نویسندگان: هوشنگ حسن یاری
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله

آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

پس‌لرزه‌های ناآرامی به وجود آمده از برخورد نیروهای نظامی دولت گرجستان با استقلال‌جویان اوستیای جنوبی که دخالت تمام‌عیار ارتش روسیه را برانگیخت، به طور قطع روابط مسکو با دنیای خارج را وارد مرحله تازه‌ای کرد. روسیه یلتسین، پوتین و مدودف که به تدریج و به یمن دلارها و یوروهای نفتی و گازی به زدودن غبار فروپاشی امپراتوری شوروی پرداخته، مترصد مستمسکی بود تا دگرباره جایگاهی مناسب در روابط بین قدرت‌ها دست و پا کند.
 
سال‌های تحقیر و تقلیل به رده دوم در مناسبات جهانی برای کشوری که دارای بسیاری از خصوصیات و خصلت‌های یک قدرت بزرگ است، نمی‌توانستند همچنان ادامه پیدا کنند. دومین قدرت هسته‌ای جهان، ارتشی، گرچه نه‌چندان کارآمد در جنگ‌های چچن، ولی دارای جنگ‌افزاری عظیم، اولین کشور جهان از نظر وسعت، منابع سرشار انرژی، موقعیت استراتژیک بسیار مناسب و جمعیتی که رو به کاهش است، از محیط پیرامونی خود شروع کرد برای ابراز دگرباره وجود خود.

جنگ داخلی
کشورهای کوچک همواره قربانی روابط دشوار و منازعات بین قدرت‌های بزرگتر گردیده‌اند. گرجستان نیز محملی شد برای ابراز قدرت روسیه در مراودات نه‌چندان دوستانه‌اش با کشورهای اروپایی (شرق و غرب) و آمریکا. شروع برخورد نظامی بین نیروهای تفلیس و جدایی‌جویان اوستیای جنوبی، که طبق قوانین جاری و مورد قبول، همچنان جزئی از سرزمین گرجستان محسوب می‌شود، نمی‌بایستی به دخالت نظامی روسیه منجر می‌شد.
 
این «جنگ داخلی» گرجستان شبیه به جنگی است که بیش از یک دهه در منطقه قفقاز روسیه، سرزمین چچن، ادامه دارد. روسیه که از اعتراض ملایم اروپایی‌ها و آمریکایی‌ها به دنبال فجایع ایجاد شده در گروزنی و دیگر مناطق چچن برافروخته می‌شد و عملیات نظامی در این مناطق را مساله‌ای داخلی می‌خواند، به ناگاه تجاوز گرجستان به اوستیای جنوبی (بخشی از سرزمین خود) را قتل‌عام و غیرقابل قبول قلمداد کرد و با توان نظامی بیش از حد لزوم در برابر کشور ضعیف گرجستان وارد عملیاتی شد که هدفش جلوگیری از کشتار مردم اعلام شد. شکی نیست که سیاست یک بام و دو هوای روسیه هر جا که منافع مسکو و طبقه حاکم آن ایجاب کند، اعمال خواهد شد.
 
یک سلسله تصمیم سیاسی دولت پوتین – مدودف بعد از شکست گرجستان و اشغال بخشی از آن توسط روسیه به روشنی نشانگر این واقعیت است که هدف دخالت روسیه، نگهداری شأن ملتی مورد تجاوز قرار گرفته، که اولین قدم عملی برای بازسازی شوکت از کف رفته روسیه کمونیستی است.
 
به رسمیت شناختن استقلال اوستیای جنوبی و آبخازیا (دیگر پاره جدایی‌طلب گرجستان)، امضای یک سری معاهده‌های دوجانبه با دولتی که ساخته و پرداخته مسکو است و کمک نظامی به این دو سرزمین گواه بر این واقعیت هستند که دخالت روسیه انضمام آنها به خاک خود است، گرچه امروزه به مناسبت اقتضای زمان، آزادی و استقلال اوستیای جنوبی و آبخازیا به عنوان مجموعه‌ای سیاسی مستقل، از جانب مسکو اعلام شده است اتفاقی نبود که بعد از دخالت روسیه، مقامات خودساخته اوستیای جنوبی خواستار پیوستن به سرزمین روسیه شدند. چنین رفتاری یادآور ایجاد کودتا در کشورهای جهان سوم توسط ابرقدرت‌های جنگ سرد بود که بلافاصله به تقاضای کودتاچیان برای تحت حمایت قرار گرفتن واشنگتن یا مسکو می‌انجامید. گرچه زمانه متحول شده ولی تاکتیک‌ها تا حد زیادی همان روش‌های کارآمد دوره جنگ سرد هستند.

