود رفتن شاه به آمریکا معنایی بیشتر از پذیرش یک فرد عادی دارد.
دولت بازرگان رسما به سفر شاه به آمریکا اعتراض کرد.پس از این جهت انتقادی به آن وارد نیست.
در 22 اکتبر 1979(اواخر مهرماه 1358)خبری منتشر شد که شاه آمریکا را به خاطر مقاصد انسان دوستانه و معالجه پذیرفته است؛این موضوع برای ما قابل پذیرش نبود.سفر شاه عواقب حتمیبرای آمریکا در پی داشت؛چنانکه اسناد سفارت آمریکا که بعدها مورد مطالعه قرار گرفت نشان دهنده نگرانی واشنگتن نسبت به این امر بود.
کارتر میگفت اگر شاه را بپذیریم چه کسی سفارت ما را در تهران حفظ میکند؟مقامات آمریکایی پیش از پذیرفتن شاه دولت موقت را در جریان قرار داده بودند.ما بعدها مطلع شدیم که آمریکا توسط لینگن کاردار خود در تهران، بازرگان را در جریان سفر شاه به آمریکا و پذیرش آن قرار داده بود.آنها برای تامین امنیت سفارت آمریکا در پی این اقدام تضمین خواسته بودند و دولت بازرگان بدون اطلاع شورای انقلاب به آمریکا پیغام داده بود که امنیت سفارت شما را تضمین میکنیم.البته بازرگان و یزدی اعتراض خود را هم اعلام کردند و در آن صادق بودند؛اما نوع دیالوگ آنها با آمریکا تبدبل به یک جریان جدی برای نپذیرفتن شاه نشد.
یعنی دولت موقت پیش از آنکه شاه به آمریکا برود،از این سفر و پذیرفتن وی مطلع بود؟
دولت موقت اطلاع داشت و هیچ خبری هم در این باره نداد.ما از رسانهها شنیدیم که شاه به آمریکا رفته و آن یک نقطه شروع بود.از آن زمان اعتراضهای گستردهای علیه آمریکا شکل گرفت و دانشجویان پیرو خط امام که با مردم در ارتباط بودند تصمیم گرفتند اعتراضات علیه آمریکا را سامان بدهند.مدتی بعد خبری پخش میشود که مهندس بازرگان، یزدی،چمران و رئیس ستاد ارتش ایران که در جشنهای بیست و پنجمین سالگرد انقلاب الجزایر شرکت کرده بودند در آنجا با برژینسکی ملاقات کردهاند.
نکته مهم این است که ما بعدها متوجه شدیم که دولت آمریکا و دولت موقت قبلا برای انجام این ملاقات به تفاهم رسیدهاند.آن هم در بحبوحه پذیرش شاه در آمریکا دولت موقت مذاکراتی با مقامات آمریکایی انجام میشود؛مهم نیست چه کسی تقاضای ملاقات کرده،این ملاقات میتوانست مانند دیدار یزدی و ونس طبیعی تلقی شود،اما مردم توقع داشتند وقتی بازرگان با مقامات آمریکایی ملاقات میکند آشکارا درخواست عموم مردم ایران را اعلام کند.تقاضای استرداد شاه به صورت دیپلماتیک آن هم پس از پذیرفتن وی به عنوان محور گفتوگو جای تعجب داشت.
اظهارات رابرت گیتس وزیر دفاع آمریکا هم حاکی از اصرار بازرگان و هیات همراهش بر استرداد شاه بود؛مگر این خواسته عمومینبود؟هیات ایرانی هم همین را اعلام کرد،کمااینکه برخی دیگر از مطالبات ایران از آمریکا از جمله قراردادهای نظامیرا هم مطرح کرده بود.پس دیگر دلیل اعتراض به آن ملاقات چه بود؟
این نشانه شناخت ضعیف دولت موقت از آمریکا بود،باید با قاطعیت بیشتری در مقابل ورود شاه به آمریکا میایستاد.ما به یاد داشتیم که چگونه آمریکاییها از سایگون فرار کردند،ویت کنگها پیروز نشدند،بلکه این روشنفکران،دانشجویان و افکار عمومیآمریکا بود که کاخ سفید را وادار به خروج آمریکا از ویتنام کردند.با تریبونی که به دست آورده بودیم که همانا حکومت بود میتوانستیم آمریکا را وادار کنیم شاه را نپذیرد.
ولی بازرگان قدم به قدم در مقابل آمریکا در قضیه پذیرفتن شاه عقب نشینی کرده بود.در ملاقات دونفره که مسالهای حل نمیشد و آمریکا را وادار به استرداد شاه نمیکرد.اگر قرار بود شاه را مسترد کند اصلا او را پناه نمیداد.رفتار دولت بازرگان ضعیف بود و نتیجه طبیعی چنین ضعفی این بود که نیروهای رادیکال مورد اقبال افکار عمومیقرار گرفتند.اگر دانشجویان پیروخط امام روز 13 آبان سفارت آمریکا را تصرف نمیکردند این کار توسط گروههای سیاسی-مردمیدیگر و به صورت خشنتری صورت میگرفت و موجب تخریب سفارت میشد.
