سیدمحمد خاتمی؛ متهم منتقد
آرشیو
چکیده
متن
سیدمحمد خاتمی نه دولتمردی لیبرالمسلک است؛ نه سیاستمداری لیبرالمنش و نه اندیشمندی لیبرالمشرب؛ با این حال چه در دوره وزارت ارشاد، چه ریاست جمهوری و چه پس از آن، بیشترین کنایهای که نثارش شد، لیبرالمرامی بود و عجب آنکه بیشترین نقد را او بر لیبرالیسم وارد میدانست.خاتمی وزیر ارشاد که حتی همحزبیهایش در مجمع روحانیون مبارز نیز در ماهنامه “بیان”، سیاستهایش را لیبرالیسم فرهنگی میخواندند، نه از “نقد اندیشههای دیگران ولو مخالف” عقب نشست و نه به وادی لیبرالیسم غلطید که معتقد بود: «ما جدا از آنجایی که توطئه در اساس علیه نظام است ـ که لیبرالیترین حکومتها تحمل نمیکنند ـ معتقدیم که باید با تبادل اندیشه در افراد مدافع نظام، معنویت بوجود بیاوریم.»
خاتمی کاندیدای ریاست جمهوری، هم با لیبرالها مرزبندی داشت و هم با انگزنندگان لیبرالها: «در یک جامعه مدنی باید تنوع افکار و عقاید باشد و مردم آزادند که مسائل خود را مطرح کنند و کسی یا گروهی حق ندارد افراد را متهم به لیبرال، مرتجع و ضد ولایت فقیه بکند.» و چون مخالفینش گفتند نامزد لیبرالهاست، راه خود را از لیبرالها جدا کرد که: «حمایت هر گروه یا شخصی به معنای تائید متقابل نیست و مواضع من در سالیان گذشته و حال که در سخنرانیها و مقالات اعلام شده، نشانگر اختلافات اساسی بین نظرات اینجانب و اعتقادات جریانات مزبور میباشد.»
خاتمی در حالی رئیسجمهور شد که معتقد بود« من واقعا در صحنه سیاسی ایران که نگاه میکنم، لیبرال به آن معنایی که در فرهنگها آمده وجود ندارد.» و وقتی دیگر رئیس جمهور نبود لیبرالها را نقد کرد و گفت: «اصلاحات به معنای مفهوم اسلام به گونهای بود که با دموکراسی مشکلی نداشته باشد ولی متاسفانه لیبرال دموکراسی با دموکراسی اشتباه گرفته شد و مشکلاتی پدید آمد.» خاتمی دو سال پس از دوره ریاست جمهوریاش که منتقدین آن را عصر حاکمیت لیبرالها میخوانند، چنین به دفاع از خود برخاست که: «بیشترین و علمیترین نقدها پیرامون مبانی فلسفی لیبرالیسم از طرف بسیاری از اصلاحطلبان از جمله خود من صورت گرفته است؛ همانگونه که مدرنیته نقد شده است.»
خاتمی از زمانی که “رئیس جمهور سابق” شد، هم قائل به ارائه تعریفی صحیح از لیبرالیسم بود و هم تعریفی از اصلاحات، بیآنکه یکی با دیگری مترادف شود: «امروز در برخی محافل گفته میشود که دیگر تعریف چپ و راست و اصلاحطلب و محافظهکار و نظایر آنها معنا ندارد؛ بلکه باید جناحها را به بیدین و بادین و احیانا نیمه مذهبی تقسیم کرد یا مثلا به انقلابی مومن و لیبرال منحرف بیآنکه حتی تعریف درستی از لیبرالیسم بدهند...البته در اصلاحات تاکید بر آزادیهای اساسی در جامعه و حمایت از آن، دفاع از حق حاکمیت مردم بر سرنوشت خود یک اصل اساسی است و متهم کردن کسانی که دم از آزادی و دفاع از حقوق مردم میزنند به لیبرال و لیبرالیسم یک انحراف بزرگ است.»
در منظومه فکری خاتمی، لیبرالیسم اگر در اسلام ناپذیرفتنی است اما فاشیسم تماما مردود است و لیبرالیسم با تعریفی خاص پسندیده نیز هست: «آزادی یعنی حق تعیین سرنوشت توسط انسان و ابتیاء قدرت بر خواست آزاد مردم و احترام به آزادی اندیشه و بیان و نظایر آن اموری است که به عنوان مسلمان افتخار میکنیم که به آن پایبندیم...من آن اسلام را قبول دارم. اگر این لیبرالیسم است خیلی خوب است. آنچه بد است اینکه به نام اسلام، مخالف سلیقه خود را به هر قیمتی از صحنه خارج کنیم. این اسلام نیست؛ فاشیسم است و اسلام واقعی اگر لیبرالیسم را نمیپذیرد اما به طریق اولی فاشیسم را مردود میداند.» با این وجود وقتی بر سر انتشار کاریکاتورهایی راجع به مقدسات واکنشهایی پدید آمد این خاتمی بود که گفت:« دین دنیا، دین لیبرالیسم است و ما حق نداریم به آن اهانت کنیم.