جنگ سرد دوم؟
روابط روسیه و غرب چند سالی است که نشانه‌هایی از تنش بروز می‌دهند و از روال عادی خارج شده‌اند. فروپاشی شوروی به روسیه این امکان را داد تا با کمک فعال آمریکا وارث امپراتوری کمونیست بشود. کرسی دائمی شوروی به روسیه واگذار شد و کوشش کمی صورت گرفت تا به روسیه مقامی نه‌چندان بلند ولی قابل احترام در شرایطی که مسکو به انواع بحران‌های داخلی گرفتار آمده بود تعلق گیرد. دوره رخوت یلتسین شرایطی را برای دشمنان دیروز فراهم کرد تا دوستان دوره استیلای کمونیسم را یکی پس از دیگری به خود جذب کنند و حضور نظامی خود را در قالب پیمان آتلانتیک شمالی به مرزهای روسیه گسترش دهند. توسعه ناتو لقمه‌ای نبود که روسیه به آسانی ببلعد.

پذیرش هم‌پیمانان قبلی نه‌تنها در ناتو که در اتحادیه اروپا جدایی آنها را از مسکو شاید برای همیشه رقم زده باشد. روسیه ماند با غربی که در تمامی فضای سیاسی شوروی سابق، بجز روسیه سفید، حضور سیاسی، نظامی و اقتصادی داشت. انباشت تحقیرات و اشتهای سیرایی‌ناپذیر غرب به گرجستان انجامید. زبان به کار گرفته توسط پوتین، هم به عنوان رئیس‌جمهوری و هم در مقام نخست‌وزیری و مدودف، بی‌گمان یادآور زبان جنگ سرد است. اعلام رسمی به خدمت گرفتن زور نظامی علیه کشورهایی که با آمریکا در برنامه سامانه سپر موشکی این کشور همکاری می‌کنند توسط مسکو از زمان سقوط شوروی بی‌سابقه بوده است.
 
اگر روسیه به کشوری نظیر لهستان یا جمهوری چک که پناهندگان این سامانه هستند، حمله نظامی کند، بی‌شک آمریکا و سایر اعضای ناتو را به جنگ خواهد طلبید. گرچه سخنان جنگجویانه زوج پوتین – مدودف اجبارا دعوت به جنگ ناتو نبود ولی طبق منشور پیمان آتلانتیک شمالی تجاوز به هر کشور عضو، به منزله تجاوز به تمامی اعضای آن است. نشانه دیگر سیاست جدید مسکو که توسط عده‌ای جنگ سرد 2 تلقی شده، شرکت در مانور نظامی به دعوت هوگو چاوز، رهبر ونزوئلا است. چاوز که ورزش مورد علاقه‌اش حمله به آمریکا و به خصوص دولت بوش است، برای نشان دادن شجاعت سیاسی و استقلال خود، به مسکو روی آورده و به سردی روابط آمریکا – روسیه دامن می‌زند.
 
این همان یارگیری زمان جنگ سرد است و اصل برابر بودن پیشرفت یک مجموعه به زیان و به خرج مجموعه دیگر. موضع‌گیری‌های اخیر کاندولیزا رایس، وزیر خارجه در دولت بوش، استاد سابق دانشگاه و به‌خصوص متخصص دنیای شوروی،‌ در پاسخ به حمله روسیه به گرجستان و سخنان اعضای کرملین، نیز در راستای به سردی گرویدن روابط با روسیه است. اظهار همبستگی سران اوکراین، لهستان و کشورهای دریای بالتیک با گرجی‌ها نیز نشان از جسارت بازیافته این کشورها در سایه قدرت ناتو و غرب می‌دهد و ایجاد خط انشقاق تازه‌ای در اروپا. آیا این همه و مثال‌های دیگری از این دست خبر از آغاز جنگ سرد 2 می‌دهند؟ واقعیت اینکه روابط غرب و کشورهای سابق دنیای کمونیست با روسیه دچار التهاب جدی شده و به سردی می‌گرایند.
 