اقدام ما در تصرف سفارت اقدامیاعتراضی بود تا بلندگویی داشته باشیم که ظرف 48 ساعت طلایی به دنیا اعلام کنیم پذیرش شاه مورد قبول ما نیست.دولت موقت به شدت دور از افکار عمومیحرکت میکرد،شاهد آن استقبال مردم از اقدام ما بود.اشتباه استراتژیک بازرگان این بود که وی باید باقی میماند و مساله گروگانگیری را به سرانجام میرساند.دولت موقت شانه خالی کرد و استعفا داد.از حاج احمد آقا شنیدم بازرگان به هیچ وجه انتظار پذیرش استعفا را نداشت و فکر میکرد همچون گذشته امام استعفا را نمیپذیرد و دولت شرط میگذاشت و امتیاز میگرفت.
اما امام با استعفای بازرگان موافقت کرد هرچند بسیاری از گروهها از امام خواسته بودند استعفای بازرگان را نپذیرد.حتی در داخل نهضت آزادی هم شکاف بوجود آمده بود و برخی چهرهها نسبت به رفتار دولت منتقد بودند.اشتباه تاکتیکی بازرگان ملاقاتش با برژینسکی بود.اما بازرگان اگر اشتباه استراتژیک استعفا را نمیکرد و از صحنه خارج نمیشد،گروگانگیری دیپلماتهای آمریکایی به بحرانی بین المللی تبدیل نمیشد.
شما معترضید که دولت بازرگان در مقابل پذیرش شاه از سوی آمریکا قاطعیت نشان نداد.سوال من این است یک دولت قانونی چه ابزاری جز اعتراض رسمیو برخی تشرهای دیپلماتیک در اختیار دارد که دولت دیگری را از انجام کاری بازدارد؟پیش از آن برخی گروهها و چهرهها نقشههای زیادی برای شاه کشیده بودند،از ربودن تا ترور و اعدام و...ولی دولت رسمیو قانونی ایران ولو موقت چه ابزاری در اختیار داشت که مانع از سفر شاه به آمریکا و سپس استرداد آن شود؟
نیروهای انقلابی چه ابزاری داشتند؟ قصد ما بستن سفارت و قطع رابطه نبود.حداقل انتظار از دولت بازرگان این بود که نسبت به پذیرش شاه واکنش صحیح نشان دهد.شاه فردی عادی نبود،هدف اصلی انقلاب بود،پذیرفتن آن نوعی دفاع از وی تلقی میشود.ما تصرف سفارت را دفاع مشروع از خود میدانستیم،این حق ما بود که توسط اساسنامه سازمان ملل هم پذیرفته شده است.سالها بعد مادلین آلبرایت وزیر خارجه آمریکا اعلام کرد ما در کودتای 28 مرداد نقش داشتیم؛شواهد فراوانی بود که آمریکا با این کار درصدد بازگرداندن شاه است.
آمریکا در تابستان 58 پیامهایی برای امور خرابکارانه به داخل ارسال میکرد؛نیروهای سلطنتطلب پیامهایی از رادیو آمریکا میگرفتند و اصولا پیامهای آن رادیو دستور کار برای کودتای نظامیبود.ما اصرار به قطع رابطه نداشتیم.اصرار داشتیم دولت موقت شجاعانه از منافع انقلاب دفاع کند.این آمریکا بود که در فروردین 59 اقدام به قطع روابط کرد،امام هم قطع روابط را به فال نیک گرفت.برخورد آمریکا با افکار عمومیایران اشتباه بود،ایران و آمریکا دارای منافع مشترکی بودند،این را برژینسکی در ملاقات با بازرگان گفته است.امنیت منطقه در گرو امنیت ایران بود،ولی سیاست خارجی آمریکا این را نشان نمیداد.
منظور شما از دفاع شجاعانه دولت موقت از منافع انقلاب چیست؟باید چکار میکرد؟
دولت موقت به لحاظ قانونی به دستورات شورای انقلاب عمل میکرد،من با اعضای شورای انقلاب ارتباط داشتم،شخصیتهایی نبودند که بخواهند چهره بدی از انقلاب ترسیم کنند،دولت موقت میتوانست ازنظرات آنها استفاده کند.فاجعه در آن بود که دولت موقت در کمتر از 48 ساعت پس از تصرف سفارت استعفا داد و از ذهن مردم پاک شد بدون اینکه بتواند نقشی ایفا کند.دولت مورد حمایت مردم بود،استعفا و کنار کشیدن بدترین شرایط را برای طولانی کردن ماجرای گروگانگیری فراهم کرد.لج کردن بازرگان باعث شد دولت موقت از مردم خیلی دور شود.باید تقصیرها را تقسیم کنیم؛باید هر کس سهم خود را بپذیرد. نمیشود با لحاظ شرایط کنونی به نقد گذشته نشست.دولت بازرگان میتوانست با ابزار افکارعمومیو تصمیمگیری شورای انقلاب اوضاع را به گونهای هدایت کند که گروگانگیری در قالب حرکت دانشجویی اعتراضآمیز باقی بماند.البته ما تحلیل کرده بودیم با تصرف سفارت دولت مخالفت میکند و حتی ممکن است سقوط کند.
