گفتوگو با حبیباللهپیمان درباره نقدهایش بر لیبرالیسم بازرگان و دولت موقت
آرشیو
چکیده
متن
از منتقدین جدی مشی لیبرالی دولت موقت،حبیب الله پیمان و هفته نامه “امت”ارگان جنبش مسلمانان مبارز بود که با هدف گرفتن اساس تفکر لیبرالی در شرایط پس از انقلاب،نقدهایش را از دریچه هشدار نسبت به بازگشت امپریالیسم آمریکا مطرح میکرد.پیمان و جنبش مسلمانان مبارز سالها بعد منتقد ادبیات تند خود شدند و به خودانتقادی روی آوردند.گفت و گو با دبیرکل جنبش مسلمانان مبارز مروری است بر مبانی تئوریک اختلاف وی با لیبرالیسم دولت موقت و خودانتقادی این جنبش.
انتقاد شما به لیبرالیسم دولت موقت و مهندس مهدی بازرگان از چه منظری بود؟لیبرال بودن در فضای پساانقلابی ضدارزش بود،یا با شرایط آن دوره ناسازگاربود یا اینکه تعارض شما با آن،ریشه در تضادهایی داشت که از منظر تئوریک با لیبرالیسم داشتید؟
هر دیدگاه و رفتار سیاسی و اجتماعی برخوردار از خصلت تاریخی را باید در شرایط زمانی و مکانی خاص آن دوره بررسی کرد؛نقد ما به لیبرالیسم در سه وجه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در ابتدای انقلاب متاثر از شرایط گذاری بود که معتقد بودیم آن منش مدیریتی و مشرب فکری با عوامل موجود در دوره جدید سازگاری ندارد.9 عامل در مجموع حکایت از ناسازگاری سیاستهای لیبرالی با اقتضائات محیطی و زمانی پس از انقلاب داشت؛عامل اول اینکه گفتمان مسلط بر انقلاب و شرایط جهانی آن روز در فضای دو قطبی سرمایهداری-کمونیسم گفتمان لیبرالی نبود؛بلکه این گفتمان عدالتخواهانه بود که بر انقلاب ایران و بخش زیادی از گروههای انقلابی،روشنفکران و تودههای اجتماعی تاثیر گذاشته بود.
دومین عامل اینکه خواسته نیروهای اجتماعی حامیانقلاب(کارگران،پیشه وران،بازاریان و ...) با سیاستهای لیبرالی سازگاری نداشت؛این نیروهای اجتماعی طالب رهایی از سلطه استبداد و زورگویی دوران شاه و قطع مداخلات خارجیها بودند و در مجموع آنچه در نقطه کانونی خواستهای اجتماعی قرار میگرفت رهایی بود نه آزادی به مفهوم لیبرالی آن.عامل سوم ریشه در ناسازگاری ساختار اجتماعی،اقتصادی و فرهنگی جامعه آن زمان با رویکردهای لیبرالی داشت؛اقتصاد متکی به نفت و دولتی بود،بخش خصوصی بیشتر بر پایه کمپرادور و وابسته به سرمایهگذاری خارجی بود که بخش عمدهای از ارزش افزوده را به خارج از کشور منتقل میکرد.این اقتصاد نفتی و دولتی چگونه میتوانست با اقتصاد لیبرالی همخوانی داشته باشد؟فرهنگ جامعه هم متاثر از دیدگاههای مذهبی بود و آزادیهای لیبرالی در آن فضا نمیتوانست در ایران جا باز کند و اگر قرار بود اعمال شود،به تضادهای سختی دامن میزد.