طرفین، ظاهرا بر مواضع پرخاشگرانه خود اصرار می‌ورزند. این ولی جنگ سرد نیست، گرچه در صورت وخامت بیشتر اوضاع و بکارگیری نیروی نظامی توسط روسیه در رابطه با اوکراین و دیگر منتقدان سیاست‌های روسیه، قطعا جهان را به سوی جنگ سردی تازه، با خصوصیات خود سوق خواهد داد. همان‌طور که تاریخی غیرقطعی برای آغاز جنگ سرد (شوروی – آمریکا) نمی‌توان یافت، وضعیت امروز نیز شاید در آینده نقطه عطفی در روابط دوجانبه، یا به اعتبار بیشتر روسیه و مجموعه پساشوروی، تلقی شود. بعضی آغاز جنگ سرد سابق را پیروزی انقلاب بولشویکی در سال 1917 می‌دانند. پاره‌ای تحلیلگران و شاگردان روابط بین‌الملل فردای پایان جنگ جهانی دوم و تقسیم مناطقی تحت نفوذ در اروپا می‌دانند.
 
به‌رغم این وضعیت امروز با دیروز تفاوت‌هایی اساسی دارد. گرچه امروز، نظیر دیروز،‌ روسیه تامین‌کننده بخشی از نیازهای انرژی اروپاست، تفاوت در این است که اقتصاد روسیه تا حد زیادی با اقتصاد مجموعه اروپا گره خورده است؛ نه تنها اروپا که اقتصاد لیبرال حاکم در جهان. بحران مالی اخیر و تاثیر آن بر بازارهای مالی و بورس جهانی، بورس و اقتصاد روسیه را نیز به طور مستقیم و بسیار شدید تحت فشار قرار داده است. به دیگر سخن، اقتصاد امروز روسیه نظیر وضعیت شوروی نیست که در دیوارهای بلند ایدئولوژیک کمونیستی از تلاطم‌های خارج از حصار در امان باشد. تفاوت دیگر از نظر سیاسی است.
 
به‌رغم جهت‌گیری‌های رادیکال امروز،‌ دولت روسیه بر خواسته خود در مورد ادامه روابط سیاسی عادی با غرب تاکید می‌کند. روسیه از عمق استراتژیک سیاسی‌ای که شوروی از آن سود می‌جست، بهره‌ای ندارد. بنابراین نمی‌تواند خود را از بقیه کشورهای عمده جهان منزوی کند. چین تکیه مطمئنی نیست از این لحاظ که توسعه و رشد اقتصاد خود را به عنوان هدف و در قلب روابط خارجی خود قرار داده و تعامل با غرب و ژاپن موتور این توسعه است. موضع‌گیری‌های روسیه در برابر کشورهایی نظیر ونزوئلا و ایران صرفا به استفاده از این پنجره‌ها برای به دست آوردن منافع بیشتر در معاملات تجاری با غرب خلاصه می‌شود و آنها را آن زمان که شرایط اقتضا کند به راحتی خرج خواهد کرد.
 
روسیه در دوران گذار بسر می‌برد و در صورتی که غرب حاضر شود جایگاه نسبتا مناسبی برای مسکو در روابط بین دولت‌ها در نظر گیرد با رضایت به جرگه این قدرت‌ها خواهد پیوست که بر سر این است پذیرش روسیه برای غرب چه بهایی خواهد داشت و آیا غربی‌ها حاضر به پرداخت آن هستند؟ از سوی دیگر، توسل به قدرت تفنگ محدود است نمی‌تواند دیگران را که در تعاملات جهانی صاحب مقام هستند به دور میز کشانده از آنها امتیاز بگیرد. شواهد حاکی از آن است که روسیه این درک از روابط جهانی را دارد و تا حدی محدوده بکارگیری زور را می‌شناسد. غلیان جاری جنگ سرد نیست ولی پاره‌ای از پیش‌فرض‌های چنین جنگی را در دل دارد.

تبلیغات