شما تحلیل کردید دولت موقت ممکن است سقوط کند،برخی از دانشجویان تسخیرکننده سفارت علنا گفتند هدف آنها از اشغال سفارت،سقوط دولت بازرگان و لیبرالهای آمریکایی بود.با این حال شما توقع دارید دولت بازرگان که در جریان گروگانگیری نبود،با آن مخالف بود و به نوعی هدف گروگانگیری بشمار میرفت،میماند و امور را کنترل میکرد؟
مساله تسویهحساب داخلی نبود.سقوط دولت موقت پیامد بعدی تصرف سفارت بود.من به عنوان طراح ماجرای تصرف سفارت میگویم اهداف اولیه ما یک حرکت اعتراضی علیه سیاستهای مداخلهجویانه آمریکا و توهین به مردم ایران بود.این اعتراض برای 48 ساعت طراحی شده بود،تصرف سفارت با فاکتورهایی طراحی شد که رنگ و بوی دولتی نداشت،کاملا دانشجویی بود.پرهیز کردیم که این اقدام را به حرکتی شورشی توسط جمعی حرفهای نشان دهیم.میخواستیم خودمان را از اقدامات مشابه از سوی گروههای فلسطینی،آزادیبخش و...که به سفارتخانههای آمریکا حمله کرده بودند جدا کنیم.
شما هم پس از تصرف سفارت آمریکا بیانیه دادید و خواستار استرداد شاه شدید.این چه فرقی میکرد با حرفی که بازرگان،یزدی و چمران در الجزایر زده بودند؟شرایط چه تغییری کرده بود؟
راز قضیه در استقبال عمومیاز تصرف سفارت بود.مردم انتظار داشتند کسی که با آمریکا صحبت میکند واقعبینانه برخورد کند.اعتراض پشت درهای بسته چه فایدهای داشت؟از نظر آمریکا شوخی بود آن هم در زمانی که گفته بودند امنیت سفارت را تامین میکنند.
دکتر یزدی در دیدارها و پیامهایش صراحتا گفته بود در صورت پذیرش شاه نمیتوان تضمینی درباره سفارت آمریکا در تهران داد. آمریکاییها هم به این مساله واقف بودند.
آقای دکتر یزدی بهتر است برای روشن شدن ابعاد فوقالعاده مهم این مقطع تاریخی،مدارک خود را ارائه بدهند.باید اسناد آن در وزارت خارجه موجود باشد.
البته ما به صداقت بازرگان و یزدی که از مبارزین انقلاب بودند اطمینان داریم که اعتراض کردند،اما رفتار آنها را زیر سوال میبریم.تاکتیک آنها ضعیف بود که موجب شد آمریکاییها بهرهبرداری کنند که هم شاه را بپذیرند،هم جریان میانهرو را به بازی بگیرند و سرش را کلاه بگذارند و هم با جریان رادیکال تسویه حساب کنند.اسنادی که از لانه به دست آمد تحلیلهای ما را تائید میکرد که دولت آمریکا نه تنها انقلاب و رژیم ایران را به رسمیت نشناخت که از گسترش روابط با ایران هم پرهیز کرد.
در جلسات مخفی میگفتند ما انقلاب شما را به رسمیت میشناسیم اما در تریبونهای رسمیدائما علیه انقلاب جوسازی میکردند.البته سقوط دولت موقت و حوادث متعاقب آن باعث شد مساله گروگانگیری آنقدر پیچیده شود که وبال گردن ما شود.همه خواستند آن را ولو با اشتباهاتی رفع و رجوع کنند، یکی از آن اشتباهات قرارداد الجزایر بود.اگر ماجرا در مدت کوتاهتری حل و فصل میشد شاهد بن بست موجود در روابط نمیبودیم.
برخی منابع تاریخی سعی در ایجاد ارتباط بین اعتراض به دیدار الجزایر و اشغال سفارت آمریکا و سقوط دولت موقت دارند.اصولا ماجرای دیدار بازرگان-برژینسکی چه میزان در قطعیت یافتن طرح اشغال سفارت آمریکا یا تسریع در زمان اجرای آن نقش ایفا کرد؟
تاثیر زیادی نداشت،مهم نبود،بلکه فقط بهانه شد.برنامهریزی برای تصرف سفارت پس از رفتن شاه به آمریکا صورت گرفت.وقتی دیدار الجزایر صورت گرفت موتور محرکه بکار افتاد،دلیلی شد بر اینکه کاری که میکنیم صحیح است.دولت موقت متوجه نبود مردم چه میخواهند. پخش خبر ملاقات الجزایر افکار عمومیرا به شدت تحریک کرد.سپس شاهد تظاهرات مردمیو شدید شدن لحن امام بودیم،این امر موجب شد به اقداممان سرعت ببخشیم.
البته سفارت آمریکا 2 بار مورد هجوم چریکهای فدایی خلق قرار گرفته بود،یکبار در اسفند 57 و بار دوم در تابستان 58؛دولت موقت آنها را از سفارت بیرون کرد که ما هم حمایت کردیم.ما حمله مسلحانه را نمیپذیرفتیم.این است که معتقدیم اگر ما سفارت را تصرف نمیکردیم شاید حملهای مسلحانه صورت میگرفت و کشتاری به راه میافتاد.نقشه ما حمله مسلحانه و تخریب سفارت نبود،بعدا هم اجازه ندادیم دیگران به سفارتخانههای خارجی در تهران حمله کنند،مثل سفارت شوروی یا انگلیس.
حتی وقتی شنیدیم جمعی قصد حمله به سفارت انگلیس را دارند،رفتیم جلو سفارت و گفتیم این کار یک توطئه است و نباید حمله کرد.حمله به سفارتخانهها در قاموس انقلاب اسلامیپذیرفته شده نبود.قصد قطعی داشتیم پس از 48 ساعت سفارت را ترک کنیم.در اطلاعیه اول دانشجویان که من نوشتم گفتیم میخواهیم اعتراض خود را نسبت به ورود شاه به آمریکا به گوش جهانیان برسانیم.هیچ صحبتی از اینکه میخواهیم خسارتی وارد کنیم یا خواستار قطع روابط هستیم نشد،اما اتفاقات از کنترل ما خارج شد.