با این حال بخش اعظم مخالفتها با مشی لیبرالی دولت موقت از سوی گروههای انقلابی بیان میشد.این مخالفتها ریشه در تضادهای فکری لیبرال-ضد لیبرال داشت یا اختلاف برداشت از زمانه و زمینه دوران پس از انقلاب؟
عامل چهارمیکه به آن اشاره میکنم مربوط به بینش سیاسی و اجتماعی نیرومندترین جناح در رهبری انقلاب و حاکمیت پس از آن است.روحانیت و نیروهای وابسته به آن در کنار روشنفکران دو مرجع مبارزه اجتماعی بودند؛اما اکثریت جامعه با نهادهای مذهبی در ارتباط بودند و نه با روشنفکران؛وزن نیروهای تابع مراجع مذهبی بسیار بیشتر از نیروهای آزادیخواه و لیبرال بود و نه تنها بین این اکثریت و خواستهای لیبرالی سازگاری وجود نداشت که تشدید تضادها میتوانست به درگیری نیروهای اجتماعی بیانجامد.
عامل پنجمیکه میتوان در نظر گرفت این بود که بینش و ایدئولوژی پرقدرت ترین بخش اپوزیسیون(روشنفکران و چپ انقلابی)چه چپ مذهبی(مجاهدین خلق) و چه مارکسیستی(فدائیان خلق)هیچ یک سنخیتی با سیاستها و اقتصاد لیبرالی نداشت و بالعکس تابع رادیکالیسم اجتماعی و اقتصادی بودند.ضرورتهای مدیریت دوره گذار در شرایط انقلابی عامل ششمیبود که ریشه درخواستها و مطالبات نیروهای عظیم اجتماعی داشت که پس از فروریختن نظام سابق بدون هیچ محدودیتی آزاد و فعال شده و بنابر سهمیکه در انقلاب داشتند در پی تحقق انتظاراتشان بودند.چه مدیریتی میتوانست این همه خواستهای متضاد کارگران،کشاورزان،کسبه،بازاریان،کارمندان و...را مدیریت کند؟ما بر این باور بودیم با سیاستهای لیبرالی و ضعیف دولت موقت چنین مدیریتی قابل اجرا نیست.
این به معنی بازگشت دیکتاتوری و اعمال سلطه با یکسانسازی و تقلیل خواستها نبود،بلکه سیاست معتدلی لازم داشت که ضمن تضمین آزادی نیروها در حد قابل قبول،بتواند مطالبات آنها را تامین کند و زمان آن نبود که با سیاستهای لیبرالی بتوان چنین مدیریتی اعمال کرد.عامل هفتم ضرورت همبستگی اجتماعی بود که برای حراست از انقلاب حس میشد تا با توطئه و کودتا درهم شکسته نشود و نیروهای اجتماعی در غیاب ارتش نیرومند و سازمان سیاسی قوی بتوانند از انقلاب حفاظت کنند.این مهم با سیاستهای دولت موقت همخوانی نداشت.عامل هشتم تاکید ما بر اعطای آزادیهای اجتماعی و تشکیل نهادهای صنفی،شوراها و احزاب برای ساماندهی تودههای بیشکل بود تا ضمن جلوگیری از بروز آشوب و حمایت از انقلاب،پایهای برای دموکراسی در کشور باشد.
بواقع ما بر آزادیهای اجتماعی تاکید داشتیم نه آزادیهای لیبرالی.و در نهایت عامل نهم درگیریهای آن روز بود؛بیم آن میرفت در اثر آشوب کل انقلاب نابود شود و به تسلط نیروهای اقتدارگرا بیانجامد و بخش عمدهای از نیروها نادیده گرفته شوند.برای ایجاد تعامل بین دو مرجع روحانیون و روشنفکران راهی جز این نبود که بر گفتمان مشترکی متمرکز شده و بر حد واسطی از خواستههای مشترک کلیه نیروهای اجتماعی توافق شود.اگر این را میخواستیم باید هر گروهی سطح خواستههای ایدئولوژیک خود را تنزل میداد و هر یک از آنان دیگر نمیتوانستند از لحاظ فکری و ایدئولوژیک حضور حداکثری و ایده آل داشته باشند.عقیده ما بر این استوار بود که سیاستهای لیبرالی به تسهیل آزادیها کمکی نمیکند و زمینه آشوب و بازتولید استبداد فراهم میشود.