ما نباید از واژههایی مانند فرهنگ منحط و عقبمانده غرب سخن بگوییم.» خاتمی در مقام اندیشمند نه تنها مخالف نظریه برخورد تمدنها که منتقد تز پایان تاریخ است که میگوید غرب در لیبرال دموکراسی کمال یافته است و لیبرال دموکراسی در آمریکای مرکزی اوج کمال خود را تجربه میکند. خاتمی در مقام سیاستمدار مسلمان اما معتقد است: «خیلی نظرات دیگر مبانی فلسفی اسلام با لیبرالیسم متفاوت است، چگونه یک مسلمان واقعی میتواند لیبرال واقعی باشد؟» حال اینکه کارگزاران سازندگی-از احزاب حامی وی- پیشتر خود را “حزب لیبرال–دموکرات مسلمان” خوانده بود.
خاتمی کاندیدای ریاست جمهوری، هم با لیبرالها مرزبندی داشت و هم با انگزنندگان لیبرالها: «در یک جامعه مدنی باید تنوع افکار و عقاید باشد و مردم آزادند که مسائل خود را مطرح کنند و کسی یا گروهی حق ندارد افراد را متهم به لیبرال، مرتجع و ضد ولایت فقیه بکند.» و چون مخالفینش گفتند نامزد لیبرالهاست، راه خود را از لیبرالها جدا کرد که: «حمایت هر گروه یا شخصی به معنای تائید متقابل نیست و مواضع من در سالیان گذشته و حال که در سخنرانیها و مقالات اعلام شده، نشانگر اختلافات اساسی بین نظرات اینجانب و اعتقادات جریانات مزبور میباشد.»
خاتمی در حالی رئیسجمهور شد که معتقد بود« من واقعا در صحنه سیاسی ایران که نگاه میکنم، لیبرال به آن معنایی که در فرهنگها آمده وجود ندارد.» و وقتی دیگر رئیس جمهور نبود لیبرالها را نقد کرد و گفت: «اصلاحات به معنای مفهوم اسلام به گونهای بود که با دموکراسی مشکلی نداشته باشد ولی متاسفانه لیبرال دموکراسی با دموکراسی اشتباه گرفته شد و مشکلاتی پدید آمد.» خاتمی دو سال پس از دوره ریاست جمهوریاش که منتقدین آن را عصر حاکمیت لیبرالها میخوانند، چنین به دفاع از خود برخاست که: «بیشترین و علمیترین نقدها پیرامون مبانی فلسفی لیبرالیسم از طرف بسیاری از اصلاحطلبان از جمله خود من صورت گرفته است؛ همانگونه که مدرنیته نقد شده است.»
خاتمی از زمانی که “رئیس جمهور سابق” شد، هم قائل به ارائه تعریفی صحیح از لیبرالیسم بود و هم تعریفی از اصلاحات، بیآنکه یکی با دیگری مترادف شود: «امروز در برخی محافل گفته میشود که دیگر تعریف چپ و راست و اصلاحطلب و محافظهکار و نظایر آنها معنا ندارد؛ بلکه باید جناحها را به بیدین و بادین و احیانا نیمه مذهبی تقسیم کرد یا مثلا به انقلابی مومن و لیبرال منحرف بیآنکه حتی تعریف درستی از لیبرالیسم بدهند...البته در اصلاحات تاکید بر آزادیهای اساسی در جامعه و حمایت از آن، دفاع از حق حاکمیت مردم بر سرنوشت خود یک اصل اساسی است و متهم کردن کسانی که دم از آزادی و دفاع از حقوق مردم میزنند به لیبرال و لیبرالیسم یک انحراف بزرگ است.»
در منظومه فکری خاتمی، لیبرالیسم اگر در اسلام ناپذیرفتنی است اما فاشیسم تماما مردود است و لیبرالیسم با تعریفی خاص پسندیده نیز هست: «آزادی یعنی حق تعیین سرنوشت توسط انسان و ابتیاء قدرت بر خواست آزاد مردم و احترام به آزادی اندیشه و بیان و نظایر آن اموری است که به عنوان مسلمان افتخار میکنیم که به آن پایبندیم...من آن اسلام را قبول دارم. اگر این لیبرالیسم است خیلی خوب است. آنچه بد است اینکه به نام اسلام، مخالف سلیقه خود را به هر قیمتی از صحنه خارج کنیم. این اسلام نیست؛ فاشیسم است و اسلام واقعی اگر لیبرالیسم را نمیپذیرد اما به طریق اولی فاشیسم را مردود میداند.» با این وجود وقتی بر سر انتشار کاریکاتورهایی راجع به مقدسات واکنشهایی پدید آمد این خاتمی بود که گفت:« دین دنیا، دین لیبرالیسم است و ما حق نداریم به آن اهانت کنیم.
ما نباید از واژههایی مانند فرهنگ منحط و عقبمانده غرب سخن بگوییم.» خاتمی در مقام اندیشمند نه تنها مخالف نظریه برخورد تمدنها که منتقد تز پایان تاریخ است که میگوید غرب در لیبرال دموکراسی کمال یافته است و لیبرال دموکراسی در آمریکای مرکزی اوج کمال خود را تجربه میکند. خاتمی در مقام سیاستمدار مسلمان اما معتقد است: «خیلی نظرات دیگر مبانی فلسفی اسلام با لیبرالیسم متفاوت است، چگونه یک مسلمان واقعی میتواند لیبرال واقعی باشد؟» حال اینکه کارگزاران سازندگی-از احزاب حامی وی- پیشتر خود را “حزب لیبرال–دموکرات مسلمان” خوانده بود.