روایت سحابی از اختلافات در نهضت آزادی پس از دیدار بازرگان و برژینسکی
پرونده دیدار در الجزایر طی این سالها کمتر بازخوانی شده است. سالها بعد بود که عزتالله سحابی در گفت و گویی پرده از اختلافات داخلی در نهضت آزادی و دولت موقت پیرامون این دیدار برداشت:« وقتی جریان سفارت آمریکا اتفاق افتاد و مرحوم بازرگان در الجزایر با برژینسکی ملاقات کردند، بنده که عضو هیات اجراییه کمیته مرکزی نهضت آزادی و دبیر آن بودم در کنگرهای که در شهریور سال 1358 در درون نهضت آزادی برگزار شد، با بالاترین رای به عنوان عضو کمیته اجرایی انتخاب شدم،از این ملاقات بیاطلاع بودم؛ لذا این طور احساس کردم که تصمیمگیریهایی در جاهای دیگر میشود و در متن نهضت که همان کمیته مرکزی است مطرح نمیشود.
به هر حال بنده نیز تا حدی جزو معترضین بودم. در مورد اینکه چرا آقای بازرگان با برژینسکی که بالاخره اکنون در صف دشمنان ما قرار دارد دست داده و ملاقات کرده است من هم واقعا نمیتوانستم جوابی بدهم. برای اینکه این حادثه بدون دخالت، اطلاع و حضور ما اتفاق افتاده بود و تصمیمیگرفته و اجرا شده بود که ما از آن خبر نداشتیم.فقط خود مهندس بازرگان و دکتر یزدی که رفته بودند اطلاع داشتند. البته بنده هنوز جزو هیات دولت نبودم و عضو شورای انقلاب بودم.
به این نحو ما اعتراضکی به جریانات نهضت داشتیم مبنی بر اینکه دارد اتفاقاتی میافتد که هر چند بنده با آن مخالفم ولی اصلا به اطلاع ما نرسیده است و نظر ما را نگرفتهاند. اگر آن زمان در کمیته مرکزی نهضت آزادی مطرح میشد که مثلا وقتی آقای مهندس برای کنفرانس غیرمتعهدها به الجزایر میروند اگر اتفاق افتاد آیا با برژینسکی و نماینده دولت آمریکا ملاقات کنند یا نکنند، من آنجا مخالفت میکردم و میگفتم نفس ملاقات اشکالی ندارد ولی معمولا در این امور دیپلماتیک قدری مقدمات طی میکنند، بده بستانهایی میکنند، امتیازاتی میگیرند و... بعد ملاقات میکنند.
اما بدون اطلاع ما این ملاقات صورت گرفت.این تصمیم در شورای انقلاب هم مطرح نشده بود.تصمیم خود مهندس بازرگان بود. البته دکتر یزدی هم همراهشان بود. آقای صباغیان شاهد است که من گفتم به آقای مهندس بازرگان ایراد ندارم برای اینکه اخلاق او را میشناسم، ایشان آدمیاست که چیزی را که به نظر خودش صلاح باشد انجام میدهد و به جو کاری ندارد که مثلا او را هو کنند، فحش بدهند، مسخره کنند و..»
بهگفته وی نقشه تصرف سفارت آمریکا با ورود شاه به ایالات متحده در اواخر مهرماه 58 طرحریزی شد و اعتراضاتی که به دیدار الجزایر شد اجرای طرح را سرعت داد.اصغرزاده معتقد است اگر دانشجویان پیرو خط امام سفارت را تصرف نمیکردند،دیگر گروهها دست به این کار میزدند و چه بسا در قالب یک حمله مسلحانه و خشونت آمیز صورت میگرفت،علاوه بر آنکه این اشتباه استراتژیک دولت موقت بود که استعفا داد و گروگانگیری را مدیریت نکرد.
دیدار مهندس مهدی بازرگان و زبیگنیو برژینسکی در الجزایر چه نقشی در رخدادهای پس از آن دارد؟
مساله ملاقات و یا مذاکره بازرگان و برژینسکی مهم نبود و اصولا نفس مذاکره کردن مورد اعتراض نیروهای انقلابی و خط امام قرار نگرفت؛بلکه انتقاد آنها متوجه پروتکل این ملاقات بود؛چرا که باید شورای انقلاب در جریان قرار میگرفت و مطالبی در آن گفته میشد که منافع مردم و انقلاب را تامین میکرد.یک ماه پیش از آن ابراهیم یزدی و سایروس ونس وزیران خارجه ایران و آمریکا در حاشیه مجمع عمومیسازمان ملل با یکدیگر ملاقات و مذاکره کرده بودند که کاملا هم طبیعی بود و به اطلاع عموم هم رسید؛اما ملاقات الجزایر در شرایط حساسی صورت گرفت؛زمانی که شاه وارد آمریکا شده و افکار عمومیبینالمللی هم به شدت علیه وی بسیج شده بود.