بواقع نقد شما به سیاستهای لیبرالی نه از دریچه ارزشی که با توجه به شرایط دوره گذار پس از انقلاب بود؟
بله،انتقاد ما به لیبرالیسم نه به لحاظ ارزشی که به لحاظ ضرورت دوران بود که نمیتوانست وفاق اجتماعی را بوجود آورد؛اقتصاد نفتی دولتی جز با یک مدیریت قوی نمیتوانست از فروپاشی رهایی یابد و کاملا شکست میخورد.از نظر اجتماعی این ضرورت حس میشد که باید سیاستهای عدالتخواهانه و توزیع مناسب به جای سیاستهای لیبرالی وابسته به بازار حاکم شود.بین دیدگاههای نظری و آنچه در عرصه عمل رخ میدهد باید تمایزاتی قائل شد.ورود به عرصه عمل نیازمند بررسی شرایط عینی است و آن زمان دولت موقت وضعیت واقعی جامعه را مورد ارزیابی جدی قرار نداد؛حتی بنی صدر که سیاستهای مشابهی دنبال میکرد نیز تبیینی عینی از شرایط جامعه نداشت.
ولی بیشترین نقدی که شما و هفتهنامه “امت” ارگان جنبش مسلمانان مبارز بر مرام لیبرالی دولت موقت و نهضت آزادی ایران وارد میکردید،بر پایه ارتباطی بود که بین این نیروها و آمریکا قائل میشدید و حتی آنها را جاده صاف کن امپریالیسم آمریکا میخواندید؛چنانکه شما حاکمیت لیبرالها را موجب امیدواری آمریکا میدانستید.پس غیر از شرایط جامعه انقلابی آن زمان،عوامل دیگری هم در نقدهای شما وجود داشت.
اینکه بگوییم نیروهای داخلی در ایران چشم به یک حمایت خارجی دوختهاند به همان اندازه غلط است که بگوییم قدرتهای خارجی هم روی آن نیروها حساب ویژهای باز کردهاند.آن زمان طبیعی بود که آمریکا از تغییر در ایران راضی نیست،پس از آن هم که به این تغییرات تن داد روی تعارضهای دوران انقلاب حساب باز کرد تا بلکه مجددا نفوذی در جامعه ایران بدست آورد.اما این به آن معنا نبود که نیروهایی وابسته به خود داشته باشد،بلکه اینگونه ارزیابی میکرد که در پی تعارض بین مارکسیستها و مذهبیها،گروههای روحانیون و ملی گرایان دولت ضعیفی سرکار آید که یا فروپاشی میکند یا دست به دامن غرب خواهد شد.بحث ما این بود که اگر انقلاب نتواند برنامه خود را پیش ببرد و آشوب پیش آید،بهترین بهرهبرداری را امپریالیستها میکنند.
البته ادبیات آن زمان و برخی مقالات و نوشتهها را بعدها خود ما هم نقد کردیم.تبیین ما از اینکه سیاست و اقتصاد لیبرالی انقلاب ایران را خنثی میکند و زمینه تجدید وابستگی را فراهم میآورد،اعتبارش حفظ شده ولی اینکه بخشی از نیروها را مسوول اجرای این برنامه بدانیم،امروز دیگر به آن معتقد نیستیم.معتقد نیستیم دولت موقت که نگاهش اقتصاد لیبرالی بود به دنبال بازگشت آمریکا و بازسازی کمپرادور بود؛دولت موقت میخواست آشوبها را مهار کند و قدرت را به دولت برآمده از انتخابات تحویل بدهد،پس ادبیات بکار رفته منتقدین،متناسب با ماهیت دولت موقت نبود و ما این انتقاد را به خود و دوستانمان وارد دانستیم.