شاه دیکتاتور بدنامیبود و کشورها حاضر نبودند وی را بپذیرند و حتی آمریکاییها هم چند بار درخواست شاه برای عزیمت به ایالات متحده را نپذیرفته بودند.رفتن شاه به آمریکا معنایی بیشتر از سفر فردی عادی داشت؛شرایط آن زمان از جمله اتفاقاتی که در ارتش و برخی محافل سلطنت طلب رخ داد و نیز مواضع کاخ سفید ما را به شدت نسبت به آمریکا مشوک و بدبین کرده بود.پناهندگی شاه به آمریکا مساوی بود با توطئه برای براندازی انقلاب.ما مسیر شاه را رصد میکردیم؛مساله عزیمت شاه به آمریکا به شدت از سوی مردم پیگیری شد.
یکی از مسایلی که دانشجویان همزمان با آغاز سال تحصیلی با آن درگیر شدند،پذیرفتن شاه از سوی آمریکا بود.خود آمریکاییها هم به این امر واقف بودند که پذیرفتن شاه مردم ایران را فوق العاده حساس میکند؛این در نگرانیهای جیمیکارتر رئیس جمهور آمریکا و سایروس ونس هم مشهود بود؛اما برژینسکی موافق ورود شاه به آمریکا بود.نام برژینسکی با نام ژنرالهایزر گره خورد که مترادف بود با بخش نظامیهیات حاکمه آمریکا که همین بخش را مسوول کودتای 28مرداد سال 32 میدانستند.
حزب جمهوریخواه اساسا مقید بود که به دنیا اعلام کند ما همپیمان قدیمیخود را زیر چتر حمایتی گرفتیم.این برای انقلاب مردمیایران قابل پذیرش نبود،مردم ایران همواره در مقابل دخالت نیروهای بیگانه حساس بودند.آمریکا هم پس از کودتای 28 مرداد 32 و سقوط دولت دکتر مصدق تنها کشور خارجی بود که ایران را تحت نفوذ خود قرار داد.
حکومت 37 ساله محمدرضا شاه مترادف بود با مداخله صریح و آشکار آمریکا در امور داخلی ایران از طریق ایجاد ساواک،سرکوب مردم،اعزام مستشاران نظامی.حتی بلافاصله پس از کشتار 17 شهریور،دولت کارتر از دولت شاه حمایت کرد؛پس از اعلام کودتای نظامیباز هم شاه تحت حمایت کارتر بود و مردم فهمیدند شاه کاملا آمریکایی است.بسیار طبیعی بود رفتن شاه به آمریکا معنایی بیشتر از پذیرش یک فرد عادی دارد.
دولت بازرگان رسما به سفر شاه به آمریکا اعتراض کرد.پس از این جهت انتقادی به آن وارد نیست.
در 22 اکتبر 1979(اواخر مهرماه 1358)خبری منتشر شد که شاه آمریکا را به خاطر مقاصد انسان دوستانه و معالجه پذیرفته است؛این موضوع برای ما قابل پذیرش نبود.سفر شاه عواقب حتمیبرای آمریکا در پی داشت؛چنانکه اسناد سفارت آمریکا که بعدها مورد مطالعه قرار گرفت نشان دهنده نگرانی واشنگتن نسبت به این امر بود.
کارتر میگفت اگر شاه را بپذیریم چه کسی سفارت ما را در تهران حفظ میکند؟مقامات آمریکایی پیش از پذیرفتن شاه دولت موقت را در جریان قرار داده بودند.ما بعدها مطلع شدیم که آمریکا توسط لینگن کاردار خود در تهران، بازرگان را در جریان سفر شاه به آمریکا و پذیرش آن قرار داده بود.آنها برای تامین امنیت سفارت آمریکا در پی این اقدام تضمین خواسته بودند و دولت بازرگان بدون اطلاع شورای انقلاب به آمریکا پیغام داده بود که امنیت سفارت شما را تضمین میکنیم.البته بازرگان و یزدی اعتراض خود را هم اعلام کردند و در آن صادق بودند؛اما نوع دیالوگ آنها با آمریکا تبدبل به یک جریان جدی برای نپذیرفتن شاه نشد.
یعنی دولت موقت پیش از آنکه شاه به آمریکا برود،از این سفر و پذیرفتن وی مطلع بود؟
دولت موقت اطلاع داشت و هیچ خبری هم در این باره نداد.ما از رسانهها شنیدیم که شاه به آمریکا رفته و آن یک نقطه شروع بود.از آن زمان اعتراضهای گستردهای علیه آمریکا شکل گرفت و دانشجویان پیرو خط امام که با مردم در ارتباط بودند تصمیم گرفتند اعتراضات علیه آمریکا را سامان بدهند.مدتی بعد خبری پخش میشود که مهندس بازرگان، یزدی،چمران و رئیس ستاد ارتش ایران که در جشنهای بیست و پنجمین سالگرد انقلاب الجزایر شرکت کرده بودند در آنجا با برژینسکی ملاقات کردهاند.
نکته مهم این است که ما بعدها متوجه شدیم که دولت آمریکا و دولت موقت قبلا برای انجام این ملاقات به تفاهم رسیدهاند.آن هم در بحبوحه پذیرش شاه در آمریکا دولت موقت مذاکراتی با مقامات آمریکایی انجام میشود؛مهم نیست چه کسی تقاضای ملاقات کرده،این ملاقات میتوانست مانند دیدار یزدی و ونس طبیعی تلقی شود،اما مردم توقع داشتند وقتی بازرگان با مقامات آمریکایی ملاقات میکند آشکارا درخواست عموم مردم ایران را اعلام کند.تقاضای استرداد شاه به صورت دیپلماتیک آن هم پس از پذیرفتن وی به عنوان محور گفتوگو جای تعجب داشت.
اظهارات رابرت گیتس وزیر دفاع آمریکا هم حاکی از اصرار بازرگان و هیات همراهش بر استرداد شاه بود؛مگر این خواسته عمومینبود؟هیات ایرانی هم همین را اعلام کرد،کمااینکه برخی دیگر از مطالبات ایران از آمریکا از جمله قراردادهای نظامیرا هم مطرح کرده بود.پس دیگر دلیل اعتراض به آن ملاقات چه بود؟
این نشانه شناخت ضعیف دولت موقت از آمریکا بود،باید با قاطعیت بیشتری در مقابل ورود شاه به آمریکا میایستاد.ما به یاد داشتیم که چگونه آمریکاییها از سایگون فرار کردند،ویت کنگها پیروز نشدند،بلکه این روشنفکران،دانشجویان و افکار عمومیآمریکا بود که کاخ سفید را وادار به خروج آمریکا از ویتنام کردند.با تریبونی که به دست آورده بودیم که همانا حکومت بود میتوانستیم آمریکا را وادار کنیم شاه را نپذیرد.
ولی بازرگان قدم به قدم در مقابل آمریکا در قضیه پذیرفتن شاه عقب نشینی کرده بود.در ملاقات دونفره که مسالهای حل نمیشد و آمریکا را وادار به استرداد شاه نمیکرد.اگر قرار بود شاه را مسترد کند اصلا او را پناه نمیداد.رفتار دولت بازرگان ضعیف بود و نتیجه طبیعی چنین ضعفی این بود که نیروهای رادیکال مورد اقبال افکار عمومیقرار گرفتند.اگر دانشجویان پیروخط امام روز 13 آبان سفارت آمریکا را تصرف نمیکردند این کار توسط گروههای سیاسی-مردمیدیگر و به صورت خشنتری صورت میگرفت و موجب تخریب سفارت میشد.
اقدام ما در تصرف سفارت اقدامیاعتراضی بود تا بلندگویی داشته باشیم که ظرف 48 ساعت طلایی به دنیا اعلام کنیم پذیرش شاه مورد قبول ما نیست.دولت موقت به شدت دور از افکار عمومیحرکت میکرد،شاهد آن استقبال مردم از اقدام ما بود.اشتباه استراتژیک بازرگان این بود که وی باید باقی میماند و مساله گروگانگیری را به سرانجام میرساند.دولت موقت شانه خالی کرد و استعفا داد.از حاج احمد آقا شنیدم بازرگان به هیچ وجه انتظار پذیرش استعفا را نداشت و فکر میکرد همچون گذشته امام استعفا را نمیپذیرد و دولت شرط میگذاشت و امتیاز میگرفت.
اما امام با استعفای بازرگان موافقت کرد هرچند بسیاری از گروهها از امام خواسته بودند استعفای بازرگان را نپذیرد.حتی در داخل نهضت آزادی هم شکاف بوجود آمده بود و برخی چهرهها نسبت به رفتار دولت منتقد بودند.اشتباه تاکتیکی بازرگان ملاقاتش با برژینسکی بود.اما بازرگان اگر اشتباه استراتژیک استعفا را نمیکرد و از صحنه خارج نمیشد،گروگانگیری دیپلماتهای آمریکایی به بحرانی بین المللی تبدیل نمیشد.
شما معترضید که دولت بازرگان در مقابل پذیرش شاه از سوی آمریکا قاطعیت نشان نداد.سوال من این است یک دولت قانونی چه ابزاری جز اعتراض رسمیو برخی تشرهای دیپلماتیک در اختیار دارد که دولت دیگری را از انجام کاری بازدارد؟پیش از آن برخی گروهها و چهرهها نقشههای زیادی برای شاه کشیده بودند،از ربودن تا ترور و اعدام و...ولی دولت رسمیو قانونی ایران ولو موقت چه ابزاری در اختیار داشت که مانع از سفر شاه به آمریکا و سپس استرداد آن شود؟
نیروهای انقلابی چه ابزاری داشتند؟ قصد ما بستن سفارت و قطع رابطه نبود.حداقل انتظار از دولت بازرگان این بود که نسبت به پذیرش شاه واکنش صحیح نشان دهد.شاه فردی عادی نبود،هدف اصلی انقلاب بود،پذیرفتن آن نوعی دفاع از وی تلقی میشود.ما تصرف سفارت را دفاع مشروع از خود میدانستیم،این حق ما بود که توسط اساسنامه سازمان ملل هم پذیرفته شده است.سالها بعد مادلین آلبرایت وزیر خارجه آمریکا اعلام کرد ما در کودتای 28 مرداد نقش داشتیم؛شواهد فراوانی بود که آمریکا با این کار درصدد بازگرداندن شاه است.
آمریکا در تابستان 58 پیامهایی برای امور خرابکارانه به داخل ارسال میکرد؛نیروهای سلطنتطلب پیامهایی از رادیو آمریکا میگرفتند و اصولا پیامهای آن رادیو دستور کار برای کودتای نظامیبود.ما اصرار به قطع رابطه نداشتیم.اصرار داشتیم دولت موقت شجاعانه از منافع انقلاب دفاع کند.این آمریکا بود که در فروردین 59 اقدام به قطع روابط کرد،امام هم قطع روابط را به فال نیک گرفت.برخورد آمریکا با افکار عمومیایران اشتباه بود،ایران و آمریکا دارای منافع مشترکی بودند،این را برژینسکی در ملاقات با بازرگان گفته است.امنیت منطقه در گرو امنیت ایران بود،ولی سیاست خارجی آمریکا این را نشان نمیداد.