نهضت آزادی و جنبش مسلمانان مبارز به عنوان دو گروه طیف ملی- مذهبی اختلافات سیاسی داشتند یا تئوریک که به چنین نقدهای صریحی از دولت موقت منجر شد؟دیگر اینکه شما مهندس بازرگان را با وجود اعتقادات مذهبی اش،چنان لیبرال دوآتشهای میدیدید که این نقدها بر او روا باشد؟
بازرگان لیبرال دموکراسی و نمونه فرانسوی آن را کاملا تائید میکرد.نقدی بر لیبرال دموکراسی نداشت و معتقد به اقتصاد بازار آزاد بود.ما هم به لیبرال دموکراسی نقد داریم و هم به اقتصاد بازار آزاد.وجه اجتماعی و عدالتخواهانه نهضت آزادی کمرنگ بوده و هست و اختلاف ما در همین ضعیف بودن وجه عدالتخواهانه نهضت آزادی است.
آنها قائل به تشکیل دولت برای پیشبرد سیاستهای خود بودند ولی ما معتقد بودیم که تغییرات را باید از درون جامعه پیش برد.معتقدیم که دموکراسی ضعیف شکل گرفته در بالا شکست میخورد و زمینهساز استبداد میشود و باید به شکلگیری شوراها و احزاب کمک کرد تا باصطلاح حرکت از پائین به بالا شکل گیرد.برداشتهای نهضت و جنبش الزاما یکسان نبود؛جنبش مسلمانان مبارز سوسیال دموکرات بود و نهضت آزادی لیبرال دموکرات.
بعدها نهضت آزادی و مهندس بازرگان انتقاداتی به شما درباره لیبرال خواندنشان داشتند؟
پس از انقلاب ارتباط ما با نهضت آزادی بسیار کم بود و جز یک بار پیشنهاد استانداری خوزستان که احمد صدر حاج سید جوادی وزیر کشور درباره آن با من گفت و گو کرد،ارتباط دیگری با آنها نداشتیم.
خود انتقادی که به آن اشاره کردید،چگونه بیان شد؟
در سالهای اخیر در جلسهای با حضور گروههای ملی-مذهبی از جمله نهضت آزادی از اینکه مشی تندی را برگزیدیم از خودمان انقاد کردیم؛جنبش مسلمان مبارز تنها گروهی بود که از خودش انتقاد کرد.
انتقاد شما به لیبرالیسم دولت موقت و مهندس مهدی بازرگان از چه منظری بود؟لیبرال بودن در فضای پساانقلابی ضدارزش بود،یا با شرایط آن دوره ناسازگاربود یا اینکه تعارض شما با آن،ریشه در تضادهایی داشت که از منظر تئوریک با لیبرالیسم داشتید؟
هر دیدگاه و رفتار سیاسی و اجتماعی برخوردار از خصلت تاریخی را باید در شرایط زمانی و مکانی خاص آن دوره بررسی کرد؛نقد ما به لیبرالیسم در سه وجه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در ابتدای انقلاب متاثر از شرایط گذاری بود که معتقد بودیم آن منش مدیریتی و مشرب فکری با عوامل موجود در دوره جدید سازگاری ندارد.9 عامل در مجموع حکایت از ناسازگاری سیاستهای لیبرالی با اقتضائات محیطی و زمانی پس از انقلاب داشت؛عامل اول اینکه گفتمان مسلط بر انقلاب و شرایط جهانی آن روز در فضای دو قطبی سرمایهداری-کمونیسم گفتمان لیبرالی نبود؛بلکه این گفتمان عدالتخواهانه بود که بر انقلاب ایران و بخش زیادی از گروههای انقلابی،روشنفکران و تودههای اجتماعی تاثیر گذاشته بود.