منظور شما از دفاع شجاعانه دولت موقت از منافع انقلاب چیست؟باید چکار میکرد؟
دولت موقت به لحاظ قانونی به دستورات شورای انقلاب عمل میکرد،من با اعضای شورای انقلاب ارتباط داشتم،شخصیتهایی نبودند که بخواهند چهره بدی از انقلاب ترسیم کنند،دولت موقت میتوانست ازنظرات آنها استفاده کند.فاجعه در آن بود که دولت موقت در کمتر از 48 ساعت پس از تصرف سفارت استعفا داد و از ذهن مردم پاک شد بدون اینکه بتواند نقشی ایفا کند.دولت مورد حمایت مردم بود،استعفا و کنار کشیدن بدترین شرایط را برای طولانی کردن ماجرای گروگانگیری فراهم کرد.لج کردن بازرگان باعث شد دولت موقت از مردم خیلی دور شود.باید تقصیرها را تقسیم کنیم؛باید هر کس سهم خود را بپذیرد. نمیشود با لحاظ شرایط کنونی به نقد گذشته نشست.دولت بازرگان میتوانست با ابزار افکارعمومیو تصمیمگیری شورای انقلاب اوضاع را به گونهای هدایت کند که گروگانگیری در قالب حرکت دانشجویی اعتراضآمیز باقی بماند.البته ما تحلیل کرده بودیم با تصرف سفارت دولت مخالفت میکند و حتی ممکن است سقوط کند.
شما تحلیل کردید دولت موقت ممکن است سقوط کند،برخی از دانشجویان تسخیرکننده سفارت علنا گفتند هدف آنها از اشغال سفارت،سقوط دولت بازرگان و لیبرالهای آمریکایی بود.با این حال شما توقع دارید دولت بازرگان که در جریان گروگانگیری نبود،با آن مخالف بود و به نوعی هدف گروگانگیری بشمار میرفت،میماند و امور را کنترل میکرد؟
مساله تسویهحساب داخلی نبود.سقوط دولت موقت پیامد بعدی تصرف سفارت بود.من به عنوان طراح ماجرای تصرف سفارت میگویم اهداف اولیه ما یک حرکت اعتراضی علیه سیاستهای مداخلهجویانه آمریکا و توهین به مردم ایران بود.این اعتراض برای 48 ساعت طراحی شده بود،تصرف سفارت با فاکتورهایی طراحی شد که رنگ و بوی دولتی نداشت،کاملا دانشجویی بود.پرهیز کردیم که این اقدام را به حرکتی شورشی توسط جمعی حرفهای نشان دهیم.میخواستیم خودمان را از اقدامات مشابه از سوی گروههای فلسطینی،آزادیبخش و...که به سفارتخانههای آمریکا حمله کرده بودند جدا کنیم.
شما هم پس از تصرف سفارت آمریکا بیانیه دادید و خواستار استرداد شاه شدید.این چه فرقی میکرد با حرفی که بازرگان،یزدی و چمران در الجزایر زده بودند؟شرایط چه تغییری کرده بود؟
راز قضیه در استقبال عمومیاز تصرف سفارت بود.مردم انتظار داشتند کسی که با آمریکا صحبت میکند واقعبینانه برخورد کند.اعتراض پشت درهای بسته چه فایدهای داشت؟از نظر آمریکا شوخی بود آن هم در زمانی که گفته بودند امنیت سفارت را تامین میکنند.
دکتر یزدی در دیدارها و پیامهایش صراحتا گفته بود در صورت پذیرش شاه نمیتوان تضمینی درباره سفارت آمریکا در تهران داد. آمریکاییها هم به این مساله واقف بودند.
آقای دکتر یزدی بهتر است برای روشن شدن ابعاد فوقالعاده مهم این مقطع تاریخی،مدارک خود را ارائه بدهند.باید اسناد آن در وزارت خارجه موجود باشد.
البته ما به صداقت بازرگان و یزدی که از مبارزین انقلاب بودند اطمینان داریم که اعتراض کردند،اما رفتار آنها را زیر سوال میبریم.تاکتیک آنها ضعیف بود که موجب شد آمریکاییها بهرهبرداری کنند که هم شاه را بپذیرند،هم جریان میانهرو را به بازی بگیرند و سرش را کلاه بگذارند و هم با جریان رادیکال تسویه حساب کنند.اسنادی که از لانه به دست آمد تحلیلهای ما را تائید میکرد که دولت آمریکا نه تنها انقلاب و رژیم ایران را به رسمیت نشناخت که از گسترش روابط با ایران هم پرهیز کرد.
در جلسات مخفی میگفتند ما انقلاب شما را به رسمیت میشناسیم اما در تریبونهای رسمیدائما علیه انقلاب جوسازی میکردند.البته سقوط دولت موقت و حوادث متعاقب آن باعث شد مساله گروگانگیری آنقدر پیچیده شود که وبال گردن ما شود.همه خواستند آن را ولو با اشتباهاتی رفع و رجوع کنند، یکی از آن اشتباهات قرارداد الجزایر بود.اگر ماجرا در مدت کوتاهتری حل و فصل میشد شاهد بن بست موجود در روابط نمیبودیم.