دومین عامل اینکه خواسته نیروهای اجتماعی حامیانقلاب(کارگران،پیشه وران،بازاریان و ...) با سیاستهای لیبرالی سازگاری نداشت؛این نیروهای اجتماعی طالب رهایی از سلطه استبداد و زورگویی دوران شاه و قطع مداخلات خارجیها بودند و در مجموع آنچه در نقطه کانونی خواستهای اجتماعی قرار میگرفت رهایی بود نه آزادی به مفهوم لیبرالی آن.عامل سوم ریشه در ناسازگاری ساختار اجتماعی،اقتصادی و فرهنگی جامعه آن زمان با رویکردهای لیبرالی داشت؛اقتصاد متکی به نفت و دولتی بود،بخش خصوصی بیشتر بر پایه کمپرادور و وابسته به سرمایهگذاری خارجی بود که بخش عمدهای از ارزش افزوده را به خارج از کشور منتقل میکرد.این اقتصاد نفتی و دولتی چگونه میتوانست با اقتصاد لیبرالی همخوانی داشته باشد؟فرهنگ جامعه هم متاثر از دیدگاههای مذهبی بود و آزادیهای لیبرالی در آن فضا نمیتوانست در ایران جا باز کند و اگر قرار بود اعمال شود،به تضادهای سختی دامن میزد.
با این حال بخش اعظم مخالفتها با مشی لیبرالی دولت موقت از سوی گروههای انقلابی بیان میشد.این مخالفتها ریشه در تضادهای فکری لیبرال-ضد لیبرال داشت یا اختلاف برداشت از زمانه و زمینه دوران پس از انقلاب؟
عامل چهارمیکه به آن اشاره میکنم مربوط به بینش سیاسی و اجتماعی نیرومندترین جناح در رهبری انقلاب و حاکمیت پس از آن است.روحانیت و نیروهای وابسته به آن در کنار روشنفکران دو مرجع مبارزه اجتماعی بودند؛اما اکثریت جامعه با نهادهای مذهبی در ارتباط بودند و نه با روشنفکران؛وزن نیروهای تابع مراجع مذهبی بسیار بیشتر از نیروهای آزادیخواه و لیبرال بود و نه تنها بین این اکثریت و خواستهای لیبرالی سازگاری وجود نداشت که تشدید تضادها میتوانست به درگیری نیروهای اجتماعی بیانجامد.
عامل پنجمیکه میتوان در نظر گرفت این بود که بینش و ایدئولوژی پرقدرت ترین بخش اپوزیسیون(روشنفکران و چپ انقلابی)چه چپ مذهبی(مجاهدین خلق) و چه مارکسیستی(فدائیان خلق)هیچ یک سنخیتی با سیاستها و اقتصاد لیبرالی نداشت و بالعکس تابع رادیکالیسم اجتماعی و اقتصادی بودند.ضرورتهای مدیریت دوره گذار در شرایط انقلابی عامل ششمیبود که ریشه درخواستها و مطالبات نیروهای عظیم اجتماعی داشت که پس از فروریختن نظام سابق بدون هیچ محدودیتی آزاد و فعال شده و بنابر سهمیکه در انقلاب داشتند در پی تحقق انتظاراتشان بودند.چه مدیریتی میتوانست این همه خواستهای متضاد کارگران،کشاورزان،کسبه،بازاریان،کارمندان و...را مدیریت کند؟ما بر این باور بودیم با سیاستهای لیبرالی و ضعیف دولت موقت چنین مدیریتی قابل اجرا نیست.