برخی منابع تاریخی سعی در ایجاد ارتباط بین اعتراض به دیدار الجزایر و اشغال سفارت آمریکا و سقوط دولت موقت دارند.اصولا ماجرای دیدار بازرگان-برژینسکی چه میزان در قطعیت یافتن طرح اشغال سفارت آمریکا یا تسریع در زمان اجرای آن نقش ایفا کرد؟
تاثیر زیادی نداشت،مهم نبود،بلکه فقط بهانه شد.برنامهریزی برای تصرف سفارت پس از رفتن شاه به آمریکا صورت گرفت.وقتی دیدار الجزایر صورت گرفت موتور محرکه بکار افتاد،دلیلی شد بر اینکه کاری که میکنیم صحیح است.دولت موقت متوجه نبود مردم چه میخواهند. پخش خبر ملاقات الجزایر افکار عمومیرا به شدت تحریک کرد.سپس شاهد تظاهرات مردمیو شدید شدن لحن امام بودیم،این امر موجب شد به اقداممان سرعت ببخشیم.
البته سفارت آمریکا 2 بار مورد هجوم چریکهای فدایی خلق قرار گرفته بود،یکبار در اسفند 57 و بار دوم در تابستان 58؛دولت موقت آنها را از سفارت بیرون کرد که ما هم حمایت کردیم.ما حمله مسلحانه را نمیپذیرفتیم.این است که معتقدیم اگر ما سفارت را تصرف نمیکردیم شاید حملهای مسلحانه صورت میگرفت و کشتاری به راه میافتاد.نقشه ما حمله مسلحانه و تخریب سفارت نبود،بعدا هم اجازه ندادیم دیگران به سفارتخانههای خارجی در تهران حمله کنند،مثل سفارت شوروی یا انگلیس.
حتی وقتی شنیدیم جمعی قصد حمله به سفارت انگلیس را دارند،رفتیم جلو سفارت و گفتیم این کار یک توطئه است و نباید حمله کرد.حمله به سفارتخانهها در قاموس انقلاب اسلامیپذیرفته شده نبود.قصد قطعی داشتیم پس از 48 ساعت سفارت را ترک کنیم.در اطلاعیه اول دانشجویان که من نوشتم گفتیم میخواهیم اعتراض خود را نسبت به ورود شاه به آمریکا به گوش جهانیان برسانیم.هیچ صحبتی از اینکه میخواهیم خسارتی وارد کنیم یا خواستار قطع روابط هستیم نشد،اما اتفاقات از کنترل ما خارج شد.
روایت سحابی از اختلافات در نهضت آزادی پس از دیدار بازرگان و برژینسکی
پرونده دیدار در الجزایر طی این سالها کمتر بازخوانی شده است. سالها بعد بود که عزتالله سحابی در گفت و گویی پرده از اختلافات داخلی در نهضت آزادی و دولت موقت پیرامون این دیدار برداشت:« وقتی جریان سفارت آمریکا اتفاق افتاد و مرحوم بازرگان در الجزایر با برژینسکی ملاقات کردند، بنده که عضو هیات اجراییه کمیته مرکزی نهضت آزادی و دبیر آن بودم در کنگرهای که در شهریور سال 1358 در درون نهضت آزادی برگزار شد، با بالاترین رای به عنوان عضو کمیته اجرایی انتخاب شدم،از این ملاقات بیاطلاع بودم؛ لذا این طور احساس کردم که تصمیمگیریهایی در جاهای دیگر میشود و در متن نهضت که همان کمیته مرکزی است مطرح نمیشود.
به هر حال بنده نیز تا حدی جزو معترضین بودم. در مورد اینکه چرا آقای بازرگان با برژینسکی که بالاخره اکنون در صف دشمنان ما قرار دارد دست داده و ملاقات کرده است من هم واقعا نمیتوانستم جوابی بدهم. برای اینکه این حادثه بدون دخالت، اطلاع و حضور ما اتفاق افتاده بود و تصمیمیگرفته و اجرا شده بود که ما از آن خبر نداشتیم.فقط خود مهندس بازرگان و دکتر یزدی که رفته بودند اطلاع داشتند. البته بنده هنوز جزو هیات دولت نبودم و عضو شورای انقلاب بودم.
به این نحو ما اعتراضکی به جریانات نهضت داشتیم مبنی بر اینکه دارد اتفاقاتی میافتد که هر چند بنده با آن مخالفم ولی اصلا به اطلاع ما نرسیده است و نظر ما را نگرفتهاند. اگر آن زمان در کمیته مرکزی نهضت آزادی مطرح میشد که مثلا وقتی آقای مهندس برای کنفرانس غیرمتعهدها به الجزایر میروند اگر اتفاق افتاد آیا با برژینسکی و نماینده دولت آمریکا ملاقات کنند یا نکنند، من آنجا مخالفت میکردم و میگفتم نفس ملاقات اشکالی ندارد ولی معمولا در این امور دیپلماتیک قدری مقدمات طی میکنند، بده بستانهایی میکنند، امتیازاتی میگیرند و... بعد ملاقات میکنند.
اما بدون اطلاع ما این ملاقات صورت گرفت.این تصمیم در شورای انقلاب هم مطرح نشده بود.تصمیم خود مهندس بازرگان بود. البته دکتر یزدی هم همراهشان بود. آقای صباغیان شاهد است که من گفتم به آقای مهندس بازرگان ایراد ندارم برای اینکه اخلاق او را میشناسم، ایشان آدمیاست که چیزی را که به نظر خودش صلاح باشد انجام میدهد و به جو کاری ندارد که مثلا او را هو کنند، فحش بدهند، مسخره کنند و..»