این به معنی بازگشت دیکتاتوری و اعمال سلطه با یکسانسازی و تقلیل خواستها نبود،بلکه سیاست معتدلی لازم داشت که ضمن تضمین آزادی نیروها در حد قابل قبول،بتواند مطالبات آنها را تامین کند و زمان آن نبود که با سیاستهای لیبرالی بتوان چنین مدیریتی اعمال کرد.عامل هفتم ضرورت همبستگی اجتماعی بود که برای حراست از انقلاب حس میشد تا با توطئه و کودتا درهم شکسته نشود و نیروهای اجتماعی در غیاب ارتش نیرومند و سازمان سیاسی قوی بتوانند از انقلاب حفاظت کنند.این مهم با سیاستهای دولت موقت همخوانی نداشت.عامل هشتم تاکید ما بر اعطای آزادیهای اجتماعی و تشکیل نهادهای صنفی،شوراها و احزاب برای ساماندهی تودههای بیشکل بود تا ضمن جلوگیری از بروز آشوب و حمایت از انقلاب،پایهای برای دموکراسی در کشور باشد.
بواقع ما بر آزادیهای اجتماعی تاکید داشتیم نه آزادیهای لیبرالی.و در نهایت عامل نهم درگیریهای آن روز بود؛بیم آن میرفت در اثر آشوب کل انقلاب نابود شود و به تسلط نیروهای اقتدارگرا بیانجامد و بخش عمدهای از نیروها نادیده گرفته شوند.برای ایجاد تعامل بین دو مرجع روحانیون و روشنفکران راهی جز این نبود که بر گفتمان مشترکی متمرکز شده و بر حد واسطی از خواستههای مشترک کلیه نیروهای اجتماعی توافق شود.اگر این را میخواستیم باید هر گروهی سطح خواستههای ایدئولوژیک خود را تنزل میداد و هر یک از آنان دیگر نمیتوانستند از لحاظ فکری و ایدئولوژیک حضور حداکثری و ایده آل داشته باشند.عقیده ما بر این استوار بود که سیاستهای لیبرالی به تسهیل آزادیها کمکی نمیکند و زمینه آشوب و بازتولید استبداد فراهم میشود.
بواقع نقد شما به سیاستهای لیبرالی نه از دریچه ارزشی که با توجه به شرایط دوره گذار پس از انقلاب بود؟
بله،انتقاد ما به لیبرالیسم نه به لحاظ ارزشی که به لحاظ ضرورت دوران بود که نمیتوانست وفاق اجتماعی را بوجود آورد؛اقتصاد نفتی دولتی جز با یک مدیریت قوی نمیتوانست از فروپاشی رهایی یابد و کاملا شکست میخورد.از نظر اجتماعی این ضرورت حس میشد که باید سیاستهای عدالتخواهانه و توزیع مناسب به جای سیاستهای لیبرالی وابسته به بازار حاکم شود.بین دیدگاههای نظری و آنچه در عرصه عمل رخ میدهد باید تمایزاتی قائل شد.ورود به عرصه عمل نیازمند بررسی شرایط عینی است و آن زمان دولت موقت وضعیت واقعی جامعه را مورد ارزیابی جدی قرار نداد؛حتی بنی صدر که سیاستهای مشابهی دنبال میکرد نیز تبیینی عینی از شرایط جامعه نداشت.
ولی بیشترین نقدی که شما و هفتهنامه “امت” ارگان جنبش مسلمانان مبارز بر مرام لیبرالی دولت موقت و نهضت آزادی ایران وارد میکردید،بر پایه ارتباطی بود که بین این نیروها و آمریکا قائل میشدید و حتی آنها را جاده صاف کن امپریالیسم آمریکا میخواندید؛چنانکه شما حاکمیت لیبرالها را موجب امیدواری آمریکا میدانستید.پس غیر از شرایط جامعه انقلابی آن زمان،عوامل دیگری هم در نقدهای شما وجود داشت.
اینکه بگوییم نیروهای داخلی در ایران چشم به یک حمایت خارجی دوختهاند به همان اندازه غلط است که بگوییم قدرتهای خارجی هم روی آن نیروها حساب ویژهای باز کردهاند.آن زمان طبیعی بود که آمریکا از تغییر در ایران راضی نیست،پس از آن هم که به این تغییرات تن داد روی تعارضهای دوران انقلاب حساب باز کرد تا بلکه مجددا نفوذی در جامعه ایران بدست آورد.اما این به آن معنا نبود که نیروهایی وابسته به خود داشته باشد،بلکه اینگونه ارزیابی میکرد که در پی تعارض بین مارکسیستها و مذهبیها،گروههای روحانیون و ملی گرایان دولت ضعیفی سرکار آید که یا فروپاشی میکند یا دست به دامن غرب خواهد شد.بحث ما این بود که اگر انقلاب نتواند برنامه خود را پیش ببرد و آشوب پیش آید،بهترین بهرهبرداری را امپریالیستها میکنند.
البته ادبیات آن زمان و برخی مقالات و نوشتهها را بعدها خود ما هم نقد کردیم.تبیین ما از اینکه سیاست و اقتصاد لیبرالی انقلاب ایران را خنثی میکند و زمینه تجدید وابستگی را فراهم میآورد،اعتبارش حفظ شده ولی اینکه بخشی از نیروها را مسوول اجرای این برنامه بدانیم،امروز دیگر به آن معتقد نیستیم.معتقد نیستیم دولت موقت که نگاهش اقتصاد لیبرالی بود به دنبال بازگشت آمریکا و بازسازی کمپرادور بود؛دولت موقت میخواست آشوبها را مهار کند و قدرت را به دولت برآمده از انتخابات تحویل بدهد،پس ادبیات بکار رفته منتقدین،متناسب با ماهیت دولت موقت نبود و ما این انتقاد را به خود و دوستانمان وارد دانستیم.
نهضت آزادی و جنبش مسلمانان مبارز به عنوان دو گروه طیف ملی- مذهبی اختلافات سیاسی داشتند یا تئوریک که به چنین نقدهای صریحی از دولت موقت منجر شد؟دیگر اینکه شما مهندس بازرگان را با وجود اعتقادات مذهبی اش،چنان لیبرال دوآتشهای میدیدید که این نقدها بر او روا باشد؟
بازرگان لیبرال دموکراسی و نمونه فرانسوی آن را کاملا تائید میکرد.نقدی بر لیبرال دموکراسی نداشت و معتقد به اقتصاد بازار آزاد بود.ما هم به لیبرال دموکراسی نقد داریم و هم به اقتصاد بازار آزاد.وجه اجتماعی و عدالتخواهانه نهضت آزادی کمرنگ بوده و هست و اختلاف ما در همین ضعیف بودن وجه عدالتخواهانه نهضت آزادی است.
آنها قائل به تشکیل دولت برای پیشبرد سیاستهای خود بودند ولی ما معتقد بودیم که تغییرات را باید از درون جامعه پیش برد.معتقدیم که دموکراسی ضعیف شکل گرفته در بالا شکست میخورد و زمینهساز استبداد میشود و باید به شکلگیری شوراها و احزاب کمک کرد تا باصطلاح حرکت از پائین به بالا شکل گیرد.برداشتهای نهضت و جنبش الزاما یکسان نبود؛جنبش مسلمانان مبارز سوسیال دموکرات بود و نهضت آزادی لیبرال دموکرات.
بعدها نهضت آزادی و مهندس بازرگان انتقاداتی به شما درباره لیبرال خواندنشان داشتند؟
پس از انقلاب ارتباط ما با نهضت آزادی بسیار کم بود و جز یک بار پیشنهاد استانداری خوزستان که احمد صدر حاج سید جوادی وزیر کشور درباره آن با من گفت و گو کرد،ارتباط دیگری با آنها نداشتیم.
خود انتقادی که به آن اشاره کردید،چگونه بیان شد؟
در سالهای اخیر در جلسهای با حضور گروههای ملی-مذهبی از جمله نهضت آزادی از اینکه مشی تندی را برگزیدیم از خودمان انقاد کردیم؛جنبش مسلمان مبارز تنها گروهی بود که از خودش انتقاد کرد.